مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف

سوال:

اگر ساختن باورهای هماهنگ با خواسته تنها عامل لازم برای تحقق خواسته است، آیا ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره خواسته، ما را از اقدامات عملی در راستای آن خواسته بی نیاز می کند؟


مفاهیمی که استاد عباس منش در این فایل توضیح داده اند

  • مفهوم هم مداری با خواسته؛
  • اولین قدم موثر در راستای هدف؛
  • تفاوت قدم برداشتن در راستای خواسته با “تقلا کردن”
  • مفهوم تلاش در راستای خواسته؛ 
  • ارتباط “ایمان + عمل صالح” با “باورهای قدرتمند کننده ساختن + قدم برداشتن در راستای آن باورها”
  • بهای رسیدن به خواسته؛
  • باورهای هماهنگ با خواسته = اقدامات هماهنگ با خواسته؛
  • ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است = قدم برداشتن در مسیر باورها؛
  • ایمان و عمل صالح در قرآن با هم است. عمل صالح یعنی ” اقدامات لازم در مسیر خواسته “
  • تنها افرادی که ایمان و عمل صالح دارند، مشمول وعده لاخوف علیهم و لا یحزنون (نه ترسی دارند و نه غمی) می شوند؛
  • استعداد مهم نیست، ایمان، باور، توکل و جسارت مهم است؛
  • هرگز امکان ندارد مسیر نادرست شما را به نتایج پایدار برساند این یک قانون است؛
  • باورهایی برای چیدن میوه های تضادها؛

تمرین برای دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”:

به خواسته ای که  در حال حاضر بیشتر از هر چیز دوست داری به آن برسی فکر کن. سپس لیستی آماده کن درباره اینکه: چه بهایی حاضری برای تحقق این خواسته بپردازی؟

این بها می تواند شامل چنین مواردی باشد:

صرف زمان و تمرکز؛ تصحیح رفتارها و عادت ها؛ ایجاد و بهبود مهارت های لازم در راستای آن خواسته؛ غلبه بر ترس هایی که مانع از برداشتن بعضی قدم ها می شود؛ خارج شدن از دایره راحتی و امنیت؛ کار کردن روی باورها و ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته؛ شناسایی ترمزهای ذهنی در برابر آن خواسته و تمرکز بر اصلاح آنها به کمک ابزار منطق؛ حذف عوامل حواس پرتی درباره تمرکز بر آن خواسته؛ ایجاد محیط ایزوله برای تمرکز بیشتر بر خواسته و … 

وقتی این لیست را آماده کردید، آیتم های آن را اولویت بندی کنید. سپس، هر روز یک قدم هر چند کوچک در راستای این لیست به ترتیب اولویت بردارید.

یک کلید بسیار مهم:

لیسی که در این راستا آماده می کنید، «سمت شما» درباره تحقق  آنچه است که در حال حاضر بیشتر از هر چیز میخواهید آن را داشته باشید. آیتم های این لیست، همان اعمال صالحی هستند که لازم است با ایمان در این مسیر انجام دهید. اگر خود را متعهد به حرکت در مسیر این لیست کنید، مرتباً با این لیست مرتبا در تماس باشید و این آیتم ها را مرور کنید، به خاطر این جنس از تمرکز ایده های حرکتی در راستای تحقق خواسته به شما گفته می شود. یعنی الهاماتی درباره اقدامات عملی لازم برای تحقق خواسته دریافت می کنید. زیرا خداوند همواره سمت خودش را انجام می دهد.

مجموع اقدامات عملی ای که با ایمان در راستای خواسته خود در این فرایند انجام می دهید، گنجایش ظرف وجود شما را به اندازه ای رشد می دهد که آماده ی دریافت آن خواسته می شوید. این مفهوم دقیق هم فرکانس شدن با خواسته و مهاجرت به مدار خواسته است.

پیشنهاد: می توانید از خلال توضیحات استاد عباس منش در این فایل، برای تهیه این لیست ایده بگیرید. بنابراین به منظور ایده گرفتن برای تهیه این لیست، یک بار دیگر، توضیحات استاد در این فایل را بشنوید و نکته برداری کنید.

از خلال توضیحات استاد عباس منش در این فایل به خوبی می توانید هم باورهای توحیدی استاد عباس منش درباره رشد کسب و کار شخصی ایشان  را بشناسید و هم اعمال صالحی که ایشان در طی این سالها در این راستا برداشته اند و همچنان در این مسیر حرکت می کنند.

نتیجه ای که شما در زندگی استاد عباس منش می بینید، خروجی این فرایند مستمر از اجرای ایمان + عمل صالح است.

منتظر خواندن تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر:

جلسه 6 از قدم دهم | دوره 12 قدم (توضیح مفهوم ایمان و عمل صالح در قرآن)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1066 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مصطفی ابوطالبی» در این صفحه: 3
  1. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 581 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیکتره

    به نام خدایی که قدرت فقط دست اونه

    به نام خدای رزاق

    سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد عباس منش عزیزم

    سلام و تحیت پروردگار بر خانم مریم شایسته عزیزم

    سلام و تحیت پروردگار بر اعضای سایت عباس منش

    استاد جان خوبین خیلی خوشحالم که دارم با شما ادامه میدم و رشد میکنم

    امسال گفته بودم که می‌خوام متفاوت تر از سال قبلم زندگی کنم

    من سال قبل فقط گوش میکردم به حرفاتون و عمل کرد ضعیفی داشتم

    امسال تصمیم گرفتم تا میتونم عمل کنم به سخنان ارزشمند شما

    استاد جان امروز روز 16دهم روزی هست که من دارم میرم سر کار

    هدفم اینه که مثل سال قبل تو خونه نباشم و برم تو جامعه و بازخورد ببینم و کم کم خودمو بهبود بدم

    با اینکه خیلی خود آگاه و ناخود آگاه مقاومت شدیدی دارم ازینکه نرم سر کار و مثل گذشته زندگی کنم ولی دارم ادامه میدم

    خیلی نجواها میخواد این روزها منو منصرف کنه که نرم سر کار

    هر روز شیطان با نجوا بهم فشار میاره و میگه نرو سر کار بهونهای مختلفی میاره که به صاحب کارت بگو من دیگه نمیام به این دلیل و این دلیل

    ولی استاد جان من همچنان دارم ادامه میدم

    من هر روز دارم به ترسام غلبه میکنم هر روز دارم با نجواهای شیطان حرکت میکنم

    من اونقدر تو خونه بودم و این تو خونه بودن شده عادت من که حتی جسمم هم مقاومت داره چه برسه به ذهنم

    از درد پاهام درد دندانهام و افکارات مختلف و ….

    استاد جان ولی خیلی برام راحتتر شده این ادامه دادن

    یادمه شما در فایلی می‌گفتید بچها هیچ وقت بیکار نباشید همیشه ورودی مالی داشته باشید و من چون در خواب غفلت بودم میگفتم عباس منش هر چی بگی من این یکی رو قبول نمیکنم که برم سر کار چون استاد من خواطره بدی از کار کردن داشتم و واقعا متنفر بودم از کار کردن

    ولی من کم نیاوردم من هر روز به فایلای شما گوش میدادم و تا میتونستم عمل میکردم با وجود نجواهای شیطان این مسیر رو ادامه دادم و امروز خودم باورم نمیشه استاد من دارم هر روز توی جامعه قدم برمیدارم منی که صبح تا شب تو خونه بودم و آرزوم بوده که خدایا میشه یه روزی بیاد که منم تو جامعه باشم و امروز همون روزه

    استاد جان تغیراتی مثل ارتباط برقرار کردن با آدما

    مثل آرامش

    مثل حال خوب

    و کنترل ذهن راحتتر

    و تغیرات ریز و درشتی رو دارم تو وجودم میبینم

    استاد من خونه خودم دارم و در کامتهای قبلیتونم بهتون گفته بودم که بابام کل خونشو نوشته و بعد از فوتش داده به من و اینو زن بابام بهم گفت و گفته به کسی فعلا نگو

    می‌خوام اینو بگم استاد من با اینکه همسر ندارم ولی خونم همیشه سعی میکنم تمیز و مرتب باشه و خودم کارهای خودم رو میکنم یعنی اگه یکی بیاد خونه من و شده حتی اومدن خونه من که تعجب کردم اینکه من مجرد باشم و خونم آنقدر تمیز و مرتب باشه

    ولی من برا خودم تا میتونم ارزش قائلم و میگم خونه من همیشه باید تمیز باشه چون من انسان ارزشمندی هستم و باید جای تمیز و خوب زندگی کنم

    خدارا شکر خونم هم توی یکی از بهترین جای شهرمون هست

    در مورد این فایل استاد من این فایل مصاحبه رو خیلی دوست دارم ولی متاسفانه اونجایی که شما میفرمایید بچها برای خودتون اصول داشته باشید من ضعف دارم

    استاد من تا قبل ازینکه برم تو جامعه فکر میکردم من چون دارم به فایلای شما گوش میکنم خیلی تغیر کردم و هیچ کجای من مشکل نداره

    ولی الان که میرم نانوایی من واقعا با بازخوردهایی که میبینم از خودم از عمل کردهام از رفتارهام از خیلی چیزام میتونم متوجه بشم من هنوز خیلی کار دارم

    مثلاً استاد من از زمانی که رفتم مغازه برا کار خیلی انسان تحولی شدم البته این عجله کردن خیلی کمتر شدها ولی همش ذهنم بهم میگه زود باش دیر شد همین کامنت نوشتن هم اون حس عجله رو دارم توش

    استاد با اینکه من خیلی آدم ناشیی هستم اونم بخواطر اینکه من یک سال دوسالی هست که تو جامعه نبودم ولی استاد باورتون میشه خداوند الان چقدر هوای منو داره

    نمی‌دونم چرا هر وقت تو این روزا میام کامنت بنویسم و تا میام از خداوند بنویسم اشک تو چشمام حلقه میزنه آره درسته فهمیدم چون من خدا خیلی خیلی برام معرفت به خرج داده و خیلی هوامو داشته و داره

    استاد اون فقط بهم میگه تو حالتو خوب نگه دار من هر چی دلت میخواد بهت میدم

    استاد منم سعی میکنم حالمو خوب نگهدارم این ذهن چموش و بازیگر رو کنترلش کنم و اونم به وعدش عمل می‌کنه

    استاد اونقدر با خودم مهربان شدم اصلا قابل مقایسه با فیلم نیستم

    من راستش میخواستم اینجا یه چیز هم از خودم بگم من یه چیزی نمیدونم چطور بگم یه حسی دارم که چندین ساله باهام هست و اسمشو گذاشتم عسل آقا و استاد نمیدونی من چه حالی میکنم با این حسم حالا نمی‌دونم استاد خیلی حس خوبیه من این اسم رو براش گذاشتم ولی فکر میکنم همون خداونده

    میدونی استاد چه حسی دارم حس یک بچه کوچیک یعنی من خودمو اینجوری میبینم و حس بچها رو دارم من هر وقت با این حس زندگی کردم اتفاقات خوبی برام افتاده و زندگی برام لذت بخش تر شده الآنم این کامنت اون حسم داره براتون می‌نویسه اونقدر زیباهه از درون فقط میبینم این زیبایی رو و استاد صدای این حسم هم مثل بچها هست و بعضی وقتا میرم جلوی آینه خودمو میبینم و واقعا اون چیزی که در درون میبینم رو نمیتونم تو آینه ببینم اون ولی یه جورایی میشه فهمید که میمیک صورتم وقتایی که خیلی حالم خوبه مثل اون کودکی میشه که من در طول روز دارم باهاش زندگی میکنم

    حالا نمی‌دونم کودک درونم هست نمی‌دونم ولی این رو حس میکنم که مثل بچهای کوچیک هست اون باهام حرف میزنه با هم دیگه میرقصیم از خداوند برام میگه میگه کاکایی خداوند خیلی مهربونه خدا بزرگه خدا خیلی هم استاد حرف گوش کن هست یعنی باورتون نمیشه من به دو قسمت تقسیم میشم یکی این حس یکی هم خودم این عسل آقا رو من خیلی تلاش کردم که حسشو همیشه داشته باشم و وقتی که با اون زندگی کردم در تنهاییهای خودم اصلا زندگی من هیچ ربطی به اون گذشته ای که من با حس خشم ناراحتی شرکهای زیاد و حس یه آدم بزرگ داشتن زندگی میکردم الان ندارم یعنی استاد خیلی حس خوبیه هر موقع اون با من صحبت می‌کنه من بوسه به دستم میزنم و می‌زارم رو صورتم و بهم میگه منم تو رو دوست دارم کاکایی و منم بهش میگم منم تو رو دوست دارم عسل آقا و تازش میکنم استاد این حرفا رو به هیچ کس جز شما تا الان نزدم و به هر کسی بزنم می‌دونم که بهم میگه تو دیوونه شدی یعنی تو حس می‌کنی و این حس رو داری که مثل یه بچه زندگی می‌کنی استاد بخدا قسم من این حرفا رو دارم صادقانه به شما میزنم هیچ کسی هم اینا رو باور نمیکنه می‌دونم خودم

    برام مهم نیس دیگران در مورد این حرفا چه فکری می‌کنند من با عسل آقام حال میکنم و از زمانی که این حس رو در درونم منتشر کردم و دارم مثل اون حس زندگی میکنم زندگیم اصلا قشنگتر شده زیبا تر شده

    خیلی دوسش دارم خیلی

    خدایا تو اگاهیی از من تو برای من کافی هستی

    خدایا هوامو داری غم را چه نیاز

    خدایا اگه همسر ندارم تو رو دارم که تو بهترینی

    خدایا تو هستی و غیر تو کاری ندارم

    خدایا منو ببخش که با اینکه بهت شرک میورزم تو اینقدر داری به من لطف میکنی

    استاد ایشالاا میام و می‌نویسم از عسل اقام براتون میگم که چقدر اون حس کودکیم قشنگیه البته یکم خجالت میکشم از نوشتنش ولی میام و این کمک می‌کنه که عذت نفسم رشد کنه و اون حس کودکیی که دارم بیشتر بشه

    استاد اونقدر مهربووووووونه که نگم براتون

    الانم بوسش کردم

    حالا اینا رو به هر کی بگی میگه یعنی تو مرتیکه 32ساله حس یه بچه چند ساله رو داری و تازه میگی من با اون حس دارم زندگی میکنم

    بخدا

    اینا رو میگن افراد ولی من به هیچ کسی نمیگم

    قبلا که استاد این حسم فقط با من بود یعنی من نمی‌تونستم کامنت کنم این حسم رو حالا متوجه میشم که تو زندگیم حتی سر کار هم این حس رو دارم و چقدر وقتی که با اون حس زندگی میکنم ادما بهم عشق میورزن و زود به خواستهام میرسم

    می‌خوام اینو بگم من حس یه بچه چند ساله رو دارم الان

    هر چی دارم از تو دارم خدا که با پیامبرت اشنام کردی من با تو و پیامبرت به همه خواستهام رسیدم و میرسم کم کم

    براتون آرزوی موفقیت ثروت سلامتی شادی حال خوب اتفاقات خوب و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم

    راستی استاد همینجا هم از خدا می‌خوام کمکم کنه تا بتونم بیشتر از اون حس درونم بنویسم که اون حس خداونده که آنقدر مهربونه آنقدر عالیه اینقدر خوبه و من اسمشو گذاشتم عسل آقا امیدوارم بیشتر بشناسمش و کامنتش کنم براتون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 581 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    به نام خدایی که از رگ گردن بهم نزدیکتره

    به نام خدایی که قدرت فقط او داره

    به نام خدایی که میداند میتواند

    به نام خدایی که ثروت دست اونه و به من میده بی نهایت

    سلام و تحیت پروردگار بر پیامبر خدا استاد عباس منش عزیزم

    سلام و تحیت پروردگار بر خانم شایسته محترم و عزیزم

    سلام و تحیت پروردگار بر اعضای سایت عباس منش

    تشنه ام تشنه کامنت نوشتن تشنه کامنت نوشتن در سایتی هستم که کعبه خداونده و اینجا هر چی زمان بزارم و کامنت بخونم و کامنت بنویسم برام باارزشتر از هر کار دیگه ای هست

    با وجود نجواهای شیطان که زود باش بنویس عجله کن الان وقت تموم میشه مگه تو چی داری بنویسی تو به چه دست آوردی رسیدی که میخوای دیگه کامنت کنی تو تو تو …..

    استاد جان امروز روز چهاردهم کاریم هست در کامنتهای قبلیم به شما گفته بودم که تصمیم گرفتم از خونه مهاجرت کنم به بیرون و سر کار و امروز روز چهاردهم هست فقط یک ساعت و نیم دیگه وقت دارم و بعدش باید برم برا شیفت عصر نانوایی و بجای خواب کن شیطان میگه بخواب اومدم کامنت بنویسم

    الان چهارده روز هست که من متاسفانه دارم با عجله زندگی میکنم و نجواهای شیطان پشت سر هم میان که منو منصرف کنند و به عقب بازگردوننم و ذهن داره تلاششو می‌کنه که منو برگردونم به روال قبل زندگی کنم

    روال قبل چطور بود من صبح تا شب کارم این بود که تو خونه باشم و اسیر نجواهای شیطان

    از وقتی که تصمیم گرفتم تغیر کنم افراد منفی و مجلسهای روضه خوانی رو گذاشتم کنار و بجای تو خونه نشستم و رفتن به خونه اطرافیان میرفتم پارک و بعدش خداوند هدایتم کرد به سمت نانوایی

    من آدم به شدت منفی به شدت خراب بودم از قبل از اینکه تصمیم گرفتم که تغیر کنم اصلا حالم از خودم به هم میخوره حتی وقتی یاد دوماه پیشم میوفتم

    وقتی که میرم سر کار شیطان به ولله قسم تمام تلاششو می‌کنه که منو منصرف کنه امروز یعنی الان خیلی نجوا دارم همش هم میگه نرو سر کار ببین صاحب کارت چی و….

    استاد من چون تو جامعه نبودم واقعا بلد نیستم با آدما چجوری ارتباط برقرار کنم من فقط بلدم با خونوادم ارتباط برقرار کنم اونم بخواطر اینکه باهاشون بودم و من بیرون خونه بلد نیستم چجوری باشم

    استاد خداوند خداوند خداوند هر چی بگم کم گفتم چی بگم بخدایی خودش قسم اونقدر هوامو داره مثل بچه ای که تازه به دنیا اومده و میخواد تو این دنیا زندگی کنه دوتا دست گذاشته خداوند براش پدر و مادر و ازش مراقبت میکنن استاد باورت میشه خداوند اینجور هوای منو داره

    آدما مهم نیستن به دستش نگاه نکن خداروببین مصطفی

    استاد ماشین برام تو خیابون نگه میداره

    امروز رفته بودم گندم بخرم گفتم خدا هنوز نگفته بودم در گونی گندم برام باز کرد

    استاد امروز میخواستم زودتر خونه بیام صاحب کارم گفت تو تا یک باش من میرم رفت به خدا گفتم خدایا تو خونه کار دارم و می‌خوام زود برم خونه و الان تو مشتری پشت سر هم می‌فرستی و من زود میرم خونه بخدا قسم استاد دو نفر اومدن همه نون ها رو بردن و من زود اومدم خونه

    استاد به من وعده میده به من میگه تو فقط ادامه بده من هواتو دارم

    استاد الان چند روز هست که میگه کامنت بنویس میگم من چیزی ندارم برا نوشتن میگه بنویس

    استاد منو خدا آورده قبولم میکنی….

    بخدا اشک دارم میریزم

    استاد اونقدر هوامو داره من تو بغلش هستم اونقدر نازم می‌کنه اونقدر استاد هوامو داره استاد این اولین کامنت من هست که اشکم در اومده و دارم با اشک مینویسم

    استاد وقتی ناراحت میشم وقتی خسته میشم وقتی ما امید میشم استاد وقتی که نجواها پشت سر هم میان خدا جوری برام ردیف می‌کنه که حد نداره

    استاد بخودش قسم حرف برا گفتن زیاد دارم ولی فقط می‌خوام اشک بریزم و از معرفت خدایی که شما باهاش اشنام کردید بنویسم

    استاد میدونی من دوماه هست که واقعا حال بد رو به اونصورتی که قبلا ها تجربه میکردم نمیکنم

    استاد جان من بهش میدونی چی میگفتم میگفتم خدایا من کاری می‌خوام راحت باشه و من بتونم انجامش بدم من صاحب کار خوب می‌خوام من می‌خوام بتونم صبح تا شب به فایلهای استاد گوش کنم و کار کنم و پول بسازم استاد این همون کار هست

    استاد میدونی صاحب کارم اصلا اخبار نمی‌بینه اصلا اینیستا گرام و اینا نداره و ازش پرسیدم و میگه فیلم میبینم مثل جوکرو و از برنامه فیلیمو فیلم میبینه

    استاد صاحب کارم خیلی آدم خوبیه استاد باورت میشه من خدا چقدر هوامو داره

    الآنم میترسم از صاحب کارم بنویسم ولی میگه بنویس

    استاد اونقدر این مرد آدم خوبیه ندیدم تا به امروز حرفای سیاسی و اینایی که تو جامعه میگن بزنه

    من آدمی که میخواستم خدا بهم داد

    استاد خدا خدا خدا

    گر مرد رهی فتاده خون باید رفت

    صد چاک و لاله گون باید رفت

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس

    خود راه بکویدت که چون باید رفت

    استاد جان به خدا پناه میبرم از سر شیطان

    بخدا استاد ادامه میدم این مسیر رو

    منم یه روز میام آمریکا و میلینمتون

    منم مثل سلمان که از ایران اومد عربستان میام آمریکا و پیامبرش رو میبینم

    استاد بزار با خدا حرف بزنم

    خدایا تو منو با پیامبرت آشنا کردی

    خدایا تو منو به خواستم رسوندی من داغون بودم ولی تو فکر این بودم که دوباره با استاد عباس منش ارتباط برقرار کنم و میگفتم چطور مگه میشه من یک بار استاد به صورت حرام فایلاتونو گوش کرده بودم و خیلی برام بد تموم شد ولی شما رو ول نکردم تا خدا دوباره دست منو گرفت و من الان دارم برا عشقم کامنت می‌نویسم

    پیامبر خدا عزیز دلم منو به عنوان یه دانش آموز قبول کن

    استاد جان من دیشب میگفتم من بدون استاد عباس منش پیر میشم و بعدش پژمرده و بعد میمیرم بخدا استاد من نمیتونم صداتون تو گوشم نباشه

    اونقدر می‌خوام اینجا برا خدا بنویسم ولی بلد نیستم

    ای اشکها اجازه بدید بنویسم

    استاد از مهربونیش هر چی بگم کم گفتم

    امروز به خودم میگفتم مصطفی تو گذشته هم خدا بوده ولی تو چشم بینا نداشتی

    خدایا میدونم دوسم داری

    خدایا منو نوازش میکنی ممنونتم

    خدایا کمکم کن من به کمک تو نیاز دارم

    خدایا تو ابرومو حفظ کردی

    خدایا تو منو اینجا رسوندی

    خدایا قدرت فقط تو داری

    خدایا برا تو که کاری ندارم کمکم کنی ادامه بدم این مسیر رو و برا تو که کاری ندارم کمکم کنی برم سر کار کمکم کن

    خدایا کمکم کن منم می‌خوام سیگار ترک کنم

    خدایا کمکم کن منم می‌خوام قرصای اعصاب و اینا بزارم کنار

    خدایا کمکم کن فقط تو رو ببینم

    خدا جونم تو بودی که نوشتی سپاسگذارم

    براتون آرزوی موفقیت ثروت سلامتی خوشبختی شادی آرامش و اتفاقات خوب حال خوب سعادت در دنیا و آخرت خواستارم

    میام استاد بخدا میام به یاری خودش میام من هنوز می‌خوام کامنت بنویسم میام و رد پا از خودم بجا می‌زارم

    عاشقتم استاد دوست دارم عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مصطفی ابوطالبی گفته:
    مدت عضویت: 581 روز

    سلام و تحیت پروردگار بر خانم لیلا توسلی عزیزم

    دیروز بود که داشتم به خودم میگفتم دیگه نقطه آبی برام نیومد و خیلی دلم تنگ شده بود برای اینکه بچهای سایت انلاین داشته باشم در ارتباط که امشب داشتم صفحه کامنتامو عوض میکردم که دیدم نقطه آبی خداوند اومده برام خیییلی خوشحال شدم لیلا جان خیلی

    آره عسل آقا خیلی بامزه هست لیلا جان باورت میشه من وقتی به اون حس درونیم وصلم هر چی دلم بخواد خدا بهم میده

    همین امشب لیلا جان

    امشب به خدا گفتم خدایا حوسم شده سوسیس بندری اونم مجانی باشه و بخورم و این درخواست رو بلند گفتم با صاحب کارم خلاصه آخر وقت که کار تموم شد استاد کارم که بسیار بسیار انسان دوس داشتنیی هست و یه جورایی میشه گفت این مرد بینظیره رفت سوپری کناریمون برام سه تا سوسیس گرفت گفت بیا برو شب بندری بخور

    همون لحظه لیلا جان همون لحظه عسل آقا ذوق کرد اونقدر خوشحال شدیم با هم دیگه ازین لطف و عنایت پروردگار

    من باورت میشه وقتی با عسل آقا یکی باشم اصلا غم نمیفهمم چیه باورت میشه

    من میشم همون بچه ای که تو بغل پدر مادرشه و خیالش راحته نسبت به همه چی

    اصلا اون حال خوبم رو واقعا نمیتونم تو این کامنت بنویسم

    هر روز بهم میگه کاکایی منم تو رو دوست دارم و من بهش میگم عسل آقا منم تو رو دوست دارم بچه ی ناز

    بهش میگم زندگی من با تو معنا دار میشه با تو طعم میگیره

    هر شب که میخوایم بخوابیم با هم دیگه حال میکنیم بهم میگه دیدی امروز هم گذشت و ما ادامه دادیم چون من تازه بعد از یک سال و خورده ای باورام تقویت شده و الان ده روز دیگه میشه که میرم سر کار اونم نانوایی و من تا الان بهش علاقه دارم و آن شائلله ببینم علاقه ام صد در صد هست قصدم ادامه دادنه ولی به قول استاد آدم نباید بی کار باشه که اونجا فکرها میاد سراغش و می‌تونه نابود بشه و منم داشتم قبل اینکه برم سر کار به نابودی کشیده میشدم که خداوند دستم رو گرفت لیلا جان

    بزار از عسل آقا برات بگم همفرکانسی من اونقدر دوسش دارم که هر چی دلش بخواد خدا بهش میده من کیم مثل امشب آره مثل امشب که اون سوسیس رو جوری جذب کرد که من خودم انگشت به دهان موندم

    لیلا جان بچهای کوچیک دیدی چجوری چیزی از خدا می‌خوام اون مثل بچهای کوچیک اینجور از خدا خواستهاشو میگیره

    بخدا قسم لیلا جان خدا خودش گواه هست هر جا و هر لحظه که با اون هماهنگ نبودم و یه جورایی باهاش بد برخورد کردم و گوش به نجواهای شیطان دادم اتفاقات بد برام افتاد و خداوند بهم گوش زد می‌کنه که با عسل آقا یکی باشم چون اون خود خود عشقه اون خود خود خداونده من خدا رو تو حس خوب اون میبینم اون بچه آخه چجوری درخواست می‌کنه که ذهن منطقی من نمیتونه اینجور بعضی موقعها حمل کنه

    الان چند روزه که بهم میگه کاکایی بیا بازی کنیم و من چند روزه یه خورده گرفته شدم و بازی باهاش نکردم

    اون چی میگه چی میخواد میدونی بازی میگه یعنی چه

    یعنی بیا برقصیم چون من خیلی باهم دیگه میرقصیم

    میگه بیا عشق کنیم

    میگه با من صحبت کن

    میگه فقط با من باش

    من یه چند روزه که گوش به نجواها دادم و جدی شدم بخواطر همینه که باهاش بازی نکردم

    باشه عسل آقا بازم با هم دیگه بازی میکنیم

    این کامنت هم خودش با من داریم مینویسیم که یه خورده خجالتی هم هست باورت میشه

    لیلا جان اینا رو به هیشکی نمیگم به هیشکی حتی نزدیکترین عضو خوانوادم نگفتم و نمیگم و نخواهم گفت میدونی چرا چون باورتون نمیشه که من احساسی دارم به نام عسل آقا کودک درونم خدای درونم اونقدر تو تنهاییم با هم تا میتونم عشق میکنم که حد نداره من اصلا غصه این نمی‌خورم که کسی تو خونه پیشم نیس اگر با عسل آقا یکی باشم اما اکنون ازین ذهن چموش که تیکه میندازه و نمی‌گذارم من با اون یکی باشم و این چند روز هم اینجور شده

    عسل آقا من ازت معذرت می‌خوام باشه عزیزم فردا شب که میریم مهر بوری عروسی سید حسین با هم میرقصیم باشه

    دوست دارم

    این کامنت شما هم برام نشونه بود که مصطفی حواست بیشتر باشه به عسل آقا خداوند از طریق کامنت شما بهم راه رو نشون داد

    لیلا جان دوست دارم

    من برم براش سوسیس درست کنم که منتظره

    آرزوی موفقیت ثروت سلامتی خوشبختی سعادت در دنیا و آخرت خواستارم برات لیلا جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: