عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 2

سلام استاد عزیزم،مریم بانوی خودم،دوستان نازنین

صدای زیبای استاد رو شنیدم،البته هنوز تصویری رو نگاه کردم،تاز ه از سر کار برگشتم باشوق فقط اومدم ،ببینم تو سایت چه خبر ،از چیزی جا نمونم….

بریم سر درس جدید امروز،وانجام تمرینها

یکی از نکاتی ، که واقعا دیگه شده برای من عادت هرروزه،نوشتن زیبایی‌های اطرافم،اگه به ظاهر هم یه کم انرژیم پایین باشه،یاد گرفتم سریع میرنم دنبال دفتر وخودکارم،وشروع میکنم، اصلا وقتی خودکار رو دستت میگیری،نصف راه رو رفتی،یه وقتایی به خودم میام میگم،شهلا آرومتر بنویس ،اینقدر تند تند مینویسی، که خودت هم نمیتونی بخونی،بعد دوباره باذوق شروع میکنم،به یک جایی میرسم از اون یه ذره حال به ظاهر بد،اصلا خبری نیست که هیچ ،پر از انرژی میشم،وانگار یه آدم دیگه شدم…

یاد گرفتم همیشه تحسین کنم،چه خودم رو وچه دنیای اطرافم وانسانهای اطرافم رو،اوایل به خودم سخت میگرفتم،ولی الان اینقدر با خودم کنار اومدم وخودم رو عاشقانه دوست دارم،که محال جلوی آیینه،نرم وبه خودم نگم دختر چقدرررر تو زیبایی

هر کسی که من رو میبینه،که شناخت قبلی نداره،اگه تو مکان عمومی باشه،حداقل مثلا از ده نفر هشت نفر بهم میگن،چقدررر رنگ موهاتون زیباست،چون تقریبا یک سالی هست که اصلا موهام رو رنگ نکردم،ورنگ موی جوگندمی خدا بهم هدیه داده،که نظیرش رو خودم هم ندیدم ..

با بچه های باشگاه ،که معمولا توحین ورزش باهم صحبت میکنیم، وقتی متوجه میشن، که من دوتا فرزند دارم،اولا همه براشون غیر قابل باور،چون همه فکر میکنن من اصلا ازدواج نکردم،،ونکته جالب‌تر این که وقتی سن بچه هام رو میگم،که دیگه همه از تعجب دودقیقه ای تو شوک هستن،میگن نه بابا شوخی نکن شهلا..اصلا بهت نمیاد…این شوکه شدنها، شده یه امر طبیعی برای من…

این اتفاق به جرات میتونم بگم ،تو این دوسال اخیر،برام هزاران بار اتفاق افتاده،که هیچ کس باور نمیکنه،که من این شرایط رو دارم….

خدارو خیلی سپاسگزارم،که اینقدر حالم با خودش خوب شده،ودرسهای استاد رو حسابی بهش عمل کردم،که الان این جایگاه رو دارم..

تو محل کارم همه بهم میگن خیلی انرژی مثبت دارم،بدون استثنا همه بهن میگن،به عنوان یک بانوی خوش برخورد ازم یاد میکنن،وسرشار انرژی وسالم وسپاسگزار

اگه زیبایی رو در وجود کسی ببینم،فارغ ازینکه بشناسمش یا نه، حتما بهش میگم،وطرف مقابل هم خیلی براش خوشایند وارزشمند

به جرات میتونم بگم،هفت ماهی هست که به طور کامل نکته منفی رو در خاطر م ندارم،چون فراموش کردم که دیگه بدی چه مفهومی داره..

تمام کسانی رو که زمانی از دستشون آزار دیدم،قلبا بخشیدم، با تمام وجودم براشون از خدا طلب خیر کردم ،وبه طور کامل از زندگیم بیرون رفتن،به آسانی…

خلوت خودم رو اول با خدا دارم،وبعد با دوتا بچه هام

اینقدر زندگیم آرام شده،که برای خیلی ها ،آرزو هستش،و من با تمام وجودم دارم ازین تنهایی وخلوت خودم با خدای خودم لذت میبرم

وهرروز زیباییها بیشتر وبیشتر تو زندگیم،پدیدار میشن

تومحل کارم،بهترین آدمهارو همیشه میبینم

امروز از خدا تو تمرین ستاره قطبی با خنده گفتم ونوشتم،که خدا جون امروز برام پاداش بفرست،جالب به ساعت یازده ظهر نرسید،یکی از مشتری ها برام پاداش واریز کرده بود…هرچی بنویسم کم نوشتم دوستان عزیزم

منی که 14 ماه پیش به زیر صفر رسیدم، با طی کردن تکامل،توکل به خودش،وفقط به خودش تکیه کردن وخواستن از خودش،به حال الانم رسیدم..خدایا هزاران بار سپاسگزارم

رسیدن به سلامتی،ثروت،عشق،سعادت=داشتن حال خوب احساس خوب=فقط ایمان به خدا ولاغیر

والسلام

دوستون دارم،در پناه حق باشید…