live | خروج از جامعه "معلولان باوری" و خلق زندگی دلخواه - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/03/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-12 01:48:112024-10-12 03:44:55live | خروج از جامعه “معلولان باوری” و خلق زندگی دلخواهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
گام17به نام عشقم پدرم یارویاور م بابا خداسلام، بابایی.
سلام به استادوهمه ی همکلاسیهام. استادمن تاحالا خیلی وام گرفتم به صورت معجزه آساکه خودرئیس بانک ویامعاون بانگ دیگربرام خادمی میکردن فقط خودخدابود که به منوبچه هام خدمت میکرد! که بچه ها انقدرسنشون کم بودپول لای دفترچه میذاشتم ودفترچه روتوی لباسشون وشلوارشونورولباسشون میکشیدم تاپولوبرسونندبانک. ببرن بدن دست آقای رئیس خودش قسطمونو پرداخت میکنه! که هنوز هم شماره ی همراه رئیس بانک رودارم! گاهی تماس میگیرم وتشکرمیکنم!وخدارحمت کندیگ معاون توی بانک دیگربه ماخیلی خدمت داشت که این ماجرایکی ازخدمات این بزرگواربرای بنده بود!ازاینجاشروع میشود!بنده 2تابرادرتنی ازخودم بزرگتردارم و3تاخواهرتنی بازهم بزرگترهستند. وبرادربزرگ خانواده ودامادبزرگ خانواده درردیف اول مورداعتمادانجام کاربرای ثبت نام مکه برای مادرم بودن!ماجرابرای حج عمره بود
وروی عزیزدل من اصلا حساب برای انجام اینکارنه تنهامادرم بلکه هیج کس دیگه هم بازنمیکرد!عزیزدلم راننده اتوبوسرانی بود.یک رورازکارتمام شدآمدگفت:خانم بریم خانه مادرپرسیدم چرا؟گفت:خبرای خوبی دارم برای مکه جا،رزرو کردم!مادرم باخواهرقبل خودم زندگی میکردولی بعدازمن ازدواج کرده. وروی شوهراین خواهرم هیچ کاری روحساب نمیکردیم بنده خداتشنجی بود!واردخانه ی خواهرم شدیم. عزیزدلم ازاول به مادرم میگفت: حاج خانم،سلام حاج خانم خوش خبری دارم!مادرم پرسیدچه خبر؟گفت:کاروان برات پیداکردم بری مکه! مادرم خندیدگفت: من چندساله پولم آماده است، بزرگترهای تونتونستن مرابفرستن مکه به اصطلاح مادرم کسی راکه باورانجام به کارهای به ظاهربزرگ راندارد،میگفت ::تویه یقه چرکی یعنی (کارنابلد)میتونی منو بفرستی مکه؟ عزیزدلم گفت:آره خط روستاکارمیکنم، یک دوستی دارم امروزرهگذری سواراتوبوس شده پرسیدم چیکارمیکنی؟گفته:توی آژانس مسافرتی هستم،الان یک کاروان راهی سفرعمره هستند1مسافرالی 2تامسافرکم داریم. یکنفرحتمی100٪و نفردوم50٪حالااگه کسی روسراغ داری معرفی کن اینم شماره تماس بادفترآژانس،مادرم باورش نمیشدعزیزدلم میگفت: شمابالیلابیابرومکه بازهم باورمان نمیشد!چون داداشم ودامادمون که مثلایک کمی به قول روستائیهامون پیه شکم دارن وبه اینجورجاهانفوذدارن این کارو نکردن! شماره ازتلفن خانه گرفتیم آدرس دقیق رونوشتم، ماگوشی نداشتیم چون بزرگای خانواده گوشی داشتن!فردااول صبح بامادرم رفتیم دفترآژانس اولین ارباب رجوع بودیم!ازبس که برای هرکاری عجولم ومادرم میخواست بدونه این حرف راسته یادروغه!خوب سلام وخوش آمدگویی معرفی کردیم ازمااستقبال شدازطرف دوست عزیزدلم به رئیس بودنمیدونم کی بودمعرفی شدیم؟!به مابرگه دادن برین سرچهارراه پول واریزکنین به بانک.ومادرم چون چندسال پیش رفته بودکربلاسوریه میگفت ::خانمی که همشهریمون بوده منوبه یک رئیس کاروان خانم معرفی کرده کلاه سرم گذاشتن والان هم مادرم وهم من میترسیدیم بریم بانک پول واریز کنیم!ماهم به همون آقایان جریان کلاه برداری کربلاوسوریه مادر م روتعریف گردیم وآنهابه مااطمینان دادن که پولوبه ماکه نمیدین به بانک دولتی واریزمیکنین خاطرجمع باشین. استادبه سادگی خودم مادرم وعزیزدلم اشکام الان بی اختیارسرازیرشده.بامادرم مشورت کردیم که به برادبزرگترم زنگ بزنیم.برای واریزی پول به بانک کمک بگیریم.مادرم که شماره گرفتن بلدنبودتاآخرعمرش یادنگرفت!ومن ازهمون دفترگفتم :میخوام به داداشم زنگ بزنم بااحترام گفتندبفرماید:!استاداینجاسایت الهی است همگی حرفهای یکدیگررونه تنهاتائیدمکنیم بلکه ازاعماق وجودباورمیکنیم! پس قسم خوردن حرام است!الان دوباره بغضم ترکیدنمیتونم حتی یک کلام بنویسم!الو،سلام داداش. جریان مکه،واریزی پول،وترس مادرودختربرای واریزی پول ومادرمیگه تااینجاخودتوبرسون همه چیزوگفتم:این اشکهاامانم نمیدهدخوب ببینم ولی مینویسم، که اول به خودم وبرای همیشه به خودم وخداوکسانی که ازهمین الان تابرپابودن سایت هرکلمه ام رامیخوانندباگوله های اشکم نوشته ام وازدل میلرزم ومینویسم دراین دل شب که خدایاتوکردی هرچه داریم ازلطف توست.داداش مادرمیترسه منم میترسم پول به بانک واریز کنم تااینجابیا!،شمامیگین درجوابم حاج داداش الان اونموقع چه گفت؟!خیلی بی رحمانه گفت:من بنایی دارم الان کیسه گچ توبغلمه پول ندارم بنایی کنم.ننه میخوادبره مکه!که انگاراون میخوادهزینه ی مکه ننه روبده!خدایاتوشاهدی منی که بلدنیستم مادرپیرم روآورده ام چکارکنم؟جریانروبه مادرم گفتم:ومادرم ازاوانتظارآمدنش رانداشت ولی گفت:برای اینکه نگه اول به من نگفتین پیش ازخودکاروکردین!چون اول هم گفتم مادرم فکرمیکردچون داداش وشوهرخواهرهای بزرگترم بیشترتوجامعه بودن حتمااینامنوبه مکه میفرستن باهزینه های خودمادرم!ولی از این پسرو2تادامادهیچ آبی گرم نشد!وبرادردیگرم که اهل این حرفهانبود!الهی به امیدخودت ،رفتیم بانک باامیدبخداپول مکه مادرواریزشد.الهی شکربرگشتیم، دفتربرای نفردوم50٪درصدجابوداگه نفرقبلی انصراف دادجاهست! حالااسم لیلاجان راخداتوی لیست مسافرین بیت الله نوشته است.حالاحال لیلاجان روتااینجاداشته باش!لیلاجان داره ازشادی پروازمیکنه وپشتک میزنه تاخونه ودرهمان سال پسرکوچکم5سال کمتر دارد.بعدی11و12و13وعزیزدلم که قراره من که رفتم خواهرقبل ازمن دوتا بچه هم 5سال و4سال خودشونگه داره وهم خانواده منوسرپرستی کنه!خوب حالاباکدام پول؟دوباره فرداصبح اول وقت توی بانگ حاضرپیش جناب معاون روحش شادراهنماییهای لازم رادریافت کرده وبه پیش رئیس برای دریافت وام حاضرشده حالابه چه دلیلی این شعبه موافقت با500هزارتومان وام برامون کرده یادم نیست!برای کارهای ضامن وآمن برگه و
دادن که مدارک لازم 2تاضامن خوب همیشه اولین ضامن عزیزدلم بوده وماچک هم نداریم!حالابرای دومی خدایاچه کارکنم؟توی بانک یکی ازثروتمندای روستاکه همسایه روبه روی پدرشوهرم بودتوی بانک کارداشت درهمون حال جریان ضمانت روبراش گفتم:وگفتم اولین ضامن شوهرخودمه کارمنده حالاخدارحمتش کنه صداشوانداخت توبینیش به خدا خانم فلانی من الان به تفرهه رفتن…..فدای سرهمه مردکه پولدارگشنه!به محض اینکه این مردرفت بیرون!همانطورکه دریابرای موسی ویارانش شکافت!حالازمین برای لیلاجان شکافت ودامادخواهری که ازپدرم یکی هستیم پشت درب سمت رئیس بانگ حاضرشدوهنوزبه درب ورودی نرسیده بوداستادبرای چندثانیه که طول کشیداین مردشریف واردبانک بشه به جناب رئیس گفتم:اون آقای فلانی که پشت شیشه میدیدیم راقبول داری ضامنم بشه!جناب رئیس نگاه به بیرون کردخندیدگفت:اوه ه ه ه کل بانک درخدمت آقای فلانی است!نصف سرمایه بانک ازاین آقااست وپسرشون است!سریع قبل ازاینکه دامادخواهرم واردبانک بشه خودمورسوندم دم درب ورودی واردشد. گفتم:سلام حاج آقاوجریان گرفتن وام والی آخرولبخندزدپرسیدآیاآقای رئیس منوقبول داره این همه گفتگوبین رئیس ومن ودامادخواهرم به دقیقه نکشیدخداهمه ردجفت وجورکرد!ودامادخواهرم روبا آقای رئیس روبروکردم. رئیس بانک پرسیدحاج آقااین خانم رامیشناسی؟فوراگفت:بله خاله ی بنده هستند.پرسیدقبولش داری برای اینکه ضامنش بشی بنده خداگفت:بله!منم گفتم آقای رئیس همین الان برای یکبارمن درخواست کردم دیگه نه زنگ به حاجی میزنم نه حضوری پیشش میرم هرمدرکی لازم هست بگین براتون بیاره ماهم پرروشده بودیم اینگارحاج آقانوکربابامه!خخخ همین الان روبه روتون کردم تمام.معاون رحمت شده هم باحاج آقاوپسرحاجی که میشه نوه خواهرم دوست جون جونی بودن که هرنوع لوازم چوبی لازم داشت برای همسردومش نوه خواهرم براش درست میکردوبه خانه اش میبرد. حالا بعدازچندروزبرادرشوهرم باخانمش میخوادبره کربلاوحاج آقااومدن بدرقه آخه حاج آقادامادخواهربنده هستند وپسرخواهرپدری جاری بنده آره روستاییهاهمه قوم درقومیم!سلام وحال احوال من چیزی نپرسیدم وازهیچی خبرنداشتم !پرسیدخاله رفتی بانک ؟گفتم:نه چطورمگرگفت:هرمدرکی لازم بودمن بردم بانک حتماوامت آماده ست. منم خوشحال فردااولین ارباب رجوع بانک واردشدم مدارکم روی میزآقای رئیس موردبرسی قرارگرفت،واوکی500هزارتومان وام داده شدآره سال1383آخرماه شریف رجب که واردشعبان شدیم راهی مدینه منوره شدیم خدایاتمام آرزمندان رامیزبان درهرجای دنیارادارن باش منم سفرهای دوردنیاباخانواده ام رادارم میزبان ماباش آمین.حالاماکه مادرودختررفتیم ولی همین برادربزرگم یک پاواستادگفت:لیلاباپولهای ننه رفته مکه!هرچی خواهرقبل ازخودم که100٪اززندگی من خبرداشت میگفته: نه لیلاباضمانت فلانی وام گرفته رفته ولی حرف خودشو میزده لیلا برانون شبش مونده پولش کجاست بره مکه؟ماکه راضی نیستیم پولهای ننه خرج مکه لیلابشه وتوی دل خواهرهاوبرادردیگه شک وشبهه انداخت که حتی همین دامادخواهرم فهمیده بودگفته :بودمن ضامن وام مکه خاله شدم آخرهم باورشون نشدفدای سرم. الان هم نمیدونم مادرمن10ساله ساکن بهشته. وبامکه رفتن من دهان همه بازموند!یک خواهروبرادرپدری داشتم که حج واجب هم رفته بودن ولی خواهربرادرای پدرمادری خودم هنوزمکه نرفته بودن باعث تعجب ههههمممممههههههه شده بود.ومکه رفتن من جزوالهامات بود.زمانی که من خیلی بچه بودم مادرمن خیاط بودهمه مدل لباس توی دوره خودش میدوخت. ازقبا، عبا،لباس،زنانه ومردانه همه نوع خیاط ماهروخیلی فعالی بودازهرانگشتش هزارتاهنرمیبارید!وتاوقتی روستابودیم زیادکارکردوتوی شهرآمددیگه درحدچادروشلوارتوخونه برای خانواده خیاطی میکرد.روحت شادمادر.خوب من که بچه بودم همسایه بالاسرخانه ماتوروستامیخواستن برن حج واجب لباس احرامشونومادرم دوخته برای چادرحاج خانم همسایه پارچه شون کم بوده وتهیه اش برای بنده خداراحت نبوده،مادرم میگه حاج خانم اجازه میدی ازخودم برای کمبودچادرتون پارچه سفیددارم اضافه کنم؟اونم ازخداخواسته خدارحمتش کنه گفته آره خوب فکری کردی. وقتی حاج آقاباحاج خانم میرن سفرحج یادم نیست مادرم تعریف میکردحاج خانم که آمده قسم میخورده که زهراجان حالایامسجدپیغمبربوده یادورخانه خدامن نمیدانم اون حاج خانم تعریف کرده که خودم زهراجان شماروبادخترکوچکت لیلاتوی این مکان مقدس دیدم دست لیلابه دستت بوددیدمت صدات زدم نگاهم کردین ورفتین درهمون حال حاج آقامون گفته کی روصدامیزنی گفتم:آبجی زهرابالیلاداره میره زودبیابریم دنبالشون گفته زن آبجی زهراولیلاکجا؟تومیدونی فرسنگهاراهه قسم میخورده باورکن من دیدم واین الهام رامنومادرم فیزیکی لمس کردیم ولذتش روبردیم. اخ چه کیفی داشت. ومراسم حج عمره دوبارمحرم شدن باراول محرم شدیم برای باردوم بایدمیرفتیم مسجدشجره مادرم توان نداشت به خاطرمادرم دوباره محرم نشدم وهمون شب دورخانه خدابودیم گفتم ننه اینجابشین تامن دورخانه خدازیارت کنم شمااستراحت کن وقتی برگشتم مادرم نبود!چندقدم اون طرف تررفته بودآنقدردنبال مادرم گشتم ودلم شکسته بودروبه کعبه گفتم خدایامادرم روازتومیخوام خسته شدم تمام وجودم گریه بودوالان همان حال روپیداکردم یک وقت دیدم پدرشوهرم کیف کفشهاش به دستشه پیرمرددستاش به پشتش کمرخمیدش ازطرف صفامروه به طرف مهتابی سبزکه نشانه کاروان مابرای ورودوخروج بودرفت. ومن کلاتمام وجودم غیرازچشمهام قفل شده بودنتونستم برم جلولمسش کنم خدایاچرا؟نمیدانم معجزه بودپدرشوهرم که ازدیدمن پنهان شدمنم دوباره راه افتادم به سمت قراربامادرم که دیدم مادرم روی پله هامنتظرمنه خودم راتوی آغوش مادرم مثل یک کودک انداختم های های گریه کردم وهنوزدیدن پدرشوهرم رادراون لحظه مثل روزبرام روشنه روحشون شاد.ننه، ننه، ننه دوست دارم مکه برم برام دعاکن هم عمره هم واجب. سالی که ثبت نام حج شروع شد. من فقط افکارم روی عمره بوده ازگفته خواهرم همون سال واجب هم ثبت نام داشته خواهرم میگه نمیدانم چراهمون پول عمره 2نفرراعقلم نکشیدیک واجب بنویسم الان پشیمونم!ولی من کلاتوفازواجب نبودم وتمام کارهای من الهامی است. خواب دیدم رفتم سفرسوریه ازاستانبول احساس میکردم ردشدیم وبه سوریه رسیدیم یک روزجمعه هست فقط سردرب حرم حضرت زینب راواضح میبینم نوشته السلام علیک یاحضرت زینب کبری تاهمین حد!ومن هنوزسوریه رازیارت نکردم دقیقایادم نیست یک آقایی سیدازروستامون بودیاحضرت زینب بودبرام 6تانامه امضاکرده داخل پاکت مستطیل شکل کردداد منم رفتم! وتوی همین روزهای ثبت نام6میلیون قرعه کشی خانگی داشتم به نام من دراومد.استادازاین الهامات بگم دقیقااون روزکه توخواب 6تانامه برام امضاکردن یکجای خلوت روزتعطیلی جمعه یاهرچی نوبت ثبت نام عمره ماخانواده6نفره خودم عزیزدلم 4تاپسرم روزجمعه توی بانک که خلوت بودفقط برای ماخدمت میکردن انجام شد!این الهامات ثبت نام بود ولی هنوزالهام رفتن برام نیومده امسال هم که گفتن آماده سفرباشین خواهرم با2تادخترش وسهم همسررحمت شدش رودادبه دخترخواهردیگرم آماده رفتن بودن پسرم گفت :دوست داری توهم برو؟گفتم: نه! گفت: غصه پولشونخورتوگردنی که به من فروختی برای عروسی داداش میرم زرگری میفروشم توهم بااینابرو دوست داشتم برم.دلم ازاین پول بچم راضی نبود. کیف احرام روبستیم چادراحرام خریدیم اتوکشیدیم ولی دلم راضی نبود،گفتم: خدایامیشه درروببندی وبه من پول بدی راحت برم! الهی شکرگفتم: شدحالامیگم خدایابه من پول سفردوردنیاروبده باخانواده ام تجربه کنم .وباخودم میگم دوست دارم برم آمریکاازاونجاعازم حج عمره ،واجب بشم که ازمن نپرسنداز کی تقلیدمیکنی ؟که منم مجبوربه دروغ بشم،یابگم ازاساتیدم وازخودم خخخخ خدایامراآن ده که آن به.وبعدازچندسال دوباره داداشم باخواهرسومی ششدانگ بودن که همیشه توحلق همدیگرهستندونهضت همچنان ادامه دارد!ومادرم رفتندمکه عمره وبعدازچندسال،سال89 داداشم باخانمش ومادرم واجب رفتن وچندمیلیون پول توجیب شلوارداداشم بوده تومکه دزدیدن که کل خسارت وارده، شوبه گردن خودشون باشه!مادرم جوابگوبود. اونجاناراضی بودن لیلای گشنه پولش کجابودبره مکه خداجواب دادحاج محمد به خودت منازکه همه ی شماگشنه هستید.سیرشدن همه شمادست منه خداست اینم پاداش قضاوت! ولی کی فهمید؟هیچکس غیرازخدا!وناگفته نماندمن ازبچه گی که جریان منومادرم رومکه دیدن توذهنم تجسم میکردم باخنده باگریه ودوست داشتم مثل برنامه کودک مجیددلبندم آنققققققققددددددرررررررردستام بلندباشه دورخانه خدابرسه حالامن که یادم نیست آخردهه ی 50بوده که دست من تودست مادرم بوده توخانه خدادیدن حالاسال82برعکس دست مادرتودست لیلا دورخانه خداهست!الهی سپاسگذارم که خوابهامونم حقیقت دارد!شادوپیروزباشین خیلی معجزه توزندگیم داشتم ودارم بعدابراتون میگم انشالله.خدانگهدار.
گام هفدهم خانه تکانی ذهن.
چیکار کنم وقتی روی باورهام کار میکنم از کار دست نکشم؟! بر میگرده ب اینکه چقدر باور داری ک کار کردن روی ذهنمون ، توجه ب نکات مثبت ، نوشتن ، احساس سپاسگزاری ، صبح ک بلند میشیم سپاسگذارباشیم بابت چیزایی ک داریم و در کل این نوع نگاه و این نوع نگرش داره نتایج خوب رو برامون رقم میزنه.
شما با افکارت میتونی زندگیت رو خلق کنی ، با احساس خوب ک اینها هم منتهی میشه ب احساس خوب ( توجه ب نکات مثبت ، سپاسگذاری ، ب خدا فکر کردن ، ایمان داشتن.
وقتی این کارارو انجام میدی یه سری هم زمانی ها اتفاق میوفته یعنی اتفاقات کوچیک کوچیک خوب برات میوفته ک تو باور میکنی ک این احساس خوب داشتن این سپاسگذاری داره جواب میده،اما گاهی اوقات وقتی یه نتیجه ای ب دست میاریم، دیگه این کارارو یادمون میره ک انجام بدیم، غرق نتیجه میشیم و یادمون میره ک ایننتیجه رو از کجا آوردیم، پس نباید احساس خوب ، شکرگذاری رو هیچوقت فراموش کنیم و یا از زندگیمون حذف کنیم.
شکر گذاری تو هر حالتی معجزه میکنه، شکرگذاری بهترین ابزاری هست ک میتونه کمک کنه ک اوضاعتون بهتر بشه تو هر حالتی ک هستی، شکر گذاری ک دلی باشه وقتی بیانش میکنی حالت خوب میشه،حست خوب میشه قلبت باز میشه و بهت میگه ک تو مسیر درستی هستی ، تمرکزت میره رو زیبایی رو سلامتی رو صدای چه چه پرنده، روی نعمت ها.
شکر گذاری بخاطر چیزایی ک داری، بخاطر شرایطی ک داری ( تو هر شرایطی ک هستی بالاخره یه چیزایی هست ک زیبا هست دیگه ) اگر شروع کنی ب سپاسگذاری ک واقعی باشه و بهت حس خوب بده، دروازه ای از ثروت و نعمت رو برات باز میکنه.
اگر سپاسگذار باشید شما رو می افزایم ( شَکَرتُم لِ اَزی دَنَکم) سپاسگذاری بزرگترین دروازه رسیدن ب خواسته هاست.
سپاسگذاری روی نعمت هایی ک داریم ، روی استعدادهایی ک داریم، کارایی ک میتونیم انجام بدیم، بخاطر ویژگی خوبی ک داریم ، بخاطر شکل ظاهری ک داریم ، ب صورت نوشتنی ، تجسم کردنی ، صحبت با خدا و این نوع شکرگذاری این نیست ک شما مدتها بعد جوابشو بگیریدا، همون موقع تک تک سلولهای بدنتون واکنش نشون میده، گلبولهای سفید بدنتون تازه میشن، این امکانم وجود داره ک شما وقتی شروع میکنی ب سپاسگذاری یک روز بعد یک هفته بعد جوابشو میگیری یا گاها همون موقع و بالاخره جواب میده.
خودتو با بقیه مقایسه نکن، اصلا بقیه ای وجود نداره و همه معلول هستند، فقط تمرکز کن روی زیبایی ، روی نعمت، و دنیات خیلی زود تغییر میکنه.
من تا قبل از گوش دادن ب این فایل،روزای اولی ک اومدم توی این دانشگاه بزرگ خواسته هامو نوشتم.
باورتون اگر خواستمو بگم،اما میگم ک باوری بشه واسه بقیه و ردپایی برای خودم.
خواسته من داشتن ساعت بود،دوستامو ک میدیدم میگفتم تو دلم ک ی ساعت اینطوری میخوام،کاش منم ساعت داشتم.
ی دستبند طلای ظریف میخوام ک بندازم پشت ساعتم.
دلم میخواد مثل فلانی موهامو رنگ کنم، کراتینش کنم ک صاف و قشنگ بشه.
ابرو هام خیلی تنک هست دلم میخواد فیبروزش کنم.
بعد از اینکه این فایل رو گوش دادم ک استاد گفتن نعمت هاتونو شکر کنید،استعدادهاتونو، هر چی ک تو خودتون دارید رو شکر کنید.
زیبایی تونو …. انگار ب خودم اومدم گفتم واااااااای من اینا رو میخواستم و بهش رسیدممممممممممم.
ی ذوقی تو دلم اومد ک خیلیییی قشنگ بود،حالا هم هر وقت بهشون نگاه میکنم یا خودمو داخل آینه میبینم خیلی با لذت و از ته دل میگم خدایا شکرت ک اینا رو بهم دادی.
استاد میگن خواستتو ک بیان میکنی یا مینویسی خدا دستاشو میفرسته تا تو ب خواستت برسی.
ساعتمو عزیزدلم واسه تولدم بهم هدیه دادن.
دستبندمو طی ی اتفاق جالب ب دست آوردم.
و باورم قوی تر شد،بهتر درک کردم ک شکر گذاری، نوشتن خیلی جواب میده و واقعا دروازه رسیدن ب خواسته ها هست.
خدایا شکرت بخاطر این آگاهی ها بخاطر هدایت من ب این دانشگاه ، بخاطر کمک تو، تو مسیر توحیدی من.
سلام به همه عزیزان واساتید
وای استاد چرا هر فایل که می شنوم انگار عالی ترین فایل را شنیدم وباز فایل جدید هم حس عالی بودن را می دهد
برای منم پیش آمده که وقتی خدا بهم نعمت داده درگیر اون نعمت می شوم ویادم میره که برم واسه نعمت بعدی ودرجا زدم تا یه جایی برام رخ داده تا بالاخره دو زاریم افتاده که کجا ایراد داره
وقتی دنبال گرفتم جواز کارگاه بودم باید مسافتی زیادی می رفتم تا از شهر دیگه مجوز بگیرم چون روستا زیر نظر شهرستان ها هستن واسه جواز باید بریم شهرستان وچون وسیله نقلیه نداشتم با یه بنده خدایی که اونم اون شهر کار داشت آمدیم شهرستان و قتی کلی مهر وامضا برو این جا واون جا مدرک جور شده بود وفقط باید چاپ می شد برق رفت ومن بهم ریختم
واون مسول چاپ هم یه حرفی زد که مزید برعلت شد برای از کوره در رفتن من . اون بنده خدایی که منو آورده بود باید تا نیم ساعت دیگه برمی گشت و زمان اداری هم درحال تمام شدن بود اما چند روز قبل این اتفاق من این فایل شما را شنیده بودم از اداره امدم بیرون روی صندلی ایستگاه اتوبوس روبه روی اون اداره نشستم چشمام را بستم وبه این فکر کردم که برای همین جواز من امروز به چند تا اداره رفتم با چند نفر که همه برای من کار کردم برخورد کردم وبابت اونا از خدا تشکر کردم ازاینکه این اداره هاهمه تو همین شهرند از اینکه یه نفر دیگه امد منو آورد شهرستان و000 با صدای مسول چاپ به خودم امدم گفت شما هنوز اینجاید نرفتید گفتم نه وقت اداری تموم شده بود واون مسول آمده بود تو ایستگاه که با اتوبوس بره خانه به من گفت برق این منطقه رفته من یه کافی نتی سراع دارم فایل شما را می فرستم برید اونجا براتون چاپ کند خودش زنگ زد کافی نت وسفارش منو کردوگفت من همین جا صبر می کنم بیارید براتون مهر کنم .
بله وبه همین سادگی مسئله که تو بن بست بود حل شد من بارهادیدم که چه طوری بن بست راه شده برای من وقتی تمرکز کردم روی سپاس گذاری خدایا ممنون ازت که منو با این آگاهی ها آشنا کردی وقدرت دادی تا استفاده کنم در زندگیم.
چقد من عاشق این جهان و قانونشم چقد دقیقِ
من سپاسگزار خدا هستم اخه چه به موقع به این فایل هدایت شدم
من نتونستم همون شب تو لایو باشم و حتی بااینکه بیصیرانه منتظر بودم بذارین رو سایت بیام ببینم اما بازم نمیدونم چیشد
و دقیقا در بهترین زمان ممکن که دیشب بود به این فایل هدایت شدم
با کلمه کلمه حرف های شما اشک ریختم موقع ای که خوابتونو تعریف کردین چه به موقعععع و قشنگگگگ خدا باهام حرف زد
-اصلا مسابقه ای در کار نیست
-اصلا بحث بحث زود رسیدن نیست
یاد گفتگویی که اون شب با خدا داشتم افتادم چه باارامش باهام صحبت میکرد میگفت ریحانه تو اصلا به رقیبا فکر نکن “اصلا رقیبی وجود نداره “چقد بهم انگیزه و اطمینان می داد
درست وقتی ناامید شده بودم و به خدا پناه بردم دستمو گرفت اروممکرد باهام حرف زد چه حرفای ارامشبخشی به من میگفت و من میگفتم خدایا تو چقد دوسم داری من تو چه سن کمی با این قانون با این گنجینه آشنا شدم
و دوباره وقتی که شیطان و نجواهای درونم شروع به بد و زشت جلوه دادن قسمتی از زندگیم کردن دوباره خدای عزیزم گفت” به آنها توجه نکن فقط آرام باش و گوش بده”
و خدا میدونه وقتی شنیدم درونم چه غوغایی به پا شد قلبم از شدت عشق خدا به من و ابن قانون زیبا داشت منفجر میشد اشک میریختم اشک شوق اشک عشق اشک ایمان درست مثل همین الان
و اروم شدم و اروم شدم..
چه اروم و با آرامش صحبت می کنین استاد 👇🏻
(تمرکز کنین روی زیبایی ها تمرکز کنین رو فراوانی تمرکز کنین روی سپاسگزاری اصلا باورتون نمیشه که چقد زود میتونه دنیا (با تاکید) “دنیای شما” تغییر کنه!).
و چه خوب درک کردم چون تجربه کردم و میدونم واقعا همون لحظه یه اتفاقایی میفته که فشنگ واضحهههه واضحححههه که قانون داره جواب میده
قرار نیست همون موقع یه کیسه پراز پول و طلا بیفته اما حالت خوبه اما آرومی دقیقا یهو میبینی دوستت بعد از مدت ها بهت زنگ میزنه و اتفاقا حال اونم خوبه
ناهار امروزت همون غذاییه که عاشقشی
آدما اون روز همه مهربونن و انگار همه صبح بیدار شدن گفتن دیگه خدا جون امروز باید فقط به ریحانه برسیم و حواسمون به اون باشه امروز روز اونه دیگه و..
و همه این اتفاقات خوب تا زمانی هستن که تو باشی تو مسیر .
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
——————————————————————
فک میکنم خیلی از ماها وقتی بااین قانون آشنا میشیم دنبال یه تکنیک خاص یه قرصی دکمه ای چیزی هستیم و بعدش به قولا ادا درمیاریم که دیگه من مثبت اندیشم و حالم خوبه و دیگه استاد شدم تو اینکار اصلا احساس می کنیم یه چیز جدایی هست
یاد خودم افتادم قبل ازاینکه با استاد و این سایت آشنا بشم همش درگیر تکنیکای مختلف بودم و خیلی وقتا ادا در میاوردم
که آقا من دارم رو خودم کار میکنم ولی من همون بودم با همون ترسا با همون نگرانی ها..
بااستاد که آشنا شدم گفتم یعنی چی؟ (به قول شما همه چیز خیلی سادس وقتی بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم میتونیم دنیامونو کنترل کنیم ).
بازی انقد سادس که نمیتونستم باور کنم گیج شده بودم میگفتم یعنی من الان باید چیکار کنم ؟و توقع داشتم چیزی جدا و عجیب تر از این حرفا باشه،اما خداروشکر که خیلی زود هدایت شدم و بیشتر ازاین درگیر فرعیات نبودم.
————————————————————————
استاد چقد تحسینتون کردم از ته قلبم برای داشتن آزادی مالی و زمانی و مکانیتون ❤️👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻❤️❤️
سپاسگزارم برای این لایو این فایل واااقعا بینظیر هرچی بیشتر گوش میدم هربار جمله های طلایی بیشتری میشنوم که قبلا نشنیده بودم.
عاشقتونمم💗
————————————————————————
به خودم قول دادم که حتما حتما ردپایی از خودم به جا بذارم
خوشحالم که تونستم بالاخره بعد از مدت ها.💗
شادو سلامت و خوشبخت و غرق درارامش باشید❤️
سلام استاد عزیز و دوستان گل
بابا قانون جواب میده
من همین فایل دیشب گوش دادم
یک لحظه به خودم گفتم ,
آگه قانون اینکه جایی مغازه ای اداره ای باهات خوب رفتار نکردن و با توجه به نکات مثبت همانجا
نگاه و نظرشون عوض میشه
من همان لحظه گفتم من با یک مغازه داری سر پس دادن یک ادکلن دو هفته هست با هم درگیریم
پس نگاهم مثل استاد که در این فایل تعریف
کردن انجام میدم
دوستان شاید باور نکنین
با کنترل تمرکز و انجام قوانین
من رفتم تو مغازش همان لحظه
مغازه دار درجا بدون معطلی با خوشرویی و احترام کارم انجام داد
منم فقط خداشکر خداشکر
که قانون همینه و بس
به خودم واجب دونستم این متن تایپ کنم
إلهی شکرت خدا که دنیای داریم که با قوانین ثابت و بدون تغییر کار میکنه
سلام ودرود خداوند برپیامبررسالت واقعی الهی استاد عباس منش عزیز…..من کلا یک روز هست عضو سایت شدم ولی هفت ماه به صورت اتفاقی بااستاد عباس منش درتلگرام اشنا شدم ویه کشش عجیبی به سمت این قضیه پیذا کردم وواقعیت بگم که ازدوران تحصیل ومدرسه ومسجد وهزاران جای دیگه کسی نتونست باور یقین من به جهان هستی وخداوند برسونه ولی بافایل های استاد عباس منش درتلگرام دگرگوگونی عجیبی درمن بوجود اومد ازفردی که به افسردگی مطلق رسیده بودم ظرف شش ماه گذشته تغییرات زیادی درمن بوجود اومدکه خودم میگم اون شخص شش ماه قبل من نیستم والان شخص دیگه هستم ازهمه لحاظ دگرگون شدم مخصوصا اعتقادی وروحی به این جهت استاد عباس منش ازدیدگاه من پیامبر عصر حاضر هست دردیدگاه من ویه سری صحبت هایی هست که صحیح نیست اینجا گفته بشه ازمدیران سایت یاشخص خود استاد عباس منش یه مورد خاصی هست که هم منو داره عذاب میده ازدرون وعذاب وجدان وهم برای سایت واستاد عباس منش خیلی مهم هست وواقعیتش اول متن نوشتم کلا یک روز نمیشه عضو سایت شدم وهرچه فایل دیذم وگوش دادم تلگرام بوده بنا به همون دلیل مهمی هست که گفتم وارد سایت شدم وازاستاد عزیز ومدیران سایت خواهشمندم یه موردخاصی هست که بیشتر مربوط به سایت هم هست باید گفته بشه نحوه ارتباط وتماس بامدیران سایت یاشخص استاد عباس منش کسی میتونه بگه ممنون میشم
سلام به استاد عشق
سلام به خانم شایسته و دوستای عزیزم
با اینکه هر روز فایل های استاد را مرور میکنم و استفاده میکنم ولی بیشتر اوقات تو بکار بردن اون آموزه ها تو زندگیم دچار فراموشی میشم.
امروز غروب افکار پریشان اومده بودن سراغم و داشتن منو آزرده میکردن و اومدم تو سایت تا آروم بشم و خدا منو هدایت کردن به دیدن این لایو زیبا و اونجا که استاد گفتید تو بانک بودید و بخاطر شرایط بوجود اومده ناراحت شدید و شروع کردید به کنترل ذهن و دیدن زیبایی ها و شرایطی براتون مهیا شد که کارهای بانکی شما به راحتی انجام شد اون لحظه فایل را متوقف کردم و با خودم گفتم آره خودشه چرا خودم این موضوع را فراموش کردم که تو شرایط نادلخواه باید زیبایی ها رو ببینم و ذهنم را کنترل کنم و شروع کردم به کنترل ذهن و سعی کردم زیبایی را را تصور کنم با اینکه خیلی برام سخت بود و ذهن چموش من
میخواست در بره ولی هر طور بود کنترلش کردم نمیگم خیلی عالی تونستم کنترل کنم ،به ۲۰دقیقه طول نکشید که در رابطه با اون موضوع که ناراحت بودم و داشت اعصابم به هم می ریخت همسرم اومد خونه وبا گفتن یه حرفه هایی در رابطه اون موضوع کاملا آرامش گرفتم جوری که اصلا فکر نمیکردم به این راحتی موضوع حل بشه و من هر بار که این معجزه های کوچک را میبینم و تجربه میکنم ایمانم و باورهام قوی تر میشن و مطمئن تر میشم به این حرف که زندگیمون را خودمون با افکارمون رقم میزنیم.
خدایا شکرت بخاطر قوانین بدون تغییرت و شکرت بخاطر اینکه عضو این سایت هستم و شاگرد استاد عباسمنش هستم.
سلام بر استاد عزیز
درود بر دوستان خوب خودم
خوشحالم که این فایل لایو را می بینم
دوستان سوالات خوبی را می پرسند و استاد هم با جواب دادن به این سوالات واقعا نکته هایی عالی برای آموزش دادن و یاد گرفتن در لا به لای صحبت های استاد را می شود درک کرد و یاد گرفت
یاد بگیرم که خودم می توانم با افکار خودم زندگی خودم را رقم بزنم
یاد بگیرم که وقتی در حال کار کردن روی افکار و باورهای خودم هستم زمانیکه به اهداف خودم می رسم باز هم به همان مسیر یادگرفتن و آموزش دیدن ادامه بدهم
در واقع باید عامل اصلی رسیدن خودم به خوشبختی را همیشه و همیشه ادامه بدهم و مدام خودم به خودم این را گوشزد کنم که از کجا شروع کرده ام و به کجا رسیده ام
نکته عالی دیگر این که باید همیشه و همیشه و تا آخر عمر خودم روی باورهای خودم کار کنم و دست از این فعالیت و تلاش نکشم
درس تازه ای که یاد گرفتم این بود که سپاسگذار باشم
سپاسگذاری واقعی
سپاسگذاری که به من حس آرامش بدهد و حال من را خوب کند
روی نکات مثبت زندگی خودم تمرکز کنم
زیبایی های زندگی خودم را ببینم
به حال خوبی های خودم توجه کنم
درس عالی دیگر
توانایی کنترل ذهن خودم را داشته باشم
در همه شرایط و اتفاقات بد بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم و به نکات مثبت اطراف خودم توجه کنم
تمرکز بر روی زیبایی ها
یادم باشد
ظاهر قضیه ممکن است بدترین حالت باشد
اما با کنترل کردن ذهن خودم بر روی توانایی ها و حال خوبی ها و زیبایی ها
در نهایت
شیرینی این کنترل کردن ذهن
چیزی نیست جز حال خوب و به قدرت رسیدن
درس خوبی امروز من یاد گرفتم
نکته اینجا است که من باید روی باورهای خودم کار کنم و کاری به کسی نداشته باشم
تمرکز و فرکانس خودم را روی خواسته های خودم بگذارم و دنبال حال خوبی های خودم باشم
هرگز نگران رقابت دیگران نباشم
یاد بگیرم که تمرکز کنم
روی فراوانی
روی زیبایی ها
روی حال خوبی ها
روی نکات مثبت زندگی خودم
آنچه که برای من اتفاق می افتد همسو و هماهنگ است با فرکانس های من پس اگر من تغییر کنم جهان هم اتفاقاتی را همسو و هم مدار با آن تغییر را سر راه من قرار می دهد
تمام صحبت های استاد در این فایل لایو فقط و فقط بر حول این موضوع بود که توانایی کنترل ذهن خودم را در دست داشته باشم
با کنترل کردن ذهن خودم همیشه و همیشه من موفق خواهم بود و می توانم به بهترین شکل ممکن زندگی خودم رار قم بزنم
قوانین خداوند بسیار ساده است و چون اینقدر ساده است به چشم نمی آید و همه اینها برای ذهن شاید باور کردنی نباشد
پس به راحتی و آسانی من می توانم موفق بشوم و به خواسته های خودم دست پیدا کنم
ممنونم استاد عزیز از این فایل عالی
ممنونم از خدای خوب خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خدای هدایتگر
سلام به استاد عباسمنش عزیز و مریم جان دوستداشتنی و این خانواده بزرگ
این توجه به نکات مثبت و توانایی کنترل ذهن چقدررررررر خوبن.در رابطه با بانک گفتید دوست داشتم یکی از تجربههای خودمو از توانایی کنترل ذهن بگم.
چند وقت پیش برای یه کاری به خاطر مامانم رفته بودم بانک. صبح اول وقت رفتم اما بازم شلوغ بود، نفر چهل و خوردهای بودم. اگه مثل قبل بودم شاید کمی پیش خودم غر میزدم، اما به خودم گفتم ببین به هر حال باید بشینی تا نوبتت بشه پس آروم باش.به خودم گفتم اگه الان خونه هم بودی میخواستی فایلهای استاد رو گوش کنی پس الانم همین کارو انجام بده. رفتم تو سایت و فایلهای شما رو گوش کردم و منتظر موندم. یک ساعت و نیم گذشته بود و نوبت به نفر شانزدهم رسید. شمارشو صدا زد کسی نبود، نفر بعدی و بعدی هم همین طور، تا نفر بیستم رو صدا زد اما اون افراد اونجا حضور نداشتن. خوشبحال نفر بیست و یکم شده بود و صد البته هم من.داشتم فکر میکردم ببین ما آدما اعتماد نداریم، صبر نداریم، عجله داریم و تکامل رو قبول نمیکنیم. بعضی از ما وسط راه جا میزنیم و کم میاریم. اگه اون افراد توی بانک مونده بودن الان نوبتشون رسیده بود. به خودم گفتم تو بمون بالاخره نوبت بهت میرسه، در زمان مناسب.
توی افکارم بودم که یکی از بانکدارها با صدای بلند گفت افرادی که فلان کار رو دارن میتونن به کافینت هم برن و اونجا کارشون انجام میشه. خوشحال شدم به خودم گفتم ببین اگه جا نزنی و ذهنتو کنترل کنی خدا راه میونبر هم بهت نشون میده. رفتم کافی نت (دقیقا طبقه زیر بانک یه کافی نت بود)و نفر اول بودم و زود کارم انجام شد و لازم نشد توی بانک بمونم و بیست و چند نفر دیگه جلوم باشن، با کنترل ذهنم اون بیست و چند نفری که زودتر از من اومده بودن و پشت سر گذاشتم.بعد از اینکه از کافینت بیرون اومدم دیدم تازه افراد متوجه قضیه شدن و دارن با سرعت به سمت کافینت میان. حس خیلی خوبی داشتم. وقتی این نتیجهها رو آگاهانه به دست میارم متوجه میشم که راهم درسته و باید ادامه بدم.
سلام دوست خوبم این جملت چقدر به دلم نشست و پاشنه اشیل منو بهم یادآور شد……
داشتم فکر میکردم ببین ما آدما اعتماد نداریم، صبر نداریم، عجله داریم و تکامل رو قبول نمیکنیم.
واقعاااا همینه ما آدماااا باید بارهاا به این باور برسیم که این تضاد اومده تا حالتو بهتر کنه اومده تا تورو به خواستت برسونه ،پس نترس ،واکنشون نشون نده و بجاش شکرگزار باش،،،،،
بیا و نتیجه قصه رو به نفع خودت برگردن:)
خدایاشکررررررت برای دیدن هدایت هات از طریق دستات:)
مرسی دوست خوبم ،موفق باشید.
سلام دوست عزیز مهسا جان
دارم تمرین میکنم که بتونم ذهنم رو کنترل کنم. و اعتراف میکنم بعضی وقتا یادم میره. اما خدا رو شکر خیلی از قبل بهتر شدم و زود متوجه میشم و درستش میکنم. چند روز پیش یه مشکل برای سلامتی پدرم بهوجود اومد که خیلی به هم ریختم. باز به خودم یادآوری کردم و ذهنم رو کنترل کردم و همه چیزو به خدا سپردم و خودمو رها کردم. اگه من تسلیم اونم پس چرا باید ذهنم به هم بریزه؟!
و این دیگه برام کاملاً روشن شده که احساس خوب=اتفاقات خوب
امیدوارم شما هم شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید دوست خوبم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
خدایی که اینهمه نعمت های پاک و بیشمارش را بی وقفه دراختیارمن ناآگاه قرار داده و در ازاش گفت با کمترین قدردانی و سپاسگزاری ات برایت بیشترش میکنم تو فقط قدردان نعمتهایی که داری باش و هیچوقت سرهیچی غر نزن که سیستم من با غر زدن حساسه راه روزیتو قطع میکنه فقط کم کم شکرگزارم باش تا ترا گسترش بدم.
گام هفدهم از روز هفدهم در دوره بی نظیری هستم که مریم جان عزیز با تیت خیرش برام تدارک دید ووبابت این خدمتش بسیاااااار سپاسگزارم
ردپای امروزم
و
فهم امروزم
خداروشکر کن هرچند کم و فقططط غر نزن تا راه برایت بسته نشووووود.
خداروشکرررر برای این هم زمانی امروز من با مشکلی که خوردم و راهکار رهایی از این مشکل در فایل گام هفدهم امروزم واقعاااا خداجونم که تو بهترین برنامه ریزی تراشکررررر میکنم که اگه این آگاهی ها نبود اگه نیروی فهم تو در درونم نبود چطور باید زندکی میکردم الهی هزاران هزار مرنبه شکررررت میکنم.
چقد بجا بود استادم ممنونم بابت یاداوری بهترین آگاهیی که من شمه ای ازآن و در زندگیم احساس کردم هم امروز هم چند وقت پیش که واقعا چیجوری حال بدمو با چنددقیقه شکرگزاری خوب کردم یعنی تو خدای مهربانم این ورودی هارو به حال خوب در درونم تبدیل کردی بابت اینم ترا شکررررررر الهی شکررررر
من هر دفعه رفتم شکرگزاری کنم ذهنم یجورایی منو منصرف میکرد آدم ناشکری نیستم کلا همیشه شکرگزارم ولی شکرگزاری مو نتونستم به قلبم برسونم تا اینکه چند وقت پیش یه شب با حال بسیار خراب از بی پولی رفتم خونه لباسمو که در آوردم دیدم خیلی بده و نمیتونم بشینم سریع رفتم رو سجده و گفتم بابت چیزایی که دارم شکرگزار باشم اونجا بود بعد چند دقیقه دیدم یک چیزی در درونم شروع کرده به حرکت که هی داره انگار زنگارها رو پاک میکنه و شفافیت ایجاد میشه حالم روبه بهبودی رفته و کم کم حالم خوب خوب شد که تونستم با عزیزام باشم و بگم و بخندم این تو ذهنم چراغی روشن کرد که باعث شد هروقت گیر کردم اینجوری با شکرگزاری حالمو خوب کنم مثل امروز که حالم خیلیییی بد بود و خوب شد با همین ابزار قوی شکرگزاری که دیگه بخاطر این لذت فکر کنم ذهنم قدرت دور کردن من ازاین نعمت نداره وباید هر روز اینو به قلبم برسونم تا ناخوداگاه شکرگزار باشم تمام سلولهام درحال سپاسگزاری باشن دیگه با آگاهی فایل امروز فهمیدم بله اتفاقا در خوشی و راحتی که هستم هر روز باید این تمرین و انجام بدم و ورودی خوبو به قلبم برسونم تا این نیرو در زمان طوفان به دادم برسه و خداروشکرررررر برای آگاهی های فایل امروزم استاد جان بابت تجربه بانکتو که به اشتراک گذاشتی ممنوووووونم این باعث شد دیگه هیج جا کم نیارم هروقت زدم جاده خاکی با این تمرین به جاده آسفالته ونرم وراحت وامن برسم دمتگررررم که به ما نشون دادی چیحوری با شکرگزاری میشه هر ورقی را به تفع خودمون برگردونیم ازتون ممنونم که بهم فهموندی نبایددددد غررررررر زد فقط باید با شکرگزاری به مصاف مبارزه شیطان رفت و نیست ونابودش کرد استاد واقعا ما یوقتایی همه چی عالیه که همیشه همه چی عالیه و چقد بخاطر توجه به شکستن ناخن کوچک یا ضربه خوردن ناگهانی قسمتی از بدنمون به شیطان لبیک میگیم خدایا شکررررت که امروز خواستی این آگاهی ها بمن برسع و استاد و مامور کردی تا بمن این آگاهی رو برسونه تا حالمو خوب کنی و لبیک گویان به سمت نور درحرکت باشم.
با این آگاهی امرور مغازم نشسته بودم فکر کردم واااای ببین تمام این آدما که از جلوی من دارن تو خیابون رد میشن تمام این مغازه های شهر تمام این امکانات همه وهمه در اختیار منه برای مته همه هستن همه اومدن تا من زنده هستم به من خدمترسانی داشته باشن و در خدمت من باشن همه هستن تا هر وقت من اراده کردم از خدماتشون بهرمند شوم حتی خامنه ای حتی ترامپ حتی پوتین در خدمت من هستن و هروقت بخوام میتونم از خدمات اونا بهرمندشوم این همون آیه عالی و بی نظیر وسخرلکم مافی السماوات ومافی الارض هست که خداوند در کتابش به ما فرمود که همه جهان مسخر توست پس خودتو هیچوقت دست کم نگیر و خداروبابت این قدرتم شکرررر گفتم و شکررر میکنم الهی برای این آگاهی های نابی که بمن میرسانی شکرت میکنم حتی یک مغازه دار در آن طرف دنیا تو یکی از روستاهای مثلا آمریکا باز هست در حال خدمات رسانی هست شاید روزی من ازاونجا گذشتم و از خدماتش بهرمند شدم پس اون آقا اونجاست تا شاید روزی من از کنارش بگدرم تا بمن سرویس خوبی ارایه دهد البته اگه در مدار جذب خوبی باشم و برعکسشم هست میشه با ندانم کاری هام بی لیاقتی هام بجایی برسم که من بشم مسخر همه جهان .
الهی شکررررت که به من آگاهیی دادی که اشرف مخلوقاتت هستم خدایا شکرررر میکنم تا این آگاهی های نابی که بهم میرسه به باورم تبدیل بشه تا من همه جهان را تحت تسخیر خودم نگه دارم وعده ای که خدایم بهم داده نه من مسخر اینو واون باشم الهی شکرررر بدرگاهت الهی شکررررررت بابت گام هفدهم شکرت که چقد بی نظیرر بود و باید هر روز این فایل در ذهن ما تکرار بشه تا به قلبمون برسه واین تمرین شکرگزاری بشه صبحانه و ناهار وشام هر روزه ما خدایا درما جاری باش تا هرروز اعمالی را انجام دهیم که مارو به رستگاری میرساند.آمین
امضا
مجید بنده نمک شناس و قدردان خداوند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
عجب نشانه هایی امروز و دیروز برام میاد.میگه فقط شکرگزاری کن سپاسگزاری کن .
همیشه وقتی حتی احساسم ناخوب میشه برای تنظیم فرکانسم شکرگزاری میکنم و جالبه زیاد طول نمیکشه که حالم احسن الحال میشه.
باید شکرگزار خدا باشم که چنین استادی دارم و در چنین سایتی عضوم.
سپاسگزار استاد هستم که اصول رو بیان میکنند و در ساده ترین حالت برامون میگه و بهمون میگه که اصل راحته و در دسترس همه.
واقعا من دنبال چی هستم؟وضوح در خواسته کنم و با همین قانون بدست میآورم و قبلا هم همه چی رو بدست آوردم.
سپاسگزار استاد عزیزم هستم