آخرین اخبار فنی سایت

سلام به روح ماه استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز ،خییییلی دوستتون دارم از ته قلبم و متشکرم از خداوند یکتا که شما عزیزان رو در سر راه من قرار داد و مسیر زندگیمو عوض کرد و کلی آرامش و عشق و لذت بردن از لحظه لحظه های زندگیم رو به من داد والان با چشمای پر از اشک شوق این مطالب رو برای شما و دوستان عزیزم دارم می‌نویسم.خیلی وقت بود از خداوند مهربانم میخواستم که بیام و از حرکت و کارهای خوبی که تو این مدت در زندگیم انجام دادم برای شما ها بگم و الان اون موقعیت پیش اومد.میخوام از خیلی وقت پیش یعنی شاید یه چیزی حدود 11 سال پیش یه روز توی خونه تنها بودم و با خودم حرف میزدم ،چون صبح ها که همه ی اعضای خانواده بیرون سر کارشون میرفتن و من تنها بودم و با خودم در مورد درس، دانشگاه و از این مساءل صحبت میکردم.که یهو یه مطلب به ذهنم اومد یعنی الان که فکر میکنم خداوند یهو اون فکر رو به ذهنم انداخت مثل اینکه خدا بگه الان وقتش زکیه که این چیز رو از من بخوایی،یهو با خودم گفتم خدایا چطور میتونم تو رو همونطوری که هستی بشناسمت و باهات بیشتر رفیق بشم و من همیشه از اون وقت سر نمازم اینو از خدا خواستم خدایا منو به سمت روشنایی بیشتر هدایت کن، خدایا می‌خوام به اصل خود واقعیت ت پی ببرم تو چه چور خدایی هستی . این حرفا مال 11سال پیش بود که من هنوز ازدواج نکرده بودم و با پدر و برادرم و خواهرام زندگی میکردم .تو زندگی مجردی با اعضای خانواده مسائل مالی زیاد رو تجربه کردیم چو پدرم کارگر بودو با حقوق کارگری بود و برادرم و خواهر بزرگمم که خیاطی داشت و سر کار میرفتن.ولی بازم خرج و مخارج کفاف نمیشد و ما جاهایی رو سخت و فوق‌العاده سخت زندگی کردیم .که در این مسیر بخصوخواهر عزیزم و برادرم سختی زیادی رو متحمل شدن چون با فوت مادرم، وقتی من یکی دو سالم بود به رحمت خدا رفته بود و برای من جایگاه مادر رو داشت،و از اینجا از خداوند مهربانم سپاسگزارم بخاطر داشتن همچین خانواده خوب و تلاشگر تا این روزگار سخت رو متحمل شدن تا من بزرگ شدم و..اینا رو گفتم که من از تاریکی مطلق نجات پیدا کردم تو این مسیر تا موقع ازدواجم کلی ماجراها پیش اومد که من خلاصش میکنم. گذشت تا اینکه ازدواج کردم اوایل ازدواج خیلی زندگی قشنگ و زیبا بود،هر چند در اون دوران هم مساءل خودشو داشت ولی من یه ویژگی خوبی که دارم اینکه برای پابرجا نگه داشتن زندگیم تمام تلاشم رو میکنم و سعی من این هست که شتاب زده عمل نکنم که بعد افسوس بخورم از اینکه ، ای کاش هیجاناتم رو کنترل میکردم و درست تصمیم می‌گرفتم ،تا اینکه ما عروسی کردیم در طبقه ی پایین خانواده همسرم زندگی میکردیم ،نمیگم از اون روز اول بطور واضح ولی رد پای مساءل توی زندگی من دیده میشد و سه ماه بعد باردارشدم و من وقتی این مسایل رو دیدم خیلی جدی به فکر درست کردن زندگیم رفتم خدا می‌دونه چقدر من سختی کشیدم. چقدر مشاوره میرفتم بعضی جاها تنها و بعضی جاها رو با همسرم می‌رفتیم .و مشاوره ای که می‌رفتیم نظر همشون این بود شما با هم مشکلی نداریم میگفتن فقط باید مکان زندگیتونو عوض کنین و من همیشه به مشاوره میگفتم بخاطر وابستگی همسرم به خانواده و تک پسر بودن همسرم، همسرم قبول نمیکنه.خدایش تو این مسیر خیلی اذیت شدم ولی شرایط و جو هم طوری بود که اصلا تو اون زمان این مورد اجرایی نبود. حتی یه سری تو ذهنم اومد که ای بابا همهش من دارم تلاش میکنم حالا درسته یه جاهایی رو همسرم همراهی میکرد ولی دوست داشتم اینقدر رو پای خودش باشه تا بتونه مکانش زندگیشو عوض کنه از دید من به ذهنم میومد که تنها کار آخر و نا تمام رو باید همسرم انجام بده و اونم سخت مقاومت داشت تا اینکه با یک مشاوره‌ای که یه بنده خدایی به من معرفی کرد و رفتم پیشش روزای اول همسرم موافقت نکردو چند جلسشو تنها رفتم و تو این مدت در این راستا در کنار رفتن پیش مشاوره ،هم مطالب مشاوره ای از افراد سرشناس گوش کردم و به قول خودتون استاد عزیزم قدم های تکاملیم رو طی کردم و تو این مدت اینقدر با خدا صحبت میکردم با اینکه خدا اون روزای من با خدای الآنم کلی فرق داره ولی بازم یک نیروی درونی منو وادار میکرد با خدا صحبت کن اون کمکت می‌کنه. و من اینقدر از خدا خواستم که خدایا منو در مسیر درست قرار بده.تا اینکه یه روز قلبم به من گفتم یه پیام به یکی از اقوام بدم و حالشو بپرسم ولی ذهنم مقاومت میکرد خب که چی ،آیا حرفی برای گفتن داری؟ همینطور بی دلیل که نمیشه. اگه اون گفت چکار داشتی پیام دادی چی بگم.تو این افکار بودم که یهو نیروی درون قلبم منو یهو هل داد و من به اون بنده خدا زنگ زدم و تو صحبت‌هامون شما رو به من معرفی کرد. و خیییلی ازش ممنونم و براش از ته قلبم آرزوی سلامت و شادی و موفقیت دارم .و من تا چند ماه که هنوز شما رو قبول نداشتم فقط حرفهای شما رو گوش میدادم تو یه کانال تلگرام که بعد ها فهمیدم اون کانال تلگرام شما نیست و بعد از اونجا اومد بیرون و عضو سایت شدم و فایلهای رایگان شما رو گوش کردم تو این مدت ،وقتی فایلهای شما رو که با عشق تهیه کردین رو استاد عزیزم گوش میکردم.سوالهای زیادی به ذهنم میومد .و خیلی جالب اینکه جواب سوال اول رو در فایل دوم پیدا کردم و به همین ترتیب …. تا اینکه به حرفهای شما استاد عزیزم ایمان آوردم.اینا رو گفتم بهتون بگم با این که من با دیدگاه شما آشنا نبودم تو اون اوایل، چقدر خدا به من لطف داشت و منو در مسیر درستش قرار داد و از خداوند خودم بینهایت سپاسگزارم.و بعد از این فایلهای صوتی زیادی رو از شما گوش کردم بخصوص فایل اجرای توحید در عمل و فایل سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا و تمرکز بر نکات مثبت و کلوپ هوس و فایل مصاحبه با دوستان که از تحربیاتشون میگفتن و از مساءلی که در زندگی داشتن و صبوری کردن و همشون رو حل کردن و خودشونو نباختن و پیش رفتن و از خدای خودشون کمک گرفتن و نتیجها دیدن . که گوش کردم و ایمانم قوی شد. و منم هم تمریناتی که تو فایلهای رایگان می‌گفتین رو مو به مو اجرا می‌کردم اوایل برام خیلی سخت بود.مثل یه دو چرخه ای که روغن کاری نشده و هر چی رکاب میزنی که راه بره و از بس زنگ زده راه نمیره و کلی آدمو خسته می‌کنه بودم ولی کم کم که رو خودم کار کردم و به اون نسبت که خودم رو شناختم و از همه مهمتر خدای خودم رو خوب شناختم به همتون نسبت ورق زندگی، ورق خورد برام ودیگه از اون فشار های عصبی و ناراحتی ها خبری نیست و من واقعا آرامش دارم و به هر مسأله ای که بر میخورم میگم‌حتما یه حکمتی داره و میخواد نتیجش به نفعم بشه هر چند الان این مسئله روی خوشی نداره ولی نا امید نمیشم و یا اگه نامید بشم سری حواسم به خودم هست و میگم استاد عزیزم گفته نباید تو حالت غم و ناراحتی باشم .باید در همه حال حسم رو خوب نگه دارم و از این طریق سریع حسم رو خوب میکنم توکلم رو به خداوند بیشتر میکنم .و هر وقت که تونستم آرامشمو حفظ کنم نتایج برام عالی عالی بوده.و‌چند سالی هست که برای خودم دفتر اهداف دارم ، و اهدافم رو توش نوشتم و به بیشترشون رسیدم و اون درصد باقی مانده اهدافمم در بازه ی زمانی دیگه ای بهش رسیدم .و سعی دارم که نکته طلایی حرفاتون رعایت کنم که سعی کنم برای رسیدن به اهدافم عجله نکنم و از مسیر زندگی لذت ببرم .من به اهداف کوچک و بزرگ زیادی رسیدم. که بزرگاشون باردار شدنم برای بار دوم دوسال پیش بود که که چقدر دکتر رفتیم و فکر میکردم مشکل جسمی دارم و خریدن دوره عزت نفس و اینکه امشب دوره عشق مودت رو هم خریدم.منی که یه شغل ثابت از خودم ندارم اولش برام شده بود یه رویا آیا منم میتونم از محصولات استاد عزیزم بخرم .بازم از نکات طلایی صحبتهای شما استفاده میکردم که اگه کسی تونسته محصول بخره منم میتونم. باورتون میشه که خودمم نفهمیدم چطوری خریدم.ولی بازم با قوت قلب و اراده بیشتر دارم روی خودم کار میکنم چون من از آموزهای شما خیلی نتیجه گرفتم. همسرم رفتارش با من و بچه ها فرق کرده از وقتی عضو سایت شدم و فایلهای رایگان شما و دوره عزت نفس رو گوش کردم.و از همه مهمتر آرامشی که تو زندگی دارم و افراد منفی رو یا خودم آگاهانه از زندگیم حذف کردم یا خود به خود خودشون حذف شدن که من خیلی مات و مبهوت شدم و تلویزیون و اخبار نگاه نمیکنم مگر در رابطه با آشپزی کهاز شبکه های ماهواره ای ،اینم بگم من دست پخت فوق‌العاده ای دارم که هر کسی خورده ، از خود بی خود شده ،چون در حین خوردن غذا به من گفتن حتی صبر نکردن غذا شوند تموم بشه.من خودم غذاهای خودم رو خیلی دوست دارم و بخصوص همسرم.و در این راستا ایده ای به ذهنم رسید در این راستا یه شغل داشته باشم حتی بعد از گوش کردن دوره عزت نفس، که دوره بسیار فوق‌العاده ایه ، کارهای مربوط بهداشتش رو انجام دادم .ولی الان عجله ای براش ندارم چون علاوه بر این چرم دوزی هم تو خونه دارم و یه کارگاه کوچک برای خودم دست و پا کردم.و این کارگاه کوچک هم مدیون آموزهای استاد هستم. چله تدریج تونستم وسایل مورد نیاز اساسی کارگاهم رو تهیه کنم به لطف خدا و داینجا هم متشکرم از همسرم ممنونم که منو همراهی کرد. و فعلا می‌خوام با آرامش مسیری که برام درست تر هست رو انتخاب کنم و کیف میدوزم که هیچ کس باورش نمیشه کار با سوزن دوختن چون اینقدر دوختها تمیز و مرتب هستن.بیشتر اوقات در حین کار بارها و بارها به خودم تحسین میگم .من لیسانس دارم ولی خانه دارم چون مثل شما آزادی زمانی برام مهم تر از کار اداری هست.باورتون نمیشه استاد من در حین ظرف شستن و کار ها خونه فایلهای شما رو گوش میکنم دقیقا مثل غذای وعده ای که جسم لازم داره منم فایلها رو بارها و بارها گوش میکنم و اینم یادم رفت بگم در اوایل آشنایی من با شما از اقوام محصول عشق مودت رو به من داد و وقتی شما می‌گفتیم رضایت ندارین ،با اینکه من بعد گوش کردن فایلها به اون بنده خدا میگفتم بابا مطمئنی استاد رضایت دارن ،چون استاد میگن رضایت ندارن. چون ایشون خودشم از افراد نامناسب محصول رو خریده بود نمیدوستو من در فایل سوم متوجه شدم و اون فایلها رو پاک کردم .تا اینکه امشب خریدم.استاد عزیزم قبل نوشتن این مطالب یهواز اینکه خدا چقدر مهربان هست که شما رو سر راه من قرار داده بعد در این حالت که اشکهای شوق از چشمانم جاری شد و وقتی صورت پر از مهر و محبت شما رو تو سایت دیدم گریه امانم نداد از اینکه خدا چطوری منو به سمت شما هدایت کرد.و بعد شروع به نوشتن کردم از خیلی وقت دنبال همچین موقعیت بودم که منم دیدگاه هم رو ارسال کنم اوایل خیلی خجالت می‌کشیدم بنویسم چون نظر افراد برام مهم بود که دیگران چی میگن یه وقت نوشته هام مطلبی نباشه که قابل خواندن باشه با اینکه قبلاً هم ارسال کرده بودم ولی مطالب امشب از یه حس حال عجیبی نشات گرفته .دیگه نمیشه بنویسم چون شارژ گوشیم خیلی کم هست و در این حالت هم دارم بچه شیر میدم می‌نویسم و نمیتونم گوشیم رو بزنم به شارژ.خیییییلی خیییلی خوشحالم و این خوشحالی رو برای همه دوستان عزیزم خواستارم امیدوارم هر جا هستین استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و دوستان عزیزم سلامت شاد و موفق باشین .خیلی دوستتون دارم