پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای مهربان درود و سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و تشکر بابت محتواهای ارزشمندی که تولید میکنند. میخواستم تجربه خودم رو در رابطه با هدایت الله و همزمانی با دوستان به اشتراک بذارم.
سالها پیش وقتی که من تو شهر مراغه معلم بودم یک روز دندونم درد گرفت و رفتم پیش دندانپزشک ، دندانپزشک دندونم را عصب کشی کرد اما بعد از چند روز دردش هنوز ادامه داشت دوباره پیش همون دندانپزشک مراجعه کردم و ایشان از دندونم عکس گرفت و گفت متاسفانه عصب کشی کامل انجام نشده و باید به متخصص ریشه مراجعه کنی و کاری ازدستش ساخته نیست . دوستان مطلع هستند که اکثرا متخصصین درمان ریشه دندان در مراکز استان مطب دارند و تو شهرستانها نیستند تو شهر ماهم نبود و من باید به تبریز مراجعه میکردم
من از این رویداد ناراحت شدم و بعد از چند روز با ماشین خودم به سمت تبریز راه افتادم در بین راه یک شهری هست به نام بناب که دور میدان معلم اون شهر که الان پل روگذر زده اند معمولا مسافر شهرهای تبریز و آذرشهر منتظر سواریها و اتوبوسهای بین شهری دور میدون می ایستند و چون مسیر پر ترددی هست معمولا خیلی زود مسافرها ماشین گیرشون میاد و سوار میشن گاهی اوقات به چند ثانیه هم نمیکشه سوار اتوبوس یا سواریها میشوند
من که رسیدم دور میدون میخواستم بپیچم به سمت تبریز دیدم یه آقایی با یه کیف چرمی منتظر ماشینه که بره تبریز . یه لحظه به خودم گفتم این بنده خدا را سوار کنم هم تا مقصد تنها نیستم هم پول بنزین هم در میاد . در واقع این هدایت الله بود که درست تو اون ثانیه من اونجا بودم چون اگر شاید چند ثانیه زودتر رسیده بودم ایشون اونجا نبود چون خودش میگفت همین الان رسیده و اگه چند ثانیه دیرتر رسیده بودم ممکن بود یکی دیگه سوارش کنه .
سرتون رو درد نیارم اون آقا یک کارخونه دار بود که از تهران میخواست بره تبریز اما بلیط پرواز تبریز گیر نیاورده بود و با پرواز مراغه اومده بود و باید بقیه مسیر تا تبریز رو زمینی میرفت که چون فرودگاه مراغه هم نزدیک اون میدون بود اونجا ایستاده بود که سوار اتوبوس یا سوار بشه تا بره تبریز که عدلی من تو همون لحظه اونجا بودم و هذا من فضل ربی
سرتون رو درد نیارم این آقا یک کارخونه دار موفق تو حوزه تولید ظروف چینی بود بسیار انسان فعال و خوش قلبی بود و وقتی خودش و بیزینسش رو معرفی کرد و ذوق و علاقه من به اون کار رو دید با در خواستم با راه اندازی خط تولید این صنعت تو شهر خودم به کمک ایشون موافقت کرد و بعد از چند ماه من یک کارگاه تولیدی کوچک تو شهر خودم راه با کمک و مشورت ایشان و از صفر راه انداختم و به لطف خدا در عرض چند سال وارد فاز توسعه شدم و منی که یک معلم ساده با درآمد بخور و نمیر بودم و حتی پول اجاره کارگاه هم نداشتم اکنون دهها نفر تو کارخونه خودم کار میکنند و درآمد من به لطف الله صدها برابر شده است و هر روز هر روز درآمدم بیشتر میشه .و به امید خدا برنامه های بسیار گسترده ای برای کسب و کارم دارم. این همزمانی کم از معجزه نداره به قول استاد عرشیانفر باید صدها رویداد کوانتومی اتفاق بیافته تا یک چنین اتفاقی در زمان و مکان مناسبی روی بدهد. چی میشه که یک دندون درد و بعدش کم کاری یک دندانپزشک من رو روانه جایی بکنه که خداوند یک کارخونه دار بسیار شریف رو در لحظه مناسب تو مسیرم قرار بده تا مسیر زندگیم کلا عوض بشه
من همیشه از اون آقا تشکر میکنم اما کردیت اصلی رو به فرمانروای سخاوتمند جهان میدهم و این درآمد و این کارخونه و این تولیدات و این ثروت و این ایده های زیبا و موثر که هر روز و هر روز داره به من الهام میشه رو فقط و فقط از طرف او میدانم و همواره سر تعظیم و کرنش به درگاهش فرود میارم . پروردگارا هزاران مرتبه شکرت هر چی دارم از لطف و کرم و رحمت تو دارم. از دوستان عزیز هم متشکرم که کامنت من رو مطالعه کردند.
به نام خدای زیباییها و هدایتگر
سلام خدمت استادعزیزم و مریم جان
واقعا من هرباریه فایلی رو گوش میدم و از هدایتهای خداوند دراون صحبت میکنید پابه پای حرفهاتون تجسم میکنم و حسم باهرکلامتون زیباتر وزیباترمیشه ومرتب خداروشکر میکنم بخاطر تجربه های زیباتون
من چندین باره این فایل رو گوش دادم وهربارم بیشترلذت بردم ومیخوام یه تجربه خودمو دراین زمینه بگم
اولین باری که این فایلو دیدم حدودا دیماه پارسال بود و من چندین ماه بودکه منتظر یه تماس برای مصاحبه کاری بودم الان که خوب فکر میکنم این شغل از اولش هدایتی و همزمانی درش دخیل بوده پس بهتره برم به سال 1400 که من شدیدا میخواستم برم سر کار و هیچ ایده ای هم نداشتم من کارشناسی ارشد حقوق تجارت بین الملل رو داشتم و بدلیل اینکه خداوند یه دخترزیبا و خواستنی بهم هدیه داد ازسال 95 دیگه همه چیزو گذاشته بودم کنار.
تا سال 1400 که دیدم دخترم ازاب و گل به قول معروف دراومده و من واقعا میخواستم برم سریه کار
همونطور که گفتم هیچ ایده ای نداشتم ولی از اونجایی که من قبلنا هم به صورت نااگاهانه جدب های خوبی داشتم اینبارم یه حسی بهم میگفت فقط بچسب بخدا واز اون بخواه
منم به خدا گفتم خداجونم من سالیان سال واقعا خوب درس خوندم و همیشه رتبه اول دانشگاه بودم ولی الان نه میخوام کنکور بدم برا دکترا نه کنکور برا وکالت چون اصلا وکالت دوست نداشتم نه هیچ آزمون دیگه ای ولی میخوام برم سرکار
از اونجایی هم که قوانین حقوقیمون طوری بود که برا تاسیس هرموسسه ای باید پروانه وکالت داشته باشی و وکالتم دوست نداشتم و با تدریس تو دانشگام زیاد حال نمیکردم و دوستم داشتم شغل مال خودم باشه وبرا کسیم کارنکنم عملا هیچ گزینه ای برام نمونده بود
ولی من بخدا درخواست دادم والان دارم میبینم که چه نااگاهانه درست به قوانین عمل کردم
بخدا گفتم خداجون من با این سابقه ای که دارم فقط توباید برام یه کاری جور کنی و دونه دونه ایتمهامو گفتم
1 خدایا یه کاری باشه که آزمون نخواد
2 خدایا کاره جوری باشه که این سابقه خوب تحصیلی و رتبه اول دانشگاه دولتی بدردم بخوره
3 خدایا تو میدونی من رهبری و ریاست رو دوست دارم ودوست دارم یه کارگروهی کاملا صمیمانه ولی بمدیریت من باشه
4 خدایا یه کاریم باشه که من بتونم مسیولیت مادری و همسریم رو هم باهاش حفظ کنم ونصف روز بیرون باشم
5 به خدا گفتم من هیچ قدمی برنمیدارم تا یه نشونه ازت ببینم که بهم بگی برو تو فلان کار
6 خدایا من حوصله ازمون و خطا هم ندارم که برم سریه کاری و ببینم بدردم نمیخوره پس خودت بگو دقیقا رسالت من تو این دنیا چیه و من برای چه کاری ساخته شدم بخداگفتم برامم فرق نمیکنه چکاری، فقط تو بگو فقط تو
6 وخلاصه اینکه انقدر همه ادما این چندساله هی بهم گفتن حیف اینهمه درسی که خوندی مدرکی که گرفتی والان بیکاری خداجونم تو منو به اوج برسون من هیچ نمیدونم چه جوری ولی خیلی حرف شنیدم از همه حتی ازهمسرم که مصرانه میگفت برو وکالت ببین همه چقدر دارن پول درمیارن.
ولی من وکالتو دوست نداشتم و دلمم خیلی میشکست ازحرفاش
چسبیدم بخدا و ازش خواستم خودش هدایتم کنه و عجیب مطمین بودم که این اتفاق میفته و فقط نشسته بودم باخداحرف میزدم مینوشتم و چشم براه یه نشونه بودم تو این مسیرم باز خیلی حرف شنیدم که بابا تو یه حرکتی بکن بعد ازخدا برکت بخواه تو وقتی دنبال کار نباشی و درخواست کار ندی کار برات پیدا نمیشه و….. ولی من چون هیچ ایده ای نداشتم و نمیخواستم هم ازمون وخطا کنم حسم بهم میگفت هیچ اقدامی نکن و فقط بسپر به خودش و من باتمام وجود سپزدم بخدا گفتم مگه معنی توکل این نیست که پرونده رو بسپری بهش و بدونی اون برات همه کارا رو میکنه پس الان ساکت بشین و بخواه واعتماد کن هنوز موقع عمل تو نرسیده
تا اینکه هدایت خدا از راه رسید وبعد از 9 ماه همسرم که در مسافرت بود یه پیامک برام فرستاد که فوروارد شده از جایی بود
مضمونش یه فراخوان داوری و میانجیگری بود که دعوت بکار شده بود
سریع لینکش رو باز کردم ودیدم این فراخوان به دو صورت با آزمون و بدون آزمون برگزار میشه برق از چشمام پرید رفتم توی قسمت بدون آزمون و شرایطشو خوندم یکی از اون اپشنها دقیقا بامن جور بود:
رتبه اول کارشناسی ارشد از یه سری دانشگاه های دولتی معتبر که دانشگاه منم توش بود
اخرشب بود و دخترم خوابیده بود وگرنه میخواستم دادبزنم از خوشحالی انقدر بالا وپایین پریدم عین بچه ها که چه دقیق دونه به دونه مواردی که میخواستم تو این کیس جمع شده بود دلم میخواست خدا روبغل کنم و ببوسم نتیجه اعتماد وتوکلم رو گرفتم ازش .
اینم بگم که همسرم همیشه پیامکهای تبلیغاتی و غیر مرتبط به کارش رو بدون خوندن پاک میکرده و خودش گفت اینم میخواستم پاک کنم که یهو گفتم بزار ببینم چیه و بعدش هم میگفت همینجوری برات فرستادم فکر نمیکزده که بدردبخور باشه هدایتهای خداوند و وقتی قراره قوانین خدا وارد عمل بشه وبه این همه اعتماد توکل و ایمانی که داشتم جواب داده بشه اینجوری قوانین مملکت هم تغییر میکنه و بنفع تو رقم میخوره چون گفتم که قانون این بود که باید وکیل باشی تابتونی موسسه ای دایر کنی ولی الان این فراخوان نشون دهنده یه میانبر به قوانین بود
خلاصه من مطمین به این نشونه رفتم و ثبت نام کردم وبعد دوسه ماه یعنی اسفند 1400 یه سری مدارک خواستن که اونا رو هم فرستادم
و شد سال 1401 که مصادف شد باشروع اشناییم با قانون جذب و هرچی بیشتریاد میگرفتم بیشتر میفهمیدم چقدر من درست قوانینو رعایت کزده بودم و دیگه مرتب با شکرگزاری و تجسم وداشتن حس بهتر روزهامو مدیریت میکردم تو تیرماه بود که بهم خبر دادن مدارک شما استعلام شده و همه چیتون اکیه فقط باید منتظر بمونین برای مصاحبه و پنج تا درسم گفتن بخونین و امادگی داشته باشین تا باهاتون تماس بگیریم
من از اون پنج تا درس فقط یکیش که مربوط به قوانین داوری بود رو خوندم انقدر حسم قوی بود که اینکار از طرف خداست و اون تمام مراحلش رو هدایتم میکنه و خودش برنامه ریزی کرده که نمیخواستم یه سری مباحث مثل فقه واصولش که ربطی به داوری نداره رو بخونم و با خوندنش حال خودمو بد کنم .
امان از حرف بقیه که بازم هی میگفتن پس چی شد؟چرا خبری نشد ؟ نکنه الکی بوده و… ومن میگفتم هنوز زمانش نرسیده خدا در بهترین زمان بقیشم جور میکنه
تااینکه جریان مملکت رفت به سمت مهسا امینی و بقیه ماجراها و دیگه انقدراین موضوع داغ شده بود که منو ول کردن به حال خودم
تو همون زمان شما یه لایو بااستادعرشیانفر گذاشتید که خیلی سرو صداکرد و من سیو شده اونو گوش دادم اون زمان من هنوز تو مدار حرفهای شما نبودم وخیلی این صحبتها برام غیرمنطقی و خودخواهانه اومد و نتونستم درکی ازش داشته باشم من اوایل سال با قانون جذب از طریقی غیرازشما اشنا شده بودم و هنوز با شما و حرفهاتون و درکتون از قوانین اشنا نشده بودم
تا اینکه به یه طریقی که تو قسمت (نحوه اشنایی من باشما) گفتم به طور جدی واردسایتتون شدم و شروع کردم یکی یکی فایلهای رایگانو گوش دادن و عمل کردن و بهتر وبهترشدن
یکی از فایلها باز مربوط به اتفاقات اخیر بود و اون موقع صحبتهاتون به دلم نشست و تازه فهمیدم چی دارین میگین و اونو چندبارگوش دادم و کاملا درکش کردم
الان اواخرآذرماهه وهنوز خبری از مصاحبه نشده بود و خودمم یکی دوبار به صوزت گذرا داشت حسم بد میشد واونم بیشتر بخاطر این بودکه مرتب برام پیامک آزمون سردفتری میومد که اینارو بخونید الان ثبتنامه اگه سوالی دارین با ماتماس بگیرین و… که چون سردفتری هم یکی از علایقم بود یهو میگفتم نکنه داوری نشه اینم که ثبتنام نکردم نکنه باید ثبتنام کنم نکنه این پیامکهای مداوم نشونس و هزاران نجوای دیگه که هی ذهنم رو درگیر میکرد
یه بارتوسایتتون با قسمت هدایت امروزم آشنا شدم و روش کلیک کردم و درست فایلی اومد که مربوط بود به اینکه جنس شهود با منطق جور درنمیاد و فرق داره و چه زیبا مثالهایی ازخودتون زده بودید که درچه مواقعی حستون شما رو به یه سمتی میبرده که اصلا منطقی نبوده همونجا من گریم گرفت از این هدایت خدا که چه زیبا داشت بهم نشون میداد راهم درسته اگرچه شاید منطقی باشه برم سردفتری رو هم ثبتنام کنم و دیگه بعد اون فایل وهدایت خداوند ازطریق شما سفت تر و مخکم ترشدم که راهم درسته و هنوز زمانش نشده
تااینکه 19 بهمن باهام تماس گرفتن که 23ام بیاید ساری برای مصاحبه راستی اینم بگم من چندسالیه تو رامسر زندگی میکنم که واقعا بهشت ایران زمینه بنظرم و هربار شما از زیباییهای پرادایس میگید و یا خودم فایلشو میبینم میگم خدایا شکرت که منم هدایت کردی به این شهر زیبا
خلاصه من میبایست ساعت ده ونیم تو دادگستری ساری میبودم پس همسرم پیشنهادکرد روز قبلش بریم که مطمئن ترباشه و گفت چک کن یه هتل نزدیک دادگستری پیدا کن منم هی داشتم میگشتم که یاد همین فایلتون افتادم که مریم جان گفته بودن شما برای سفرازقبل چیزی رو پیش بینی نمیکنید وهدایتی میرید جلو گفتم بذارمنم همینکارو کنم و از توسایت اومدم بیرون و به همسرمم گفتم وقتی رسیدیم ساری بالاخره یه جایی جور میکنیم وباتوکل بخدا وشکرگداری بابت اینکه مارو درزمان مناسب درمکان مناسب قرار میدی راه افتادیم
وقتی رسیدیم اونجا توهرخیایونی میرفتیم از هتل خبری نبود شایدم ما نمیدیدیم یه جا همسرم ازماشین پیاده شد که از یه مغازه داری کسی ادرس یه هتل بگیره که همون موقع هم یه اقایی از ماشینش اومدپایین و دیدم دارن باهم صحبت میکنن و بعد همسرم اومدگفت از این اقا پرسیدم هتل رو و اون گفت بیاین خونه ما اونحا خالیه و ما بخاطر زایمان دخترم خونه اونا هستیم و…
من اولش خیلی مقاومت کردم ولی یه حسی ته ته دلم میگفت شاید این همون هدایتس ولی بازم میخواستم گوش ندم همسرم دنبال اون ماشین راه افتاد تا رسیدیم به یه خونه که اون اقا درپارکینگم باز کرد تا ماشینو ببریم تو
گیج شده بودم اصلا نمیفهمیدم چراباید بیایم اینجا فک میکردم این که پول خونه رو ازما میگیره پس به همسرم میگفتم چرا نریم هتل ماکه باید پول بدیم حداقل اونجا شام صبحانه اماده ملحفه تمیز داره و راحت تریم ولی اون اقا هم اصرار که ماشینو بیارید داخل پارکینگ
الان که یادش میفتم مو به تنم سیخ میشه که وقتی بسپاری بخدا و بگی در بهترین زمان منو دربهترین مکان قرار بده و خودت هدایتم کن چه جوری همزمانیها رخ میده و هدایتها صورت میگیره
خلاصه اون اقا تموم خونشو نشون داد و حتی داشت میرفت سر فریزر که بگه جای گوشت و مرغ و بقیه موادخوراکی کحاست که گفتم نه نیازی به اینا نیست و تشکر کردم بابت لطفش
موقع رفتنم چون میدونست ما صبح میخوایم بریم دادگستری و برگردیم گفت کلیدم بزارید زیر این گلدان تو حیاط
اصلا باورم نشد که پولم ازما نگرفت و دوطبقه خونه با تمام امکاناتش رو در اختیارمون گذاشت و رفت. نگم براتون از رختخوابهاشون که همگی نو یعنی نو به تمام معنابودن واقعاکیف کردم همه وسایل تمیز برق میزد و خلاصه من موندم مبهوت خداوند و این هدایتش موندم که چطور این اقا به ما اعتماد کرد که ادمهای خوبی هستیم و وسایلشو نمی بریم و چطور هیچ هزینه ای نگرفت بعدیاد پرنده های هم پر افتادم. کلی تو رختخواب فقط شکرگذارخدا بودم که این شغل از اولش هدایتی بود الانم حتی جای خوابمون برای مصاحبه رو خدا برامون هدایتی و به شکلی عالی جور کرد ممنونتم خدای مهربونم
وباز هدایت و همزمانی بعدی وقتی فرداصبحش رفتم دادگستری دیدم تعداد زیادی مراجعه کننده دم سالن مربوطه جمع شدن و یه چندنفری داشتن راجع به قانون مدنی و تجارت صحبت میکردن یه حسی بهم گفت وایسا گوش کن
منم ایستادم فهمیدم یکی از اونا مصاحبشو انجام داده و داره سوالایی که ازش پرسیده بودن رو به دوستاش میگه منم گوش کردم و بعد رفتم سوالها چیزایی بود که من قبلا کاملا بهشون اشراف داشتم ولی چون یه 7 سالی از کتابا دور بودم یکم ازجوابها رو یادم رفته بود
اونجا سه تا اتاق بود که باید مرحله به مرحله واردشون میشدیم وقتی اسمم روصدا زدن برای اتاق اول و رفتم داخل استاد مربوطه دقیقا سه تا ازسوالهاش همونایی بود که دم در هدایتی ایستادم و گوش دادم وبقیشونم سوالهایی بود که کاملا از قبل یادم مونده بود نمیدونین چه حس فوق العاده ای داشتم اتاق دوم مربوط به فقه بود اونجا رو بیخیال و اما اتاق سوم که روانشناسی بود وقتی وارد شدم یه اقای تقریبا مسن بهم خوش امد گفت و بعد پرسید نظرتون راجع به اتفاقات اخیر چیه؟
منم دقیقا همون صحبتهای شما تو اون فایل رو که میگفتید ما باهرچه بجنگیم از جنس همون موضوع رو وارد زندگیمون میکنیم و این افراد حتی اگه حکومت تغییرهم بکنه بازم باحکومت بعدی در جنگن و ما برای تغییر شرایطمون باید فقط و فقط رو خودمون کار کنیم و خودمون و باورهامونو عوض کنیم تا دنیامون عوض بشه رو داشتم میگفتم و میگفتم که اون اقا یهو بلند شدن و باحالت احترام خاصی گفتن ممنونم خانم آیت خیلی قشنگ گفتید ومن خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم و ازم خداحافظی کردن
میدونستم مهمترین مرحله نظر همین اقاس
ومن مثله یه پرنده خوشحال وپرواز کنان ومطمئن اومدم توماشین و به همسرم با خوشحالی تمام ماجرا روگفتم
تو فروردینماه جواب قبولیم اومد ولی به قول شما اصلا شگفت زده نشدم چون مطمئن بودم بهش فقط و فقط خداروشکر کردم بابت اینکه بهش اعتماد کردم و اونم چه زیبا جواب اعتمادم رو داد اینم یادم رفت که بگم خیلیا هی بهم گفتن ما تو دادگستری اشنا داریم بزار برات پارتی بشه چون تو مصاحبه پارتی بازیه هرکسی رو قبول نمیکنن و هزاران حرف دیگه
ولی من با اطمینان میگفتم پارتیه من خداست و خودش برام جور میکنه و اگه رامسر فقط یه داور بخواد اون منم و زیربار حرف هیچ کس نرفتم ومیدونستم خداوند وکیل وهمراه منه.
البته این حد اعتماد به خداوند و اینکه فقط و فقط اون برای ما کافیست بعد از اومدن تو این مسیر وگوش دادن به فایلها وحرفهای شما در من صددرصدی وانقدر محکم و فولادی شد.
راستی اینم بگم من همیشه میگفتم قضاوت سخت ترین شغل دنیاس و میگفتم یه قاضی باید خیلی دقیق بیطرف باخدا ومسلط به قانون باشه که بتونه با ظرافت حق رو اجرا کنه و اصلا اینکار رو هیچ وقت حتی بهش فکرهم نکرده بودم ولی مطمئنم که خداوند منو لایق و شایسته وتوانا دراینکار میدونه که اینو سر راهم قرار داد .
اول ازهمه ازخدای خودم ممنونم که منو هدایت کرد به این مسیر و منو با شما با این قوانین با این جاده سرسبز و زیبای هدایت الهی آشنا کرد وبعدهم از شما که تمام فایلهاتون عاشقانه صادقانه و از درونتون برخاسته و با گوش دادن بهشون دارم هرروز تکاملم رو طی میکنم و بهتر وبهتر میشم خیلی خیلی سپاسگزارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
بنام خدای مهربان
سلام سعیده عزیزم سلام به خودم که چه کامنت زیبایی نوشتم الان که دارم این کامنتو میخونم پروانه داوری حرفه ای رو به لطف الله مهربان گرفتم یعنی 3 رو قبل
والان درگیر اینم که دفتر بزنم یا موسسه ویکم ته ته ذهنم میگم چرا پولی که فکر میکردم برامون جور میشه خبری ازش نیست
وخلاصه یکم واقعا یکم نجواها اومده بودن سراغم
هی میگفتم از الانت لذت ببر خدایی که تاحالاشو جور کرده بقبشم میکنه
ولی باز میگفتم خوب پروانه رو گرفتی باید یه اقدامی کنی
بعد میگفتم خب کدوم بهتره ؟اگه بخوام رعایت تکامل کنم باید دفتر بزنم
بعد میگفتم این شغل ماله خداست شاید اون موسسه بخواد
وخلاصه خیلی شیک داشتم به خودم زجر میدادم
یه حسی الان بم گفت برو کامنتهای خودتو از روز اول بخون ببین چیا نوشتی کجا بودی الان کجایی
که رسیدم به این فایل
دیدم ای بابا خدا جای خوابتم خودش برات جور کرد شب قبل مصاحبه
حالا داری چیو بالا پایین میکنی
خود خودش همه مسیرو بت میگه
خیلی با این کامنتم حال کروم وبه خودم افتخار کردم
گفتم بنویسم که ردپایی باشه برا چندسال دیگه که ببینم چطور اینکار همش هدایتی به شکلی ساده و روان وعالی برام جور شد وانروز که دوباره اینو میهونم کلی به مدارهای بالاتر رفتم وارزوهای الانم رو دارم زندگی میکنم انشالله
عاشقتم سعیده عزیزم بسپار بخدا وباز تماشا کن قدرتشو
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام گرم و احترام به شما دو بزرگوار و دوستان نازنین…
با اینکه قبلا این فایل رو دیدم ولی خوشحال شدم وقتی دوباره این فایل رو در اسلایدر سایت قرار دادید با این موضوع بی نهایت پرفکت که هر چقدر بگیم کمه..
هر چقدر مثال میزنید آدم تشنه تر میشه…
اتفاقا همین دیشب بود بقول یکی از دوستان عزیزم در سایت، وقتی چند تا آیه ی توکل رو رفتم دیدم تا برام یادآوری بشه و منطقم رو آروم تر کنم، دیدم خداوند فرموده مثلاً سوره چهارم (نساء آیه ی 81)
و توکل علی الله و کفی بالله و کیلا.
و بر خدا توکل کن و کافیست خداوند بعنوان یک وکیل یا کارساز..
یا در سوره هشتم (الانفال آیه ی 61)
و توکل علی الله إنه هو السمیع العلیم.
و بر خدا توکل کن که او شنوایی داناست.
پیش خودم گفتم توکل یعنی وکالت دادن، یعنی من موکل میشم و رجوع میکنم پیش یک وکیل زبردست و قابل اطمینان و حرفه ای و موضوعمو میگم و قرارداد امضاء میکنیم و تمام.
حالا من موکلم پناه میبرم به وکیل فوق فوق باهوش و زبردست و فوق متخصص و کاربلد و خیرخواه و مهربون و مطمئن از هر نظر، که اون (اول گفته میشنوه) یعنی بهش بگو او شنونده ست پس یعنی اول باید بگی…
برای همین درخواست با کلام مهمه.. یا بهر حال در قلبت میتونی بگی…
و بعدش گفته داناست، علم داره، فکر نکن نمیدونه عالم نیست بلد نیست متوجه نیست بر همه چیز علم داره و علمش نفوذ داره در هر چیز و هر کس…
پس من گفتم با خیال راحت وکالت میدم فقط و فقط به خدا، و من خدایا تو رو بعنوان وکیلم انتخاب میکنم و تو داری میبینی و میشنوی و میدونی و میتونی که چطور به کجا به چه افراد و موقعیت ها و چاره هایی و در چه زمان هایی، منو ببری، پس قرارداد مونو امضاء کردیم مهر زدیم
بعد حس کردم خدا بهم گفت تو دیگه بفرما برو بقیشو بسپار دست ما همین که به ما اعتماد کردی کافیه…
خب خدا من باید چه بکنم؟ هیچی تو برو و بوقتش صدات میزنم کارو من انجام میدم میسپرم مأمورانم انجام بدن، اونا سر پستشونن، بلدن.
جهت اطلاع و یادآوری آقا مهدی خان:
وکیل و مأمور و صاحب اختیار من و امورات من دولت و رئیس جمهور و قوانین مجلس، و رسانه ها و سیاست گذاری ها و مراکز کار و رفتار مردم و جامعه و فرهنگ و موقعیت های اقتصادی در جامعه و دنیا و سیستم آموزشی و بهداشتی کشور و وضعیت آب و هوا و دوران گذشته و کودکی و دیدگاه های خانوادتو و اتفاقات گذشته و تاریخ تولدتو، مدرک و رشته تحصیلیتو و محل سکونت تو تعداد یا افرادی که میشناسی یا نمیشناسی و همسایه و فامیل و سازمان ها و ارگان های دولتی و خصوصی و بیمه و همه و همه هیچ کدام حتی نیم درصد در سرنوشت و آینده تو تاثیری ننندااااررررند، اینو قبول کن اینو باور کن اینو آگاه باش و بیاد بیار…و در این آگاهی و علم باقی بمون…
خداوندا همواره اینو بهم هر روز یادآوری کن و اجازه نده فراموش کنم…
و توکل علی العزیز الرحیم (سوره 26، الشعراء آیه ی 217)
و وکالت بده به خدایی که پیروز و شکست ناپذیر مهربانست..
همش میگه بابا به من وکالت بده من من
من همه کاره ام
من میشنوم موقعیکه بقیه نمیشنون،
من میدونم و عالمم موقعی که بقیه نمیدونن،
من بیدارم موقعیکه بقیه خوابن،
من میبینم موقعی که بقیه نمیبینند،
من طرح و برنامه هام راه حل هام و زور و قدرتم و اراده ام همواره و همواره پیروزمندانه ست، ظفرمنده. همیشه خداوند موفقه و ایده ها و طرح و نقشه هاش، به ثمر میشینه و موفقیت آمیزه اونم با مهربانی…
خدا برات رأی میاره..
اون از جزییات کار با خبره من که نمیدونم چون اینجا ملک خودشه من مهمونشم، اون صاحب خونست، اینجا قصر پادشاهی اونه من به جز جز ملکش تسلط داره من بی خبرم
خدایا از ته دلم میگم اطلاع ندارم
بلد نیستم
ناتوانم
عاجزم به عجز خودم اقرار میکنم
حتی برای فهم نشونه ها هم خودت کمک کن طوری صداهای قدیمی و کهنه و عادات قبلی مغزم رو خاموش کن طوری صداهای شیطان که ناامیدی و غرور و بلدم بلدم هست یا ترس و نگرانی و یا کامل گرایی هست رو خاموش کن پیچشو ببند و کم کن تا صدای هدایتگرت، رو شفاف و راحت تر بشنوم…
خدایا طوریکه همش حس قوت قلب و انگیزه و امید حس صمیمیت و رفاقت بیشتر و نزدیکی و بی فاصله بودن رو از تو دریافت کنم…
یه همچین صحرایی یه همچین بیابون شگفت انگیزی مراقبه کردن و دعا کردن بسیار لذت بخش و آسان تر از هر جای دیگریست…
و چقدر کمک کننده برای خاموشی ذهن…
این سکوت خودش صدای ذهن رو از بین میبره و غلبه میکنه…
منم دقایقی پاهامو تو این شن ها بردم و دراز کشیدم تا انرژیش نرمی و گرمی و زیباییش همه وجودمو بگیره و زیر این آفتاب روح نواز که انرژیش تو پوستم جاری بشه…
خدایا شکرت بی نهایت…
بابا اتم ها وقتی مثل همین اکسیژن در همه جا هستند دیگه فرقی نمیکنه ایران و افغانستان و پاکستان و هند و آمریکا و استرالیا و سومالی و بنگلادش نداره،
اتم ها و همه چیز در کل جهان هستی در حال حرکت و تغییرند، هیچ چیز در عالم ایستایی ندارد، نداریم همچین چیزی…
اتم داره حرکت میکنه و جاریه خب این اتم بر اساس احساسات انسانی مثل دلسوزی یا افکار مادی گرایانه و منطقی ما کار نمیکنن چون اونا قضاوت گرا نیستند
اونا مثل نسیم مثل باد خیلی نرم در حال حرکتند و این نسیم و باد رو اندیشه ها و افکار ناخودآگاهی و فرکانس های غالب ما که در زورتر هستند، هل میدن، حرکت میدن، به یک جهت خاص…
چقدر با این آهنگ و ترانه محسن چاووشی اشکام این تیکه آخر ویدیو بند نمیومد، دستمال کاغذی واسه همین رو میزم همیشه هست…
خدای من واقعاً الله اکبر واقعاً بزرگتر از هر تصور ماست که در فهم نگنجی…
یا الله
استاد مهربون و گرانقدر بسیار سپاسگزارم
و راستی چقدر این لباس هاتون زیباست چقدر کاپشن هاتون هم مشکی استاد و تیشرت تون بسیار زیبا و خوش تن و هم ماله مریم خانم سفید خوشگل با شلوار مشکی چقدر زیباست برازندتونه، خیلی خوشم اومد…
بسیار ممنونم.
ارادتمند شما
مهدی رجبی
1402/12/06
20:50
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته مهربان
سلام به رفقای نازنین و هدفمندم در سایت عباس منش
این فایل برای من یک نشانه اعظیم برای خارج شدن از سردرگمی های و شلوغی های افکار و اتفاقات زندگیم بود که یکسره با خودم در حال کلنجار رفتن در باب این بودم که خب یالا ، بدو ، دست بجنبون ، یه فکری بکن ، یه پلنی بچین ، چیشد پس ، بدو داری جا میمونی و بدو داری وقتو از دست میدی
و و و و و و و و هزاران مدل افکار این چنینی که مطمئنم هممون بدون استثناء توی یک بازه ای از زمان دچارش شدیم
و اما معجزه این فایل برای من اون آتیش زیر پام که به وجودم بدو بدو انداخته بود رو کم کرده و به یک خنکای دلنشین تو وسط تابستون تبدیل کرده و آرامش رو نصیبم کرده
اونجا که استاد گفت من که قدرتی ندارم ، ذهن من که چیزی بلد نیست فقط چند تا چیز از اینور اونور شنید ، من هر چی دارم از هدایت و کمک خداست
آره من تو شلوغیای کارم و بدو بدو هام یادم رفته که منو جلو آورده و کی قراره جلو ببره
وای خدای من شکرت
من از یه شلوغی اعظیمی خارج شدمو دارم هدایت میشم به اون آرامش دلخواه
و همش بابت یک دست نازنین از جانب خداست بنام مریم عزیز که این بخش خفن روزانه (روز شمار تحول زندگی من) رو روی سایت راه اندازی کرده
عالی بود برام ، واقعا عین آتیش زیر خاکستر عمل کرد برام
قشنگ تکونم داد که گل پسر کی پشت توعه ، کی تو رو جلو اورده و جلو میبره
خیلی خوب بود خیلی
خدای مهربانم بی نهایت بابت این یاد آوری شکرت
بابت اینکه اینجا هستم شکرت
بابت اینکه استاد عباس منش رو مثل یک بزرگتر تو زندگیم دارم شکرت و و و و و و بی نهایت بار بابت همه چی شکرت
همگی در پناه الله مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
به نام الله یگانه رب و معبود من
سلام به استاد عزیزم
سلام به مریم جانم
خدایا شکرت برای این فایل بی نظیر و دیدن اینهمممممه زیبایی و این انرژی فوق العاده
خدایا شکرت برای این سایت خدایی
خدایا شکرت برای این کاتالوگ بی نظیر استاد عباسمنش و مریم عزیز
خدایا شکرت برای دیدن این فایل بی نظیر
خدایا شکرت برای بودن من در این مسیر الهی
استاد عزیزم بی نهایت تحسینتون میکنم برای عامل بودن به هدایت هاتون
برای گوش دادن به نشانه ها
برای تسلیم بودنتون در درگاه خدا
استاد جانم چقدر این ایمان قوی شما رو دوست دارم
استاد جانم من یکی از بزرگترین آرزوهای من بودن در دورهمی های شماست و گفتن نتایجم برای شما
استاد جانم خداروشکر میکنم منم در این دوماهه خود خدا برام یه پروژه بزرگ برام آورد تا من تمام تایمم سرگرم این پروژه باشم و اصلا نتونم به مسأله دیگری فکر کنم ینی همزمان با ایجاد این شلوغی ها در ایران این پروژه استارت خورد بزرگترین پروژه من تا همین الان
تمام این دو ماه
من بودم و فایلهای شما در گوشم همزمان با انجام کارم
من بودم و خدا
من بودم و بیان خواسته هام و تجسمشون
من بودم و آرامش قلبی و ورودی های مالی دو سه برابر ماه قبلش
خداروشاکرم
خداروشاکرم
این از فضل پروردگار من بوده استاد
هو من عندالله
هذا من فضل ربی
خدایا ازت میخوام همینطوری تمرکزم رو بزاری روی زیبایی ها روی خواسته هام
خدایا ازت میخوام کنترل کنم نجواهامو
خدایا میخوام اون جایی که من میرم هیچ درگیری و شلوغی نباشه هیچی خدا
همش شادی ببینم حال خوب ببینم لذت ببرم
خدایا هشتک من تویی
#خدا هست
این هشتک منه جای لعن و نفرین به حکومت و رهبر و …
خدایا فارغ از این که بیرون چه خبره تو منو هدایتم کن
تو منو ببر به سمت خواسته هام
به بی نهایت پروژه های بزرگ چند صد میلیونی
به بی نهایت سلامتی عشق رابطه عالی توحید
خدایا تو تنها نیروی برتر این جهانی
همه قدرتها در دست توست
تو هادی و حامی منی
خدایا منو ببر به مدارهای بالاتر
خدایا منو ببر به مدار بندگانی که به راه راست هدایتشون کردی نه آنها که بهشون غضب کردی(بواسطه رفتار و اعمال خودشون )
خدایا منو تسلیم ترم کن به نشانه هات
خدایا منو عاملترم کن
خدایا منو موحدترم کن ، صبورترم کن ، محسن ترم کن ، سپاسگزارترم کن ، خدایا منو برای خودت کن
استاد جانم بی نهایت سپاسگزارم برای این فایل
حس و حالم رو منقلب کرد
عاشقتونم
سلام استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی و همه عزیزانم توی این سایت فوق العاده
خدارو هزاران بار شکر میکنم که منم عضوی ازین خانواده هستم اولین بار هست که دارم کامنت میزارم شاید بیشتر از یکساله که استاد رو میشناسم ولی چند ماهه که دارم به صورت جدی روی خودم کار میکنم
استاد با این فایل من واقعا دیوانه شدم استاد شما بی نظیری استاد ممنونم که راه درست زندگی کردن رو به ما یاد میدین
الان که دارم مینویسم چشام پر از اشکه
من یه آدم خیلی مشرک بودم همش ازین و اون ایراد میگرفتم از خانوادم پدر و مادرم همه مقصر بودن بجز خودم. به هیچ کدوم ازون خواسته هام هم نرسیدم
ولی من با شما یاد گرفتم که هیچ کس مقصر نیست هیچ کس نمیتونه هیچ کاری واسه من انجام بده تا زمانی که من توی فرکانس غر زدن و شرک و بی ایمانی هستم
استاد از زمانی که خدا رو با فایل های شما شناختم و باورش کردم خیلی احساس خوبی دارم کارهام به طرز معجزه واری انجام میشه
استاد من بعد از چند سال تونستم واسه خودم دفترکار مستقل داشته باشم استاد اصلا نمیدونم چجوری شد فقط گفتم خدایا از تو میخوام خودت هدایتم کن خودت دستانت رو به یاریم بفرست و شد و انجام داد به طرز معجزه وار ازون چیزی که خودم مدنظرم بود هم بهتر شد خدایاشکرت خدایا واقعا ازت ممنونم که منو داری هدایت میکنی
استاد از خدا خواستم که مستقل بشم یه خونه مستقل که از خونوادم جدا بشم که بتونم رشد کنم که وابستگیم رو به اونا قطع کنم فقط نمیدونستم چجوری هیچ پولی هم نداشتم به طرز معجزه واری من الان توی یه خونه بزرگ سه خوابه فوق العاده هستم خودم تنها که یه فرصت مناسب هست که روی خودم کار کنم و این یه نشونه از طرف خداست که به زودی من خونه خودم رو خواهم داشت. وقتی ازون کمک بخوای به هیچ فاکتور دیگه ای نیاز نداری اون قدرتمنده همه چیز دست اونه. همه چیز توحیده همه چیز ایمانه همه چیز باوره
استاد وقتی فایل های سفر به دور آمریکارو میبینم که شما چجوری از خداوند هدایت میطلبین و از دیدن زیبایی ها چقدر ذوق زده میشین و لذت میبرین که همین یعنی شکرگزاری. منم از خداوند خواستم که منو به زیبایی ها هدایت کنه به یه سفر فوق العاده هدایت شدم که واقعا در زمان مناسب در مکان مناسب بودم طبیعت زیبا جنگل زیبا بارون فوق العاده بارید بعدش آفتابی شد درصورتی که قبلش هواشناسی اعلام کرده بود که هوا خیلی سرد میشه ولی نشد و هوا فوق العاده بود و این یعنی همزمانی…
استاد خودتون همیشه میگین به نشونه های کوچیک هم توجه کنین
استاد من میشد ساعتها منتظر اتوبوس میشستم ولی الان با اینکه زیاد سوار اتوبوس نمیشم تا میرسم اتوبوس میاد و بعضی وقتا بغض میکنم که خدایا تو چجوری این همزمانی رو اوکی میکنی خدایا تو چقدر بنده هات رو دوست داری…
استاد من همیشه تدریس کردن رو دوست داشتم چند تا دانشگاه هم رفته بودم ولی گفتن نه نیرو نمیخوایم
چندروز پیش یه آزمون داشتم که محل آزمون توی دانشگاه بود گفتم بزار تا اینجا اومدم برم درخواست بدم استاد گفتن مدارکت رو بیار بعدش بیا مصاحبه
تازه گفتن زود مدارکت رو بیار به نیرو نیاز داریم….
واقعا از وقتی همه کارهام رو به خدا سپردم و ازون هدایت طلبیدم سوپرایزم کرد خدایا من هیچی نمیدونم تو هدایتم کن…
خانم شایسته چه زیبا گفتن توی این فایل:وقتی تمرکز میکنی روی خواستت، و کانون توجهات رو کنترل میکنی فارغ ازینکه اون بیرون چه خبره، فارغ ازینکه قانون ملتها و دولت ها و شرکت ها چیه خداوند تورو به اون چیزی که میخوای هدایت میکنه
این قاعده ی خداونده….
و چقدر این دعای استاد قشنگ بود:
خدایا مارو تسلیم خودت کن
خدایا مارو به راه راست هدایت کن. راه کسانی که به آنها نعمت داده ای
خدایا ایاک النعبد و ایاک النستعین. خدایا تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم و به هیچ کس دیگه ای و به هیچ قدرت دیگه ای کاری نداریم و فکر نمیکنیم که زندگیمون دست هیچ کس دیگه ایه
فقط تو هستی که پروردگاری فقط تو هستی که فرمانروایی تو هستی که ربی تو هستی که قدرت دستته
و از تو میخوایم که مارو هدایت کنی به جاهای زیباتر، به ما علم بدی، به ما عزت بدی ، به ما ثروت بدی، به ما آگاهی بدی و مارو هدایت کنی…
الهی آمین
خیلی دوستتون دارم….
سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و تمامی دوستان ارزشمندم
فایل فوقالعادهای بود، مخصوصا این کویر زیبا
درمورد تمرین این فایل من مبخوام یکی از بزرگترین همزمانیها و هدایتهای خداوند مقتدر رو براتون بنویسم
دو ماه پیش بود که تردید داشتم از شغلم که فروش ایمپلنت بود و هیچ علاقهای هم بهش نداشتم استعفا بدم یا نه؛ چون اون اواخر نه تمرینات بازیگریم اجازه میداد اونطور که باید در شغلم موفق بشم و نه شرایط شغلیم این اجازه رو میداد که اونطور که باید به تمرینات بازیگریم بپردازم. از طرفی، بطرز خیلی عجیب حتی قراردادهایی هم که تا تحویل جنس پیش میرفت یهو به هم میخورد طوری که خود مدیرمون هم توش مونده بود و میگفت حکمتی چرا جدیدا هیچی واسهی تو خوب پیش نمیره؟ اما من میدونستم اینها کار خداست که داره به من میگه زمان خارج شدن از این شغله؛ چون اون دو سه ماه پیش اگر یادتون باشه بخش اعظمی از فایلهای رایگان استاد درمورد تمرکز گذاشتن روی حوزهی مورد علاقهمون بود و من داشتم علاوه بر این فایلها دوره روانشناسی ثروت1 رو هم که تازه به لطف خدا خریداری کرده بودم پیش میبردم. داشتم مصاحبهی سحر هاشمی که از بنیانگذاران کافیشاپهای زنجیرهای ریپابلیک در لندن بود رو میدیدم که اون هم یه زمانی معضل منو داشت و توی شغلی بود که دوستش نداشت. در قسمتی از مصاحبهاش میگه “اما من میدونستم که وقتی که بپری تور نجات هم پیداش میشه.”
پس تمام قلبم میگفت که باید استعفا بدم؛ چون علاقهام بازیگری و نویسندگی بود نه فروشندگی ایمپلنت. پس به الهامات درونیم گوش کردم و استعفا دادم. و بعد مات و مبهوت شدم از اینکه انقدر زود تور نجات پیدا شد. و خوشحال از اینکه تونستم به الهامات خدام عمل کنم و هدایت بشم به فصل جدید زندگیم. چند روز بعد از استعفا، آموزشگاه کارگاههای فیلمنامه نویسیای رو شروع کرد که مخصوص ما هنرجویان ممتاز و بطور رایگان برگزار میشد. و بلافاصله بعد از آن پروژههای ساخت چند فیلم کوتاه شروع شد. بعد از این اتفاقات، استادمون که کارگردان نمایشنامهی هملت هست که انشاءالله میخوایم روی صحنه ببریمش، تمام اماننامههای مربوط به تاخیر در تمرینات هملت رو پاره کردن و سوگندنامهای امضا کردن مبنی بر حذف کسانی که بطور منظم در تمرینات حضور پیدا نمیکنن و گفتن که از چند وقت دیگه ما باید فولتایم از 10 صبح بریم تمرین. اگر استعفا نمیدادم، در این مدت تمام این فرصتها رو از دست میدادم. نه تمرینات هملت رو میتونستم مرتب برم و نه در کارگاه فیلمنامهنویسی و نه در ساخت فیلم کوتاه میتونستم شرکت کنم چون باید میرفتم سرکار. در این مدت مدام این هدایتها و همزمانیهای خدا رو به خودم یاداوری میکنم و این آیهی 38 سورهی بقره مدام در گوشم خونده میشه:
“قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ | گفتیم: «همگی از بهشت، فرود آیید! هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنهاست، و نه غمگین شوند.»”
خدا رو شکر میکنم که منو هدایت کرد و بهم این قدرت رو داد که بتونم به هدایتهاش گوش کنم.
ممنونم اول از خدا و بهد از شما استاد و خانم شایستهی عزیز که این فایل رو برامون آماده کردین
انشاءالله به فضل خدا همگی همیشه شاد و موفق و خوشبخت باشیم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت🙏❤
بنام خداوند وهاب
بنام خداوند یکتا
بنام خداوند هدایتگر بیهمتا
سلام به دوستان همفرکانسی خودم
استاد در این قسمت گفتند:
دوست دارم بنویسین که وقتی تسلیم بودیم وقتی همه چیو به خودش سپردیم خداوند هدایتتون کرد.
میخواستم از هدایتی که خدا هفته گذشته من رو هدایتم کرد که خودم خواسته بودم.
در یکی از فایلهای دانلودی از سری فایلهای سفر به دور آمریکا استاد با یکی از دوستاشون سوار هواپیمای شخصی شون شدند و رفتند به آسمون و با هم دور زدند و برگشتند.
اون فایل اوووونقد به دلم نشست که تا روزها داشتم با عزیز دل خودم(پریا) و پسرم ارشک در موردش صحبت میکردیم که این کشور اووونقد آزاده که هر کسی میتونه با هواپیمای شخصی بره سفر کنه یا تفریح کنه و ایییتقد راحت باشه
این باعث شد که تحقیق کنیم و متوجه بشیم که چندین نوع بلیط هواپیما داریم
بیزینسی و ساده و….
حدود10روز پیش بود از طرف شرکتی که داریم با هم کار میکنیم دعوت شدیم که بریم تهران و از غرفهشون در نمایشگاه دیدن کنیم
که اتفاقا مصادف شد با شب یلدا و چه شب خوب و خوشی رو در کنار همکارامون گذروندیم.
بعد از3روز خوشگذرانی در تهران دیگه باید برمیگشتیم
وقتی رفتیم فرودگاه مهراباد که برگردیم به شهرمون اپراتور اعلام کرد هواپیما2ساعت تاخیر داره.
من و پسرم و عزیز دلم خودمون رو با عکسها وچیزهای زیبا مشغول کردیم تا زمان سوار شدن به هواپیما شد.
داخل اتوبوس وقتی رسیدیم پای هواپیما یه تاخیر جزیی دیگه پیش اومد و به خدا گفتم کاش هواپیمای بهتری میشد
ما سوار شدیم و هواپیما پرواز کرد
بعد از حدود25دقیقه خلبان اعلام کرد به دلیل نقص فنی ما ناچار به بازگشت به فرودگاه مهراباد هستیم
نمیدونین چه همهمه و چه غرولندی در داخل هواپیما پیچید
ولی من و عزیز دلم و پسرم شروع کردیم به نکات زیبا…
پریا بهم گفت:
ببین حمید خدا مارو اورد توی آسمون و دو تا دور، دور کوه دماوند زدیم و لذت بردیم و برگشتیم
ببین…. با همین قوانین و در داخل همین کشور ما هم مثل استاد و خانم شایسته سوار هواپیما شدیم و دور زدیم و برگشتیم
تازه هواپیمای ما بزرگتر و بهتر از هواپیمای اونها بود
خلاصه کلی کیف کردیم که ما هم مثل استاد و خانم شایسته همچین تجربهای کردیم
حالا بشنوید از هدایت دوم
وقتی هواپیما نشست حالا باید فکری میکردیم که برگردیم به هتل یا دوباره همونجا بلیط بگیریم
عزیز دل من از همونجا هنوز هواپیما در حال نشستن بود سرچ کرد که دوباره بلیط بگیره
باورتون نمیشه یه هواپیمای دیگه به فاصله1ساعت دیگه فقط و فقط3تا بلیط خالی داشت.تازه!!!!! اوونم بیزینسی!!!!!!!!
واااااای خدای من باورم نمیشد
منی که چقد علاقه داشتم بلیط بیزینسی رو تجربه کنم حالا خودبخود برام جور شده بود
بهش گفتم معطل نکن بگیرش.
شاید باورتون نشه بقیه اون مسافرا هر چقد سرچ کردن هیچ شرکتی صندلی خالی نداشت.
خلاصه کنم
موقع سوار شدن به هواپیمای جدید شد
وقتی سوار اتوبوس شدیم که بریم سوار شیم
وقتی هواپیما رو از دور دیدم به پریا گفتم
خداااااای من ببین این هواپیما چقد بزرگه!!!!
خدا میدونه صندلی بیزینسیش چقد بهتر از بقیه باشه
فکر کنم خودتون بقیه شو حدس زده باشین
وقتی وارد هواپیما شدیم چشششمام داشت برق میزد
از هواپیمای کوچیک و درب و داغون سوار هواپیمای بزرگتر و لوکس شدیم
تازه 3تا صندلی فوق لوکس دقیقا پشت کابین خلبان
خداااااای من
مگه میییییشه؟؟؟؟!!!!!!!!
دااااشششششتم ذوووووق میکردم که قانون خدا چقد دقیییییقه
با پریا داشتیم از دقت قوانین خدا صحبت میکردیم
ازینکه اون یکی باید مارو ببره دور کوه دماوند دوووور بزنه و با 100نفر مسافر دوباره بشینه و ما لذت ببریم
و دوباره سوار یک هواپیمای لووکس و صندلی لاکچری با برخوردهای با عزت و احترام وفوقالعاده و پذیرایی درجه1 بشیم
از لحظهی نشستن روی صندلی خودمون تا لحظهی فرود هواپیما یا داشتیم از خداوند شکرگذاری میکردیم یا داشتیم فایلهای استاد رو گوش میکردیم
دوستان!!
چه حس خوبیه وقتی یه چیزی میخوای و خدا برات جورش میکنه
چه حس خوب و نابیه وقتی رو دوش خدا نشستی و خدا داره تو رو میبره سمت خواسته هات
چه حس خوبیه که بهش اعتماد میکنی و رها میکنی
چه حس خوبیه که طرف مقابلت خدا باشه
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا هزاربار شکرت
خدای من…
این دقیقا همون چیزی بود که من 1ماه قبلش خواسته بودم و رهاش کرده بودم
این دقیقا همون چیزی بود که خواستهی قلبی خودم بود.
استاد میگه …
وقتی یه چیزی رو میخوای و بهش ایمان داری که میشود
وقتی میخوای و رهاش میکنی
وقتی براش چارچوب مشخص نمیکنی
وقتی برات مهم نیس که قانون چیه؟ شرایط چیه؟ امکاناتت چیه؟
وقتی فقط و فقط و فقط به خودش تکیه میکنی و به زیبایی ها توجه میکنی
وقتی در دل هر اتفاق ناجالب یه نکتهی مثبت پیدا میکنی و همونو بولد میکنی بزرگش میکنی
وقتی به نازیبایی ها توجه نمیکنی
اون وقته که فارغ از اینکه کجا زندگی میکنی فارغ از قوانین شهرها و کشورها
فارغ از هر کش و قوص ها
دنیا تو رو هدایت میکنه به زیبایی ها
دنیا ما رو میبره به فراوانیها و ثروت ها
دنیا ما رو میبره به جاهای زیبایی که خودمون خواستیم
وقتی سپاسکذاریم از نعمتهایی که خدا بهمون داده
وقتی زیبایی های بیشمار اطرامون رو میبینیم و به دنبال زیبایی های بیشتر هستیم و از ته ته ته قلبمون سپاسکذار پروردگار یکتا هستیم
خدای مهربان هم از جنس همون زیبایی ها بیشتر و بیشتر و بیشتر بهمون میده
خدایا شکرت برای قوانین بینقصی که حاری کردی
خدایا هزاران بار و هزاران بار شکرت که حواست به همه چی هست و هزاران بار شکرت که هر کدوممون در جای درستمون هستیم
هزاران بار و هزاران بار شکرت.
وقتی استاد در آخر این فایل ازمون خواستند که داستان هدایتمون رو بنویسیم ناخواسته هدایت شدم که بیام و بنویسم بر خودم واحب دونستم که بیام و منم یه ردپا از هدایت خودم بنویسم
با اینکه اهل نوشتن نیستم اما واحب دونستم و هدایت شدم که باید بنویسم
در آخر….
از خداوند یکتا از ته قلبم از صمیییییییییم قلبم سپاسکذارم که استاد رو در مسیر هدایتم قرار داد
از ته قلبم شکرگذارم که مورد رحمت پروردگار هستم
و از خدا میخوام هدایتمون کنه تا یک روز همهی ما تمام اونهایی که در جمع استاد هستیم یه روزی در فلوریدا دور هم دور یک آتیش بزرگ جمع باشیم و یکی یکی از موفقیتها و هدایتهامون صحبت کنیم.
استااااد عزیزم یه روزی میرسه که میام فلوریدا و برات از تک تک موفقیتهام صحبت میکنم
ولی خییییلی دوست دارم در بهشت خودت
در پرادایس همهی هم فرکانسی ها دور هم جمع باشیم و تک تک مون از بیان کردن موفقیتهامون ذوووووق کنیم
مثل شما که درین فایل از شدت حال خوب ذوووق میکنین. این ذووق نووش جونتون
این لذت و کیف نووووش جووونتون
این حال خوب نوووووووووش جوووووونت استااااااد جااااااانم.
(هی به خودم میگم احساساتی نشم)
ولی شدم دیگه
به امید دیدار شما از نزدیک
فارغ از قوانین شهرها و قوانین کشورها و
فارغ از امکانات.
انشاالله همگی شاد و سلامت و خوششششبخت و ثرررروتمند و سعادمند باشین در دنیااا و آخرت
و به امید یه رد پای دیگه با ذوق فراوان
خدانگهدار
سلام
نشانه امروز من به وقت 7صبح بود
اهرم رنج و لذت داره کار میکنه چندروزیه که واسه تمرکز لیزری و کم خوابی وبیشتر روی دوره ها وسایت کار کردن نوشته بودم چنان اهرمی که امروز خودکار 7بیدارم کرد واز خدا هم خواستم دیشب که کمکم کنه
نتیجه این تمرکز و اهرم ونوشتن این فایل این بود با اینکه من 2تا بچه دارم و سروکله زدن باهاشون وقتمو میگیره چون یکیش هنوز یک سالش نشده به درخواستم پاسخ داده شد
اولین درخواستم این بود که به یه ناهار خوشمزه هدایت بشم که واقعا خوشمزه شد غذا خدایا شکرت
دومین نتیجه که برای من خیلی بزرگ بود
ماجرا از اینجا شروع شد وقتی واسه شام برای پرنیا سالاد کاهو درست کردم با لیموترش
بهونه گرفت که نمیخوام و غرزد
من بهش پیشنهاد دادم یکی دیگه برات درست کنم درکمال ارامش بهش گفتم که اگه زهره قبلی بود میگفت همینی که هست میخوای بخور میخوای نخور بعد پشت چشم نازک میکردم وسر طفلک داد میزدم
حالا ماجرا به اینجا ختم نشد وقتی دوباره براش سالاد درست کردم و بهش دادم ببره سرمیز از دستش افتاد و ریخت رو فرش ومنی که قبلا بودم صدامو مینداختم توسرموبا داد وبیداد میگفتم پدرمو درداوردی با این غذا خوردنت وعصبانی میشدم
ولی من آرام بودم خدارو تووجودم حس میکردم من زور نزدم خودم بودم که ارامش داشتم خدایا شکرت
من قبلش درخواست داده بودم از خداوند تا هدایتم کنه به رفتار مناسب به آرامش
گفتم من تسلیمم خودت بچه هامو تربیت کن مدیریت زندگیم با توست بهم ارامش بده تا عصبانی نشم
بخدا 100 تا کتاب فرزندپروری میخوندم نمیتونستم اینجوری کنترل کنم ذهنمو واین برای من یه قدم بزرگ بود
پرنیا داشت به رفتار عجیب من که اینقدر اروم و بیخیال بودم نگاه میکرد پرید بغلمو وظرف سالادی که برای بارسوم براش درست کرده بودمو گرفت
من یه ادم به شدت واکنشی وعصبی وسخت گیرم امروز تو دفترم نوشتم میخوام شیفت کنم به یه ادم اروم بیخیال وراحت گیر این پاشنه آشیل من کمالگرایی و واکنش گرایی
خدامیدونه امروز واسه اینکه اینقدر به پرنیا گیردادم زدم زیر گریه وازش معذرت خواستم
و به خدا پناه بردم
وبعد نتیجه ها اومد خدایا شکرت هزاران بار شکرت که جواب تمام راه حل ها به دست توست وقتی که دیگه رو عقل خودمون حساب نکنیمو بسپریم به خودت با ایمانمون
گیرندادن عصبی نشدن ورها کردن و تسلیم شدن این کاریه که من دارم تمرین میکنم اینروزا
سومین نتیجه هم این بود که کامنت بذارم ردپا بذارم وصلاتمو انجام بدم خدایا شکرت
اینم از خودش خواستم که من نمیدونم چی بنویسم ولی دوست دارم فعال باشم بنویسم و ازش کمک خواستم گفتم فرمون دست تو
به نام خدای هدایتگرم به سمت نور و روشنایی
سلام خدمت دوست عزیزم زهره جان
بسیار لذت بردم که به کوچکترین رفتارهات داری توجه میکنی و اینقدر بنیادی داری خودت رو تغییر میدی .
زهره عزیزم منم مثل شما دوتا بچه دارم که بشدت فعال هستن و من تمام وقتم رو بااین دوتا میگذرونم .
و مدتهاست برای اینکه بتونم فایلها رو گوش بدم و بنویسم شبها تا دیر وقت و صبح زود بیدار میشم و زمانهایی که دارم دختر کوچیکم رو میخوابونم کامنت میخونم و یا کامنت میزارم و خدا رو شاکرم که هر چقدر داره میره جلو زمان بیشتری برام ایجاد میشه که روی خودم کار کنم .
و اینکه منم خیلی انسان عصبانی و واکنش گرا و بسیار سخت گیر بودم در تمام اموری که مربوط به بچه هاست و متوجه شدم که من بااینکه مدام در حال مرور قانون هستم اما وقتی بچه ها رفتاری خلاف میل و خواسته من انجام میدن بشدت بهم میریزم و داد میزنم و غر میزنم و وقتی مچ خودم رو گرفتم و دلیل این خشم و ناراحتی رو پیدا کردم ،اوومدم باورهای قدرتمند برای خودم ایجاد کردم .
من در طول روز مدام با خودم تکرار میکنم که :
با وجود دوتا بچه هم میتونم لذت بیشتری از زندگی ببرم .
با دو تا بچه هم میتونم روی خودم کار کنم و آرام باشم .
خداوند زندگی و بچه ها رو برام مدیریت میکنه و من فقط باید آرام باشم .
سایه تو میتونی هر مسئله و شرایط ناخواسته ایی پیش بیاد اونو مدیریت کنی .
و اینکه سعی میکنم خیلی بیشتر به خوبیهای بچه ها و زندگیم توجه کنم و مدام اونها رو بخودم یاداور بشم .
زهره عزیزم امیدوارم که همیشه موفق باشی و شاد در این مسیر الهی
سلام زهره جون دوست موفق و هدایتی من سپاس بخاطر این کامنت بسیار زیبا و دلی ات که با قلم زیبا و ساده اش حال ادمو خوب میکنه و به یادم آورد که منهم قبلا مثل شما خیلی به بچه هام بخاطر کمالگرایی گیر میدادم و داد و بیداد و سخت میگرفتم والان به لطف هدایتها و تعالیم رب العالمین توسط یکی از دستان با ارزشش که استاد عزیز و مریم بانوی شایسته ی عزیزم هستم من تغییرات مثبتی برام رخ داده که گاهی اوقات خودمو که از دور نظاره میکنم به خودم افتخار میکنم و از رب العامینم سپاسگزارم که خودش تعلیم و تربیت منو به عهده گرفته و با خونسردی و مهربانیاش هدایت و حفاظت و حمایتم میکنه،
سپاس سپاس سپاس
سبوح قدوس رب الملایکه و الروح
ولی اینم دوست عزیزم به خودت سخت نگیر اگه یکموقع هایی کنترلی روی خشمت نداشتی چون ما انسان کاملی نیستیم و تازه در مسیر هدایت هستیم و به لطفش ان شاالله در زمان درست بهترین رفتاری به ما میگه.
موفق باشی و شاد و سالم بهترین مامان دنیا:))
بنام خدای مهربان
سلام ب عزیزای دلم
روز38
خدایا شکرت بخاطر هدایتهات
همین الان تو ی صفحه ی دیگه بودم ک هدایت شدم ب این فایل
حسم گفت همینجا کامنتت و بنویس
درمورد همزمانی ها و هدایت بارها برام رخ داده
وامروز هم، امروز وقتی منتظر تاکسی بودم ک برم سرکار گفتم خدایا خودت برام تاکسی بفرست در زمان مناسب تا ب موقع برسم سرکار
بعد چن دقیقه ی ماشین آژانس اومد
ک جلوم توقف کرد
گفتم رسالت گفت بیا بالا
وقتی سوارشدم دیدم ی مسافر دربست داره و کولر هم روشن بود
ذهنم گفت الان کرایه دربست و میگیره
گفتم نخیر خدا ایشونو برای من فرستاده
و با احترام منو برد در سالن پیاده کرد و کرایه هرروزم و گرفت کلی هم با عشق جواب تشکرم وداد
گفتم خدایا شکرت ک منو همدار کردی با آدم های باشخصیت، دیروز و
پریروز هم با احترام و آرزوی موفقیت پیاده شدم از تاکسی
الهی شکرت سپاسگزارم
دیروز منو مادر موقعی ک میخواستیم از خیابون رد بشیم ی وانت بار اومد ک ما ی کم مکس کردیم ک رد بشه
ولی نرفت با دست اشاره کرد ک بفرمایید رد بشین
الهی شکرت بابت این نشانه ها
امروز سالن خلوت بود مشتری نداشتم ولی درعوض کل تایمم و تو سایت بودم و فایل گوش دادم و فکر کردم ب آگاهیا
ک ی جا استاد گفت روزایی هم بوده ک نتیجه نمیگرفتم اتفاق خاصی نمیفتاد ولی میدونستم ک باید ادامه بدم
و روخودم کارکنمو..
و ب زیبایی پاسخ سوالم و داد
خدایا شکرت بخاطر کاری ک دارم حداقل قدم اولو برداشتم ک ی ورودی هرچند کم داشته باشم
ب مرور باورهام بهتر میشه و ایده ها میاد
و درامدمم بیشتر میشه
الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر رابطه ی زیبای استاد و عزیزدل استاد خییلی تحسین میکنم این رابطه ی توحیدی زیبا رو
الهی شکرت
پیغام هایی ک امروز از کائنات دریافت کردم ب عبارتی نشانه ها
Happy every day
Yes l can
این دوجمله روی دوتا لباس دیدم
الهی صدهزار مرتبه شکرت ک اینقدر واضح بهم گفتی ک احساسم و خوب کنم تا اتفاقات خوب برام بیفته
قدردان داشته هام باشم
شکرگزار باشم
ولذت ببرم از زندگیم
الهی صدهزار مرتبه شکرت
خدایا من هیچی ازخودم ندارم
من ناتوانم
من ضعیفم
من عقلم نمیرسه ها
منو ب حال خودم رها نکن
منو دریاب
دستم و بگیر
خدایا اگه هدایتم نکنی من گمراه میشم
وجودم و از شرک پاک کن
هدایتم کن من بهت فقیرم و محتاج. من ب هرخیری از سمت شما فقیرم و محتاج
خدایا عاشقتممم ک هرلحظه داری هدایتم میکنی
بهم عشق میدی از طریق بقیه
خدایا شکرت بخاطر وجود خواهر زاده ی شیرین دلبرم
امروز کلی از وجودش لذت بردم کلی عشق کردم باهاش بازی کردم
چلوندمش
صبح ک داشتم نماز میخوندم با چهار دست و پا اومد سمتم و هی داشت نگام میکرد
و وقتی بهم رسبدم با دستهاش از من کمک گرفت و وایساد سرپا و تو عمق چشام نگاه کرد ک بغلش کردم
جوری ک صورتش مقابل صورتم بود
باز تو چشام نگاه کرد چن دقیقه همین طور موند ک من گردنشو بو کشیدم بوی بهشت میداد
و حسابی چلوندمش گفتم خدایا شکرت بخاطر این نعمت زیبایی ک بهمون دادی
الهی شکرت بخاطر فرصت زندگی ک بهم دادی
سپاسگزارم
امروز هرلحظه شاهد بود ک خواهر زاده ام هر چی ک میدید تو دستش میگرفت نگاش میکرد
مزه شو امتحان میکرد خخخخ و تجربه ش میکرد
هر صدایی میشنید باهاش میرقصید
شاید باورتون نشه داشتم تخمه میخوردم دیدم با حالت رقص هی داره خودشو تکون میده میره ومیاد
گفتم آجی الان داره با چی میرقصه؟؟؟؟
گفت صدای شکستن تخمه تو
ک حیرت کردم
و ابن باید بهم یاد آوری کنه منم مث این بچه ی 10ماهه اومدم از هرلحظه ام لذت ببرم
باهرصدا فقط شادی کنم برقصم
فقط تو لحظه ب حال باشم
خدایا شکرت
الهی صدهزار مرتبه شکرت
عاشقتممم