علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هدیه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1300 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد جان سلام به همه ی عزیزان

    خدای من مهمترین موضوعی که باید تو زندگیم درست کنم احساس ارزشمندیه

    مدتی هست که متوجه این قضیه هستم و میگفتم حتما عزت نفس رو بخرم ولی حالا حتما احساس لیاقت خواهد بود

    ولی خب … فقط یک میلیون دارم (:

    پس تصمیم گرفتم که فرکانس خواسترو ارسال کنم و با تمام وجودم میخوام این دوره رو

    یه حسی بهم میگه میتونی بخریش و از همین الان ذوق کردم

    خب علائم احساس عدم لیاقت استاد خدارو شکر که بیشتر این نشانه هایی که گفتید رو نداشتم حالا چرا چون اصلا تا حالا تجربه ی هیچ رابطه ای رو نداشتم (الان که دارم اینو مینویسم همزمان سعی میکنم خندم رو هم کنترل کنم تا مانع نوشتم نشه)

    خدارا هزاران بارشکر که از این نظر خیالم راحته حداقل

    ولی من وقتی یه لباسی رو میخرم خیلی برام مهمه که تایید بشه

    مثلا همین دو هفته پیش لباس فرم مدرسمو

    که داده بودم خیاطی وقتی پوشیدمش گفتم خوبه ولی همینکه خواهرم گفت که این چه لباس زشتیه و خیلی سادست اگه آماده میخریدی بهتر بود. خیلی احساسم بد شد سعی کردم که بگم نه خوبه قشنگه ولی باز هم نمیشد و حرفای خواهرم تو ذهنم تکرار میشد و گفتم چه اشتباهی کردم و شبش که لباسامو پوشیدم و کیف و کفش هم اضافه کردم رفتم تو حال

    خواهرم گفت واییی چقد خوشتیپ چقد خوشگل به به

    من گفتم مطمئنی؟ ولی امروز چیز دیگه ای میگفتیا گفت نه خیلی بهت میاد و …

    و خیلی خوشحال شدم و کلی احساسم خوب شد

    و البته همون لحظه هم به خودم گوشزد کردم که ببین حال و روزتو !! بقیه تایید کنن خوشحالی تایید نکنن ناراحتی

    خیلی این قضیه مهمه و تو همه ی زمینه های زندگیم تاثیر گذاشته‌ از خدا میخوام که در این دوره بااشمممم

    این کامنتم رو میذارم و روزی که احساس لیاقت رو خریدم بر میگردم به اینجا و میگم دیدی شد ؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    حمید خالقی گفته:
    مدت عضویت: 3944 روز

    احساس خوب زمینه ساز اتفاقات خوبه ولی ….

    احساس خوب مثل یک زمینه است که ما رو آماده میکنه برای ورود به اتفاقات خوب

    بیشتر بخوام توضیح بدم اینه که :

    من میخام درآمدم بره بالا و بالاتر

    شرط اول داشتن احساس خوبه ولی اگر روی باورهای ثروت سازم کار نکنم پولی وارد حسابم نمیشه

    یعنی احساس خوب لازم هستش ولی کافی نیست

    شاید به خاطر همینه که برخی آدما با اینکه چندان درآمدی ندارن ولی احساسشون خوبه و تو همون مقدار مالی هم دارن درجا میزنن

    یا مثلا من میخام بدنم سالم و سالم تر باشه

    تنها داشتن حس خوب نسبت به اندام و بدنم کافی نیست

    روی باورهای تندرستی و تغذیه هم باید کار کنم تا نتیجه واقعی و ملموس بتونم بگیرم

    در مورد احساس لیاقت هم دقیقا همینه

    علاوه بر حس خوب باید روی باورهای احساس لیاقت هم کار کنم تا خروجی اون چیزی بشه که انتظارشو دارم

    پس در هر موفقیتی داشتن حس خوب شرط لازم هستش ولی کافی نیست

    در پناه الله یکتا شاد پیروز موفق و سربلند و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    ابراهیم ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1595 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام به همه عزیزان و استاد گرامی

    باز هم فایل جذاب و آگاهی بخش استاد که واقعا هر چی می‌شنوم سیر نمیشم چقدر استاد خوب درس ها رو یاد گرفته و دلیل نتایج هم همین میتونه باشه که با یادگیری ک عمل به این آموزه ها این نتایج مالی و سلامتی و آرامش رو الان دارن تجربه می‌کنند.

    من هم با تلاش برای یادگیری درس ها و قوانین الهی طوری تجربه میکنم اتفاقات خوب رو که نتایجش هم میاد.

    الان خیلی خوشحالم که این فایل رو شنیدم و آرامش و لذت میبرم که این عشق رو دارم از خداوند و طبیعت و بنده هاش جذب میکنم.

    خدایا بینهایت سپاسگزارم و استاد خدا بهش سلامتی بده و ممنونم از این انرژی بی پایان.

    خدایا صد هزاران مرتبه شکرت.

    خدانگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    زهرا آقایی گفته:
    مدت عضویت: 499 روز

    بنام خدا

    باسلام خدمت استاد عزیزم و مریم جونم

    دومین باره که به خودم جرات دادم بیام و بنویسم و خیلی خوشحالم که پا روی ترسام میزارم

    این فایل هم مثل فایل های دیگه عالی هستن امروز که هدایت شدم به این فایل فهمیدم من چقدر احساس کم لیاقتی داشتم و اینکه خودمم اصلا ازش خبر نداشتم و با شنیدن حرفهای استاد متوجه شدم که بابا تو هم لیاقت داری باهات خوب برخورد بشه و به خودت ارزش بده که دیگران هم بهت ارزش بدن و اینکه خودمو خیلی دوست داشته باشم و همینطور که هستم، باشم . نمیخاد تو مهمونی ها خودتو اذیت کنی یا اینکه بگی کی بهتر از منه و تو لحظه از اون مهمونی لذت ببرم و شاد باشم و از این به بعد تمام تلاشمو خواهم کرد.

    مرسی استاد عزیزم ممنون بخاطر این همه محبت و راهنماییتون

    خیلی دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    منصوره حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2305 روز

    سلام سلام !

    یادمه چند سال قبل ، تو دوره دوازده قدم ، قدم اول چکاپ فرکانسی استاد گفتن چند نفر بهتون حسادت میکنن ؟ منم که تمام دنیا بهم حسادت میکردند اون زمان ،! بعد جمله بعدی استاد این بود : هر چند اگر بهتون حسادت می‌کنند یعنی فرکانس شما پایینه !

    چی؟ یعنی چی ، چه ربطی به من داره ؟ اونا چشم ندارن ببینن،. اونا مشکل دارن اصلا ، اونوقت من فرکانس م پایینه ؟

    وااای ، اصلا معنی این حرف استاد رو نمی‌فهمیدم . یعنی چی مگه میشه مگه داریم ؟

    یکی دیگه حسادت کنه بعد من فرکانس م پایینه

    و جالبه همه هم منو مقصر می دونستن ، وای وای وای ،

    وقتی به لطف خدا روی خودم کار کردم خصوصا با دوره عزت نفس استاد که خودمو بهش بستم. کم کم اوضاع تغییر کرد . اعتماد به نفس من عزت نفس من که بیشتر میشد . دیگه راه بر حسودی و لجبازی بسته می شد . یه عده شدن دوست من ، دوستان خوب من . یه عده هم که ظاهراً فرکانسشون بهم نمی‌خورد بدون هیچ گونه حرف و حدیثی نفهمیدم کجا شوت شدن اصلا که هیچ اثری ازشون نیست . اونم بدون هیچ سعی و تلاش از جانب من . این در حالیه که قبلاً آرزو قلبی من فاصله گرفتن ازشون بود و بسیار هم تلاش میکردم اما انگار مثل سیریش چسبیده بودیم به هم.

    درباره اینکه اگر از کار پارتنر از جای پارتنر باید با خبر باشید مدام . دقیقا حس کنترل گری که قبلا داشتم ، و همسرم که اصلا به حرف من گوش نمی داد هیچ تازه ایشونم سعی داشت روابط منو کنترل کنه که نخیر خانم شما باید این کار کنی اون کار کنی و….

    الان به لطف خدا چقدر روابط خوبی داریم و صلح و آرامش رو داریم تجربه می‌کنیم. خدایا واقعا شکرت .

    قبلا حتما همسرم باید جوری به من ابراز عشق میکرد که همه بفهمند. اما الان اصلا اینطور نیست . البته ما انسانیم و عواطف انسانی داریم.مثلا هنوز قند تو دلم آب میشه وقتی بقیه ببینند که همسرم چقدر منو دوست داره و بهم احترام میذاره. یعنی خودم میدونم و از اینکه بقیه هم بفهمند خوشحال میشم .ولی خودم مثل قدیم نیستم که بکنم تو چشم مردم .

    خوشحالم چون وقتی دقیق میشم میبینم چقدر هم خودم هم روابط م چقدر رشد کرده توی این مدت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رویا میانکاله گفته:
      مدت عضویت: 1050 روز

      سلام دوست قشنگم

      واقعا خداروشکر منو یاد چکاب فرکانسی دوره 12 قدم سال 1401 انداختین .

      دقیقا منم کلی اسم نوشتم که به من حسادت دارن و متقابل من بهشون.

      وقتی چند وقت پیش رفتم چکاب دیدم اصلا یادم رفت اون آدم ها رو .باورتون نمیشه سالی دو الی سه بار شاید همو ببینیم .

      نه اینکه تقلا کنم ،من فقط روی خودم کار کردم آنقدر سرم گرم خودم و سایت و 6دف هام بود که محو شدن بعصی وقتها میگفتم اینا چرا خبری ازشون نیست در صورتی که فرکانس مون تغییر کرد.

      الان هم گهگداری شاید جس حسادت بیاد ولی به قول استاد حس لحظه ای تاثیری نداره ،همون لحظه کنترلش میکنم با تشویق و تحسین،

      گاهی وقتها از برخورد اون دسته آدمها که الان بهم احترام میزارن شک میکنم بابا اینا همون آدم قبلی هستن.خداروشکر

      در رابطه با همسرم هر چی بگم کمه ،البته انسان ناسپاس اینا رو یادش میره چقدر خوبه با همین کامنت نوشتن مرور کنیم.

      همسر من به شدت شکاک بود و همچنین من بهش ،چون گذشته خوبی هم نداشت وقتی ازدواج کردیم خانواده خودش راجبش میگفتن من بیشتر حساس بودم اصلا شب و روز نداشتم دست به دعا و فال میگرفتم ولی شروع تغییرات از زمانی بود که من دست از تغییر دادن همسرم برداشتم

      خدای من شاهد من با هر پوششی بیرون میرم در صورتی که قبلا همسرم حتی پیش نزدیک ترین افراد بهم گیر می‌داد.هر وقت دلم بخواد پیاده روی دوچرخه سواری مسافرت تنهایی مهمونی همه جا میرم اصلا فقط من هر چی میگم چشم حرفش.

      تا وقتی پول داره همه رو به پای منو بچه ها و خانواده خرج میکنه

      دوستاش کنار گذاشت

      اکثر وقتها با خودش و ما تنها .

      دیوانه میشم این همه تغییر میبینم .

      فقط باید رو خودمون کار کنیم .

      بخدا منو همسرم بس فاصله فرکانسی داشتیم من اوایل کار کردن روی خودم ،میگفتم منو همسرم جدا میشیم چون من افکارم خواسته هام خیلی با همسرم فرق داشت

      مثلا من عاشق تغییر ،کارهای جدید،تحول،ریسک

      ولی همسرم عاشق نقطه امن ،ترس داره،

      ولی من روی خودم تغییر کردم همسرم انگار دست خودش نیست دقیقا مثل کسی که طلسم شده باش گاهی وقتها میگم بابا جادو و جنبل فقط باور به خودمون.من به خودم باور داشته باشم زمین و زمان مسخر من میشن.

      خداروشکر میکنم متشکرم از شما دوست قشنگم که این تغییرات به یادم اوردین

      از خدا بهترین ها براتون میخوام .

      دوستون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    حسن طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 1429 روز

    با سلام بی پایان خدمت استاد عزیزم وتبریک پیشاپیش بابت تولد استاد عزیزم که خدا چه شاهکاری افرید.استاد من انقدر ادم قدرتمندی هستم تو کار خودم.انقدر کارهای بزرگی انجام دادم،انقدر پروژه هایی رابا موفقییت به پایان رسوندم،وبه همون اندازه این سوال تو ذهنم بزرگ وتکرار شده بود که پس کو نتیجه.؟؟؟ووقتی به خودم نگاه کردم ،خودم را مثل کسی دیدم که کوره اجرپزی داره،کارگرها گلها رابا دقت اماده میکنند.ودرقالب میزارند.اما من فراموش میکنم که کوره را روشن کنم.واجرها رانپخته به بازار میدم ودر نتیجه تمام زحمتهام برباد میره.واقعا جای ارزشمندی واحساس عدم لیاقت درتمام وجوه زندگی من خالی بود.حساب بانکی احساس لیاقت من،همیشه خالیترین حساب…عظله ارزشمندی من،ضعیف ترین عظله.احساس لیاقت وارزشمندی،خالیترین صندلی درهمایشهای روزانه زندگی من را داشتند.وقتی درک کردم که من با چهل وهفت سال سن،واین حد از تلاش کردن ونتیجه نگرفتن ،،این باگ بزرگ من است.اولش خوشحال شدم که پیداش کردم.وبعدش ناامید شدم که دیر پیداش کردم وشاید نتونم اونا نهادینه کنم وفرصتی برام نباشه که با این نگاه برم سمت اهدافم.اما بعد از مدتی به خودم اومدم وگفتم ،،اگر لیاقت رسیدن به جایگاه واقعی خودت رانداشتی،خدا این اگاهی بزرگ را با زبان یکی از عزیزترین وشریف ترین وبا عتماد ترین دستانش،درگوش تو نجوانمیکرد.به خودم اومدم وناامیدی را از خودم دور کردم وشروع کردم به پیدا کردن ارزش خودم،در درون خودم ،بدون هیچ دلیل واعتبارهای دنیایی وخلاصه تزریقات بیرونی.وخلاصه جستم وسر کلاف رایافتم ودارم همینطور جلو میرم ودرهرقدم درهای تازه ای بروم باز میشه.استاد خیلی خیلی خیلی سپاسگذارم از شما که پیامبر زندگی من شده اید.خدا رابخاطر وجود نازنینتان هزاران بار شکر.از خداوند طلب خیر وسعادت دنیا واخرت رابرایتان دارم.خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1717 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی

    فایل علائم احساس عدم لیاقت قسمت 1

    به صورت نوشتاری.

    احساس لیاقت از اون مواردی هست که شاید ده‌ها هزار بار من توی کامنت‌های سایت عباس منش دیدم که دوستان نوشتن که کجاها از نداشتن احساس لیاقت ضربه خوردن،

    توی زندگی عاطفیشون،

    توی روابطشون با دیگران،

    توی کارشون، توی شغلشون،

    توی موضوع سلامتی،

    یعنی اینقدر ریشه داره و اینقدر گسترده است این موضوع که ما تصمیم گرفتیم دوره فوق العاده‌ای رو براش آماده کنیم و به نظر من اگر بتونیم احساس خود ارزشمندیمون، احساس لیاقتمون رو بالا ببریم و کاریه که باید همیشه انجام بدیم و اینجوری نیست که بالا بمونه همیشه،

    همیشه باید روی خودمون کار کنیم، همیشه باید یه سری آگاهی‌ها رو به یاد بیاریم زندگی در تمام جنبه‌ها تغییر می‌کنه،

    همونطور که از برنامه من شاید آگاه باشید می‌دونید که ما توی جهانی داریم زندگی می‌کنیم که داره واکنش نشون میده به افکارما،

    واکنش نشون میده به باورهای ما،

    از کجا بفهمیم که چه افکار و باورهایی داریم؟؟

    از احساساتی که داریم تجربه می‌کنیم، اگر احساس خوبی داریم تجربه می‌کنیم به این معناست که ما فکرهای درستی داریم،

    اگر احساس شادی، احساس عشق، احساس آرامش، احساس اشتیاق، احساس لیاقت داریم تجربه می‌کنیم یعنی که در مسیری هستیم یعنی داریم افکاری رو، فرکانس‌هایی رو به جهان هستی ارسال می‌کنیم که از جنس همون‌ها بیشتر به آدم میده،

    چون جهان اینجوری عمل می‌کنه،

    آنچه که بهش ارسال می‌کنیم تبدیل می‌کنه به شرایط، موقعیت، افراد، ایده‌ها و وارد زندگیمون می‌کنه،

    این تنها قانونی هست که باید خیلی خوب درکش کنیم،

    تنها قانونی هست که می‌تونه زندگی ما رو برای همیشه متحول کنه،

    آنچه که ما به جهان هستی ارسال می‌کنیم تبدیل می‌شه به شرایط و اتفاقات و موقعیت‌ها و ایده‌ها و آدم‌هایی که وارد زندگیمون میشن.

    حالا اگر ما افکاری رو داشته باشیم که به ما احساس بدی میده،

    احساس بی‌ارزشی میده،

    احساس ترس میده،

    احساس نگرانی میده،

    احساس خشم میده،

    احساس افسردگی میده،

    کاری که جهان می‌کنه اینه که از جنس همون اتفاقات،

    اتفاقات ترس آور بیشتر،

    ناراحت کننده بیشتر،

    افسرده کننده بیشتر وارد زندگیمون می‌کنه،

    به خاطر همین خیلی مهمه که بتونیم از درون احساس خوبی ایجاد کنیم با تغییر نگاهمون،

    با تغییر افکارمون، با تغییر باورهامون بتونیم احساسمون رو بهتر کنیم،

    اگر توی یک موقعیتی قرار گرفتی که ظاهرش ناجالبه اگر بتونیم از یک زاویه دیگه‌ای به اون موقعیت نگاه کنیم که به ما احساس بهتری بده ما در مسیر دریافت نعمت‌های بیشتر هستیم،

    ولی اگه تو یه موقعیتی قرار بگیریم که شاید ظاهرش ناجالب باشه و نتونیم از زاویه‌ای بهش نگاه کنیم که به ما احساس بهتری بده و همچنان احساس بدی رو تجربه کنیم ما داریم به جهان سیگنالی رو ارسال می‌کنیم که از اون اتفاقات بد بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون بکنه به خاطر همین یک اتفاق یکسان مثل تصادف، مثل ورشکستگی، مثل جدایی عاطفی، مثل بیماری میتونه برای افراد بیفته و دو تا نتیجه کاملاً متفاوت داشته باشه

    می‌تونه تصادف یا بیماری یا جدایی عاطفی یا ورشکستگی یک نفر رو نابود کنه برای همیشه و می‌تونه باعث رشد و شکوفایی یه نفر دیگه‌ای بشه که وقتی ازش می‌پرسن که فکر می‌کنی نقطه عطف زندگیت کجا بود میگه اون موقع که توی رابطه عاطفی ضربه خوردم و جدا شدم، اونجا بود که من بیدار شدم،

    یا اونجایی که مثلاً به من خبر دادن که به فلان بیماری مبتلا شدم،

    یا اونجایی بود که مثلاً من توی کارم یا توی زندگیم به این مشکلات برخوردم اونجا بود که من پیشرفت کردم.

    و برعکسش هم هست یه سری از افراد که شکست خوردن توی زندگیشون اگر بپرسی میگن که اونجایی که خبر بیماری به من دادن، اونجایی که ورشکست شدم، اونجایی که رابطه عاطفیم رو از دست دادم کلاً نابود شدم،

    یک اتفاق یکسان می‌تونه دو تا نتیجه کاملاً متفاوت داشته باشه.

    به خاطر اینکه افراد می‌تونن از دو تا زاویه به یک اتفاق یکسان نگاه کنن،

    این اون کاریه که من توی کل زندگیم دارم انجام میدم و سعی می‌کنم همیشه به شرایط جوری نگاه کنم که به من احساس بهتری بده،

    هرچند که از وقتی که من باورهام رو تغییر دادم و از وقتی که سعی کردم که همیشه احساس بهتری نسبت به خودم و نسبت به جهان داشته باشم سعی کردم ورودی‌هام رو کنترل کنم، سعی کردم کانون توجهم رو به چیزهایی بزارم که به من احساس بهتری میده، انصافاً خداوند شاهده که یک هزارم مسائل و مشکلاتی که قبلاً داشتم دیگه به وجود نیومده که من اصلاً بخوام احساسم رو خوب نگه دارم در موردشون که بخوام از یک زاویه دیگه‌ای بهشون نگاه کنم و واقعاً هر روز نعمت و برکت و شادی و سلامتی بیشتر وارد زندگیم شده،

    یه موقع‌هایی هم یه سری اتفاقات میفته که سعی می‌کنم با تغییر زاویه دیدم احساسم رو بهتر کنم و اتفاقات خوب بیفته،

    در مورد احساس لیاقت خیلی خیلی این موضوع تاثیر داره توی فرکانس‌های ما

    وقتی که ما از درون احساس بی‌ارزشی می‌کنیم، وقتی از درون احساس عدم لیاقت می‌کنیم ما همواره داریم به جهان این سیگنال رو می‌فرستیم که من لایق نیستم، من بی‌ارزشم،

    همواره داریم این کارو می‌کنیم و جهان هم ثابت می‌کنه به ما که ما بی‌ارزشیم،

    تا وقتی که ما داریم این سیگنال رو ارسال می‌کنیم.

    اگر بتونیم از درون باورهامون رو تغییر بدیم در مورد احساس ارزشمندی و احساس لیاقت همه چیز تغییر می‌کنه،

    توی این سلسله فایل من می‌خوام نشانه‌های عدم احساس لیاقت رو بگم که احتمالاً همه مون تجربه کردیم،

    می‌خوام بیشتر بدونید که اینا با ما چیکار می‌کنن‌.

    یکی از نشانه‌های عدم احساس لیاقت احساس نیاز به تایید دیگرانه،

    احساس نیاز به توجه دیگرانه،

    احساس نیاز به تعریف دیگرانه

    برای اینکه ما حالمون خوب بشه.

    یعنی خیلی از ما تا وقتی که تعریف نشنویم، تا وقتی که تحسین نشیم، تا وقتی که توجه نگیریم حالمون خوب نمی‌شه،

    حال خوب ما کاملاً وابسته است به یک عامل بیرونی،

    در واقع وقتی ما احساس بی‌ارزشی داریم به این معناست که ما خودمون رو لایق شادی، لایق خوشبختی، لایق ثروت نمی‌دونیم،

    توی این مثال‌ها به این معناست که باید یه عامل بیرونی، یک فرد دیگه‌ای با رفتارش، با تاییدش، با تحسینش، با توجهش به ما احساس بهتری بده در غیر این صورت ما احساس می‌کنیم که بی‌ارزشیم،

    در غیر اون صورت ما احساس می‌کنیم که نالایقیم، ناکافی هستیم،

    یعنی فقط زمانی احساس بهتری داریم که یک عامل بیرونی بیاد به ما بگه که تو آدم خوبی هستی،

    یا آدم با ارزشی هستی،

    یا آدم دوست داشتنی هستی و به شدت التماس می‌کنیم و نیازمندیم برای اینکه این تعریف و تمجیدات رو دریافت کنیم،

    حالا من می‌خوام چند تا مثال بزنم تا بهتر بفهمیم که منظور چیه.

    مثلاً این رفتارو در نظر بگیرید،

    خیلی‌هاتون دیدید دو نفر توی رابطه عاطفی هستن،

    اون کسی که احساس نیاز بیشتری داره، احساس عدم لیاقت بیشتری داره، ممکنه هر بار زنگ بزنه به پارتنرش، به همسرش، به دوستش و بپرسه که هنوز هم منو دوست داری؟؟

    چقدر این جمله آشناست؟؟

    چقدر دیدیم؟؟

    از دست من ناراحتی؟؟

    مثلاً فرض کن طرف زنگ میزنه اون فرد ممکنه جواب نده به هر دلیلی نباشه، موبایل پیشش نباشه، حالا هرچی،

    بعد پیام بعدی اینه که از دست من ناراحت شدی؟؟

    من کاری کردم؟؟

    هنوزم منو دوست داری؟؟

    این نشون میده که به شدت این فرد نیاز داره به دوست داشته شدن توی رابطه، نیاز داره به تایید گرفتن،

    نیاز داره به تحسین گرفتن،

    حتی اگه طرف مقابل بگه آره عزیزم من عاشقتم، من دوست دارم،

    ولی اون قدری که این منتظرِ تعریف و تمجید نشه،

    یا مورد توجه واقع نشه، باز احساس می‌کنه که ببین این منو دوست نداره،

    چقدر ما این الگو رو دیدیم مخصوصاً توی افرادی که سنشون پایین‌تره که اینقدر این احساس بی‌ارزشی و احساس بی‌لیاقتی توی وجودشون شدیده که کافیه یک روز طرف مقابل بهشون توجه نکنه،

    یک روز اون تعریف و تحسین رو دریافت نکنه به سرعت این فکر میاد توی سرش که من رو دوست نداره،

    نمی‌خواد دیگه با من باشه،

    من آدم بی‌ارزشی هستم،

    یا دوباره این مثال رو در نظر بگیرید که یک فردی هر بار که لباس میپوشه باید دوستش، رفیقش، همکارش، یا یک فرد بیرونی پدرش، مادرش، برادرش، خواهرش، تایید کنه که لباست قشنگه.

    بهم میاد؟؟

    میره جلوی طرف وایمیسته لباسش رو میپوشه بعد میاد میگه به من میاد؟؟

    این بهم میاد؟؟

    اگر طرف یه ذره مکث کنه توی جواب دادن، یعنی فقط یک لحظه مثلاً به جای اینکه همون اول بگه آره خیلی قشنگ شدی، خیلی عالی شدی، خیلی فوق العاده شدی،

    بیاد مکث کنه و بعدش بگه آره بهت میاد خیلی قشنگه،

    طرف سریع فکر می‌کنه که بی‌ارزشه، نازیباست و به شدت احساس نیاز به تایید داره،

    حتی در مورد شیوه پوشش، یعنی اون چیزی رو می‌پوشه که از نظر بقیه قشنگه، اون لباسی رو دنبال می‌کنه که شاید 10 بار بارها و بارها دیدیم افراد میرن کمد لباسشون رو باز می‌کنن، 10 بار لباس‌های متفاوت رو می‌پوشن و می‌پرسن این بیشتر به این میاد،

    این پیرهن با این شلوار میاد،

    این کلاه با این پیرهن میاد،

    بعد عوض می‌کنه حالا نظرت چیه؟؟ دوباره عوض می‌کنه حالا فکر می‌کنی چطوره؟؟

    یعنی نیاز داره که طرف مقابل تایید کنه که این لباس‌ها بهت میاد یا خوشگلی یا زشتی،

    و اگه یه ذره تعریف و تمجید دریافت نکنه احساس بسیار بسیار بدی می‌کنه.

    یا توی روابط این الگو رو هم ممکنه دیده باشید یا خودتون داشته باشید که به شدت نیاز دارید که با طرف مقابلتون وقت بگذرونید و ممکنه از یه عالمه تفریحات و بودن با دوست‌های دیگه تون بزنید به خاطر اینکه احساس می‌کنید اگر یه ذره از این دور بشم، یه ذره اگه پیشش نباشم ممکنه مثلاً احساس عشق و محبتی که بینمون هست از بین بره،

    یعنی همیشه سعی می‌کنی یه جوری برنامه بریزی که همیشه از لحاظ فیزیکی نزدیک اون فردی باشی که دوستش داری و این هم یکی از بزرگترین نشانه احساس بی‌لیاقتیه،

    یا اینکه همیشه بپرسید از پارتنرتون که منو دوست داری؟؟

    واقعاً منو دوست داری؟؟

    چند تا منو دوست داری؟؟

    چقدر منو دوست داری؟؟

    همیشه دوست داریم بپرسیم این سوال رو و همیشه هم اون جواب میده آره دوستت دارم و باز هم می‌پرسی طرف میگه آره من که گفتم دوست دارم،

    میگه نه بازم بگو،

    من دوست دارم اینو بشنوم،

    بیشتر بهم بگو،

    اینکه ابراز احساسات توی رابطه عاشقانه باشه کاملاً طبیعیه،

    ولی اینکه شما نیازمند باشی به شنیدن این جملات عاشقانه و هر بار بخوایی بپرسی که منو چقدر دوست داری منو واقعاً دوست داری این نشون میده که احساس بی‌لیاقتی توی وجودت خیلی ریشه دوونده.

    یا ممکنه توی روابط این الگو رو هم دیده باشید که طرف با دوستش میره بیرون و اون فردی که باهاش توی رابطه هست هر نیم ساعت یک بار زنگ می‌زنه کجایی؟؟ چیکار می‌کنی؟

    یعنی به محض اینکه اینا از هم جدا میشن مثلاً رفته بیرون نگران میشه،

    و من چند تا مورد رو دیدم که اصلاً توی مغز من پذیرفته نبود که من با یکی از دوستان رفتیم با هم بیرون یکی از دوستان آقای من،

    رفتیم و این شروع کرد گوشیش زنگ خوردن و بعد دیدم میره صحبت می‌کنه نمی‌دونستم اصلاً کی داره زنگ می‌زنه و داستان چیه و بعد از نیم ساعت دیگه دوباره زنگ می‌خورد و بعد از نیم ساعت دیگه دوباره زنگ خورد،

    بعد دیگه یواش یواش من گفتم این تلفن‌ها چیه که وقتی زنگ می‌خوره میری صحبت می‌کنی برمی‌گردی؟

    گفت خانوممه،

    گفتم چی شده مشکلی پیش اومده؟

    گفت نه ایشون باید بدونه که من کجام و هر بار که زنگ می‌زنه می‌پرسه خب الان داری چیکار می‌کنی،

    گفتم خب نیم ساعت پیش مگه نپرسید بهش گفتی الان داریم چیکار می‌کنیم، الان داریم ادامه همون کارو انجام میدیم،

    گفت نه این باید بدونه که دوباره الان داریم چیکار می‌کنیم و کار به جایی می‌رسید که مثلاً می‌گفت خب الان لوکیشن رو هم برام بفرست که الان دقیقاً کجایی،

    یعنی اگه طرف می‌گفت من الان دقیقاً اینجام می‌گفت که نه لوکیشن رو بفرست من مطمئن بشم که الان کجایید و بعد من دیدم که این آقاهه برای اینکه ثابت کنه که من با یه آقای دیگه‌ای بیرونم ناخودآگاه موقعی که صحبت می‌کردن، چون اون خانم می‌گفت تصویری باید صحبت کنیم جوری وایمیستاد و توی زاویه‌ای وایمیستاد که من توی تصویر باشم و هر چند وقت یکبار هم یه دستی تکون می‌داد که منم یه دستی تکون بدم که به خانمش بگه که من با یه خانم دیگه‌ای نیستم من با یه آقا هستم و دارم صحبت می‌کنم.

    اون موقع زمانی بود که دیگه مغز من شروع کرد به ارور دادن وقتی فهمیدم قضیه چیه و باورم نمی‌شد که همچین رابطه‌ای وجود داشته باشه اصلاً و واقعاً باورم نمی‌شد که یه همچین رابطه‌ای بعد از چندین سال زندگی مشترک وجود داشته باشه و این نشون میده که اون خانم چقدر احساس بی‌ارزشی داره توی زندگیش،

    چقدر احساس عدم لیاقت داره و به همون اندازه توی زندگیش دور میشه از رابطه‌اش،

    به همون اندازه توی زندگیش ضربه می‌خوره،

    یعنی تا وقتی که ما نتونیم احساس خود ارزشی و احساس لیاقت رو در وجودمون ایجاد کنیم جهان فقط ضربه‌های محکم‌تری میزنه،

    جهان به تو ثابت می‌کنه که بی‌ارزشی، جهان به تو ثابت می‌کنه که بی‌لیاقتتی.

    دوباره یک الگوی دیگه‌ای توی احساس نیاز و احساس بی‌لیاقتی یه نشونه‌ دیگش اینه که طرف هر بار برای پارتنرش هدیه باید بگیره،

    هر کدومش رو که میگم مثال‌هایی دارم از دوستان خودم که طرف باید هدیه بگیره و حتی موقعی که هیچ مناسبت خاصی هم نیست یه جورایی به طرف بفهمونه که من دوستت دارم و هدیه گرفتن بیش از حد برای طرف مقابلت هم نشون میده که تو احساس ارزشمندی نداری،

    احساس لیاقت نداری،

    چون فکر می‌کنی که داری اونو از دست میدی و همیشه می‌خوای یه هدیه‌ای بگیری که بهش نشون بدی که من دوستت دارم،

    باز بیایم سراغ یکی از داستان‌هایی که برای من اتفاق افتاده یکی از دوستان سال‌ها پیش تازه ازدواج کرده بود و ایشون اومد گفتش که ما هر بار که می‌خواستیم بریم بیرون ایشون اولاً که باید کلی اجازه می‌گرفت از همسرش که با هم تازه ازدواج کرده بودن تا اجازه بدن،

    و بعدش هم که می‌خواستیم برگردیم ایشون کلی باید وقت می‌ذاشت یه گل فروشی پیدا می‌کرد تا گل بگیره برای همسرش، گل تازه بگیره و ببره و بعد مثلاً ما سوال برامون پیش اومد چند تا از دوستان که با هم بودیم سوال برامون پیش اومد که این داستان گل گرفتن چیه مگه مثلاً تولدی، سالگرد ازدواجی خبری هست؟؟

    ایشون گفت نه من باید همیشه با گل برم خونه اصلاً نمی‌شه و ایشون هر شب به قول خودش می‌گفت من هر شب دارم گل می‌گیرم، من بدون دسته گل نمیرم خونه، من باید عشقم رو به این نشون بدم و یه جورایی هم در واقع داشت به ما می‌گفت که شماها اصلاً آدم نیستید، شما اصلاً ارزش قائل نیستید برای همسرتون اگر این کارو نمی‌کنید و من خیلی ارزش قائلم برای همسرم که این کارو انجام میدم،

    این یک احساس نیاز به اون رابطه است، یک احساس وحشتناکی از بی‌لیاقتیه که من احساس بی‌لیاقتی می‌کنم حالا می‌خوام یه جوری به هر شکلی شده طرف مقابلم رو خوشحال و راضی نگه دارم،

    نیاز دارم به اینکه اون خوشحال و راضی باشه،

    این داستان خیلی ادامه پیدا نکرد و یکی از بدترین دعواهای زناشویی زندگیم رو من توی زندگی این دوستمون دیدم،

    یعنی بدترین به تمام معنا،

    یعنی از مامور آوردن بگیر و پسره رو بندازن زندان و پسرِ شاید به مدت دو سه سال فراری بود اصلاً در این حد دنبالش بودن و حکم جلب گرفته بودن براش و حساب کنید یک فردی که اینقدر احساس عدم ارزشمندی احساس بی‌لیاقتی داشت توی رابطه و فکر می‌کرد با این کار می‌تونه در واقع رابطه قشنگی داشته باشه به جایی رسید که همسرشون همون خانم بارها و بارها ایشون رو انداخت زندان به دلایل کاملاً مختلف و واهی و اینا زندگیشون به یک جهنمی رسیده بود که پسرِ پیش ما گریه می‌کرد و دنبال یک راهی بود که بتونه جدا بشه و بتونه یه زندگی جدید شروع کنه.

    این همون فردی بود که هر شب باید با دسته گل می‌رفت خونه،

    احساس بی‌لیاقتی با این چیزها جبران نمی‌شه،

    با دسته گل جبران نمی‌شه،

    احساس بی‌لیاقتی وقتی داشته باشی جهان بهت ثابت می‌کنه که بی‌لیاقتی،

    به همین دلیله که توی دوره احساس لیاقت اینقدر ما داریم در مورد این مسائل صحبت می‌کنیم و اینقدر می‌دونم این دوره می‌تونه زندگی افراد رو متحول کنه در تمام جنبه‌ها،

    نه فقط توی بحث روابط،

    دوباره یکی از نشانه‌های احساس بی‌لیاقتی اینه که توی رابطه فرد مثلاً وقتی که همسرش میاد خونه ازش می‌پرسه که چیکار کردی؟؟

    باید جز به جزء بگه من کجا رفتم، با کی صحبت کردم، چیکار کردم و نیاز داره به کنترل کردن و جز به جز می‌پرسه خب اون موقع چیکار کردی، بعدش چیکار کردی، بیا تعریف کن، چرا تعریف نمی‌کنی، کجا بودی، چه جوری بوده،

    اینا نشانه‌های خیلی واضحیه از احساس بی‌لیاقتی، احساس بی‌ارزشی،

    یا توی روابط ممکنه یه خانمی یا یک آقایی باشه که اگه همسرشون یا کسی که توی رابطه هست باهاش با یه جنس مخالف صحبت کنه حتی اگه ممکنه اون جنس مخالف مثلاً همکارش باشه صحبت کنه این از حسادت داره از بین میره، چون همیشه توی ذهنش اینه که ممکنه این صحبت مثلاً باعث بشه که این‌ها به هم علاقمند بشن بارها و بارها اینو توی روابط دیدیم که اگر آقا توی رابطه‌ای آقای خانواده با یه خانمی که همکارشه یا مثلاً حتی ممکنه فامیلشون باشه، حتی ممکنه مثلاً همکلاسی سابق باشه، حتی ممکنه رئیسش باشه صحبت کنه یه ذره مثلاً بگو و بخند کنه خانم به شدت ناراحت میشه، به شدت حسادت می‌ورزه و اصلاً روی اون فرد حساس می‌شه،

    یا برعکسش یه آقایی رو در نظر بگیرید که اگه خانمش با یک فامیل یا همکارشون صحبت کنه حتی تلفنی صحبت کنه ایشون به شدت به هم می‌ریزه و حسادت می‌کنه،

    این‌ها همش نشانه احساس بی‌ارزشیه، نشانه احساس عدم لیاقته،

    یکی از نشانه‌های احساس عدم لیاقت توی روابط دوباره اینجا خودش رو نشون میده که طرف هی از فرد مقابلش در مورد روابط گذشته‌اش می‌پرسه.

    که اونا مثلاً کی بودن،

    اندامشون چه جوری بوده،

    قدشون چه جوری بوده،

    حالا اگه مثلاً مرد باشه یا زن باشه این سوالات ممکنه متفاوت باشه،

    وضع مالیشون چطور بوده،

    خانواده‌شون کیا بودن و هی می‌خواد دیپ بره و ببینه این آقا یا این خانم توی روابط قبلی با کیا رابطه داشته و اونا چه ویژگی‌هایی داشتن که مطمئن بشه که من از اونا بهترم،

    یعنی همش دنبال اینه که ببینه آیا من از پارتنرهای سابق پارتنرم بهترم یا بهتر نیستم،

    اگر این سوالات رو می‌پرسی یا این کنجکاوی رو دارید نشون میده که برای خودتون ارزش قائل نیستید.

    یکی از نشانه‌های احساس بی‌لیاقتی اینه که دو نفر توی رابطه هستن اگر یک فردی توی رابطه به هر دلیلی حالش بد بشه اون فرد مقابل هم حالش بد میشه و تمام تلاشش رو می‌کنه که حال این پارتنرش یا همسرش و دوستش رو خوب کنه،

    یعنی اگر که یک فردی توی رابطه با شما به هر دلیلی به مشکل برخورده و احساس بدی داره این وظیفه شما نیست که حال اونو خوب کنید و اگر خیلی برات مهمه که حال اون خوب باشه و تمام تلاشت رو می‌کنی،

    تمام تلاشت رو می‌کنی که حال اونو خوب کنی و اگر حال اون خوب نباشه حال تو بد میشه یعنی که تو برای خودت ارزش قائل نیستی.

    دوباره یکی از نشانه‌های احساس بی‌لیاقتی اینه که دو نفر توی رابطه حالا ما داریم امروز در مورد رابطه بیشتر صحبت می‌کنیم،

    دو نفر توی رابطه یکیشون ممکنه به شدت نیاز داشته باشه به لمس فیزیکی توی رابطه،

    یعنی اینا میرن بیرون باید دستشون توی دست همدیگه باشه بعد اگه طرف به هر دلیلی کاری داشته باشه و نتونه دستش رو بذاره اون طرف مقابل ممکنه ناراحت بشه یا احساس ترس بکنه و همیشه باید یه راهی پیدا کنه در آغوش بگیره بغل کنه دست توی دستش باشه، ببوسه،

    اینکه ما بخواهیم دستمون توی دست همدیگه باشه یا بخواهیم در آغوش بگیریم یا ببوسیم کاملاً توی رابطه عاطفی طبیعیه،

    ولی اینکه بخواهیم هر لحظه این کارو انجام بدیم و همیشه این اتفاق باید بیفته برای اینکه به ما ثابت بشه که رابطمون خوبه،

    یا برای اینکه به ما ثابت بشه طرف مقابل ما رو دوست داره،

    این یعنی اینکه ما احساس بی‌لیاقتی شدید داریم،

    یعنی فکر کنید به روابطی که دارید،

    فکر کنید به رفتارهایی که توی روابطتون انجام می‌دید ببینید از کجا نشئت می‌گیره؟؟

    از عشق نشات می‌گیره یا از ترس نشات می‌گیره؟؟

    از احساس ارزشمندی نشات می‌گیره یا از احساس بی‌لیاقتی؟؟

    از کجا؟؟

    اون وقت بهتر می‌تونید این حرف‌ها رو بفهمید.

    یا یه فردی ممکنه همیشه دوست داشته باشه مورد توجه قرار بگیره توی مهمونی‌ها با آرایش غلیظ، با لباس‌های خاص و اگر بره توی مهمونی و ببینه یک فرد دیگه‌ای هست که به هر دلیلی داره توجه بیشتری می‌گیره یا حتی توجه بیشتری نمی‌گیره ولی این فکر می‌کنه که داره توجه بیشتری می‌گیره به شدت به هم می‌ریزه سعی می‌کنه بیشتر خودش رو نشون بده سعی می‌کنه یه سری رفتارهای احمقانه‌ای هم انجام بده که مورد توجه قرار بگیره،

    جوک بگه بخنده، یه کاری بکنه تا احساس نکنه که کمتر از طرف مقابل مورد توجه واقع شده،

    یعنی بارها و بارها ما دیدیم توی مهمونی‌ها طرف اومده تو مهمونی حالش خوب بوده قبل از اینکه بیاد مهمونی حالش خوب بوده،

    خیلی هم ذوق و شوق داشته،

    خیلی هم اشتیاق داشته بیاد توی مهمونی یا توی پارتی،

    بعد میاد توی اون پارتی و می‌بینه یه نفری حالا اگه خانم باشه می‌بینه یه خانم خیلی زیباتری یا مثلاً جذاب‌تری یا به هر شکلی اونجا هست و مجلس رو هم دست گرفته بعد این افسرده می‌شه کامل توی اون مهمونی،

    یا برعکسش یه آقایی که مثلاً اومده توی مهمونی خیلی هم خوشحاله بعد میاد می‌بینه یه آقای دیگه‌ای اونجا خیلی توجه خانم‌ها رو جلب کرده یا حتی توجه بقیه رو جلب کرده و این کلاً افسرده میشه،

    این نشون میده که من برای خودم احساس ارزشمندی قائل نیستم،

    من خودم رو لایق نمی‌دونم که به محض اینکه می‌بینم توجه نمی‌گیرم کلاً از بین میرم،

    کلاً حالم گرفته می‌شه.

    اینها نمونه‌ای از احساس بی‌لیاقتی در روابط بود،

    صدها و صدها نمونه دیگه هم شما می‌تونید مثال بیارید،

    می‌تونید توی قسمت کامنت‌ها بنویسید که کدوم یک از این احساس‌ها رو تجربه کردید،؟؟

    کدوم یک از این رفتارها رو داشتید؟؟

    چه ضربه‌ای بهتون زده؟؟

    چه بلایی سرتون آورده؟؟

    حتی اگر افراد دیگه‌ای رو دیدید که این رفتارها رو داشتن و این احساس بی‌لیاقتی رو داشتن می‌تونید قید کنید و ببینید که چه اتفاقی براشون افتاده،

    چون جهان اشتباه نمی‌کنه،

    قانون اشتباه نمی‌کنه،

    اگر شما احساس بی‌لیاقتی رو دائماً به جهان ارسال کنید جهان بهت ثابت می‌کنه که بی‌لیاقتی و شرایطی رو به وجود میاره، موقعیت‌هایی رو به وجود میاره توی روابط،

    توی زندگی،

    توی کارت که بهت ثابت کنه که خیلی بی‌لیاقتی،

    چون تو اینو داری بهش ارسال می‌کنی،

    ما توی دوره احساس لیاقت داریم روی این موضوعات کار می‌کنیم به صورت خیلی خیلی دقیق به صورت کاملاً ریشه‌ای.

    اونایی که با برنامه من کار کردن می‌دونن چقدر عادت دارم که دوره‌های آموزشیم رو به صورت ریشه‌ای کار کنم نه آشغال‌ها رو بزاریم زیر مبل که معلوم نشه،

    نه ریشه‌اش باید تغییر کنه،

    ریشه احساس عدم لیاقت باید تغییر

    کنه،

    احساس خود ارزشمندی باید ساخته بشه،

    باید ایجاد بشه،

    و توی این دوره داریم کار می‌کنیم.

    اگر فکر می‌کنید که نیاز دارید به اینکه احساس لیاقت و ارزشمندیتون رو بیشتر و بیشتر کنید و به همون میزان جهان به شما لیاقت بیشتری، نعمت‌های بیشتری، روابط قشنگ‌تری، سلامتی بیشتری رو میده.

    می‌تونید دوره احساس لیاقت رو خریداری کنید که من به شما قول میدم اگه به آگاهی‌هاش عمل کنید زندگی شما هیچ ربطی به گذشته شما نخواهد داشت همه چی در تمام ابعاد تغییر خواهد کرد،

    این قول منه،

    چون من خودم دیدم که چطور وقتی احساس لیاقت رو در خودم ایجاد کردم، وقتی که تونستم خودم رو باور کنم، ارزش‌های خودم رو باور کنم، جهان چطور کرنش کرد،

    چطور سر خم کرد و چطور اتفاقات و نعمت‌ها و شرایط و روابط فوق العاده‌ای وارد زندگی من شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    ریحانه خاوری گفته:
    مدت عضویت: 1795 روز

    سلام ب استاد عزیزم و اعضای سایت دوست داشتنی.

    نمیدونم چجوری بگم، من قبلا خودم این علائم رو داشتم ولی نسبت به اکثریت جامعه و زنان خیلی خیلی کم بود و البته که خیلی هم از این مسائل و توی روابط عاطفی نداشتم ولی ی ریز ترمز هارو داشتم که اصلا ب چشم نمیومد پیدا کردنش هم سخت بود واینکه نگفته نماند از بچگی رفتار و شخصیتم نسبت ب بقیه فرق می‌کرد اینم بخاطر طرز فکرم بود که الانم دارم مثلا اگه من توی رابطه عاطفی بودم همیشه ب طرف مقابلم اعتماد داشتم که واقعا منو دوست داره و بهش اطمینان داشتم پیگیرش نمی‌شدم شک نمیکردم ولی تمام دوستام و اطرافیانم میگفتن که تو توی زندگی 100درصد ب مشکل میخوری و اینکه وقتی طرفت با ی خانم صحبت میکنه تو باید از خودت ی حساسیتی نشون بدی بی رگ و بی غیرت نباشی باید طرف تو محکم بگیری وگرنه شاید اون خانم مخ طرف تو بزنه و طرفت بره، هیچ وقت این حرفارو درک نکردم هیچ وقت چون میگفتم مگه جنس و کالاس که بدزده و ببره ی انسان و اگه تورو دوست نداشته باشه ب هردلیلی ممکنه بره پی زندگیش. ب خودم فکر میکردم میگفتم من که طرف مقابل رو دوست دارم مگه با مردا صحبت میکنم میگم میخندم مگه این چیزا چیزی از دوست داشتن من کم میکنه که اون خانوما چیزی از دوست داشتن طرف من کم کنه. من ی باور خیلی قوی دارم که اگه ماها چ زن چ مرد کسی رو واقعا دوست داشته باشیم فقط اون توی قلب ما هست کسی هم نمیتونه با حرف زدن و چیزای دیگه جای مارو بگیره اگه اومد و جاتو گرفت که یعنی دوست داشتنش واقعی نیست و اینکه اهل گدایی کردن و ب زور نگه داشتن روابط هم نیستم. توی روابط گذشته ام ب مشکل خوردم فقط بخاطر اینکه تکلیفم با خودم روشن نبود یعنی فیلم بازی می‌کردم یعنی دوست نداشتم توی رابطه عاطفی باشم ولی بخاطر طرز فکر جامعه که انسان سالم باید ی شخص توی زندگیش باشه وگرنه یعنی افسرده اس و… ولی از وقتی که توی رابطه عاطفی نیستم خیلی خوش حال ترم خیلی با خودم درصلح ترم اولویت باید خودم باشم باید خودمو دوست داشته باشم بدون وابستگی ب شخصی باید بتونم خودم باشم باید ذهن و قلبم ب حرف همدیگه گوش بدن مثل این قضیه که ذهنم و قلبم ب این نتیجه رسیدند که توی هر رابطه عاطفی نباشن چون هم ذهنم درگیری پیدا میکنه و هم قلبم احساس خوبی ب اون رابطه نداره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1971 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به شما استاد

    سلام دوستان

    خدارو شکر میکنم که امشب توی ی هوای فوق‌العاده با ی روحیه عالی و خیلی شاد و خوشحال و با جیب پر پول و دلی آرام اومدم و دیدم به به

    اول بهتون تبریک میگم استاد که اونقدر احساس لیاقت دارین که دارین سیبیلهاتون رو میزارین

    یا می‌خواین بزارین

    یا موقع اصلاح برق قطع شده

    اما زیاد از موضوع این فایل دور نشم که همین الان دوبار گوش دادم و دوست دارم بارها گوش بدم به یاد بیارم از خاطرات خودم بیاد بیارم اشکالات خودم رو

    و بنویسم که بله من هم این پاشنه های اشیل رو داشتم

    و ی چیزی که به ذهنم رسید موقع گوش دادن به فایل این بود که فکر کنم و در مورد خودم بنویسم تا مثالهایی از این قبیل بزنم که دوستم فلان موقع این کار رو کرد و نشانه ای بود و استاد عزیزم درخواست میکنم از تجربیات خودشون که غلبه کردن بر این احساسات و با چه ابزاری غلبه کردن و از کجا این ماشینه ها رو درک کردن ی مقدار بیشتر باز کنه

    واقعا واقعا هرکجا توی این سه سالی که با شما آشنا هستم اول به دنبال تایید دیگران نبودم هم حال خوبی داشتم هم دیگران خودد به خود به من محبت میکردن زنگ میزدن وپیکیر بودن

    خوب من ی ذره اندازه ی خیلی کم از همسرم اون هم به خاطر کار کردن روی خودم و بحث توحید بهترم

    و کلا با فایل های رایگان مخصوصا فایلهای توحیدی خیلی بهتر بودم توی این زمینه و الان واقعا افتضاحم

    اما جا داره که این نشانه ها رو ببینم و دقت کنم و فایل رو ببینم بارها و بنویسم تا ی مقدار بهتر بشم

    من به عنوان ی مغازه دار همیشه تایید دیگران برام مهم بوده آقا یارو میومد در مغازه آشنا بود برای تایید من جنسمرو به قیمت کارخانه میدادم اون هم نسیه

    یا نسیه میدادم برای اینکه تایید بشم

    یا خیلی از کمک های که به دیگران میکردم برای تایید بود نه برای خدا و بحث انفاق

    ی آشنایی دارم که خدا کمکش کنه خیلی بچه ی خوب و با معرفت و پایه ایه این بنده خدا خودشو کاملا نه برای خانمش بلکه برای خانواده خانمش وقف کرده بود

    جوری که مدت ها بیکار بود و رفته بود بنده خدا نزول کرده بود که کم میاره جلو زنش و خونوادش تا این که مثاله های براشون پیش اومد و همون خانواده شدن دشمن درجه یکش چکارش کنیم و از این جور داستانا

    یعنی به تجربه و درک رسیدم اگه تمام وقتم رو برای خودم باشه تمام هزینه های که میکنم در جهت رشد و پیشرفت خودم باشه و خانوادم پسرم همسرم دخترم

    واقعا اینجوری احترام بیشتری دارم تا اون زمانی که خودم رو بکشم برای دیگران

    همسرم خوب از این قانون به خوبی سر درنمیاره منم اصراری ندارم بنده خدا الان که گفتین نشانه ها فهمیدم که موضوع چیه مثالا بارها شده رفتیم خونه پدرم ایشون هم یسری کارها کمک مادرم انجام داده و هی کله و شکایت که چرا من که اینقدر کار میکنم کمکشون بی اعتنام میکنن و مهمونی میرم به ما نمیگن و مهمون دارن به ما نمیگن

    بعد من بارها نه الان بارها بهش میگفتم اینقدر نکن ولی باز همون اش و همون کاسه و بنده خدا خیال داره اونا دیگه خودشون رو بکشن

    یا اینقدر پیگیر کار بقیست مخصوصا خانواده خودش که بعضی موقع من میگم بابا ول کن بیا بچسب به این زندگی برای بچمون باشیم برای خودمون باشیم خلاصه این ها همش به من ربط داره که نتونستم اونجوری اعتماد به نفسم رو احساس لیاقتم رو بیارم توی خونه که همه خانوادم به خودشون مسلط و برای خودشون زندگی کنن

    و واقعا خیلی باید روی خودم کار کنم و این ایراد رو از خودم میبینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    محمدرضا گفته:
    مدت عضویت: 2053 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    پروردگام را خیلی شکر می کنم که صبح زود بیدار شده ام و اولین کارم سر زدن به سایت است، خیلی دوست دارم این روند ادامه داشته باشد و هر روز صبح بعد از بیدار شدن، یکی از فایل ها را گوش دهم و درباره آن کامنت بنویسم، خوشحالم که امروز صبح آن را انجام می دهم.

    خیلی خوشحالم که استاد روی موضوع به این مهمی تمرکز کرده است و مطمئنا مسائل ما بعد از درک ان دوره تغییر خواهد کرد، استاد عزیزم از شما تشکر می کنم.

    وقتی که شکر گزاری میکنم، وقتی که فایل های استاد گوش می دهم و روی خودم کار میکنم، احساس خلاء عجیبی را درونم حس میکنم، با اعتماد به نفس راه می روم و هر چیزی را که میبینم به خودم می گویم که من هم می توانم از آن داشته باشم، این مسئله وقتی اتفاق می افتد که اعتماد به نفس دارم، به خداوند ایمان دارم و می دانم که اگر بندگی ام را به خداوند ثابت کنم او هم خواسته های من را اجابت خواهد کرد.

    عدم احساس لیاقت ترمزی قوی در روند رسیدن به خواسته هایمان است، من اگر چند سال است که در سایت حضور دارم و هنوز با خواسته های قلبی ام فاصله دارم به دلیل کمبود احساس لیاقت است، حس می کنم هر چقدر هم شکر گزاری کنم، هر چقدر هم به نکات زیبا توجه کنم، غول آخر، احساس لیاقت جلوی ورود بسیاری از نعمت ها را خواهد گرفت، من اگر شکر گزار هستم، اگر درباره خواسته هایم هر روز می نویسم ولی ته قلبم حس میکنم که لیاقت داشته آن خواسته را ندارم، همه آن نوشتن ها احتمالا هیچ است، تنها زمانی نوشته ها به نعمت تبدیل می شوند که احساس کنم واقعا لیاقت آن نعمت ها را دارم.

    سپاسگزارم که استاد روی این مسئله تمرکز کرد و باعث شد تا ما هم تلاش کنیم احساساتمان در مورد احساس لیاقت تغییر دهیم. این فایل را باید چندین بار گوش دهم تا هر وقت که علائم احساس لیاقت را در خودم دیدم، به ذهنم آلرت بدهم و سعی کنم به نحوی فرکانس های آن را کنترل کنم، آن قدر این کار را انجام بدم تا روزی برسد که دیگر این علائم را نداشته باشم.

    طبق اولین نشانه احساس عدم لیاقت، باید به خودم آگاهی داشته باشم و بدانم چه زمان هایی برخی کار ها را انجام می دهم تا صرفا فقط توجه دیگران را جذب کنم، هر وقت که برای انجام کاری از دیگران درباره آن سوال می پرسم از خودم سوال کنم که آیا این کار به خاطر مشورت گرفتن است و یا به خاطر کمبود احساس لیاقت؟

    اگر برای خوب کردن حال خودم، احساس می کنم که به دیگران نیاز دارم، کمو بیش در ذهنم شرک دارم، خداوند عزیزم برای خوب بودن حال من کافی است و هر وقت که احساس کردم وجود یک نفر دیگر بیش از خداوند برایم مهم است باید به خودم آلرت بدهم.

    همان طور که استاد در مرحله ی اول دوره احساس لیاقت روی خودشناسی کار میکند، من هم به طور ناخوداگاه در کامنتم درباره آن با خودم حرف میزنم، این نشانه ای است از این که در راه درست قرار دارم، خدایا شکرت.

    برخی از افکار در حین رابطه، ذهن آدم را به شدت درگیر می کند، منظورم از آن افکار به اصطلاح امروزی اورثینکینگ و یا فکر کردن بیش از اندازه است، خیلی مهم است که به خودم آگاهی داشته باشم و بدانم که چقدر در حین روز به آن فرد فکر میکنم، اگر در حین انجام کار هایم ذهنم درگیر او است یه جای مسئله مشکل دارد.

    تک تک مثال هایی که استاد می زنند را من در روابطم داشته ام و حالا بعد از چند سال متوجه می شوم که چقدر کار های اشتباه و عجیب و غریبی در روابطم انجام داده ام.

    یکی از مسائلی که درباره احساس لیاقت است و معمولا افراد مذکر در آن مشکل دارند توانایی مالی است، تقریبا 90 درصد جامعه باور دارد که برای این که دل خانمی را به دست آورد باید پول و ماشین آنچنانی داشته باشد، همچین باور هایی را در اعماق دلم حس میکنم و مطمئنم بسیاری از کسانی که این کامنت را می خوانند نیز در اعمال دلشان آن را حس می کنند.

    البته شاید این مسئله چیز خوبی هم باشد، برخی افراد با کمک غیر مستقیم این باور، تلاش می کنند تا فرد ثرومتمند و موفقی باشند تا بتوانند توجه خانم ها را به خودشان معطوف کنند و در آن موفق هم می شوند.

    احساس عدم لیاقت نوعی کمبود است و این کمبود هاست که به ما می گویند چه چیزی را واقعا می خواهیم، به نظر من اگر به آن آگاهی داشته باشیم میتواند به ما کمک کند.

    باز هم خداوند عزیزم را شکر می کنم در صبح به این زودی در سایت کامنت نوشتم و از او می خواهم به من کمک کند تا این روند را ادامه دهم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: