live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده - صفحه 1
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/01/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-09-28 05:06:452024-09-28 05:41:29live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهندهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام مجدد خدمت استاد عزیز و دوستای مهربووونم
خدارو شکر میکنم
استاد واقعا نمیدونید چقدر این روزها زندگیم خوب میگذره.. دارم باورهامو از نو میسازم و همه چیز داره خیلی آروم تغییر میکنه.
در ادامه اون کامنتی که گذاشتم راجب قبولی و رسیدن به هدفم، من اون چند ماه یه موسسه آموزشی ثبت نام کرده بودم و همییییشه ارزوم بود یکی از مشاورهای اون موسسه باشم.. یه موسسه آموزشی حقوقی هست که اسم به نام و معروفی داره..خلاصه من آزمونهای آزمایشی این موسسه رو میرفتم و مشاورهای اونجا جز رتبه های تک رقمی آزمون وکالت بودن و من دوست داشتم یه روز جز اون مشاور باشم.. چون من همیشه عاشق مشاوره دادن و انگیزه دادن بودم مخصوصا در زمینه درسی،
رتبه من تو آزمون امسال 51 شد، بعد آزمون گفتم شاید دعوتم نکنن و ممکن نیست پیشنهاد مشاوره بهم بدن..
شب ها قبل خواب تصور میکردم که بهم پیشنهاد مشاوره تو این موسسه رو دادن.و مطمن بودم میتونم به کسایی که عاشق هدفشون هستن راهنمایی کنم و کمکشون کنم،الان دو ماه از قبولی میگذره و من به کل رهاش کرده بودم و دیگه بهش فکر نمیکردم..
تا اینکه دیروز دیدم باهام تماس گرفتن و پیشنهاد مشاور و برنامه ریز رو بهم دادن.. وااای انقد خوووش حال شدم که حد نداشت.. از اینکه این باور رو شکستم و گفتم من لایق همچین کاری هستم، حتی بیشتر از اون کسایی که رتبه های برتر بودن.. من لیاقتشو دارم و میتونم تو این کار خیلی موفق باشم و تا الان 5 نفرو جذب کردم..اون روز تو ماشین داشتم به این فکر میکردم که یک سال پیش کجا بودم و الان کجام.تجسم میکنم و بهش میرسم..میخوام باور های قشنگ بسازم، میخوام رابطه خودمو فقط و فقط با خدای درونم خوب کنم چون مطمئنم اگه رابطمو با خدا خوب نگه دارم همه چیز خود به خود خوب میشه..واقعا در عرض چند ماه خدا این همه آرزو رو برام برآورده کرد.. یه سفر رویایی رو برام فراهم کرد..اونم تو بهترین زمان.منو به هدفم رسوند.. این خدا خیلییی باحاااله، فقط کافیه ازش بخوایم و با تمام وجود دوستش داشته باشیم، باباااا من یه قدم رفتم سمتش اون هزار تا قدم اومد، یه چیزو ازم گرفت که فکر میکردم باهام دشمنه اما در عوضش ده تا چیز خوب بهم داد..دستمو گرفت و بلندم کرد، نذاشت غرق شم..هر کسی داستان زندگی خودشو داره،خیلی خوشحالم که داستان زندگیم به اینجا رسیده که آرامش دارم،که امیدوارم به زندگی و رویاهام..تو اون روزهای سختی که گذشت یه روز تو اوج اون افسردگی و ناامیدی هام، یه روز که شاید نجواهای شیطان ساکت تر شده بود و ندای درونم کمی قوی تر.. کتاب قانون توانگری رو که مامانم خونده بود و هایلایت کرده بود و گذاشته بود رو میزم رو باز کردم..
یه جمله نوشته بود که خیلی به دلم نشست. داستان یه خانومی که میگفت من هر جا میرم خدارو شریک خودم میگیرم..
شاید خدا شریک نخواد اما من میخوام.. اون روز کتابو بستم و گفتم خدا جونم اگه هنوزم هستی من تو رو از الان تو همه کارام شریک خودم گرفتم، هیچ وقت یادم نمیره که فرداش آزمون آزمایشی داشتم و بین هزار نفر رتبم شد سه..انگار با یه انرژی خاصی سر جلسه حاضر بودم.. حتی سر جلسه آزمون اصلیم جواب خیلی سوالا بهم گفته شد.
قبلا فکر میکردم اینا توهمه، اینا رویا و خوابه.. اما نبود.. اون روز خدا در قالب های مختلف کنارم بود..
در قالب کسی که به من عشق میورزید و بهم انگیزه میداد
در قالب اون مراقبی که سر جلسه بهم لبخند زد و گفت چقدر وکیل شدن بهت میاد
در قالب اون دوستانی که بی منت سر راهم گذاشت..
و عشقشو بهم ابراز کرد.. اون وسط همه غصه ها و ناامیدی هام بازم دستمو گرفت.. گفت شرکت میشم فقط کافیه هر چی که لازمه رو از من بخوای چرا از بنده هام؟؟ کافیه عشقی که دنبالش میگردی رو به من بسپاری چرا وابستگی؟ و من امروز خوشحالم و خوشبخت که قدرتی رو کنار خودم حس میکنم که بالاترین قدرته، که هر چی رو بخوام بهم میده شاید باید کمی صبر کنم،قدرتی رو کنارم حس میکنم که به زمانبندی دقیق و کاملش ایمان دارم..
من خدارو شریک خودم قرار دادم و مطمئنم هیچ شریکی بهتر از خودش نیست..خدا نجات داد منو از اتفاق خیلی بدی که میتونست بیفته..خدایا ازت ممنووووونم برای همه لحظه هایی که کنارم بودی و هستی..
خدایا ممنووونم که عیب هامو پوشوندی
ممنووونم که آبرومو حفظ کردی
ممنونم که الان کنارم هستی و منو میسازی
مثل یه بچه 3، 4 ساله هستم که دستم دادم به دست خودت و فقط میخوام هدایتم کنی و کنارم باشی تا فقط و فقط با تو به سعادت برسم..خوشبختی چیزی جز داشتن تو نیست،تو که باشی همه چی هست خدای خوبم.تو آرامش منی.. تو تنها پروردگار منی.
تو عشق منی خدا جوونم.
کمکم کن اونقدر قوی باشم که تو سختی ها گمت نکنم..
دوستت دارم مهربون خدای من..
سلام دوست خوبم.. چه اسم قشنگی داره پروفایلتون.. منم تو بیو اینستام همینو نوشتم..خیلی خیلی خدارو شاکرم که دوستای خوش قلب و مهربونی مثل شماها دارم.امیدوارم به تک تک اهداف و آرزوهاتون برسید.. 💪خدا با ماست..
ممنون از محبتتون ☺️🙏🌹❤️
سلام استاد عباسمنش عزیزم
فکر میکنم از تاریخ آخرین نظری که تو سایت ثبت کردم حدودا یک سالی میگذره..
چقدر دلتنگتون بودم.. چقدر فضای اینجا قشنگتر شده..
استاد تو این یک سال عهد بستم که به هدفم برسم.. تو این یک سال خیلی اتفاقا خوب افتاد..یه روزایی میشد که ناامید میشدم، یه روزایی حتی افسرده.. منی که هر روز با فایلهای شما میگذروندم یک سال ازتون فاصله گرفتم، یه جاهایی انقد نجواهای شیطانی قوی شد و نتونستم ورودی هامو کنترل کنم که حتی از کانال تلگرام تون لفت دادم..با خودم میگفتم عباسمنش هم دلش خوشه..خیلی اتفاقها افتاد که باز من به این مسیر هدایت شدم..
پارسال شهریور بود که بخاطر باورهام تو یه فست فود به عنوان صندوقدار مشغول به کار شدم،روزهای سختی بود،بدهی داشتم،و حقوقم اونقدر نبود که بتونم بدهیم رو پرداخت کنم،جایی سرمایه گذاری کردم که به بن بست خورد و همه پولم رفت چون نمیخواستم تکامل رو طی کنم،انقد درگیر مشکلاتم شدم که روزهای زیادی با گریه و افسردگی سپری میشد، تو همون موقع اون کسی که دوستش داشتم هم رهام کرد و رفت..فشارها خیلی زیادتر شد،از طرف خانوادم سرزنش میشدم..یادم به روزهایی میفتاد که فایلها رو گوش میکردم ولی انقد خسته از سر کار برمیگشتم که نایی برام نمیموند و یه جورایی افت مدار پیدا کرده بودم..6 ماه تو اون فست فود کار کردم،تضادها باعث شدن هدفم رو واضح تر ببینم و بشناسم، من حقوق خوندم و دوست داشتم یه وکیل موفق بشم و دو سال هم آزمون وکالت شرکت کرده بودم و قبول نشده بودم،تا اون موقع فکر نمیکردم عاشق وکالت باشم، تا اینکه یه روز تو فست فود یه آقایی وارد شد و بعد اینکه سفارشش رو ثبت کردم گفت یه اشتراک بهم بدید، آدرس رو که وارد میکردم گفت من دفتر وکالتم روبرو خودتون هست،این حرفو که زد یهو دلم ریخت،یه حسرت..یه تلنگر شاید.. بازم یه راهنما.. یه نشونه.. ازش چندتا سوال پرسیدم گفت من 14 ساله وکیلم، گفتم منم عاشق وکالت بودم اما از اینجا سر درآوردم، بعد اون دو بار اومد یه بار حرفی بهم زد که اون لحظه انگار یه تلنگر بود.. گفت اینجا چقدر حقوق میگیری؟ گفتم 800 گفت تو با وکالتت این مبلغ رو تو ده دقیقه در میاری..اون لحظه اون حرفش فقط تو ذهن من این جمله تداعی شد که ((مرجان تو لیاقتت همچین جایی نیست،تو اون همه زحمت نکشیدی که الان اینجا باشی،))نمیدونم چجوری اون لحظه رو توصیف کنم ولی انگار یه نیرویی درونم زنده شد..انگار منتظر بودم یه نفر این حرفو بهم بزنه، انگار باید اون جمله اون لحظه به من گفته میشد..اما دوباره نجواهای شیطانی اومدن سراغم،دوس داشتم کارو بذارم کنار و درس بخونم ولی بدهیم چی میشد!!یادم اومد که کسی که فکر میکردم دوستم داره رهام کرده..اون شب بارون میومد رفتم بیرون فست فود و فقط از خدا خواستم کمکم کنه.محیط کارم خیلی خوب بود بخاطر باورهای خوبی که ساخته بودم میتونم بگم بهترین جایی بود که تو عمرم کار کرده بودم و آدمهای فوق العاده ای داشت..6 ماه گذشت نزدیکای عید بود که فهمیدم فست فود هم داره بسته میشه،حس میکردم خدا داره بهم ظلم میکنه،چون برنامه ریخته بودم برای درس خوندنم،و کار کردن.نمیدونستم چیکار کنم،شبها با آرامش نمیخوابیدم.از طرفی یه چیزی ته دلم میگفت آروم باش،درست میشه،یه ندایی میگفت مجدد فایلها رو گوش کن،ولی چون ورودیهامو کنترل نمیکردم فاصله گرفتم.تا اینکه یه نفر وارد زندگیم شد که میتونم بگم وااقعا معجزه خدا بود، دست خدا بود..این آدم آنقدر منو دوست داره، انقدر بهم اعتماد بنفس داد که دوباره خودمو پیدا کردم،کنارش خود واقعیم بودم،راجب مسائل مالیم بهش گفتم، راجب اینکه من عاشق وکالتم،ولی شرایط خوبی برای درس خوندن نداشتم.بهم گفت من اون مبلغ رو ماهانه میدم بهت تو فقط به هدفت فکر کن..اوایل برام سخت بود قبول کنم ولی یاد حرف استاد افتادم که میگفت خدا از دستهای مختلفش بهت کمک میکنه، دیگه روز و شب تنها فایلی که گوش میکردم فایل فقط خدا بود.. از فروردین شروع کردم درس خوندن، اون آدم بهم انگیزه میداد، تنها کسی بود که با پیشرفتم خیلی خوشحال میشد حتی بیشتر از خودم..هر چقدر بگم که چقدر کمکم کرد کم گفتم ولی تو هر بار کمکش تو دلم گفتم خدا ممنون، خدا من میدونم که این تویی که داری همه این کارارو برای من میکنی،از فروردین تا آبان ماه فقط درس میخوندم اما تفریحم رو هم داشتم، فست فود هم اسفند ماه بسته شد. ولی خدا برای من گل کاشت..تو این چند ماه درس خوندن یه آدمایی سر راهم گذاشت که بدون هیچ گونه هزینه ای بهم کمک کردن، حالم عالی بود و آذر ماه روز آزمونم ندایی بهم گفت ساعت 5 صبح بیدار شو و فلان جزوه رو بخون.. به خودم قول داده بودم به اون ندا گوش بدم، چون هر بار که گوش نکردم بعدش پشیمون شدم..صبح بیدار شدم.. ساعت 5، جزوه رو خوندم و اون شخص اومد دنبالم، تو راه کلی باهام حرف زد و بعد از خوندن سوره یس که عاشقشم رفتم سر جلسه.. حدودا نیم ساعت معطل بودیم که جلسه شروع شه،، چشمامو بستم، بدون اینکه به کسی گوش کنم تو دلم فقط داشتم با خدا حرف میزدم.. دلم آروم بود.. اون قاری شروع کرد به خوندن
((انا فتحنا لک فتحا مبینا))
انگار اون لحظه داشت باهام حرف میزد و جوابمو میداد..
آزمون شروع شد.. کسایی که آزمون وکالت شرکت میکنن میدونن چقدر سوالا سخته و چجوری طرح میشه.اما من وقتی رسیدم به سوالات یکی از درسها که امسال به عنوان سخت ترین درس معرفی شد دیدم 10 تا سوال عینا از همون جزوه ای هست که من صبح خوندمش و خارج از کتاب بود.. و بقیش هم داخل کتاب..
خلاصه روز 14 دی جوابها اعلام شد و من از صندوقداری فست فود به وکیل پایه یک رسیدم و آزمون رو قبول شدم.
لحظه موفقیت، اون لحظه ای که جوابها اومد فقط اشک از چشمم سرازیر شد.. اون لحظه در اتاقو بستم، فقط گریه کردم، فقط با خدای خودم حرف زدم.. اون لحظه تمام سختی های یک سال اومد جلو چشمم.. تمام لحظه هایی که ناامید شدم و خدا تنهام نذاشت.. اون لحظه ای که خدا قول موفقیت بهم داد..
اون شخصی که وارد زندگیم کرد..
اون لحظه ای که از بی آبرویی نجاتم داد..
اون لحظه ای که از مرگ نجاتم داد..
استاد دوباره دوره هایی که خریدم رو استارت زدم.. دوباره خدا منو به این جا هدایت کرد.. دوباره اومدم که از فایلهای توحیدی لذت ببرم.. چون میدونم اگر نجاتم داد بخاطر باورهایی بود که یه مدت طولانی برای خودم ساختم.. اگر شخص رو وارد زندگیم کرد بخاطر باورهای قشنگم بود که تازه داشت خودشو نشون میداد..
خدا رو شکر میکنم
خوشحالم.. و الان تو هر اتفاق به ظاهر ناگواری فقط میگم خدا همراهمه و بهترین ها رو برام رقم میزنه و مطمئنم که همینطور هم هست..
فمن یتوکل علی الله فهو حسبه..
برای همتون بهترین ها رو از خدا میخوام
خیلی مشتاقم که مجدد فایلها رو گوش کنم و باورهام رو بسازم و تجدید کنم..
دوستتون دارم
مرجان عسکری
وکیل پایه یک دادگستری ☺️
سلام دوست خوب و مهربونم
ممنونم از لطف و محبتت گلم
مطمن باش اگر نشانه هاش رو میبینی پس در مسیر درستی قرار گرفتی و نشونه ها رو تایید کن و ادامه بده.. من منتظر خبر خوش موفقیتت هستم عزیزم ❤️😘😘شاد و سالم و موفق باشی
سلام مریم جان.. ممنونم از محبت و انرژی مثبتت.خیلی دلم برای اینجا تنگ شده بود، خوشحالم که دوباره خدا هدایتم کرد به اینجا.من هم براتون آرزوی موفقیت و آرامش دارم دوست مهربونم.❤️😍
ممنونم..
صددرصد خدا همیشه برامون کافیه و بهترین ها رو سر راهمون قرار میده..کافیه بهش باور و ایمان قلبی داشته باشیم. حتی تو روزهایی که فکر میکنیم تنها هستیم و مراقبم ن نیست، تو اوج نا امیدی هامون اون بیشتر از هر کسی مراقبمون هست و هوامونو داره.
ایکاش یاد بگیریم حتی تو لحظه های سختمون هم همه چیز رو به خودش واگذار کنیم و آرامش داشته باشیم. 🙏همیشه موفق و شاد باشید ممنون از دیدگاهتون
سلام دوست خوبم
ممنون از تو عزیزم، خوشحالم که دوستای خوبی مثل شما دارم..
موفق و ثروتمند باشید ☺️
سلام فائزه مهربون
ممنونم عزیزدلم.. من هم برای شما و همه دوستای دیگم آرزوی موفقیت میکنم.☺️🙏
سلام آقای مردانی
خیلی ممنون.. برای شما و همه دوستان دیگه هم آرزو میکنم به هر چی که میخواید برسید و هممون همیشه در مسیر توحیدی حرکت کنیم و یادمون بمونه که اگه به چیزی و جایی رسیدیم همش به خواست و لطف خدای خودمون بوده..
بازم ممنون از محبت و انرژی که برام فرستادین ☺️
سلام دوست عزیزم ممنون گل من.. با ساختن باورهای قوی و تلاش و کوشش موفق میشی، ببین من امسال فقط 7 ساعت درس میخوندم برخلاف خیلی ها که کل روز درس میخوندن من تفریحات خودمم داشتم،اما امسال از ته قلب باور داشتم موفق میشم یه جورایی مطمن بودم چون خیلی باورهای منفیم شکسته شد،ایکاش میتونستم خیلی بهتر باهاتون صحبت کنم و دقیقتر راهنماییتون کنم،آدرس ایمیل و اینستا گذاشتم براتون اما تایید نشد، اگر میخواید به گروه تحقیقاتی عباسمنش زنگ بزنید و شماره یا آدرس ایمیلم رو ازشون بگیرید، امیدوارم یه جوری بتونیم همدیگه رو پیدا کنیم.🙏❤️❤️