توحید عملی | قسمت ۱ - صفحه 39

بنام یکتای بی همتا

استاد عزیزم سلام،مریم بانو سلام،

سلام دوستان مهربونم که باخوندن کامنتهای زیباتون درهایی از آگاهی به روی من باز میشه.خدایا شکرت

بیست و سومین روز از سفر به دل آگاهیهایی ناب و بی نظیر

استاد یادمه وقتی بچه بودم مادرم میخواست بهم اصول دین رو یاد بده .

که پنج تا بودن و یک شعری داشت که خب منم چون خیلی باهوش بودم خیلی زود یاد گرفتم و میخوندم برای همه و کلی تشویق میشدم.

اولین اصل دین، توحید بود ،

یادمه همون زمانها بقیه اصول رو میفهمیدم که یعنی چی ،ولی توحید رو نمی فهمیدم

و از بزرگترامم که سوال میکردم جواب درستی نمی شنیدم یا حداقل من اینقد کوچیک بودم که درک نمیکردم.

ولی بنظرم توی اطرافم هیچکس این موضوع رو درک نکرده بود ، چون باورهای ما نسل به نسل و سینه به سینه میچرخه تا به ما برسه و بزرگترای منم این باور توشون خیلی کمرنگ بود که خدا همه کاره زندگیته،

خانم شایسته چقدر خوبه که اجازه دادین جریان هدایت ،شمارو هدایت کنه برای پیش بردن این سفر

واقعا آگاهیهایی که برای هر روز در نظر گرفتین دقیقا مثل یک پازل میمونه تا نتیجه نهایی ،عالی در بیاد ودرنهایت از ما یک نسخه توحیدی تر ساخته بشه،ممنونم ازت دست خیر رسان خدا❤❤ .

خدارو شکر میکنم که دارم آروم آروم قدمهایی رو بر میدارم تا این اصل رو در وجودم نهادینه کنم که خدا برای بنده اش کافیست.

استاد واقعا این روزها که یکم ،فقط یکم شرکهامو شناختم و دارم توحیدی تر عمل میکنم چقدر زندگی برام زیباتر شده،البته که هنوز اول راهم ولی طبق قانون تکامل و با درسهای عالی که از شما میگیرم مطمئنم که به موفقیتهای بیشتری میرسم توی درک توحید

والبته که توحید همه چیزه.

استاد وقتی یادم میاد که چقدر دوندگی کردیم با همسرم برای گرفتن دفترچه بیمه از خودم خجالت میکشم،من حتی به یک دفترچه ،بیشتر از خدا اعتماد داشتم ،

آخه از بچگی شنیده بودم که باید دفترچه بیمه تو بگیری و کارای بیمه رو درست انجام بدی تا آخر عمرت دستت جلوی بقیه دراز نباشه ،

اخه بنده خدا تو که از همون اول عمرت داری دستتو جلو بنده خدا دراز میکنی با ایییینهمه دوندگی برای گرفتن دفترچه بیمه،

که در نهایت هم هیچ چیزی دستتو نمیگیره،

چرا به خدا اعتماد نکنم ، چرا به نیرویی اعتماد نکنم که اول و آخر همه چیزه،و اگر من قبولش داشته باشم اینقدر ثروت وارد زندگی من میکنه که هیییییییچ نیازی نداشته باشم به اون دفترچه کذایی.

اگر من خدارو باور کنم اینقدر نعمت وارد زندگیم میکنه که من مبهوت بشم ،همونجوری که به استادم داده ، همونجوری که توی یک شب استادم رو از فرش به عرش میبره،

استاد اگه بخوام از شرکهای درونم بگم و جاهایی که به همه تکیه کردم ،رو قول همه حساب کردم جز خدا،روزها باید بنویسم .

ولی الان فقط میگم خدایا شکرت، شکرت که دارم تو رو میشناسم،شکرت که دستهای پلید شرک داره برام رو میشه،

خدایا شکرت که دارم آروم آروم میفهمم که تو برای بنده ات کافی هستی .

که فقط و فقط روی تو حساب بازکنم و لاغیر.

خدایا شکرت که سید حسین عباسمنش رو از اون آتش نجات دادی تا بشه پیام رسانی از طرف تو و توی این دنیای شلوغ و پراز هرج و مرج که همه تورو یادشون رفته بیاد و از تو بگه ،بیاد و ازتوحید بگه ،بیاد و از یکتا پرستی بگه ، و قلب همه مارو به نور تو روشن کنه.

خدایا شکرت که منو هدایت کردی به این مسیر و به این سایت و آگاهیهایی که استاد خوبم با دل و جونش در اختیار ما میزاره.

این روزا این شعر رو خیلی بیشتر درک میکنم.

آنکس که تو را شناخت، جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

بیچاره کنی، هردوجهانش بخشی

بیچاره تو هردو جهانش چه کند

خدایا شکرت.

عاشقتم استاد خوبم

عاشقتم مریم همیشه شایسته ❤❤❤