چندبرابر کردن درآمد در یک سال | قسمت ۲ - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

1174 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پریای ره یافته گفته:
    مدت عضویت: 1678 روز

    به نام خداوندی که قدرت خلق کردن و تغییر کردن و به ما عطا کرد.و سلام خدمت استادم که واقعا استاده تغییر کردنه و عزیز دلشون مریم جان.و سلام خدمت همسفران با اراده ام در برگ بیستم این سفر لذت بخش.

    استاد عزیزم واقعا مثل همیشه درست میفرمایید ما جهان و به دلخواه خودمون تغییر دادیم.چون ما داریم فرکانس ارسال میکنیم و پاسخ مناسب و میگیریم.اما نمیپذیریم که اتفاقات که برامون رخ میده هماهنگ با خودمونه.

    بنابراین اگر ورودی مناسب باشه خروجی هم مناسب میشه در نتیجه فرکانس خروجی ما هماهنگ میشه با اتفاقات ما.

    باید بپذیریم و باور کنیم ثروت خوبه و ثروتمندان خوب هستند.

    باور کنیم که ثروتمند شدن معنوی هست.باور کنیم که ثروتمندان به بهشت میرن و …..

    استاد عزیزم آگاهانه روی باورها کار کردن و ادامه دادن و اتفاقات عالی رقم زدن.👌👌👌

    استاد عزیزم البته که شما روشنگری سخاوتمند هستید و ما راهتونو ادامه میدیم و با نتایجمون شما رو شاد میکنیم.

    خدای من بارها گوش کرده بودم این فایلها رو و لذت برده بودم اما به نوشتن کامنت معتقد و مقید نبودم و حالا که بعداز چند بار گوش کردن و دقت کردن برای نوشتن و تعهد دادن فهمیدم که اصلا درک نکرده بودم.خدایا هزاران مرتبه شکرت واسه این همه آگاهی.

    خدا رو شکر واسه دو تا جذب امروز

    💥اول اینکه دیشب با آرامش ایده ی جذاب واسه حس خوب و بعد درآمد خواستم و صبح اول وقت تو اینستا بالا اومد و گل ااز گلم شکفت چون من به طرز عجیبی عاشق کارهای هنری و دست ساز هستم و بسیار استعداد و خلاقیت دارم.اشک شوق ریختم و کلی سپاسگزاری کردم و تا نیم ساعت با شوق و ذوق میدیم و بالاخره طاقت نیاوردم و همسرمو بیدار کردم که امیر پاشو ببین همون که استاد میگه چیزی که عاشقی برو سمتش.امیر من دو سال پیشم علاقه ام به این هنر و فهمیدم ولی باور محدود کننده و زیاد بودن مشغله نذاشت.

    اما حالا

    با کار کردن.با طی کردن هفت جلسه ی قدم اول و سفرنامه….. 😭خدایا شکرت.

    همسرم به شدت استقبال کرد و حس شادی تو وجودمون فریاد میزد.من چه تجسمها کردم و تو ذهنم چه کارهایی خلق کردم و ….

    💥و دوم اینکه امروز قرعه کشی داشتیم و من چون تا عید باید ۵۰ میلیون پول پرداخت کنم دو تا نوشتم که هر کدوم ۳۰ تومن بود و قرعه با کلی امید و رویا انجام شد و نه امسال حتی سال دیگه هم به نام ما در نیومد و اسم ما واسه اواسط سال ۱۴۰۲ شد🙃

    خب اولش یکم بهم ریختم ولی چون خودمو برای هم برای زود برنده شدن آماده کرده بودم هم برای دیر شدن

    زود خودمو کنترل کردم و گفتم حکمتی داشته و ما باید فقط رو خدا حساب میکردیم و حساب کنیم و تمام.

    خلاصه گذشت بعد از نیم ساعت برادر همسرم تماس گرفت و گفت من مبلغ ۱۵ میلیون و اسفند ماه به شما میدم و دوماه بعد بهم بدین و حسابی خوشحال شدم و سپاسگزاری کردم هم از ایشون و هم از فرمانروای کل کائنات.

    شکر که اگه فقط به تو توکل کنیم درهایی به طرف ما باز میکنی که از شدت شوق فقط زانو بزنیم و سجده کنیم.

    خدایااااا شکررررت واسه این همه احساس خوب🙏🙏🙏

    استاد خوبم سپاسگزارم که فرمودین بجای دوندگی و این در اون در زدن بیایم

    💥روزی چند ساعت روی باورمون کار کنیم

    💥و بعد با آرامش بریم طرف عشق و علاقمون.

    و بازهم فرمودین

    💥به شدت روی ورودی هامون کار کنیم.

    💥حذف انسانهای منفی اطرافمون و انجام بدیم .

    💥💥خدا رو شکر از چهار مورد بالا سه تاشونو واقعا خوب انجام دادم.

    فقط باورسازی و واقعا ضعیف عمل کردم.

    و متعهدانه تعهد میدم🤚 که در کنار احساس خوب و شکرگزاری تمام نکات فایل و انجام بدم و به زودی بیام و از نتایج شگفت انگیزم بگم هم برای استاد عزیزم و هم برای همسفران موفقم.

    خدا رو هزاران مرتبه شکر که بالاخره تونستم بیست روز متعهدانه کامنت بنویسم در هر شرایطی.🙏

    استاد عزیزم ممنونم که جای خالی برادرمو واسم پر کردین🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1957 روز

    روز بیستم

    سلام بر عزیزانم امیدوارم که حالتون خوب باشه

    نکاتی که برام تکان دهنده بود:

    ۱- پول یک فرکانسه که باید بهش نزدیک شی

    ۲- هیچ تاثیری نداره که تو بگی من چیو میخوام یعنی جهان نگاه نمیکنه که تو چی میگی نگاه میکنه که تو چه فرکانسی رو میفرستی

    🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1154 روز

    سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز و بچه های دوست داشتنی سایت

    تمرین اول استاد که برای من فوق العاده راحت هست چون من اصلا تی وی نگاه نمیکنم اخبار نمی‌بینیم حوادث و اتفاقات اخیر مطالعه نمی‌کنم

    یه مدتی درگیر این چیزا شده بودم ولی الان به لطف خدای مهربانم بیشتر از هفت الی هشت ماه هست که اصلا تی وی خونمون روشن نشده هیچ سایت خبری و پیجی هم فالو نمیکنم چون نمیخوام با دیدن اتفاقات و حوادث نامناسب ورودی نامناسب برای ذهنم ایجاد کنم که خروجی نامناسبی در زندگی ام داشته باشم

    ولی خب تمرین دوم، مشکل من خانواده هست من دوستام خیلی راحت کنار گذاشتم یعنی از وقتی با این مسائل آشنا شدم جهان هستی ما از هم جدا کرد ولی خانواده من اهل اخبار و گلایه و شکایت و سیاست هستند و من می‌دونم با تمرین کردن گوش من برای شنیدن حرف های آن ها کر و چشم من برای دیدن کار های آن ها کور میشود.من هر کجا که باشم همه جا برای من خوش یمن و مبارک و پر برکت است این جمله من روزی چند بار تکرار می‌کنم .خانواده من جوری از سیاست حرف میزنند مثل اینکه چند سال درسش خوندن و خودشون سیاستمدار هستند و توقع دارن که سیاست مدار ها برای اونا خونه و ماشین و پول و شغل فراهم کنند ولی من دارم تلاش می‌کنم که نشنوم که کور و کر بشوم مثل همین دیشب که اونا داشتن در این مورد صحبت میکردن ومن چون دارم کنترل میکنم ورودی های ذهنم به هلال ماه و آسمان و اون تیکه ها ابری که دور ماه بود نگاه می‌کردم و ذهنم از حرف های اونا دور نگه داشتم گوش نمی‌دادم به حرف هاشون ولی شنیدم و به امید خدا مهاجرت نزدیک است و به دور از این همه ورودی ها نامناسب به لطف خدای مهربانم

    دوستتون دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      صفورا کوشککی گفته:
      مدت عضویت: 1243 روز

      لیلای عزیزم سلام…سپاسگذارم بابت دیدگاهت

      مسئله ای که الان باهاش روبه رو هستم همین موضوع خانواده ی منفی هستش.البته من ازدواج کردم و از خونواده ام دورم و الان سه سالی میشه که دارم رو خودم کارم میکنم و شکر خدا تونستم تمام افراد منفی رو از زندگیم حذف کنم.حتی خونواده ام رو خیلی خیلی کم میبینم و کم میرم دیدنشون ولی مسئله ی من وابستگی فکریه.با اینکه ازشون دورم و نمیخوام زیاد بهشون زنگ بزنم و اخبار منفی ازشون بشنوم ولی همیشه ته ذهنم از این قطع ارتباط عذاب وجدان دارم و حسم از این بابت بده.و دلم میخواست یه راهی پیدا کنم که هم خونوادمو خوشحال ببینم هم کنترل داشته باشم روی روابطم بدون اینکه خونواده ام ازم دلگیر بشن.خداییش خونواده ی خیلی خوبی دارم و خیلی مراعات منو میکنن و میدونن چون من تو این فضا ها هستم پیش من زیاد از منفیا حرف نمیزنن ولی خب ناخودآگاه چون اونجوری برنامه ریزی شدن نمیتونن منفی نباشن .ولی من دلم میخواد فقط خوبیاشونو ببینم و بشنوم این جملتون خیلی به دلم نشست که…من می‌دونم با تمرین کردن گوش من برای شنیدن حرف های آن ها کر و چشم من برای دیدن کار های آن ها کور میشود.من هر کجا که باشم همه جا برای من خوش یمن و مبارک و پر برکت است این جمله من روزی چند بار تکرار می‌کنم ….من هم این جمله رو یاداشت میکنم تا همیشه تکرارش کنم.به امید روزی فقط با تغییر باورهامون از خیر و خوشی و پیشرفت خونوادمون بشنویم و خوشحالیمون چند برابر شه…

      در پناه الله یکتا برات اول یک تنهایی مقدس و بعد هدایت شدن به افراد و مکان های فوق العاده مثبت رو آرزومندم عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        لیلا گفته:
        مدت عضویت: 1154 روز

        سلام صبا عزیزم مرسی دوست موفق من.

        ببین صبا جان ما همیشه نمی‌تونیم صد صد باشیم یا صفر صفر ما داریم تلاش میکنیم.شما فک کن من هم تو خانواده همسر و هم تو خانواده خودم افکار منفی دارن نمیتونم قطع ارتباط کنم ولی توجه هم نمی‌کنم.مثلا چند روز پیش دورهمی خانوادگی داشتیم در مورد گرونی حرف میزدن در مورد اینکه وای 4کیلو روغن فلان قیمت شده اون موقع ها ارزونی بود فراوانی بود ولی من اصلا باور ندارم ولی باهاشون مبارزه هم نکردم چون وقتی تو فرکانسش نباشن توضیح دادن بی جای من خودم از هدفم دور می‌کنه و کمکی به اونا نمیکنه. تو ذهن خودم گفتم ولی خدایا شکرت که من الان نعمت و فراوانی در زندگی ام وجود دارد و خیلی راحت میتونم با پول هایی که دارم رفاه زندگی ام فراهم کنم متشکرم از فراوانی و برکت زندگی ام اینو با خودم تکرار کردم ولی یهو حرف استاد که واقعا نمی‌دونم تو کدوم فایل گوش دادم اومد توی ذهنم که جهان در حال گسترش هست جهان استپ ندارد وقتی قیمت ماشین خونه مواد غذایی و …بالا میره یعنی بجنب که عقب نمونی تو هم باید روز به روز در حال گسترش باشی باید هم راستا با جهان پیشرفت کنی آپدیت بشی تلاش ذهنی انجام بدی تا چند برابرش بیاد توی زندگیت

        این بود جمله ای که اومد توی ذهن من اصلا شاید باورتون نشه ولی من این جمله یادداشت نکردم نمی‌دونم توی کدوم فایل هست ولی خیلی واضح صدای استاد تکرار شد توی ذهن من

        صبا جان یکی از کار های که من انجام میدم موقع تلفنی حرف زدن با خانواده ام اول اینکه مدت حرف زدن کوتاه میکنم دوم اینکه در مورد خیر خوبی خوشی و برکت صحبت میکنم مثلاً فلان چیز خریدم فلان چیز می‌خوام بخرم ب نمیذارم که اون ها سر صحبت با گلایه و شکایت باز کنن هنوز توی این کار صد درصد موفق نشدم ولی دارم سعی میکنم.

        دوست من اصلا عذاب وجدانی نباید داشته باشی بخاطر دوری از خانواده بهشون سر بزن حتی تلفنی محبت کن بهشون براشون مادو بخرم ولی باهاشون در مورد نتایجت از این قوانین صحبت کن مثلاً بگو وای چقدر رابطه ام با همسرم خوب شده چقدر آرامشم زیاد شده چقدر راحت تر میتونم خرید کنم تو فکر خرید ماشین بهتر و خونه بهتر هستم من وقتی پیش خانواده ام هستم از خوشبختیم زیاد میگم و جالبه چقدر مادرم خوشحال و خشنود میشه وقتی حرفام می‌شنوه.و اینکه من وقتی نمره قبولی بگیرم از این امتحان جهان من به جایی هدایت می‌کنه که فقط خوبی و خوشی و زیبایی و ثروت هست اگر میبینی که الان هم من هم شما داریم با این تمرین اذیت میشیم یعنی هنوز خیلی جا داره برای تمرین کردن وقتی دیگه قبولی جهان تایید کنه که اذیت شدن نداره شاگرد اولیم و پیروز و موفق در برابر ورودی های نامناسب ذهن

        و باز هم میگم اگر من در این درس موفق سوم گوش من کر و چشمان من نابینا و زبان من لال و در وودی ذهن و دل و جان من بسته میشه در برابر همه منفیات و فقط قشنگی وجود دارد همون حرف استاد از دل تضاد ها به خواسته ها و هدف ها برسین

        امیدوارم خودم همه دوستان عزیزم و صبا جان شما هم توی کنترل ورودی های ذهنی نمره بیست بگیریم

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          صفورا کوشککی گفته:
          مدت عضویت: 1243 روز

          سلام لیلای عزیزم

          بسیار سپاسگذارم ازت

          راه حلی که پیشنهاد دادی خیلی خوب بود از طرفی هم یک اصل رو بهم یاد آوری کردی اصل هماهنگی با محیط و آدمای اطرافم.من هنوز به همانگی نرسیدم وگرنه نباید اذیت میشدم.این تقلاهای من برای قطع روابط که با احساس بد هستش نشون از این داره که من فکر میکنم اون بیرون مشکله و من باید اون بیرونو درستش کنم .

          بی نهایت سپاسگذارم ازتون تلنگر به جایی بود برام.

          در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            لیلا گفته:
            مدت عضویت: 1154 روز

            خواهش میکنم دوست عزیز من

            دقیقا همین طور هست وقتی ما از انجام تمرینی اذیت میشیم و مشکل هست برامون یعنی پاشنه آشیل مون هست یه جای کارمون عچایراد داره وگرنه نتیجه انجام تمرین ها شادی و آرامش هست نه عذاب وجدان

            موفق باشی دوست عزیز

            یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    صفورا کوشککی گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    بنام یکتای هستی بخش

    روز بیستم سفرنامه

    چطور درامد خود را در عرض یکسال 3 برابر کنیم؟ قسمت 2

    اول از همه سپاسگذار خداوند جانم هستم که در این 20 روز متعهد موندم به این مسیر و خداوند هر لحظه داره درهای جدیدی از آگاهی هارو به روم بازمیکنه.

    استاد عزیزم من سه سال پیش قبل از اینکه باشما آشنا شم استادی داشتم که قانون جذب رو از طریق ایشون باهاش آشنا شدم.

    و من در اون زمان خیلی متعهدانه تمریناتی که ایشون میگفتن انجام میدادم البته در حد درک و مدار خودم .اونموقع تصمیم گرفتم که به کل تلویزیون رو حذف کنم منی که به شدت اهل فیلم و سریال بودم اونم نه سریالای جدید بلکه سریالهایی که بارها و بارها از تلویزیون پخش میشد و من حتی تکرار فیلمارم از دست نمیدادم زمانی که فهمیدم چقدر تلویزیون باورهای مخربی رو به ذهنم تزریق میکنه مثل وحی منزل پذیرفتمش و دیگه اصلا سمت تلویزیون نرفتم(مگر اینکه اتفاقی یه تیکه هایی میدیدم)به کل حذفش کردم.

    اونموقع چون از قانون زیاد اطلاع نداشتم خیلی سعی میکردم که خونوادمم با خودم همراه کنم و اونارم نذارم که تلویزیون ببینن ولی اونا به شدت مقاومت داشتن و میگفتن تلویزیونم نگاه نکنیم چیکار کنیم حالا سرگرم میشیم‌.، و من بعد از مدتی فهمیدم که خودم تنهایی باید مسیرو ادامه بدم.الان که دارم فکرشو میکنم میبینم اونا حق داشتن که اینطور فکر کنن برای کسی که هیچ برنامه ای تو زندگیش نداره و هیچ هدفی نداره خب تلویزیون خاموش کنه میخواد چیکار کنه میخواد درو دیوارو نگاه کنه دیگه.فهمیدم که برای توانایی انجام این کار باید هدف داشته باشی هدفی والا که من داشتم و با جون و دل تو قلبم پرورشش میدادم.فهمیدم هر عادتی که رو بخوای تغییر بدی باید انگیزه و هدفی بالاتر از اون عادت در وجودت شکل بگیره که بتونی اون عادتهارو با جرئت حذفشون کنی.

    من از استاد قبلیم یاد گرفتم که باید دوست ، فامیل، و اشناهای سمی رو از زندگیم حذف کنم.

    این یکی کمی برام سخت تر بود .زندگی من پر بود از آدمها و روابط سمی چون خودمم سمی بودم .اون روزها به قدری ترسهای واهی داشتم اینقدر افکارم محدود بود به قدری عزت نفسم پایین بود که نمیتونستم از مهمونیا و مجالس فامیلی که فقط احساس بد رو بهت تزریق میکردن احساس اینکه تو بی ارزشی بهت تزریق میکردن احساس اینکه تو تا حالا نتونستی یه کار مفید تو عمرت بکنی رو بهت تزریق میکردن بگذرم چون ترس داشتم از اینکه نکنه من نرم و اونا در موردم بد فکر کنن، نکنه من نرم و اونا پشت سرم بد بگن، نکنه من نرم و از جریانات زندگی خصوصی فک و فامیل بی خبر بمونم و نفهمم دور و برم چه اتفاقی داره میفته….اونروزها چنین افکاری تو سرم میچرخید.ولی کم کم یاد گرفتم ، ادامه دادم و بیشتر فهمیدم و بیشتر درک کردم که اون بیرون توهمی بیش نیست و تنها باید روی خودم کار کنم.ولی این خیلی زمان برد و من باطی تکاملم خیلی چیزهارو درک کردم که البته حتی اونموقع نمیدونستم که تکامل چیه.ولی ادامه دادم، (ولی قبل از این داستانا آشنا شدن با قانون من دوستای زیادی داشتم که هم کلاسی دبیرستانم بودن و من همیشه رابطم رو سعی میکردم با همشون حفظ کنم که مبادا ازم ناراحت شن و آدمی بودم که همیشه سعی میکردم همه رو مخصوصا دوستامو از خودم راضی نگه دارم و نمیشد اونا چیزی ازم بخوان و جرئت کنم بگم نه.ولی ناخود آگاه بعد از اینکه نامزد کردم و درگیر مسائل شخصی شدم خود به خود اونارو از زندگیم حذف کردم)،ولی بعد از آشنایی با قانون اول از خانواده و فامیل مادریم شروع کردم به حذف کردن چون بالاترین حد احساس بد و منفی رو از اونا میگرفتم و همیشه تو جمعاشون احساس حقارت میکردم از اینکه دوست داشتن همیشه یکیو سوژه کنن و با حرفا و حرکاتشون تخریبش کنن، خیلی برام سخت و ترسناک بود حرفایی که قراره بعد از این قطع روابط پشت سرم زده شه ولی کم کم که پیش رفتم و کمی به این پی بردم که منم ارزشمند هستم منم حق انتخاب دارم اینکار برام راحتتر شد، دیگه نه مهمونیاشونو میرفتم نه تلفناشونو جواب میدادم.فامیلای پدریم رو هم به همین شکل حذفشون کردم البته در مورد اونا زیاد مقاومت نداشتم چون زیاد بهم کاری نداشتن و فقط چون منفی بودن حذفشون کردم.نوبت رسید به خانواده ی همسرم.بعد از اینکه عروسی کردیم رفت و آمدها خیلی زیاد بود و چون من با مادرر همسرم یکجا زندگی میکردم مجبور بودم که هر جا میگه باهاش برم و همیشه هم خونمون مهمون بود. و خانواده ی همسرمم خیلی پرجمعیت و خیلی اهل دورهمی های شبانه.و چون مادر شوهرم بزرگ بود قاعدتا همیشه همه خونه ی ما جمع میشدن خیلی فرصت نمیکردم که با خودم تنها باشم و خیلی اذیت میشدم ولی ادامه دادم ، ادامه دادم کم کم سعی کردم که تو همون شلوغیا وقت گیر بیارم و برم تو خونه ی خودم و رو خودم کار کنم و این تو جمع بودن رو آهسته آهسته کمش کردم و جوری شده که دیگه بقیه عادت کرده بودن که من زیاد از اتاقم بیرون نمیام.همیشه آرزوم میکردم که یه خونه ی مستقل داشته باشیم ولی در عین حال همیشه رو خودم کار میکردم و سعی میکردم احساسم عالی باشه و انصافا از نظر خودم تو اون شرایط عالیتر از ایده آل خودم بودم‌.یکسال از زندگی تو یه حیاط مشترک با مادرشوهر گذشت و منی که همیشه رویای یه خونه ی مستقل رو داشتم که فقط بتونم تنها باشم روی خودم کار کنم خالق من منو به یه شهر دیگه آورد جایی که از بچگی آرزوم بود تو این شهر زندگی کنم تو یه ساختمون هفت طبقه که طبقه ی سومش رو اجاره کردیم و الان بعد از یه سال و نیم هر بار که از پنجره شهر رو نگاه میکنم بارها و بارها خدارو شکر میکنم بابت این لطف خداوند…

    اون اوایل که اسباب کشی کرده بودیم بازم اون رفت و آمدها بود البته بیشتر اونا میومدن من خیییلیی کم میرفتم تا اینکه این مسئله هم کم کم آروم آروم حل شد.جوریه که الان تقریبا از عید که 6، 7 ماه میگذره هیچکسی خونمون نیومده یا شاید در حد یکی دوبار نمیدونم.نه از فامیلای خودم نه همسرم.یه روزایی میشد که با خودم فکر میکردم نکنه که از دستم ناراحت شدن و گرنه خیلی غیر طبیعیه که هیچ کسی خونمون نمیاد.گاهی از این بابت عذاب وجدان داشتم.ولی فهمیدم این فکر به خاطر کمبود عزت نفس منه.وگرنه این خواسته ی قلبی من بوده که این رفت و آمدها به کل حذف بشه.چون هرجور که فکر میکنم حتی یک آدم مثبت تو فک و فامیل پیدا نمیکنم که بخوام باهاش رفت و آمد کنم.ولی من این تنهایی رو ترجیه میدم به رفت و آمد با آدمایی که هیچ هدفی تو زندگیشون ندارن و برای خودشون ارزش قائل نیستن.ایمان دارم خداوند به موقعش منو به دوستان بی نظیری هدایت میکنم که باهاشون رفت آمد خونوادگی داشته باشم و هر با دیدنشون کلی چیزای خوب و مثبت ازشون یاد بگیرم…

    و اما استاد عزیزم استاد عشقم از زمانی که مدارم رفت بالاتر و فهمیدم دیگه آگاهی های استاد قبلیم عطش منو رفع نمیکنه و خداوند منو باشما آشنا کرد انگار درهایییی از زیبایی ها به روم باز شد که هیچ وقت تو زندگیم نه دیدم نه شنیدم.

    من با استاد قبلیم تا اینجا تونستم پیش بیام و تلویزیون و فضای مجازی و دوست و فامیل های نامناسب رو با جرئت از زندگیم حذف کردم.و از حالا به بعد (یعنی از عید امسال(401)به بعد ) دارم با شما پیش میرم و روز به روز پیشرفت میکنم تو همه ی جنبه ها.و مطمئنم که با شما میتونم اوج اوج جوهره ی وجودیم رو تجربه کنم و بترکونم.

    میدونم که خیلیییییی کامنتم طولااااانییی شد ولی حتما دلم میخواست اینارو یه جا ثبت کنم که بعدا تو اوج برگردم و ببینم از کجا شروع کردم و چه جایی بهتر از سایت استاد برای ثبت ردپا…

    و اما نکته هایی که از فایل امروز برداشت کردم…

    من قبلا فکر میکردم که احساسه که همه چیو رقم میزنه.یعنی بارها و بارها میشنیدم که استاد میگه فرکانس ولی ناخودآگاه برداشتم این بود که خب منظورش همون احساسه.در صورتی این دوتا کاملا از هم جدا هستن و احساس فقط و فقط یک آلارمه یک هشداره.ولی فرکانس چیزیه که از فکر تو ساخته میشه.یعنی فرکانس اولویت داره به احساس.یعنی اینجوری نیست که تو فکر کنی با احساست شرایط رو برای خودت خلق میکنی، و بگی خب الان احساسم خوبه پس دارم شرایط خوب خلق میکنم احساسم بده دارم شرایط بد خلق میکنم احساسم خنثی هستش پس هیچی رو در حال حاضر خلق نمیکنم.این جور طرز فکر و برداشت من باعث شده بود که زیاد به افکاری که تو سم میچرخید توجه نمیکردم وفقط زمانی توجه میکردم که میدیدم حسم خیلی داره بد میشه.یعنی چون حساس نبودم روی ورودی هام روی اینکه الان داره چی از ذهنم میگذره پس همون لحظه ی اول زنگ خطر رو متوجه نمیشدم و همینجوری هی بهش فکر میکردم تا یه جایی یهو میدیدم چقدر حسم بده حالم بده چقدر قلبم گرفته است.بعد به خودم میگفتم خب این حال بد نشون از اینه که من دارم به یه چیز اشتباه فکر میکنم و باید تغییرش بودم و چون از همون لحظه اول حساس نبودم روش از همون لحظه ی اول به احساسم توجه نکردم از همون لحظه ی اول مچ ذهنمو نگرفتم و یه خط فکری رو یکی دوساعت تو ذهنم مرورش کردم یهو به خودم اومدم دیدم چقدررر حالم بده.در صورتی که اگر درک میکردم که این فکری که داره تو سرم میگذره داره لحظه ی بعد من رو خلق میکنه نه احساسی که تو قلبمه.واحساس فقط و فقط یه آلارمه از همون اول که میدیدم یه فکر اشتباهه سریع تغییرش میدادم.ولی چون میگفتم خب هنوز که حسم بد نشده پس بذار یکم به این موضوع ناخواسته فکر کنم و تو دلم بدو بیراه بگم بهش بعد ذهنمو تغییرش میدم و این باعث شده بود من تغییر احساسی رو همون لحظه ی اول نفهمم و چون این حس بد به صورت تکاملی خیلی آهسته آهسته زیاد میشد من متوجه احساس بدم نمیشدم تا اینکه یکی دو ساعت بعد از دنبال کردن اون خط فکری به خودم میومدم و میدیدم چقدر حالم بده.و خب بازم هم چقدرررر کار سخت و زجر آوری میشد که دوباره من بیام هی ورودی های جدید بدم و احساسم رو خوب کنم.

    خب آدم عاقل اگه از همون لحظه ی اول مچ ذهنتو بگیری و به یه چیز ناخواسته فکر نکنی دیگه اینقدر کارت سخت نمیشه که هر دفعه هی بخوای اینجوری افت کنی و با هزار زحمت با هزار نجوا (که من چرا پس نمیتونم نتیجه بگیرم، چرا پس برای من نمیشه، چرا رو احساسم کنترل ندارم، چرا اینقدر حالم بده) به زور بخوای خودتو بالا بکشی.بعد دوباره بایه غفلت ساده ذهنتو ول کنی به هرچی میخواد فکر کنه.باز روز از نو روزی از نو…

    خداااااااااااای مننننننننننننننن عاشقتممممممم باورم نمیشه من قبل اینکه اینارو بنویسم یه چیزای مبهمی تو ذهنم بود ولی وقتی نوشتم چقدرررر واضح شد برام.که چه نکته ی مهمی رو کشفش کردم.خداااااجوونمممم شکرت.واقعا نوشتن معجزه میکنه…

    و نکته ی دومی که از این فایل برداشت کردم اینه که استاد هر تمیرینی رو که میدن هررررررررر تمیرنییییی قبل از انجامش باید تکامل رو رعایت کنیم و آروم آروم پیش بریم.مثلا وقتی استاد میگه دوستای منفیتون رو با جرئت حذف کنید شما یه به علاوه ی تکامل هم کنارش بذارید…مثلا (با رعایت تکامل) با جرئت دوستای منفیتون رو حذف کنید.چون اگر روی خودتون به اندازه ی کاف کار نکرده باشید و کلی ترس و باورهای اشتباه داشته باشید و یه دفعه بخواید اون آدم رو حذف کنید دچار درد سر میشید.مثلا ممکنه چون شما نظر دیگران براتون مهمه اون آدم بره پشت سرتون حرف بزنه و شما حستون بد بشه و نتونید ذهنتون رو کنترل کنید و پشیمون میشید از کاری که کردید و دوباره بر میگردید به روال قبل …ولی اگر آروم آروم پیش برید اول سعی کنید رفت و آمدرو کم و کمو کمتر کنید بعد از یه مدت خود به خود حذف میشه.

    این تکامل رو تو هر تمرینی که استاد میگه باید در نظر بگیرید.یعنی اینجوری نباشه که شما کلی باور محدود و کلی ترس داشته باشید و استاد یه تمرین بزرگ بگه(بزرگ از نظر شما نه از نظر استاد) بعد بیای با خودت بگی خب چون استاد گفته پس من همین الان باید انجامش بدم.چون در اینصورت یهو از هم میپوکی و نمیفهمی که از کجا خوردی.درست مثل خودم که بارها و بارها از این نقطه ضربه خوردم، اونوقت با خودت میگی بابا راهکار استاد برای من جواب نمیده.در صورتی که راه حلهای استاد برای همه بلا استثنا جواب میده به شرطی که در مدارش باشن و تکامل رو رعایت کنن.خود استاد هم تک تک کارهایی رو که میگه با رعایت تکامل انجام داده ولی چون این رعایت تکامل اینقدر رفته تو ناخودآگاهش که فکر میکنه ما هم رعایتش میکنیم و لزومی نمبینه که هی تکرار کنه تکامل تکامل تکامل

    در پناه الله یکتا بهترین زندگی و حال خوب و بهترین کیفیت رو برای تک تک انسانهای روی زمین آرزو میکنم از ته قلبم❤❤❤

    استادمممممم عاشقتم

    مریم جانم الگوی بی نظیری هستی برام عاشقتممممممم❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد و همه دوستان

    شاید یکی از دلایلی که به سایت شما گرایش پیدا کردم ثروت بود

    ولی چیز هایی اینجا یاد گرفتم که هیچ کتابی نیست یا هیچ کسی به من نگفته

    وقتی من دنبال ثروتم باید از خودم بپرسم نسبت به خواسته ای که دارم چقدر میتونم متعهد باشم؟اصن میتونم یه قدم عملی براش بردارم؟یا فقط تو ذهن خودم دوسش دارم و میخوامش؟

    وقتی حرف از باور میشه و تغییر اون باید یه سری کارها به صورت عملی انجام بشه مثل حذف ادم ها و تلویزیون

    کنترل ورودی ها حذف کتاب ها و فیلم و …نامناسب

    دقیقا باید یه شرایط ایزوله رو فراهم کنیم تا اروم اروم بتیونیم شکل کار کردن ذهن رو تغییر بدیم

    وقتی بیام باورهامو بشناسم و واسشون وقت بذارم تا بهتر بشن نیاز به یه تمرکز و اقدام عملی جدی داره .باید هر لحظه به صورت خیلی جدی مراقب افکارم باشه

    افکار و اعمال من نتیجه باورهای منه .استاد چقدر به جا به این نکته رسیدم که تا وقتی که من روی خودم و باورهام کار میکنم نتیجه میاد

    تغییر و بهتر شدن ته نداره

    من با تغییر باورهام یه سری رفتار متفاوت از قبل انجام میدم و جسارت و شجاعت این رو دارم که افراد دوهزاری زندگیم و حذف کنم چون ریشه باورها فرق کرده

    واس زمانم ارزش قائلم و پای فیلم و تلویزیون از دستش نمیدم چون این وقتو میذارم روی بهتر شدن باورهامو میدونم چند برابر نتیجه میده

    اختیار افکارمو نمیدم دست رسانه و اخبار و …چهارچشمی مراقب افکار و دیدن و شنیدنم باید باشم

    و با تمام وجود بخوام که تغییر کنم

    صرفا اینکه من بیام بنویسم و تعهد بدم همون رفتار قبل رو داشته باشم اتفاقی نمیوفته و شرایط بدتر میشه که بهتر نمیشه پس مینویسم تعهد میدم و اقدام میکنم و پای تعهدم هستم تا بتونم نسخه بهتری از خودم رو بسازم

    ممنونم سید عزیز و همه دوستان با کامنتای بی نظیرشون

    دررپناه خدا شاد باشید و پیروز ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    User گفته:
    مدت عضویت: 1577 روز

    روز بیستم

    17 فوریه

    سلام

    در مورد ورودی ‌های تلوزیون: من خیلی وقته که تلوزیون نگاه نمیکنم، اما بعضی وقتا با خواهر کوچکم، فیلم یا سریال انگلیسی نگاه میکردیم. الانم بعضی وقتا با همسرم فیلم فرانسوی نگا میکنم. اون معتقده تلوزیون به یادگیری زبان خیلی کمک میکنه و برخلاف من عاشق سروصدای تلوزیونه، اولین کاری که از بیرون میاد، روشن کردن تلویزیونه. اما من ترجیح میدم خودم آگاهانه انتخاب کنم تا از کجا زبان یاد بگیرم.خوشبختانه اکثر روزای هفته، صبح ها من سر کارم و بعد از ظهرها اون و اینجوری خیلی کم تلوزیون نقش داره تو زندگیم. تا حد توانم سعی میکنم بی توجه باشم به تلوزیون و حواسم بهش نباشه… از خدا قدرت و هدایت میخوام در این مورد تا شرایط یجوری بچینه که ارتباط من با تلوزیون کامل قطع باشه. که میدونم اگه من کامل روی خودم کار کنم جهانم کار خودشو به نحو احسنت انجام میده.

    یه افتخار خیلی بزرگ کسب کردم که تونستم، امسال بعد از 6 سال عضویت تو اینستاگرام، بلاخره این پلتفرم رو ترک کنم. خیلی معتاد بودم به اینستا و بارها و بارها تصمیم میگرفتم‌وقتمو اونجا تلف نکنم اما نمیتونستم. اپلیکیشن رو پاک میکردم، از سایت میومدم. دلت اکانت میکردم به چند ساعت نمی‌کشد دوباره وارد میشدم. تایمر میذاشتم که تا یه زمان محدودی و کنترل کننده‌ای اونجا باشم و بازم جواب نمیداد. اما امسال شکر خدا بعد از ماجراهای اخیر ایران، دیگه هیچ لذتی برام نداشت اینستاگرام. و الان 6-7 ماهه که خارج شدم از این برنامه و چقد وقتم آزاد شده خداروشکر.

    اما در مورد دوستان و اطرافیان منفی باف: من خودم جز دوستان منفی باف بودم برای دوستام و اطرافیانم اما بعد از اینکه تصمیم به تغییر گرفته و براش تلاش کردم جهان من رو از دوستان منفی باف و ناراضی و نق نقو جدا کرد. خیلی راحت و ریلکس. بعد از مهاجرت، با چند تا از دوستای همسرم چندباری ارتباط برقرار کردم و متوجه شدم چقد دنیام با اونا متفاوته… بدون اینکه از همسرم بخوام قط ارتباط کنه باهاشون یا اعتراض کنم و … خیلی راحت همشون با همسرم قط ارتباط کردن به طبیعی ترین حالت ممکن. خداروشکر…

    اما کار اینجا تموم نمیشه، باید به گفته‌های استاد شایسته عمل کنم

    “همین امروز نگاه دوباره‌ای به ورودی‌های ذهنت داشته باش و برنامه‌ای عملی برای ورودی‌های مناسب طراحی کن.

    حرف‌هایی که می‌شنوی‌، آدمهایی که با آنها در ارتباط هستی‌، گفتگوهای ذهنی که مدام آنها را مرور می‌کنی‌، و همه آنچه که نتیجه‌اش احساس بد است را با جسارت از زندگی‌ات حذف کن.

    نه فقط آدمها و آنچه که با آنچه که تو می‌خواهی بسازی متفاوت است‌، بلکه آنچه که در ذهنت با خود مرور می‌کنی و نتیجه‌ی احساسی‌اش‌، نگرانی‌، اضطراب‌‌، ترس‌، ناامیدی و در یک کلام احساس بد است و باورهای محدودکننده‌ای در ذهنت ایجاد می‌کند‌، باید حذف شود.”.

    من خیلی تو ذهنم زندگی میکنم، خدا بهم یه حافظه خیلی خوبی داده و من همه چیز توی ذهنمه تو روزهای قبل از خدا خواستم کمک کنه فقط اتفاقات و خاطره‌های خوب که بهم حس خوب میده رو تو حافظم نگه دارم. برای اینکار باید از قضاوت کردن آدمها، از قضاوت نحوه لباس پوشیدن، ارایش، اندام و هیکلشون گرفته تا قضاوت رفتار و طرز فکرشون دست بردارم و خودمو باهاشون مقایسه نکنم که بگم من خوبم یا اون خوبه… مریمی همه‌ی ما برای همدیگه‌ایم. نمیشه گفت انگشت شصتم خوبه اما موهام بده و … قضاوت کردنت عین همینه.. همینقدر مضحک و بی معنی…

    در مورد تنهایی:

    منم واقعا عاشق تنهاییم هستم. البته مرز خیلی ظریفی بین فرار از مواجهه با اجتماع و تنهایی برای من وجود داره‌. چون من فوبیای در اجتماع بودن دارم. و به شدت از برقراری ارتباط با آدمهای جدید میترسم به همین دلیل نباید به نام کار کردن روی باورهام، به ترسم سرپوش بذارم.

    خداروشکر که استاد، کارشون استادی ماست. خداروشکر که هدایت شدم به این سفر، خداروشکر که عهد بستم با خودم و برای هر فایل کامنت مینویسم و خودمو بررسی میکنم و ساده رد نمیشم. مرسی استاد شایسته عزیز از این نظم و دسته بندی عالی روزشمار‌ها.

    خداوند خلف وعده نمیکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    حمیدرضا آتشی گفته:
    مدت عضویت: 1266 روز

    به نام ربّ مهربون

    سلام و درود

    روز بیستم سفرنامه

    عاشقتونم

    من خالق زندگی خودم هستم.

    لذت می برم از این زندگی عالی

    خدایا شکرت فراوان

    متشکرم از این همه لطف خدا

    خدارو شکر که همه چیز عالی هست.

    لذت می برم از زندگی.

    خدایا شکرت از همه چیز متشکرم

    از جایگاه فعلی ام خیلی شاکرم

    خدایا بی کران تورو شکر

    ارادتمندم حمیدرضا آتشی

    14020114

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1238 روز

    سلام بر استاد عزیز

    سه برابر کردن در آمد خود در عرض یکسال یکی از بهترین آموزش های استاد است که من با عمل کردن به آن واقعا حالم خوب شد و رنگ درآمد بیشتر را در زندگی خودم دیدم و این همان نتایجه عمل کردن به آموزه های استاد است

    وقتی که خدای مهربان جواب فرکانس های من را می دهد چرا من در هر لحظه فرکانس خوب را به جهان صادر نکنم

    چرا من خروجی خوبی به این جهان صادر نکنم

    چرا من ورودی خوبی به خودم ندهم با خروجی عالی داشته باشم و بالطبع اتفاقات خوبی را برای خودم رقم خواهم زد

    برای این کار باید از اخبار و حواشی دوری کنم

    باید از شبکه های مجازی دوری کنم

    باید از بحث و مشاجره های بی خود دوری کنم

    باید فرکانس های خوبی را دریافت کنم که بتوانم فرکانس های خوبی را هم بفرستم

    همه اینها و عمل کردن به آن شاید در قدم اول کمی سخت باشد ولی با تمرین و استمرار کم کم به جایی خواهم رسید که می توانم روی خودم آگاهانه کار کنم و این در ضمیر ناخداگاه من نهادینه می شود و هر چیزی که می بینم خوب و مثبت است و جهان هم به این نگاه مثبت به خوبی جواب می دهد

    یادم باشد که این کار کردن روی خودم و باورهای خودم و توجه به نکات مثبت و کنترل ورودی های خودم باید همیشه و همیشگی باشد

    درس عالی دیگر

    برای کنترل ورودی های خودم آدم ها و دوست هایی که فکر می کنم در این راه با انرژی منفی خودشان مانع از حرکت و پیشرفت من می شوند را کم کم کار بگذارم

    از تلوزیون و ماهواره هم دوری کنم

    تا با کنترل ورودی هایی که به خودم می دهم بتوانم جهانی زیباتر را برای خودم بسازم

    الهی به امید تو

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1115 روز

    خداجونم‌ هزاران بار شکرت کن دوباره خاطرات اوایل آشنایی ام باسایت طلایی استادبرایم تداعی شدوامروزکه نتایج رامی بینم چقدربه خودم افتخار

    می کنم

    و چقدر میتونم باز هم روی خودم و باورهام کار کنم

    و هرگز از این مسیر خارج نشم

    چون وقتی چند روز و مدتی این آموزها رو به کار نگیرم ‌‌گوش ندم‌ نتایجم اوفت میکنه.

    راجع به تی وی بگم که خداروشکر چند ساله نداریم

    و‌دیگران فکر میکنن از این موضوع ناراحتیم اما من و یکی از خواهرانم که عضو سایت هستیم

    از این موضوع اصلا نگران نیستم و اصلا نبود این وسیله رو تو خونمون حس نمیکنیم.

    و واقعا نتایج ما با حذف اخبار کنترل ورودی ها آشکار شد

    و یسری از دوستانمون و آشناهامون خود به خود

    از خود به خود بدون هیچ تلاش یا تنشی از زندگی ما رفتن و بعد ها فهمیدم بخاطر تغییر فرکانس ما بود.

    و تفاوت فرکانسی با اون عزیزان

    بقول استاد جهان مثل چرخ گوشته گوشت گوسفند بدی همون رو برات چرخ میکنه .

    نخود بدی نخود چرخ شده(که برا فلافل هست)برات چرخ میکنه.

    اگه به جهان عشق بدی ازش عشق دریافت میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 1018 روز

    به نام خداوند وهاب وعظیم

    امروز روز20 از روز شمار تحول زندگیمه

    خدایا چقدر احساس عجز میکنم درمقابل سپاسگذاری برای نعمت هایی که وارد زندگیم کردی فقط شکرت شکر

    این فایلو که دیدم چقدر گذشته خودم اومد جلوی چشمام.که با دیدن همین فایل اون اوایل اومدنم توی سایت چه تعهد محکمی به خودم دادم که گفتم تلوزیونو آدمای سمی دیگه تمووم حتی اگر بشم تنها ترین آدم توی دنیا

    چون اون زمانم یادمه ذهنم مقاوت داشت میگفت تنها میشی حالا همه دوستاتو رفیقات میگن بی معرفته او از این چرپرتایی که العان تره هم براشون خرد نمی کنم چون می دونم قانون قانونه ونعمتو برکت برای همه بیک اندازه هست وهممونم به یک اندازه به خدایی که تموم این فرآوانی ها وزیبایی هارو آفریده نزدیکیم.ودیگه خیالم راحته که فقط من می تونم خودمو تغیر بدم ولاغیر واگرم می خوام کمکی بکنم به عزیزانم کمکم اینه که اینقدر خودم رشد بکنم که بشم انگیزه ای برای اونا که بگن آره دیدی برای اون شده پس برای ماهم میشه.

    خدایا شکرت برای این مسیر سراسر زیبایی که منووهدایت کردی وقدم گذاشتم توش تا اینقدر به خودم افتخار بکنم ولذتشو ببرم.

    واقعا وقتی ما قبول بکنیم که زندگیمونو 100٪شو خودمون داریم می سازیم با فرکانسی که ارسال می کنیم واون فرکانسم از ورودی های ذهن ما نشعت میگیره دیگه مگه جرعت میکنیم بزاریم ورودی بدی بیاد سراقمون یا روابط سمی وبدرد نخورو داشته باشیم با آدما فقط بخاطر اینکه تنها نباشیم یا راجبمون چی فکر میکنن.نَ میگیم گور بابای همه اونایی که اینجوری فکر میکنن.من میخوام زندگیمو خلق بکنم من می خوام به خواسته هام برسم من می خوام لذت زندگیمو ببرم من می خوام زندگیو به معنای واقعیش زندگی بکنم نَ برای دوقرون دوهزار سگ دو بزنم جلو هزار نفر دولاراست بشم برای یه لقمه نونی که از زهر مار برام تلخ تره ن من اینارو نمی خوام من اصلو می خوام من زندگی واقعیو می خوام با تموم لذت ها وخوشحالیاش وحال خوبیاش وتموم رسیدناش من اینارو می خوام.

    وقتی بدونم که چقدر مهمه این ورودی ها دیگه هرگز نمیزارم هرچیزیو بشنوممو ببینم چون می دونم نتیجه ای که میاد توی زندگیم چیز خوبی نمیشه وباید کنترل بکنم ذهنو واجازه ورودو فقط به حرفها دیده ها شنیده هایی بدم که حالمو خوب میکنن آرامشو توی دلم بیشتر میکنن امیدو بیشتر میکنن انگیزه میدن بهم.جرعت خواستن خواسته های بزرگ ترو بهم میدن نه ورودی هایی که بگن همونایی که قبلانم می خواستی بیا کوچیکشون بکن چونکه تو نمی تونی داشته باشیشون نه اینارو نباید اجازه وردشونو توی ذهنم بدم وهمواره بدونم که این کارو باید ادامه بدم چون فرکانسهای ارسالیم همواره ارسال میشه وبه همین دلیل منم باید همواره ورودی خوب بدم تا فرکانس خوب بتونم ارسال بکنم تا نتیجش بشه بهترو بهترو عالی تر

    و واقعا باید تعهد بدم به خودم که تحت هیچ شرایطی نزارم حالم بد بشه که اگه شد مساوی میشه با اتفاقات بد

    واصلا چرا بزارم حالم بد بشه که نتیجه بد بگیرم من میام آگاهانه توجهمو میزارم روی چیزایی که میخوام ودوسشون دارم وحالمو بهتر میکنه واینقدر این کارو انجام میدم تا نتیجه بیاد وقتیم که نتیجه بیاد دیگه نتیجه توی دستمه تازه کار راحت ترم میشه برای موندنم توی احساس بهتر وهمینجوری اتفاقات وشرایط بهترو برای خودم خلق میکنم.دیگه چی از این بهتر دیگه چی از این عادلانه تر

    خدایاا شکرت

    وهمه اینارو باید همیشه به خودم یاد آور بشم چون ذهنم از اون طرف کارش برعکسه

    واینجاست که باید من افسار این ذهنو همیشه در دست داشته باشم وزندگیی آگاهانه رو پیش ببرم اگر خواستهامو میخوام اگر سعادت دنیا وآخرتو میخوام

    استاد بی نظیرم ممنوتونم واز خداوند بهترینارو براتون میخوام

    خانم شایسته عزیز سپاسگذارتونم برای این روز شماری که باعشق تقدیم تک تک ماها کردین

    وداره کن فیکون میکنه در وجودم

    ممنونم ممنون

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: