پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربان
خب بریم سراغ نکات کلیدی این فایل: پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
نکته اول که خانم شایسته عالی بیان کردن (در مورد کنسل شدن سفر استاد عباسمنش به ایران)، در مورد مدار ها بود که گفتن وقتی با جایی هم مدار نباشی، مهم نیست چقدر دوست داری بری اونجا یا چقدر پافشاری میکنی، جهان اجازه نمیده بهت
دنیا دنیای مدار هاست، شما جایی هستی که با اتفاقات و شرایط اونجا هم مدار هستی
دوباره تکرار کنیم: وقتی شما با فضایی هم فرکانس نباشی، حتی اگه خودتم بخوای بری توی اون فضا، جهان نمیزاره، وقتی تفاوت فرکانسی شما با یک جمعی، با یک گروهی، با یک منطقه ای خیلی زیاد باشه
یعنی فرکانست خیلی خوب باشه ولی فرکانس اونجا خیلی بد باشه یا برعکس فرکانست خیلی بد باشه و فرکانس اونجا خیلی خوب باشه، حتی اگه بخوای هم جهان نمیزاره بری اونجا
به قول قران الطیبات للطیبین..
جهان نمیزاره به اون سمت بری، حتی اگه خودت اراده کنی
و شما استاد واقعا میخواستید برید ایران و واقعا هم چمدون بستید و بلیت گرفتید اما کنسل شد توسط جهان
نکته ی بسیار مهم:
وقتی ما روی خودمون کار میکنیم، ما هدایت میشیم به شرایط، به آدم ها، به موقعیت ها و مکان هایی که بهترن و باعث آرامش بیشتر ما میشن….باعث شادی و لذت بیشتری میشن…
وقتی روی خودمون کار نمیکنیم، هدایت میشیم به آدم ها موقعیت ها و شرایطی که احساس بدتری تجربه کنیم…
روی خودمون کار کنیم، روی باورهامون کار کنیم، تمرکز کنیم روی نکات مثبت و نعمت ها و چیزایی که میخوایم اتفاق بیفته، احساس خوبی داشته باشیم، سپاسگزار باشیم و دیگه کاری نداشته باشیم
بزاریم جهان کارش رو انجام بده و وقتی روی خودمون کار میکنیم جهان هرجا مارو ببره اونجا جای خوبیه
و هرجا نزاره بریم، اون جا جاییه که نباید بریم، وقتی که روی خودمون کار میکنیم
فقط روی خودمون کار کنیم و سمت خودمون رو انجام بدیم و مطمئن باشیم طبق قانون، وقتی روی خودمون کار میکنیم، وقتی شخصیت قوی تری داریم، وقتی روی عزت نفسمون کار میکنیم، وقتی سپاسگزار تر هستیم، وقتی روحیه بهتری داریم، ما توسط جهان با نشونه ها و هدایت ها به جاهای بهتر هدایت میشیم
این کار همیشه ی خدائه و همیشه داره انجامش میده… هر لحظه افراد و گروه ها از هم تفکیک میشن…
و به قول استاد عباسمنش که دیدگاه من با دیدگاه اکثریت مردم ایران خیلی فرق داره و من باور دارم که عوامل بیرونی هیچ تاثیری نداره و هیچ ربطی به رهبر و حکومت و کشور نداره زندگی من… تمام زندگی من توسط خودم رقم میخوره…
خودت داری زندگیت رو رقم میزنی، اگر که نگاهت رو عوض کنی عوامل بیرونی هیچ تاثیری نداره روی تو…
تو باید روی خودت کار کنی و اگه اینکارو کنی جهان تورو هدایت میکنه به جاهای بهتر و شرایط بهتر
هیچ عامل بیرونی در کار نیست و “نیاز نیست با هیچ چیزی بجنگی”…. این جمله بنظرم خیلی مهمه… برای تغییر شرایطت نیاز نیست با چیزی یا کسی یا حکومتی بجنگی… برای رسیدن به خواسته هات اگه بجنگی، تو هدایت میشی به جنگ بیشتر… هدایت میشی به سمت نازیبایی و ناخوشی بیشتر… هدایت میشی به سمت افراد جنگ طلب و ناخوش و عصبی..
به قول خانم شایسته هرقت استاد توی آموزه هاش میخواد قوانین رو توضیح بده میگه: تمام اتفاقات زندگی شما “بدون استثنا” توسط خودتون خلق میشه، با باورها و کانون توجهتون
و روی این بدون استثنا خیلی تاکید داره استاد عباسمنش…
یعنی هر تجربه ای که وارد زندگی من میشه، خالقش منم، مسئولیتش بامنه، هرچیزی که وارد تجربه ی من میشه مسئولش منم… هیچ کس دیگه ای مسئول نیست…
حتی اگه دو نفر جلوی چشم ما باهم نزاع و درگیری ایجاد کنن، حتی دیدن این اتفاق دلیلش خود ما هستیم… خالقش ماییم…
نکته ی بعدی اینه که وقتی ادم از خدا طلب هدایت میکنه و رها میکنه خودش رو و به خدا میگه خدایا منو به مسیری ببر که لذت ببرم، همزمانی ها و هدایت های خیلی جالب و عجیبی مثل تجربه ی شما رخ میده براش
برسیم به جایی که از خدا بابت هرچیزی هدایت بخوایم، بدونیم که عقل ما از ورودی هایی که گرفته تشکیل شده و بسیار محدوده…
بزاریم خدا مارو هدایت کنه و تجربه های لذت بخشی داشته باشیم… این موضوع هدایت توی هرچیزی هست، توی کسب و کار، توی روابط، توی زندگی روزمره و هرچیز دیگه ای
بازم تکرار کنم: برسیم به جایی که از خدا بابت هرچیزی هدایت بخوایم، هرچیزی، هرچیزی
باید کاملا ذهنمون رو خاموش کنیم تا هدایت بشیم، یموقع هست که از خدا هدایت میخوایم ولی ته ذهنمون هم دلمون میخواد فلان اتفاق خاص رخ بده و هرجوری شده میخوایم هدایت رو وصل کنیم به اون تا بهش برسیم
نباید اینجوری باشه و باید کاملا رها باشیم و ذهنمون رو خالی کنیم
اینجوری مانع هدایت میشیم…
باید جوری هدایت بخوایم و بگیم هررررررچیزی پیش بیاد خیره و هرچیزی بشه همون اتفاق خوبه هست و بسپاریم که خدا هدایت کنه…
همیشه قلبمون رو باز کنیم برای هدایت و بشنویم هدایت رو و از خدا بخوایم ظرف مارو بزرگ کنه برای دریافت هدایت ها
چون خدا همیشه و هر لحظه داره میگه ولی ممکنه ما نشنویم
از خدا بخوایم گوش مارو شنوا و قلب مارو باز کنه و ذهن منطقی مارو خاموش تر کنه برای درک هدایت…
برای هرچیزی هدایت بخوایم…
و خداوند کارش هدایت ماست، به شرطی که ایمان بیاریم بهش، اون بقیه کارارو انجام میده
خودش گفته برماست هدایت کردن و منم که اجابت کننده هستم… خدا وظیفش اینه اصلا
به شرطی که ایمان بیاریم
واقعا مغز ما هیچی نمیدونه در مورد مسائل و موضوعات مختلف… هرچیزی شنیده باور کرده، و 99 درصد ورودی هاش در مورد موضوعات اشتباه و ناقصه
بهترین کار اینه به قول شما استاد که از خدا بخوایم و به اون بگیم مارو هدایت کنه… روی شونه ی اون بشینیم…
من خودم خیلی روی مغزم و تحلیل هام حساب میکنم… و خیلی اوقات به نتیجه نرسیده… واقعا ما نمیدونیم چی برای ما خوبه و در هر لحظه به چی نیاز داریم…
ولی خدای بینهایت میدونه چی مناسب ما هست برای لذت و برای پیشرفت…
باید رها کنیم و از اون هدایت بخوایم تا مارو رشد بده…
اگر بهش ایمان بیاریم هدایت میکنه….
اصلا روی مغزمون حساب نکنیم واقعا… به نتیجه نمیرسه….
تمام زندگی ما دست خودمونه… شرایط بیرونی و پدر مادر و دولت و کشور تاثیری نداره
ولی ما روی خودمون و باورهامون کار میکنیم، وقتی ورودی مثبت میدیم، وقتی صبح تا شب به نکات مثبت توجه میکنیم، وقتی احساس خوبی داریم و آرامش داریم… وقتی رضایت داریم از خودمون و عاشق خودمونیم، و وقتی این مسیر رو ادامه میدیم، خدا مارو هدایت میکنه به جاهای بهتر و عالی تر… هدایت میکنه به ادم های بهتر، به شرایط بهتر… اصلا مهم نیست و نمیخواد که جامعه رو و ادم هارو عوض کنیم…اصلا لازم نیست با چیزی بجنگیم…
هرکسی بجنگه نابود میشه… هرکسی دنبال جنگ و درگیری باشه، درگیری دنبالش میاد… فکر نکنیم اگه زدیم نابود کردیم ادم های نامناسب و منفی و شرایط منفی رو، دیگه زندگیمون خوب میشه، امکان نداره همچین چیزی…
ما در مدار ها زندگی میکنیم، اگه دنبال جنگ و دعوا و درگیری باشیم در مداری قرار میگیریم که دعوا و جنگ و درگیری هست اونجا، شرایط و ادمهای اون مدار هم دنبال این داستانها هستن…
هیچکس هیچوقت با جنگ و درگیری خوشبخت نشده که هیچ، بدبخت هم شده
هیچکس با جنگیدن به صلح نرسیده… هیچکس با جنگیدن به آرامش نرسیده…
هرکسی دنبال جنگ و درگیری هست، تا اخر عمرش در همین شرایط میمونه تا نابود بشه، مگر اینکه تغییر کنه
استاد چقدر این صحبت هاتون آرامش بخشهکه نیاز نیست با چیزی “مبارزه” کنیم، خیلی ها از جمله خودم چون فکر میکنیم برای بهبود شرایط باید ادمها و شرایط منفی رو نابود کرد و یا با ادمهای بد جنگید و از سمتی بیشتر وقت ها هم زورمون نمیرسه به شرایط بیرونی و ادم ها منفی، مستاصل میشیم و احساس بشدت بدی به ما دست میده…. احساس ناتوانی و خشم و تنفر بهمون دست میده، چون قانونش رو نمیدونیم
اما قانون اینه که روزی زیبایی ها تمرکز کن، از الله هدایت بخواه، احساس خوبی داشته باش، باورهات رو درست کن، خدا تورو درمداری قرار میده که همین چیزارو میبینی… آرامش رو میبینی، افرادی رو میبینی که در صلحن با تو و جهان، افراد ارزشمند و زیبا و خوب، شرایط خوب، محیط خوب، لذت و آسانی و شادی…
مبارزه نیاز نیست… خدا مارو هدایت میکنه به هرچیزی که توجه کنیم بهش…
قانون اینه
قانون دنیا قانون مدار هاست… مدار مدار مدار مدار
به زیبایی ها توجه کنی میری تو مدارش
به منفی ها توجه کنی میری تو مدارش
قانون اینه
قانون جهان با توجه و باور ما شکل میده زندگی مارو… نه با زور و بازو و جنگ و انقلاب بیرونی
دنبال جنگ باشی به جنگ های بی انتها هدایت میشی
دنبال صلح و آرامش و زیبایی باشی به زیبایی و صلح و آرامش بی انتها هدایت میشی
نباید نگران عوامل بیرونی و منفی ها باشیم… قانون رو اگه درست درک کنیم نگرانی از بین میره… قانون اینه اگه روی زیبایی ها متمرکز باشی و حالت خوب باشه و باورهای خوبی داشته باشی، به مسیرهایی و شرایطی هدایت میشی که حال خوب و افراد خوب و شرایط عالی نتیجشه…
وقتی روی خودمون کار میکنیم نباید نگران منفی ها باشیم که مبادا بیاد تو زندگیمون…
چیزی وارد زندگی ما میشه که بهش توجه کنیم و متمرکز باشیم روش…
چیزی وارد زندگیمون میشه که باهاش همفرکانس شده باشیم قبلش….
هیچ چیزی بدون اجازه ی تو وارد زندگیت نمیشه…این کار هر لحظه انجام میشه…
ورودی مناسب= خروجی مناسب….
همه چیز ساده هست… نگران نباش… خودت رو تبدیل کن به شخصیت زیبابین، اونوقت زیبایی ها میاد تو زندگیت
هرچیزی که نمیخوای، باهاش نجنگ، فحش نده، اعتراض نکن، توجه نکن بهش، روت رو کن یه سمت دیگه
بهش توجه نکن
و سعی کنیم نعمت ها و زیبایی ها رو بهشون توجه کنیم…
خداوند هدایت کننده و اجابت کنندست… به درخواست های فرکانسی تو جواب میده…
وقتی میجنگی و دوست داری درگیر بشی، جهان آدمهایی رو برات میاره که اوناهم دوست دارن باهات درگیر بشن…
آدمهای خشن، ادم های ناراحت، ادمهایی که در صلح نیستن با خودشون همدیگه رو جذب میکنن… این قانونشه…
وقتی تمرکز میکنیم روی نکات مثبت و خواسته هامون، و ذهنمون رو کنترل میکنیم و کانون توجهمون روکنترل میکنیم، “فازغ از اینکه قوانین دولت ها چیه و اون بیرون چخبره” ما هدایت میشیم به خواسته هامون، هدایت میشیم به چیزی که میخوایم… کاری به جامعه نداریم و اصلا مهم نیست
باید خودمون رو درست کنیم… وقتی خودمون رو درست کنیم جهان مارو به جاهای درست و زیبا هدایت میکنه…
مثل داستان نوح و داستان لوط و بنی اسرائیل… که در زمان مناسب هدایتشون کرد به مکان مناسب
وقتی محیط اونا منفی بود یا منفی شد، خدا اونارو هدایت کرد مکان دیگه…
این قاعده ی جهانه، این قانون جهانه، این مشیت جهانه…
زندگی ما دست هیچکس نیست، زندگی ما دست خودمونه… تحت فروانرواییِ تنها فرمانروای دنیا
استاد من بعد چند سال عضویت در سایت شما و استفاده از فایل های شما، باورتون شاید نشه، انگار همین الان یک ذره درک کردم و باور کردم و اصلا انگار تازه شنیدم این قانون مدار هارو انگار تا همین الان که این فایل رو گوش دادم نمیدونستم این قانون رو… یک آرامش و احساس زیبایی درونم شکل گرفته الان که خیلی لذتبخشه… و بخاطر مرور قانون مدار ها بود که توی این فایل شنیدم…
خیلی جالبه
استاد الان یک حسی دارم که انگار دارم وارد دنیای جدیدی میشم… وارد مدار جدیدی میشم…همچین حسیه… انگار شرایط قبلی خواب و خیال بوده و دارم تازه متولد میشم… همچین حسی دارم الان… واقعا استاد تکامل چقدر مهمه… اگه صد سال در موردش صحبت بشه بازم کمه… تکامل واقعا مهمترین چیز در این مسیره… درک این قوانین، درک توحید، درک مدارها و درک خدا، بشدت نیاز داره به طی شدن تکامل… واقعا چی عجیبیه این قانون تکامل… خیلی مهمه…
واقعا بینظیر بود این فایل… واقعا از شما متشکرم استاد.. ممنون از شما و از خانم شایسته ی عزیز…
سلام اقای ادیبی عزیز ،
این و این متن زیبای شما هم هدایت و پاسخی به درخواست خودم بود ، من در پی تغییر شغلم هستم و چند جا هم اقدام کردم ، دلیل تغییر برای پیشرفت و رشد خودم می دانستم البته تا حدی این هست ولی با دقیق شدن در خودم متوجه شدم من مدنی است به واخواته ها و ما زیبا یی های محل کارم توجه دارم به مشکلی که با یک همکار دارم توجه دارم ، کار و محیطی که زمانی ارزو داشتم در ان کار کنم .با این فایل و متن شما و همزمان گوش دادن به قدم ۶ دوره ١٢ قدم که اون هم در مورد هدایت هست ، متوجه شدم من از خدا هر روز میخوام من را هدایت کنه ولی ته دل انگار یک جورایی به خواسته چسبیدم . از امروز تلاش می کنم رها باشم و فقط زیبایی همکاران و محل کار را ببینم و تلاش می کنم دست خدا را باز بگذارم تا من را به زیبایی بیشتر به افراد موحد بیشتر هدایت کند .
سپاس از شما و امیدوارم هر لحظه شادتر و ثروتمند تر باشید
سلام به برادر نازنین وتوحیدی خودم امیر حسین عزیز
خیلی تحسینت میکنم به خاطر درک عمیقت از قوانین.
چقدر لذت بردم از کامنتت خیلی کامل توضیخ دادی احسنت .سپاسگزارم
واقعا چه باور خوب وقدرتمندیه که خدا در هر لحظه در خال هدایت ماست.و همونطور گه گفتی کافیه رها باشیم
سمت خودمون انجام بدیم ،خداوند قطعا سمت خودش رو دقیق انجام میده و ما به مسیر خواستمون لاجرم هدایت میشیم. اولش سخته (تکامل) ولی هر بار که رها میشیم وبعد نتایج میاد ایمانمون به قوانین بیشتر میشه
و دفعه بعد یکم راحتر رها میکنیم وبه خدا توکل میکنیم .وهر چقدر این مسیر تکرار میشه ایمان بیشتر ونتایج بزرگتر میشه .از خدا میخوام که هممون رو توی این مسیر ثابت قدم نگه داره .آمین . سپاسگزارم
در پناه رب العامین باشی.
سلام سلام هزاران سلام و درود
خیلی خیلی با دیدن این فایل و شنیدن صحبت های استاد ذوق کردم و خیلی خوشحال شدم
میخوام از یک سفری بگم که تصمیم گرفته بودم که تمرکز و توجه ام به زیبایی ها باشه با دیدن زیبایی ها سپاسگزاری کنم و نگم براتون که چه اتفاق های عالی افتاد….. الان که مرور میکنم اون سفر ما پر بود از هم زمانی های عااااالی
یادمه چند سال پیش که عید نوروز تو ایران در چند استان سیل اومد من و خانواده ام هم در سفر بودیم ،مدام دیدن زیبایی ها ومدام سپاسگزاری باعث شد سفری بسیار عالی و پر از تجربه های عالی رو تجربه کنیم
از همون اول سفر که برای اولین بار تصمیم گرفتیم بریم کیش ،اونم با ماشین ،شب اول سفرمون رسیدیم به یزد قرار شد استراحت کنیم و فردا صبح اول وقت راه بیفتیم نمیدونم چی شد که همسرم به یکی از دوستانش در جنوب زنگ زد و دوستش گفت احتمالا در چندساعت آینده مسیر زمینی به کیش بسته میشه به خاطر آب و هوای بد و سیل
ما چند ساعت زودتر راه افتادیم وفقط توجه میکردم به زیبایی های مسیر و لذت و سپاسگزاری …..
خلاصه بخوام بگم ،همه میگفتن روی جاده رو سیل گرفته ،نمیشه رفت ولییییی
ما بایک توقف کوتاه تونستیم بریم کیش ،تو اون توقف با خانمی آشنا شدم که حسابی از جزیره هرمز تعریف کرد و باعث شد سفر به هرمز هم به برنامه سفر ما اضافه بشه وااااااااای که چقدر خوش گذشت خدایا شکرت. شکرت. شکرت .بینهایت شکرت ،از مناظر زیبا و منحصر به فرد جزیره هرمز .ساحل ینهایت شگفت انگیز تا معدن های زیبا ،بازارچه های محلی ،کوههای عجیب وقشنگ ،هنرمندان عالی گرفته تا غذاهای محلی و نوشیدنی های خوشطعم طبیعی و رستوران های زیبای محلی اونجا همه و همه وااااقعا جالب و دیدنی و عالی بودن در حالیکه ما اصلا برنامه سفر به جزیره هرمز رو نداشتیم و اون به ظاهر معطل شدن ما توش کلی خیر بود
واقعا عجیب بود بعد از رفتن ما کلا راه بسته شد و اجازه ندادن لندی گراف ها به کیش برن
جالبه سفر 4روز ه ما بهش 8ساعت اضافه شد واقعا نمیدونم چه جوری؟
تو کیش حدود 5روز بودیم کلیییی بازی آبی ،خریدو بازدید از جاهای دیدنی ،کنسرت و…….
وحسابیییی خوش گذشت خدایا شکرت شکرت شکرت
شنیدم درست بعد از خروج ما از کیش کل بازی های آبی تعطیل شده و سیل و باد و…….
تو عید اگه قشم جا رزرو نکرده باشی واقعا جا پیدا کردن تقریبا غیر ممکنه اونم برای 5نفر ولی برای ما که اصلا برنامه سفر به قشم رو نداشتیم خداوند یک شب اقامت در یک خانه بزرگ ،تمیز و زیباو دیدن یک صبح زیبا با هوای پاک و باران بهاری بی نظیر و دیدن ساحل زیبای خلیج فارس اونم اول صبحی زیبا رو رقم زد خدایا بی نهایت شکرت شکرت شکرت .
خلاصه اون سال عید یادمه حدود 15روز رفتیم سفر ،اینجوری بود که تو هر شهری اقامت داشتیم و از اون شهر خارج میشدیم ،یکی از اعضا خانواده تماس میگرفت و میگفت شما اونجایین ،اونجا که اخبار نشون میده حسابی سیل اومده و من میگفتم نه ما مثلا دیروز از اون شهر خارج شدیم ،خلاصه بگم تا اومدیم خونه این دیالوگ ها ادامه داشت
الان با دیدن این فایل یاد اون سفر افتادم چه سفر عالی و فوق العاده ای بود
جای همه دوستان خالی
توجه به نکات مثبت… ، من در بهترین زمان در بهترین مکان هستم….. ،من فقط دوست دارم زیبایی هاروببینم و لذت ببرم و سپاسگزاری کنم و خدای مهربونم منو هدایت میکنه…… ،سپاس ،سپاس ،سپاس
به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی ام. سلام به ناب ترین استاد دنیا ،مریم جان ودوستان هم فرکانسی ام. استاد عزیزم تحسین می کنم رابطه ی عاشقانه وزیباتون رو و گوارای وجودتون این همه زیبایی ولذت.این روزها معنای هدایت رو بیشتر درک می کنم زیرا صدای خداوند رو بهتر واضح تر می شنوم .هر روز این باور رو که از شما یاد گرفتم با خودم تکرار می کنم وخودم رو رو شونه های خداوند تجسم می کنم واون هر روز داره من رو به زیبایی های ناب تری هدایت می کنه.از زمانی که به خوبی ورودی هامو کنترل کردم و فقط تمرکزم رو گذاشتم روی فایلهای آگاهی بخش تون ،جهان من رو هدایت کرد به مسیرهایی که بهتر وراحتتر بتونم کنترل ورودی بکنم .محیط کاریم کاملا تغییر کرد ،انسانهای نامناسب به طور کامل از زندگیم حذف شدند وبه جاش آدمهای فرکانس بالا اومدند تو زندگیم .چشمهام زیبابین تر شدند، به مسیر علایقم هدایت شدم وقدمهای عملی تو این زمینه برداشتم، در زمینه ی ثروت دستاوردهای خوبی داشتم و….خدا رو هزاران هزار مرتبه شکر که هر روز به مسیر آسانی ها هدایت میشم.عاشقانه دوستتون دارم ودوستان پرمهرتون رو غرق در بوسه می کنم .
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان عزیزم
بهترین هدایتی که در زندگی خود تجربه کردم وارد شدن به این سایت الهی آموختم که تقوا چیه ثروت چیه آرامش چیه خدا کی اصلا من برای چی به دنیا آمدم هدف من از زندگی چیه خدایا هزاران مرتبه شکر برای این دستان پر مهرت
استاد عزیزم در این چند روز خیلی با خودم درگیر بودم که چرا با این که من دارم روی خودم کار میکنم اینقدر اطراف خلوت شده دیگه هیچ کسی دوروبره من نیست چرا این قدر تنها شدم تا اینکه نشانهی خودم را باز کردم دیدم که لایو شماره سه روی سایته بعد از گوش دادن یه لحظه تو متن این فایل آدرس لایو شمارهی دو را زده تو تلگرام بعد از دیدن این لایو بی نظیر که استاد عزیزم با مایک دوست داشتنی از قوانین صحبت می کنند چقدر لذت بخش بود روابط شما عزیزان که البته در دوره دوازده قدم از آن صحبت کرده بودید ولی من کامل این لایو را ندیده بودم تا اینکه وقتی این سوال برام پیش اومد هدایت شدم به لایو ی بی نظیر که تمام سوالات من را جواب دادید ممنون از شما عزیزه دلم که چقدر شما را عاشقانه دوست دارم
شما گفتید که وقتی شما روی خودتون کار میکنید این قانون جهان هستی است که تمام شرایط به نفع شما پیش میره واین تنهایی برای شما لازمه تا بیشتر وبیشتر روی خودتان کار کنید و از تجربه خودتون گفتید که اون اوایل شما هم این شرایط تجربه کردید و خدا را شکر که هدایت شدم به این لایو بی نظیر
یکی دیگه از هدایت های زیبا خداوند در سفر به قشم بود که در این سفر که ما با تور ما با قطار بود
برگشته ما دیگه از اون دوستان جدا شدیم با نیم ساعت تاخیر ولی در عوض بهترین پذیرایی و بهترین قطار روزی ما شد و کلی هم شهر شهر بندر عباس را گشتیم ویه دوست مهربان که راننده تاکسی بود آشنا شدیم و کلی آدرس عالی برای خرید ساعت به ما داد خلاصه خیلی خوش گذشت خدا را شکر
خدایا تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
مرا آسان کن برای آسانی ها
سلام به همه ی دوستان خوبم
سلام به استاد عزیزم و مریم مهربان
خدا را شکر میکنم که هدایت شدم به دیدن این فایل و آگاهی های عالی آن خدایا تو شگفت انگیزی و دیدن این همه زیبایی احساس من و عالی میکنه تشکر از شما زوج بینظیر و عالی که ما را در احساس خوب خودتان شریک میکنید امروز من از شب قبل به خودم قول داده بودم که زیبایی ها را ببینم و احساسم را خوب کنم تا اتفاق های عالی داشته باشم هدایت شدم به فایل صوتی و یک پیاده روی عالی صبح گاهی زیر باران زیبای پاییزی داشتم با صدای زیبای استاد عزیزم خدایا شکرت برای این هم زمانی بینظیر احساسم و انرژی ام فوق العاده است اصلا قابل بیان نیست بینهایت از شما سپاس گزارم الان فایل تصویری را هم دیدم و لذت دو چندان بردم شادی هاتون مستدام
خدایا شکرت برای این راهنمایی و الهام عالی
به نام الله یکتا
سلام
سلام استاد عزیزم
سلام خانم شایسته دوست داشتنی
سلام دوستان گلم
سلام همسفرای مشتی و باحال
استاد شما یه لحظه اون اول got me😂 گفتم بررررررررررررررف؟
بعد فهمیدم آهاااااااااااا😂
خیلی قشنگه مثل خودتون
این هدایت و همزمانی اینقدر تو زندگیمون زیاده و غیر قابل شمارش که فقط باید حواسمون باشه فکر نکنیم یه وقت که طبیعیه و به خاطر عقل خودمونه. باید به خودمون یادآوری کنیم که یه نیرویی برتر از همه نیروها داره این همزمانی ها رو به وجود میاره
خودم راستش یه لحظه اومدم فکر کنم به همزمانی های امسال، مغزم قفل کرد! بابا خیییییلی زیاد بوده. ولی خب یه باحالشو یادم میاد مال همین 3-4 هفته پیشه.
من با اتوبوس میرفتم دانشگاه، هر روزم ساعت 7:45 صبح کلاسام شروع میشد. آقا یه روز زدم به اون سیم گفتم نه! دیگه تحمل ندارم. من ماشین میخوام، نمیدونم یه وسیله نقلیه میخوام که باش راحت برسم خیلی اذیت میشدم.
فکر میکنین چی شد؟ منم هنوز نمیدونم ولی خداوند دوستان جدیدی رو برام فرستاد که صبحا با ماشین میان دانشگاه😂 بعد مثلا چند تا دوست هستند، به لطف خدا مثلا یه روز با این میام با اون میام. همین هفته پیش یه روز یکیشون خب ماشین نمیخواست بیاره بعد قرار شد بیاد با هم با اتوبوس بریم، رفتم تو ایستگاه یه رفیقا دیگه هم اونجا بود و نشسته بودیم، یه دفعه گفت فلانی امروز با فلانی میاد که ماشین داره، الانم داره میاد دنبال ما😂 آقا من اون لحظه یعنی نمیدونستم چطور شکر کنم. آخه اینقدر قشنگ!
بعد بگما این دوستای من هم پسرن هم دختر، کسایی که من قبلا اصلا ارتباطی باهاشون نداشتم ولی الان تبدیل شدن به دوستای عزیزم. انسانهای بسیار دوست داشتنی و نایس و باحال و سالم. و واقعا یکی از سپاسگزاری هام اینه که چنین افرادی رو دورم قرار داده. اینقدری که بقیه حسودیشون میشه🤣🤣 و من هنوزم یه هدف تو ذهنم دارم مثل استاد جون که گفت میخوام بهترین روابط رو توی دانشگاه داشته باشم و انشاءالله همین فرمون میریم جلو با خدا جونم تا اون هدفه هر روز کامل تر بشه. البته فرمون دست خدا جونمه
یه چیز خیلی خیلی باحال دیگه که همین چند روز اخیر دارم انجامش میدم در مورد قانون سلامتیه
من خیلی دلم میخواد دوره رو داشته باشم ولی نمیخوام با پول والدینم باشه، حالا یه چیز باحال تر، من 3-4 ماهه دارم توی باشگاهی که از مرداد سال 1400 میرفتم، کنار مربیم کار میکنم و یه تغییر خیلی بزرگ تو زندگیم بوده که همش میخواستم از این دست اتفاقا بیفته و به درآمد خودم برسم. راستش هنوز پول نگرفتم ولی کلی تخفیف گرفتم😂 همین هفته پیشم از یکی از شاگردامون که بسیار عزیزه یه هدیه گرفتم( واسه هممون آورده بود 3 نفریم). یه تیشرت نایکی اصل که اتفاقا گل همه اون تیشرتا بود😂😂😍😋 تازه تا من این کارو شروع کردم اتفاقاتی افتاد که حضور منو اونجا مهمتر میکرد، یعنی ته ته هدایت
حالا میگفتم، از توی عقل کل از پاسخ یکی از دوستان یه نکته ای رو خوندم در مورد تغذیه، خیلی وقت پیش خوندم ولی خب انگار تکاملم در حدی نبود که جدیش بگیرم، حدود 3 روزه، از روز 3 شنبه 24 آبان تصمیم گرفتم قند و نشاسته رو مصرف نکنم یا خییییییییلی خیییییییییلی کم مصرف کنم. از اون موقع هم بیست چاری توی یوتیوبم و دارم ویدیو های مربوط بهشو میبینم و مدام اهرم رنج و لذت تو ذهنم قوی تر میشه که چه سمی داشتم وارد بدنم میکردم، همه اون ویدیو ها هم از تاثیر مصرف نکردنش بعد از یکی دو هفته میگفتن ولی من دقیقا فردای اون روز حس متفاوتی داشتم. قبل از اون هم چند ماه پیش نشستم کلی در مورد خواص بعضی مواد غذایی و ویتامین ها و اینا تحقیق کردم و اینا با هم جمع شد و من امروز یه خوراک کاملا متفاوت با روزهای قبلم داشتم. منتهی اینو میدونم که تا اینجا 40-50 درصد کارو فهمیدم و بقیشو باید از قانون سلامتی یاد بگیرم ولی اینو حس میکنم که این هدایتا داره زمینه سازی میکنه قبل از اینکه من دوره رو بخرم
ها راستی یه چیزی یادم اومد بگم😂 یک ماه پیش وسط این اتفاقات یه روز شنبه من یه بسته اینترنت 100 گیگی هدیه گرفتم😂 هیشکی باورش نشد کلی باهاش یوتیوب رفتم و فیلم دانلود کردم آخرشم 60 گیگش موند😂 اره خلاصه
الان من از خداوند انرژی بیشتر، سلامتی بیشتر، بدن عضلانی تر، دوستای بیشتر و بهتر اگر هم نیاز نبود روابط بهتر با همون دوستای خوبم، ثروت بیشتر، زندگی هیجان انگیز تر و تجربیات باحال تری رو میخوام و به قول شما برم بنویسمشون تا خداوندم مهر تاییدشو بزنه پای درخواستم و بگه چشم اطاعت بنده عزیزم بشین فقط روی شونه های من تا ببرمت به جاهایی، پیش آدمایی و کنار اتفاقاتی که فکرشم نمیکردی وجود داشته باشن، فقط منو ول نکن
خدایا شکرت
چقدر این فایل تا عمق وجودم رفت
عشق کردم
عاشقتونم
دستتون در دست الله یکتا
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام
سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربون
سلام به بچه های سفر به دور آمریکا سلام به همه. خدارو صدهزار مرتبه شکر خدا را صد هزار مرتبه شکر خدا را شکر که این بارم تونستم همسفر بشم این بار تونستم سفر کنم کجا ؟؟؟این بار تونستم سفر کنم به جایی که مثل برف سفید بود اول فکر کردم واقعا برف باریده واستاد تو سرما پابرهنه روی برف ایستاده (یخ نمیکنخ استاد الله اکبر😂😂😂 )
تا اینکه استاد گفت این برف نیست ماسست ماسه سفید ماسه سفید الله اکبر الله
مگه چنین چیزی هم وجود داره مگه هست مگه داریم خدایا خلقت تو شد خدایا نوکرتم ممنونم ازت خدایا ممنونم ازت برای این همه زیبایی ممنونم ازت برای این همه برکت خدا جونم ممنونم ازت خدا نمیدونم چه جوری سپاسگزاری کنم این همه نعمتی که دارم میبینم این همه زیبایی که دارم میبینم این همه قشنگی که دارم میبینم. همینجور لبخند رو لبم میاد همینجور بوس میفرستم واسه استاد نمیدونم چرا
ولی میدونم یه حس نابی ولی میدونم یه حس قشنگی خدا جون صدهزار مرتبه شرکت صد هزار مرتبه شکر شکرت.
خب استاد جون و بچه ها میخوام دوتا هدایت رو بهتدن بگم که اشک از چشما میاد وقتی این هدایت رخ داد خدایاااااا شکرت….
می خوام در مورد دوتا هدایت رب الهی بگم دوتا هدایتی که تو این چند وقته برام اتفاق افتاد توی دو سه ما اخیر خدا را صد هزار مرتبه شکر خدا ممنونم ازت واقعا نمیدونم چی بگم واقعا ممنونم ازت خدا جون الان براتون توضیح میدم که چه اتفاقی برام افتاد
من به لطف خدا تازه نامزد کردم یعنی همین دو سه هفته پیش نامزد کردم اونم به لطف خدا و هدایت خدا خدایا صدهزار مرتبه شکرت برای وجود عشقم خدایا صد هزار مرتبه شکرت که این عزیز دل رو توی مسیرم قراردادی خدایا صدهزار مرتبه شکر الهی شکرت به من یکهدیه الهی دادی.
اول اینو بگم من میخواستم یک انگشتر نشون بگیرم.
عزیز دلم رفت انتخاب کرد.
و من دیدمش خیلی قشنگ بود خیلی زیبا بودی انگشتر فوقالعادهای بود ولی قیمتش خیلی بالا بود برای من خیلی بالا بود تو اون موقعیت البته خدارو صدهزار مرتبه شکر
یه روز باهم رفتیم برای انگشتر مناسبتر پیدا کنیم.
یه روز کامل تمام طلا فروشی های تهران رو گشتیم رفتیم کل طلافروشی ها رو گشتیم انگشتر دیدیم.
انگشتر دست کردیم ولی بازم همون یکی تو دلمون بود…خانومم گفت یه چیزی میگیریم دیگه حالا دستت خالیه
گفتم توکل به خدااااا خدا هدایتمون میکنه اصن نگران نباشش عزیز دلم توکل به خداااا.
تا یه روز رفتم پیشش گفتم بریم انگشتر ببینی همونجایی که دیده بودی رفتیممم همون طلا فروشی و همون انگشتر رو دوباره دیدیم.
رفتیم تو مغازه گفتیم این انگشتر میخوایم.
چه قیمت گفت ۳۵ ملیون تومن
گفتیم چی این همون ۴۵ ملیونی شده ۳۵ خدایااااا من شکرررررررت
خانم منو نگاه کرد
خانم من نگاه کرد گفت تا چقدر میتونی هزینه کنی گفتم تا ۳۰ میلیون تومان خوبه میتونم هزینه کنم آخه قبلا گفت بود قیمت این انگشتره ۴۲ ۴۳ نمیدونم دقیقا شایدم ۴۵میلیون تومن اون موقع به من گفته بود حضور ذهن ندارم الان شده بود ۳۵ میلیون تومان.چون من بهش گفت بودمتا ۳۰ ملیون میتونم هزینه کنم.
خیلی خوشحال شدیم خیلی خدا را سپاس گزاری کردم بعد انگشت را دست کردیم به بابا گفتیم آقا ما همینو میخواهیم.
اومدم بهش بگم آقا به ما تخفیف نمیدی دیدم خدا یه مننننننن اللهاکبر از این همزمانی از این عشق از این هدایت… در اومد گفت اولین مشتری و هستید بعدشم تازه میخواین ازدواج کنید امروز هم نمیدونم میلاد یکی از امامان بود نمیدونم دقیقا کدوم امام بود امروز هم میلاد و این انگشت رو بهتون ۳۱ میلیون میدم آقا من اینقدر ذوق کرده بودم اینقدر خدارو شکر کردم اینقدرررررر سپاسگزار کردم.خدایا شکرت اون کارتری که میدن رو گرفتیم گفت بعد از ظهر بیاید واس انگشتر ک کوچیکش کنیم رفتیم با عزیز دلم نشسته بودیم اشک از چشام اومد گفتم دیدی دیدی خدایا هدایتمون کرد خدا برامون ساخت خدارو صدهزار مرتبه شکر کردم یه عکسی هم همون لحظه گرفتیم با همون کارته خدایا شکرت این اولین اتفاق بود.
ممنونم ازت رب نازنیم بینهایت شکرررت.
دومیناتفاق که دقیقا یه هفته پیش رخ داد برام این بود.
من همیشه دوست داشتم دوچرخه حرفهای داشته باشم تو مایه های اسکات یا جاینت.
چرخ داشتم مدل سندی ساحلی بود سنگین بود خیلی وقت بود استفاده نمی کردم ازش چرخ دوستم پیشم بود.دستت دوستم درد نکنه و ازش ممنونم که چرخش رو گذاشت بود پیش و من ازش استفاده میکردم خدارو شکر.
همه بهم میگفتن حسین دنبال چرخیم واست گفتم خدا کریم ایشالله بهترینشون میگیرم به امید خدا میگیرم خیلی گذشت من از چرخ دوستم استفاده میکردم و لذت می برد و همیشه خدا را سپاس گزار بودم که میتونم کیلومترها رکاب بزنم و خداروشکر میکردم
تا ۲ هفته پیش ارتفاق خیلی قشنگی برام رخ داد یکی از خواهر های دوستم بهم پیام داد گفت…
.اون چرخهایی که میخواستم جاینت و اسکات دست دومشون تو مایع ۱۸ ملیون تا ۲۰ ملیون بودن.
خواهر دوستم بهم زنگ زد گفت حسین دوستم چرخی داره واسه فروش پول لازم میخواد بفروشش گفتم چرخه چیه عکسشو برام بفرست آقا عکسشو برام فرستاد یه اسکات بود یه اسکات خیلی تمیز و شیک بود گفتم خب باشه خبرت میکنم عکسایی دیگه ازش برام بفرست فرستاد و خیلی تمیز بود گفتم خدا کنه سایزش بهم بخور و عالی باشه گفتم اگر سایزشم نخورد قیمتش اگر خوب بود میفروشم با پولش مثل خودشو میگیرم.
گفتم قیمتش چند گفت ۹ ملیون هشصد گفتم اااا چقدر خوب کمتر نمیدش گفت بهش میگم گفتم بهش بگو فردا میام دنبالش چرخ یه شهر دیگه ای بود.ظهرش زنگ زد گفت حسین میگه نمیفروشمش ولی من یه کاری میکنم بفروشش بهت گفتم زیاد اصرار نکن خیر ان شالله فقد اگر گفت بگو که من عصر حرکت کنم واسش.هیچی خبری نشد
از سرکار اومدم رفتم تمرین. تمرین میکردم از اب که در اومدم دیدم پنج تا شیشتا تماس بی پاسخ دارم. از خواهر دوستم زنگ زدم بهش الله اکبرررر الله اکبرررر از این هدایت االله اکبر از این لطف رب نازنیم خدایااااا شکرتتتتت
گفت حسین چرخ رو اورد ۹ ملیون هم دادش خودش چرخ اورده برات گفتم خداااااای من بینهایت شکرت
چرخی که همیشه میخواستم چرخی که قرار بود خودم برم دنبالش چرخی که بهترین چرخه چرخه چرخی که سایز خودم باش که نخوام بفروشمششش خدایا شکرررررتتتتتتت……
الله اکبر خدایا بینهایت شکررررت سپاس از تو رب نازنیم شکرت شکرتتتت ممنونم ازت رب من
استاد سپاس گزارم ازت برای این همه اگاهی و برای وجودت و خانوم شایسته مهربان ممنونم ازت برای این همه قشنگی و زیبایی وجودت
خدایا ازت میخوام که من رو هدایت کنی همیشه به سمت زیبایی ها قشنگی هااا و لذتها الهی شکرت رب من
در پناه الله شاد سلامت و ثروتمند باشید….
سلام سید جانم .
سلام بر مریم بانوی عزیزم
در این صحرای زیبا سکوت بود و آرامش و حس نزدیکی به رب
من داستان هدایت خودم رو برای شما میگم
یکی از هدایتهای خدای عزیزم در زندگی ام
دو سال پیش بود
من در شب تاریک روح به سر میبردم یعنی وضعیت سلامتی افتضاح روابط افتضاح
حال روحی بد و قلبی در از کینه به سر میبردم
خانه ما بالای خانه خانواده همسرم بود و من دوست داشتم از اونجا بریم
من آدمی بودم که از سن پانزده سالگی روی خودم کار میکردم و ارتباط خیلی خوبی با خدا داشتم
اصلا خدای من با اکثریت جامعه فرق داشت
اشتیاق من برای رفتن به خانه ای که خریده بودیم زیاد بود ولی به خاطر بیماری پندمیک همه برنامه های من به هم ریخت و من اصلا به رفتن فکر نمیکردم .
خدااای من بودن در اون شرایط برام سخت بود
خیلی سخت
اونجا که بودم این آخری ها دیگه با اون سارای قبل خیلی خیلی فرق داشتم گاهی فقط مینشینم و از خدا خودم رو میخواستم
همون سارای مهربونم و عاشق و با ایمان و لطیف
یادمه همون موقع همزمانی هوایی برام پیش اومد که باعث شده بود من بدون هیچ برنامه ریزی از طرف خودم به سمت کتاب خانم اسکاول شین و قرآن بروم با خودم میگفتم اگه قوانین در تورات هست باید در قرآن هم باشه و دنبال قوانین در قرآن بودم .
تنها کار عالی ای که هدایتی در اون زمان جهنمی انجام دادم همین بود که خیلی بهم کمک کرد
خلاصه یه روز که تلفنی داشتم با فردی صحبت میکردم بهم گفت تو که اینقدر دوست داری مستقل باشی و بری از اینجا خب چرا نمیری
گفتم میخواستم برم اما به خاطر بیماری …..
اون فرد دست خدا شد و مرا هل داد به سمت خواستم فقط با یه کلام حرف
خلاصه منم به همسرم گفتم بیا بریم خونه جدیدمون و البته که من به خدای درون همسرم گفتم و او نرم شد و قبول کرد
تمام صداها و نداها و شهودها
تمام دیوارها
همه چیز
و
همه کس
مرا صدا میزدند و میگفتند برو
و من با باور قلبی هر روز مینوشتم و تکرار میکردم
هم اکنون تمام حصارها از بین میرود و من به ارض موعود خود وارد میشوم
از هزاران راه هزاران نیکی به من میرسد
خداوند دستان عزیزش رو برام فرستاد
که بینهایت ازشون سپاسگزارم
و من به ارض موعود خود آمدم
کاملا هدایتی و زیبا
مدار من عوض شد
سلامتی بیشتر
روابط عالی
دیگه حتی اگه بخوام برم به اون خونه
حتی اگه بخوام یه سر به خانواده همسرم بزنم نمیتونم نمیشه
انگار مدارها بینهایت متفاوت است
خدایا بینهایت سپاسگزارم
اصلا جهان من تغییر کرد
البته این تازه اول راهه میدونم جهانهای بهتر از این جهان و مدار منم هست
من اونا رو میخوام و سپاسگزار پروردگارم
توی مدار قبلی مدام مینوشتم که میخوام درآمد همسرم …. تومن باشه اما نمیشد
برام عجیب بود
اما از وقتی مهاجرت
منظورم از یه خونه به یه خونه دیگه
منظورم همون ترک منطقه امن هست
همون جهاد
ببین من اگه اونجا بودم
پول کرایه و رهن این خونه رو داشتم
دخترم شاید یه مدرسه بهتر میرفت
و حتی کمک های که خانواده همسرم میکردند
کمکهای مالی و غیر مالی
اما روح من میخواست بره
پس فکر میکنم من از خیلی وسوسه ها گذشتم
یعنی هر کسی میفهمید من از اونجا میخوام برم میگفت تو خیلی خل هستی خب اونجا نشستی این جوری پول بیشتری داری اما من فقط حرف قلبم را و اون صدا اون الهام گوش دادم
باز هم صدا بهم گفت به همسرت بگو از مغازه برادرش بیاد بیرون
ببین همش شرک بود
همش چشم به دست غیر خدا بود
خدا براش یه کاری پیدا کرد همین که من بهش گفتم کار هم همونی که بر زبانم جاری کرد همون کار هم براش پیدا کرد .
درآمد همسرم همونی شد که قبلا نوشتم و از خدا خواستم تازه بیشتر
همسرم چند ماه اونجا کار کرد که مدیر اونجا بهش گفت ما فعلا نیازی به شما نداریم
همون شبی که همسرم اینو گفت
به خدا گفتم خدایا قرارمون این بود تو صاحبکار همسرم باشی
فردای اون روز از تهران
دفتر مرکزی به همسرم زنگ زدن
و همسرم بدون یک روز بیکاری سر کار رفت
کاری که مزایای اون بیشتر از شغل قبلی
درآمدش هم بیشتر شد
من هر روز صبح به خدا میگم که چه چیزهایی میخوام
و کار بهتر همسرم رو خواسته بودم
خودم هم یه بیزینس کوچکی در خانه راه انداختم
و هر روز در دفترم مشتری میخوام از خداوند.
مشتری زنگ میزنه میگه الان میام آدرس میگیره اما نمیاد
با این وجود بابت حتی زنگ زدن مشتری
بابت اینکه میبینم آره مشتری هست از خدا سپاسگزاری میکنم .
بینهایت دوستون دارم
از خدا مدارهای بالاتر رو میخوام
سپاسگزارم از شما ❤️🥰
به نام آفریننده ی زیباییهای بی حدواندازه
سپاسگزاره خداوندم که من رو به مسیر نعمتهای بی پایانش به سادگی وبدیهی وباعزتمندانه هدایت میکنه
سلام به استادان عزیزم روزتون پرازخیروشادی و پرازتجربه های قشنگ
استادجان هربار با صحبتاتون مهرتأیید برقلبم میکوبید که مسیرم مسیره درستیه و هرباردارم بیشتر سرسپرده ترمیشم به هدایتهای الهی
اونقدر به تک تک صحبتاتون باوردارم که وقتی گفتیدچندین متربرف اومده بدون هیچ مقاومتی باورکردم 😬حتی اون قسمتی که پابرهنه بودید ناخوداگاه تحسینتون کردم وباخودم گفتم چقدر استاد روی خودش کارکرده که میتونه سرمای برف رو کمتر احساس کنه🤣
استادواقعا نوع کلامتون چه جنسیه که بااینحال که هسته ی همه ی حرفاتون حال خوب=اتفاقات خوبه اما باهربارشنیدن یک فایل تازه،انگار اولین بارمه دارم این حرفارومیشنوم واقعا دست مریزاد ازینهمه آگاهی خداوند که در درون شما انقدر عالی هویدا میشه خدایاشکرت
این فایل باجلسه ی یک تا چهار قدم هفت یک مکمل عالیی میشه برای سرسپردگی به مسیرجریان هدایت الهی که اولا باورکنی همه ی موجودات روی زمین درهرلحظه هدایت میشن،ثانیا اجازه بدی که اون خودش به هررمسیری که به خیروصلاحته تورو به خواستت برسونه
استادجان من خیلی تجربیات ریزودرشت ازجریان هدایت رو توزندگیم داشتم،البته ازوقتیکه باورکردم که همه ی مابدون استثنا به اصلواساس کانون توجهمون توزندگیمون هدایت میشیم تونستم تمومه اتفاقات زندگیمو مثل یک پازل کنارهم بچینم و بفهمم که تمومه اینا همش باجریان هدایت الهی پیش رفته
یک تجربه ای که این مدت داشتم درمورد یک مسئله ای درموردسلامتیم بود که تقریبا سه ماه منو درگیر کرده بود،و ازون موقعی هم که این باور رو ساختم که بدنم مثل یک داروخانه ی بزرگ داره کارشو عالی انجام میده سعی میکردم که درموردش نه باکسی صحبت کنم نه ترحم کسیو جلب کنم و نه بخوام تمرکزم رو بذارم روش که مسئله رو بغرنج تر کنم،وباخودم میگفتم بلاخره مجبوره خودشو بهبود بده من لازم نیست کاری کنم
ولی ازیه جایی به بعد دیدم این مسئله گویا داره طولانی میشه و یجورایی انگاردارم آشغالا رو زیر مبل قایم میکنم و دارم خودمو گول میزنم که خودش خوب میشه،چون نه اونقدر میتونستم رهای رها باشم نسبت به مسئلم نه قدم درست حسابیی برای بهبودش برمیداشتم
تااینکه چندروز پیش بود خیلی باخدا صحبت کردم گفتم خدایا خودت بهم قدرته رهابودن بده که اجازه بدم به مسیری که فکرشو نمیکنم هدایت بشم و مسئلم به سادگی وراحتی حل بشه
اگه میخواستم این مسئله رو بارفتن دکترحل کنم خدامیدونست قراربود چقدر میخواستن همه چیو پیچیده کنن و با کلی داروو درمانای عجیب غریب بهبودم میدادن،ولی من گفتم نباید اینقدر سخت بشه خدا میتونه به ساده ترین راه حل ممکن منو هدایت کنه که بدون هیچ دکترودارو درمان شیمیایی خوب بشم
و خوب چون من تومسائل سلامتی بهترازبقیه ی زمینه ها خوب تونستم این مدت دوساله روخودم کارکنم برام واقعا عجیب بود که توجه به چه چیز ناجالبی باعث شده انقدر وضعیت سلامتی من تو این قسمت ازبدنم درست کارشو انجام نده و اینقدرهم طولانی بشه
خلاصه اینکه دوستم دو سه روز پیش بود زنگم زد و حرفمون به جایی رسید که انگارخوده خدابود اون راه حل رو داشت اززبان دوستم بهم میگفت وانگار قششنگ به قلبم نشست،تا تلفنو قطع کردم همون کاررو انجام دادم و بخدا قسم انگار که آبی بود که ریخته شد روی آتش
بعدنشستم باخودم فکرکردم که ببین انقدر استاد داره فریاااد میزنه که اگه میخوای مسئلت به راحتی حل بشه،کافیه که تمرکزت رو از روش برداری و خودتو رها کنی و درکناراونها احساستو خوب نگهداری
اونوقت اتفاقات خودبخود جوری رقم میخوره که بعدش برمیگردی نگاه میکنی میبینی که خیلی وقته مسئلت حل شده و خودت هم متوجه نشدی
یعنی استادمیدونی موقعی من تونستم اجازه بدم به جریان هدایت که کارشو درست انجام بده که دیگه واقعا بریده بودم،نمیخواستم بعدازدوسال ازطریق قرصوداروی شیمیایی خودمو بهبودبدم گفتم من نمیدونم باید یه راه اسونتری خدابهم نشون بده
میدونی اون مدت هم چسبیده بودم به این موضوع که خدایا زودباش چرا کارتو انجام نمیدی من که همه چیو دادم دست خودت،هم اینکه بانداشتن رهاییِ کامل و نداشتن حالِ خوبِ دائمی کاره خدارو یجورایی خودم باحسوحالم به تعویق مینداختم
دقیقا اون حرفتون رو (که توی قدم۷درمورد رهایی میگفتید که ماآدما میخوایم روی دوش خدابشینیم اما یجورایی هم میخوایم به خدادستور بدیم که نه ازونطرفی برو نه ازونطرفی بهتره)تجربه کردم،و فهمیدم که آقاجان اگه مسئلت رو میدی دستِ خدا پس بی زحمت دیگه بهش اعتمادکن وبذار کارشو اونجور که به صلاحت میدونه به راحتی انجامش بده
فقط کافیه تو احساستو تو زمانای بیشتری خوب نگهداری،اصلا این مسئلم انقققدر راااحت و بدونه هیچ هزینه ای واقعا و ازیک راه کاملا خنده دار حل شد،،،که گفتم بابا چرا ما هربار گول این ذهن نجواگر رو میخوریم و رو عقل پوک خودمون حساب میکنیم و اجازه نمیدیم جریان هدایت مارو ببره به مسیرراست به مسیری که توی جاده ی آسفالتی پراز چه چه پرندگان و پرازسرسبزی هست
اصلا چی میشه که من قبلش باخدای خودم صحبت کنم و بگم خدایا من ننمیدونم تومیدونی،بعدش دوستم توصحبتاش جوری حرف بزنه که انگار خوده خدا همزمان میگفت گرفتی چی شد؟اینه راه حل برو همون یه قدمو بردار تامن جواب نهایی رو بهت بدم
اولم اون شَکو شُبهه ها بود که نکنه جواب نده نکنه بدتر بشه،ولی یه چیزی ته قلبم میگف تو انجام بده پشیمون نمیشی
خلاصه که خیییلی باید شش دُنگ حواسمون جمع باشه که بتونیم درکنار اون نجواهای ذهن به حرف قلبمون یا به همون هدایت خدا اعتمادکنیم و بذاریم کارشو عالی انجام بده
البته که هنوز جای کارداره که بهبودی بیشترم رو به دست بیارم اما باهمون یکبار انجام دادن اون راه حل در حده پنجاه درصد فهمیدم که نتیجه ی مورددلخواهم رو به دست اوردم،و خیلی خیلی وضعیت سلامتیم رو به بهبودیِ عالی داره میره خداروشکر
یه داستان هدایت دیگه که دوست داشتم اینجابیان کنم اینه که دوسال پیش که تازه وارداین مسیرشده بودم وخیلی جدی روی ورودیهام کارمیکردم و سعی ام براین بود که باادمایی که زیاد تو درودیوارن پشین برخاست نداشته باشم و همزمانی بود بادوران پندمیک
اینکه میگید هرکسی تومدارسلامتی باشه اگه خودشم بخواد نمیتونه باادمایی که درمدارناسلامتی هستن تویک جا قراربگیرن،یه مدت طولانی حدود یک ماه بود که هرکارمیکردم برم خونه ی خانواده ی همسرم یهویی دلم شور میزد و تپش قلبم بالامیرفت و یه حسی مانعم میشد که نرم یعنی تا دم در میرفتمو یهویی حالم بدمیشد که میخواستم برم،خلاصه انگار یه مانعی مثه دیوار نمیذاشت که برم اونجا،بعداز یک ماه فهمیدم که کل خانواده ی همسرم به شدت دچاراین بیماری شده بودن و در قرنطینه ی کامل به سر میبردن
دلیلشم واقعانمیفهمیدم که چرابهم گفته میشه نرم،فقط یه حسی میگف بیابشین نمیخواد بری،و واقعا بعدش متوجه شدم که اون همون جریان هدایت بود که بهش گوش کردم
نکته ی جالبترش اینجابود که همسرم ازجریان شرایط اونهاخبرداشتن و به من نگفته بودن،درصورتیکه همسرم هرجریانیو بامن درمیون میذاشت،ولی اونموقع حتی اززبان همسرم هم نشنیدم که اونها درچه شرایطی به سرمیبرن
وبازهم اینجابیشترباورکردم که وقتی تومداردرست باشیم حتی خبره منفی هم راهشو گم میکنه و میره میرسه به اون شخصی که واقعا تومداره شنیدنشه
همیشه برام سوال بود که این حرفی که درونم زده میشه یعنی چیه که یبارمیگه برو یبارمیگه نرو،خیلی جاهابحرفش گوش دادمو نتیجه عالی بوده وخیلی جاها هم سرم محکم به سنگ خورده که نتونستم درست تشخیص بدم که اون صدای خدای درونم بوده که بهم میگفته چی برام بهتره
ولی الان دارم بیشتر بهش گوش میدم و بیشتر دارم اون گوش دادنه روبااحساسی که نسبت بهش دارم مقایسه میکنم و نتایج عالیی ازون هدایت میگیرم
یه چیزه دیگه اینکه خوشبختانه من تواین دوسه سال اخیر دچاراین بیماری نشدم خداروشکر،و تمومه این فایلای ارامش درپرتو اگاهی از یک واکسن مادِرنا هم بیشتر روی بدنم تأثیر مفیدگذاشته🥰بخاطرهمین تاجایی که دیدم برای واکسن زدن اجبار نمیکنن من هم از زدن واکسن خودداری کردم و خداروشکر الانم بدون زدن هیچگونه واکسنی درسلامتی کامل به سرمیبرم
یک تحسین فوق العاده هم به شماعزیزان که درهرفضای روحانی و رؤیایی که قرارمیگیرید اون حسوحال خوبتون رو بی منت باما تقسیم میکنید و اجازه میدید که همون جریان هدایت شمارو به جاهای رؤیایی تر روانه کنه
انقدر دوست داشتم اون نرمیه شنها رو از نزدیک لمس کنم که چندبار توی فایل فقط حواسم به دست استاد پرت میشد و متوجه صحبتاتون نمیشدم🙈😬ودوباره فایل رو از اول میدیدم
خیلی خیلی لذت بردم ازین فایل و ازیهنمه اگاهی،دقیقا قدم۷و۸رو تو یکساعت بااین فایل عااالی جاش انداختید تو ذهنمون
استاد راستش که گفتید بانشونه ها فهمیدم که نباید فعلا بیام ایران ذوق کردم که نشد بیاید🙈چون دوست دارم یه زمانی ان شالله به ایران بیاید که اولا آرامش در ایران برقرارباشه،ثانیا بتونم با نتایج بزرگ در دستم تو سمینارتون باافتخار شرکت کنم ان شالله
میدونم آرزوی خیلی ازبچه هاست که زمانی توایران شمارو دیدن کنن که بانتایج بزرگ شمارو درآغوش بکشن
و قطعا خیلی مابچه های عباسمنشی جای کارداشتیم که خودمونو به مدارای بالاتری از جهان ببریم تا بتونیم بااحساس لیاقت بیشتری شمارو ازنزدیک ملاقات کنیم
و این جورنشدن برنامتون به ایران هم برای شما وهم برای ما همش خیره و مطمئمنا خدا قراره در زمانومکانوموقعیت مناسبتری شمارو به ایران ومارو به دیدار روی ماهِ شمادوبزرگوار هدایت کنه ان شالله
براتون آرزوی سلامتی دارم ودرهرنقطه ای ازجهان هستید سرسپرده به جریان هدایت درمسیره درست باشید ان شالله
خدانگهدار🥰
به نام خالق زیبایی ها، که هر لحظه منو با این زیبایی ها عاشقتر میکنه
سلام به استاد عزیزم و مریم دوست داشتنیم و دوستان هم مدارم
قبل از اینکه چند مورد از این همزمانی ها طبق مدار خودم بیان کنم میخوام صمیمانه با همه ی وجودم از شما دو بزرگوار تشکر کنم بابت این مسیر، این آگاهی های پر از برکت و این صحنه های پر از عشق و روحانی که واقعا وجودم رو به وجد میاره🙏❤❤
یکی از همزمانی های زندگیم که چند روز پیش برام رقم خورد با توجه به اینکه باردارم و در شهری هستم که جز خدا و همسر و فرزندم کس دیگه ای رو ندارم و این دوران بارداری که با میل خودم در این شهر ماندم تا خودم رو بهتر بسازم و موردی که پیش اومد قرار شد همسرم به یک مسافرت بره و چون اواخر بارداریم هست قرار بر این گذاشتیم تا شنبه دکتر منو ویزیت کنند تا ببینیم شرایطم به چه صورت هست که سه شنبه قبلش مسعله ای برام پیش اومد که زودتر رفتم دکتر که متوجه شدم دکتر برای هفته ای که من میخواستم مراجعه کنم نخواهند بود و به مسافرت میرن و در ادامه اون مسعله که میشه گفت ناگهانی رخ داد من به خودم میگفتم همه چیز خیر هست و نگران نشدم و موردی که رخ داد باید یسری خرید انجام میدادم که با توجه به اون شرایطی که پیش اومد در کمترین زمان هدایت شدم و چندین خریدم رو به راحتی انجام دادم .
همزمانی بعدی ، میخواستم تخت سفارش بدیم که از یکی از دوستان سوال پرسیدم که اتفاقا گفتن داداش خودم در این زمینه فعالیت دارند که هدایت شدیم به این شخص ماهر و کاردرست
فرزندم رو میخواستم کلاس فوتبال بفرستم اما اطلاعات زیادی در مورد مربی نداشتم و به یکی از دوستان پیشنهاد دادم که پسرشون اگر دوست دارند بیارن به فلان کلاس که بهم گفتن اتفاقا یه مربی خوب برای پسرشون گرفتن و جلسه اولش رو قرار برن اگر میخواین شما بیاین اونجا که با کمال میل به سمت یه مربی ماهر هدایت شدیم .
سپاس بیکران بابت تمامی عشقی که دارین❤💜