https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
693نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
نکاتی که تو این فایل گفتید ، عالی و خیلی ساده بیان شد
دنیا و زندگی دقیقا مثل یک بازی هست و در بازی تمام تمرکز روی بازی هست و لذت بردن از بازی ، در دنیا هم همین طور باید باشه
من خیلی اوقات خال را رها می کنم و به گذشته و آینده می روم ،اینده خوبه ولی خیلی کم ولی رفتن به گذشته و شماطت کردن خودت، بدترین کار هست .
احساس قربانی بودن , در مورد خیلی اتفاقات دارم و همیشه خودم را قربانی میدانم به عنوان یک زن خودم را قربانی میدانم ، به عنوان یک مادر ، به عنوان یک خواهر و حتی یک دوست
این ماه چند اتفاق خیلی عالی برامرخ داده با اینکه از خدا هزاران بار تشکر کردم و می کنم ولی ته ذهنم میگم به این راحتی مگه میشه و با این تغییر فرکانس باعث انرژیم بیاد پایین و ادامه دادن در این مسیر را برایم سخت تر کنه ولی خداروشکر که زود متوجه مسیرم شدم و متعهدانه برمی گردم به مسیر موفقیت ورسیدن خواسته هام.
خداروشکر به خاطر اینکه شرک رو از دلم داری میبری و به جای آن توحید در قلبم مثل یک بذر کوچک در حال رشد هست و.متعهدانه تلاش میکنم تا از این بذر توحید مراقبت کنم
چقدر خوووب که بعد کامنتم تو قسمت قبل این فایل مکملش شد و چقدر نکات عالی بهم یاد داد
تو قسمت قبل من نوشتم خیلی حرص میخورم و بعضی وقتا دوس دارم تو بازی خرخره طرفمو بجوم بعد شما گفتین بمرور درک متقابل پیدا کردین و هدف بازی لذت بردن و مهارت بازی بود و چقدر مثل یه سوزن باد الکی بادکنکیمو خالی کرد مثل یه اخیش گفتن واقعا چرا بجای حرص خوردن و اینکه من حتما باید برنده بشم لذت نبرم ازینکه بقول مریم جون همبازی من عشقمه ما هردو در کنار هم داریم لذت میبریم و چقدر خوب که تو خیلی نکات اشتراک داریم حتی اگه اون بازی باشه ورزش باشه
و ما میتونیم بازی های خیلی خفن تری ک بلد نیستیم و بهم یاد بدیم و لذت ببریم و حتی باهم اسنقدر حرفه ای بشیم که در کنار لذت بردن حریفهامونم ناخوداگاه شکست بدیم
و مریم جون چقدر مهارت دارین رو شناخت خودتون که گفتین ادمی هستین که شاید تو دلتون تحسین کنین و اگه حرف بزنین تمرکزتون و میره منم متوجه شدم این مدلی ام یکمی فقط در شرایطی که بازی برام فان باشه خلافش هست در غیر اینصورت بازی های جدی کاملا ادم جدی و ساکتی میشم بر خلاف شخصیتم
و حتی مسیر اموزشی یادگیریتون هم عالی توضیح دادین
در ادامه صحبتهای استاد هم دقیقا من عصبانی که میشم تو بازی ها معمولا 99 درصد میبازم و عصبانیتم بیشتر میشه 1درصد هم بسته به تلاشم یا ذهنمو تو چند لحظه شاید کنترل کنم یا طرفم عدم کنترل ذهنش باعث بردم میشه
و برعکسشم دقیقا درسته من عقب بودم و با ارامش و کنترل ذهنم تونستم بازی رو با اختلاف ببرم
من تو رابطه قبلیم همه چیز داشت خوب پیش میرفت اما توجه به یسری نکات منفی احساس عدم لیاقت درباره به موضوع خاص و وابستگی ازین رو ب اون رو کرد اون رابطرو و بطرز عجیبی کات شد نه دعوای خاصی نه نفرتی نه چیز دیگه اصلا توضیحش برای کسایی که در جریان قوانین نیستن سخته اما میتونم بگم من تو تک تکش میتونم رد پای قانون و ببینم
و حتی تو سفر کردن تو کار مناسب داشتن خیلی موارد زیادی هست که همشون برام درس داشت
مورد بعدی هم که خوراکمبوده مخصوصا تو بازی دسته جمعی مافیا مثلا من عالی بازی کردمخودم به خودم افتخار کردم ولی ساید من( شهر یا مافیا) برنده نشده و من بست پلیر نشدم سریع ذهنم میاد میگه حق تو بود اون اصلا درست بازی نکرد نباید برنده میشد یا سریع میگم گاد( داور) سوتی داد یا خواست اونو برنده کنه یه عالمهازینصحبتها با خودم یا دوستامون در تفسیرش کردم حالا من نمیگم بدشانسی یا خدا خواست سریع میگم تقصیر داور بازی بوده یا بازیکنه لابی (جرزنی) کرده ازین حرفها
وقتی من توی بازی ساده نمیتونم ذهنمو کنترل کنم یا قوانینش و به قوانین زندگی نزنم چچوری میتونم توهمهجنبه هام ازش استفاده کنم وااای چقدر خوووب بود این فایل خدای من ️
چطوررر میشه که یک نفر با یه موضوع راجع به بازی یه فایل بینظیری بسازه مثل یک گفتگو ساده با دوستت عشقت خانوادت و ازش کلی نکات طلایی در بیاد کلی درسها رو ب ما یاداوری کنه یا حتی یاد بده با یه مثال ساده تکرار به شیوه عالی ️ اینکار فقط از یه فرد توحیدی و بینظیر برمیاد اونم سید حسین عباسمنش هست
ممنونم بینظیرترین ها کلی بیشتر تر ازتون یاد گرفتم عزیزای دل
من فایل رو هنوز گوش ندادم ولی فقط میخوام اول بنویسم من نشونه خواستم از خدا و اخه ببین زد تو خال
الان با نامزدم صحبت میکردم میگفت میدونی چیه خانم تو خودتو ی جاهایی گول میزنی نه نیاز نیست و داشت بهم راهکار میداد ک هرجو هستی حله همونطور بودنت تو همین سطح الان بهترین خودتی و ازین حرفا که خودتو گول نزن فقط برو جلو این سرعت گیرته. اون با ادبیات خودش میگقت و ذهنیتش که همیشه اینجوری میاد و حل میکنه نقاط ضعفشو و میره سراغ بعدی و بعدی شاید از قانون چیزی ندونه ولی خب خیلی رو باوراش کار میکنه داشت بهم پیشنهاد میداد برم زندگی نامه افراد موفق رو ببینم و من ب خودم اومدم و اومدم سراغ سایت و گفتم من مدت هاست باز شب گرفتم و حال دلم خوب نیست
دقیقا من خیلی جاها ارزش خودمو پایین اوردم و خودمو لایق ندونستم و بعد تو حس گناه و حس قربانی شدن خودمو نگه داشتم و زندگیمو تو یه چرخه باطل انداختم که تمومی نداره
خدای من دقیقا همین نقطه الان وایستادم
در خصوص سوال اول بخوام دقیق بنویسم
کجا ها خیلی با حس عدم لیاقت نعمت رو از خودت دور کردی؟
من دختری بودم ک همیشه از خدا بهترین ها رو میخواستم برای رابطه ام برای کارم
ولی تا بهم نزدیک میشد پس میزدم
من دانشگاه تهران رو همیشه دوست داشتم ک قبول بشم و از خدا میخواستم ولی خب انکار خودمو لایقش نمیدونستم ته ذهنم میگقت تو کجا دانشگاه تهران کجا؟ و من رتبه اوردم تو کنکور ارشدم برای دانشگاه تهران و هول برم داشت نه نه مگه میشه بابا شانسی بوده و ال و بل بری اونجا چ کنی تنها و هزار بهانه ک به همون بخور نمیرم راضی شدم و نرفتم
از اینکه کار تو شرکت خصوصی با حقوق بالا پیشنهاد شد ولی ب هر بهانه ای نرفتم
ا اینکه تو. شرایط سخت تو پانسیون با بدترین امکانات زندکی میکزدم و حاضر نبودم خونه اجاره کنم و یا برم تو زندگی ک لیاقتمه
تو رابطه ای ک هرروز تحقیر میشدم مونده بودم و حاضر نبودم بهش خاتمه بدم تا بدترین شکل تموم شد
تو رابطه حاضر نبودم طرف برام ذره ای خرج کنه و همش کارت خودم بود برای سفر و یا هرچی
تو رابطه از جونمم حاضر بودم بگذرم برای شادی طرف که نمیدونم چرا الان دارم فکر میکنم از مهم ترین چیز ک عمرم بود گذشتم
و جالب همین جاست که برمیگرده ی سوال دوم
بعدش هم تکرار کردم
دوباره رفتن ب رابطه اشتباه دیگه
شایدم نه اشتباه نباشه ولی تا میخواست خوب پیش بره میترسیدم که ع من اینقد لیاقت ندارم این ادم منو بخواد با این دک و پوز
من ادمی نیستم ک دوست داشته بشم من که خیلی ضعیفم یا فلان موفقیت رو ندارم منکه ی ادم عادی ام
این ادم ارزشمندتر از منه و خب ولش میکردم
تو خاستکارام ک خیلی پیگیر میشدن و میخواستن ک من برم و در ارامش زندگی کنم فقط فرار میکردم و هر بهانه ای میاوردم
برای رفتنم از ایران بیشتر کارای مهاجرتمو کردم و خب تا میومد درست بشه یه چیزی میگفت برو بابا تو تا ته روستا هم بریم خیلیه حالا تو کجا امریکا کجا بشین سرجات ک شکست بخوری روحیه ات خراب میشه انکار تلاش شبانه روزی میکزدم ب طور فیزیکی ولی خب باز منو میکشوند عقب بدجور اسن طرز تفکر
دوباره اومدم و ی زور ک ارزشمنده و این حرفا ازدواج کردم با ی ادمی ک خیلی دوسم داره و واقعا ارزش منو میبینه ولی باز هرروز ب ی طریقی بحث راه میندازم که نمیشه که نزنه تو سرم عیبامو این ادم پس یه چیزیش هست ک منو دوست داره من ادم بی ارزشی ام پس این نمیفهمه ک من بی ارزشم چرا دوسم داره یا همه عیبامو و تلاش میکنه ک رسد کنم حتما خودش متوجه نیست و هزاران حرف اسن شکلی و هرروز حالم بد و بدتر میشه
خداوند همیشه پاسخ میده ی درخواست امون ازش خواستم کمکم کنه ک حال دلم خوب باشه تو زندگیم و قدرش رو بدونم و دنبال داستان درست کردن نباشم. خدایا شکرت
واقعا باید خودمو لاسق بدونم
و خب جالبه ک میگم نه اون رابطه قبلیا بهتر بود چون طرف باهام بحث میکرد و یا هرچی از این قبیل
من میدونم ریشه این رفتارام از کجاست و واقعا میخوام دیگه اینجوری نباشم
آخی دختر مظلوم
آخی دختر ساکت و اروم
آخی طفلی سادست
آخی دخترمون چقد مظلومه اصن اعتراضی نداره
آخی چقد هرچی بهش بدیم راضیه
آخی آخی آخی
همش خواستم غیر این مباشم
همش خواستم همه ازم راضی باشن
همش خواستم برای خواسته خودم بگذرم ازش و تلاش نکنم ک بعد بندازم گردن بقیه و خودمو راضی کنم
جسارتی تو وجودم نموند برای رضایت حال دیگران
و راضی شدن به اندک
الان تو زندگیم واقعا ازین تصمیم ام گاهی میترسم میکم نکنه دختر برای رضایت حال بقیه من اومدم نامزد کردم نکنه برای اینکه باز دختر مویه من باشم اومدم
خدا جونم هدایتم کن و راه رو نشونم بده کمکم کن تو حال بد نمونم تا مسیر برام روشن و هموار بشه
خدایا تسلیمم
واقعا این مدت حالم بد میشده اصن شوخی بردار نیست و بلا از هر طرف میاد واقعا تمرکز ذهن کار راحتی نیست ولی واقعا مس تازه به نتایجی که قراره بهم بده. شکر خدا جان دوستت دارم ممنونم که هدایتگرمی هر لحظه
من میدونم ازین چالش و ازین باور و پاشنه اشیل ریشه دارم میتونم خودمو ازاد کنم از بند اسارتش و زندگیمو بهشت کنم اونجور که لایقشم
در مورد احساس قربانی بودن در این چند ماهه اخیر چند اتفاق برای من افتاد ک دوس دارم ار تجربه ی خودم براتون بنویسم .
من در یک باشگاه ورزشی شروع به کار کردم و اولای کار بینهایت برایم لذت بخش بود و بعد از دو ماه رفتار انها با من عوض شد با اینکه من تمام سعیمو میکردم که بهترین خودمو برای اونها بزارم ولی من مدام دوس داشتم خودمو قربانی نشون بدم و ببینم که چقدر دوستان دیگه دلشون برای من میسوزه و من از اونجا بیرون اومدم و وارد صنعت چاپ شدم و ما طی کرده بودیم که ماهی پنج میلیون تومان به من بدهد و کار به من یاد بدهد اما دیدم ک بسیار دارم اضافه کاری میکنم و این بسیار منو ازار میداد و باز گله و شکایت و منو صاحب چاپخانه بسیار با هم خوب بودیم ورفتار بسیار محترمانه ایی با من داشت تا اینکه اخر ماه شد و من باهاشصبحت کردم و قرار شد کل اضافه کاری ها رو با من حساب کنه حتی من بی نهایت اضافه کاری مکیردم ک پول بیشتری گیرم بیاد سر ماه که شد اون پنج میلیون بیشتر به من نداد و منم گوشی مو خاموش کردم دیکه دوس نداشتم این ادمو ببینم کسی که خیلی دوسش داشتم و وقتی بهش گفتم اضافه کاری به من گفت که بزار عرقت خشک شه بعد و این حرف بینهایت منو ازار داد و این باعث شد من برم و من هر کجا ک میرسیدم میگفتم این رفتار بد رو و باعث اوخر ماه بعد پدرم و عموم این رفتار رو باهام کردن و بسیار گله و شکایت و خودمو قربانی نشون میدادم و این باعث میشه ک بازم اینو تجربه کنم و تصمیم گرفتم قانون رو رعایت کنم و روی باورهام شروع کنم کار کردن و تعهد میدم هر روز زیبایی هارو ببینم و امروز تمرین شکارچی نکات مثبت رو انجام دادم و واقعا حالم خوبه الهی شکرررررررر
استاد دقیقا منم توی بازی ها و توی زندگی همین تجربه را داشتم. واقعا به همین شرایط رسیدم. چقدر عالی، خداروشکر. حتی منم به همین رسیدم و وقتی اون احساس عدم لیاقت میاد تو ذهنم حتی با اینکه زور میرم که به خودم بگم نه من حقم هست ببرم اونم به راحتی بازهم کار به سختی پیش میره. حالا دوتا مثال بزنم
در مورد احساس لیاقت بگم
نزدیکترینش بعد مال 2 سال پیشه
من تازه عروسی کرده بودم و رفته بودیم با خانمم سر خونه زندگیم، یادمه 3 الی 4 روز از عروسیم میگذشت و تو خونه بودم و به خودم گفتم یعنی من ازدواج کردم؟ (همون موقع حرفای شما یادم افتاد که میگفتید خودتون را لایق بدونید، ولی من مثل الانم توی قوانین پیش نرفته بودم)، یعنی من لیاقت این خونه زندگی را دارم؟ دوستای من پدرشون در اومد یه خونه خریدند ولی من به راحتی اومدم تو این خونه که به کمک پدرم ساختم، این حق دوستام نیست که من به این راحتی بیام سر زندگیم و از این خونه 140 متری استفاده کنم. (نتیجه را استاد در ادامه احساس قربانی شدن مینویسم).
استاد من با پول و پولدار شدن راحت نبودم، الانم حس میکنم هر روز باید روی خودم کار کنم،
بریم سراغ احساس قربانی شدن.
نمیدونم استاد این حس با احساس گرفتن ترحم واسه من همراه بود.
یعنی من از احساس قربانی شدن استفاده میکردم برای گرفتن ترحم بقیه، و این سیکل ادامه پیدا میکرد، به قول خودتون هر روز پایین تر میرفتم.
اولش این اومد تو ذهنم که خب قربانی کار شراکتی ام شدم، به همه میگفتم این اتفاق افتاده و پول کم اومده و … یا در مورد قیمت دلار، قیمت خونه و ماشین و ارز و خیلی چیزا شاکی بودم و احساس قربانی شدن داشتم.
یا حکومت را باعث تمام سختی هایی خودم میدونستم (بازهم قلبم توی این مسیر میگفتم تو باید خودت تغییر کنی، ولی تنبلی من و کمبود عزت نفسم این اجازه را بهم نمیداد).
شرایط بسیار نازیبایی را تجربه کردم، بسیار گریه کردم، اما از برج 4 پارسال خداوند بهم لطفش را فزونی کرد، مرا افزایش داد و در مسیر شما قرار داد، استاد عزیزم الان که نزدیک به یکسال میشه دارم روی خودم کار میکنم و به سخنان گوهر بار شما گوش میدهم، معنی احساس خوب اتفاقات خوب را دارم هر روز بیشتر درک میکنم، معنای تکامل را که خیلی خوب درک میکنم، معنای هدایت را هرروز بهتر درک میکنم شکر رب العالمین.
خداروشکر که در این مسیر زیبا قرار گرفتم. خداروشکر استاد چه ساحل بینظیری.
من استاد زیاد ساحل را دوست نداشتم ولی الان که این همه زیبایی میبینم، واقعا عاشقش شدم. خداروشکر.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
عدم لیاقت واقعا یکی از پاشنه های آشیل من هست که واقعا این چندوقته بسیار زیاد به من ضربه زده . من درواقع به صورت دوره گردی عطر وادکلن میفروشم بعضی مواقع شده مشتری بدونه این که چونه بزنه پولی که بهش گفتم برای خرید بهم پرداخت کرده وهرچند که اون پول زیاد هم نبوده ولی بعد که به راه خودم ادامه دادم نجوا ها آمد که چرا این چونه نزد اصلا چرا این همه پول برای یه عطر یا ادکلن بهم دادوتازه تشکر هم کرد عجب دیوونه ای بود و نجوا میومد که اون پول زیاد بهت داد برو یه مقدارشو بهش پس بده وهمین بس بود که من ذهنم درگیر بشه ودیگه فروشی نداشته باشم . یا همین امروز یه مشتری یه عطر ازمن خریدو با این که تخفیف خوبی گرفت وعطر باکیفیت برد باز این نجواها آمد که این پول 30 تومنش زیاد بود برو بهش پس بده چه خبره این همه پول برای یه عطر مگه توچقدر میخوای استفاده بگیری برو بهش پس بده این محصول اینقدرا نمیرزه وهمین شد یک نجوای ذهنی وجلوی فروش منو گرفت و بعدش که رفتم یه هویج بستنی خوردم نجوا میگفت هام با پول اضافی که ازمردم گرفتی خوب به خودت میرسی و ادامه دار بود .
امیدوارم همه ما بتونیم از پس نجواهای ذهنمون بربیایم در پناه الله مهربان
اول از همه تحسین میکنم روابط عاطفی عاشقانه ای که دارین و نکات مهم فایل صوتی
=باید یاد بگیریم از لحظه به لحظه زندگیمون لذت ببریم
=ی ادمی در هر چیزی ادامه بده استمرار داشته باشه دنبال بهبود باشه و عشق داشته باشه قطعن در اون راه مطمئن خواهد شد
=کوچکترین بهبودهامونو ببینم یاد اوری کنیم به خودمون ری اکشن نشون بدیم به خودم اعتماد به نفس بدیم تا دنبال بهتر شدن و بهتر شدن باشیم
=تمرکز وقتی کم بشه ذهن از کنترل خارج بشه کنترل ش ایط زندگی سخت میشه
=کنترل ذهن خیلی کمک میکنه به پیشرفت و عدم کنترل ذهن باعث پسرفت میشه
=اگه بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم میتونیم شرایط بیرون زندگیمونو هم کنترل کنیم
=همه چیز کنترل ذهن باید امیدوار بود و ذهن کنترل کرد
=اگر بزاریم نتیجه احساسمونو بد کنه مطمطئن نمیتونیم در ادامه مسیر موفق بشیم
=باید به ظاهر شرایط نگاه نکنیم و مسیر ادامه بدیم
=سعی کنیم در لحظه به لحظه ذهنمونو کنترل کنیم همین ی ساعت ی روز همین الان احساسمونو خوب نگه داریم تا اتفاغای خوب بیشتری برامون رخ بده
=اگر کنترل ذهنمونو از دست بدیم کنترل زندگیمونو از دست میدیم
=وقتی احساس عدم لیاقت داری خودت به خودت مسیر سخت میکنی
=وقتی مسائلی که در زندگیمون خوب پیش میره روابط خوب درامد خوب خودمون نمیتونیم احساس لیاقت در خودمون باور کنیم باز شرایط به قبل برمیگردن
=وقتی شاکی میشیم و شروع میکنیم به غر زدن داریم به سمت شرایط بد میریم
=لذت بردن از لحظات زندگی باعث میشه در احساس بمونیم و اتفاغات مثبت وارد زندگیمون بشه
=زندگی لذت بردن در لحظه باید تمرین کنیم تا این برای همیشه در ذهن و زندگیمون باشه
=به جای حسرت خوردن برای چیزهایی که داریم باید لذت ببرسم از چیزی
=وقتی حالمون خوب اتفاغات خوب برامون می افته و باید تصمیم بگیریم حالمونو خوب نگه داریم با هر چیز ساده ای و نیاز به چیزهایی عجیب غریب نیست
تمرین کامنت
چه منش فوق العاده ای چه جایی جواب عالی گرفتم و کم شدن فروش پخشم دلیل اصلی کمشدن فروشم همین احساس عدم لیاقت داشتم من شغل جدیدی از پارسال شروع کردم و اینقد نتیجه عالی گرفتم که خودمم باورم نمیشه و الان چن مدتی یکم فروشم سودم کم شدم والان فهمیدم دلیلش این بود که احساس عدم لیاقت داشتم و پس میزدم ثروت و در امد راحته چه باوری
خدایا شکرت چقد فایل زیبایی بود
سپاسگذارم برای فایل جدید و نکاتی مهمی که گفتید
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و سلام به همه دوستان
استاد جان فایل هایی که می گذارید خیلی پر محتوا هستند و هر کدام یک دوره هستند از شما و خانم شایسته سپاسگزارم
با این فایلها من خیلی نکات متوجه شدم با اینکه چند سال در این مسیر هستم انگار تازه درکم از قوانین بیشتر شده اینکه شما گفتید از اول این طوری نبودید بین شما هم ناراحتی پیش می آمد من تو این مدت چقدر خودم اذیت کردم با این که من واقعا خیلی خوب عمل می کردم فکر می کردم من اصلا حق ندارم افکار نادرست داشته باشم اصلا حق ندارم رفتار نادرستی داشته باشم من خیلی تو خودم ریز شدم طوری که مثل یک پاسبان برای خودم بودم این قسمت قضیه خوب ولی سخت گیری بعدش باعث احساسات بد می شد البته شاید این سخت گیری باعث شد من خیلی ذهنم پاک بشه خیلی تغییر کردم و من خیلی. ریزتو فرکانس هام شدم همان طور که خانم شایسته گفتند تو بازی من هم خیلی نتایج با فرکانس هام تو کوچکترین موارد می فهمم و آلان دارم ارزش این را می فهمم
در مورد تحسین کردن من خیلی دیگران تحسین می کنم و نتیجه خیلی عالی داره از قبل هم آین
.شخصیت داشتم ولی الان خیلی بیشتر شده
یک مورد در صداقت خانم شایسته که گفت من تا حالا راکت دستم نگرفتم فقط یک بار توی هتل استاد از زمانی که با شما هستم من در مورد هر چیزی صحبت می کنم به این اندازه صداقت رعایت میکنم
این که خانم شایسته گفتند کوچکترین بهبود را دیدم و با خودم مهربان بودم و خودم تحسین می کردم از وقتی که شروع کردم نکات مثبتم دیدم و خودم تحسین کردم خیلی حالم بهتر شده یک مدت خیلی هر کار خوبی که میکردم می نوشتم الان هم در مورد کارم هر کاری که انجام می دهم می نویسم تا توجه ام روی توانایی هام بره
در مورد تمرکز واقعا خیلی مهم است من خودم کاری که انجام می دهم اگر یکم تمرکز نداشته باشم کار خراب میشه
در مورد احساس قربانی شدن قبل از آشنا شدن با قانون تو تمام موارد من این احساس داشتم ولی الان خیلی کمتر شده البته من اصلا به کلام نمی یارم شاید تو ذهنم باشه ،قبلا من کارم فیزیکی زیاد بود همیشه غور می زدم پیش همه ناله می کردم بعد که با قانون آشنا شدم زیب دهنم کشیدم و باعشق کار کردم نتیجه شد که کارم خیلی کم شد و من مسول شدم و این جا هم آنقدر. راحت کار می کردم و کارم کم شده بود که احساس خوبی نداشتم من فهمیدم من باید تو این مدت دنبال یادگیری چیزهای بیشتری می بودم شاید احساس عدم لیاقت نبود ولی احساس بی ارزشی داشتم انگار یادم رفته بودم توانایی هام ,و یکم شرایط برگشت چون خیلی همه .چیز راحت شده بود ,احساس گناه و دلسوزی در مورد دیگران که قبلاً خیلی زیاد بود و الان کمتر شده یک مورد یک نفری در همان قسمتی که من کار می کردم و آلان مسول هستم آوردند من هم دلسوزی داشتم که کارش زیاد است هم احساس گناه نسبت به حقوقش ولی خدا را شکر چون خیلی روی خودم کار کردم رفتارهایی که دیدم سریع ذهنم کنترل کردم و نتایج برگشت خورد
من در مورد قوانین چون خیلی به خودم سخت گرفتم و اذیت شدم چندین بار این از ذهن من گذشت که تقصیر استاد که آنقدر گفت ورودی کنترل کنید از این حرف ها ولی سریع ذهنم کنترل کردم و به خودم گفتم من خوب قوانین درک نکردم استاد خیلی خوب درس داده استاد جان من ببخشید به خاطر. این فکر
در آخر هم واقعا باید از زندگی لذت برد من خودم دارم سعی می کنم از کوچکترین چیزها لذت ببرم قبلاً هم همین طور بودم وقتی با قوانین آشنا شدم از یک جایی به بعد مسیر گم کردم و تو اعمال توحیدی و شخصیت خیلی خودم با استاد مقایسه کردم به جای اینکه خودم با خودم مقایسه کنم و اذیت شدم وعجله کردم به قول آقای سید علی خوشدل باید خیلی مواظب باشیم بین عجله و تنبلی ,و خدا را شکر همه این ها برای من درسی شد برای رسیدن به موفقیت باید همیشه ادامه بدهم این ادامه دادن خیلی مهم ،من خودم تو این چند سال خیلی ورودی هام کنترل کردم خیلی رو ذهنم کار کردم و نتیجه هم داشته است مخصوصا تو اعمال توحیدی چون خیلی برای من مهم بوده وبیشترین تمر کز من تو این مورد بوده و از خدا می خواهم تا آخر این مسیر ادامه بدهم استاد عزیز و خانم شایسته از شما سپاسگزارم
با سلام و احترام خدمت همه همراهان سایت محبوب عباسمنش ، استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز ، خداقوت .
انسان توانایی های بسیار فراوانی دارد و هر روز میتواند با تمرکز روی این توانایی ها به موفقیت دست یابد ، این فایل ارزشمند و صحبت های کاملا منطقی و کاربردی قابل تحسین است و مرا واداشت تا نظری بنویسم ، به راستی که خانم شایسته فرمودند و با تمرین نمودن و حرکت با احساس خوب در هر ورزش و مهارت و تخصصی میتوانیم نتایج خوبی را کسب نماییم .
من تجربه خودم را در کار حسابداری و مالی میگویم ، زمانی که در تحصیلات آکادمی به سر میبردم ، چالشهای زیادی داشتم و همواره به دنبال آزادی مالی و کسب و کار بودم ولی لازم بود من مشغول به کار شوم و درآمدزایی نمایم که این عمل مقدور نبود و من فقط تمرکز میکردم روی درس خواندم و ارتباطات و دانشگاه ، اساتید را مرتبا تحلیل مینمودم و از آنها یاد میگرفتم ، در نهایت پس از اتمام تحصیل به خدمت سربازی رفتم و در حین خدمت متوجه شدم لازمه دوباره دانشگاه را ادامه دهم ، دوباره درس را در دانشگاه شروع کردم و کم کم با خودم گفتم لازمه وارد عمل و تجربه شوم ، الان که دارم این نوشته را مینویسم مدت 12 سال از سابقه کاری و شرکتی بنده میگذرد ، شکست و موفقیت را بارها داشتم ، الان که بازی پینگ پنگ را میبینم و مهارت اکتسابی که با مرور و تمرین کسب شده واقعا لذت میبرم ، امیدوارم که موفقیت روز افزون شما را به کررات و مراتب بالا ببینم ، بارها خواستم با الگوبرداری از استاد عباسمنس و سیستم خوب و عالی ایشان بهره برداری کنم ، قطعا انسان با توجه به نکات مثبت اطراف خود هر روز بهتر و بهتر عمل میکند ، موفق و پیروز باشید
چه زیبا چه زیبا چقدر مفید یه فایل تصویری و یک بازی که خلاصه تمام قوانین را میشه به صورت آزمایشگاه به عینه تجربه کرد
من قبلا همین دیدگاه را تو بازی والیبال تجربه کردم و خیلی درس هایی که با استاد عباسمنش استفاده کردم اونجا تو لحظه تجربه می کردم .
یادمه دو سال پیش بود تو بازی والیبال که می کردم اونجایی که می دیدم سرویس هام به طور می خوره یا مثلا نمیشینه تو زمین حریف یه لحظه من خودم را تحلیل می کردم که چی شد من چم شد و جالب این بود که می دیدم که شور وشوقم تحلیل رفته (زیاد این را می دیدم ) حالا علتش چی بود مثلا یه لحظه یه سرویسم با تمام ذوقی که داشتم به طور خورده بود من لز اون لحظه احساس قربانی بودن می کردم و از وان جا دیگه تمرکز نداشتم و انگار دیگه روی اوج نبودم و وقتی به خودم می اومدم بعد از چند امتیاز از دست دادن و تحلیل می کردم و خودم و توجهاتم را اصلاح می کردم و شور وشوقم بر می گشت تمام توانایی های من بر می گشت . و این را با پوستو گوشتم تو آزمایشگاه عملیم در والیبال تجربه کردم . و وقتی بر می گشتم همون لحظه به دوستان به شوخی می گفتم محمد جواد تبدیل می شود به سوپر محمد جواد و اون ها می خندیدند و متعجب می شدند که دقیقا چه اتفاقی افتاد که انقدر معجزه وار من تغییر کردماما من خودم می دانستم چه کاری می کنم با خودم . والان اگه کسی بهم بگه غلطه به اون شک می کنم می گم احتمالا ناآگاه است از این قوانین .
یکی از شغل هایی که مثل تمام این بازی ها این قوانین را به لحظه تجربه می کنیم و من من به واسطه آن شغل هر روز با این قوانین به صورت آزمایشگاهی برخورد می کنم تربدر بودن است . بله من یک تریدر ام و در بازار های مالی کار می کنم . واونجا ما یاد گرفتیم که بعد از کسب مهارت کنترل احساس به واسطه کنترل ذهن تمام موفقیت ماست و نمیشه از زیرش در رفت به واسطه مهارتمان .
رووزهایی می شد که من تمام مهارتم را می نوشتم فیلم می گرفتم و… تا اینکه دست از پا خطا نکنم و تماما مطابق استراتژیم برم جلو اما مثلا زمانی تمرکز من می رفت روی برنده شدن به جای رشد و لذت بردن در لحظه از آن و من احساس نگرانی می اومد جلوی چشمم و تا چند معامله گند می زدم به خرید و فروش هایم و بعد از چند شکست درنگ می کردم و فکر می کردم که الان چه احساسی دارم و می دیدم و تحلیل می کردم که من احساسم بده حالا با دلایل مخصوص خودش و من شروع می کردم به تغییر نقطه نظرم و می دیدم که جهان و ورق به طور باورنکردنی برگشت دوباره به سمت کامیابی .
چیز جالبی که بود این بود اولش چند روز یک بار اینطور می شدم و تا می اومدم خودم را اصلاح کنم تا مدت ها با خودم در گیر بودم که چی شد و از کجا دارم ضربه می خورم اما الان دیگه به لطف الله این قضیه برام حل شده که به محض نتایج بد با فاصله کم با شکست کمترمی فهمم ایراد از من و احساسم در لحظه است البته هنوز جای کار دارم و باید فاصله احساس بد و نتایج بد را تا احساس خوب کاهش دهم تا فرایند رو به جلویم سریع تر شود و کمتر در نتایج بد بمونم کمتر و کمتر و بهبود مستمر داشته باشم .
ممنونم از استادم عباس منش و می گویم که واقعا این روزها کلیپ های رایگانشون به شدت کیفیت بهتر شده و ما را رشد داده است . و ما را لحظه به لحظه رشد می دهد . قول داده ام به خودم که بعدا جبران کنم لطف استاد را .
من که شاید کم نظر می دهم اما هر روز دارم وقت خالی خودم را و خانواده را همه با هم با درس ها و آموزش ها ی استاد پر می کنیم چه در آموزش چه به صورت عملی در زندگی .
نتایج که عالیه عالی . نتایجم را بعدا بیان خواهم کرد .
سلام استاد عزیز
نکاتی که تو این فایل گفتید ، عالی و خیلی ساده بیان شد
دنیا و زندگی دقیقا مثل یک بازی هست و در بازی تمام تمرکز روی بازی هست و لذت بردن از بازی ، در دنیا هم همین طور باید باشه
من خیلی اوقات خال را رها می کنم و به گذشته و آینده می روم ،اینده خوبه ولی خیلی کم ولی رفتن به گذشته و شماطت کردن خودت، بدترین کار هست .
احساس قربانی بودن , در مورد خیلی اتفاقات دارم و همیشه خودم را قربانی میدانم به عنوان یک زن خودم را قربانی میدانم ، به عنوان یک مادر ، به عنوان یک خواهر و حتی یک دوست
این ماه چند اتفاق خیلی عالی برامرخ داده با اینکه از خدا هزاران بار تشکر کردم و می کنم ولی ته ذهنم میگم به این راحتی مگه میشه و با این تغییر فرکانس باعث انرژیم بیاد پایین و ادامه دادن در این مسیر را برایم سخت تر کنه ولی خداروشکر که زود متوجه مسیرم شدم و متعهدانه برمی گردم به مسیر موفقیت ورسیدن خواسته هام.
خداروشکر به خاطر اینکه شرک رو از دلم داری میبری و به جای آن توحید در قلبم مثل یک بذر کوچک در حال رشد هست و.متعهدانه تلاش میکنم تا از این بذر توحید مراقبت کنم
ممنون استاد عزیز
سلام بر زیبایی ها و زیباترین ها
چقدر قشنگین شما
چقدر خوووب که بعد کامنتم تو قسمت قبل این فایل مکملش شد و چقدر نکات عالی بهم یاد داد
تو قسمت قبل من نوشتم خیلی حرص میخورم و بعضی وقتا دوس دارم تو بازی خرخره طرفمو بجوم بعد شما گفتین بمرور درک متقابل پیدا کردین و هدف بازی لذت بردن و مهارت بازی بود و چقدر مثل یه سوزن باد الکی بادکنکیمو خالی کرد مثل یه اخیش گفتن واقعا چرا بجای حرص خوردن و اینکه من حتما باید برنده بشم لذت نبرم ازینکه بقول مریم جون همبازی من عشقمه ما هردو در کنار هم داریم لذت میبریم و چقدر خوب که تو خیلی نکات اشتراک داریم حتی اگه اون بازی باشه ورزش باشه
و ما میتونیم بازی های خیلی خفن تری ک بلد نیستیم و بهم یاد بدیم و لذت ببریم و حتی باهم اسنقدر حرفه ای بشیم که در کنار لذت بردن حریفهامونم ناخوداگاه شکست بدیم
و مریم جون چقدر مهارت دارین رو شناخت خودتون که گفتین ادمی هستین که شاید تو دلتون تحسین کنین و اگه حرف بزنین تمرکزتون و میره منم متوجه شدم این مدلی ام یکمی فقط در شرایطی که بازی برام فان باشه خلافش هست در غیر اینصورت بازی های جدی کاملا ادم جدی و ساکتی میشم بر خلاف شخصیتم
و حتی مسیر اموزشی یادگیریتون هم عالی توضیح دادین
در ادامه صحبتهای استاد هم دقیقا من عصبانی که میشم تو بازی ها معمولا 99 درصد میبازم و عصبانیتم بیشتر میشه 1درصد هم بسته به تلاشم یا ذهنمو تو چند لحظه شاید کنترل کنم یا طرفم عدم کنترل ذهنش باعث بردم میشه
و برعکسشم دقیقا درسته من عقب بودم و با ارامش و کنترل ذهنم تونستم بازی رو با اختلاف ببرم
من تو رابطه قبلیم همه چیز داشت خوب پیش میرفت اما توجه به یسری نکات منفی احساس عدم لیاقت درباره به موضوع خاص و وابستگی ازین رو ب اون رو کرد اون رابطرو و بطرز عجیبی کات شد نه دعوای خاصی نه نفرتی نه چیز دیگه اصلا توضیحش برای کسایی که در جریان قوانین نیستن سخته اما میتونم بگم من تو تک تکش میتونم رد پای قانون و ببینم
و حتی تو سفر کردن تو کار مناسب داشتن خیلی موارد زیادی هست که همشون برام درس داشت
مورد بعدی هم که خوراکمبوده مخصوصا تو بازی دسته جمعی مافیا مثلا من عالی بازی کردمخودم به خودم افتخار کردم ولی ساید من( شهر یا مافیا) برنده نشده و من بست پلیر نشدم سریع ذهنم میاد میگه حق تو بود اون اصلا درست بازی نکرد نباید برنده میشد یا سریع میگم گاد( داور) سوتی داد یا خواست اونو برنده کنه یه عالمهازینصحبتها با خودم یا دوستامون در تفسیرش کردم حالا من نمیگم بدشانسی یا خدا خواست سریع میگم تقصیر داور بازی بوده یا بازیکنه لابی (جرزنی) کرده ازین حرفها
وقتی من توی بازی ساده نمیتونم ذهنمو کنترل کنم یا قوانینش و به قوانین زندگی نزنم چچوری میتونم توهمهجنبه هام ازش استفاده کنم وااای چقدر خوووب بود این فایل خدای من ️
چطوررر میشه که یک نفر با یه موضوع راجع به بازی یه فایل بینظیری بسازه مثل یک گفتگو ساده با دوستت عشقت خانوادت و ازش کلی نکات طلایی در بیاد کلی درسها رو ب ما یاداوری کنه یا حتی یاد بده با یه مثال ساده تکرار به شیوه عالی ️ اینکار فقط از یه فرد توحیدی و بینظیر برمیاد اونم سید حسین عباسمنش هست
ممنونم بینظیرترین ها کلی بیشتر تر ازتون یاد گرفتم عزیزای دل
من فایل رو هنوز گوش ندادم ولی فقط میخوام اول بنویسم من نشونه خواستم از خدا و اخه ببین زد تو خال
الان با نامزدم صحبت میکردم میگفت میدونی چیه خانم تو خودتو ی جاهایی گول میزنی نه نیاز نیست و داشت بهم راهکار میداد ک هرجو هستی حله همونطور بودنت تو همین سطح الان بهترین خودتی و ازین حرفا که خودتو گول نزن فقط برو جلو این سرعت گیرته. اون با ادبیات خودش میگقت و ذهنیتش که همیشه اینجوری میاد و حل میکنه نقاط ضعفشو و میره سراغ بعدی و بعدی شاید از قانون چیزی ندونه ولی خب خیلی رو باوراش کار میکنه داشت بهم پیشنهاد میداد برم زندگی نامه افراد موفق رو ببینم و من ب خودم اومدم و اومدم سراغ سایت و گفتم من مدت هاست باز شب گرفتم و حال دلم خوب نیست
دقیقا من خیلی جاها ارزش خودمو پایین اوردم و خودمو لایق ندونستم و بعد تو حس گناه و حس قربانی شدن خودمو نگه داشتم و زندگیمو تو یه چرخه باطل انداختم که تمومی نداره
خدای من دقیقا همین نقطه الان وایستادم
در خصوص سوال اول بخوام دقیق بنویسم
کجا ها خیلی با حس عدم لیاقت نعمت رو از خودت دور کردی؟
من دختری بودم ک همیشه از خدا بهترین ها رو میخواستم برای رابطه ام برای کارم
ولی تا بهم نزدیک میشد پس میزدم
من دانشگاه تهران رو همیشه دوست داشتم ک قبول بشم و از خدا میخواستم ولی خب انکار خودمو لایقش نمیدونستم ته ذهنم میگقت تو کجا دانشگاه تهران کجا؟ و من رتبه اوردم تو کنکور ارشدم برای دانشگاه تهران و هول برم داشت نه نه مگه میشه بابا شانسی بوده و ال و بل بری اونجا چ کنی تنها و هزار بهانه ک به همون بخور نمیرم راضی شدم و نرفتم
از اینکه کار تو شرکت خصوصی با حقوق بالا پیشنهاد شد ولی ب هر بهانه ای نرفتم
ا اینکه تو. شرایط سخت تو پانسیون با بدترین امکانات زندکی میکزدم و حاضر نبودم خونه اجاره کنم و یا برم تو زندگی ک لیاقتمه
تو رابطه ای ک هرروز تحقیر میشدم مونده بودم و حاضر نبودم بهش خاتمه بدم تا بدترین شکل تموم شد
تو رابطه حاضر نبودم طرف برام ذره ای خرج کنه و همش کارت خودم بود برای سفر و یا هرچی
تو رابطه از جونمم حاضر بودم بگذرم برای شادی طرف که نمیدونم چرا الان دارم فکر میکنم از مهم ترین چیز ک عمرم بود گذشتم
و جالب همین جاست که برمیگرده ی سوال دوم
بعدش هم تکرار کردم
دوباره رفتن ب رابطه اشتباه دیگه
شایدم نه اشتباه نباشه ولی تا میخواست خوب پیش بره میترسیدم که ع من اینقد لیاقت ندارم این ادم منو بخواد با این دک و پوز
من ادمی نیستم ک دوست داشته بشم من که خیلی ضعیفم یا فلان موفقیت رو ندارم منکه ی ادم عادی ام
این ادم ارزشمندتر از منه و خب ولش میکردم
تو خاستکارام ک خیلی پیگیر میشدن و میخواستن ک من برم و در ارامش زندگی کنم فقط فرار میکردم و هر بهانه ای میاوردم
برای رفتنم از ایران بیشتر کارای مهاجرتمو کردم و خب تا میومد درست بشه یه چیزی میگفت برو بابا تو تا ته روستا هم بریم خیلیه حالا تو کجا امریکا کجا بشین سرجات ک شکست بخوری روحیه ات خراب میشه انکار تلاش شبانه روزی میکزدم ب طور فیزیکی ولی خب باز منو میکشوند عقب بدجور اسن طرز تفکر
دوباره اومدم و ی زور ک ارزشمنده و این حرفا ازدواج کردم با ی ادمی ک خیلی دوسم داره و واقعا ارزش منو میبینه ولی باز هرروز ب ی طریقی بحث راه میندازم که نمیشه که نزنه تو سرم عیبامو این ادم پس یه چیزیش هست ک منو دوست داره من ادم بی ارزشی ام پس این نمیفهمه ک من بی ارزشم چرا دوسم داره یا همه عیبامو و تلاش میکنه ک رسد کنم حتما خودش متوجه نیست و هزاران حرف اسن شکلی و هرروز حالم بد و بدتر میشه
خداوند همیشه پاسخ میده ی درخواست امون ازش خواستم کمکم کنه ک حال دلم خوب باشه تو زندگیم و قدرش رو بدونم و دنبال داستان درست کردن نباشم. خدایا شکرت
واقعا باید خودمو لاسق بدونم
و خب جالبه ک میگم نه اون رابطه قبلیا بهتر بود چون طرف باهام بحث میکرد و یا هرچی از این قبیل
من میدونم ریشه این رفتارام از کجاست و واقعا میخوام دیگه اینجوری نباشم
آخی دختر مظلوم
آخی دختر ساکت و اروم
آخی طفلی سادست
آخی دخترمون چقد مظلومه اصن اعتراضی نداره
آخی چقد هرچی بهش بدیم راضیه
آخی آخی آخی
همش خواستم غیر این مباشم
همش خواستم همه ازم راضی باشن
همش خواستم برای خواسته خودم بگذرم ازش و تلاش نکنم ک بعد بندازم گردن بقیه و خودمو راضی کنم
جسارتی تو وجودم نموند برای رضایت حال دیگران
و راضی شدن به اندک
الان تو زندگیم واقعا ازین تصمیم ام گاهی میترسم میکم نکنه دختر برای رضایت حال بقیه من اومدم نامزد کردم نکنه برای اینکه باز دختر مویه من باشم اومدم
خدا جونم هدایتم کن و راه رو نشونم بده کمکم کن تو حال بد نمونم تا مسیر برام روشن و هموار بشه
خدایا تسلیمم
واقعا این مدت حالم بد میشده اصن شوخی بردار نیست و بلا از هر طرف میاد واقعا تمرکز ذهن کار راحتی نیست ولی واقعا مس تازه به نتایجی که قراره بهم بده. شکر خدا جان دوستت دارم ممنونم که هدایتگرمی هر لحظه
من میدونم ازین چالش و ازین باور و پاشنه اشیل ریشه دارم میتونم خودمو ازاد کنم از بند اسارتش و زندگیمو بهشت کنم اونجور که لایقشم
درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
در مورد احساس قربانی بودن در این چند ماهه اخیر چند اتفاق برای من افتاد ک دوس دارم ار تجربه ی خودم براتون بنویسم .
من در یک باشگاه ورزشی شروع به کار کردم و اولای کار بینهایت برایم لذت بخش بود و بعد از دو ماه رفتار انها با من عوض شد با اینکه من تمام سعیمو میکردم که بهترین خودمو برای اونها بزارم ولی من مدام دوس داشتم خودمو قربانی نشون بدم و ببینم که چقدر دوستان دیگه دلشون برای من میسوزه و من از اونجا بیرون اومدم و وارد صنعت چاپ شدم و ما طی کرده بودیم که ماهی پنج میلیون تومان به من بدهد و کار به من یاد بدهد اما دیدم ک بسیار دارم اضافه کاری میکنم و این بسیار منو ازار میداد و باز گله و شکایت و منو صاحب چاپخانه بسیار با هم خوب بودیم ورفتار بسیار محترمانه ایی با من داشت تا اینکه اخر ماه شد و من باهاشصبحت کردم و قرار شد کل اضافه کاری ها رو با من حساب کنه حتی من بی نهایت اضافه کاری مکیردم ک پول بیشتری گیرم بیاد سر ماه که شد اون پنج میلیون بیشتر به من نداد و منم گوشی مو خاموش کردم دیکه دوس نداشتم این ادمو ببینم کسی که خیلی دوسش داشتم و وقتی بهش گفتم اضافه کاری به من گفت که بزار عرقت خشک شه بعد و این حرف بینهایت منو ازار داد و این باعث شد من برم و من هر کجا ک میرسیدم میگفتم این رفتار بد رو و باعث اوخر ماه بعد پدرم و عموم این رفتار رو باهام کردن و بسیار گله و شکایت و خودمو قربانی نشون میدادم و این باعث میشه ک بازم اینو تجربه کنم و تصمیم گرفتم قانون رو رعایت کنم و روی باورهام شروع کنم کار کردن و تعهد میدم هر روز زیبایی هارو ببینم و امروز تمرین شکارچی نکات مثبت رو انجام دادم و واقعا حالم خوبه الهی شکرررررررر
سلام استاد عزیزم.
چه فایل زیبا و خوبی.
استاد دقیقا منم توی بازی ها و توی زندگی همین تجربه را داشتم. واقعا به همین شرایط رسیدم. چقدر عالی، خداروشکر. حتی منم به همین رسیدم و وقتی اون احساس عدم لیاقت میاد تو ذهنم حتی با اینکه زور میرم که به خودم بگم نه من حقم هست ببرم اونم به راحتی بازهم کار به سختی پیش میره. حالا دوتا مثال بزنم
در مورد احساس لیاقت بگم
نزدیکترینش بعد مال 2 سال پیشه
من تازه عروسی کرده بودم و رفته بودیم با خانمم سر خونه زندگیم، یادمه 3 الی 4 روز از عروسیم میگذشت و تو خونه بودم و به خودم گفتم یعنی من ازدواج کردم؟ (همون موقع حرفای شما یادم افتاد که میگفتید خودتون را لایق بدونید، ولی من مثل الانم توی قوانین پیش نرفته بودم)، یعنی من لیاقت این خونه زندگی را دارم؟ دوستای من پدرشون در اومد یه خونه خریدند ولی من به راحتی اومدم تو این خونه که به کمک پدرم ساختم، این حق دوستام نیست که من به این راحتی بیام سر زندگیم و از این خونه 140 متری استفاده کنم. (نتیجه را استاد در ادامه احساس قربانی شدن مینویسم).
استاد من با پول و پولدار شدن راحت نبودم، الانم حس میکنم هر روز باید روی خودم کار کنم،
بریم سراغ احساس قربانی شدن.
نمیدونم استاد این حس با احساس گرفتن ترحم واسه من همراه بود.
یعنی من از احساس قربانی شدن استفاده میکردم برای گرفتن ترحم بقیه، و این سیکل ادامه پیدا میکرد، به قول خودتون هر روز پایین تر میرفتم.
اولش این اومد تو ذهنم که خب قربانی کار شراکتی ام شدم، به همه میگفتم این اتفاق افتاده و پول کم اومده و … یا در مورد قیمت دلار، قیمت خونه و ماشین و ارز و خیلی چیزا شاکی بودم و احساس قربانی شدن داشتم.
یا حکومت را باعث تمام سختی هایی خودم میدونستم (بازهم قلبم توی این مسیر میگفتم تو باید خودت تغییر کنی، ولی تنبلی من و کمبود عزت نفسم این اجازه را بهم نمیداد).
شرایط بسیار نازیبایی را تجربه کردم، بسیار گریه کردم، اما از برج 4 پارسال خداوند بهم لطفش را فزونی کرد، مرا افزایش داد و در مسیر شما قرار داد، استاد عزیزم الان که نزدیک به یکسال میشه دارم روی خودم کار میکنم و به سخنان گوهر بار شما گوش میدهم، معنی احساس خوب اتفاقات خوب را دارم هر روز بیشتر درک میکنم، معنای تکامل را که خیلی خوب درک میکنم، معنای هدایت را هرروز بهتر درک میکنم شکر رب العالمین.
خداروشکر که در این مسیر زیبا قرار گرفتم. خداروشکر استاد چه ساحل بینظیری.
من استاد زیاد ساحل را دوست نداشتم ولی الان که این همه زیبایی میبینم، واقعا عاشقش شدم. خداروشکر.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام خدمت استاد عزیز وبانو شایسته
سلام خدمت بچه های سایت
عدم لیاقت واقعا یکی از پاشنه های آشیل من هست که واقعا این چندوقته بسیار زیاد به من ضربه زده . من درواقع به صورت دوره گردی عطر وادکلن میفروشم بعضی مواقع شده مشتری بدونه این که چونه بزنه پولی که بهش گفتم برای خرید بهم پرداخت کرده وهرچند که اون پول زیاد هم نبوده ولی بعد که به راه خودم ادامه دادم نجوا ها آمد که چرا این چونه نزد اصلا چرا این همه پول برای یه عطر یا ادکلن بهم دادوتازه تشکر هم کرد عجب دیوونه ای بود و نجوا میومد که اون پول زیاد بهت داد برو یه مقدارشو بهش پس بده وهمین بس بود که من ذهنم درگیر بشه ودیگه فروشی نداشته باشم . یا همین امروز یه مشتری یه عطر ازمن خریدو با این که تخفیف خوبی گرفت وعطر باکیفیت برد باز این نجواها آمد که این پول 30 تومنش زیاد بود برو بهش پس بده چه خبره این همه پول برای یه عطر مگه توچقدر میخوای استفاده بگیری برو بهش پس بده این محصول اینقدرا نمیرزه وهمین شد یک نجوای ذهنی وجلوی فروش منو گرفت و بعدش که رفتم یه هویج بستنی خوردم نجوا میگفت هام با پول اضافی که ازمردم گرفتی خوب به خودت میرسی و ادامه دار بود .
امیدوارم همه ما بتونیم از پس نجواهای ذهنمون بربیایم در پناه الله مهربان
به نام خدای مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز در ی فایل جذاب دیگه
اول از همه تحسین میکنم روابط عاطفی عاشقانه ای که دارین و نکات مهم فایل صوتی
=باید یاد بگیریم از لحظه به لحظه زندگیمون لذت ببریم
=ی ادمی در هر چیزی ادامه بده استمرار داشته باشه دنبال بهبود باشه و عشق داشته باشه قطعن در اون راه مطمئن خواهد شد
=کوچکترین بهبودهامونو ببینم یاد اوری کنیم به خودمون ری اکشن نشون بدیم به خودم اعتماد به نفس بدیم تا دنبال بهتر شدن و بهتر شدن باشیم
=تمرکز وقتی کم بشه ذهن از کنترل خارج بشه کنترل ش ایط زندگی سخت میشه
=کنترل ذهن خیلی کمک میکنه به پیشرفت و عدم کنترل ذهن باعث پسرفت میشه
=اگه بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم میتونیم شرایط بیرون زندگیمونو هم کنترل کنیم
=همه چیز کنترل ذهن باید امیدوار بود و ذهن کنترل کرد
=اگر بزاریم نتیجه احساسمونو بد کنه مطمطئن نمیتونیم در ادامه مسیر موفق بشیم
=باید به ظاهر شرایط نگاه نکنیم و مسیر ادامه بدیم
=سعی کنیم در لحظه به لحظه ذهنمونو کنترل کنیم همین ی ساعت ی روز همین الان احساسمونو خوب نگه داریم تا اتفاغای خوب بیشتری برامون رخ بده
=اگر کنترل ذهنمونو از دست بدیم کنترل زندگیمونو از دست میدیم
=وقتی احساس عدم لیاقت داری خودت به خودت مسیر سخت میکنی
=وقتی مسائلی که در زندگیمون خوب پیش میره روابط خوب درامد خوب خودمون نمیتونیم احساس لیاقت در خودمون باور کنیم باز شرایط به قبل برمیگردن
=وقتی شاکی میشیم و شروع میکنیم به غر زدن داریم به سمت شرایط بد میریم
=لذت بردن از لحظات زندگی باعث میشه در احساس بمونیم و اتفاغات مثبت وارد زندگیمون بشه
=زندگی لذت بردن در لحظه باید تمرین کنیم تا این برای همیشه در ذهن و زندگیمون باشه
=به جای حسرت خوردن برای چیزهایی که داریم باید لذت ببرسم از چیزی
=وقتی حالمون خوب اتفاغات خوب برامون می افته و باید تصمیم بگیریم حالمونو خوب نگه داریم با هر چیز ساده ای و نیاز به چیزهایی عجیب غریب نیست
تمرین کامنت
چه منش فوق العاده ای چه جایی جواب عالی گرفتم و کم شدن فروش پخشم دلیل اصلی کمشدن فروشم همین احساس عدم لیاقت داشتم من شغل جدیدی از پارسال شروع کردم و اینقد نتیجه عالی گرفتم که خودمم باورم نمیشه و الان چن مدتی یکم فروشم سودم کم شدم والان فهمیدم دلیلش این بود که احساس عدم لیاقت داشتم و پس میزدم ثروت و در امد راحته چه باوری
خدایا شکرت چقد فایل زیبایی بود
سپاسگذارم برای فایل جدید و نکاتی مهمی که گفتید
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
به نام خدای مهربان و هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و سلام به همه دوستان
استاد جان فایل هایی که می گذارید خیلی پر محتوا هستند و هر کدام یک دوره هستند از شما و خانم شایسته سپاسگزارم
با این فایلها من خیلی نکات متوجه شدم با اینکه چند سال در این مسیر هستم انگار تازه درکم از قوانین بیشتر شده اینکه شما گفتید از اول این طوری نبودید بین شما هم ناراحتی پیش می آمد من تو این مدت چقدر خودم اذیت کردم با این که من واقعا خیلی خوب عمل می کردم فکر می کردم من اصلا حق ندارم افکار نادرست داشته باشم اصلا حق ندارم رفتار نادرستی داشته باشم من خیلی تو خودم ریز شدم طوری که مثل یک پاسبان برای خودم بودم این قسمت قضیه خوب ولی سخت گیری بعدش باعث احساسات بد می شد البته شاید این سخت گیری باعث شد من خیلی ذهنم پاک بشه خیلی تغییر کردم و من خیلی. ریزتو فرکانس هام شدم همان طور که خانم شایسته گفتند تو بازی من هم خیلی نتایج با فرکانس هام تو کوچکترین موارد می فهمم و آلان دارم ارزش این را می فهمم
در مورد تحسین کردن من خیلی دیگران تحسین می کنم و نتیجه خیلی عالی داره از قبل هم آین
.شخصیت داشتم ولی الان خیلی بیشتر شده
یک مورد در صداقت خانم شایسته که گفت من تا حالا راکت دستم نگرفتم فقط یک بار توی هتل استاد از زمانی که با شما هستم من در مورد هر چیزی صحبت می کنم به این اندازه صداقت رعایت میکنم
این که خانم شایسته گفتند کوچکترین بهبود را دیدم و با خودم مهربان بودم و خودم تحسین می کردم از وقتی که شروع کردم نکات مثبتم دیدم و خودم تحسین کردم خیلی حالم بهتر شده یک مدت خیلی هر کار خوبی که میکردم می نوشتم الان هم در مورد کارم هر کاری که انجام می دهم می نویسم تا توجه ام روی توانایی هام بره
در مورد تمرکز واقعا خیلی مهم است من خودم کاری که انجام می دهم اگر یکم تمرکز نداشته باشم کار خراب میشه
در مورد احساس قربانی شدن قبل از آشنا شدن با قانون تو تمام موارد من این احساس داشتم ولی الان خیلی کمتر شده البته من اصلا به کلام نمی یارم شاید تو ذهنم باشه ،قبلا من کارم فیزیکی زیاد بود همیشه غور می زدم پیش همه ناله می کردم بعد که با قانون آشنا شدم زیب دهنم کشیدم و باعشق کار کردم نتیجه شد که کارم خیلی کم شد و من مسول شدم و این جا هم آنقدر. راحت کار می کردم و کارم کم شده بود که احساس خوبی نداشتم من فهمیدم من باید تو این مدت دنبال یادگیری چیزهای بیشتری می بودم شاید احساس عدم لیاقت نبود ولی احساس بی ارزشی داشتم انگار یادم رفته بودم توانایی هام ,و یکم شرایط برگشت چون خیلی همه .چیز راحت شده بود ,احساس گناه و دلسوزی در مورد دیگران که قبلاً خیلی زیاد بود و الان کمتر شده یک مورد یک نفری در همان قسمتی که من کار می کردم و آلان مسول هستم آوردند من هم دلسوزی داشتم که کارش زیاد است هم احساس گناه نسبت به حقوقش ولی خدا را شکر چون خیلی روی خودم کار کردم رفتارهایی که دیدم سریع ذهنم کنترل کردم و نتایج برگشت خورد
من در مورد قوانین چون خیلی به خودم سخت گرفتم و اذیت شدم چندین بار این از ذهن من گذشت که تقصیر استاد که آنقدر گفت ورودی کنترل کنید از این حرف ها ولی سریع ذهنم کنترل کردم و به خودم گفتم من خوب قوانین درک نکردم استاد خیلی خوب درس داده استاد جان من ببخشید به خاطر. این فکر
در آخر هم واقعا باید از زندگی لذت برد من خودم دارم سعی می کنم از کوچکترین چیزها لذت ببرم قبلاً هم همین طور بودم وقتی با قوانین آشنا شدم از یک جایی به بعد مسیر گم کردم و تو اعمال توحیدی و شخصیت خیلی خودم با استاد مقایسه کردم به جای اینکه خودم با خودم مقایسه کنم و اذیت شدم وعجله کردم به قول آقای سید علی خوشدل باید خیلی مواظب باشیم بین عجله و تنبلی ,و خدا را شکر همه این ها برای من درسی شد برای رسیدن به موفقیت باید همیشه ادامه بدهم این ادامه دادن خیلی مهم ،من خودم تو این چند سال خیلی ورودی هام کنترل کردم خیلی رو ذهنم کار کردم و نتیجه هم داشته است مخصوصا تو اعمال توحیدی چون خیلی برای من مهم بوده وبیشترین تمر کز من تو این مورد بوده و از خدا می خواهم تا آخر این مسیر ادامه بدهم استاد عزیز و خانم شایسته از شما سپاسگزارم
.
با سلام و احترام خدمت همه همراهان سایت محبوب عباسمنش ، استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز ، خداقوت .
انسان توانایی های بسیار فراوانی دارد و هر روز میتواند با تمرکز روی این توانایی ها به موفقیت دست یابد ، این فایل ارزشمند و صحبت های کاملا منطقی و کاربردی قابل تحسین است و مرا واداشت تا نظری بنویسم ، به راستی که خانم شایسته فرمودند و با تمرین نمودن و حرکت با احساس خوب در هر ورزش و مهارت و تخصصی میتوانیم نتایج خوبی را کسب نماییم .
من تجربه خودم را در کار حسابداری و مالی میگویم ، زمانی که در تحصیلات آکادمی به سر میبردم ، چالشهای زیادی داشتم و همواره به دنبال آزادی مالی و کسب و کار بودم ولی لازم بود من مشغول به کار شوم و درآمدزایی نمایم که این عمل مقدور نبود و من فقط تمرکز میکردم روی درس خواندم و ارتباطات و دانشگاه ، اساتید را مرتبا تحلیل مینمودم و از آنها یاد میگرفتم ، در نهایت پس از اتمام تحصیل به خدمت سربازی رفتم و در حین خدمت متوجه شدم لازمه دوباره دانشگاه را ادامه دهم ، دوباره درس را در دانشگاه شروع کردم و کم کم با خودم گفتم لازمه وارد عمل و تجربه شوم ، الان که دارم این نوشته را مینویسم مدت 12 سال از سابقه کاری و شرکتی بنده میگذرد ، شکست و موفقیت را بارها داشتم ، الان که بازی پینگ پنگ را میبینم و مهارت اکتسابی که با مرور و تمرین کسب شده واقعا لذت میبرم ، امیدوارم که موفقیت روز افزون شما را به کررات و مراتب بالا ببینم ، بارها خواستم با الگوبرداری از استاد عباسمنس و سیستم خوب و عالی ایشان بهره برداری کنم ، قطعا انسان با توجه به نکات مثبت اطراف خود هر روز بهتر و بهتر عمل میکند ، موفق و پیروز باشید
سلام سلام سلام
چه زیبا چه زیبا چقدر مفید یه فایل تصویری و یک بازی که خلاصه تمام قوانین را میشه به صورت آزمایشگاه به عینه تجربه کرد
من قبلا همین دیدگاه را تو بازی والیبال تجربه کردم و خیلی درس هایی که با استاد عباسمنش استفاده کردم اونجا تو لحظه تجربه می کردم .
یادمه دو سال پیش بود تو بازی والیبال که می کردم اونجایی که می دیدم سرویس هام به طور می خوره یا مثلا نمیشینه تو زمین حریف یه لحظه من خودم را تحلیل می کردم که چی شد من چم شد و جالب این بود که می دیدم که شور وشوقم تحلیل رفته (زیاد این را می دیدم ) حالا علتش چی بود مثلا یه لحظه یه سرویسم با تمام ذوقی که داشتم به طور خورده بود من لز اون لحظه احساس قربانی بودن می کردم و از وان جا دیگه تمرکز نداشتم و انگار دیگه روی اوج نبودم و وقتی به خودم می اومدم بعد از چند امتیاز از دست دادن و تحلیل می کردم و خودم و توجهاتم را اصلاح می کردم و شور وشوقم بر می گشت تمام توانایی های من بر می گشت . و این را با پوستو گوشتم تو آزمایشگاه عملیم در والیبال تجربه کردم . و وقتی بر می گشتم همون لحظه به دوستان به شوخی می گفتم محمد جواد تبدیل می شود به سوپر محمد جواد و اون ها می خندیدند و متعجب می شدند که دقیقا چه اتفاقی افتاد که انقدر معجزه وار من تغییر کردماما من خودم می دانستم چه کاری می کنم با خودم . والان اگه کسی بهم بگه غلطه به اون شک می کنم می گم احتمالا ناآگاه است از این قوانین .
یکی از شغل هایی که مثل تمام این بازی ها این قوانین را به لحظه تجربه می کنیم و من من به واسطه آن شغل هر روز با این قوانین به صورت آزمایشگاهی برخورد می کنم تربدر بودن است . بله من یک تریدر ام و در بازار های مالی کار می کنم . واونجا ما یاد گرفتیم که بعد از کسب مهارت کنترل احساس به واسطه کنترل ذهن تمام موفقیت ماست و نمیشه از زیرش در رفت به واسطه مهارتمان .
رووزهایی می شد که من تمام مهارتم را می نوشتم فیلم می گرفتم و… تا اینکه دست از پا خطا نکنم و تماما مطابق استراتژیم برم جلو اما مثلا زمانی تمرکز من می رفت روی برنده شدن به جای رشد و لذت بردن در لحظه از آن و من احساس نگرانی می اومد جلوی چشمم و تا چند معامله گند می زدم به خرید و فروش هایم و بعد از چند شکست درنگ می کردم و فکر می کردم که الان چه احساسی دارم و می دیدم و تحلیل می کردم که من احساسم بده حالا با دلایل مخصوص خودش و من شروع می کردم به تغییر نقطه نظرم و می دیدم که جهان و ورق به طور باورنکردنی برگشت دوباره به سمت کامیابی .
چیز جالبی که بود این بود اولش چند روز یک بار اینطور می شدم و تا می اومدم خودم را اصلاح کنم تا مدت ها با خودم در گیر بودم که چی شد و از کجا دارم ضربه می خورم اما الان دیگه به لطف الله این قضیه برام حل شده که به محض نتایج بد با فاصله کم با شکست کمترمی فهمم ایراد از من و احساسم در لحظه است البته هنوز جای کار دارم و باید فاصله احساس بد و نتایج بد را تا احساس خوب کاهش دهم تا فرایند رو به جلویم سریع تر شود و کمتر در نتایج بد بمونم کمتر و کمتر و بهبود مستمر داشته باشم .
ممنونم از استادم عباس منش و می گویم که واقعا این روزها کلیپ های رایگانشون به شدت کیفیت بهتر شده و ما را رشد داده است . و ما را لحظه به لحظه رشد می دهد . قول داده ام به خودم که بعدا جبران کنم لطف استاد را .
من که شاید کم نظر می دهم اما هر روز دارم وقت خالی خودم را و خانواده را همه با هم با درس ها و آموزش ها ی استاد پر می کنیم چه در آموزش چه به صورت عملی در زندگی .
نتایج که عالیه عالی . نتایجم را بعدا بیان خواهم کرد .