پس کِی به خواسته ام می رسم؟! - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

3059 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه ام گفته:
    مدت عضویت: 4120 روز

    سلام به روی ماه همه تون

    عاشق این جمله ام : گویی چرخ دنده زندگی ات روغن کاری شود، همه چیز در زندگی ات روان تر می شود. واقعا زندگی من همین طوری شده …

    منم با این جمله موافقم که بهترین راه برای اینکه روی خودمون کار کنیم اینکه از ابتدا حواسمون به ورودی هایی که وارد مغزمون میشه باشه … من سمانه ام … کاری که من خودم شخصا انجام دادم و تا امروز هم خیلی خوشحالم و ازش راضی ام اینه که: از همون ابتدا من به هیچ کس نگفتم که عضو این سایت شدم و حتی تو همون روزای اول 1٫250٫000 تومان بسته ی روانشناسی ثروت یک رو خریداری کردم و به هیچ کس نگفتم … اون موقع بسته ی فیزیکی بسته ی روانشناسی ثروت رو برام فرستادن …. من اون موقع دی وی دی ها رو ریختم تو لپ تاپم و اونا رو جمع کردم که هیچ کس متوجه نشه اونا رو خریدم . میدونستم اگه بفهمن سرزنشم میکنن که چرا 1٫250٫000 تومان پول دادم ….بعدش آروم آروم کار من شد پای لپ تاپ نشستن و هندز فری گذاشتن و فقط به فایل ها گوش دادن … آبجیم میگفت تو اون لپ تاپ چیه مگه که تو ساعتها میشینی پاش …. از سر کار می اومدم خونه و با اینکه به هر حال نیاز به استراحت داشتم … اما قهوه درست میکردم و واسه خودم پفک میخریدم تا بتونم بیدار بمونم و فایل گوش کنم …. اون روزا رو یادم نمیره …. واسه اینکه با ذوق راجع به خواسته هام بنویسم واسه خودم مداد رنگی و ماژیک رنگی خریدم تا ذوق بیشتری داشته باشم … کلی کتاب خریدم و کتاب خوندن خیلی از وقتم رو میگرفت و این خیلی خوب بود …. واسه اینکه هیچ صدایی رو نشنوم هندزفری میذاشتم و یه موزیک بیکلام گوش میکردم و کتاب میخوندم ….. انگار چند ساعت پی در پی تو دنیای خودم بودم …. کتاب میخوندم و خوبیش این بود که هم با کتاب خوندن ورودی های خوبی رو وارد ذهنم میکردم و هم چون تو اون مدت با کسی حتی حرف هم نمیزدم و در واقع نمیذاشتم دیگران ورودی هایی رو که خودشون دوست دارن وارد ذهنم کنن …… جونم براتون بگه که یکی از قورباغه هایی که قورت دادم کنار گذاشتن تلویزیون بود ….. منی که تا 4 سال پیش هرررررر فیلم جدیدی که اکران میشد رو میرفتم و میدیدم . منی که معتاد فیلم و تلویزیون و سریال و سینما بودم حالا از استاد میشنیدم که میگه تلویزیون رو بذار کنار !!! سریال کیمیا رو یادتونه ؟ تلویزیون نشون میداد . همه ی خانواده ی من میشستن نگاه میکردن و من …… و من چون تو ترک بودم هههههه میرفتم تو اتاق …. جلوی آیینه میرقصیدم ….. میرفتم بیرون گاهی …. موزیک میذاشتم و هندزفری میذاشتم و میشستم تو اتاق …. خلاصه ….. الآن دیگه از همون اول جلوی خودمو میگیرم و نمیشینم پای فیلم … اگه خودم تو خونه باشم که اصلا تلویزیون رو روشن نمیکردم ….. سینما رفتن و گذاشتم کنار و به جاش چندین بار رفتم تئاتر کمدی …. و بین فیلم ها حداقل فیلم های کمدی رو میبینم …. چند تا فایل دارم از استند آپ کمدی ها ی خندوانه یا ادابازی که تو خندوانه بود و اونا رو گذاشتم رو desktop و نگاه میکنم ….. گاهی که احساسم خوب نیست هم دیدن این فایل ها واسه اینکه حسمو یه پله بهتر کنم خیلی مفیده …..

    راجب خواسته هام حرف میزدنم … فهمیدم باید همیشه جمله هام رو با این جمله شروع کنم که : من دوست دارم …….

    من دوست دارم اتاق بزرگتری داشته باشم و یه کتابخونه ی بزرگ

    من دوست دارم مدل ماشینم ….. باشه

    من دوست دارم کسب و کار خودمو داشته باشه

    من دوست دارم به …. سفر کنم

    من دوست دارم …..

    خلاصه اینکه حرف زدنم هم تغییر کرده …. راجب خواسته هام حرف میزنم … راجب چیزایی که دوست دارم اتفاق بیفته …..

    و این طوری زندگی لذت بخش تره …. همه چیز بهتر و بهتر شده …..

    یاد گرفتم وقتی مردم راجب سیاست و دولت و ملت و وضعیت اقتصادی حرف میزنن من خودمو بکشم کنار و هیچی نگم و فقط تو دلم بگم دنیای من با دنیای شما فرق میکنه … تو دنیای من این منم که تعیین میکنم زندگیم چه طوری پیش بره …… دنیای من هر روز و هر لحظه در حال بهتر شدنه …..

    یه کار قشنگی که انجام میدم اینه که قدرت رو دادم دست خدا و هر چیزی میخوام سعی میکنم از خدا بخوام . این طوری خیلی هم تو وقت و انرژی صرفه جویی میشه … قبلا نصف عمرم صرف این میشد که به دوستم بگم من دخترم و دلم میخواد با گوش هام بشنوم که دوسم داری … و اون میگفت لعنتی من اییییین همه دارم با عملم بهت ثابت میکنم و من همش میگفتم باشه مرسی ولی من میخوام با گوش هام هم بشنوم ….. حالا من عاشقانه هام رو به خدا میگم و اولویت اول و آخر زندگیم رو خدا قرار دادم و سعی میکنم احساس خوب من فقط به خودم بستگی داشته باشه و اتفاقا از وقتی این طوری فکر میکنم جملات عاشقانه ای هست که همش از طرف دوستم به من میرسه ….. انگار واقعا دنیا همین طوریه : آویزونی گریزونه … گریزونی آویزونه هههههههه

    تمام موزیک های گوشیمو پاک کردم و به جاش فقطططط فایل های استاد رو دارم و چند تا موزیک که انرژی مثبت هست . . . فایل عزت نفس رو میریزم تو گوشیم و یه مدت مثلا دو هفته یا سه هفته یا یک ماه فقط اون ها رو گوش میکنم …… بعدش اونو پاک میکنم و فایل هدف گذاری رو میریزم و دوباره یک ماه اونو گوش میکنم …… فایل فقط روی خدا حساب باز کن رو ریختم تو گوشیم و همیشه و بارها وبارها اونو گوش میکنم ….. اون فایل بهم همه چیز داد …. پاشنه ی آشیل من بود ….. چه جمله ی قشنگی: فقط روی خدا حساب باز کن ….

    این شعر رو نوشتم و گذاشتم بک گراند گوشیم و و اتفاقا تو دریم بوردم هم نوشتم که همیشه یادم باشه :

    همه دنیا بخواد و تو بگی نه

    نخواد و تو بگی آره تمومه

    همین که اول و آخر تو هستی

    به محتاج تو محتاجی حرومه

    گاهی با خودم این شعر و میخونم و چه قدراز خوندنش لذت میبرم …..

    راستی دریم بورد درست کردم و کلی از وقتم صرف این میشه که بشینم اینترنت رو سرچ کنم و عکس هاشون رو پیدا کنم و پیرینت کنم و قیچی کنم و بزنم رو دریم بوردم …. یه روزی به خودم اومدم و دیدم کلی از وقتم داره صرف کارای خوب میشه : کتاب خوندن … فایل گوش دادن …. دریم بورد درست کردن …. خواسته هامو نوشتن و رسیدن بهشون و تیک زدن و چه لذتی بالاتر از اینکه تو بتونی خواسته هاتو تیک بزنی …..

    من یه اخلاق خوبی رو از دوستم یاد گرفتم که بهتون میگم : ما هر وقت با هم دعوا میکردیم دوستم میگفت سمانه کوتاهش کن ….. این جمله رو اون موقع ها دوست نداشتم و همش میگفتم یعنی چی کوتاهش کن … بیا با هم حرف بزنیم مشکلمون حل بشه . مشکل با حرف زدن حل میشه …… اما حالا که با قانون آشنا شدم میبینم این جمله اتفاقا خیلی جمله ی کلیدی هست . اینکه کوتاهش کنی و تو دعواهات گیر نکنی … یعنی مثل عنکبوت تو دعواهات گیر نکن …. کوتاهش کن ….. دعواها و اختلاف نظر ها با صحبت کردن درست نمیشه و فقطططط با کوتاه کردن و روی خودت کار کردن درست میشه ….. دوستم درست میگفت حالا که به قول خودش کوتاهش میکنم … همه چیز خیلی رو رواله …. همه چیز خیل بهتر شده .

    من اینو باور کردم که دنیای خودم رو خودم میسازم . اینو یاد گرفتم که گذشته رو باید ول کرد . گذشته اسمش روشه، گذشته …… من اینو یاد گرفتم که من هر لحظه با فرکانس هایی که در لحظه میفرستم دارم جهانمو رقم میزنم ….گاهی که اوضاع زیاد خوب نیست به خودم میگم سمانه هیییییس … هیچ کاری نکن …. آروم باش… نفس عمیق بکش ….. تو لازم نیست هیچ کاری بکنی فقط باید روی خودت کار کنی …. همین ….

    دوستای خوبم تا 6 ماه پیش حتی نمیتونستم تصور کنم که مامان و بابا اجازه بدن به مسافرت خارج از ایران برم ….. اما وقتی حسمو خوب کردم و تو دفترم نوشتم که میخوام برم مسافرت خارج از ایران ….. مامانم خیلی راحت برخورد کرد و بابام خیلی راحت اجازه داد …. 2 ماه پیش رفتم دبی و 2 هفته ی پیش رفتم استانبول…. آبجیم باورش نمیشد که اجازه دادن ولی من میدونستم که طبق قانون همه چیز درسته ….. استانبول رو با آبجیم رفتیم . قبلش همه بهمون میگفتن شما دو تا دخترید مراقب خودتون باشید و مردم استانبول این جوری ان و اون جوری ان و شب بیرون نمونید و استانبول امنیت نداره و مراقب پول و کیفتون باشید و اونا انگلیسی نمیفهمن و فقط باید با خودشون مثل خودشون ترکی صحبت کنی و …… من اینا رو باور نکردم ….. مردم عالی بودن و همه انگلیسی متوجه میشدن و حتی بعضی هاشون فارسی یه کم بلد بودن …. هوا خیلی خوب بود چون روزی 2 ساعت بارون می اومد. نیم ساعت صبح نیم ساعت ظهر نیم ساعت شب و همین باعث شده بود که سردی هوا گرفته بشه و اتفاقا هوا در عین سرما خیلی هم خوب باشه ….کلی خوش گذروندیم … شب تا 9-10 شب بیرون بودیم و اتفاقا خیابونا خیلی هم شلوغ بود و به عنوان یه دختر کاملا هم احساس امنیت میکردیم …. کلی خرید کریدم …. حتی از لوکیشن هتلمون هم خیلی راضی بودیم و ….. کشتی کروز سوار شدیم و اتفاقا من یاد اون کشتی کروزی افتادم که شما توش اقامت داشتید استاد …… حس میکردم جای پای شما رو برفا مونده و من فقط باید پامو بذارم جای پای شما …..

    انگار جهان وایساده منتظر من تا من خواسته هامو بگم و اون بگه فرمانبردارم سرورم …..

    یه بار یه فایلی دیدم از استاد که توش از سرسبزی و درخت و خلاصه این جور چیزا میگفت ، دلم خواست …. یه کم بعدش رفتیم شمال …. من یه عالمه با دوستم رفتم شمال ولی این بار خیلی فرق داشت …. گشت تو نوشهر یه جایی رو پیدا کرد . یه جاده ی پر پیچ و خم زیبا … سرسبز …. که ما رفتیم بالا و بالا تر و رسیدیم به جایی که از اون بالا هم دریا و هم جنگل زیر پامون بود ….. یه جای دبش …. خیلی سرسبز و زیبا و عااااالی . این شمال کلا خیلی فرق داشت … همه چیز خیلی عالی و خوب بود …. دفعه ی بعدش هم خیلی بهتر بود . شمال دفعه ی بعدش هم خیلی خوب بود ویلای عالی . هیزم جمع کردیم و تو ویلا آتیش روشن کریدم و با تفنگ بادی کلی شلیک کردیم و همش به نشونه گیری من میخندید هههههه جاتون خالی بچه ها …… روزای قبل …. قبلا من با اینکه به قول خیلی ها دختر شاد و سرخوشی بودم اما الان میفهمم که زندگی الانم زمین تا آسمون با قبل فرق داره …. الان میفهمم که چقدر خودآگاه و ناخودآگاه دارم از قانون استفاده میکنم …. این روزا حتی اگرم خواب ببینم همش خواب خوبه ….. این روزا میدونم که همیشه در صحت و سلامتی به سر میبرم …. میدونم زندگیم هر روز بهتر بهتر میشه … میدونم آیندم دست خودمه و چه لذتی بالاتر از اینکه بدونی سرنوشتت دست خودته … خدایی که الآن میپرستم سراسر خوبی و نعمت و رحمت و فراوانی و شادیه …. خدایی که الان می پرستمش عاشق منه و همیشه با منه ….. خدایی که الان می پرستمش پا به پای شادی کردنهای من خوشحالی میکنه و اگه ناراحت شم بهم میگه : سمانه جون بنده ی خوب من مراقب فرکانس هات باش… حالتو خوب کن … و یادت باشه جهانی که آفریدم قانون منده …. و قوانینش ثابته و همیشه جواب میده …. خدایی که الان می پرستم باهام حرف میزنه و اون قدر روی این حس و حال درونی کار کردم که خیلی واضح شده …. یک ماه پیش از خدا سوال پرسیدم و خوابیدم ….. توی خواب دیدم رفتم پیش مشاور و مسئله مو مطرح کردم و اونم جوابمو داد ….. این خوابم اون قدر واضح بود که حتی گلدونی که توی اون اتاق بود رو یادمه….. صبح که ازخواب بیدار شدم گفتم خدا جونم گفتم جواب بده دیگه راضی نبودم ایییییین قدر واضح تو خواب جوابمو بدی …. هههههه

    خدایی که الآن می پرستمش باهام به وضوح حرف میزنه …. یه روزی استاد میگفت از خدا سوال بپرس اون جوابتو میده …. امروز اوضاع زندگیم همون طوری شده ….. من حرف میزنم .. اون جواب میده … حتی گاهی اون سر صحبت رو باز میکنه و من جوابشو میدم ههههههه

    استاد درست میگه اگه یه پله پیشرفت کردین حواستون به پیشرفتتون باشه .

    اگه اوضاع یه کم بهتر شده حواستون به اون یه کم بهتر شدنه باشه …. همه چیزآروم آروم اتفاق میفته … فقط رخ دادن وقایع رو ببین ….

    ببین که وقتت بیشتر داره صرف کتاب خوندن و فایل گوش کردن میشه و این خیلی خوبه …. ببین که به جای حرف زدن پشت سر دیگران داری راجب خواسته هات حرف میزنی …. ببین که خنده هات بیشتر شده …. ببین که آروم تر و بهتر داری زندگی میکنی … ببین و تحسین کن …. ببین و سپاسگزاری کن … سپاسگزاری معجزه میکنه تو زندگی من که معجزه کرد…. و یادمون باشه وظیفه ی ما تو زندگی شادی کردنه …….

    استاد خوبم و دوستای خوبم شاداب و جوووووون باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  2. -
    مریم سلمان پور گفته:
    مدت عضویت: 2893 روز

    ای سلیمان در میان زاغ و باز

    حلم حق شو با همه مرغان بساز

    مرغ جبری را زبان جبر گوی

    مرغ پر اشکسته را از صبر گوی

    من معتقدم باید ورودی های ذهن خود را کنترل نماییم ،اگر میخواهیم باورهای امید بخش داشته باشیم باید مراقب ورودی های ذهن خودمون باشیم ،همون طور که برای خوراک و پوشاک دقت به خرج میدیم و هر چیزی رو حاضر به خوردن و پوشیدن نیستیم باید مراقب افکارمان هم باشیم و اگر ناخواسته هم چیز نامناسب وارد ذهن شد اونا رو پاکسازی و تخلیه کنیم .

    من ایمان دارم با این روش کنترل زندگی مان رو در دست میگیریم و میتونیم در همین دنیا

    بهشت رو برای خودمون رقم بزنیم .” کن فیکون “او برای ما هم صادقه و چون از خدا هستیم ما هم این قدرت رو داریم?در علم تاثیر کلام میگویند:

    اگر شما بگویی انجام کاری سخت است!

    سخت میشود!!!

    اگرشما بگویی راحت است!

    راحت میشود!!!

    اگر شما بگویی نمیشود!

    نمیشود!!!

    شما بگویی میشود میشود!!!

    شما اگر بگویی حالم عالیه،

    تمام عوامل متافیزیکی دست به کار میشوند تا حال شما عالی شود!

    اگر شما بگویی همسرم نمونه است!

    هستی تمام نیروهای خود را برای نمونه شدن همسر شما انجام میدهد!!!

    اگرشما بگویی امروز چه روز عالییه!

    میبینی که کائنات چقدر سریع به این فرمان شما جواب مثبت میده!!!

    اگر بگی من گیجم!

    کائنات شمارو به سمت حواس پرتی و گیجی میبرد!!!

    پیامبر فرمودند: از کلام تو برتوحکم میشود.

    کسی که کلمات قوی بر زبان جاری کنه

    نتایج قوی دریافت میکنه!!!

    کسی که کلمات ضعیف و منفی ارسال کنه

    نتایج ضعیف دریافت میکنه!!!

    ?از همین امروز امتحان کنیم

    و از نتیجه های خارق العاد ه ش لذت ببریم من که نتیجه گرفتم . ..

    امیدوارم وجود نازنین استاد عزیز همیشه سلامت باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  3. -
    افسانه عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 3701 روز

    سلام استاد عزیزم

    خیلی ممنونم از فایل عالی تون. تعهد داشتن در کنترل ورودی ها موضوعیه که این روزها بیشتر ذهنمو به سمت خودش میکشه.

    امیدوارم که بتونم از صحبت های ارزشمند شما و قسمت نظرات این فایل دریافت کامل رو داشته باشم.

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  4. -
    سانر سانر گفته:
    مدت عضویت: 3261 روز

    چند شب پیش فیلمی در تلوزیون نمایش داده میشد و ما خیلی علاقه داشتیم تا اخر ببینیم و اخر ماجرا رو بفهمیم

    دقیقاصبح همون روز فایلهایی از سایت اقای عباس منش در مورد کنترل ورودی ها گوش داده بودم و تصمیمم بود جلوی ورودی های اشتباه رو بگیرم. اما جذابیت فیلم خیلی بالا بود و نشستیم پای فیلم گفتم اخرین باره..

    یکم از فیلم که گذشت بدون دلیل خاصی یه اتفاق بد افتاد و ارامش از همه ی خانواده گرفته شد و حدودا تا یک ساعت بعد اینکه تلویزیون رو خاموش کردیم مشکل حل شد. و من متوجه شدم بخاطر مرور ذهنی اتفاق هایی که توی فیلم اتفاق افتاده بود هست که هنوز مشکل حل نشده.

    واقعا این همه تاثیر!!!

    الان به قدرت جلوگیری از ورودی بد و قدرت دادن به ورودی درست کاملا پی بردم

    و فکر میکنم مهم ترین راه کنترل ورودی ها آهنگ ها. تلویزیون. رسانه های اجتماعی. هست و برای حل اعتیادی که به نت و … داریم بهتره یک دوست همراه انتخاب کنیم و پیشرفت ها رو ببینیم مثلا در یک سایتی مثل سایت اقای عباس منش شرکت کنیم و وقتی دوستان دیگرمون رو ببینیم اینجا چقدر نطرات قشنگ میزارن و حالشون خوبه پس حال ماهم خوب میشه با فکر کردن به پیشرفت همه انرژی های مثبت به سمت ما جذب میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  5. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2507 روز

    به نام خدا

    سلام استاد

    سلام مریم جان

    سلام بچه ها

    نشانه ی امروزم این فایل به شدت زیبا وپراز اگاهی بود.

    کنترل ورودی

    کنترل ذهن

    تمرکز بر زیباییها

    تایید نشانه ها

    تایید نتایج کوچک

    کم شدن فاصله ی فرکانسی با خواسته ها

    با مساعل امروزم این فایل رو برای خودم تحلیل میکنم.

    امروز صاحب رستورانم قبل از امدنم به همکارانم گفته بود که بچه هام بیکارند وباید رستوران رو ظرف یک ماه آینده تخلیه کنیم تا بچه های این اقا اینجا مشغول کار بشن.

    اگر من لیلای قبل بودم یعنی قبل کارکردن روی خودم الان باید استرس میگرفتم نگران میشدم ترس تمام وجودم رو فرا می‌گرفت که حالا باید چه کنیم ؟کجا بریم؟

    ولی لیلای امروز متوکلتر شده.میدونه وباورداره هرچی بشه حتما خیری در راهه.

    حتما خیروصلاح من در این جابجایی‌جابجایییست.

    حتما قراره به جای بهتری هدایت بشم.

    حتما دیگه این رستوران گنجایش این همه مشتری ثروتمند منو نداره واین رو خدای من دیده ودست به کارشده.

    حال دلم عالیه.

    امروز به جای تمرکز روی این داستان جلوی مغازمو آب وجارو کردم.گلها ودرختای جلو مغازمو با عشق آب دادم.

    خودمو به یه فنجون قهوه .به آجیل خام .به توت فرنگی تازه وکباب خوشمزه مهمون کردم.

    ماشینمو برداشتم زیر بارون رفتم پمپ بنزین یه آهنگ توپ گذاشتم کلی با اسمون وبارون وارنگ عشق کردم خلاصه که سپردم به اون نیروی مافوق تمام قدرت‌ها که فقط برای من خیر وبرکت میخواد حتی در اتفاقی که ظاهرش شره…

    انقده حالم خوبه که خودم باورم نمیشه .

    خدای من شکررررررت به خاطر این حد از درک قانون که همیشه ودر هر اتفاقی فقط حالم خوبه.

    حالا چه تو همین مغازمون بمونم وچه به جای دیگه ای هدایت بشم خیرو عشق وصلاح خدا بامنه وخبرهای خوشم رو حتما یه جای مناسب تو همین سایت عزیز ثبت میکنم.

    عاشقتونم.

    خدا یارو یاور همیشگی هممون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      هادی قره قانی گفته:
      مدت عضویت: 2024 روز

      درود به شما دوست عزیز

      آفرین به شما که متوکل تر شدین و خداوند مهربان رو هادی و هدایتگر خودتون میدونین و همه چی رو سپردین بهش. قطعا بهترین کارو انجام دادین و خداوند مهربان براتون سورپرایز آماده کرده و قطعا الخیر فی ما وقع. همین احساسی که دارید ادامه بدید قطعا پاداشتون رو دریافت می کنید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 1083 روز

      سلام دوست خوب توحیدی ام

      قصد کردم از امروز تا زمان موفقیت مالی دلچسبم کمتر کامنت بزارم فقط نظاره گر باشم بخونم و لایک کنم و امتیاز بدم تا کامنتی که بتونه منو سر شوق بیاره تا چیزی بنویسم الانم دارم تک تک کامتها رو میخونم با اندازه لذت بردن و آگاهی بهشون امتیاز میدم همه رو ولی لایک میکنم الان کامنت شما مجبورم کرد بیام چیزی بنویسم ووانچیز اینه خیلی خوشحالم که بنده ای بندگان خدا که از دوستان جونی من هست درست توحیدی من خواهر توحیدی،من حالش در شرایط سختتتت خوبه یعنی تونسته پس منم میتونم وخداروشکر میکنم که تونستی در دل تاریکی نور واسه خودت ایجاد کنی و بی صبرانه منتظرم منتظر خبر خوشتر که جای بسیار باصفاتر ازاینحا گرفتی و موفقیت بیشترو جذب کردی هستم مطمعنم بزودی خبرش میاد از خدا موفقیتتونو میخواهم شادی همه دوستامو میخوام خوش و خرم باشی آجی جانم

      پیروزی نصیبت هست چون لایقشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زینب کشاورز گفته:
      مدت عضویت: 2705 روز

      سلام لیلا خانوم عزیزم

      حدودا دوماه پیش کامنتهایی ک از شروع کسب و کارتون و شرایطی که خلق کرده بودید رو به صورت اتفاقی خونده بودم و برای خواهرم هم تعریف کردم و چقدر تحسینتون کردیم.

      و الان که خودم در شرایط شروع کسب و کار شخصی خودم و نجواها هستم،باز کامنت شمارو دیدم و واقعا منقلب شدم از این همه ایمان و توکل…

      و یک تلنگر برای خودم ک نتایج عالی حاصل کنترل ذهن ،باورهای عالی، حس خوب و ایمان ب غیب هست…

      عکس جدیدتون خیلی زیباست

      منتظر خوندن پیامتون راجب اتفاق های خوبی که قراره براتون بیوفته هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مهسا سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 3696 روز

    با سلام به استاد عزیز و خانواده گرامی

    من ابتدا یه تجربه کوچیک ولی جالب رو بازگو میکنم تا منظورم رو بهتر برسونم . من همیشه این ترس رو داشتم که برای وسایلی که میخرم اتفاق بدی می افته و به یه نحوی خراب میشن و بعد از کلی جستجو در خودم و گوش دادن به محصول اعتماد به نفس عباس منش فهمیدم من اون حس ارزشمندی رو در خودم نداشتم و اعتماد به نفس کافی رو نداشتم. و اتفاقی که برای لبتابم افتاد به همونقدرر عجیب بود که انگار انتظارش رو داشتم ،وسط تابستان بافاصله یک متر و نیم از پنجره، بارون به شدتی روی لبتابم ریخته بود که کامل خیس بود ،اون لحضه بنا به باور های اشتباهم فقط داشتم با خودم بحث میکردم که چرا این اتفاق افتاد چراااا همیشه همینجور میشه چرا به هر وسیله ای که دست میزنم خراب میشه و چون من کل کارهام با این لبتابم بود یه لحظه حس کردم کل زندگیم سوخت وتمام فایل ها و کارهام پرید با گذشت شش ماه از اون اتفاق با این که فرستادم برا نمایندگی سونی اتفاقی نیافتاد و گفتن فقط میتونن هاردش رو در بیارن و از انجایی که من نمیتونستم هزینه دوباره ای برای لبتاب بکنم فرکانس اشتباه رو تکرار میکردم شرایط خیلی بدتر میشد یه روزی گفتم من که از دستش دادم دیگه نگران نیستم دیگه بدتر از این که نمیشه، شروع کردم به نوشتن جمله تاکیدی که لبتابم سالمه و کم کم به دستم میرسه بعد از این که من قلبم اروم شد و دیگر نگران نبودم و میدونستم وایمان داشتم که به دستم میرسه بعد از گذشت چند ماه سالم به دستم رسید و الان دارم با همون لبتابم این نظر رو تایپ میکنم و این اتفاق برای دو سال پیشه چیزی که واقعا غیر ممکن بود .

    نکته ای که برای من داشت اینه که من قلبم مثل آبی که بدون موج آروم شد و اون موقع خواسته ام( حالا این یه خواسته ای شاید برای بقیه کوچیک باشه ولی برای من خیلی بزرگ بود ویه خواسته بود) ،که واقعا غیر ممکن از نظر بقیه بود رسیدم و این به من این ایمان رو داد منی که روزی هزار تومن هم از خودم نداشتم به تنهایی دوره های اعتماد به نفس استاد و قانون افرینش رو خریدم و الان برای خواسته های جدید از همین تکنیک استفاده میکنم و زمانش وقتی که با علم بر این که من دارمش آرام باشم بدون تلاطم با قلبی پر از آرامش و اون لحظه بهش میرسم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
      • -
        عباس فتحی گفته:
        مدت عضویت: 3027 روز

        سلام و عرض ادب و احترام به استاد عزیزم و تمامی اعضا دوست داشتنی سایت.

        صمیمانه تشکر می کنم از دوستانی که نظرات خودشون رو به اشتراک می گذارند .من خیلی از این نظرات مطالب جدید و البته همراستا با آموزشهای استاد یاد می گیرم .

        1.هرجا حرفی از وضعیت بد اقتصادی حرفی زده میشه سعی می کنم مسیر صحبتها رو عوض کنم و دقتی گاهی نمی تونم محل رو درک می کنم ..و خوشبختانه خیلی تو این موقعیت قرار نمی گیرم .2٫٫اگر تو موقعیتی قرار بگیرم که تلویزیون روشن باشه سعی می کنم بهش توجه نکنم .اما اگر تصاویری که مربوط به نمایش ثروت باشه رو بهش توجه می کنم و تو دلم صاحبانشان رو تحسین می کنم .

        3٫گروهی رز همکلاسان دانشگاهی دارم که از طریق تلگرام براشون ارتباط داشتم ولی چون مطالب ناخوشایند اجتماعی و اقتصادی رو خیلی بهش اهمیت می دادند.دیگه واردش نمیشم .خیلی هم بهم پیغام میدن که کجایی و بهانه ای میارم و تمام .فقط با یک دوستم ارتباط دارم که هر وقت می بینمش راجع به درسهای استاد باهم تبادل نظر می کنیم .

        در محل کارم که یک فروشگاه لباس است همیشه تلویزیون روشن بود و ما نمی دونستیم کاری انجام بدم .ولی وقتی تو قانون آفرینش یاد گرفتن که چطور درخواست کنم از مدیر فروشگاه خواستم و خیلی جالب اینکه قبول کردند تلویزیون رو بدون صدا دوست نگه دارند و از اونجا که من عاشق کردم هستم به هیچ توجهم به تلویزیون جلب نمیشه .چون صداش نمی شنوم .

        ولی ساعت 20/30 که اخبار پخش میشه مدیر فروشگاه بدون استثنا هر شب صدای تلویزیون رو زیاد می کنه ولی اونجا که برای من بسیار خوشاینده اینکه هرشب تو این ساعت من مشتری دارم و تمام توجهم به مشتری م هست .وتو حالا نشده که حتی یک شب بدون مشتری باشم .خودرو همیشه باید این موضوع شکر می کنم .

        از وقتی این دستورات رو انجام مشتریهای پولدار زیاد می بینم .

        افراد شریف ثروتمند زیادی می بینم .و مدام تحسینشون می کنم .

        خدا رو شکر می کنم وز مسیر این آموزشها قرار گرفتم .

        از استاد عزیزم و تمام اعضا سایت هم مجددا تشکر می کنم .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهدی وحیدی پارسا گفته:
      مدت عضویت: 3136 روز

      دورد.ماشاالله به شما.من فک میکنم که قانون تکامل رو دارین به درستی طی میکنین.اینکه کوچکترین چیزایی که بدست میارینشون و بهشون توجه میکنین عالیه.و طبق قانون جهان اون چیزها بیشتر و یزرگتر میشه.تو درجات اعلا ببینمتون انشاالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهسا سلیمی گفته:
        مدت عضویت: 3696 روز

        درود بر شما. سپاسگذارم از نظرتون

        دقیقا همینطوره که بیان کردین و قطعا ازین قبیل اتفاقات توی زندگی همه رخ میده فقط باید بهشون توجه کنیم و اونها رو مرتبن یاد اوری کنیم تا اون خس ارامش رو حفظ کنیم .

        به امید موفقیت های روز افزون شما و خانواده صمیمی عباس منش.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    ناصر الف گفته:
    مدت عضویت: 4066 روز

    چه زمانی به خواسته هام و آرزوهام میرسم و چطور میتوانم ورودیهای ذهنم را کنترل کن؟

    با سلام عرض ادب به استاد بزرگوار و دوستان گلم:

    به قول استاد صحبت کردن با عملکرد خیلی خیلی فرق داره و من هر آنچه در طی این سه سال کار کردن سخت روی خودم واقعا برای رسیدنش تلاشهای زیادی را انجام داده ام و تجربیات باارزش خودم را براتون مینویسم و همه را روزها و ساعتها با تلاش بهشون رسیده ام و الان باز هم هر روز و هر لحظه روی خودم کار میکنم.

    انشالله از این تجربیات شما دوستان استفاده کنید برای رسیدن به خواسته هایتان.

    در طول این سالها (سه سال) آنقدر باورهای منفی در ذهنم بود که فکر نکنم باورهای کسی مثل من بوده.

    اما یادگرفته ام و تمرینات زیادی را برای کار های زیر انجام دادم:

    1- کلا تلویزیون ، رسانه ها، روزنامه و اخبار و … را از زندگیم حذف کرده ام(واقعا اوایل برای خیلی سخت بود)

    2- دوستان و فامیلهای منفی را یواش یواش از زندگی ام حذف کرده ام . حتی بعضی از فامیلهای نزدیک ام که مجبوریم بعضی مواقع همدیگر را ببینیم را سعی میکنم در حد سلام و احوال پرسی با هم ارتباط داشته باشیم. و عوض آ نها آدمهای مثبت اندیش ارتباط برقرار میکنم.

    3- از گوشی ام کلا تمام دوستان و آشنایان منفی باف را حذف کرده ام.

    4- به چیزهائی که می بینم و چیزهائی که می شنوم و چیزهائی که بر زبان می آورم خیلی خیلی دقت میکنم که چه چیزی برزبان بیاورم یا بشنوم و یا در مورد چه چیزی صحبت کنم.

    5- در زمانهائی که در یک مجلسی هستم و اکثرا در مورد سیاست و یا تورم و یا نبود پول و … صحبت میکنند یا سریع محیط را ترک میکنم و یا اگر نتوانم محیط را ترک کنم موضوع صحبت را زود عوض میکنم تا بحث مجلس عوض بشه . اما بعد از نیم ساعت دیگه دوباره همون آدما بحثهای خودشان را شروع میکنند و من مجدد می آم و با خودم جملات تاکیدی را در ذهنم مرور میکنم و آنقدر اینکار را با خودم انجام میدم که وقتی منو صدا میکنند به شانه ام میزنند و میگویند کجائی پسر ؟ مجلس تمام شده پاشو بریم.

    6- در مواقعی هم که در خانه هستم و افکار منفی در ذهنم می آد سریع یه آهنگ شاد و مثبت و یا انگیزشی گوش میکنم و یا یک فایل خوب و یا یک آهنگ میزارم و شروع به ورزش و نرمش میکنم تا هم مسیر ذهنم عوض بشه و هم به سلامتی ام برسم ( یه تیر و چند نشان ) و به خودم میگم پسر با این ورزش کردنت سلامتی آینده ات را تضمین میکنی و هم خوش تیپ و خوش فرم میشی. آفرین پسرخوب

    7- بعضی مواقع هم مینشینم در مورد اهداف آینده ام و آرزوهایم مینویسم و شروع به تکرار جملات تاکیدی مثبت میکنم.

    8- خیلی تجربه کردم قبلا ها وقتی افکارم منفی میشد حسم یواش یواش بد میشد و باعث میشد جسمم هم دچار سستی بشه و نشانه های مریضی دیده میشد و حتی مشکلات زیادی در زندگی برام پیش می آمد و هی زیاد و زیادتر میشد. وقتی این قانونو یاد گرفتم به هیچ وجه دیگه نمی زادم حسم بد بشه و همیشه حالم را در هر شرایطی خوب نگه میدارم و اجازه نمی دم کسی هم حالم را بد کنه چون به قول معرف ” سرکه هرچقدر تیز باشه اول ظرف خودش را سوراخ میکنه ” به همین خاطر حالم را برای خودم خوب نگه می دارم و مدام در طول روز و شب به داشته هام فکر میکنم ، در مورد هدفام فکر میکنم و مینویسم ، به زیبائی های اطرافم فکر میکنم و در مورد خواسته هام می نویسم و اینها حسم را خوب میکنه و در طول روز بخاطر خوب بودن حسم مدام به خودم میگم ایول ناصر چقدر آدم قوی هستی که حست اینقدر خوبه.آفرین لیاقتت میلیاردر شدنه ، چون ثروتمندان هم مثل تو همیشه حسشون خوبه و آرام و خونسردند. و این طور خودم را دلداری میدم.

    9- همچنین با کسی بحث و جدل نمی کنم که من پیروز بشم یا نه؟! میگم من روی خودم کار میکنم و میخوام نتایج بزرگی را خلق کنم و آدم خیلی بزرگی میشم و لیاقت من این نیست که به خاطر چیزهای پیش پا افتاده با کسی بحث کنم و حسم را بد کنم و روزم را خراب کنم. اونها هم نتایج خودشون را دارن میگیرند بزار در وزمرگی غرق بشند .

    10- بعضی مواقع مراقبه میکنم و ذهنم را از خستگی های روزانه خالی میکنم و شروع به تجسم میکنم که قراره چه اتفاقات خوبی برات بیافته و آنها را تجسم میکنم و حسم را بهتر میکنم و همچنین ذهنم را به ساختن آینده ای سبز متوجه میکنم.

    11- بعضی مواقع هم از خودم سوالات مثبت می پرسم که برام جادو میکنه مثل:

    ناصرچرا اینقدر خوش شانس و خوشبختی؟

    ناصر چرا اینقدر شاد و خوشحالی؟

    ناصرچرا ارزشمند و لایقی؟

    ناصر چرا اینقدر راحت و آسان پول درمی آوری؟

    ناصرچرا هر اتفاقی میافته به نفعته ؟

    ناصرچرا همیشه کیف جادوئی ات برکت داره و پر از پوله ؟

    ناصرچرا همیشه در حال لذت بردن از زندگی هستی و احساست خیلی خوبه؟

    ناصرچرا اطرافت پر از آدمهای خوب اند؟

    ناصرچرا اینقدر نجیب و لایق و با شخصیتی؟

    و هزاران چرای دیگر که حسمو خیلی خیلی خوب میکنه.

    12- نکته مهم دیگه ام اینکه از لحظه ای که بیدار میشوم تا زمانی که میخوابم مدام سپاسگزار خدای بزرگ و مهربان و رزاق و وهابم هستم ( بخاطر تمام داشته هایم ، توانائی هایم ،لیاقتهایم و مهارتهایم )

    13- نکته جالب زندگی من اینکه یه اتاق مخصوص به خودم دارم که عکس آرزوهایم را چسباندم و همیشه در آنجا مطالعه میکنم و از بودن با خودم لذت می برم و این اتاق برای حس خیلی خیلی خیلی خوبی میده و در آنجا مطالعه میکنم با خدایم صحبت میکنم مینویسم شکرگزاری میکنم و لذت لذت میبرم.

    14- کلا در طول روز روی خودم کار میکنم کتابها و فایلهای استاد و بعضی از کتابهای خوب دیگری را مطالعه میکنم .

    15- نگران هیچ چیز نیستم و از زندگی ام لذت میبرم و به خودم میگویم ناصر تو که داری روی خودت کار میکنی و نتایج را در زندگیت هر روز میبینی و به زودی نتایج بزرگتری را خواهی دید و عجله نمی کنم و به قانون تکامل ایمان دارم .

    16-کلا یکی از هدفام این شده که به زیبائی ها توجه کنم و اتفاقات خوبی که در طول روز برام میافته را در دفترم یادداشت میکنم و خواندن آنها برام لذت بخشه و اینها باعث میشه اتفاقات خوب بیشتری برام بیافته.

    دوستان اینهائی که من نوشتم حرف نیستند واقعا خیلی روشون کار کردم که منو و زندگیمو 180 درجه تغییر داده و وقتی داشتم اینها را براتون مینوشتم بدون اینکه لحظه ای فکر کنم خود به خود نوشته میشدند ، چونکه دارم با اینها زندگی میکنم و ازشون لذت میبرم و با نوشتن اینها برام یه حس خوب ایجاد شده که در همین جا بخاطر طرح سوال استاد ازشون خیلی خیلی ممنون و سپاسگزارم که حسمون را مجدد خوب کرد.

    از شما دوستان عزیز بخاطر وقت گذاشتن و خواندن مطالبم تشکر و قدردانی میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  8. -
    امیر گفته:
    مدت عضویت: 3083 روز

    #به علت اینکه کل جواب بسیار طولانی بود و هنگام اراسل نظر با خطا مواجه می شدم آن را قسمت بندی کردم.

    قسمت دوم:

    خوب ! بریم سراغ پاسخ به سوال مسابقه…

    من کار هایی که خودم اجرا کردم و نتیجه گرفتم رو در زیر نوشتم …نمی دونم راهکارای دیگه جواب میده یا نه چون تستشون نکردم…

    1-تو لحظه زندگی کردن:

    دوستان اگر بتونید این موضوع رو تمرین کنید که البته واقعا کار سختی هست و من هم که دارم این موضوع رو تمرین می کنم بعضی موقع ها اشتباه می کنم… تمامی استرس نگرانی ها،ترس ها و غم ها تون رفع خواهد شد…برای تاکید بر این موضوع دوست دارم آیات 60 تا 64 سوره یونس رو با هم بررسی کنیم ؛آیه اصلی که میخوایم بهش بپردازیم آیه 62 است.)

    { متن های توی آکلاد رو من اضافه کردم…بقیه ی متن ها برای مترجم هستند…}

    60-وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَشْکُرُونَ:

    و کسانى که بر خدا دروغ مى ‏بندند روز رستاخیز چه گمان دارند در حقیقت ‏خدا بر مردم داراى بخشش است ولى بیشترشان سپاسگزارى نمى کنند.

    61-وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ﴿61﴾

    و تو در هیچ حالی نباشی و هیچ آیه‌ای از قرآن تلاوت نکنی و به هیچ عملی تو و امت وارد نشوید جز آنکه ما همان لحظه شما را مشاهده می‌کنیم و هیچ چیز به وزن ذره‌ای در همه زمین و آسمان از خدای تو پنهان نیست و کوچکتر از ذره و بزرگتر از آن هر چه هست همه در کتاب مبین حق (و لوح علم الهی) مسطور است.

    62-أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

    آگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترسی (از حوادث آینده عالم) و هیچ حسرت و اندوهی (از وقایع گذشته جهان) در دل آنها نیست. {مترجم بسیار عالی این متن رو ترجمه کرده…این آیه به وضوح می گوید که دوستان خدا(هر چند که “ولی” معنی ای قوی تر از کلمه ی دوست دارد)در آینده و گذشته نیستن و از لحظه ی حالشون لذت می برن… }

    63-الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ

    آنان که اهل ایمان و خداترسند. {همان طور که می دانید؛ تقوا به معنای کنترل نفس هستش و بهتر بود مترجم از این لفظ استفاده می کرد. }

    64-لَهُمُ الْبُشْرَى فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

    آنها را پیوسته بشارت است هم در حیات دنیا (به مکاشفات در عالم خواب) و هم در آخرت (به نعمتهای بهشت). سخنان خدا را تغییر و تبدیلی نیست، این است فیروزی بزرگ.

    —————–

    2-تغییر نگاه:

    دوست دارم این مورد رو با ذکر مثالی براتون بگم که چقدر روش قدرتمندی برای رسیدن به احساس خوب هست…

    چند وقت پیش ، بنده مبلغی رو برای تبلیغات برای سایتی در نظر گرفته بودم و اون رو پرداخت کردم …راستش بعد یه مدت به ذهنم اومد که اصن من نباید یه همچنین پروژه ای رو استارت می زدم چون در راستای اهدافم در حال حاضر نبود…کلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که واقعا نباید این کار رو میکردم و همون جا پروژه رو تعطیل کردم و رفت…

    مدتی بعد فهمیدم کسی ،از تبلیغاتی که من هزینه شان را پرداخت کردم برای سایتی که قبلا ساخته بودم… دارد برای کسب کار شخصی خودش بهره می برد…ابتدا خیلی به هم ریختم ولی بعد یه مدت (شاید در حد چند دقیقه) گفتم که چه جالب!چه آدم باهوشی که داره از یک موضوع مرده برای یه نفر،داره به نفع کسب و کارش خودش استفاده می کنه و چقدر آدم ها ی با هوش زیاد شدن…شاید باورتون نشه ولی همین فکر به ظاهر خنده دار و این تغییر نگاه اون لحظه منو آروم کرد و نزاشت احساسم بد شه…به نظرم این تغییر نگاه تکنیک فوق العاده ای هست و اگر بر اون استاد شید محاله براتون اتفاقات و شرایط بدی رخ بده و افسار زندگی تون رو در دست خودتون خواهید گرفت…به یاد داشته باشید که هر اتفاقی که برای شما می افتد قطعا خیرتی در ان نهفته است که شاید در حال حاضر متوجه آن نشویم و مدت ها بعد به خوبی اون اتفاق پی ببریم…

    —————–

    3-این افکار صرفا چرت و پرته!

    بیاید برای فهم این موضوع،آیات 7 تا 11 سوره ی مجادله رو برای بررسی آیه 10 این سوره باز بینی کنیم:

    { بازم ! متن های توی آکلاد رو من اضافه کردم…بقیه ی متن ها برای مترجم هستند…}

    أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿7﴾

    آیا ندانسته‏ اى که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است مى‏ داند هیچ گفتگوى محرمانه‏ اى میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از این [عدد] و نه بیشتر مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست آنگاه روز قیامت آنان را به آنچه کرده‏ اند آگاه خواهد گردانید زیرا خدا به هر چیزى داناست (7)

    أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَیَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاءُوکَ حَیَّوْکَ بِمَا لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ وَیَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْلَا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِیرُ ﴿8﴾

    آیا کسانى را که از نجوا منع شده بودند ندیدى که باز بدانچه از آن منع گردیده‏ اند برمى‏ گردند و با همدیگر به [منظور] گناه و تعدى و سرپیچى از پیامبر محرمانه گفتگو مى کنند و چون به نزد تو آیند تو را بدانچه خدا به آن [شیوه] سلام نگفته سلام مى‏ دهند و در دلهاى خود مى‏ گویند چرا به آنچه مى‏ گوییم خدا ما را عذاب نمى ‏کند جهنم براى آنان کافى است در آن درمى ‏آیند و چه بد سرانجامى است (8)

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَیْتُمْ فَلَا تَتَنَاجَوْا بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿9﴾

    اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون با یکدیگر محرمانه گفتگو مى ‏کنید به [قصد] گناه و تعدى و نافرمانى پیامبر با همدیگر محرمانه گفتگو نکنید و به نیکوکارى و پرهیزگارى نجوا کنید و از خدایى که نزد او محشور خواهید گشت پروا دارید (9) {خداوند در آیات قبل در مورد گفت و گوی محرمانه و نجوا صحبت میکنه و به نظرم می رسه به مهم ترین و مخرب ترین نجوا که در آیه بعد در موردش صحبت می کنه.}

    إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿10﴾

    چنان نجوایى صرفا از [القاآت] شیطان است تا کسانى را که ایمان آورده‏ اند دلتنگ گرداند و[لى] جز به فرمان خدا هیچ آسیبى به آنها نمى ‏رساند و مؤمنان باید بر خدا اعتماد کنند (10)

    {خداوند در این آیه، به طور واضح و آشکار می گوید که هر نجوا(منظور همان گفت و گو های ذهنی ست که مارا نا امید می کنند و یا ما را دچار استرس می کنند و راجب به آینده نگرانمان می کنند…)فقط از شیطان است.یعنی کار شیطان اینه که با این نجوا ها ما را نا امید کنه و ما باید این سلاحش رو بشناسیم و خداوند می گه که این نجوا ها جز به فرمان خدا اصن ضرر رسان نیست و مومنان باید بر من توکل کنن(متاسفانه متن ترجمه،ترجمه ی دقیقی از عبارات استفاده شده نیست…بنده خودم که به عربی تا حدی آشنا یی دارم براتون اون ترجمه ای که به نظرم دقیقه رو در زیر اوردم. )}

    -همانا نجوا از شیطان است برای غمگین کردن کسانی که ایمان آوردندو نیست چیزی به ضررشان جز به اجازه ی خدا و مومنان باید بر خداوند توکل کنند.

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿11﴾

    اى کسانى که ایمان آورده‏ اید چون به شما گفته شود در مجالس جاى باز کنید پس جاى باز کنید تا خدا براى شما گشایش حاصل کند و چون گفته شود برخیزید پس برخیزید خدا [رتبه] کسانى از شما را که گرویده و کسانى را که دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند و خدا به آنچه مى ‏کنید آگاه است (11)

    —————–

    4-اگر بشود چی می شود؟!

    توجه کردید واقعا؟اگر ذهنمون رو تربیت نکرده باشیم…افکار منفی زیادی توی ذهنمون میاد که واقعا تمرکز بر نکات مثبت رو سخت می کنه …من واقعا موندم که این ذهن چرا مثبت گرایی نمیکنه!یعنی مثلا ما صحنه ی بدبخت شدن خودمون رو تجسم میکنیم و حتی به خاطر به گریه می افتیم ولی ایا تا حالا این ذهن به طور معمول صحنه ی خوشبخت شدن مارو برامون اورده؟!

    اینها باید برامون درسی باشه که بدونیم اینها صرفا و صرفا کار شیطانه…بارها و بارها از چیزای مختلف ترسیدیم و اونا هیچ وقت پیش نیومدن بهتره اگر این افکار به ذهنمون اومد جمله ی بالا رو بگیم…

    “اگر بشود چی می شود؟”

    —————–

    5- با ترس رو به رو شدن!

    به نظرم بهترین راه برای از بین بردن از ترس از چیزی،رو به رو شدن با آن و شکست آن است …برای مثال می دونیم که خیلی از ما (حتی خودم!)در بچگی از تاریکی می ترسیدیم! ولی الان که فکر می کنیم به این موضوع خنده ی مان می آید…آیا واقعا به خاطر دارید که چطور بر این ترس چیره شدید؟بله خیلی ساده …چندین شب در اتاقی در بسته کاملا تاریک خوابید و دیدید خیلی احمقانس که از همچین چیزی بترسید…

    —————–

    6-مفهوم واقعی توکل:

    به نظرم این موضوع که “برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمی افته ” و یا “اینکه خداوند حامی و پشتیبان ماست” و یا اینکه “خیر فی ما وقع” خیلی آدم رو اروم میکنه…توکل و سپردن همه چی به نیرویی که میدونی کل جهان رو در اختیار داره و واقعا قویه ، بهمون احساس آرامش عالی رو میده…

    خب! امیدوارم براتون مفید باشه…براتون آرزوی آرامش در دنیا و البته در آخرت رو از الله یکتا خواستارم…

    فعلا خدا حافظ!?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  9. -
    امیر مسعود گفته:
    مدت عضویت: 3004 روز

    با سلام خدمت همه دوستان عزیز،

    من خیلی سریع میرم سراغ جواب سوال،من دو تا راهکار اصلی دارم برای این که خودم رو توی مدار خوب نگه دارم:

    1. هر وقت که می دیدم توی فضایی قرار گرفتم که احساس خوبی ندارم و با مدار من تناقض داره سریع خودم رو به چیزی مشغول می کنم که خیلی بیشتر بهش علاقه دارم مثلا وقتی در جمعی هستم که تلویزیون روشنه یا افراد جمع دارن درباره ی چیزهای منفی صحبت می کنن کاری می کنم که به هر نحوی که شده حواسش پرت بشه مثل گوش دادن فایلی که دوستش دارم، خوندن کتابی که مدت هاست می خوام مطالعه کنم و خوندن مطالب مورد علاقه خودم روی اینترنت و یا حتی بازی کردن با تلفن همراه و خلاصه به هر صورت خودم یا ذهنم رو از اون فضا خارج می کنم.

    2. خدا رو شکر من خودم تبدیل شدم به یک دستگاه مقابله کننده با افکار منفی یعنی این که هر زمانی که چیزی احساس بدی بهم میده یا صحبت هایی که درباره ی نکات منفی هست دیر یا زود ذهنم هشدار میده، مثلا میگه ببین این آدمه که داره باهات حرف می زنه رفته رو فاز منفی حالا حالا هم بیرون نمیاد سریع یا بحث رو عوض کن یا صحبت رو تموم کن چون متقاعد کردنش فایده ای نداره و به ضرر خودمه و یا وقتی چشمم به تلویزیون میفته یا خبری به گوشم می خوره که فرکانسش منفیه و حالمو بد می کنه شروع می کنم با خودم در ذهنم صحبت کردن و فکرکردن درباره ی باورهای درست و خواسته های زیبایی که دارم.

    خدا رو شکر می کنم که همواره بندگانش رو هدایت می کنه و راه رستگاری رو این قدر هموار کرده و قدرت اختیار رو به این زیبایی به همه عطا کرده است.

    در پایان برای همه خوشبختی ، شادی، سلامتی ،ثروت و سعادت رو از خداوند متعال خواستارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  10. -
    علی قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 3800 روز

    یکی از راههای کنترل کردن اتفاقات زندگی مان و رسیدن به خواسته ها این است که اتفاقاتی را که در گذشته و حال زندگیان رخ داده (چه خواسته چه ناخواسته یمان) را با کانون توجهمان تطبیق دهیم.یعنی بررسی دقیق کنیم و ببینیم اتفاقات ناخوشایند و نرسیدن به آن خواسته ها ناشی از کانون توجه مان روی ناخواسته بود.و ببینیم که در روزهای گذشته اکثر مواقع احساس بد داشتیم و از شرایطمان شکایت میکردیم.و همان ناخواسته هایی که وارد زندگیمان می شده است به خاطر احساس ناراحتی ونالان بودنمان بوده واز انجایی که ما در حل لحظه داریم اتفاقات کمی از امروز و اتفاقات بیشتری از روزهای اینده را داریم خلق میکنیم. متوجه میشویم که این اتفاقات را هیچ عامل دیگری غیر از کانون توجهمان مسئول آن نبوده است.وقتی با این بررسی متوجه شدیم اتفاقات از کجا ناشی میشود ما ناخودآگاه توجهمان را روی خواسته میگذاریم.زیرا به نوعی معادله را فهمیده ایم.واتفاقاتی هر چند کوچک شروع به رخ دادن میکند. و هرچند در شرایط ناخواسته باقی بمانیم میدانیم که این شرایط ناخواسته ناشی از کانون توجهمان در روزهای گذشته روی ناخواسته بوده است.پس ما میتوانیم با توجه نکردن به آن و دانستن علت ایجاد اتفاقات تجهمان را روی خواسته بگذاریم و اتفاقات بیشتری را روز به روز خلق کنیم.من خودم هرگاه بخواهم از شرایطی شکایت کنم و یا ناراحت شوم به خودم میگویم این شرایط ناخواسته را خودم با کانون توجهم در روزهای گذشته و یا با ور هایم خلق کرده ام و اگر میخواهم در اینده اتفاقات جدید رخ دهد فقط کافی است فعلا با ارامش از کنار این ناخواسته عبور کنم و در جست جوی نشانه های خواسته ام میگردم.و اتفاقاتی را نیز میبینم که رخ میدهد.و با توجه به اتفاقات جدید دوباره بررسی میکنم که چه کار کرده ام که این اتفاقات رخ داده است و چه باوری داشته ام و انها را اصلاح میکنم.

    در کل به دنبال ریشه اتفاقات در کانون توجهمان و باورهایمان بگردیم بهتر میتوانیم درک کنیم که خودمان در حال خلق شرایط هستیم.و عزممان برای خلق شرایط جدید بیشتر و بیشتر میشود.و وقتی کانون توجهمان را تغییر دهیم و منتظر اتفاقات جدید باشیم اتفاقات رخ میدهد و به مرور زمان قدرت خلق اتفاقات را درون خودمان بیشتر درک میکنیم.وقتی این دیدگاه را داشته باشیم اتفاقات ناخوشایند مارا ناراحت نمیکند چون میدانیم خودمان انرا خلق کرده ایم و همان گونه که توانسته اید اتفاقات بد را ایجاد کنید می توانید اتفاقات خوشایند را خلق کنید و احساس قدرت بیشتری میکنید.

    کتاب قانون جذب رفاه و ثروت از استر هیکس راهنمای خوبی میباشد.

    با تشکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای: