«الگوهای موفق» در خانواده صمیمی عباس منش - صفحه 22

3987 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یونا مهر آفرین گفته:
    مدت عضویت: 4047 روز

    دوست گرامی اقای نحوی زاده

    با خوندن داستان فوت مادرتون قلبم به شدت درد گرفت . هیچ وقت حس نکرده بودم نبودن والدین چقد می تونه ادم رو اذیت کنه

    اما تجربه شما به من ثابت کرد والدین هر چقدر هم ناهماهنگ با ما باشن هر قدر هم اذیت مون کنند همین حضورشون نعمته .

    ممنونم که تجربه تون با ما اشتراک گذاشتین.

    ان شاالله روح مادرتون قرین رحمت خداوند باشه

    و شما هم روز به روز موفق تر و شاد تر باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    علی نیک ورز گفته:
    مدت عضویت: 3286 روز

    سلام دوست عزیز به شما تبریک میگویم برای این موفقیت ها وامیدوارم همچنان با پیشرفت و موفقیت های بیشتری روبه رو شوید وبرای استاد محربان و دوستان عزیز وخانوادهی صمیمی عباس منش ارزوی موووفقیت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    معصومه منصوری گفته:
    مدت عضویت: 3326 روز

    به نام الله

    معصومه هستم متولد سال 1351 در حال حاضر سیکل دارم و در منطقه 10 تهران ساکن هستم از طریق یوتیوپ با استاد عباس منش آشنا شدم تا حدودی از قانون جذب اطلاع داشتم و فیلم راز را دیده بودم ولی با آنها به جایی نرسیده بودم به خاطر مشکلاتم سری به یوتیوپ زدم و قانون جذب را سرچ کردم که با استاد آشنا شدم اسم ایشان را در گوگل سرچ کردم و عضو سایت شدم اواخر تیر بود 98 فایل رایگان استاد عباس منش را دانلود کردم و همه را دیدم و حس کردم واقعیت می گو ید تو یکی از فایل ها می گفتند امکان نداره کسی این فایل ها را گوش بده واتفاق خوبی براش نیافته مثلا حتی یه تلفن کوچولو که بتونه خوشحالش کند در حال گوش دادن به فایل ها بودم که موبایلم زنگ خورد و من صدای زن عمویی که 18 سال بود ندیده بودمش شنیدم خیلی خوشحال شدم او من را برای عروسی پسرش دعوت کرد من فایل ها را باور کرده بودم می دونستم اگر به اونها عمل کنم قطعا به چیزهایی که میخواهم میرسم من فکر میکنم قانون استاد را سر راه من قرار داد چون من همیشه به ثروت و آرامش فکر میکردم ولی راه رسیدن به آن را بلد نبودم بالاخره با کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم قانون آفرینش 3 را بخرم من آن روز تمام داراییم 200000 تومان بود و من با این پول می توانستم 10 روز زندگی خودم و دو پسرم را بگردانم ولی حسم میگفت نترس بخر و خریدم وقتی تخفیف را دیدم بی نهایت خوشحال شدم فکر کنم اوایل مرداد من این فایل را خریدم من با دو پسر 27 و 19 ساله ام زندگی میکنم 17 آبان 1394 هسر معتادم من و بچه ها را از خانه بیرون کرد و ما فقط فرصت کردیم کمی لباس و مدارک هایمان را برداریم آن موقع پسرم یک پراید داشت و منم 10 میلیون تومن پول داشتم ساعت 3 بعداز ظهر بود رفتیم خانه ی عمه ام دو روز آنجا موندیم تا یک آپارتمان 40 متری پیدا کردیم 8 میلیون ماهی 500 هزار تومن با 2 میلیون باقی مانده موکت و یک یخچال کوچولو و اجاق گاز رو میزی خریدیم که روی زمین گذاشتیم و یه بخاری چون هوا سرد بود و 4 تا پتو و کمی ظرف و ظروف پسر بزرگم ماهی یک میلیون حقوق داشت که باید 500 تومان به کرایه میدادیم 100 نومن آب، برق و گاز و دویست هزار تومن قسط داشتم که میشد 800 هزار تومان در ماه ما فقط 200 هزار تومان داشتیم برای یک ماه من قبلا خیاط بودم ولب به خاطر آرتروزم دیگه نمی تونم کار کنم وچون سواد نداشتم کاری برام نبود کارم فقط گریه وغصه خوردن بود پسر کوچکم دو تا مدرک آرایشگری گرفته بود و هر جا دنبال کار میرفت میگفتند یه مدت باید پادویی کنی بعد بهت صندلی میدیم بالاخره یه جا برای پادویی شروع به کار کرد من هم فکر کردم با پراید برم مسافر کشی بدون اینکه بچه ها بفهمند چون مخالف کار کردن من بودند تا من تصمیم گرفتم این کا را انجام بدهم پدرم زنگ زد گفت خانه اش که در کرج است گذاشتند برای مزایده که البته اون شخص غریبه نبود مادرم برای مهریه اش گذاشت مزایده و من مجبور شدم پراید را فروختم خانه پدرم را از توقیف در آوردیم واین موضوع باعث افسردگی من شد حالم بدتر از قبل شد چون یه امیدی به پراید داشتم پسرم هم گفته بود بعداز ظهرها از سر کار بیاد میره مسافرکشی ما شبها روی موکت و بدون بالش می خوابیدیم دیگه بقیه اش بماند که چگونه شکم بچه هایم را سیر میکردم همه را بخواهم تعریف کنم خیلی طول می کشد من در این مدت درخواست مهریه کردم و اردیبهشت 1395 دادگاه 50 میلیون تومن پولی که تو حساب همسرم بود واریز کرد به حساب من ماهی 700 هزار تومن سودش بود حالا کمی وضع بهتر شده بود ما می خواستیم مغازه بزنیم پوشاک بفروشیم ولی می ترسیدم ضرر کنم ومن باز غصه میخوردم وترانه های غمناک گوش میکردم مثل پرنده های قفسی عادت دارند به بی کسی و های های با اون گریه میکردم تا اینکه با سایت استاد عباس منش آشنا شدم اول احساسم را خوب کردم وتا میخواست حالم بد بشه یاد حرف های استاد میافتادم وبلند بلند میگفتم من هر روز از هر جهت ثروتمندتر میشوم تا احساس بد از یادم بره بعد از خرید قانون آفرینش 3 حالم بهتر بود دیگه سر برج و کرایه خانه فکر نکردم و عبات های تاکیدی مرا خوشحال میکرد تجسم که دیگه بی نهایت شادم میکرد یکی از عبارات تاکیدی من این بود خدا را شکر که من یه ماشین 206 صفر دارم یک روز برای به تسویه حساب آموزشگاه پسرم رفتم مدرک طراحی گرافیک میخواست بگیره که 400 هزار تومن اضافه ازمن گرفتند و من هر چی گفتم این درست نیست قبول نکردند و منم چون مجبور بودم پول را به حسابشان واریز کردم قبض ها را برایشان بردم ماهانه قسط میدادم شده بود دو میلیونو دویست هزار تومن وقتی حساب کردند در دفترشان نوشتند 400 هزار تومن اضافه اومد یعنی میشد دو میلیونو ششصد هزار تومن که باید 400 تومن به من بر میگرداندند دوباره حساب کردند فکر کردند اشتباه شده و دوباره به طرز عجیبی قبض ها قاطی پاتی میکردند که بچه هم اینکار را نمی کنه ودوباره 400 هزار تومن اضافه آوردند چون جلوی خودم حساب میکروند مجبور شدند 400 هزار تومن به من پس بدهند و من که یک هفته بود فایل 3 قانون آفرینش را خریده بودم تو خیابان به زور جلوی خنده خودم را میگرفتم و در کمال ناباوری با خودم میگفتم قانون برای من کار کرد و همان روز فایل 4 قانون آفرینش را خریدم و سه روز بعد فابل 5 را خریدم و تابلوی آرزوها درست کردم یه پارچه دو متری کوبیدم به دیوار وآرزوهایم را به آن می چسبانم و قبضی هم درست کردم و روی آن نوشتم برای تمام پولی که در زندگی ام به من داده شده است خدا را شکر میکنم البته این را فایل صوتی معجزه ی ذهن استاد عباس منش یاد گرفتم وقتی بهش نگاه میکنم و می خونم انرژی به من میده حالا بریم سر وقت قدرت سوال من فایل 5 را چند بار گوش دادم با خودم گفتم یعنی چه من بپرسم بعد به چیزی که بخوام میرسم؟ دو الی سه روز با خودم می گفتم من چه جوری این 50 میلیون تومنم را در عرض دو ماه 3 برابر کنم دیدم هیچ اتفاقی نیافتاد با خودم گفتم ای مسخره است مگه میشه اون یکی فایل های استاد خوب بود این چیه دیگه حیف شد پولمو به فایل 5 دادم با اینکه استاد را باور داشتم ایمانم به قانون جذب قوی شده بود ولی میگفتم این الکیه مگه میشه با سوال به جایی برسم دو روز گذشت چون نیاز مالی شدید داشتم و دوست داشتم پولم چند برابر بشه دوبار ه با خودم گفتم استاد چیزی را الکی نمیگه حتما یه رازی تو ای قدرت سوال نهفته است که استاد اینقدر با احساس میگه دوستان بپرسید به شما خواهد گفت منم دوباره گفتم چند روزی گذشت می پرسیدم و به فکر فرو می رفتم آخه چه کاری می تونه پول مرا در عرض دو ماه سه برابر بکنه و دوباره می پرسیدم چه جوری این پولمو در عرض دو ماه سه برابر کنم تا اینکه روز 7 یا 8 بود پدرم که یک بازنشسته و انسان مظلومی هست به من زنگ زد و گفت مادرت دوباره خانه را گذاشته به مزایده برای اجرات المثل این دفعه 35 میلیون تومن به من گفت تو که پول داری به من بده بدم دادگاه خانه را از توقیف در بیارم به نام تو بزنم اول گفتم نه من ماهی 700 تومن سودش را می گیرم اصلا می ترسیدم پولم را خرج کنم دوباره دو روز همان سوال را پرسیدم وهمینطور که این سوال را می پرسیدم به دلم افتاد همین الان پولو به بابا بده اصلا حسم طوری بود که نمی تونستم اا شب صبر کنم بیاد خونه ی ما بهش بگم زنگ زدم بهش گفتم بابا پول را بهت میدم ولی نمی خواد خانه را به نام من کنی کار می کنی کم کم بهم پس میدی گفت نه به یه شرط ازت میگیرم که کل خانه به نام تو بشه من به غیر از تو کسی را ندارم من پول را بهش دادم خانه را پس گرفت و به نام من زد شش دانگش را ومن فهمیدم از قدرت سوال بوده پول من در عرض چند روز سه برابر نه چنیدین برابر شد یک خانه ویلایی 94 متر داخل خود کرج بهترین جا با موقعیت عالی 4 شهریور دو روز پیش طبقه بالا را دادم اجاره 30 میلیون تومن گرفتم کمی هم از باقیمانده ی پولم هست میزارم روش یک پژو 206 که یکی از عبارات تاکیدیم بود می خرم یعنی در عرض کمتر از دو ماه هم خانه دار شدم و هم ماشین دار شده ام از اونجایی باورهایم تغییر کرده است و الان میدانم به هر آنچه که بخواهم میرسم 20 روز پیش رفتم ثبت نام کردم برای ادامه تحصیلم دیپلمم را بگیرم میرم دانشگاه و حالا از پسر کوچکم بگویم که صاحب آن مغازه که پسرم برایش پادویی میکرد دستش مشکل پیدا کرده و دیگه باید آرایشگری را بزاره کنارو بره تو یه شغل دیگه به پسر من پیشنهاد داده اینجا را واگذار میکنم به خودت اینجا صاحب مغازه بشو به کل مشتری هایم هم میگم بیایند پیش تو البته مغازه اجاره ای است ولی باز هم به نظر من خیلی خوبه چون این مغازه تو گیشا است و دست کم روزی 200000 تومان در آمدش است و پسر بزرگم تو کارش تغییر کرده و حقوش خیلی بیشتر شده است خدا را شکر در عرض کمتر از دو ماه این تغییرات برای من پیش اومده ولی من هنوز باورم نمیشه یعنی همه ی این ها بر اثر تغییر باورها و احساس خوب و توجه من اتفاق افتاده است ؟؟؟

    ممنونم از استاد عباس منش که مرا دوباره به زندگی برگرداند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 79 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3395 روز

      سلام

      خیلی قشنگ بود

      ممنون

      پیش از اینها فکر می کردم که خدا

      خانه ای دارد کنار ابرها

      مثل قصر پادشاه قصه ها

      خشتی از الماس خشتی از طلا

      پایه های برجش از عاج و بلور

      بر سر تختی نشسته با غرور

      ماه برف کوچمی از تاج او

      هر ستاره، پولکی از تاج او

      اطلس پیراهن او، آسمان

      نقش روی دامن او، کهکشان

      رعدو برق شب، طنین خنده اش

      سیل و طوقان، نعره توفنده اش

      دکمه ی پیراهن او، آفتاب

      برق تیغ خنجر او مهتاب

      هیچ کس از جای او آگاه نیست

      هیچ کس را در حضورش راه نیست

      بیش از اینها خاطرم دلگیر بود

      از خدا در ذهنم این تصویر بود

      آن خدا بی رحم بود و خشمگین

      خانه اش در آسمان، دور از زمین

      بود، اما در میان ما نبود

      مهربان و ساده و زیبا نبود

      در دل او دوست جایی نداشت

      مهربانی هیچ معنایی نداشت

      هر چه می پرسیدم، از خود، از خدا

      از زمین، از آسمان، از ابرها

      زود می گفتند: این کار خداست

      پرس وجو از کار او کاری خداست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    نسیم سلطانخواه گفته:
    مدت عضویت: 3335 روز

    به نام خداوندی که انسان را شبیه خود خلق کرد. مدتی بود بسیار سرگردان بودم و نمی دانستم از کجا شروع کنم چه کاری انجام دهم دلهره ترس سردر گرمی.چند سال پیش کتاب راز را خوانده بودم دو سه روزی یک نیروی در درونم می گفت مشکل تو فقط با ان حل می شود و از طرفی می گفتم نه همه ان ها الکی است.که یک بعدظهر جمعه بعد از برگشت از سفر مشهد شوهرم به سمت تلوزیون رفت و یک فایل که روی فلش داشت پخش کرد که در ان یک اقای جوان در یک فضای بسبار زیبا مشغول صحبت کردن بود و من که در اشپزخانه مشغول اشپزی بودم با تک تک کلمات که از دهان ان سخنران بیرون می امد به وجد می امدم و گفتم اره این همون حرفاییه که چند روزه منتظره شنیدنشونم از ان روز زندگی من تغییر کرد تمام فایل های رایگان استاد رو دانلود کردم و بارها و بارها گوش کردم با شوهرم در مورد اون ها صحبت می کردیم و به هم اطمینان می دادیم راه درست اینه مثبت اندیشی توام با ایمان الهی.من که تا اون روز هیچ درامدی نداشتم تونستم با هنر نقاشیم درامد ی کسب کنم .من که چند سال در ارزوی قبولی فوق لیسانس بودم تونستم ارزوم رو در واقعیت ببینم و امروز با توکل به خدا و با یاری گرفتن از تجربیات استاد عباسمنش انچنان زندگی می کنم که گویی کیمیاگر شده ام.خداوندا ممنون بخاطر تمام بنده های خوبت که ان ها را در مسیر زندگیم قرار دادی و این کیمیا هستی را به تک تک بنده هایت عنایت کن تا دنیای درخشان داشته باشیم.با سپاس از استاد بزرگوار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3395 روز

      سلام

      شاد باشید و موفق تر

      غم دنیا نخواهد یافت پایان خوشا در بر رخ شادی‌گشایان

      خوشا دل‌های خوش، جان‌های خرسند خوشا نیروی هستی‌زای لبخند

      خوشا لبخند شادی‌آفرینان که شادی روید از لبخند اینان

      نمی‌دانی- دریغا- چیست شادی

      که می‌گویی: به گیتی نیست شادی

      نه شادی از هوا بارد چو باران که جامی پر کنی از جویباران

      نه شادی را به دکان می‌فروشند که سیل مشتری بر آن بجوشند

      چه خوش فرمود آن پیر خردمند وزین خوشتر نباشد در جهان پند

      اگر خونین دلی از جور ایام « لب خندان بیاور چون لب جام»

      به پیش اهل دل گنجی‌ست شادی که دستاورد بی‌رنجی ست شادی

      به آن کس می‌دهد این گنج گوهر که پیش آرد دلی لبخندپرور

      به آن کس می‌رسد زین گنج بسیار که باشد شادمانی را سزاوار

      نه از این جفت و از آن طاق یابی که شادی را به استحقاق یابی

      جهان در بر رخ انسان نبندد به روی هر که خندان است خندد

      چو گل هرجا که لبخند آفرینی به هر سو رو کنی لبخند بینی

      چه اشکت همنفس باشد، چه لبخند ز عمرت لحظه لحظه می‌ربایند

      گذشت لحظه را آسان نگیری چو پایان یافت پایان می‌پذیری

      مشو در پیچ و تاب رنج و غم گم به هر حالت تبسم کن، تبسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    احسان خان گفته:
    مدت عضویت: 3858 روز

    با سلام

    اینجانب احسان خان هستم که میخوام موفقیت هایی که بواسطه اشنایی با گروه عباس منش رو بدست اوردم رو براتون توضیح بدم.

    من دانشجوی دکتری بیوتکنولوژی هستم و یادمه که وقتی دکتری قبول شدم خیلی چون خوشحال نشدم و مثل اب خوردن بود ولی من همیشه دنبال هدف هایی فراتر از اینا بودم . همیشه به دنبال روزنه هایی برای خوشبختی میگشتم ومیدونستم که هست ولی کجاست رو متوجه نمیشدم … یادمه که تو خیابونای انقلاب راه میرفتم و گریه می کردم که من دنبال چیزی هستم که نمیدونم از کجا باید پیداش کنم..کتاب های زیادی میخوندم ولی همش سایه ای از خوشبختی بود ….اما داستان از اینجا اغاز میشه که وقتی قبول شدم سال اول نه خوابگاه داشتم و نه جایی برای سکونت و تنها جایی که میتونستم برم این بود که پیش دوستم که یه اتاق دو نفره توی کوی دانشگاه تهران داشت رو انتخاب کنم.من هرروز درگیر نگهبانی بودم که از من کارت خوابگاه نخوان و منو راه ندن…و یادمه که با دوستام میرفتم که بواسطه اونا چیزی نگن.من سعی میکردم که در هفته بیش از 2 روز رو بیرون خوابگاه نرم که درگیر نگهبانی نشم.خلاصه حدود 8-9 ماه رو همینجوری قاچاقی اونجا موندیم که بالاخره متوجه شدن که من جزو دانشجویان دانشگاه تهران نیستم و حتی عکس منو جلو نگبهانی زده بودن که منو دیدن،دیگه رام ندن.حتی یادمه که از دیوار خوابگاه بالا میرفتم که از گیت نگهبانی رد نشم که منو ببینن.تا اینکه فهمیدم که دیگه اینجا جای من نیست.با 3 تا از دوستام خونه گرفتیم.

    lمن واقعا درگیر شدید مسایل مالی زیادی بودم که چرا من پول ندارم و چراهای زیادی که همه درگیرش هستند…و این دقیقا رو ی تحصیل من هم اثر گذاشت… از لحاظ تحصیلی من خیلی از درس زده شده بودم…دوستای من دانشجوی دندانپزشکی بودن و روزی تقریبا 300-400 درامد داشتن حتی زمان دانشجوییشون ولی من ماهی 300-400 از دانشگاه حقوق میگرفتم اونم توی تهران.من کاملا ناامید بودم و حتی یادمه که ترم های اول و دوم رو دانشگاه خیلی نمی رفتم و در سال سوم نامه اخراج من اومد ..منی که همیشه توی کنکورا جزو 10 نفر اول بودم …6 ماه اخراج شدم …ولی با پیگیری و تعهد دوباره ادامه دادم ….

    اینکه چرا باید درس خوند و اخرش پول نیست و شادی نیست جزو سوالای همیشگی من بود و همیشه منو درگیر خودش میکرد و منو به ادمی کاملا منزوی تبدیل کرده بود و حتی من درجشن های تولد خودمم خوشحال نبودم از ته دل و این ته دل کلمه ای نا اشنا بود ..

    یادم میاد که از این وضعیت که چرا من نمیتونم ثرتمند باشم،چرا من شادنیستم، چرا من سرجای خودم نیستم و بسیارچراهایی که توی ذهنم با خودم مرور میکردم بود…

    مطمین بودم که باید راهی برای ارامش مطلق توی باشه تا من بتونم راحت زندگی کنم.. توی گوگل سرچ کردم با عنوان موفقیت که متوجه سمیناری شدم و رفتم واونجا به نظرم استارتی برای من بود که بتونم تغییر رو ایجاد کنم ویادمه که خیلی خوب بود و بعد از اون من چنتا کلاس اون استاد رو رفتم ولی اطلاعات خوبی میداد ولی به عمل منجر نمی شد و بیشتر از لحاظ تئوری خوب بود و از عمل خبری نبود.من نیاز به تغییری جدی داشتم. اتفاقی کتاب قدرت مثبت اندیشی رو خریدم و این کتاب سراغازی بود برای کمی بهتر شدن من. من تمریناتش رو دقیق انجام دادم ویه تمرینش فوق العاده بود که میگفت برای اینکه به ارامش برسی، برای هر نفری که امروز دیدی، ارزوی خوبی کن تا حالتون بهتر بشه.و دقیقا این اتفاق افتاد و کم کم حالم رو داشتم عوض میکردم.

    چند روز بعد با کتاب 4 اثر اشنا شدم که اون دقیقا شوکی به من وارد کرد و فوق العاده بود…

    یه مذت گذشت .. یکی از دوستام تو سایت دانشگاه کنار من نشسته بود و اتفاقی دیدم که توی سایتی هستش بنام عباس منش و این شروع داستان اشنایی من بود و اولین فایل رایگانی که دانلود کردم، چگونه درامد خود را ٣ برابر افزایش دهید بود چون دغدغه مالی رو همیشه داشتم ولی به جایی نمیرسیدم و یادمه حتی دوره های بورس و راه اندازی سایت اینترنتی ر هم اموزش دیدم ولی بازم سرجای اولم برمیگشتم..و اونو با شک و تردید دانلود کردم و یادمه اول واقعا دوس نداشتم اقای عباس منش رو چون فک میکردم مثل بقیه هست و فقط داره ادعا میکنه.. وقتی اولای فایل، اقای عباس منش شروع به حرف زدن کرد،من اصلا اعتقادی بهشون نداشتم و همینجوری گفتم که اونو ببینم و وقتی به دقیقه 5-6 رسید واقعا احساس خیلی خوبی بهم منتقل شد و مخصوصا اونجایی که میگفتن میشه فقط با خداوند به همه چیز رسید…شاید کلید طلایی رو اونجا دستگیرم شد و جمله ای بود که سالها دنبالش میگشتم …. و امیدهای زندگی من واقعا زیاد شد و بعدش از دم تمام فایل های رایگانش رو دانلود کردم. ولی فایلی خیلی خیلی منو زیرو رو کرد و من کلا هر روز حالم بهتر و بهتر میشد به نام “جهان مانند اینه” و من اینو فک کنم تا حالا ٨٠-٩٠ بار گوش دادم و هر روز تا دانشگاه تو گوشم بود. فوق العاده بود… تا اینکه فایل انگیزشی شماره 4 روی سایت اومد که من فقط با اون گریه میکردم… مخصوصا این جمله که میگفت ” خدامنو هدایت کرد” و این جملش واقعا همین الانم داره اشکمو درمیاره و یادمه برای این فایل نظری توی سایت گذاشتم و چند روز بعد از طرف گروه تحقیقاتی عباس منش با من تماس گرفتن و به خاطر نظر زیبای من، از من تشکر کردن.این فایل نیروی محرکه ای بود،هست و خواهد بود که من دست به کارای بزرگی بزنم که هنوز هم باورم نمیشه…

    ومن همزمان کتاب معجزه سپاسگذاری رو هم شروع کرده بودم به خوندن و یادمه اینقدر این کتاب روی من اثرگذاشت که هر روز که میخوندمش،در حین خوندنش فقط اشک میریختم و چه ارامشی بهم میداد.. به نظرم دقیقا باعث معجزه میشه این کتاب..

    و معجزه اینطوری شکل گرفت ..

    من هرسال از این خونه به اون خونه درحال جابجایی بودم و امسالم قرار بود که جابجا بشیم. من یه اروز داشتم که تا پایان سال ١٣٩4 باید خونه بخرم. من ماهی ١ تومن حقوق داشتم و ٣٠میلیون تومن پول ورهن خونه ای که توش بودم.

    من همه جا این فایل انگیزشی توی گوشم بود و کل بنگاهیایی منطقه اسکندری و اذربایجان رو زیرو رو کردم برای اجاره ولی جایی وام هم قرار بود که بهم بدن و من ٣ سال بود که منتظر اون بودم. بطور اتفاقی و معجزه اسا باهام تماس گرفتن که وام شما امادست و بیا بگیر. منم که نشونه رو فهمیدم و متوجه شدم که کتاب معجزه سپاسگذاری دقیقا معجزه هست و با اتمام این کتاب این تماس با من گرفته شد…، گفتم دیگه خونه رو میخرم. همه جا گشتم وبالاخره یه خونه پیداکردم که فوق العاده بود.من با تکنیک تجسم رسیدن به ارزو، چند بار اون خونه رو از دور میدیم و لباسهای خودمو توی بالکن تجسم میکردم و اشم خوشحالی میریختم..

    هنوز ٣٠ تومن رهن رو نگرفته بودم و وام هم که خیلی طول میکشید و الان جور نمیشد ولی با ایمان ١٠٠٪‏ من مطمین بودم که این مال منه.

    با صابخونه صحبت کردیم که من ٣٠ تومن بیشتر ندارم ووامم رو بعد از عید میگیرم و اون موقع هم اسفند بود و بدترین موقع خرید و فروش. ولی من مصمم بودم که این مال منه. بطورباورنکردنی صاحبخونه کلید خونه رو با ٢ میلیون تومن به من داد که برم توش و هروقت وام بدن هم عیبی نداره..!!!! من میدونستم که ایمان محدودیت رو برطرف میکنه و خود فروشنده هم اومدکمک برای اسباب کشی. همه میگفتن که عمرا با ٢تومن بهت کلید بده.ولی یادمه از اقواممون که خودش بنگاهی بود امد خونه رو دید و گفت عمرا اینجوری بده و مواظب باش کلاه سرت نذارن.ولی این باور رو که همه تهرانی ها ادمهای فوق العاده ای هستند رومن توی ذهنم داشتم با فایل های صوتی که با صدای خودم درست کرده بودم با باورهای جدیدم و هرروز گوش میدادم و این باور رو درخودم ایجاد کرده بودم.

    ومن با ٢ میلیون سند رو نوشتیم وتمام شد….

    و واقعا اقای عباس منش راست میگفت که معجزه رو خودمون خلق میکنیم اگه فقط ایمان داشته باشیم به خداوند و فقط به هدف فکر کنیم و کاری به چجوری اتفاق افتادنش نداشته باشیم که جهان خودش همه چیز رو با هم هماهنک میکنه.

    یادمه فروشنده میگفت که باید این فروش خونه رو توی گینس ثبت کنم که فقط با ٢میلیون رفتی تو خونه و خودشم مونده بود چجوری..

    من تقریبا ٢ ماه پیش وام رو گرفتم و بقیه روهم دادم و سند نهایی هم الان تو کشو خونمه.

    سند تک برگ. الان دوستام میان میگن این خونه رو چجوری تونستی بگیری توی این مکان که خونه همه چیز داره. هم پارکینگ و هم انباری و هم بالکن و خیلی هم تمیزه…

    من اینقدر به این اتفاق ایمان داشتم که خیلی تعجب نکردم چون میدونستم قانون جواب میده اگه خودمون از ته دلمون چیزی رو بخواهیم….

    ایمان محدودیت رو برطرف میکنه بخدا

    “خداوند انقدر به تو خواهد داد که راضی شوی” رو من برای سومین بار در زندگیم تجربه کردم..ولی اینبار کاملا اگاهانه و من در طی این پروسه اصلا یه ذره نگرانی نداشتم چون مطمین بودم …این جمله اینقدر به من انرژی میده که توی خونم این جمله که “خداوند انقدر به تو خواهد داد که راضی شوی” رو روی دیوار خونم نصب کردم ..من وقتی میخوام برم خونمون، به خودم میگم که من وارد خونه خدا شدم …

    از زحمات اقای عباس منش واقعا سپاس گذارم که همه چیزای که برای سعادت بشر نیازه رو با ساده ترین کلمات به ما میگن…

    من گاهی وایمیسم سرپا و برای اقای عباس منش بابت اینهمه تغییری رو که در خودشون ایجاد کردن دست میزنم …

    واقعا متشکرم…برای همه چیز….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  6. -
    محمد ابدار گفته:
    مدت عضویت: 3835 روز

    باسلام.به استاد عزیز وگروه تحقیقاتی

    بعد از متضرر شدن دربورس وسهام ناراحتی وافسردگی شدید بنده دچاره ریزش موی شدید شدم روزهای درمقطی از زندگی بدون توجه به داشته های خود افسرده ونگران بودم ولی بارها ازخودم سوال میپرسیدم که چجوری خودم ازاین وضعیت نجات بدم روزی با فیلم راز اشنا شدم وبعد ازگوش کردن بخودم گفتم این گفته ی اروپای هاست چن چیزی های واقعیتی نداره یه روزی باسایت استاد اشناشدم بطور اتفاقی خوب یادم فایل های سه برابری درامد برام جالب بود تمام فایل هارو گوش کردم ازاون موقعه دیدگاه من کلا به جهان هستی والبته خداوند تعقیر کرد من ازخداوند با این دیدگاه چیزی باورکردم که بندگانشو دوست داره وبیشتر از ما دوست داره که ثروتمند شویم وبه اهدافمون برسیم طی یک سال باتعقیر دیگاه مقداری درامدم بهترشدم ازنظر سلامتی ورحیه وتخصصه کاری خیلی خوب پشرفت کردم دردوره هدف گزاری شرکت کردم همون سال به دواهداف رسیدم ملک .ماشین خودم باور کردم که این اتفاقات بخاطر تعقیر دیدگاهم بوده چرا قبلا چنین اتفاقاتی برام نمی افتاد البته ناگفته نماند که هنوز درمسایل مالی باورهای دارم که نتونستم خیلی رشد کنم .این هم بخاطر ریشه داربودن باورهای من هسش ولی بهرحال خیلی امیدوارم درصورتی که قبلا اینده خودم ناامید کننده میدیدم.ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    محمد حسین زاده گفته:
    مدت عضویت: 3359 روز

    با سلام من در شهرستان زندگی میکردم فردی بداخلاق بودم صبح تا شب رو ماشین کار میکردم ولی هر روز زندگیم بدتر از دیروز میشد انقدر خرج ماشین کردم که روز به روز بده کارتر میشدم. دیگه واقعا خسته شده بودم که حدود یکسال و نیم پیش به لطف خدا با سایت استاد عباس منش به طور اتفاقی آشنا شدم، من در آن زمان بیکار بودم و با کلی بدهی، که طی اتفاقاطی به تهران مهاجرت کردیم. من اکثرا از فایل های رایگان استاد استفاده می کردم، مو به مو دستورات استاد رو رعایت کردم، عدم توجه به منفی ها و توجه به خواسته ها، هدفگذاری، احساس خوب و… که خیلی به من کمک کرد و به طور شگفت انگیزی در زندگی من تاثیرات آن شکوفا میشد. طی این مدت اخلاق من بسیار عالی شده که اطرافیانم باور نمیکردند،روابطم عالی شده و دوستان بسیار خوبی پیدا کردم، از لحاظ سلامتی میتونم بگم آخرین باری که مریض شدم یادم نمیاد. اما از نظر مالی: خدا رو شکر مهندس یه شرکتم و درآمدم حدود 2 میلیون، کلیه بده کاریم رو پرداخت کردم و خرید خودرو مورد علاقم در همین ماه به مبلغ 60 میلیون تومان. باور نمیکنید چقدر خوشحالم و ممونم از استاد عزیزم.ضمنا الان من 25 سال سن دارم. میخوام قوانین موفقیت رو به طور خلاصه براتون بگم: ارتعاش(فرکانس)، احساس خوب،باور، توجه کردن فقط به خوبی ها وخواسته ها، صحبت کردن درباره خواسته ها، تجسم و نقش بازی کردن، طی کردن مدارها پله به پله، شکر گذاری، کمک کردن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    سامان شعبان زاده گفته:
    مدت عضویت: 3938 روز

    سلام به همه دوستان عزیز واستاد بسیار خوب جناب عباس منش

    من تقریبا نزدیک به سه سوال با استاد اشنا شدم از مطالبشون استفاده میکنم استاد مجموعه از رموز موفقیت را چه درقالب فایل های رایگان وچه بهصورت دریافت هزینه دراختیار گذاشته است هرکس باتوجه به توان مالی اش میتونه از این فایل ها استفاده کند وزندگی اش رو تغییر دهد من خودم درابتدا از فایل ها رایگان استفاده کردم درمدت کوتاهی تاثیرات بسیار زیادی دیدم من تاقبل از گوش دادن به این فایل انسان بسیار واسوسی بودم بسیار نگران یک جورایی خودم رو اذیت میکردم به شکلی خودرا زیادمتعهد میدانستم واین رویه بسیار من رواذیت میکرد پس از گوش دادن به این فایل ها وفهمیدن راه واصول برخورد درمناسبت ها از ترس واضطراب من کم کرد خدارروشکر الان مواردی که سبب اترس من میشود ودرمن اضطراب ایجادمیکند تقریبا حذف کردم مثل تماشای تلویزیون شرکت در مراسم هایی نتیجه ای جز متاثر کردن ندارن شرکت نکردن درمراسم های که دنیای پس از مرگ رو فقط متذکر میشوند بدون نگاه به اولین هدیه خدا یعنی این جهان مادراین جهان به وجود امدیدم به قول استاد عباس منش که بهشت رو ببینم با درک قوانینی که با رعایت این قوانین ما به هرانچه فکر کنیم میرسیم بسته به ظرفی که میبریم برای برای پرکردن وبرداشت از نعمت ها خدا استاد به من اموخت که دردنیا اصلا چیزی به عنوان کمبود وجود ندارد به هرانچه خواسته باشی میرسی لازم است توفقط باورهایت روعوض کنی وکم کم زندگی توتغییر میکند من خودم رو میگم من تا قبل از اشنایی با استاد از درامد کمی برخوردار بودم فقط حقوق ماهیانه که از اداره میگرفتم ولی از آن زمان وبا بکار بردن توصیه های استاد به موفقیت های چشم گیر ی رسیدم روزها در پی این بودم چگونه میتوانم درامد بیشتری داشته باشم هر روز فایل ها روگوش میدادم با گوش دادن این فایل ها حالم بهتر میشد ترس واضطرابم کم میشد مقداری پس انداز داشتم باخودم روزها از مدارها میگفتم و خودرو درمداربالاتر احساس میکردم برای خودم رویا داشتم هرروز به رویاهام فکر میکردم تاروزی یکی ازدوستان به من یک کار پیشنهاد داد وگفت اگر با مقدار پس اندازی داری بامن کار کنی شرایطت بهتر میشود من که ادم ترسو واز کارفرار میکرد باگفته ها استاد وارد این کار شدم ولی به صورت خیلی دقیق با توجه به اینکه من پولم به اون اندازه نبود وارد کار شدم درمدت کوتاهی غیر قابل باور بقیه پول هم ردیف شد بدون قرض ووام بالاخره ما یک درجه پیشرفت داشتیم وقبلا فقط همون کار اداری بود الان باوجود کاردوم درامدم تقریبا بهتر شده وخیلی کمک حال زندگی ام است والان خیلی اوضاع فرق کرده نسبت به گذشته از درامد بهتری برخوردار شدم الان حدود شش ماه است علاوه براین دوکار دارم با توجه به درامد کارمندی وشغل جدیدم دارم برای یک پروژه صنعتی بزرگ اقدام میکنم بدون وام تقریبا 70 درصد سازه مورد نیاز را خریدم وان شالله تا عید به تولید میرسم من اعتقاد دارم باید باورها رو عوض کرد من باورها ضعیفی داشتم اعتمادبه نفسم پایین بود خیلی استاد کمک کرد استاد بدون هیچ چیز وهیچ چشم داشتی ابزار موفقیت را دراختیار من گذاشت من از محصولاتی مانند هدف گذاری وکتب صوتی وفایل ها رایگان استاد استفاده کردم بسیار با عشق هستند استاد عاشق این هستن که مردم وان کسانی که دوست دارن تغییر پیدا کنند راهشون رو پیدا کنن من به دوستان توصیه میکنم اگر توان این روندارید درابتدا از محصولات خریداری کنید فایل های رایگان رو زیادگوش دهید هر وقت هرجا که تونستید گوش دهید وتصمیم به خرید محصولات کنید شما تصمیم بگیرید خدا پولش رو میرسوند اصلا به اینده وترس ها اینده فکر نکن فقط قدم بردار مطمئن باش که به هدفت میرسی چنانچه به مدار بالا رسیدی رفتن به مدارها بالا اسانتر میشود هیزم برای شعله ور شدن نیاز به جرقه دارد چنانچه بگیرد دیگه گرفته ورفتی برای شروع شاید انرژی زیادی بخواهد ولی این انرژی میرسه توکل کن به خدا وبا هرموفقیت شکر بیشتری رو بجابیار من مطمئنم موفق میشی چون من خودم روگار سختی داشتم چون مطمئن بودم پایان شبه سیه سفید است اقدام کردم از هرکجا هستی شروع کن ببین به چه علاقه داری برودنبال علاقه ات دراون علاقه وتمایلت مهارت پیدا کن اون مهارت سبب درامد بیشتر درتومیشود وجلو برو روزی متوجه میشوی چه کار مثبتی کردی واز این شاخه به اون شاخه پریدن به گفته استاد اصلا کار درستی نیست فکر نکن درشغل های دیگه درامدبیشتری است بری به دنبال اون شغل ومهارت وتوانش رو نداشته باشی سبب سرخوردگی ویاس میشود گفته ها استاد رو گوش دهید دوستان ابزار کارهستند این گفته ها اصلا شک نکنید قسم میخورم شک باعث اتلاف انرژی واز دست دادن زمان میشود این گفته ها استاد درهیچ کتابی ودرهیچ دانشگاهی نمیتوان دید من سپاس گذار این استادهستم همیشه برایش دعا میکنم در هرکلاس واز هرمحصولی که ازاستاد دریافت کنید مطمئنن پولتون رو در جوب نریختید چون استاد به شما زمان میفروشد شما برای رسیدن به نتایج استاد حداقل باید پنج سال بسته به ذوقتان تحقیق باید انجام دهید واگر حصوله نداشته باشید پس از صرف زمان وعدم نتیجه به خانه اول برگشتی چیزی که دستگیرتون نشده زمان را هم از دست دادید به هرحال با استاد عباس منش میشود باورها که اساس ولازمه تغییر در زندگی هست روتغییر داد

    ارزو موفقیت برای شما دوستان میکنم امیدوارم که توانسته باشم جزیی از تغییراتم روبیان کرده باشم سپاس گذار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    سید محمد رضا نحوی زاده گفته:
    مدت عضویت: 3723 روز

    با سلام مجدد فکر میکنم داستان زندگی من برای خیلی از دوستان امید بخش باشه

    من سید محمدرضا نحوی زاده هستم 20 ساله از شهر اصفهان

    از دوران بچگی تا همین چند سال پیش شرایط بدی داشتم وقتی که 3 سالم بود پدرم تصادف شدیدی کردم و رفتن زیر ماشین و کل بدنشون پانسمان بود و خیلی رو من تاثیر بدی گذاشت بعد از اون با اینکه پدرم از مهندس های فولاد مبارکه اصفهان بودن ولی دیگه سر کار نرفتن و شغل آزاد داشتن و وضع زندگی ما پایین تر از حد متوسط بود و من خیلی ناراحت بودم

    چون خانواده ام مخصوصا مادرم خیلی مذهبی بودن از بچگی منو در کلاس قرآن گذاشتن و من حدود 7 سال کلاس قرآن میرفتم و در سن 13 سالگی حافظ 27 جزء قرآن کریم شدم

    وقتی که 13 سالم بود مادرم سرطان گرفتن و من تک فرزند بودم و مجبور بودم از مادرم مراقبت کنم و خیلی از کارهای خونه رو مثل جارو کردن و .. رو انجام میدادم

    مادرم 4 سال درگیر سرطان بودن و چند بار عمل حراحی و ده ها جلسه شیمی درمانی و پرتو درمانی کردن و لی سرطان کل بدنشون رو گرفت

    و وقتی که من 16 سالم بود به رحمت خدا رفتن و من و پدرم تنها شدیم

    خیلی شرایطم بد بود من و پدرم 2 نفری خودمون رو اداره میکردم

    تو سن 16 سالگی همه کار هایم مثل لباس شستن غذا پختن و مرتب کردن خونه رو خودم انجام میدادم

    همیشه ناراحت بودم که چرا من که حافط قرآن هستم و خانواده مذهبی بودیم چرا این همه مشکلات داریم

    رسیدم سال آخر دبیرستان و رتبه کنکورم در رشته ریاضی شد 10000 و من دانشگاه دولتی قبول نمیشدم

    همه فامیل و آشناهام گفتن برو دانشگاه تو با این شرایط نمیتونی بهتر از این بشی ولی من گفتم نه میمونم پشت کنکور

    موندم پشت کنکور و تو اون سال با یه دختری آشنا شدم که همسن خودم بود ازش یه جزوه فقط میخواستم بگیرم و چون

    در خانواده مذهبی بزرگ شده بودم نمیخواستم باهاش رابطه دوستی برقرار کنم

    اما وقتی شرایط زندگیش رو گفت دیدم اونم تقریبا مثل خودمه و پدرش سرطان گرفتن و فوت شدن

    اون خیلی به من محبت میکرد و هر روز با من تماس میگرفت و منم یواش یواش باهاش وارد رابطه دوستی شدم

    رابطه ما خیلی رویایی بود و من خیلی خوشحال بودم که بعد از این همه مصیبت حالا یواش یواش داره زندگیم خوب میشه

    و همین طور خیای خوب هم داشتم برای کنکور میخوندم

    در همین روز ها بود که مشاور کنکورم کلیپ انگیزشی شماره 3 استاد عباس منش رو من نشون داد

    اون کلیپ انصافا روی من تاثیر زیادی گذاشت

    من توی رابطه ام با اون دختر آروم آروم وابسته شدم تا ایکه در تاریخ 8 فروردین 94 منو ول کرد

    ومن تامرز نابودی رفتم و فقط گریه میکردم و به خدا میگفتم چرا من اینقدر باید تو زندگیم بدبختی بکشم

    قبلش من اون فایل های معارفه بسته تند خوانی استاد عباس منش رو از سایت دانلود کرده بودم و دیده بودم

    و اون فایل قانون جذب رو هم دیده بودم م گفتم شاید بعد کنکور دوره آفرینش رو تهیه کنم

    من باهمون احساس بد درسم رو خوندم ولی خیلی به خاطر شکست ارتباطی ام گریه میکردم

    تا این که روز کنکور رسید

    من خیلی دذس خونده بودم و آماده بودم و لی اون روز خیلی استرس داشتم

    وقتی رسیدم سر اختصاصی ها خیلی استرس گرفتم و حالم بد شد و جلسه کنکور رو زود ترک کردم

    رسیدم خونه و اینقدر گریه کردم که اون قسمت فرش که نشسته بودم خیس شد و فقط به یک نقطه خیره شده بودم

    تا این که تصمیم گرفتم دوره آفرینش رو تهیه کنم

    و این کار رو کردم و جلسه اول رو تهیه کردم

    و از اون مرحله همه چیز تغییر کرد

    خداوند متعال بعد از اون همه سختی که از بچگی تا اون موقع کشیده بودم حالا در های رحمتش رو به روم باز کرد

    ویک منجی به نام سید حسین عباس منش رو سر راه من قرار داد

    در همون جلسات اول تقریبا فهمیده بودم که اشکال کار من کجا بود

    من خیلی به مشکلات فکر میکردم و اون هارو تو ذهنم تکرار میکردم

    حرف های استاد رو صبح تا شب گوش میدادم و خیلی حالم بهتر شده بود

    تا این که به جلسات آخر رسیدیم که در مورد روابط بود و فهمیدم که علت اون شکست ارتباطی خودم بودم که وابسته شده بودم

    و تا قبل از اون کینه بزرگی از اون فرد داشتم ولی بعد از اون مرحله اون رو کامل بخشیدم

    خلاصه این که تقریبا همه دروه آفرینش رو در یک ماه(ماه رمضان) دیدم

    تاقبل از ماه رمضان من با خاک یکسان بودم و بعد از ماه رمضان من یه آدم دیگه ای شده بودم

    بعد از اون من تقریبا هر روز دوره آفرینش رو میدیدم تا این که رسیدیم به زمان انتخاب رشته

    من طبق تمرین های دوره آفرینش نوشتم که میخوام در شته مهندسی مکانیک در دانشگاه اصفهان درس بخونم

    ولی رتبه من از اون بالاتر بود

    یه روز اتفاقی یکی از دوستام رو دیدم که رشته مهندسی راه آهن گرایش ماشین های ریلی خیلی به مکانیک نزدیکه

    منم اون رو انتخاب کردم و الان در رشته مهندسی راه آهن دانشگاه اصفهان دارم درس میخونم

    این فقط یکی از موفقیت هام بعد از این دوره بود

    این دوره آفرینش واقعا فوق العاده بود و زندگی منو متحول کرد

    این دوره به من یاد داد که مقصر تمام مشکلاتم خودم بودم

    من با این که حافظ قرآن بودم روی قرآن اشراف داشتم اما مطالب قرآنی که استاد گفتن رو واقعا تاحالا نشنیده بودم

    به جرات میگم مطالب قرآنی که استاد گفتن رو تا حالا هیچ کس نگفته

    توی هیچ کتابی هم نیست

    از استاد عزیز واقعا سپاسگذارم

    الان فقط آرزو دارم یکبار استاد رو از نزدیک ببینم

    و بگم که تو مثل منجی زندگی من رو متحول کردی

    هر روز خوشبختی رو حس میکنم و هر روز از روز قبل موفق تر

    نتایج خیلی زیادی رو هر روز از قانون میگیرم که اگر بخوام همهرو اینا بگم چند روز طول میکشه تایپ کنم

    واقعا سپاس گذارم

    سید محمد رضا نحوی زاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای: