در این فایل استاد عباس منش، اصلی اساسی درباره هدف گذاری و نحوه تحقق اهداف را شرح داده است. اصلی که کلید تحقق خواسته های واقعی است اما در فرایند هدف گذاری اغلب نادیده گرفته می شود.
اگر تصمیم داری شروع سال جدید، شروع تغییرات اساسی در تمام جنبه های زندگی ات باشد، با تمرکز این فایل را گوش بده، کلیدهای آن را یادداشت کن و از این کلید ها برای هدف گذاری و تغییر زندگی ات در تمام جنبه ها، کمک بگیر.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
منابع کامل تر درباره محتوای این فایل: دوره احساس لیاقت
در اهمیت نقش ” احساس لیاقت” در میزان تجربه خوشبختی در زندگی، همین جمله کافی است که:
غالبترین فرکانسی که هر فرد به جهان ارسال می کند، باوری است که نسبت به خودش و میزان ارزشمندی اش دارد. به همین دلیل شرایط زندگی هر فرد – به قطع یقین – بازتاب مستقیمِ میزان احساس لیاقت درونی اوست. “فرکانس احساس لیاقت” – با اختلاف – تعیین کنندهترین عامل است برای اینکه:
- مسیر زندگی ما چقدر روان باشد؛
- نعمتها چقدر به راحتی و از مجراهای مختلف وارد زندگی ما بشود؛
- چقدر راحت به سمت ایده ها و فرصت های پرثمر هدایت شویم ؛
- و چقدر در رضایت درونی زندگی کنیم یا بالعکس؛
طبق قانون، به اندازه ای که فرد از درون احساس لیاقت دارد، به همان اندازه با نعمت های این جهان هم – مدار می شود. بنابراین، هر کوچکترین بهبودی که در احساس لیاقت خود ایجاد می کنیم، تغییراتی اساسی در کیفیت زندگی ما ایجاد می کند که قابل مقایسه با نقش هیچ فاکتور دیگر یا هیچ میزان تلاش فیزیکی نیست.
ماموریت دوره «احساس لیاقت» هدایت شما در مسیر بازسازی احساس لیاقت است. این دوره فرایند این بازسازی را از خودشناسی شروع میکند تا دانشجوی دوره در قدم اول:
- ارزیابیای صحیح از احساس خود ارزشمندی حقیقتی خود بدست آورد؛
- ایرادهای شخصیتی اش را پیدا کند؛
- بداند چه عادت های شخصیتی محدود کننده ای را باید تغییر دهد و چه عادت های شخصیتی سازنده ای را باید ایجاد کند
- و به این شکل بازسازی احساس خود ارزشمندی و “بهبود شخصیت” خود را در عمل یاد بگیرد.
سپس با هر بهبودی که فرد در احساس لیاقت درونی خود ایجاد می کند، ظرف وجودش بزرگتر می شود. به خاطر این ظرف بزرگتر است که جهان خود به خود شرایط بیرونی او را بهبود میدهد؛ مسیر را برایش هموار میکند؛ لاجرم هدف هایش محقق می شود؛ تلاش هایش به ثمر می نشیند و درهایی از خیر و برکت به زندگی اش گشوده میشود؛
زیرا طبق قانون، جهان طراحی شده تا در هر لحظه، کیفیت اتفاقات و شرایط زندگی ما را بر اساس “کیفیت احساس لیاقت ما” بروزرسانی کند.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره ” احساس لیاقت “
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری هدفی متفاوت برای سال جدید603MB40 دقیقه
- فایل صوتی هدفی متفاوت برای سال جدید39MB40 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
ای آنکه اندر جان من تلقین شعرم می کنی
گر تن زنم خامش شوم ترسم که فرمان بشکنم
مبارک است خدایی که صدای بنده اش را می شنوند و لبیک می گوید
مبارک است خدایی کهبر قلب بنده اش آرامش می نشاند
مبارک و با عظمت است آنکه پادشاهی آسمانها و زمین سزاوار اوست
سلام خدا
سلام سعیده
سلام بر خودم
دست خدا را می بوسم که در این سایت چنین کلماتی را می نویسد
این روزها خیلی سریع دور شدن خدا شدن را خبردار می شوم و بیقرار بیقرار بیقرار…
و کجا بهتر از این سایت برای بیقراران
با اینکه لحظات ناب فوق العاده ای را در این روزها تجربه می کنم گویی هر بار به حضرت عشق وابسته تر می شوم
من جز احد صمد نخواهم
من جز ملک ابد نخواهم
جز رحمت او نبایدم نقل
جز باده که او دهد نخواهم
اندیشه عیش بیحضورش
ترسم که بدو رسد نخواهم
خدای خوبم دستان تو را، هدایت های تو را و حمایت های تو را می بینم و سعیم به پیروی از آنهاست
این کامنت سعیده جان هم یک از آن هدایتهاست تا ارتعاش و احساسم را زیبا و خدایی کنی
سعیده خوبم
سعیده دوست داشتنی و پاک سیرتم
چقدر این کامنت تو بوی عزیزم را می دهد
هرجا هم که بوی او را بشنوم واله و شیدای او می شوم
این روزهایم پر شده از عشق او
با اینکه مردم در این روزها دارند از قیف رد می شوند او دست مرا گرفته و در اتاقم نشانده و گفته که با کمال آرامش بنشین برای یقینی که برایت در نظر دارم آماده شو
اگر هم برای موضوعی به بیرون می روم چنان همه چیز را برایم جفت جور می کند که من فقط تشکر می کنم و با عشق
شغل قبلی ام میوه فروشی بود و همیشه روزهای پایانی سال برایم رد شدن از قیف بود
چهار پنج ماهی هست که آن شغل را به مقصد آموزش این مباحث زیبایی که آموخته ام ترک کردم چون خیلی به آن علاقه دارم و انگار زنده شدم برای آن
تازه دارم طعم زندگی را میچشم
تازه دارم توکل و رهایی را تمرین می کنم
تازه دارم می فههم که چه ظلمی به خودم می کردم با مشغول بودن در مسیرهای انحرافی
مسیرهایی خستگی و رنجش و ناراحتی بود
با افرادی برخورد می کنی که هیچ تو را نمی فهمند و نیازهای حیوانی شان، آنها را به سوی تو می کشاند
امان از آن زمانی که این گرداب و بحبوحه روزمرگی تو را با خود ببرد
امروز به اندازه نیم ساعت مجبور به صحبت با یکی از نزدیکان در مورد همین فرعیات شدم و روانم رنجید و شیطان را میهمان شده بود.
استراحت هم چاره نبود، تا حضرت عشق مرا به سایت و کامنت سعیده جان رساند و گفت: برای خودت بنویس
سعیده جان او در عرض نوشتن این کامنت مرا از رنج شیطان ذهنم رها کرد
اشکهایم را جاری کرد و در آغوشم کشید و مرا به آرامش رساند
اینگونه نوشتن ها برایم لذتبخش ترین کار دنیاست چون او می گوید و خودش هم می نویسد و خودش هم می شنود.
هر بار دارد بهتر به من می فهماند که من هیچ پناهی جز او ندارم و در هنگام رنج و نگرانی و تشویش باید به او پناه ببرم،
فقط به خودش،
باید آگاهانه این کار را انجام بدهم
باید رندانه در آغوشش بکشم و او را وکیل و حفیظ بگیرم
باید در عمل بگویم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
الحمد لله که از غصه نجاتم می دهد و آب حیات و زندگی را به من هدیه می دهد و زنده ام می کند تا با شوق زندگی را ادامه دهم و عشق را با او جاری کنم و در تک تک کردار و گفتارم با او سر کنم
بیاو ز برای عشرت من
خورشید سبو کشد نخواهم
من مایه بادهام چو انگور
جز ضربت و جز لگد نخواهم
از لذت زخمهاش جانم
یک ساعت اگر رهد نخواهم
وقت است که جان شویم خالص
کاین زحمت کالبد نخواهم
سعیده خوبم
این کلمات و جملات زیبای تو را خوب بوییدم، بوی عزیزم را می داد
جانت سلامت و روانت آباد و دلت شاد باشد
امیدوارم به لطف او سال نو تو هم به عشق و آرامش و تجلی حضرتش پا گشا بشود
و بهترین سال زندگیت شود
دوستت دارم عزیز خدایم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا سلام
یا الله
یا رحمان
دوست دارم فقط بخوانمش به زیباترین نام هایش
زهرا جان
زهرای خوبم سلام
سلام نام خدا پیشکش به تو بهترین بنده خدا
زهرای زیبا سیرت و زیبا صورتم دوستت دارم به اندازه ی دوست داشتن
مگر کسی می تواند دوست داشتن را اندازه بگیرد
مگر کسی می تواند عشق را اندازه بگیرد
اندازه عشق فقط و فقط به اندازه خداست
یعنی بینهااااااااااایت
زهرای دوست داشتنی ام تو را دوست دارم چون هربار که دلتنگ عزیزم می شوم و دوست دارم عاشقانه با او صحبت کنم، عزیزی چون تو می فرستد و می گوید:
بنویس
بنویس برای من، پرودگارت
عاشقت
بنویس که چقدر پروردگارت عاشق این نوشتن هایت است
بنویس که تو نیستی که می نویسی بلکه خداست که می نویسد
اینها همان آیات قرآن است که بر قلب تو نیز نازل می کند و سینه ات را شرحه شرحه می کند از اشتیاق
می دانم که در این لحظات می خواهی روحت را از این کالبد تن رها کنی و به اتصال بی کالبدی ات که داشتی بپیوندی، اما صبر کن تا که حکم پرودگارت برایت جاری شود
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
ای مهربانم کی میتوانم بی واسطه تو را به آغوش بکشم؟
کی می توانم سرم را بر روی شانه ات بگذارم؟ همچون کودکی که سرمست از شادی خودش را به آغوش گرم مادرش می چسباند ببویمت
کی می توانم از بند این کلمات رها شوم و تو را نظاره کنم و منظومه ها بسرایم؟
زهرای عزیزم
می بینی عشق با دل بیقرار چی می کند
عشق اگر تو را مجنون نکند، عشق نیست
عشق است که به سعدی می گوید:
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
عشق است که به مولوی می گوید:
ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او
معشوق را جویان شود دکان او ویران شود
بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او
در عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شود
آن کو چنین رنجور شد نایافت شد داروی او
جان ملک سجده کند آن را که حق را خاک شد
ترک فلک چاکر شود آن را که شد هندوی او
عشقش دل پردرد را بر کف نهد بو میکند
چون خوش نباشد آن دلی کو گشت دستنبوی او
بس سینهها را خست او بس خوابها را بست او
بستهست دست جادوان آن غمزه جادوی او
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او
شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او …
زهرای خوبم هرچه که او گفته را من نوشتم
هنوز خیلی راه دارم که بپیمایم
قرآن را به جز مجنون حق چه کسی به این زیبایی می تواند بنویسد
من در این وقت سحر یک ذره از اقانوس آنرا فقط بوییدم که کلمات کِل می کشند و جاری و ساری می شوند.
یک ساعت دیگر به لطف خدا عازم یک سفر هستم تا در آفاق هم او را ببینم ولی اکنون در انفس او را بوییدم و در جوی او صفایی به جانم دادم
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
زهرای خوبم همان روز اول عید گلنوشته تو را خواندم ولی جوابش اکنون منعقد شد و چه زیباست این اکنون
زهراجان تو عزیزِ عزیزترین عزیزِ جهان من هستی
دستانت را می بوسم
تو را دوست دارم چون لایق دوست داشته شدن هستی
به تو عشق می ورزم چون من لایق عاشقی و عشق ورزیدن هستم
این لیاقت را امشب عزیزم به من فهماند
من وظیفه ام عاشقی است
من وظیفه ام بندگی است
دستی را می بوسم که دست اوست و این آیات را می نویسد
این آیات عاشقی و بندگی
صد رحمت صد آفرین بر دست و بر بازوی او
الحمد لله رب العالمین
یا حق
یا هو
سلام بر سعیده خانم شهریاری
بنده خاص رحمان
احسنت بر تو که اینگونه با معشوق ازلی دلبری می کنی. آدم دوست دارد این متن تمام نشود.
این خاصیت اتصال به رب است، وصل بشوی دیگر تو نیستی، اوست
که او می گوید و خودش هم می نویسد،
آری اوست که اینگونه غزل هستی را سروده
وقتی قدمی رو به جلو برمی داری به وضوح دستان خداوند را می بینی، هزار قدمی که او برایت می گیرد را درک می کنی و مست تمنا و عشق او می شوی.
آفرین به تو
حقیقتا اینجا نوشتن و اینگونه نوشتن کرامتی است که او در لقد کرمنایش نصیبمان می کند و سنگ تمام گذاشته است.
با دوستی همدل و همراز در مورد همین توحیدی که در نوشته های تو موج می زند صحبت می کردیم و اینکه چه وادی پر وجد و طربی است که ما را به ذوق مرگی و منقلبی می رساند به قول مولانا؛
من ز شیرینی نشستم رو ترش
من ز بسیاری گفتارم خمش
تا که شیرینی ما از دو جهان
در حجاب رو ترش باشد نهان
تا که در هر گوش ناید این سخن
یک همی گویم ز صد سر لدن
این روزها برایم رنگ و بوی دیگری دارد، چون وارد سطح جدیدی از توحید عملی شده ام و بسیار بسیار بیشتر از قبل خودم را محتاج و فقیر به حضرت دوست می بینم.
درک هایی که برای خودم نوشتم و بر روی دیوار اتاقم چسباندم را برای تو هم می نویسم تا بیشتر تکرارش کرده باشم، چون تو خوب این درسها را پشت سر گذاشتی.
علی آقا
تو پرنده تیز پروازی، با انسانها خو نگیر
هر چقدر که جلو تر می روی به او محتاج تر می شوی
به هوش باش که شیطان ذهنت تو را فریب ندهد.
از کلاس و شاگرد و دوست و آشنا رها شو و فقط به او تکیه کن.
چون توحید راه سعادت تو هست.( چون وارد مسیر آموزش شدم و به لطف او ثبت نامی گرفته بودم و داشتم مغرور می شدم)
علی آقا
ارزش و کرامت تو بسیار والاست
اگر هنوز مسائل و موضوعات روزمره دنیایی ذهن تو را مشغول می کند، اگر هنوز نگران نان و آب و خانه و ماشین و زمین و پول و … می شوی، یعنی هنوز بنده این دنیای فانی هستی، نه بنده ربی که می خوانی
برخیز و بیدار شو
برخیز و بیدار شو، زمین و آسمانها رام و مسخر توست ای جان جانان
بیدار شو و پرواز کن ای سیمرغ سبکبال
سعیده جان خوشحالم که هر بار از مزه شهد گوارای توحیدت بیشتر می چشم و مست و خراب خدای زیبایت می شوم.
چون از معشوق من تعریف می کنی و من همچون سعدی افتخار می کنم که معشوقم چشم و چراغ محفل دیگران است.
به خودم می بالم که چنین معشوقی دارم که همه را واله و شیدای خودش کرده
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
…
الهی لک الحمد
سعیده جان
عزیز خدایی
رفیق خدا باشی
باز گردد عاقبت این در بلی
رخ نماید یار سیمین بر بلی
بلی
بلی
بلی
سلااااااام
سلامی چو بوی خوش آشنایی
سلامی چو جوانه گندمگون سبزه بهار
سید محمد رضای عزیز
حالت چطوره؟
امیدوارم که در حال خوب الهی باشی
آفرین و احسنت به این درک و فهم و شهود و الهاماتت
امروز چه هدایتهایی نصیب من شده، انگار خدا دست من رو گرفته و مستقیم می بره سراغ اصل جنس
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ
آن نور در خانههایى است که خدا رخصت داد ارجمندش دارند و نامش در آنجا یاد شود و او را هر بامداد و شبانگاه تسبیح گویند(نور36)
باور کردنش سخته که تا همین چند سال پیش وقتی این آیه از قرآن را می خواندم، پیش خودم می گفتم خوش به حال این مومنانی که خدا چنین لطف و رحمتی را شامل حالشان کرده
الحمد لله که این سالهایی که وارد این مسیر توحیدی شدم، قدم به قدم به حقیقت این آیه نزدیک و نزدیکتر شدم، چه نعمتی بالاتر از این هدایت
الحمد لله رب العالمین
در همین صفحه سایت از خواندن کامنت شما و کامنت خانم شهریاری، باتری معنویتم عدد 100 رو نشونم داد و بعد خوب خواسته ام را خواستم، واضحش کردم، نوشتم و بر روی دیوار اتاقم چسباندم.
انگار خدا قدم به قدم مرا به درکش و در آخر به نوشتن هدایت می کرد. اینکه من بدانم دقیقا در این قدم فعلی چه خواسته ای دارم و دقیقا همان فرکانس داشتنش را با ایمانم بفرستم؛ کلید خوشبختی هست، کلید زندگی در لحظه حال هست
خدا را شکر که هر بار درکم از این مفاهیم بیشتر و عمیق تر می شود
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
محمدرضا جان چه خوب است که در این مسیر هستیم، کار ما فقط در مسیر ماندن است، تغذیه ذهن با ورودی های ناب و خالص این سایت است
وظیفه ما تقواست.
امیدوارم که از خبرهای فوق العاده ات و عشق بازی هایت با حضرت عشق در اینجا بخوانم و باتری وجودم پر و پیمان شود.
دوستت دارم دوست دوست داشتنی من
عزیز خدایی
یا حق
خدایا! درهای روز را با کلیدهای رحمت و رستگاری به روی ما بگشا و بر من از بهترین پوششهای هدایت و صلاح بپوشان، به عظمتت در آبشخور قلبم چشمههای فروتنی را بجوشان و در برابر حرمت و ارجمندیات از گوشههای دیدگانم رودهای اشک سوزان جاری ساز و مرا از بیپروایی و نادانی به مهارهای قناعت و خواری ادب فرما؛
محمد رضا جان ممنونم بابت هدایتم به دعای زیبای صباح حضرت علی (ع)
به به
صد آفرین به این درک و فهم و معرفت
محمد رضا جان جه خوب گفتی، حظ کردم، نفست گرم
من چند وقت پیش درکهایی از شخصیت پیامبر داشتم و امروز تو بر آن افزودی.
برداشت من از فیلمی که آقای مجیدی از کودکی پیامیر ساخته بود بر طبق قانون خیلی جالب بود. به عینه نشان داده بود که این فرد کار فیزیکی خاصی نمی کند و همه کس و همه چیز برای او کارها را انجام می دهند و او مورد عشق و علاقه دیگران است و این عشق و محبت او بوده که دلها رو برای او نرم می کرده
من آگاهانه این موضوعات رو به خودم می گفتم که قرار نیست زور بزنی و دیگران را قانع کنی، قرار نیست که دائما روی توانایی ها و مهارتهای خودت حساب کنی و از آنها مایه بزاری
تو فقط باید روی خودش حساب کنی، تو باید رندانه همون اول تسلیم بشی و دستهای دلت رو به سوی او بالا ببری و فقط و فقط از او بخواهی
و من این درک ها فوق العاده رو از فکر کردن به زندگی پیامبر داشتم
و این روزها بهتر آن رو درک می کنم.
این روزها بارها در مورد این سه کلمه، نه! سه مفهوم و سه دنیا بیشتر فکر و صحبت می کنم
پذیرش
رهایی
تسلیم
از خدای خوب و عاشقم خاضعانه می خواهم که توفیق درک و فهم بیشتر اینها را به من بدهد و دستان مرا در این مسیر زیبا و جدید بگیرد و محکم بفشارد و با خودش پرواز بدهد.
ای زیباترین معبودی که دیده های دل درکش کرده
و ای مهربانترین خدایی که عقل نتوانسته فهم او بکند
محمد رضای خوبم امروزم را پر از عطر عزیزم کردی،
جانت معطر به رایحه الهامات الهی
در پناه الله باشی
خدا نگهدارت