اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام به همه ی دوستانم و درود بر استاد اهل عمل و مریم خارقالعاده!!
امروز 10 خرداد 1404 نشانه ی امروزم این فایل بود
بعدم که فکر کردم در طول زندگیم چقدر شجاعت داشتم ؟ چقدر برای تغییر قدم برداشتم؟24 پیش که تازه ازدواج کرده بودم به همسرم پیشنهاد مهاجرت از شهرستانمون رو به استان، به همسرم دادم و اوائل خیلی اذیت بودم ولی بابت این تغییر خداروشاکرم من از خانواده دور بودم ولی قدم مهمی بود…با همسرم کوه می رفتم در حالی که خیلی می ترسیدم،سر کار می رفتم با آدمای جدید دوست می شدم رفت و آمد می کردم در حالی که اصلا اعتماد به نفس نداشتم….اما یه جاهایی هم حرکتی نکردم مثل رانندگی و با یاری از خدا به زودی قدم بر می دارم
خدایاااااا شکرت!!! مسافرتایی که با همسر و بچههام می رفتم به جاهایی که تا اون زمان نرفتیم و خدارو هزاران مرتبه شکر تجربه های دل انگیزی بودن…..
واینکه بر ترسم غلبه کردم وبه مدرسه ی غیر انتفاعی نزدیک خونمون رفتم برای تدریس در اونجا،گرچه قرار شد بعدا بهم زنگ بزنن ولی خوشحال بودم که به خودم اعتماد کردم و قدم برداشتم و هنوزم امیدوارم….یه جاهاییم محل کارمو دوست نداشتم و نموندم وجای دیگه ای رفتم….خداروشکر برای هدایتم به این فایل، برای توانایی نوشتن این کامنت و برای تجربه ی امروز ….خدایا شکرت!!!
با سلام به همه ی دوستانم و درود بر استاد اهل عمل و مریم خارقالعاده!!
امروز 10 خرداد 1404 نشانه ی امروزم این فایل بود
بعدم که فکر کردم در طول زندگیم چقدر شجاعت داشتم ؟ چقدر برای تغییر قدم برداشتم؟24 پیش که تازه ازدواج کرده بودم به همسرم پیشنهاد مهاجرت از شهرستانمون رو به استان، به همسرم دادم و اوائل خیلی اذیت بودم ولی بابت این تغییر خداروشاکرم من از خانواده دور بودم ولی قدم مهمی بود…با همسرم کوه می رفتم در حالی که خیلی می ترسیدم،سر کار می رفتم با آدمای جدید دوست می شدم رفت و آمد می کردم در حالی که اصلا اعتماد به نفس نداشتم….اما یه جاهایی هم حرکتی نکردم مثل رانندگی و با یاری از خدا به زودی قدم بر می دارم
خدایاااااا شکرت!!! مسافرتایی که با همسر و بچههام می رفتم به جاهایی که تا اون زمان نرفتیم و خدارو هزاران مرتبه شکر تجربه های دل انگیزی بودن…..
واینکه بر ترسم غلبه کردم وبه مدرسه ی غیر انتفاعی نزدیک خونمون رفتم برای تدریس در اونجا،گرچه قرار شد بعدا بهم زنگ بزنن ولی خوشحال بودم که به خودم اعتماد کردم و قدم برداشتم و هنوزم امیدوارم….یه جاهاییم محل کارمو دوست نداشتم و نموندم وجای دیگه ای رفتم….خداروشکر برای هدایتم به این فایل، برای توانایی نوشتن این کامنت و برای تجربه ی امروز ….خدایا شکرت!!!
با سلام به همه ی دوستانم و درود بر استاد اهل عمل و مریم خارقالعاده!!
امروز 10 خرداد 1404 نشانه ی امروزم این فایل بود
بعدم که فکر کردم در طول زندگیم چقدر شجاعت داشتم ؟ چقدر برای تغییر قدم برداشتم؟24 پیش که تازه ازدواج کرده بودم به همسرم پیشنهاد مهاجرت از شهرستانمون رو به استان، به همسرم دادم و اوائل خیلی اذیت بودم ولی بابت این تغییر خداروشاکرم من از خانواده دور بودم ولی قدم مهمی بود…با همسرم کوه می رفتم در حالی که خیلی می ترسیدم،سر کار می رفتم با آدمای جدید دوست می شدم رفت و آمد می کردم در حالی که اصلا اعتماد به نفس نداشتم….اما یه جاهایی هم حرکتی نکردم مثل رانندگی و با یاری از خدا به زودی قدم بر می دارم
خدایاااااا شکرت!!! مسافرتایی که با همسر و بچههام می رفتم به جاهایی که تا اون زمان نرفتیم و خدارو هزاران مرتبه شکر تجربه های دل انگیزی بودن…..
واینکه بر ترسم غلبه کردم وبه مدرسه ی غیر انتفاعی نزدیک خونمون رفتم برای تدریس در اونجا،گرچه قرار شد بعدا بهم زنگ بزنن ولی خوشحال بودم که به خودم اعتماد کردم و قدم برداشتم و هنوزم امیدوارم….یه جاهاییم محل کارمو دوست نداشتم و نموندم وجای دیگه ای رفتم….خداروشکر برای هدایتم به این فایل، برای توانایی نوشتن این کامنت و برای تجربه ی امروز ….خدایا شکرت!!! برداشتم از این فایل این بود که از مرگ نترسم بالاخره همه ی ما میمیریم…پس از نقطه ی امنم حرکت کنم…..الهی دست من در دستان تو و سکان زندگی من به فرمان توست مرا ببر به مسیر صحیح، به مسیر سالم…راه ابراهیم، راه محمد، راه کسانی که نعمت داده ای !!!!
به نام الله هدایتگر
خدایاهرانچه که دارم ازان توست وازتوبه من رسبده است
سلام دوستان خوبم
این فایل نشونه الله مهربان بود
ترسیدن یعنی بیایمانی یعنی شرک یعنی تجربه نکردن خودیعنی احساس بدواتفاقات بدیعنی خدارونشناختن
نترسیدن یعنی توکل وایمان وارامش وحرکت کردن واحساس خوب داشتن واتفاقات خوب رخ دادن درزندگی
هنوزم میبینم من هنوزتوکسبوکارم ترس دارم وخداتواین فایل بهم گفت نترس وحرکت کن وتجربه کن حتی اگه به تضادبربخوری بعدهدایت میشی وبهت گفته میشه
من شناکردن روبلدنیستم ودوست دارم یادبگیرم وبابدازنقطه امنم خارج بشم وبدم کلاس های اموزشی وازاین لذت شناکردن خودم رومحروم نکنم
چون زندگی کوتاهه وکاری کنم که درموقع مرگم حسرت تجربه کردن چیزهایی که دوست داشتم رونخورم
مثل رفتن تودل طبیعت تنهاتوچادرکه خیلی دوست دارم انجام بدم
مسافرت تنهایی رفتن باماشبن یاهواپیما
تجربه شغل جدید
سخنرانی کردن درجمع ورفتن روی سن درموردیک موضوع عالی
بلاگری دراینستاوفضای مجازی وصحبت کردن پشت دوربین
نبایدخودم روبه خاطرحرف مردم وترس هام وقضاوت هاوشکست هامحروم کنم ازاین تجربه هایی که دوست دارم داشته باشم وبرم تودل ناشناخته هاوحرکت کنم وبدونم که خداهمراه منه ومنوبانشانه هاش هدایت میکنه
وهمین جاازخدامیخوام که بهم شجاعت وجسارت بیشتری بده تابتونم بیشترحرکت کنم ونترسم وازنقطه امن خودم خارج بشم به صورت تکاملی وتجربه کنم خودم روودنیای خودم روووخودم روبیشتربشنایم وهدایت بشم به مسیرهای بهتر
خدایامنوهدایت کن
خدایاازت میخوام قلبم روبازکنی برای دریافت الهاماتت
خدایاکمکم کن که تغییرکنم ویک ادم دیگه ای بشم وبه همه خواسته هام توهمین دنیابرسم
خدایاازت میخوام احساس خوبم روداشته باشم تااتفاقات خوب برام رخ بده
خدایامندامروزمنتظراتفاقات عالی درزندگی خودم هستم
خدایاامروزمبخوام بهم ایده بدی برای کسبوکارم باشرایط الان خودم بهم بگی چکارکنم
خدایامیخوام بنده خوب توباشم وفقط ازتوحساب ببرم وازهیچ موجوددیگه ای تواین دنیانترسم
شادوموفق باشید
با سلام به همه ی دوستانم و درود بر استاد اهل عمل و مریم خارقالعاده!!
امروز 10 خرداد 1404 نشانه ی امروزم این فایل بود
بعدم که فکر کردم در طول زندگیم چقدر شجاعت داشتم ؟ چقدر برای تغییر قدم برداشتم؟24 پیش که تازه ازدواج کرده بودم به همسرم پیشنهاد مهاجرت از شهرستانمون رو به استان، به همسرم دادم و اوائل خیلی اذیت بودم ولی بابت این تغییر خداروشاکرم من از خانواده دور بودم ولی قدم مهمی بود…با همسرم کوه می رفتم در حالی که خیلی می ترسیدم،سر کار می رفتم با آدمای جدید دوست می شدم رفت و آمد می کردم در حالی که اصلا اعتماد به نفس نداشتم….اما یه جاهایی هم حرکتی نکردم مثل رانندگی و با یاری از خدا به زودی قدم بر می دارم
خدایاااااا شکرت!!! مسافرتایی که با همسر و بچههام می رفتم به جاهایی که تا اون زمان نرفتیم و خدارو هزاران مرتبه شکر تجربه های دل انگیزی بودن…..
واینکه بر ترسم غلبه کردم وبه مدرسه ی غیر انتفاعی نزدیک خونمون رفتم برای تدریس در اونجا،گرچه قرار شد بعدا بهم زنگ بزنن ولی خوشحال بودم که به خودم اعتماد کردم و قدم برداشتم و هنوزم امیدوارم….یه جاهاییم محل کارمو دوست نداشتم و نموندم وجای دیگه ای رفتم….خداروشکر برای هدایتم به این فایل، برای توانایی نوشتن این کامنت و برای تجربه ی امروز ….خدایا شکرت!!!
با سلام به همه ی دوستانم و درود بر استاد اهل عمل و مریم خارقالعاده!!
امروز 10 خرداد 1404 نشانه ی امروزم این فایل بود
بعدم که فکر کردم در طول زندگیم چقدر شجاعت داشتم ؟ چقدر برای تغییر قدم برداشتم؟24 پیش که تازه ازدواج کرده بودم به همسرم پیشنهاد مهاجرت از شهرستانمون رو به استان، به همسرم دادم و اوائل خیلی اذیت بودم ولی بابت این تغییر خداروشاکرم من از خانواده دور بودم ولی قدم مهمی بود…با همسرم کوه می رفتم در حالی که خیلی می ترسیدم،سر کار می رفتم با آدمای جدید دوست می شدم رفت و آمد می کردم در حالی که اصلا اعتماد به نفس نداشتم….اما یه جاهایی هم حرکتی نکردم مثل رانندگی و با یاری از خدا به زودی قدم بر می دارم
خدایاااااا شکرت!!! مسافرتایی که با همسر و بچههام می رفتم به جاهایی که تا اون زمان نرفتیم و خدارو هزاران مرتبه شکر تجربه های دل انگیزی بودن…..
واینکه بر ترسم غلبه کردم وبه مدرسه ی غیر انتفاعی نزدیک خونمون رفتم برای تدریس در اونجا،گرچه قرار شد بعدا بهم زنگ بزنن ولی خوشحال بودم که به خودم اعتماد کردم و قدم برداشتم و هنوزم امیدوارم….یه جاهاییم محل کارمو دوست نداشتم و نموندم وجای دیگه ای رفتم….خداروشکر برای هدایتم به این فایل، برای توانایی نوشتن این کامنت و برای تجربه ی امروز ….خدایا شکرت!!!
با سلام به همه ی دوستانم و درود بر استاد اهل عمل و مریم خارقالعاده!!
امروز 10 خرداد 1404 نشانه ی امروزم این فایل بود
بعدم که فکر کردم در طول زندگیم چقدر شجاعت داشتم ؟ چقدر برای تغییر قدم برداشتم؟24 پیش که تازه ازدواج کرده بودم به همسرم پیشنهاد مهاجرت از شهرستانمون رو به استان، به همسرم دادم و اوائل خیلی اذیت بودم ولی بابت این تغییر خداروشاکرم من از خانواده دور بودم ولی قدم مهمی بود…با همسرم کوه می رفتم در حالی که خیلی می ترسیدم،سر کار می رفتم با آدمای جدید دوست می شدم رفت و آمد می کردم در حالی که اصلا اعتماد به نفس نداشتم….اما یه جاهایی هم حرکتی نکردم مثل رانندگی و با یاری از خدا به زودی قدم بر می دارم
خدایاااااا شکرت!!! مسافرتایی که با همسر و بچههام می رفتم به جاهایی که تا اون زمان نرفتیم و خدارو هزاران مرتبه شکر تجربه های دل انگیزی بودن…..
واینکه بر ترسم غلبه کردم وبه مدرسه ی غیر انتفاعی نزدیک خونمون رفتم برای تدریس در اونجا،گرچه قرار شد بعدا بهم زنگ بزنن ولی خوشحال بودم که به خودم اعتماد کردم و قدم برداشتم و هنوزم امیدوارم….یه جاهاییم محل کارمو دوست نداشتم و نموندم وجای دیگه ای رفتم….خداروشکر برای هدایتم به این فایل، برای توانایی نوشتن این کامنت و برای تجربه ی امروز ….خدایا شکرت!!! برداشتم از این فایل این بود که از مرگ نترسم بالاخره همه ی ما میمیریم…پس از نقطه ی امنم حرکت کنم…..الهی دست من در دستان تو و سکان زندگی من به فرمان توست مرا ببر به مسیر صحیح، به مسیر سالم…راه ابراهیم، راه محمد، راه کسانی که نعمت داده ای !!!!