«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 80

با سلام

من وقتی 6 سالم بود برام حادثه ای اتفاق افتاد که یه طرف صورتم جای زخم موند . خیلی تحقیر شدم خیلیا بهم گفتن زشت . مامانم از همه بیشتر تحقیرم کرد بهم میگفت خجالت میکشم ببرمت دنبال خودم. هروقت که خواهرمو میبرد و منو نمیبرد فقط گریه میکردم. از همون بچه گی هروقت جلوی ایینه میرفتم فقط زخم صورتمو میدیدم. افسرده و تنها و کم حرف و خجالتی … این شرایط ادامه پیدا کرد حتی تا وقتی دیپلم گرفتم . به خاطر این وضعیت روحیم 3 سال کنکور دادم تا دانشگاه قبول شدم به زور خانواده م رفتم دانشگاه . وقتی ترم سوم بودم از طرف یکی از دوستام رفتم سر کار . اونجا بود که کم کم به خودم امیدوار شدم. دیدم از خیلیا بهترم باهوشترم کارامو اینقد خوب انجام میدادم که رییس شرکت میگفت تو تنها کارمند منی که وقتی میری دنبال کاری خیالم راحته که اون کار به نحو احسنت انجام میشه. ولی به این آسونی نمیشد از شر اون تحقیر شدنا نجات پیدا کرد. بعد از یکسال اتفاق خیلی بدی برام افتاد که الان مطمئنم ناشی از افکار منفی بود که از دوران بچه گیم داشتم . خیلی بد, ولی به صورت باور نکردنی با یه تصمیم درست و به موقع تونستم از پس اون مشکل بر بیام. تو بحران پس از اون اتفاق بودم که یکی از دوستام سی دی راز و برام اورد گفت ببین. من 60 بار اون سی دی رو دیدم بعد با آقای شاهین فرهنگ آشنا شدم دی وی دی های موفقیت ایشونو گرفتم دیدم. زندگی من زیرو رو شد کاملا عوض شد. تو 3 سال تو حرفه م موفق شدم. خونه خریدم . ماشین خریدم . دیگه خیلی وقته زخم صورتمو تو ایینه ندیدم . هیچ کسم دیگه ازم نمیپرسه صورتت چی شده. و از همه مهمتر خواستگارایی دارم که هیچ کس باور نمیکنه .هیچ وقت تصور نمیکردم یک روزی همچین خواستگارای خوبی داشته باشم در صورتیکه من همون دخترم با همون قیافه با همون زخم صورت با این تفاوت که سنمم بالاتر رفته.

اینه تفاوته یه آدم بدون اعتماد به نفس با یه آدم با اعتماد به نفس

مرسی