پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم.
سلام به دوستان و همفرکانسهای خوبم
استاد عزیزم این دومین کامنتیه که برای این فایل می ذارم. شاید ظاهراً به فایل نامرتبط باشه، ولی چون کامنت قبلیم در مورد هدایت و همزمانی بود و در کامنتم شرح مختصری از بیماریم و بعد (با هدایت شدن به سمت فایل های معرفی و نتایج قانون سلامتی) بهتر شدن حالم و احساس سلامتیم داده بودم، هدایت شدم که همین جا کامنت دیگه ای مرتبط به کامنت قبلیم بنویسم و توضیحاتی رو که به ذهنم میاد همین جا ثبت کنم.
استاد، خدا رو شکر، من با عمل به قوانین در این چند روزه و کنترل ذهن مداوم، خیلی بهترم. ازتون بی نهایت سپاسگزارم.
سردردم، بی حسی انگشتای پام، خارش شدید دست ها و پاهام که منجر به زخم شده بود خداروشکر خیلی بهتره و می شه بگم متوقف شده.
جای زخم هاش هم انشاالله رو به بهبود و کمرنگ شدن می ره.
در این دو سه روز کاهش وزن نداشتم. وزنم تقریباً ثابت مونده. گاهی روزها فقط در حد صد گرم دویست گرم بالا و پایین شده.
اون مشکلی که نیاز به سونوگرافی داشت انگار فروکش کرده چون خودم از علائم بالینی و ظاهری می فهمم. و البته انجام آزمایش و سونو در این مورد به زودی در برنامهم هست.
در کل، چیزی که خیلی خیلی مهمه، آرامش و احساس کلیِ سلامتیه. احساس سالم بودنه که الهی شکر دارم.
ممکنه برای دوستان سوال باشه که چرا برای این همه مشکل به دکتر مراجعه نکردم،
که باید بگم من به دکتر مراجعه کردم و دارو داده بوده و تحت درمان هستم.
ولی اینها مشکلاتیه که دکتر می گه چون منشأ مشخصی نداره، دیر به درمان پاسخ می ده و یا اصولاً باید باهاشون مدارا کرد. به جز کاهش وزنم که برای اون قصد انجام آزمایش رو دارم.
اینم بگم استاد که من همون زمانی که یک روز بود بهتر شده بودم و داشتم اون کامنت اولی رو می نوشتم یکدفعه دست ها و پاهام خارش وحشتناک شدید پیدا کرد، عصبی شده بودم. نجواها اومدند… ذهنم می گفت بابا چرا خودتو گول می زنی؟ کجا خوب شدی؟ می خوای شو آف کنی؟ واسه جلب توجه داری کامنت می ذاری؟ می خوای همه بگن بهبه؟ دروغ نگو بابا جون. تو خوب نشدی، کم مونده از دست ها و پاهات خون بزنه بیرون…
و استاد، با این نجواها و خارش یهویی دست و پاهام، من اول کمی مردد شدم. کامنت رو در سیو مسیج تلگرام ذخیره کردم و نذاشتم رو سایت. رفتم آب خوردم. یه کمی ذهنم رو کنترل کردم. شاید یک ساعت گذشت و هی فایل گوش کردم.
بعد آروم شدم و انگار خارش ها هم فروکش کرد.
به خودم گفتم تو دروغی نگفتی، خودتو گول نزدی. واقعیته. اگه نگی، کفرِ نعمت کردی. باید شکرگزار باشی، باید این معجزه عمل به قانون رو نشر بدی، باید اینطوری از الله، از رب خودت، و از دست قدرتمند خدا یعنی استاد سپاسگزاری کنی.
و استاد بعد کامنتم رو در سایت گذاشتم.
خلاصه، داشتم می گفتم، این مشکلات و علائم در هفته اخیر اوج گرفت و داشت من رو کامل از پا می انداخت. ولی من به فضل خدا و با هدایت استاد تونستم ذهنم رو کنترل کنم و تمرکزم رو بذارم روی زیبایی ها و تا حد ممکن از ناراحتی ها و دردهام فارغ بشم.
در ابتدا بسیار سخت بود.
ولی شد.
دلیلش هم اینه که ما افسار ذهنمون رو در دست نداریم. هر جا می خواد می ره.
راه حل، کنترل ذهنه که خب خیلی سخته ولی شدنیه. با تمرین، کم کم قِلقش دستمون میاد و افسارش رو رها نمی کنیم.
به میزانی که ذهنمون رو کنترل کنیم و توجهش رو بذاریم روی خواسته ها، به همون میزان به نتیجه می رسیم.
من تمرکزم رو از روی اعضای بیمارم برداشتم. البته من این مفهوم رو الان خیلی راحت در یک جمله بیان کردم، اینکه: «تمرکزم رو از روی اعضای بیمارم برداشتم». ولی رسیدن به این مرحله در ابتدا خیلییی سخت بود. خیلی سخت.
ولی چون به تضاد برخورده بودم و خواسته برام شکل گرفته بود، متعهدانه شروع کردم به عمل کردن به قوانین. به گفته استاد عزیزم قوانین بدون تغییر خداوند.
در این چند روز که من به قول استاد «خیمه» زدم توی سایت 😄 (استاد در یکی از فایل ها می گن اگه در قم یه جایی چهار تا چمن بود، ملت صبح تا شب خیمه زده بودند اونجا زندگی می کردند)
و فقط فایل دیدم و شنیدم و مطلب خوندم و تنها ورودیم صبح تا شب و شب تا صبح حرف های استاد بوده، واقعاً احساس سلامتی داشته ام. خدا رو شاکرم.
دوستان، ما همه به درستی آموزه های استاد ایمان داریم. مسئله فقط اینه که تعهد کافی نداریم. هر جا که متعهدانه به قوانین عمل می کنیم، به اندازه عملمون، صددرصد نتیجه می گیریم.
حالا چرا تعهد کافی نداریم؟
چون احساس نیاز نمی کنیم.
چون به قول استاد به تضاد برنخوردیم.
هر جا که تضاد برامون رخ بده خواسته شکل می گیره و بعد برای رسیدن به خواسته شروع می کنیم به عمل کردن، حرکت کردن.
و منم این چند روز که به شدت نیاز داشتم، این خواسته برام شکل گرفت که سلامت باشم و حالم خوب باشه.
بعد از این خواسته متعهدانه حرکت کردم. و خدا رو هزاران بار شکر طبق قوانین بیتغییر خداوند نتیجه حاصل شد.
منتها چیزی که خیلی مهمه اینه که ما به قول استاد نباید همین طوری بشینیم تا جهان ما رو با چک و لگد به تغییر وادار کنه.
باید قبل از اینکه جهان ما رو وادار کنه، خودمون حرکت کنیم. و نکته طلایی اینه که از حرکت بازنایستیم. مدام به این حرکت ادامه بدیم.
اینا رو به خودم می گم استاد عزیزم. می نویسم تا به گفته شما ردپام بمونه. بدونم که من با یه حرکت دو سه روزه چقدر حالم بهتر شد، با عمل به یه قانون چه نتایج شگفتی گرفتم.
و مهم تر از این، بدونم که باید تعهدم رو حفظ کنم و متعهدانه ادامه بدم. نگم حالا که دیگه بهتر شدم ولش کن. نه، وقتی سلامت هستم وقتی حالم خوبه به قوانین عمل کنم تا بتونم بیفتم توی اون جاده آسفالت سرازیریه و دیگه هیچ وقت ازش بیرون نیام.
به قول شما زندگیم مثل یویو نباشه، یه وقت به سمت بالا نرم و یه وقت دیگه پایین نیام. همیشه حرکتم به سمت بالا باشه.
استاد بی نظیر و عزیزم و مریم جون قشنگم ازتون بی نهایت سپاسگزارم. استاد به هیچ شکلی نمی تونم اون طور که شایسته است از شما سپاسگزاری و تشکر کنم. برای هر دو شما و همین طور همه دوستان بهترین و عالی ترین احساس ها و شرایط رو می خوام. در حد اعلای سلامتی، ثروت، آرامش و لذت باشید همیشه. ❤️
استاد خیلی جدی تعهد دادم به خودم. از خدا کمک می خوام. از رب عزیز و قدرتمندم. من که کسی رو جز اون ندارم. چشمم به کسی دیگه نیست. ایاک نعبد و ایاک نستعین گفتم. ازش می خوام هدایتم کنه به صراط مستقیم. صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین. ⭐
به نام خالق عشق و زیبایی
سلام به استاد عزیزم، بانو شایسته نازنین و همه دوستای خوبم در این مسیر زیبای الهی
خدارو بارها و بارها شاکرم در هر لحظه که هدایت کرد من رو به این مسیر زیبا
امروز بعد از یه روز خیلی عالی که داستانش رو تعریف میکنم در ادامه تصمیم گرفته بودم که بیام قسمت جدید از قدم هشتم رو ببینم که سایت رو باز کردم و دیدم یک فایل بینظیر با مضمون هدایت اومده که دیگه به خودم گفتم این خودشه درس امروز تو اینه و بعد این بهشت زیبا رو دیدم که چقدر لذتبخش بود
چیزی که خیلی من رو تحت تأثیر قرار داد این سکوت فوقالعاده و آرامشی بود که در این مکان دلانگیز وجود داشت و واقعا احساس شما حتی زمانی که با شنها بازی میکردی حس کردم و میگفتم اگه من اونجا بودم غلط میزدم خودمو غرق در این فضای بینظیر میشدم درست مثل الان
و اما هدایت
دیروز به یه جشنی در یک فضای بسیار رویای دعوت شده بودم در یک اب و هوای بینظیر که فقط میگفتم خدایاشکرت
درختها رنگشون داشت یواش یواش زرد و نارنجی و قهوهای میشد و یه بارون نمی میزد که اصلاً یه عطر و هوای باشکوهی رو به وجود اورده بود
در ضمن ما تو راه اصلا ترافیکی هم نداشتیم و خیلی راحت رسیدیم در صورتی که کسانی که بعد ما اومدن خورده بودند به یه بارون بسیار شدید و یه ترافیک حسابی که من فقط میگفت ببین وقتی در مسیر درست باشی فقط سر میخوری و لذت میبری مثل همون صحنهای که تو این فیلم تکه اخر اون خانمه از روی شنها سر میخورد به سمت پایین
این دوستمون تمام وسایلش رو از میز و صندلی و تخت و فرش و باغ همه چیزش رو خودش با یه سلیقه واقعاً مثال زدنی درست کرده بود که برای من بسیار تحسین برانگیز بود و یه کتابخونهای از کتابهای موفقیت و خودسازی بسیار زیبا که با خودم میگفتم ببین هرکسی به یه طریقی به دنبال زیبایی هست و داره روی خودش کار میکنه چون مبدا همه ما خداوند همه ما در وجودمون به دنبال زیبایی هستیم و دوست داریم که زیباییهارو داشته باشیم یه سریهامون نقش خودمون رو پیدا میکنیم میایم رو خودمون کار میکنیم و زیباییهای بیشتری رو خلق میکنیم یه سریها هم مثل گذشته خودم توجهی نمیکنیم و اتفاقات زندگیمون رو تابع شرایط و تصمیمهای دیگران میدونیم
با خودم میگفتم ببین هرکس روی خودش کار کنه و با خودش به صلح برسه خدا کمکش میکنه و شرایط رو براش فراهم میکنه و هدایتش میکنه به مسیرهایی که زیبایی و آرامش بیشتری روتجربه کنه
خداوند تایید میکنه باورهات رو
اگه به دنبال زیبایی باشی زیبایی بیشتری بهت نشون میده و اگه به دنبال نازیبایی نازیبایی بیشتر
چه ادمهای فوقالعادهای اونجا بودند یکی از یکی بهتر
انقدر با خودم تکرار کردم که یکی از اعضای خانوادم گفتم واقعا برات خوشحالم که حالت انقدر خوب بوده
این اتفاقات در شرایطی بود که زمانی که ما اونجا بودیم گویا اوضاع پایتخت مساعد نبوده و من با این فایل گفتم عه ببین دقیقا این همزمانیه دقیقا این هدایت
تو خیلی باید جدیتر به یاد بیاری مثل خانم شایسته که انقدر زیبا یادداشت کرده بود و من لذت میبردم از شنیدنش
به خدا تو همین چند روزه انقدر مثال دارم که بگم از شرایطی که همه فکر میکنن تصمیمات یه فرد خاص یا شرایط جامعه تأثیرگذاره من دارم زیباییها و بهبود رو تجربه میکنم فراوانی رو تجربه میکنم و هی باورهام تقویت میشه که گفتم بیام داغترینش رو با شما دوستای خوبم به اشتراک بگذارم
هر چقدر پیش میرم بیشتر درک میکنم این وقتی که میگذاریم و روی خودمون کار میکنیم چقدر ارزشمنده و چقدر چرخ زندگی رو برامون روانتر میکنه و چه نعمتها و زیباییهایی رو وارد زندگیمون میکنه
چقدر هر روز باگها و ایرادات شخصیتی که مانع دریافت نعمتها میشه رو دارم بهتر میشناسم و بهتر میتونیم بهبودشون بدم و چقدر احساسم نسبت به قبل بهتر میشه هر روز
چقدر ازینکه دارم تجربه میکنم خالق بودن رو شادم و شکرگذار
بهترین و برجستهترین مثال من از هدایت و رحمت خداوند بودن در این مسیر زیباست هر روز به خودم میگم من چجوری واقعاً زندگی میکردم؟ مگه میشه بدون قانون زندگی کرد؟
چقدر ترسناک و نازیباست زندگی بدون قانون و چقدر لذتبخش و باشکوه زندگی قانونمند چقدر عادلانه
چه مهربان خدایی که مارو هدایت کرد تا ببینیم این زیباییها رو
دیروز من مسئول موزیک شده بودم (چون کارم این بود قبلا و در هر جمعی باشم همه دوست دارند من موزیک بذارم) با اینکه مدتها بود این کار رو انجام نداده بودم به خدا گفتم تو هدایت کن تو بگو الان من چی بذارم که حال هممون بهتر بشه و اصلا نگم که چقدر همه لذت میبردند و میومدند از من تشکر میکردند
واقعا در کسب و کار باید بسپاریم به خدا
در روابط
در سلامتی
در تمام ابعاد همه چیز باید به خداوند بسپاریم
خداست که به همه چیز و همه کس دسترسی داره اون به من میگه چیکار کنم اون به ادمها میگه چیکار کنند اون به کائنات دستور میده که چجوری رفتار کنند
بعد این خدا با این قدرتش اومده فقط به من به عنوان یک انسان این امتیاز رو داده که انتخاب کنم چی دوست دارم تجربه کنم
این خدا این موهبت جای شکرگذاری نداره؟
میخوام مشتریای درجه یک داشته باشم بسپارم به خدا اون بهشون میگه که بیان پیش من
میخوام ادم خوب تو زندگی و روابطم باشه اون بهش میگه بیاد
میخوام سلامتتر باشم خدا جوری برنامهریزی میکنه که من هر روز سالمتر و شادتر باشم
ما خیلی بیشتر از اینها باید رو این خدا حساب کنیم
خیلی بیشتر باید کارهارو بهش بسپاریم
خیلی رهاتر باشیم
که نشونش ارامشه قدرته حس خوبه
به اندازهای که تقسیم کار میکنیم با خداوند نتیجه مطلوب میگیریم
چون هر خیری که برسه از جانب خداست نتیجه اعتماد به خداست و هر شری که میرسه از جانب خودمون و نتیجه دخالت در کار خدا و گوش دادن به نجواهای شیطان و نشنیدن الهامات و دور شدن از مسیر درسته چون منبع خیره ماباید خودمون رو بهش نزدیک کنیم اون وقت به راحتی همه اتفاقهای خوب میفته
خدا شاهده یکی از بزرگترین سپاسگزاریهای هر روزه من برای درک همین موضوعه که چیزی که برای من خوبه باید به راحتی اتفاق بیفته وقتی دارم تقلا میکنم یعنی دارم از مسیر دور میشم
یه نمونش یه ویدئو رو چند روز داشتم تلاش میکردم رو یوتیوب اپلود کنم هر بار ۵-۶ درصد بیشتر پیش نمیرفت بعد دیگه رهاش کردم اومدم امروز فکر کنم در عرض ۵ دقیقه اپلود شد به راحتی با خودم گفتم ببین این درسته الان زمانش بود
همه چیز همینجوری باید طبیعی خوب باشه
تو هر جنبهای از زندگیم وقتی کاری سخت پیش میره به خودم میگم بگرد ببین چی او این ذهنت داره میگذره چه باوری داری که نشسته جلوی این درهای رحمت پیداش کن و بلندش کن و اجازه بده وارد بشه به شکل طبیعی
خدایاشکرت
استاد عزیزم خیلی ممنونم شما پیشوای همه ما هستی در این مسیر زیبا و مسلماً خودت هستی که زیبایی رو پیش از همه ما تجربه میکنی
به نام الله
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو جان…تیتر این قسمت از سفر به دور آمریکا رو دیدم به خودم گفتم آب در دست دارم باید بذارم زمین و بیام فایل رو ببینم..به به چه شن های سفید روانی همچون برف سفید و همچون آرد نرم…چه واژه زیبایی انتخاب کردید برای این صحرای شن…عرفانی🙏🙏🙏
استاد جانم همیشه وقتی به خوشبختی فکر میکردم نمیدانستم معنی خوشبختی یعنی چه و چه کسی خوشبخت است،،و یا چه کسی را میتوان خوشبخت نامید…اما چن وقت پیش وقتی این سوال در ذهنم آمد خیلی سریع و بدون فکر کردن و درنگ،با خودم گفتم بله من خوشبختم..چررراا؟؟؟؟ چون میتوانم با استفاده از قانون بدون تغییر خداوند با کنترل مرکز توجه ام و توجه کردن به خواسته ها و زیبایی ها و دوری از ناخواسته ها و نازیبایی ها،،زندگی ام را آنگونه که میخواهم میتوانم بسازم..و این یعنی نهایت خوشبختی😎که این آگاهی ها را مدیون حضور شما در زندگی ام و فایل های ارزشمند همچون الماس شما هستم ..که بینهایت متشکرم..شما بزرگترین معجزه زندگی من هستید…من همیشه برای شما و مریم بانو جان آرزوی سلامای میکنم و بی نهایت دوستتون دارم🤗
حالا اگر بخواهم از هدایت هایی که شدم در زندگی اینجا به زبان بیاورم خیلی زیاد است که این هدایت ها هم از زمانی که من با شما آشنا شدم برای من آشکار شد..یعنی قبلا هم بود اما من متوجه اش نمیشدم و نمیدیدم..و باز هم مدیون شما استاد گرانقدر و آموزشهای بسیار بسیار ارزشمند شما هستم😊
اما یکی از هدایتهایی که خیلی نزدیکتر است و حدود دوهفته پیش اتفاق افتاد را برای شما و دوستان هم فرکانسی ام به قلم می آورم….
من حدود یک ساله که ازدواج کردم،محل زندگی ام از مادرم خیلی خیلی دور است..یعنی همون یک سال پیش هم میخواستم کمی نزدیک خانه مادرم خانه بخریم که نشد و پولمون نرسید،،و مجبور شدیم بریم یک محله خیلی پایین تر از خانه مادرم خانه بخریم..حدود چن ماهه پیش ی ملکی همسرم داشت و این ملک فروش رفت و قرار شد که با فروش این خانه ای که در آن هستیم برویم در محله ای بهتر و لوکیشن بالاتر نزدیک خانه مادرم ،خانه بخریم.حدود دو ماه بود که ما دنبال خانه مورد نظر بودیم،خیلی از جاها را پسند کردیم،اما متاسفانه پای قولنامه که میرفتیم،،صاحب ملک زنگ میزد میگفت نمیفروشم،،و یا یک قیمت خیلی فضایی میگفت که واقعا پول ما نمیرسید..حدودا پای ده تا قولنامه رفتیم و متاسفانه مالک منصرف میشد از خرید ملک.😐
خیلی خسته شده بودیم من و همسرم واقعا نمیدونستیم چه کار کنیم،،که یک دفعه قیمت دلار شروع کرد به افزایش پیدا کردن.من همسرم ناراحت از این وضعیت.روز پنجشنبه بود بارانی هم بود رفتیم ی ملکی رو دیدیم،بنگاه دار قیمتش رو که گفت ما گفتیم به پولمون نمیخوره زیاده..ملک هم جاش فوق العاده عالی و تاپ لوکیشن..دیگه پنجشنبه عصر بود داشتیم برمیگشتیم با دلی شکسته به خانه.همسرم گفت نظرت چیه پولمون بدیم همین نزدیک خودمون ی ملک بخریم که پولمون بی ارزش نشه!!من که خیلی ناراحت بودم و دوس نداشتم توی این محل خونه بگیریم ..گفتم باشه..بعد رفتیم پیش مشاور املاک محلمون که دوست همسرم بود و ی ملکی برد نشونمون داد و ما هم اوکی دادیم،،با وجود اینکه خیلی هم جالب نبود(البته ما خونه خودمون رو هنوز نفروخته بودیم،،فقط با اون پولی که از فروش ی ملک قدیمی به دست همسرم رسیده بود خواستیم ی چیز کوچولو بگیریم توی محلمون که پولمون بی ارزش نشه)…..روز بعد هم که جمعه بود..خلاصه مشاور املاک برای ساعت ۴ونیم بعد از ظهر شنبه قرار قولنامه گذاشت…من همگفتم خدایا راضی ام به رضای تو شاید فعلا صلاح نیست برای نقل مکان،و دیگه بیخیال شدم و خودمو رها کردم،،اما همچان تجسم میکردم خانه رویایی ام در تاپ لوکیشن ..البته با احساس خوب نه با نگرانی.
همون شب پنحشنبه مشاور املاک سمت خانه مادرم تماس گرفت گفت نظرتون چیه ی قرار بذارم واسه مذاکره،،همسرم گفت کل موجودی من با خونه ای که بخوام بفروشم میشه اینقدر،،شما خودتون با مالک صحبت کنید.در صورتیکه که ما میدونستیم هیچ وقت مالک اینقدر تخفیف نمیدهد،،با توجه به تحربه های قبلی که داشتیم.دو باره جمعه شب زنگ زد مشاور املاکه(سمت خانه مادرم)،و گفت که من قرار مذاکره گذاشتم گفته حالا بیات صحبت کنیم ببینیم چی میشه.همسرم هم گفت من واقعا نمیتونم این همه وقت بذارم بیام و بعد مالک ی قیمت فضایی بده بعد هم بگه نمیفروشم.در کل ما اصلا قرارمون نبود که بریم چون دیگه منصرف شده بودیم کامل از خرید ملک در بالا شهر وکلا زده شده بودیم…دیگه خلاصه ساعت ۴ونیم شنبه عصر شد و همسرم رفت سر قرار با مشاور املاک(دوست همسرم )نزدیک خانه خودمون،،بعد از سه ربع ساعت همسرم تماس گرفت،،گفت مالک نیومده واسه قولنانه..من با تعجب گفتم چییی نیومده،دوستت که قرار گذاشته بوده.
همسرم گفت مثل اینکه ی بنگاه داره دیگه ی مشتری براش برده با قیمت بیشتر حالا داره از آپارتمان بازدید میکنه..همین که گدشی رو قطع کردم زدم زیر گریه گفتم خدایا تا ی آپارتمان توی محله پایین شهر هم نشد که ما بخریم آخه چرا!!!!
همان موقع گوشیمو برداشتم صفحه سایت عباسمتش رو باز کردم و گفتم خدایا منو هدایت کن به سمت ی نشانه ای آخه چرااا مانمیتونیم ملک بخریم دیگه خسته شدم…و با چشمانی اشک آلود و قلبی شکسته گزینه مرا به سمت نشانه ام هدایت کن را فشار دادم..و چیزی که آمد واقعاااا مو به تنم سیخ شد اشک امانم را نمیداد گفتم خدایا متشکرم،،،گفتم استاد جان کاش بودید و بغلتون میکردم….و اون فایل،فایل مربوط به شعر پروین اعتصامی بود،،،گندمم را ریختی تا زر را نشانم دهی….همان موقع همسرم زنگ زد گفت مشاور املاک(نزدیک خانه مادرم)زنگ زده گفته مالک گفته تخفیف خوبی بهشون میخوام بدم…خلاصه من و همسرم حرکت کردیم به سمت مشاور املاک وقتی رسیدیم به طرز جادویی و باور نکردنی همه جوره با ما کنار اومد،،تخفیف فوق العاده عالی و توپی به ما داد🤩🤩و خلاصه خانه رویایی قولنامه شد،،کل مسیر خانه را اشکمیریختم،اشک شوق..و این خانه ای که ما قولنامه کردیم و خریدیم هزار درجه از هر نظر فکرش کنید بهتر و بهتر از ملکهای قبلی بود که کارمون نشد..و واقعا خدارو شاکرم..
و جالب توجه هست که وقتی داشتیم برمیگشتیم خانه،،دوست همسرم که مشاور املاک بود زنگ زد گفت این مالک کارش نشده با مشتریه، و گفته که بیاید قولنامه و همسرم گفت ما همونجایی که میخواستیم قولنامه کردیم😎💪و این بود داستان هدایت ما.
استاد جان بی صبرانه منتظر هستم برای سمینارتون در ایران تا از نزدیک چهره زیبا و مهربانتون رو ببینمتون و شک ندارم که به زودی میبینمتون،،قلبم مدام گواهی این را میدهد
و از مریم بانو جان هم بینهایت سپاسگزارم بابت فایلهای زیبایی که برای ما تهیه میکنند
استاد عزیزم و مریم بانو جان بینهایت دوستتون دارم🤗🤗🤗
سلام به استاد جان جان جان ما و مریم جان مهربانم
الهی بی نهایت شکرت شکرت شکرت به خاطر این ویدئو زیبا
امروز ۲۷ ماه آبان و این عدد در ایران باستان بسیار عدد خوب میدونستن و به آن عدد آب هم میگفتند . و این، هم زمانی شد با این فایل پر از انرژی روحانی و عالی .
و اما هم زمانی من
استاد ما وارد فصل سرما شدیم و ذهن استدلالی ما هم میگه هر روز هوا سردتر میشه و از طرفی دیگر ما انتظار باران داشتیم و من این رو از سایت هواشناسی هم دیده بودم اما دیشب در نیمه شب ،هوا یک باره گرم شد و باعث شد که ما در این فصل پنجره رو تا صبح باز بزاریم . در همون دل شب، یه چیزی در درون به من گفت هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیاید (اسکاویل شین)
به خودم گفتم معجزات خداوند هم اینگونه هست . در مسیر درست باشی معجزات و اتفاقات غیر منتظره خوب برایت اینگونه اتفاق میفتد.ببین طبیعت اینطور به تو نشان داد و بدون او بزرگترین آموزگار توست . و به خاطر این آگاهی که به من داده شد از خدایم سپاسگزارم .
و بعدش، صبح هم که ویدئو شما را دیدم و اون طبیعت روحانی که تا حالا ندیده بودم و این اتفاقی نیست
امروز ، روز معجزه است .
استاد ممنونم از شما به خاطر این همه آگاهی عالی را به ما میدهید و به خاطر آهنگ بسیار زیبا که در آخر فیلم بود که دیگه آخرش بود و من کلی گریه کردم به خاطر این همه برکت و فراوانی و دیدن عظمت خداوند ، الهی شکرت
استاد من شما را مثل شمس تبریزی میبینم و اومدید که هر کدام از ما را با آگاهی هایی که میدید ، معنایی از جنس حقیقت در وجود تک تک ما باردار کنید و ان شاء الله همچون مولانا، مثنوی هایی را زایمان کنیم که باعث پیشرفت جهان بشویم ، الهی آمین
در آخر به خاطر تمامی کارهای ارزشمندتون بی نهایت سپاسگزارم
در پناه خدا باشید
دوستتون دارم آرامش من
❤❤🥰🥰🗽🗽🦋🦋🦋
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
ممنون بابت این فایل بسیار زیبا هر چند باید بار دیگر هم فایل را ببینم ولی دلم می خواد در مورد همزمانی این فایل بگم و شنیدن فایل هفت، کشف قوانین زندگی
بلافاصله بعد از دیدن فایل گوشی ام را داخل گوشم گذاشتم و طبق معمول فایل شما را گوش دادم که دیدم فایل هفت کشف قوانین زندگی است از اونجایی که شما از کتاب میشل اوباما صحبت می کنید و البته موضوع اصلی در مورد فراوانی بود که این مثال را زدید ولی از حرفهای میشل اوباما به نتیجه ای رسیدید که در گوشم زنگ خورد
شما حرفهای میشل اوباما در مورد کتابش (“تبدیل شدن” که در ایران با نام “شدن” چاپ شده است )را تعریف کردید
جایی که میشل اوباما در مصاحبه اش گفته بود من در خانواده ای معمولی بزرگ شدم پدر من کارمند سازمان آب بود و در مدح و ستایش پدرش گفته بود پدر من بسیار آدم منظم و اهل برنامه ریزی بود و کارها را طبق برنامه انجام می داد
او می نویسد نظم را از پدرش آموخته از او یاد گرفته که برای کارهایش به خوبی برنامه بریزد و با نظم پیش برود چیزی که در مورد همسرش باراک اوباما نمی تواند بگوید چون باراک با خوش بینی همیشگی اش فکر می کند همه کارها به خودی خود درست می شود
و در بقیه صحبتهاتون اینجوری صحبتهای خانم میشل اوباما را بررسی کردید:
الان خانم اوباما نظم و برنامه ریزی پدرش را یک ویژگی مثبت می دونه نسبت به همسرش، که با خوش بینی همیشگی اش فکر می کنه که کارها خودشون درست می شن به همین دلیل هم پدرش کارمند سازمان آب هست! و شوهرش رئیس جمهور آمریکاست! با اینکه سیاه پوست بود.
یعنی اینجاها می شه بفهمی که یک آدمی یک ویژگی را داره در واقع یک سری فرکانس ها را می فرسته و یک سری نتایج را برای خودش به وجود می یاره و این آدم تونسته با اینکه سیاه پوست بوده، بشه رئیس جمهور آمریکا، با اینکه خیلی معروف نبوده قبل از ریاست جمهوری، یک آدم کاملا معمولی بوده و به این نقطه برسه و ۸ سال رئیس جمهور آمریکا باشد، یکی از محبوبترین رئیس جمهوری های آمریکا در طول تاریخ و ویژگی که همسرش ازش یاد می کنه که اتفاقا ویژگی مثبت هم ازش یاد نمی کنه اینه که این آدم خیلی خوش بین بوده، یادتونه بهتون گفتم همه آدمهای خوش شانس، آدمهای خوش بینی هستند و اعتقاد داشته اوضاع خودش خوب می شه
این داستان، داستان توکل است داستان ایمان است داستان اعتقاد داشتن به یک نیرویی است که کارها را درست می کنه که من در ابتدای دوره بهتون گفتم پیش می ریم ببینیم چی پیش می یاد خودش اوضاع خوب می شه خودش اتفاق های خوب می افته وقتی که آدم یک احساس خوش بینی و احساس آرامشی داشته باشه اتفاقات براش خوب پیش می ره و این باور هم تقویت می شه ولی بقیه که قانون را نمی دونند نمی دونند چطور این اتفاقات داره خوب پیش می ره
چقدر برام جالب بود که بلافاصله بعد از دیدن فایل شما این فایل را شنیدم و برام این همزمانی خیلی زیبا بود
کلی این حرفاتون برام منطقی تر شد و فهمیدم چرا شما همه کارهاتون اینقدر خوب پیش می ره شما هم مثل باراک اوباما معتقدید همه کارها خودشون درست می شن و همه چیز خوب پیش می ره برای همینه که یک دفعه راحت براتون روغن ماشین را بدون اینکه وقت گرفته باشید انجام می دهند
برای اینه که وقتی حتی روی زمین نشسته اید و خیلی راحت حرف می زنید اینهمه آدم دوست دارند حرفاتون را بارها و بارها بشنوند
چقدر خانم شایسته را تحسین کردم که خودشون جداگانه همه همزمانی ها را نوشته بودند و باعث شدند فایل به این زیبایی تهیه شود
در شروع فایل وقتی شما با لباس آسیتن کوتاه گفتید که در برف هستید بدون جوراب، شوکه شدم ولی چقدر کارتون بانمک بود و شروع فایلتون عالی بود و چقدر این سریال سفر به آمریکا دیدنی و شگفت انگیز است و مسلما خداوند کارگردان این سریال است
وقتی در مورد ذهن صحبت کردید من یاد فایل دوم ثروت ۳ افتادم بارها گفتم عاشق این فایل هستم بهترین فایل در دنیا در مورد ثروت و توحید است من اونجا دقیقا حرفهای شما را تایید کردم
جاهایی که فکر کردم خودم به ذهنم رسیده و یادم اومده که یک کاری را انجام بدهم در حالیکه حتی اونجا هم خدا بوده که یادم انداخته و یا یک پروژه سنگین را انجام دادم بدون اینکه حتی چیزی از آن موضوع به حد عالی بدونم و اونجا منم بر دوش خدا سوار شدم و اون برام کل کار را به بهترین نحو انجام داد البته الان می فهمم اینها کارهای خداست قبلا اعتبارش را به هوش و عقل خودم می دادم
این فایل برای من یک هدایت و نشانه بود
چون یک هدایتی از خدا خواسته بودم و می خواستم با جنگ کردن به یک نتیجه ای برسم
نمی دونم ولی با حرفهای شما رسیدم که با جنگ و اصرار کردن نمی شه چیزی را به جایی رساند بازم از خدا هدایت می خوام دلم می خواست منم روی شونه های خدا بودم ولی می دونم هنوز مثل شما نتونستم هدایت کل کارهام را بسپرم همش با خودم در جنگم که کارم درست است یا نه؟
چقدر از حرف خانم شایسته خوشم اومد گفتند هر روز بیشتر دنبال نشانه ها هستم
هر چند همیشه همه کارهایم را خداوند به بهترین نحو درست کرده است و دلم می خواد این کارم را هم با هدایت الله مهربان به بهترین نحو انجام دهم.
دیشب باران بسیار شدیدی در تهران اومد و من در باران شدید در باران از خدا هدایت خواستم یاد فایلهای پارادایس می افتادم که شما در باران شدید می نشستید و از وجود نعمت الهی لذت می بردید و احساس می کنم این فایل امروزتون منو هدایت کرد.
باز هم از این فایل زیبا سپاسگزارم و دلم می خواد این صحبتهای شما هر لحظه در گوشم باشد و بشنوم ممنون که فایل صوتی اش را هم گذاشتید.
همیشه برقرار باشید و سلامت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
سلام و صد سلام
در مورد هدایت و استفاده از عقلمون، جالبه این موضوعی که می خوام در موردش بنویسم دو سه روزی هستش که دارم بهش فکر می کنم. تا حالا از این جنبه بهش نگاه نکرده بودم.
همیشه شنیده بودم یا بهش فکر کرده بودم که چطور یک تک سلولی درون شکم مادر، تبدیل میشه به یک انسان. اینکه تنها یک سلول آگاهه و می دونه که چطور گسترش پیدا کنه، تنها یک سلول منجر میشه به تولید سلول های استخوان و پوست، گوشت، قلب، مغز و … و این سلول و سلول ها می دونن هرکدوم برن کدوم قسمت و رشد کنن و اون قسمت رو بسازن، هر کدوم تا چه اندازه رشد کنن، از هر چی چندتا بسازن، همون مثالی که استاد گفتند، این سلول ها می دونن که مثلا باید 5 تا انگشت در هر دست درست کنن، و بیشتر درست نمی کنن. حتی می دونن که موهای بلند بایستی در ناحیه سر باشه، و این سلول ها به تمام این ها آگاه هستن.
اینها برام جالب بود…
اما جالب تر از اون که تازگیا بهش فکر می کنم، این بود که من همون تک سلولی هستم!!!
من همون تک سلولی هستم!!!
من اینقدر آگاهی بهم داده شده بود، بهم گفته شده بود که می دونستم چطور و چگونه رشد کنم!
اما این «من» تماما تحت هدایت خدا بود. تمام و کمال داشتم طبق برنامه ریزی، طبق آگاهی خداوند پیش می رفتم و رشد می کردم.
وقتی این تک سلولی که من بوده باشم، حتی عقلم تشکیل نشده بود که بخوام طبق عقلم تصمیم بگیرم و عمل کنم!!!
پس هرچقدر بتوانم «عقل» را از دایره خارج کنم و «آگاهی و هدایت خداوند» رو در مرکز قرار دهم، می شه گفت من می دونم! من آگاهم! من همه چیز رو می دونم! به من همه چیز گفته شده، به قول قرآن بیاد بیارید و به قول استاد که میگن ما باید چیزهایی که از قبل می دونستیم رو به یاد بیاریم، ما اینارو از قبل می دونستیم.
شاید به همین دلیله که میشنوم، پاسخ همه چیز در درون ما هست! هر آنچه در بیرون جستجو می کنم درون من قرار داره.
این جمله خیلی عالی بود: عقل ما چیه؟ صرفا تجربیاتی که ار بدو تولد داشتیم. ولی الله: عالم مطلقه.
و اونجایی که میگم خدایا «من نمی دونم و تو می دونی» منظور منِ عقلی و محدود هستش!
پس من می دونم و آگاهم که چطور به درآمد بالا برسم؛ این آگاهی رو توی وجودم دارم.
من میدونم که چطور در مسیر این دنیا رشد کنم؛ همونطور که می دونستم (بهم گفته شده بود) چطور در مسیر 9 ماهه تبدیل به نوزاد کامل بشم.
من می دونم چطور از نظر مالی رشد کنم.
من می دونم چطور از نظر خوشخبتی و آزادی و رهایی و خردمندی رشد کنم.
من میدونم چطور خواسته هامو رشد بدم.
تمام اینهارو می دونم و این خیلی شیرینه ولی چیزی که واقعیت هستش این «من»، «عقل من نیست»، بلکه «خداست».
پس پیروی کنم از هدایت الهی…
درود بر شما خانم جهانگیری عزیز و آگاه و فکور
چقدر عالی منطقی کردید
چقدر دلی صحبت کردید
چقدر از زاویه زیبا برگشتید واقعاً به اصل به ریشه به تهه تهه ته
به ابتدای مسیر
چیزی که من واقعاً بهش مشتاقم
چقدر نگاه زیبایی
چقدر حس خلوص میده
چقدر اشکای آدم درمیاد
چقدر حس خودشناسی و خداشناسی خوبی میده
چقدر حس سپاسگزاری از وجود خدا از وجود عظمت خود آدم میده و حس آگاه شدن به وجود خود به سلول های خود
چقدر با خودت یکی میشی در صلح تر میشی
چقدر چقدر چقدر…
پس من یک موج آگاهی هستم که در هر لحظه همواره درونم میدونه چطوری و از چه راهی پول و ثروت واسم بیاره
در چه کسب و کاری منو عالی پیش ببره و موفقم کنه
چطوری بهم آرامش بده حتی.
بلده همون نیرو و آگاهی ای که شبها منو بدون اراده میخوابونه و صبح هنگام بیدارم میکنه و همون سلولی که الان بصورت قلب داره میتپه
بصورت معده داره غذا رو هضم میکنه
بصورت چشم با این همه زیبایی و عظمت و رنگدانه ها و چربی و پروتئین ها عین یک هزارتوی دایره ای یک عمق زیبایی داره و جهان رو بهم نشون میده
همین نیروی درونم بلده کلیه ی روابط منو هم هماهنگ و زیبا پیش ببره و برام بسازه
همین نیرویی که درونم خودشو بصورت قابلیت ها و استعدادها و علائقی درآورده که هم بشدت معنوی ان، هم برای گسترش و پیشرفت جامعه و جهان بشدت تأثیر گذار و اساسی ان، و هم بسیار پولسازن که میتونن، باعث رفاه مالی و شادی و لذت و آزادی مالی و زمانی من باشند و از هر کس و هر چیزی بی نیازم کنند…
ای خدا واقعاً سپاسگزارم.
دمتون گرم خانم جهانگیری عزیز
هزاران بار بیشتر در صحت و شادی و آرامش و ثروت باشید
سلام زلیخای عزیزم
گل خانم
چقدر این توانایی که داری که تعقل می کنی و برای خودت منطقی میکنی و اینجا برای ما هم فرکانسی هات به اشتراک میزاری کمک کننده است.
همیشه نوشته هات رو دنبال میکنم و ازشون الهام میگیرم چقدر زیبا بیان میکنی چقدر راحت به دل میشینه.تنت سلامت
زندگیت پر از عطر خدا.️
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز177
پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا ﴿1﴾(ای رسول ما غم مدارکه) البته ما تو را به فتح آشکاری فیروز میگردانیم (که نه بس شهر مکّه بلکه شهر دلهای اهل عالم را فتح کنی).
لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا ﴿2﴾تا خدا از گناه گذشته و آینده تو در گذرد (مفسرین در این آیه گویند: مراد از گناه پیغمبر گناه او بود به عقیده مشرکان که دعوت او را به توحید خدا بزرگترین گناه او میشمردند و مقصود از گناه گذشته و آینده دعوت قبل از هجرت و بعد از هجرت بود) و نعمت خود را بر تو به حد کمال رساند و تو را به راه مستقیم (شرع اسلام به وحی خود) هدایت کند.
خدایا شکرت که امروز هم فرصتی طلایی بهم بخشیدی تا با کلام تو روزم را آغاز کنم
و خودت با کلامت بهم بازهم گفتی که راهت درست و راسته
همینو با قدرت و استمرار ادامه بده که خداوند هرگز فراموشت نکرده و هر لحظه هواتو داره و همه کاره خودشه
خدایا شکرت برای این مکان معنوی و روحانی که چقدر اشک من در اومد با دیدن این فضا ی معنوی و پر از انرژی مثبت الهی
بخدا استاد وقتی حرف میزدیم قشنگ ذوق و انرژی که درون تون جاری بود به منم رسید
قشنگ حس میکردم با طرز بیانتون که چقدر این فضا انرژی اون رو صد چندان کرده
و منم با تمام وجودم انرژی رو دریافت کردم
و روحم قشنگ پر میزد برای این فضا ی روحانی
چقدر خاطرات زیبا ی شهریور پارسال که به کویر کاشان یه شب هدایت شدیم و چقدر اون فضا برام دلنشین و بوی خدا میداد
اصلا نمیشه با کلمات اون حال و احساس عالی را بیان کرد
تو اکانت قدیمی ام مفصل نوشته ام
چه همزمانی و چه پیروی از هدایت الهی برام بود
ما چهار نفر همسر جان و فرزندانم هدایت شدیم به مسافرت دوروزه به کویر کاشان و آب گرم محلات و بدور از دغدغه ها و لذت بردن از زیبایی ها و نکات مثبت و انسان های عالی و مکان های زیبا
و همون روز پشت سر ما بقیه فامیل و خانواده ام و تمام اقوام درگیر تضاد شده بودند و حتی دست مادرم هم شکسته بود اون مابین
ولی بلطف خداوند کسی حتی با ما تماس نگرفت این دوروزه و خداوند ما را هر لحظه در معرض هدایت خودش قرار داد و از تمام حاشیه ها بدور بودیم و کلی لذت بردیم و خاطرات عالی از کویر ابو زید آباد و نخلستان بابت پرویز که نگم براتون چه فضای روحانی و معنوی ما هدایت شدیم
و عالیتر از همه بقول استاد بدون برنامه ریزی قبلی حرکت کنی و خدا بهترین ها را برات میچینه
ما شب تصمیم گرفتیم و صبح حرکت کردیم
و چقدر لذت بخشه که خودت را از بدنه جامعه جدا میکنی و اجازه میدهی که خداوند کنترل زندگی ات را بدست بگیره و هدایتت کنه و پلنهارو برات بچینه
و وقتی ما تغییر میکنیم واقعا جهان اجازه نمیده بهت که هر مکان و زمانی که مناسبت نیست باشی اصلا
دقیقا استاد من درک کردم کت وقتی خواستین بیاین ایران و جهان این اجازه رو بهتون نداده با تمام وجودم درک کردم
استاد بخدا اینقدر هدایت های خداوند که معجزه ان برام رخ داده که ذهن منطقی میگه فقط همین یه بار بوده
ولی هر روز زندگی من شده معجزه و هدایت الله
همین چند وقت پیش یکی از همسایه هامون به رحمت خدا رفته بود و من آماده شدم که برم
ولی ته دلم اصلا راضی به این رفتن نبود
چون بلطف خداوند بت ابن درک رسیدم که جاهایی که به من کمکی نمیکنه نباشم بهتره
بمونم روی خودم و ورودی های ذهنم کارکنم خیلی بهتره
و همون لحظه رفتن جهان جوری برام چید که خودم فقط نگاه کردم که اجازه رفتن بهم نداد
الله و اکبر
زبانم قاصره از این همه لطف خداوند
بخدا که معجزات بینهایته هر گاه خواستم برم جایی به اسرار بقیه که تو هم باید باشی و بقیه میگن چرا هیچ جایی نمیره و از این حرفهای بیخود که فقط برای حرف مردم زندگی کردن و بلطف خداوند و آموزش های شما
وقتی قلبم اجازه نده جهان جوری برام پلن ریخته که اطرافیان کلا بیخیال من دیگه شدند
حتی بقیه هم آرامتر شده اند دیگه مثله قبل گیر سه پیچ نیستند که الا و بلا باید تو هم باشی
جدیدا میگن دوست داری بیا دوسم نداری ما اسرار ت نمیکنیم و منم که تو هوا میگم شما بریم خوش باشین
خدایا شکرت عاشقتم که همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری بوووووس
استاد برای خرید دوره مقدس 12قدم
بازهم پیروی از هدایت الهی و دنبال کردن نشانه ها و ایده ای که خود خدا با صدای بلند بهم گفت و انجامش دادم که البته کریدیت انجام دادن اون ایده هم کاره خدا بود برای رشد و پیشرفتم
ومن فقط درخواست دادم به جهان و رها کردم و گفتم در زمان مناسب در بهترین شرایط بهم گفته میشه و دیگه رها شدم و
یک روز که همسرم با خانوادش به تضادی خوردند سه ماه پیش
و یه لحظه برق زد به قلبم که اتفاقات همه به نفع تو میشه اصلا نگران نباش
هر کسی سر و صدا. داد و بیداد میکند تو فقط توکل کن بخدا امید تو از دست نده
ومن اومدم تو سایت تا هدایتم کنه جان جانانم
چون اون بحث و گفتگو ها برای من نبود من باید از اون محیط خودم را میکشیدم بیرون
و چقدر زیبا همون روز پول واریز شد به حسابم
و با ورود به بخش نشانه ها
خداوند برام معرفی دوره مقدس 12قدم رو قرار داده بود و زدم زیر گریه و همون لحظه قدم یک رو برام خرید جان جانانم
و همون لحظه شروع کردم به گوش دادن و تمرین نوشتن
الله و اکبر
استاد یه همزمانی نزدیک همین هفته با دیدن نشانه ها بعد از نزدیک به سه ماه با بهونه گیری های بچه رفتم روستا خونه مادرم
وقتی که دوروزه آنجا بودم و وقت کمتری میتونستم بیام تو سایت و کنترل ورودی ذهن داشته باشم
قشنگ متوجه افت فرکانسی خودم شده بودم
با اینکه خیلی بهتر از قبلم بودم و قشنگ حس میکردم که چقدر اینبار شخصیت من بهتر شده
سرم به کار خودمه تو زندگی عزیزانم هیچ گونه سرکی نمیکشم حتی مادرم بخودم افتخار کردم
چون مدت زیادی بود نرفته بودیم همه دوست داشتند که حداقل یه هفته بمونیم
ولی جهان این اجازه رو بهم نداد
شاید در شرایط خوبی نبودم که برگشتم ولی میدونستم همه چی به نفع من است
و وقتی بعد از دو روز برگشتم
انگار زمین تا آسمون فرق داره تغییراتم
وقتی برگشتم به غار حرا ی خودم آرامش الهی عجیبی به روحم داده شد
خدایا شکرت که هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم
من هیچ وقت روی مغزم حساب نمی کنم فقط روی تو حساب باز کرده ام
من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
هر لحظه مرا در معرض هدایت خودت قرار بده
خداجونم متشکرم
مریم نازنینم چقدر خوبی شما عزیزم
تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا بدون استثنا بدون استثنا بر اساس باورها و افکار و فرکانس های خودم بوجود می آید
خدایا شکرت کمکم کن تا عمل کنم به آنچه که نوشته شده
خدایا شکرت که من تغییر کنم جهان من تغییر میکنه
خدایا شکرت که بهم گفتی تو مرا اجابت کن تا من تورا اجابت کنم من نزدیکم اجابتت میکنم
تا رشد کنی و سعادتمند باشی
خدایا شکرت که همه چی از درون من است
من تغییر کنم جهان من تغییر میکند
الهام خانم هیچ عامل بیرونی وجود ندارد هر چی هست درون خودته
جهان اینه تمام نمای درون من است
خدایا شکرت که من به هر چیزی توجه کنم از همان جنس بیشتر وارد زندگی ام میشود
پس من به زیبایی های بیشتر جهان توجه میکنم
خدایا شکرت که هر لحظه در حال هدایت من هستی
باید ورودی مناسب بدهم تا خروجی مناسب داشته باشم
خدایا شکرت که تصمیم گرفتم که بشینم روی دوشت و حال کنم
من نمیدووووونم تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن
تکاملم را بدرستی طی کنم و هر لحظه این نیرو الهی را درک کنم و ریشه های قوی تر را بنیان گذاری کنم
خدایا شکرت که وقتی تمرکز کنم بر نکات مثبت و زیبایی ها فارغ از اینکه قوانین دولت ها و ملت ها چی هست
خداوند مارا هدایت میکند به جاهای درست به افراد درست به شرایط درست
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین شرایط و بهترین مکان هستم
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و ثروت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
ملکا
ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
همه درگاه تو جویم
همه از فضل تو پویم
همه توحید توگویم
که به توحید سزاییی
توحید توحید توحید
خدایا منم مثله ابراهیمت موحد کن و مشرک نباشم
خدایا مرا ببخش و بیامرز که تو خدای منی و من بنده تو
من تسلیمم جز تو پناهی ندارم
عاشقتم خدا جونم
که عاشقانه مرا دوست داری
کمکم کن
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی
من وحیده ام …
امروز تو یه مهمونی خانوادگی بودیم که نا خواسته صحبت ها کشیده میشد به سمت این مسائل که تو ایران هست و من خیلی سعی میکنم که از این حرفها دور باشم وکمی حالم گرفته شد اومدم خونه گفتم تنها جایی که الان حال من رو خوب میکنه رفتن به سایت اومدم سایت رو باز کردم تا بزنم رو نشانه من که یهو این عکس زیبا رو دیدم و جمله ای که روش نوشته شده بود پیروی از هدایت الهی و همزمانی ….خدای من چه همزمانی قشنگی درست تو لحظه ای که به شنیدن و دیدن این فایل احتیاج داشتم …
چه جای ملکوتی و زیبایی چقدر حس اینجا قشنگ …چه آرامش نابی …
خودم رو تصور کردم که پا برهنه روی اون شن های نرم و روان راه میرم حتی تصورش هم آرامش میده بهم …
خیلی دعای قشنگی کردین استاد و من سعی میکنم از این به بعد بیشتر از خدا بخوام تا من رو بینا و شنوا کنه به هدایت های خودش تا درک کنم تا بفهمم و عمل کنم و ایمان داشته باشم و رها کنم و بسپارم به خودش
الان که فکر میکنم تو یه زمان های از زندگیم هدایت خداوند رو قشنگ دیدم تو زندگیم جاهایی که اعتماد کردم و همه چی عالی پیش رفتم یکی از زیباترین هاش تابستون امسال بود که دلم می خواست سفر شمال رو تجربه کنم اونم تو یه کلبه روستایی ..از نت یه کلبه روستایی رو پیدا کردم و تصمیم گرفتیم که جا رزرو کنیم برا آخر هفته ولی وقتی پیام دادم بهم گفتن که رزرو گفتم اشکال نداره من تو یه زمان درست به این مکان هدایت میشم خدایا تو هدایتم کن من فقط می خوام لذت ببرم یکی دو روز بعد دوباره پیام دادم و برا هفته بعد جارزرو شد بعد رزرو جا هواشناسی منطقه رو دیدم نوشته بود تو همون دو سه روزی که قرار بود ما بریم هوا به شدت بارونی اولش یکم حالم گرفته شد اما گفتم ما میریم ان شالله که همه چی خوب پیش میره و دقیقا اون تایمی که ما رفتیم در طول روز اصلا بارون نیومد بلکه هوا ابری بود یه هوای رویایی
نه بارونی نه آفتابی یه هوای ایده آل …
و ما اون دو روز رو حسابی لذت بردیم بعد یه ساحل خیلی خلوت پیدا کردیم که کلی اونجا لذت بردیم تو کلبه روستایی چقدر فضا عالی بود بعد موقع غذا خوردن میگفتم خدایا خودت ما رو به یه رستوران عالی هدایت کن که غذا هاش خوب باشه و انگار بهمون چشمک میزد و میرفتیم غذا می خوردیم و بعد میدیدیم چقدر غدا شون عالی بود وقتی هدایت شدیم رفتیم سورتمه سواری و من که به شدت میترسیدم تجربه ش کنم و یه حسی بهم گفت این تجربه رو از دست نده و من به ترسم غلبه کردم و چه تجربه عالی بود تو دل جنگل زیبا که کلی لذت بردم … اصلا به جرات میتونم بگم بهترین مسافرت مون به شمال بود و همه ش هدایت خداوند بود که ما در زمان درست به مکان درست هدایت شدیم .
بله وقتی بسپاری به خداوند و هدایت ها رو بفهمی و اعتماد کنی به خدا همه چی عالی پیش میره استاد ازتون سپاسگزارم
بابت این فایل زیبا که کلی حال من رو خوب کرد
ایاک نعبد و ایاک نستعین
سلام استاد عزیزم من یک داستان هدایتی دارم که براتون مینویسم
یک ماه پیش حسی اومد که زنگ بزن به دوست هم دانشگاهیت زهرا منم گفتم بزار زنگ بزنم هر چی پیش بیاد خوش بیاد زنگ زدم ایشون خیلی خوشحال شدن و بعد از حرف زدنمون منو دعوت کردن خونشون ازدواج کرده و طبقه بالای خونه مادر و پدر شوهرش زندگی میکنند گفت مادر شوهرم اینا نیستند رفتند خرم آباد و من و شوهرم هستیم بیا اینجا شوهرم میره از سرکار اومد پایین ما اینجا بالا باهم راحتیم من حسی بهم گفت که قبول کنم من قبول کردم ایشون بروجن هستند من رفتم بروجن این سفر من خیلی نکات عالی را به همراه داشت من رسیدم و دوستم اومد ترمینال دنبالم رفتم خونشون دوستم از زندگی زناشویی اش گفت که ناراضی هست و من هر چی را که تعریف میکرد یک لامپ روی سرم روشن میشد و حرف های شما در ذهنم مرور میشد و میدیدم که چقدر قانون داره دقیق عمل میکنه و بگم که ایشون قبل از ازدواجش در دانشگاه از ازدواج کردن ترس داشت و ترس از طلاق و همیشه داستان زوج های ناموفق را هم در خوابگاه تعریف میکرد و دقیق طبق قانون الان در زندگیش داره اتفاق میفته و من فقط در قلبم میگفتم ببین استاد همش حرفهاش درسته چقدر دقیق همیشه از دخترهایی که ازدواج کردن و پسره اذیتشون میکنه یا مادرشوهر اذیتشون میکنه یا خواهر شوهر اذیتشون میکنه حرف میزد و الان در زندگی خودش اتفاق افتاده
بعد منو برد طبقه پایین مادر شوهرش اینا که نبودند و من چشمم میخ شد روی کتابخانه پدر شوهرش اینا و گفتم میخوام ببینم چه کتاب هایی اینجاست (من همیشه دوست داشتم نهجالبلاغه داشته باشم از مسجد محله مان امانت برمیداشتم و با عجله میخوندم) بعد دوستم گفت پدر شوهرم اینا این کتاب ها رو نمیخوان و میخوام بدن بیرون به افراد نیازمندی کسی نیازشون ندارند هرچی میخوای بردار از خوشحالی بال در آوردم یک نهجالبلاغه نو با جلد خیلی قشنگ و خییییییلی تمیز بهم داد دوتا دیکشنری جامع زبان انگلیسی بهم داد سه تا کتاب معنی لغات عربی قرآن بهم داد و یک کتاب نام های خدا این چند تا کتاب را به من هدیه دادن بدون پرداخت هیچ هزینه ای خیلی خوشحالم بعد به دوستم گفتم من میخواستم نهجالبلاغه بخرم و قیمتش بالا بود گفت وای چقدر جالب که تو بیای خونه ما و این کتاب بهت برسه بدون پرداخت هزینه ای 🙂😍 بعد از اون گفت بریم بازار رفتیم بازار من از یک کلاه بافتنی نارنجی خوشم اومد یهویی دوستم برش داشت و حساب کرد گفت اینم یک هدیه از طرف من من خیلی خوشحال شدم و بعد شب بعد از شام دیدم دوستم با یک پلاستیک زعفران چیده شده اومد گفت من پدر شوهرم اینا زعفران میکارند تو میوه بخور تا من پاکشون کنم من از نزدیک تا حالا گل زعفران اصلا خود زعفران را ندیده بودم و گفتم منم میخوام پاک کنم خیلی مشتاقم من یاد گرفتم چه طوری زعفران پاک کنم و چقدر بوی فوقالعاده ای داشتند چقدر رنگ زیبایی را داشتند چقدر پاک کردن زعفران جالب و زیبا بود و بعد دوستم همه اون گل زعفران ها و خود زعفران را بهم داد اینم سومین هدیه من با سفری که به بروجن داشتم یه عالمه هدیه به دستم رسید و بهم دادن و تجربه های خیلی خوبی را داشتم و ثابت تر شدن قوانین برای من و میگم خدایا شکرت که تو از طریق بی نهایت دستات به من هدیه دادی ❣️🙂😍🙂😍🙂😍
سلام به استاد عزیزم و مریم جان
استاد چند وقت بود به تضادهای عجیب و غریبی میخوردم داشتم به بیراهه میرفتم همش منتظر بودم شرایط بیرونی تغیر کنه تا حال روحیم خوب باشه همش منتظر بودم همسرم یه کاری کنه تا اوضاع بهتر بشه همش غر میزدم تا اینکه شما سفر رو شروع کردید و من به خودم اومدم و شروع کردم به دوره ی بی نظیر دوازده قدم و به خودم قول دادم بشینم و بنویسم دوره ها و عمل کنم به دانسته هام مثلا تو ستاره قطبی نوشتم اتفاقات خوب بیفته خبرهای خوب بشنوم اتفاق امروزم این بود برای اینکه تمرکزم رو بردارم و ناراحتی کنم که اگه ماشین داشتم کلاس یوگا میرفتم به خودم گفتم درسته ماشین نداری ولی پاهات سالمه اگه نتونی از همین نعمتت استفاده کنی و حالتو خوب کنی نعمت بزرگتر بهت داده نمیشه (من چند سال بود منتظر بودم دخترم بره پیش دبستانی تا شیفت صبح رو برای خودم وقت بزارم و الان که وقتم ازاد شده بود ذهن داشت چموش بازی درمیاوردو میگفت نرو هوا سرده خونه استراحت کن تو سرما حوصله داری بری سر خیابون تاکسی سوار شی مچش رو گرفتم )تماس گرفتم با مرکز یوگا وگفت کلاسها پر شده اسمتون رو بگید جا خالی شد تماس میگیریم اسمم رو گفتم و خانم منشی اشنا درامد گفت سمیه تویی واقعا جا نداریم حالا خواستی فردا بیا اومدم دوباره تسلیم خدا شدم و گفتم خدایا من دوست دارم از این فذچرصت استفادهکنم تو برام جا رو خالی کن و یکی از دوستانی که کارش خوبه از کلاس مقدماتی بره به کلاس پیشرفته بلاخره سر کلاس حاضر شدیم و شنیدم اخر کلاس مربی به یکی از بچه ها گفت شما سطحتت بالاست بیا یه کلاس دیگه داریم که برای شما مناسب تره همونجا گفتم به قول استاد (با خدا باش و پادشاهی کن)
من امروز قدم اول جلسه شش رو داشتم مینوشتم البته جلسه شش پر از اگاهی هست و نمیشه تو یه روز نوشت چند روزی هست تو این جلسه موندم استاد اونجا درباره رب صحبت میکنه و تو این فایل هم همون صحبتها رو میکنه این هم یه همزمانی جالبی بود و یه نشانه از اینکه واقعا تو مسیر درست هستم .
استاد تبریک میگم بهتون چون تنها کسی هستید که خدا رو تو قلب شاگرداتون زنده کردید من یه دفتر ستاره قطبی دارم که هر وقت نگاهش میکنم هزاران بار بابت حضور شما تو زندگیم خدارو شکر میکنم و چه میکنه این شکر گزاری چند وقت پیش سردرهای بدی داشتم ولی روزهایی هم میشد که حالم بهتر بودم و اون موقع شروع میکردم به شکر گزاری از اندام سالمم تا اینکه هدایت شدم به یه دکتر خوب و بهم گفت نون و برنج و شکر رو از رژیم غذایت حذف کن چون دستگاه گوارش ضعیفی داری و قدرت هضم این مواد رو نداره و تا میتونی روغن دنبه بخور با تخممرغ و گوشت همون جا گفتم خدای من نکنه داره بهم رژیم استاد رو میده ازشون در مورد نمک پرسیدم گفتند این باور غلطی هست که نمک چیز خوبی نیست اتفاقا چون ترشح بزاق رو زیاد مینکه کمک میکنه به هضم بهتر غذا با خودم گفتم خدای من این دیگه چه هدایتی بود استاد هر وقت کارها رو سپردم به خدا به بهترین نحو هدایتم کرد
ممنون که انقدر قوانین رو خوب بهمون اموزش میدین دوست دارم وقتی شما رو میبینم از نتایج زیاد و بزرگی که گرفتم صحبتکنم
استاد عزیز چند وقتی هست دوباره شروع کردم به دیدن فیلم دیرین بردی که تو گوشیم دارم و چه قدر این چند وقت از شما شنیدم با تجسم و دیرین برد به خواسته هاتون رسیدید
و با خودم گفتم این هم یه نشونه دیگه از اینکه باید دیرین برد رو ادامه بدی