عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 1

سلام ب دوستان هم فرکانسی

و استاد عزیزومریم جانم

قربونتون برم چقدر عکستون قشنگه

استاد شما هزار بار اون رنگ آب و شنهای سفید رو دیدی و دلت رفته ،ما چی بگیم که وقتی تصویرشو میذاری قلبمون از سینه درمیاد.

بینهایت زیباست

بی نهایت

الله اکبر از این همه جلال ️

استاد شما چقدر جذابی با این استایل کنار آین رنگ آب و اون عینک زیبا که مدام رنگ آب و اسمون و سبزی رو نوبتی به خودش میگرفت.

اگر کنار این آب دوچرخه سواری میکردین دیگه من وااااقعا عنان از کف میدادم، نکن با ما اینطوری آخه

استاد گفتی نتونستی احساست رو توصیف کنی

اما فرکانستون کاملا رسید

واقعا چقدر قانون ها ساده ان ،اما ما حاضر نیستیم مستمر ازشون استفاده کنیم

((به هر چیزی بیشتر توجه کنی ،از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون میشه))

واقعا هر چقدر بیشتر توجه کردم ب زیباییها

بیشتر دریافت کردم

ظرفم بزرگ شد

لایق تر شدم

قلبم وسیع شد

بخشنده تر شدم

با گذشت تر شدم.

اما، ب همون اندازه. پس وقتی اصل اینه ،اساس اینه ،چرا من بیشتر توجه نکنم؟ حالا ک قانون جواب میده ،چرا برای بیشتر و بیشتر ازش کمک نگیرم

مگه خدا بخیله؟ خدا ب من گفته تو کدوم رو میخوای انتخاب کنی؟ بگو ب من،

با کانون توجهت با من صحبت کن تا همون رو بهت بدم، ولی من چون بخشنده ام بیشتر میدم.

از شبکه های اجتماعی ک گفتین ،عمیقتر فکر کردم

دیدم با اینکه پیج هام انتخابیه و انرژی بخشه

اما خیلی از پیجام دیدنشون ب این معنیه ک من اون چیزو ندارم و دارم ب نداشتنش توجه میکنم

اما استاد از وقتی شاگرد شما شدم توی این چند سال

وقتی از کمبود صحبت میشه

وقتی غیبت میشه

وقتی از ضرر حرف ب میون میاد

وقتی اعتراضی صورت میگیره

حالا یا توسط خودم یا دیگران

،،،، یک بوق با صدای بلند توی وجودم زده میشه و بعدش یک عالمه زهر توی وجودم میریزن که نه!

این حرفا نساخت بهم.

حالا حالا ها کار داریم.

میخوام از ذهنم شکارچی ( به قول مریم جون) ماهرتری بسازم ،

توی همین شرایطی که هستم ،که الحمدالله شرایطم روز ب روز داره بهتر و بهتر و بهتر میشه و هر روز معجزه پشت معجزه در زندگی من جریان داره.

کل بازی همینه‌

استاد من چون تحلیل گرم و ذهن آنالیزگرم خیلی خوب و خلاقه ، ناخودآگاه تربیتش کردم

مثلا وقتی فیلم میبینم حتما با یه آدمی ک درک درستی داره از فیلم میبینم، و گاها شاید 4 ساعت راجع ب شگفتی های فیلم صحبت کردیم.

و مثلا توی کسب و کار ،وقتی وارد ی فروشگاهی میشم ذهنم 10 تا میشه میره یه دور سریع میزنه توی فروشگاه و ب ی جمع بندی میرسم

اینکه فروشگاه چیزای خوب داشت؟ طراحی چطور بود؟ رفتار کارمندا؟

خوبارو تحسین میکنم و میگم خب اینا عامل موفقیت بود

اونایی ک نیاز ب کار داره برای خودم میگم،مثلا میگم اگر ویترین این شکلی و توی ذهنمه بود چقدر خارق العاده میشد

در واقع اون چیزی ک باب میلم نبود رو زیبا کردم

البتا در اکثر مواقع اعراض میکنم.

اما اگر بتونم زبلا بسازمش توی ذهنم ،حتما این کارو میکنم.️

من با مادرم خیلی راجع ب زیبایی های خونه صحبت میکنیم و خدا میدونه هر سال ب خونه هایی بهتر و بهتر هدایت میشیم.

من صبح ها ک بیدار میشم و درخت های توی حیاط رو میبینم قلبم باز میشه و میگم خدایا ،چرا یک روز این خونه و این زیبایی ها برای من عادی نمیشه؟ دلم میخواد در آغوش بکشم درخت ها رو،اون سایه رو ،اون خنکی رو ،اون نور لای پرده های اتاق رو.

یک خاله ی پیر داریم ،چند وقت پیش ها رفتیم بهش سر زدیم،

این خاله ما انقدرررر خوش صحبت و قاطع و خوش بینه و الان همه ی بچه هاش ایشون رو دقیقا روی سرشون می ذارن.

سر و دست میشکنن فقط یک ساعت برن پیشش بشینن.

بهم گفت : روله جان ، صبح ها ک بیدار میشی ،پنجره رو باز کن ،بگو سلاااام آسمان ،سلام کوه ها،سلام دشت و دمن ها

گفت میشنون ها، اونا هم بهت سلام میکنن.

گفت ارزش قائل باش برای تک تک اعضای بدنت ،تو مسئولی ازشون مراقبت کنی

و توی ارتباطت با آدمها دقت کنیا ،چون تو برگ گلی و باید شکوفا بشی و نذاری پرپرت کنن.

بعد شروع کرد بلند بلند ترانه های شاد در وصف خدا خوند.

لازمه بگم هم بچه شهید داره ایشون ،هم بازم جوون از دست داده.

میخوام بگم ،قانون از اون قدیم قدیما هم بوده ها ،فکر نکنید من و شما بلدیمش، نه، اونا علمش رو نداشتن ،اما قلبا جز زیبایی چیزی نمیدیدن️

سلام بر آقای کاظمی و سلام خاله زهرا بر شما

اتفاقی اومدم کامنت بخونم دیدم وای، چقدر کامنت و لایک دارم.

اعتبار همشم برمیگرده به خاله جان.

بله دیگه ،قدیما آگاهی نبود که مشخصا بگه قانون چیه

اما توحید خیلی واقعی بود.

الان ایمان سخت تره لا ب لای این همه فضای اجتماعی و زندگی روزمره.

برای همین استاد میگه اول و آخر حرفام توحیدِ .

چون اصل کار و سختی همونه.

انشاالله دل های هممون به خود وصل وصل باشه

سلام عمران عزیز

ممنون ک کامنتم رو خوندی.

بله وجودم کاملا تغییر کرده.

راستش وقتی نوجوون بودم ،کلا حس غمگین بودن رو خیلی دوست داشتم.

وقتی شاد میشدم یه آلارمی بود ک برو بشین ی گوشه ای کز کن بابا .

الان سالهاست همه چیز درونم تغییر کرده ، وقتی ناخواسته ای اتفاق میوفته ،سریع میشینم فکر میکنم از کجا داره آب میخوره این احساس ناهماهنگی تا حلش کنم

چون اصلااا بهم نمیسازه.

انگار ی چیزی سر جای خودش نیست.

سلام بر دوست زیبای خودم

صانیا جان چقدر اسمت قشنگه ،

تا بحال نشنیدم این اسم رو.

خودتم قطعا مثل اسمت خاص هستی

ممنون از کامنتت.

هر شب،اگر توی این خونه باشم ب امید دیدن درخت ها بیدار میشم و عجیبببب هر فصلش زیباست.

خدا رو شکر میکنم تمرین کردیم دیدن زیبایی ها رو ،

تمرین کردیم سپاس گذاری رو.

واقعا دنیا اینجوری قشنگ تره.

خدا خاله رو نگه داره.

خدا این خاله ها رو زیادشون کنه