در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض ادب خدمت استاد بزرگوارم و خانم شایسته عزیز و سلامی عاشقانه به تک تک اعضای خانواده صمیمی عباس منش
خدارو میلیون ها بار و هزاران بار شکر گزارم شکر گزار الله یکتا شکر گزار کتاب مقدس قرآن که صدرصد هدایتگر پرهیزکاران هست شکر گزار وجود ارزشمند خودم هستم شکر گزار دستان ارزشمند خداوند شکر گزار سایت و خانواده صمیمی عباس منش شکر گزار استاد بزرگوارم سید حسین عباس منش هستم️
خب ، بریم در مورد فایل بی نظیر استاد قانون تغییر ناخواسته ها صحبت کنم که چی شد من به سمت این فایل بی نظیر هدایت شدم و تجربیاتی که برایم اتفاق افتاد مرور کنیم.
سالهاست که با ناخواسته هایم جنگیدم و خدا میداند که چقدر از لحاظ روحی روانی و جسمی مالی و… به تحلیل رفتم و آسیب زدم به خودم و به جز خودم به کسی آسیب نزدم. جنگیدن با ناخواسته هایم ادامه داشت تا همین دیروز 1402/10/4 که موضوع از این قرار بود. توی خونه من از رفتار های پدرم بیزارم و نتیجه عملکردش که میبینم به شدت اذیتم میکنه و هی ازش فرار میکردم توی خونه ، میرفتم توی اتاق یعنی جوری که توی صورتش هم نگاه نمیکردم با اینکه بهم محبت هم میکنه خیلی زیاد و این ادامه داشت… و من داشتم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم؟ مطالعه میکردم نکات کتاب و سوره ، آیه هایی که از قرآن می آورد نکته برداری و مکتوب میکردم توی دفترم، و برای خودم مثال می آوردم و کتاب رو تفسیرش میکردم برای خودم. کم کم ذهنم از ناخواسته هام برداشته شد و میدیدم و احساس میکردم که رفتار های اذیت کننده پدرم کمتر شده و یه احساس بهتری داشتم و رفتار خودمم بهتر شده بود و آرامش بهتری ذهن و روحم رو فرا گرفته بود️
و در ادامه داشتم لیست اهدافم رو آپدیت میکردم درگیر خودم و خواسته هام شده بودم گوشیم رو گذاشته بودم خارج از اتاق روی تخت خواب تو پذیرایی رفتم بر دارمش از خدایم هدایت به سمت خواسته هام رو خواستم خیلی ساده و راحت هدایت شدم به سمت سایت و فایل بی نظیر و فوقالعاده قانون تغییر ناخواسته ها و باورم نمیشد اولش ، بعدش به خودم گفتم باورت بشه این جریان هدایت الهی هست️. وای آخه اینقدر هماهنگ آخه اینقدر به موقع آخه اینقدر معجزه آسا و فایل رو دانلودش کردم.
و هی از درون ذوق زده و شکر گزار خدا بودم که اینقدر هماهنگ و به موقع هدایت شدم به فایل و شروع کردم با دقت به دیدن فایل و ذهنم تحلیل و آنالیز میکرد صحبت های استاد و مثال هایی که از خودشون و تجربیاتشون و بقیه میزدن و ذهن من و تصاویر ذهنی من میرفت سمت روزهایی که چقدر با ناخواسته هام میجنگیدم و تمرکز میکردم روشون و پافشاری میکردم روی ناخواسته هام و به ظاهر که این خواسته قلبی منه و با وجود این که احساسات خشمگینانه ای از سراسر وجود من ابراز میشد بیشتر وقت ها احساس خشمگینانه ای از خودم بروز میدادم و بعضی وقتها بروز نمیدادم ولی بازم از ظاهر من کاملاً پیدا بود که خشمگین هستم. یه مثالی هست میگه: رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون
یه چند تا مثال از خودم بگم که میجنگیدم با ناخواسته هام که به قول خودم خواسته من این هست. اینم بگم الان بهم گفته شد️ :) به قول استاد جانم استاد عباس منش که میگه اگه میخوای تفاوت بین خواسته و ناخواسته ات رو بدانی ببین احساساتت چی هستن احساس خوب و آرامش داری یا احساس اعصبانیت داری. اگه احساس اعصبانیت داری تمرکز کردی روی ناخواسته ها اگه احساس خوب آرامش داری تمرکز کردی روی خواسته هات️
خب بریم مثال از خودم :
سال 1396 یا فکر کنم 1397 بود که خودم و دوستم از روستامون رفتیم استان فارس (شیراز) دنبال کار بگردیم که بلاخره با یکی دو روز دنبال کار گشتن تونستیم ظرف شور یه رستوران بشیم رو هم رفته 7 روز کار کردیم تو این 7 روز همش از صاحب رستوران سرآشپز سر کارگر و کارگر ها شاکی بودیم که چرا به من سخت میگیرن و البته دوست من از من شاکی تر بود که آخر این 7 روزه دعوامون شد کارت ملی مارو هم نمیداد صاحب رستوران ، رفتیم پیش پلیس آگاهی شکایت و بلاخره از رستوران اومدیم بیرون به هر نحوی که شد. برادر دامادمون زنگم زد گفت توی فسفودی بزرگی کار میکنم صاحب فسفودی یه سالن داری میخواد البته سالن داری که همه جای فسفودی کار کنه ، دوستم از من جدا شد برگشت روستا خونشون من رفتم یه جای دیگه سرکار
قابل توجه و نکته مهم اینجاست که دوباره همون صاحب کار سخت گیر و اذیت شدن های من و بحث دعوای لفظی با صاحب کار و دعوای فیزیکی با کارگر و سرآشپز ، جالب اینجا هست که این مغازه بزرگ دوتا شریک بودن یکیش به ظاهر سخت گیر غرغرو و اون یکی آروم مهربان من دعا دعا میکردم این که غر میزنه بره اونی که مهربان هست وایسه ، اتفاق هایی افتاد و به همین روال هم شد البته دوتا شریک در تضاد بودن از قبل اومدن من به اونجا. خلاصه و اونی که من فکر میکردم مهربان بودش سخت گیر تر و بدتر بودش! چرا چون من تمرکزم و جنگ درونی ام با ناخواسته هام بود با احساسات خشمگینانه ای که درون خودم بود و خودمو میخوردم. و بازم از اون مغازه فسفودی بزرگی که کار میکردم رفتم بیرون با اتفاقات خوب بدش و رفتم جاهای دیگه شروع به کار کردم مثل عسلویه ، کنگان و بازم از همون جنس موقعیت ، شرایط ، افراد و… که نمیخواستم بود. چرا؟ چون من روی ناخواسته هام متمرکز بودم و میجنگیدم باهاشون. و چقدر توی این چند سال روح ، روان ، جسم ، شرایط مالی و… من به تحلیل رفت و الانم که توی شغل و بیزینس رویایی ام هستم بازم به همین شکل هست چرااااااا؟ چون متمرکز هستم روی ناخواسته هام…
و هزاران مثال دیگر هست که تو بین مثال هام نگفتم چون متن طولانی تر میشد.
به قول استاد که میگن این قانون هست:
شما با هرآنچه که بجنگید با هرآنچه که مبارزه کنید از همون جنس بیشتر و بیشتر وارد زندگیتون میشه بخاطر اینه به هر آنچه که بیشتر توجه کنید بیشتر و بیشتر وارد زندگیت میشه
این فایل بی نظیر رو تا انتهایش با دقت نگاه کردم و گوش میکردم صحبت های استاد بی نظیرم را ، چون روی خواسته ام هم متمرکز بودم پدرم از خونه رفت بیرون کارش انجام بده و من تنها شدم و به انتهای فایل که رسیدم با صدای بلند شکر گزاری میکردم شکر گزار خدا بودم و شکر گزار استاد بودم هی میگفتم استاد جانم استاد جان جانانم و شکر گزار استاد سید حسین عباس منش بودم و در حین شکرگزاری بودم که گریه ام گرفت و کتاب قرآنی که جلوم بود بغل کردم و یاد داستان یونس و سوره الصافات آیه های 139 تا 148 و سوره الأنبیاء 87 و 88 افتادم و به خودم گفتم من به خووووودم ستم کردم با افکار ، باور ، فرکانس ، عملکرد ، رفتار و کانون توجه ام و اینجا بود به خودم گفتم تصمیم میگیرم تمرین کردن روی خواسته هام رو تمرین کنم و کانون توجه ام رو متمرکز کنم روی خواسته هام که بهترین و هموار ترین روش رسیدن به خواسته هام تمرکزم را از ناخواسته ها بردارم و روی خواسته هام بزارم️ بقول استاد که میگن قبول دارم سخته اما پاداش بزرگی دارد
استاد بزرگوارم استاد جانم قوربونت بشم یه صحبت قلبی️ دارم. بعضی وقت ها وقتی فایل هات نگاه میکنم به شدت تاثیر میزاره روم و گریه ام میگیره به خودم میگم آخه چرا اینقدر حرفای استاد به قلب🫀 من میشینه و خود به خود گریه ام میگیره. استااااااد جان جانانم عاشقانه عاشقتم