رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم»

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

آن زمان که در بندرعباس بودم، قبل از اینکه بخواهم برنامه هایم را به صورت جدی شروع کنم، بزرگترین نگرانی ام درباره سخنرانی این بود که، مبادا فردی سوالی بپرسد که آن لحظه پاسخش را ندانم!

اما حسی بسیار واضح در درونم، به من گفت:

اصلاً نگران نباش. پاسخ ها به موقع برایت خواهند آمد. آنگاه به من گفت که تنها وظیفه ام اشاعه توحید است و به من اطمینان  داد که “بقیه اش با اوست:

جواب سوالات، آماده سازی شرایط، آوردن ثروت و نعمت به زندگی ام و … همه و همه با اوست. جالب است که همیشه، بهترین و کاملترین پاسخ های من به سوالات، دقیقاً روی استیج یا حتی درست در لحظه ضبط فایل بوده است.

من این حس، انرژی، خدا یا هر آنچه می نامیمش را باور کردم.

آن زمان که از من خواست که آرام باشم و فقط شروع کنم و هدایتم با اوست، به یقین هدایت شدم و همه چیز در زندگی ام با او معنا یافت.

اینجا در آمریکا، هرگاه از من می پرسند دین شما چیست؟  پاسخی جز این ندارم که: یکتاپرست هستم. چون نمی توانم این انرژی را در قالب هیچ نام یا فرقه ای جای دهم. چون انتخاب کردم تا به قول قرآن، پیرو آیین ابراهیم باشم که موحد بود و مشرک نبود.

به نظرم بهترین نگاه به خداوند، همان نگاه خالص و توحیدی ابراهیم به این انرژی است. نگاهی که فارغ از هر فرقه و پیرو، خودش بود و خدای خودش.

وقتی به زندگی ابراهیم می نگرم، نگاه پر از یقین ابراهیم به این نیرو را در جای جای زندگی اش می بینم:

از ورود به آتش، رها کردن همسر و فرزندش در بیابان تا قربانی کردن فرزندش…

نگاهی که یقین دارد باید توکل کرد و قدم ها را  برداشت. هدایت به موقع می آید و قدم های بعدی گفته می شود.

نگاه ابراهیم به من فهماند که خداوند همه چیز است. من، تو، نظم جهان، قوانین هستی و همه آنچه هست خواه آن را خوب می دانیم یا نه، همه و همه شکلی است از انرژی ای که خدا نامیده ایم.

خداوند به شکل هر آنچه در ذهنت بسازی، وارد زندگی ات می شود، همانگونه که به شکل باورهای سلیمان نبی، برایش خدایی وهاب شد و در قالب قدرت و ثروت، وارد زندگی اش شد. همانگونه که برای ابراهیم، از آتش تبدیل به گلستان شد.

خداوند مثل آبی است که به شکل ظرف باورهای تو در می آید. باید ببینی چه ظرفی برای او ساخته ای؟!

زیرا می تواند ظرفی باشد در قالب خانه ای زیبا، سفری رویایی به زیباترین نقاط دنیا، خودرویی با امکانات عالی، رابطه ای توام با عشق و مودت، سرمایه گذاری هایی سود آور، سلامتی و آرامش و همه چیزهای خوب

یا بر عکس، نگرانی هایی مثل اجاره خانه، قسط، بدهی، روابط نامناسب، بیماری های مختلف و…
حال که خداوند همه چیز است، می خواهی برای تو چه شکلی داشته باشد؟

ثروت باشد یا فقر؟ درمان باشد یا درد؟ عشق باشد یا نفرت؟ آسان باشد یا سخت؟

بپذیر، ایمان بیاور که هیچ محدودیتی برای این خدا نیست. بدان خدا چیزی جدا از ما نیست و درگیر هیچ  قالب و واژه ای نباش.

هرچه بزرگتر فکر کنی، هرچه باورهای قدرتمند کننده تری درباره ثروت، سلامتی، روابط زیبا و… بسازی، این انرژی به شکل  زیباتری وارد زندگی ات می شود و به همان میزان، نگرانی هایت را کمتر، آرامش ات را بیشتر و جهانت را زیباتر می نماید.


برای مشاهده‌ی سایر قسمت‌های «توحید عملی» کلیک کنید.

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2348 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سید اصغر باغبان» در این صفحه: 5
  1. -
    سید اصغر باغبان گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    سلام دوباره خدمت استاد عباسمنش و همه بچه های سایت

    این فایل خیلی خیلی فوق العادست به جرات میتونم بگم که تغییر نگاه بزرگ برای کسایی مثل من هست که فکر میکردم خدا فقط خوندن نماز و قران هست و ادم با خدا یعنی اینجوری،با اینکه اصلا ادم مذهبی نبودم و از بچگی اصلا خوشم نمیومد از این چیزا ولی تازه فهمیدم که ذهن ناخوداگاه رفتار جامعه رو دیده بود و در لایه های زیرینش اینجوری باور داشت،این چند روز که دارم سعی میکنم تقویت کنم این باور رو و نگاهم رو به جهان درست کنم و واقعیت جهان رو درک کنم حتی خوابهای من هم شده داستانهای مربوط به این فضا،خوابم رو تعریف میکنم که با مثال خیلی بهتر بتونیم درک کنیم این قضیه باورها رو، من هر روز ظهر باشگاه میرم دو سه روز پیش از مغازه اومدم که باشگاه برم سر راه توی یه کافی نت کار داشتم،همینجور که توی کافی نت رو صندلی نشسته بودم حس کردم خوابم میاد دو دل بودم که برم امروز رو بخوابم یا برم باشگاه که تصمیم گرفتم بخوابم(اینو هم بگم زمانهایی بوده که حتی احساس کسل بودن داشتم ولی گفتم این این تنبلی ذهنه و میرم باشگاه و رفتم باشگاه ولی اون روز دلم خواست بخوابم)خوابیدم و خواب دیدم انگار یه جعبه بزرگ هست که ازش نور بیرون میاد همه اطراف جعبه محصوره فقط از جلوش نور بیرون میاد و روی یک دیوار میندازه اون نور رو مثل یک پروژکتور ،جلوی اون قسمتی که نور از جعبه بیرون میزنه یه چیزی شبیه یه شابلون هست که انگار با چهار دکمه شبیه دکمه های فلزی پیراهن که توی هم چفت میشه به جلوی جعبه وصل بوده و الان کنده شده و فقط با یه دونه چفت وصله و داره میره و کنده میشه،و جلوی جعبه باز بود و نور بدون هیچ چیزی شفاف بیرون میرفت،یه چیزی توی خواب یه صدایی گفت که این شبیه یه باور قدیمی بوده که داره کنده میشه،دوباره همون حس اینو گفت که ببین این نور تویی و افکارته و فک کن این شابلون مثلا عکس یک خرسه(حالا چرا خرس نمیدونم)و نا خوداگاه این نور که از پشت این شابلن بیرون میاد عکس یک خرس رو روی دیوار میندازه،این شابلن باورهای تو هست و تو مثل این نوری و هر شابلنی با هر طرحی بذاری عکس اون طرح روی دیوار میفته،و گرنه اصل تو اون نوره نه شابلن ها،شابلن دقیقا باورهای ماست هر شابلنی بذاریم با هر طرحی که باشه نور درون ما اون طرح رو روی دیوار میندازه،به قول استاد توی این فایل من میلیاردها صفحه درباره این خواب بنویسم شاید هنوز نتونم برای شما این خواب رو طوری تعریف کنم که همون درک من رو از خواب داشته باشید،و خدا دقیقا همینه،خدا همه چیزه و هیچ چیز نیست،خدا همه چیزه یک انرژی که ما به هر شکلی بخوایم میتونیم درش بیاریم،من مثالهای دیگه از درک این روزای خودم میگم که هم برای خودم تکرار بشه و بهتر درک کنم هم برای کسانی که در این مدار هستند،انقدر شوق دارم برای نوشتن این اگاهی هل و مثال ها نمیدونم کدوم مثال رو اول بنویسم 🤩🤩🤩

    امروز تو‌جاده داشتم رانندگی میکردم و چشمم به یه دشت افتاد بعد گفتم که ببین اصغر عزیزم اینجا الان به چشم من دشت هست و انسانها اسم دشت رو روش گذاشتن ولی واقعیتش چیه؟واقعیتش اینه که اگر بخوای از بالا به کره زمین نگاه کنی دقیقا اینجا در قسمت منحنی زمینه و یه تیکه از زمین دایره شکله و از اونجا که نگاه کنی دیگه بهش نمیگن دشت،از اینجا زمین صافه و دشت دیده میشه و از بالا دایره،باورهای ما هم همینه هر انسانی باورهای کاملا جداگونه نسبت به هر مسئله ای داره و در واقع این انرژی رو به این شکل در اورده چون اگر من از بیرون کهکشان راه شیری به زمین نگاه کنم که نقطه حساب میشه،نه دایره نه دشت،حالا با مثال بعدی بیشتر توضیح میدم،دیروز رفته بودم بانک و دیدم کارمند بانک از این روپوش ابی ها پوشیده ماسک زده دستکش گذاشته از این شیلد ها هم زده الکل دستش هر چیزی که دسترسش بود رو داشت الکل میزد و دستمال میکشید بعد من تا حالا از اول اومدن این ویروس یه بار هم ماسک نزدم و اهمیت ندادم به این موضوع و زندگی عادی خودم رو داشتم و سالن سالم زندگی کردم ،بعد گفتم ببین اصغر الان تو این انرژی رو به این شکل در اوردی که در هر شرایطی سالمی و اون کارمند اون انرژی رو به این شکل در اورده که کلی چیزا رو باید ضدعفونی کنم و تمیز کنم، جهان یه جهانه موضوع یه موضوعه ولی باور من و باور اون خانم فرق داره و هر کدوم نتایج مختلف میگیریم و به دو‌ روش مختلف زندگی میکنیم،این باور من خداست باور اون کارمند هم خداست در واقع انرژی هست که هر کی به یه شکل درش اورده،موضوع به همین سادگیه فقط باور کردنش مهمه حالا این موضوع برای ثروت هم هست و هر کسی این انرژی رو برای ثروت به یه شکل در اورده یکی اسون پول زیاد به دست میاره یکی سخت پول کم به دست میاره،هر دو دارن از این انرژی که بهش میگیم خدا یه جوری متفاوت استفاده میکنن و نتایج مختلف میگیرن،الان از کنار یه رودخونه رد شدم و به خودم گفتم ببین الان اب به چه شکل در اومده یه جاهایی عرض رودخونه کمه یه جاهایی زیاده یه جاهایی پیچ داره رودخونه یه جاهایی مستقیم یه جاهایی عمق کم داره یه جاهایی عمق زیاد،این انرژی که ذر اخیار ماست عین همین اب میمونه که الان به شکل این رودخونه در اومده من میتونم باور کنم که این اب(انرژی)همینقدره و بزرگتر نیست و خودم رو باور اینکه دریا هست محروم کنم یا میتونم این اب رو بذارم توی یه کاسه و به شکل یه کاسه درش بیارم و بگم اب این شکلیه،میتونم باور کنم که به قول استاد ما در اقیانوسی از انرژی هستیم و به هر شکلی بخوایم میتونیم درش بیاریم،اولین قدم اینه که باورهای قدیمی رو بشکونیم و فضا باز کنیم برای اگاهی و باورهای درست اول باید بپذیریم که من اشتباه فکر میکردیم و خدا واقعی و واقعیت جهان چیز دیگست،و مثل عموی ابراهیم خلیل الله نگیم که ما خود را بر ایین پدرانمان یافتیم،دقیقا مثل یک معتاد که به جلسات ترک اعتیاد میره اصلا چرا راه دور برم مثل خودم که روز اول رفتم نشستم سر جلسه ترک اعتیاد و گفتم اصغر هستم یک معتاد الان اینجا هم میگم اصغر هستم و میپذیرم تا الان اشتباه فکر میکردم و میخوام برسم به نقطه ای که درک کنم زمین و اسمان مسخر منه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    سید اصغر باغبان گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز

    و همه بچه های سایت

    قبل از نوشتن دیدگاهم درباره این فایل پیشنهاد میکنم حتما در کنار این فایل/فایل معلولیت ذهنی درباره ثروت رو ببینید که ترکیب این دو تا فایل به اضافه ۲۰ دقیقه لایو شماره ۲۰ استاد یک تعویض مدار خیلی خیلی فوق العاده براتون داره

    خب بریم سراغ دیدگاهم که کلی شوق برای نوشتنش دارم و میخوام با یک تجربه فوق العاده از خودم توضیحش بدم و بگم سیستم جهان چجوریه و خدای واقعی چیه

    من یادم میاد از سن حدود ۲۰ سالگی اعتیاد داشتم و روز به روز بدتر میشد این اعتیاد /و طبق قوانین جهان چون من بر خلاف موجودیت خودم داشتم جلو میرفتم همیشه میل به سالم زندگی کردن در من بود حالا گاهی زیاد میشد و گاهی کم/تا اینکه من بعد از چندین بار کنار گذاشتن مواد و سیگار و دوباره شروع کردن فکر کنم بعد ۹ سال دیگه سالم زندگی کردم ولی هنوز چیزی در من کم بود بعد از رهایی از اعتیاد من به مشروب رو اوردم (اینم بگم که سیگار میکشیدم و سیگار رو هم ترک کردم)که بینهایت زیاده روی هم میکردم ولی خب یه لول نسبت به اعتیاد قبلیم بهتر بود و به قول معروف توی اجتماع ظاهر مناسب شغل و درامد عالی داشتم و به چیزی از بیرون برام ازار دهنده نبود مثل اعتیاد چون اون موقع هر کی منو میدید درجا میفهمید/خلاصه ما مشروب میخوردیم ولی کم کم از هفته ای چندبار رسید به مثلا ماهی یکبار/و اینم اضافه کنم که به خاطر باورهای غلطم درباره ثروت من هر روز استرس فروش داشتم و هر روز عصبی به خاطر بازار به جایی رسیده بود که هر روز من سردرد داشتم بدون استثنا یعنی هر روز باید حداقل ۱۰ تا مسکن در طول روز میخوردم و تپش قلب هم بهم اضافه شد و روزی ۴ تا قرص تپش قلب هم میخوردم خلاصه اومدیم جلوتر دیگه از مشروب زده شدم شد ۶ماهی یکبار ولی به جاش هر روز یا باید قهوه میخوردم یا کاپوچینو میخوردم یا از این انرژی زاها مثل هایپ/مصرف قرص هم از ۱۰ تا رسیده بود به روزی ۲یا۳ تا و دیگه قرص تپش قلب هم نمیخوردم /اومدم جلوتر و از مشروب خوردن کلا متنفر شدم و گفتم دیگه نمیخورم و نخوردم فقط قهوه مونده بود و روزی ۲قرص مسکن/اومدم جلوتر قرص شد روزی یه دونه قهوه هم همچنان بود/حالا توی این مدت من یه دوره شرکت کرده بودم و استاد اون دوره گفت به نظرم اگر ورزش نمیکنید قهوه نخورید به جاش فقط چایی بخورید/قهوه رو هم بعد یه مدت کنار گذاشتم به جاش چایی میخوردم که نا گفته نمونه مثلا روز اول و دوم نخوردن قهوه ترس داشتم ولب خب کلا ادم جلو رفتنم به شدت/با خودم میگفتم خدایا میشه یه روز بیاد من سالم زندگی کنم حتی یه دونه قرص هم نخورم؟گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها هوس کتاب خوندن به سرم زد(اینم اضافه کنم که از زمان اواخر مشروب خوردن فایلهای استاد رو هر روز رگباری گوش میکردم تا به همین الان)خلاصه گفتم چه کتابی بخونم یه چیزی بهم گفت(اینجا رو یادتون بمونه)که فردا صبح زود بلند شو برو پارک ساحلی(اهواز)من بلند شدم رفتم و خلاصه کلی انرژی گرفتم و برگشتم و رسیدم خونه رفتم جلوی کتابخونم سراغ کتابهام/یه حسی بهم گفت(اینم یادتون بمونه) که کتاب معجزه سپاسگزاری رو بخون حالا من توی ذهنم این بود که رمان بخونم/شروع کردم به خوندن معجزه سپاسگزاری و یه چیزی درونم(اینم یادتون باشه)گفت که انگار امروز سر درد نداری قرص نخور ما هم دیدیم ار ه انگار میتونم قرص نخورم/تمیدونم بگم که با چه ترسی خوابیدم فکر کنید بعد از حدود فکر کنم ۱۸ سال من اولین شبی بود که بدون خوردن قرص خوابیدم/این یک شب تا یک ماه طول کشید ولی چون سپاسگزاریم کمتر شد دیگه الان مثلا هر چند روزی یکبار سردرد دارم ویه دونه قرص مسکن میخورم که اونم درد نیست فقط افکار منفیه و بعدش گفتم من حتی نیازی به چایی خوردن هم ندارم و الان حدود ۷ ماهی هست که حتی چایی هم نمیخورم چون میدونم بدنم خودش خیلی قویه و انرژی من از افکار مثبتم سرچشمه میگیره نه چیز خارجی/حالا داستان این فایل هست که خدا چیه؟خدا همون ترسی هست که من بهش بها دادم و رفتم سراغ اعتیاد خدا همون شوقی هست که من درد میکشیدم ولی نگهم داشت که سالم بمونم خدا همون مشروبه خدا همون قرصه خدا همونه که به من گفت کتاب شکرگزاری رو بخون خدا همون باور غلطه که من برای سر حال بودن نیاز به چیزی خارج از بدنم داشتم خدا همون باور درست منه که من سالم سالم هستم/و اصل موضوع رو شما اینجا بخون من از روز اول اعتیاد دوست داشتم سالم زندگی کنم و مرحله به مرحله هدایت شدم همون مشروب خوردن بعد از اعتیاد من مرحله ای از هدایتم به سمت سالم زندگی کردن بود همون قهوه خوردن مرحله ای از هدایت من بود تا الان که اینجام و دارم سالم سالم سالم زندگی میکنم به قول استاد که من الان در مدار درک این حرفشون هستم نفهمیدم چی شد الان اینجام سالم سالم سالم/من هدایت شدم به سمت سالم زندگی کردن بدون اینکه بفهمم چطور/ بچه هدایت در قران به این صورت تعریف شده که این انرژی دست شما رو میگیره مستقیم میبره میشونتت همون جایی که خواسته تو هست به همون جایی که میخوای برسی/ این فرق داره با راهنمایی کردن/ مثل این میمونه شما بخوای ادرس بگیری یه نفر از اول شهر بهت میگه اول اینجا برو بعد اونجا برو بعد بپیچ میرسی به فلان جا/این میشه راهنمایی ولی هدایت این میشه که یه شخصی دستت رو میگیره میگه بریم دقیقا ببرمت همونجا که میخوای بری/خدا همون کسی هست که این انرژی رو در اختیار ما گذاشته و مسخر ما کرده/خدا خودش کاری نمیکنه برای ما بچه من به خاطر باورای قبلیم فکر میکردم من کاری نکنم خدا میرسونه مغازه میرفتم ولی تلاش سابق رو نمیکردم/قبل از اشنایی با استاد من درامدهای بسیار زیادی داشتم مثلا سال ۹۳ ماهی ۳۰ میلیون درامد داشتم با اینکه کلا ۳ سال بیشتر تجربه کار مغازه داری نداشتم و قبلش هم اصلا مغازه نداشتم/ولی بعد از اشنایی با استاد این باور د اشت غالب میشد که تو بشین نیایش کن قران بخون به یاد خدا باش درست میشه/که البته بگم این جزیی از هدایت من بود که اول این باور رو داشته باشم بعد بفهمم که غلطه/یا فکر میکردم همش باید بشینم فایل گوش کنم/خلاصه اینجوری نیست و اون خدایی که پدر مادرهای ما توی مغزمون کردن که مثلا فلانی ادم با خداییه بعد معیار با خدا بودن چی بود اینکه فلانی مسجد میره نماز میخونه انسان خوبییه/ اینا همه درست ولی اینا صرفا خصوصیات اخلاقی خوبه نه با خدا بودن/خدا شادیه خدا غمه خدا این درخته که توی خونه منه خدا چشمای منه که داره میبینه خدا صدای موتوریه که الان دارم میشنوم خدا شوق من برای پیشرفته/به قول استاد ما اگر خدا رو محدود به هر چیزی بکنیم راه رو اشتباه رفتیم/همونجور که خدا رو برای ما محدود کردن به مسجد و نماز/برای من و برای همه کسایی که تشنه تجربه خود واقعی شون هستن تشنه تجربه بی نیازی از ثروت و رسیدن به استقلال مالی رو دارن این باور بدترین سم کشندست/بندازیم دور این خدای مسخره رو که بهمون دادن/خدا اونه که این انرژی رو در اختیارمون گذاشته تا به هر چیزی که بخوایم برسیم/شما فکر کن بازیکن فوتبال هستی و مربی داری و مربی کلی چیز بهت یاد داده و ماموریتی بهت داده توی زمین/دیگه وقتی بازی شروع شد از دست مربی کاری بر نمیاد اون لب خطه و من و تو توی زمین/خدا میشه اون مربی/خدا نمیاد برامون شوت بزنه تکل هم نمیره/ما هستیم/

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 77 رای:
  3. -
    سید اصغر باغبان گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز

    من شما رو به شدت تحسین میکنم بابت تعهدتون به این مسیر

    من هم سعی میکنم که روز به روز در این مسیر متعهد تر ادامه بدم/امروز برای بار سوم این فایل رو گوش کردم و استاد این اگاهی به من گفته شد که همه ما تسلیم به دنیا اومدیم ولی یادمون میره و دچار منیت میشیم اگر شما میتونید یک فایل رو پلی کنید ولی نشنوید اگر شما میتونید به این متن نگاه کنید و نبینید ایا از عهده این کار برمیاید؟شما زمانی که میخوابید عملا تسلطی روی جسمتون ندارید پس اون کیه که داره نفس میکشه ما خوابیم صدای کسی رو توی خواب نمیشنویم ولی داریم نفس میکشیم/اگر میتونید چشماتون رو ببندید و ببینید اولین چیزی که به خودتون میگید این هست که نمی تونم/نمی تونم یعنی چی؟وقتی ما از انجام کاری عاجز باشیم میگیم نمیتونیم و از توانایی ما خارجه/پس ما تسلیم هستیم/من دارم به خودم میگم اصغر چقدر در برابر هدایت تسلیمی؟وقتی ذهنم یه صحنه ای رو میبینه و قضاوت میکنه صدایی رو میشنوه و قضاوت میکنه بهش میگم به تو اجازه داده شده که بشنوی به تو اجازه داده شده ببینی با چه حقی قضاوت میکنی؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سید اصغر باغبان گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و همه بچه های سایت

    برای جواب به سوال استاد درباره اینکه چرا ورزشکارهایی که سنشون بالا میره دیگه نمیتونن مقام کسب کنند

    من جواب این سوال رو با یه سوال که از خودم پرسیدم میدم/امروز داشتم قران میخوندم و یه دفه به ذهنم رسید که چقدر خوش به حال منه که مثلا توی ایران هستم و درصد اینکه به سمت قران هدایت شدم تا کسی که مثلا توی امریکاست بیشتره/بعد گفتم که اصغر چند نفر از اطرافیان تو قران رو قبول دارند چه برسه به اینکه بخوان بخوننش و درکش کنند/بعد دیدم که هیچ ربطی نداره و موضوع هدایت یک جریان بی انتهاست خیلی از کسایی که الان توی امریکا هستن شاید با اینکه حتی اصلا قران رو نخوندن ولی باورهاشون درباره فراوانی نسبت به الان من خیلی بهتره پس این جریان هدایت و موضوع ترمزهای ذهنی ربطی به مکان خاص نداره/ذهن اونقدر قدرتمنده که میتونه ببینه ولی باور نکنه ذهن میتونه یک جای بسیار بسیار زیبا رو ببینه ولی حتی یک ذره هم توجهش روی اون زیبایی ها نباشه بارها برای ما که توی این مسیر هستیم هدایت های نابی پیش اومده ولی زود فراموش کردیم و بعضی ها که روی خودشون کار نکنند که دیگه اصلا میگن اون یک بار شانسی بود/اون ورزشکاری که وقتی سنش داره بالاتر میره و باور میکنه تکرار میکنم باور میکنه که حالا که دیگه سنم داره بالا میره پس جسمم ضعیفتر میشه طبق قانون جهان اتفاقاتی براش میفته که بهش ثابت کنه اره سنت داره بالا میره عضلاتت دیگه جواب نمیده/مثلا مصدوم میشه چون جهان به اساس فرکانسش پاسخ میده شما مسی اوایل این فصل رو ببینید فصل ۲۰۲۰ حتی یادش رفته بود یک بغل پای ساده بزنه یادش رفته بود یه دریبل ساده بزنه دیگه چه برسه که بخواد گل بزنه یا تاثیر گذار باشه/برای جهان فرق نداره شما کی باشی از هر لحظه شروع میکنه به فرکانسهای همون لحظه تو پاسخ میده چقدر این حرف به دل خودم نشست/به قول استاد شما هر چی هم غذا خورده باشی یه روز غذا نخوری گرسنه میشی حالا شما مسی باش با این همه بک گراند این همه توپ طلا ولی وقتی روی خودت کار نکنی حتی یادت میره بغل پا بزنی/حالا موضوع ورزشکارهایی هست که سن رو عامل میدونند و اون رو یک مانع میدونند/طبق قانون باورهای ما اتفاقات زندگی ما رو رقم میزنند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: