سریال زندگی در بهشت | قسمت 261

تماشای بهشت

گاهی با خودم فکر می کنم،گاهی با خودم حرف میزنم درواقع همه ما گاهی گفتگوهای درونی داریم که شاید بلند بلند هم صحبت کنیم با خودمان ولی انگار مخاطبی هم است آره به درستی که ما داریم با کسی حرف می زنیم،کسی که محرم دل و اسرار ماست

هر کسی اسرار درونی دارد که فقط خودش می داند،ولی انگار یک کسی هست که او ما را از خودمان بهتر می شناسد،گاهی با خودم فکر می کنم و می گویم این بهشت چه جور جایی است؟!

اگر من از بهشت آمده ام،پس باید یک چیزهایی از آن در ضمیر ناخودآگاهم باشد پس حتما من بهشت را دیده ام حالا که باور دارم که دیده ام پس بیایم تماشایش کنم

آره اولین چیزی که از بهشت یادم می آید بوی عطری وصف ناشدنی است،بوی بهشت بوی خوبیها و یک رنگیهاست بوی بودنها بوی لبخند و شادی‌های کودکانه و باورهای بچه گانه چه خوب بود بازی می کردیم،آره دومین چیزی که از بهشت یادم می آید بازی و شادی و قه قهه مستانه و کودکانه و عاشقانه بود چنان در عطر گلهای بهشتی غرق بازی‌های کودکانه بودیم که نمی دانستیم زمان چگونه می گذرد.

راستی گفتم زمان،یادم است که زمان وجود نداشت چون ما آنقدر شاد و خوش و سرزنده بودیم آنقدر خوشحال بودم،آنقدر خوشحال بهتر است بگویم هستم چون الان خودم را آنجا می بینم مگر ذهن ما به غیر از تصویر چیزی هم می بیند؟!

بهشت سومین چیزش پر از تصویرهای واقعی بود آبشارهای فوق‌العاده زیبا، سرسبزی و شگفتی و صدای چه چه پرندگان و جویبارها و نهرهای فوق‌العاده با غذاهای پر انرژی

چهارمین چیزی که یادم می آید انرژی بود آره همه جا پر از انرژی بود،نمی دانم آنموقع اسمش را چه می گذاشتم ولی می دانم هر کجا پای می گذاشتم فضای آنجا جوری مرا به خود می گرفت که تمام وجودم گرم می شد انگار همه چیز روح داشت آره تمام آن تصاویری که می دیدم روح داشتند یعنی به گونه‌ای با تو حرف می زدند و تو هم می توانستی با آنها حرف بزنی.

ششمین چیزی یادم می آید آرامشی بود که در تمام سلول سلول بدنم وجود داشت و آرامشی بود که از اطراف و محیط می گرفتم،آرامشی از جنس نور .

آری هفتمین چیزی که خوب یادم است همه جا پر از نور بود و این انعکاس نور در آب در هوا در زمین در بدن من و بدن انسان‌های دیگر موج می زد و می شد آن نور را به گونه ای نور سفید و طلایی و آبی شاید هم رنگین کمان نه فوق تمام رنگهایی که در این دنیا هست اینقدر زیبا و پر انرژی و پر حرارت و دارای روح بود که نمی توان وصفش را گفت انگار همه چیز از آن نور بود که روحی تازه می یافت.

هشتمین چیز تازگی همه چیز بود هر بار که به هر طرف نگاه می کردم انگار دفعه اولی بود که آنجا را دیده بودم یک تازگی و طراوتی ویژه داشت با یک چشم اندازی بی بدیل وه واقعا در نهایت زیبایی بی حد و وصف بود.

نهمین چیزی که از بهشت خاطره دارم این بود که هر لحظه اراده می کردم می توانستم به هر نقطه از بهشت که دوست داشتم پا بگذارم اینقدر با طبیعت همراه بودم.

این دهمین چیزی است که خوب به یاد دارم،انگار باد و خاک و آب و آتش و زمین و آسمان و همه فرشتگان با من همزمان و هماهنگ بودند و از خوشحالی تمام من واقعا بال درآورده بودم،آره این که می گویند از خوشحالی بال درآورده ای درست است این مال بهشت است آنجا هر گاه اراده کنی بال هم داری.

یازدهمین چیز غذاهای طبیعی و نوشیدنی‌های فوق‌العاده ای بود که هر وقت اراده می کردم خودشان را در دهان من جای می دادند.

دوازدهمین نکته که یادم است این بود که همیشه درختان پر از شکوفه و گل و میوه بودند یعنی در هر زمان که پیش هر درخت سر به فلک کشیده ای می‌رفتی او تمام عطر و گل و شکوفه و میوه اش را تقدیم تو می کرد آن هم نه این میوه ها بلکه میوه هایی که تا کنون نظیرش را اینجا در این دنیای کوچکمان ندیده ام از اینها گذشته؛

سیزدهمین چیز این بود که بهشت با تمام زیباییها و شگفتیهایش معنایی نداشت اگر همدم و دوستی نداشتی و من بهترین دوست عالم را داشتم و دائما با او بودم به همراه هم قدم میزدیم،

بهشت صحبت یاران همدم است .مولانا

گل می گفتیم و گل می شنیدیم هر بار که به صورت یار نگاه می کردم و او را تماشا می کردم آن هم در آن فضا هنگامی که زمین زیر پایت پر از نهرهای جاری و فرشتگان در کنارت با عطرها و بوهای بهشتی وقتی تمام حواس پنجگانه ات را انگار فراموش می کردی و تماما محو جمال یار می شدی

حجاب چهره تو حجت موجه ماست حافظ

راستی اگر بین ما و خدایمان حجابی نباشد و خود را در محضر حضرت حق و حضرت دوست بدانیم و خدای خود و رب و الله یکتای بی همتای بی نیاز را بخوانیم و جواب بشنویم بله بنده من و با خدای خودمان در یک مجلس هم نوا شویم فقط و فقط دوست داریم با یار خود و مونس و همدم خود نجوا کنیم و دوست داریم این صحبت تا ابد ادامه یابد و فراق و درد دوری را نمی توان حتی یک لحظه و کمتر از آن تحمل کرد

شمس تبریز اگر روی به من بنمایی

والله این قالب مردار به هم در شکنم.مولانا

وهم اکنون ما این خدای بی کران را در درون خود داریم و می توانیم در گفتگوهای درونی و هر آن که خواستیم صحبت کنیم یعنی،فرشته و شیطان هر دو در وجود ماست و این قانون نظام آفرینش و قانون طبیعت است حال باید دید به کدامشان پاسخ دهیم

فرشته و شیطان هر دو یک سوال را می پرسند،

تو با منی؟

و این ما هستیم که آزادانه انتخاب می کنیم و کاملا کنترل روح و جسممان به دست خودمان است و چه خوب که از شیطان دوری کرده و به حرفهایش توجه نکرده و نشنیده بگیریم البته او صدایی ضعیف دارد و هیچ قدرتی ندارد و این صدای حق است که نور هدایت است و انرژی مثبت دارد و قدرت بی کران و بی نهایت دارد.

وقتی به فرشته خوبیهای درونت توجه می‌کنی او دستت را به دست خداوند می گذارد

دست خدا بالاتر از همه دستهاست

و تو پیروز هستی و تو خودت هستی بر هوای نفس غلبه می کنی و تو از شجاعان عالم هستی.

هر کس بر هوای نفس غلبه کند شجاع است.حضرت محمد

تو همیشه آرام هستی چون قلب و دل و نیت تو الهی است تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد و چون فرزندی که از مادر متولد شده با ایمان و باور و یقین و قلبی مطمئن و آرام و اعتماد به نفس و عزت نفس و یک انسان زیبای دیگری همراه با نگرش نو آنوقت این جهان برای من و شما یک پارچه بهشت اندر بهشت است.

خدایا هر آنچه خوبی است در جهان به من عنایت کن خدایا آنچیزی به من بده که لایق خدایی خودت است نه لایق بندگی من

از همه بالاتر مرا به خودت نزدیک و نزدیک تر کن که دوری از تو سخت و جان فرساست و نزدیکی با تو آسان و گرم و پر از روح است.اجازه بده تا ابد با هم یکی باشیم و در بهشت تو جاودان باشیم.

خدایا تو را شکر که به من فرصت دادی از وصف تو بگویم و از قانون همانا:

قانون نظام آفرینش =تأسی از صفات خداوند