سفر به دور آمریکا | قسمت 91

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار زهرا عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

مریم جان شما چقدر خوب روایت میکنی، اگر مدت ها هم از داستان سفر بگی اصلا گوش هام خسته نمیشن که هیچ، گوش هام بیشتر مشتاق شنیدن میشن.

امروز این قسمت من رو به تامل وا داشت. بارها و بارها دیدن و تامل کردن توی جملات شما. بعد هدایت شدم به قسمت اول سریال که در 7تیر 98 روی سایت قرار گرفت.

مریم جان شما الان کنار همون نقشه ای هستی که روز اول سفر بهمون نشون دادی کجا هستیم  و به ما گفتین:

“سفر آدمو میسازه؛ وقتی سفر میکنیم خیلی پخته تر میشیم، رها تر میشیم. شناخت جامع تری نسبت به جهان به دست میاریم. سفر رهابودن و نچسبیدن به یه چیزی رو بهمون یاد میده. سفر هرچیز اضافه ای که با خودت حمل میکنی رو از تو جدا میکنه. سبکت میکنه، آزادت میکنه، بهت میگه این جهان چقدر زیبایی داره و چقدر فضا داره و لازم نیست به هیچ لحظه ای حتی خیلی زیبا بچسبی، چون لحظه های خیلی زیبای بیشتری توی آینده، روز بعد قدم بعد منتظرته. پس نگران هیچ چیز نباش و فقط از اون لحظه لذت ببر و رها باش و گذر بکن.”

الان بازم برگشتیم به همون نقشه در همون اتاق و اون بالکن و این حرفای زیبا در طی سفر در عمل نمود پیدا کردند. الان میفهمم که چقدر رهاتر شدم، آزادتر و سبک تر. انگار اون کوله بار اضافی از من جدا شده و حتی در سفرهایی که رفتم بعدی از قبلی بهتر و بهتر شد چون من به هیچ لحظه ای نچسبیدم و رها شدم و فقط لذت بردم. واقعا عاشق این لحظه ای هستم که میتونم بگم تونستم به اون دانسته ها و آگاهی هایی که یاد گرفتم عمل کنم.

شما گفتین این منظره، رودخونه، ساختمونا، آدمایی که دارن میرن سرکار و دریا هیچ کدوم تغییر خاصی نکردن. اما ما در طی این سفر بارها و بارها از آدم روز اول سفر فاصله گرفتیم. این حرفای دلنشین شما منو به دفتر اهداف سال 98 هدایت کرد. الان 9 آذر 98 هست و 90درصد خواسته های من محقق شدن حتی فراتر از نوشته های من.

امروز حساب بانکیم رو دیدم و فهمیدم  انقدری که الان داخلش پول هست تا حالا پول توی حسابم نبوده. الان خدا نه تنها خواسته هامو بهم داده بلکه در این مسیر چیزی جز لذت یادم نمیاد. مسیری که همش لذت و آرامش و شادی بود.

آره مریم جانم این سفر چقدر من رو آروم کرد، پامو از مسابقه دادن با بقیه عقب کشیدم. الان با آسودگی خاطر فقط به الهاماتی که خداوند به من میکنه انجام میدم. الان که عادت کردم به دنبال نکته مثبت بگردم اصن ناخواسته ها انقدر کم هستن و کم رنگ شدن که میتونم بگم نیستن. باورنکردنیه که حال خوب چقدر قدرتمنده یعنی اگه نیم ساعت حالمونو خوب نگه داریم نتایج عالی هستن.

مریم جانم اول سفر گفتی که سبک میشیم و الان هم با دور ریختن تمام باورهای غلط، سبک شدیم. واقعا نمیشه از تک تک تغییراتی که درون هرکدوممون به وجود اومده نوشت

چون هر قسمت از سفرنامه خودش حکم یک کتاب رو داره. کتابی که ارزش بارها و بارها خوندن داره. کتابی که هدایتگرمونه به سمت زیبایی ها. کتابی که راه راست، راه کسانی که به آن ها نعمت داده شده رو نشون میده.

.چقدر این اول صبح آروم زیبا دلچسب و قشنگ بود. اتاقتون چقدر سبکه، دقیقا مثل افکارتون هیچ چیز اضافی نیست. همه چیز سر جای خودشه و صداقت در کلامتون و رفتارتون موج میزنه.

منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

265 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناهید رحیمی تبار» در این صفحه: 2
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    به نام خالق قشنگیها.

    سلام به استادعزیزومریم عزیزم.

    ممنون مریم جون ازوقتی که میزارید برای گرفتن فیلم اززیبایی های شهر،طلوع صبح،آسمون صاف و قشنگ وشهرتمیزباساختمونهاوآپارتمانهاوبرجهای بلند.درختان زیباوسرسبز،نخلهای کنارخیابون ،همه قشنگ وزیبابودن.

    مرسی عزیزم واقعن لذت می‌بریم .

    جمله هاواحساسات قشنگی بیان کردید که احساس تک تک ماهم بود.

    خودواقعی بودن .

    اینکه ماتمامی نقصهاوعیبهای خودمونوپذیرفتیم .

    این نکته ی بسیارمهمیه که اکثرآدمانه میپذیرن ونه دنبال رفع اون میرن .

    خوشحالم از اینکه ازاول ازخیلی سالهاپیش ،دنبال رفع نواقصم بودم .

    درسته خودخواهی هایی داشتم ولی قبول داشتم نیازبه تغییراتی دارم .

    بدون اینکه کسی ازم درخاست کنه ،بامیل وتمایل شخصی خودم دنبال تغییرات رفتم .

    چون نمیخاستم مثل بقیه زندگی کنم .ازخودم‌که احساس رضایت نداشتم ،زندگی دیگران واطرافیانم راهم قبول نداشتم.به همین جهت انقدادامه دادم تا اینکه به این سایت واین برنامه هدایت شدم .

    توزندگیم چیزی بدست نیوورده بودم.هیچ الگوی مناسبی هم نداشتم که بگم ببین فلانی چطورعالی داره زندگی میکنه .ببین همه چی داره،پول ،شهرت،روابط عالی،سلامتی،ارتباط خوب باخداوهرآنچه که باعث غبطه ی توبشه.نه واقعن همچین کسیوندیده بودم .

    هرکی هرچی داشت،یه کاردیگش می‌لنگید.

    می‌دونم هیچ انسانی کامل نیست ولی دوست داشتم یه کسیوپیدامیکردم که حداقل طبق استانداردهای من باشه ،طبق خواسته های من .طبق افکاری که من ازدرون دنبال تغییرش هستم .خلاصه یکی شبیه خودم .یکی که احساس کنم منومیفهمه .

    وازطریق اون که بتونم همه چیوبدست بیارم .

    منم مثل اون بتونم همه چیوداشته باشم وحسرت چیزی رودلم‌نمونه.

    میدونستم ینی به این فهم رسیده بودم که کسی مقصرنبوده .

    اگه تاالان به جایی هم نرسیدم ،فقط عاملش خودم بودم وبس.

    اگه روابط عالی نداشتم ،همسرم‌ مشکل نبوده بلکه خودم مشکل آفرین بودم که تابه اینجاوبه این شکل کشیده شده.

    اگه خدارونمیشناسم وفکرمیکردم که خدای من باهمه فرق داره وچیزی جزخشونت وبیرحمی ازش نمیدیدم ،خدامقصرنبوده .من بلدنبودم چطورپیداش کنم .

    اگه توروابطم بادیگران به مشکل برمی‌خورم ،اونامقصرنبودن .این من بودم که بلدنبودم چطوررفتارکنم که هم خودم عاشق اوناباشم هم اوناعاشق من .درواقع ازهمدیگه حس خوب بگیریم .اگه ساعاتی درکنارهم هستیم ازوجودهم لذت ببریم نه اینکه خشم وکینه روتودلامون پرورش بدیم .

    اگه ثروت نداشتم و همیشه باقناعت زندگی کردم ،کسی مقصرنبوده .این خودم بودم که افکاروباورهای غلط داشتم .وتواین باورهاغلت میزدم .

    پس همه خوبن ،همه چیزمیتونه عالی باشه.همه مهربون ودوست داشتنی هستن زمانیکه خودم مهربون ودوست داشتنی باشم .

    من حتی به خودمم رحم نکردم ،درحق خودمم خیلی ظلم کردم .به جرات میتونم بگم بیشترازهرکسی ،خودم به خودم ظلم کردم.

    آخه چرا؟چراهرچی که میخاستم تووجودکس دیگه دنبالش می‌گشتم.؟!

    چراازخودم انقدغافل بودم ؟.

    چرااحترام به خودموبلدنبودم ؟

    چراازارزشهای خودم بی خبر بودم .؟

    کاش وقتی رو که برای دیگران و رضایت اونهامیزاشتم برای خودم گذاشته بودم.

    ای کاش کارایی که برای دیگران انجام میدادم ،حداقل باعث رضایت اونامیشد.

    نمی‌دونم چطوربودکه هم به خودم آسیب میزدم هم دیگران.

    نه خودموداشتم نه دیگران .ونه خدایی .

    تنهاوبی کس ،درمانده وعاجز.

    رونده ومونده ازهمه جا.

    همه چیو،همه کسوعامل بدبختی خودم میدونستم ،ازخانواده بگیرتاهمسروپدرومادروجامعه وکشوروفرهنگ وهرچی ….

    خداروشکرمیکنم که اون نگاه ،اون طرزفکر،اون افکارواون باورهاازذهن من بیرون رفتن .

    استادجان عزیز فرشته ی وحی من شد.

    باورمیکنیدسالهاتودلم میگفتم‌ ،خدایاازت خواهش میکنم یه کسیوسمت من بیاریامنوبه جایی هدایت کن که یه نفرهدایتم کنه ومنوازاین مسیراشتباه بیرون بیاره .

    خودم نمی‌فهمم چکاری خوبه چ کاری اشتباه .؟

    همه کاری روباشک وتردیدوباترس انجام میدادم .

    ازاین وضعیت خسته شدم .

    خیلیم خسته شده بودم .

    فرشته ی نجات من ،استادعزیزبااون صدای قشنگ وشیواش ،دل منوبرد.

    همون روزی که صداشو شنیدم ،رفتم سرچ کردم چهرشوببینم .چهرشونم به دلم نشست .

    گفتم خدایاینی میشه این همون باشه.

    وهمونم‌شد.

    واینطورشدکه استادومعلم زندگیم شدن .

    هرروزی که گذشت بیشترمصمم به ادامه ی این مسیروراه وروش استادشدم .تااینکه به اینجاکشیده شد.

    میتونم بگم خیلی چیزافرق کردن.

    روابطم بادیگران عالیه .به عینه عزت واحترام رودردیگران حتی خانواده ی همسرم میبینم .

    ازاونجایی که خودم عاشق تک تکشونم و هیچ حس بدی به کسی ندارم .میفهمم که دیگران هم همچین حسی روبه من دارن.

    شخصیتم خیلی فرق کرد،ناهیدعجول ،ناهیددلسوز،ناهیدفضول،ناهیدخشن ،ناهیدکینه ای،ناهیدافراطی،به ناهید آروم ومهربون تبدیل شد.

    ناهیدی که دیگه هیچ کنترلی توزندگی کسی نداره حتی پدرومادرخودش،حتی بچه ی خودش ،حتی همسر خودش.

    ناهیدی که مسولیت کسیوقبول نمیکنه مگر اینکه کسی درخاستی کنه وبتونه ازپسش بربیاد.که اگه نخادهیچ‌کاری نمیکنه .

    ناهیدجرات وشهامت نه گفتن را یادگرفت .

    ناهیددیگه دلش به حال کسی نمیسوزه،حتی عزیزانش .

    ناهیدفهمیدهرکسی خدای خودشوداره وناهیدخدای کسی یانجات دهنده ی کسی نیست .

    ناهید توان تغییردادن هیچ کسی رونداره .ناهیدعاجزه دربرابررفتارهای دیگران .

    ناهیدقوی وقویترشد.

    ناهیدی که هرروز روی خواسته هاش باحس بد،تمرکزداشت وباحس بددنبالشون میگشت،اونارو،رهاکرد.

    ناهیدخداروشناخت وهمه چیوسپردبه خودش .

    ناهید دیگه ازچیزی یاکسی نمیترسه ،چون همه ی لحظات خدایی کنارش هست که بهش قوت قلب میده.

    ناهیدازکسی آزرده خاطر نمیشه ،باهراتفاقی که بین خودش ودیگران میفته ،یادمیگیره که دفعه بعدچطوررفتارکنه که خودش اذیت نشه .

    ناهیدبیکارواللاف نمیچرخه ،ناهیدتمام وقت باارزششوبرای تغییراتش میزاره .

    ناهیدصبورتروآرومترشده.

    درک‌ناهیدازدنیاوجهان بالارفته.چون باقوانین جهان آشناشده.

    توقعاتش ازدیگران کم ولی از جهان زیادشده .

    ناهیددیگه ازخدانمیترسه،وبه خدااعتمادپیداکرده.ایمان داره که خداتنهاش نمیزاره واونوبه خواسته هاش می‌رسونه.

    ناهید دیگه ازمشکلات ترس وهراسی نداره چون می‌دونه ایناهم مثل مشکلات گذشته میان ومیرن .

    ناهید به آخرت هیچ ایمانی نداشت اما استادش کاری کردکه به آخرت هم ایمان پیداکنه .

    ناهید فهمیده که دنیاگذراس ،وقرارنیست کسی اینجا بمونه .پس حرص چیزیونمیزنه .

    ناهید فراوانی نعمتهای خداروباورکرد.

    اعتقادات ناهیدتغییرکرد.کارای تقلیدی واجباری که علی رغم میل باطنیش انجام میدادروکنارگذاشت .

    ناهیدقدرشناس تروسپاسگزارترازقبل شده .

    ناهیدقدرداشته هاشومیدونه وب خاطرهمشون هرشب سپاسگزاری می‌کنه .

    ناهید گذشته روفراموش کرده به آینده هم فکرنمیکنه

    ناهیدتولحظه وفقط برای امروز زندگی می‌کنه.

    ناهید خیلی امیدواره .می‌دونه همه چی طبق نباش پیش میره.

    ناهید زیبایی های طبیعت رامیبینه درحالیکه هیچ درکی ازدیدن اونهانداشت .

    ناهید عاشق خودشه ،به خودش خیلی احترام میزاره،قدرخودشوخیلی می‌دونه ،ازارزشهای خودش باخبره.

    ناهید دیگه مغرورنیست دیگه خودخواه نیست فقط خودشوبهترشناخته .

    ناهید به ورزش ،شنا،پیاده روی،تغذیه سالم،به تیپ واندامش به همه چیش اهمیت میده .

    ازهرچیزی بهترینشومیخادوبایدبدسش بیاره.

    ناهید عاشق خداست .دنبالش می‌گرده ،دوست داره توتمام لحظات خداروکنارخودش حس کنه .

    خدایی که باداشتنش فکرکنه همه چیزی رو،توجهان داره حتی اگه نداشته باشه .

    ناهید دیگه می‌دونه بایدتواحساس خوب باشه .فقط این حسه که اتفاقات خوب رابراش بوجودمیاره .

    ناهیدازوقت وزمان بهترین استفاده هارومیکنه .

    عاشق تنهاییه .عاشق دورهمی ومهمونیه .

    ناهید یه استادقهاری داره که هرروز صبح تاآخرشب ازوجوداون ،انرژی میگیره ودنبال روهدفش ،ازاستادش کمک میگیره.

    ناهید عاشق استادشه .

    هیچ کس نمیتونست ناهیدروتغییربده .هیچ کس نتونسته بود

    ونمیتونست ولی عباس منش تونست.

    ممنون ،هزاران هزاربارممنون وسپاس ازاستادعزیزم ومریم عزیزم که باعث رشدوپیشرفت من دراین سالی که گذشت ،شدن.

    ازهردوبزرگوارسپاس بیکران رودارم .

    ازخدابهترین روبرای این دوعزیزخواستارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    به نام خدای زیبایی ها.

    سلام به استادعزیزومریم عزیزم.

    ممنون مریم جون ازوقتی که میزارید برای گرفتن فیلم اززیبایی های شهر،طلوع صبح،آسمون صاف و قشنگ وشهرتمیزباساختمونهاوآپارتمانهاوبرجهای بلند.درختان زیباوسرسبز،نخلهای کنارخیابون ،همه قشنگ وزیبابودن.

    مرسی عزیزم واقعن لذت می‌بریم .

    جمله هاواحساسات قشنگی بیان کردید که احساس تک تک ماهم بود.

    خودواقعی بودن .

    اینکه ماتمامی نقصهاوعیبهای خودمونوپذیرفتیم .

    این نکته ی بسیارمهمیه که اکثرآدمانه میپذیرن ونه دنبال رفع اون میرن .

    خوشحالم از اینکه ازاول ازخیلی سالهاپیش ،دنبال رفع نواقصم بودم .

    درسته خودخواهی هایی داشتم ولی قبول داشتم نیازبه تغییراتی دارم .

    بدون اینکه کسی ازم درخاست کنه ،بامیل وتمایل شخصی خودم دنبال تغییرات رفتم .

    چون نمیخاستم مثل بقیه زندگی کنم .ازخودم‌که احساس رضایت نداشتم ،زندگی دیگران واطرافیانم راهم قبول نداشتم.به همین جهت انقدادامه دادم تا اینکه به این سایت واین برنامه هدایت شدم .

    توزندگیم چیزی بدست نیوورده بودم.هیچ الگوی مناسبی هم نداشتم که بگم ببین فلانی چطورعالی داره زندگی میکنه .ببین همه چی داره،پول ،شهرت،روابط عالی،سلامتی،ارتباط خوب باخداوهرآنچه که باعث غبطه ی توبشه.نه واقعن همچین کسیوندیده بودم .

    هرکی هرچی داشت،یه کاردیگش می‌لنگید.

    می‌دونم هیچ انسانی کامل نیست ولی دوست داشتم یه کسیوپیدامیکردم که حداقل طبق استانداردهای من باشه ،طبق خواسته های من .طبق افکاری که من ازدرون دنبال تغییرش هستم .خلاصه یکی شبیه خودم .یکی که احساس کنم منومیفهمه .

    وازطریق اون که بتونم همه چیوبدست بیارم .

    منم مثل اون بتونم همه چیوداشته باشم وحسرت چیزی رودلم‌نمونه.

    میدونستم ینی به این فهم رسیده بودم که کسی مقصرنبوده .

    اگه تاالان به جایی هم نرسیدم ،فقط عاملش خودم بودم وبس.

    اگه روابط عالی نداشتم ،همسرم‌ مشکل نبوده بلکه خودم مشکل آفرین بودم که تابه اینجاوبه این شکل کشیده شده.

    اگه خدارونمیشناسم وفکرمیکردم که خدای من باهمه فرق داره وچیزی جزخشونت وبیرحمی ازش نمیدیدم ،خدامقصرنبوده .من بلدنبودم چطورپیداش کنم .

    اگه توروابطم بادیگران به مشکل برمی‌خورم ،اونامقصرنبودن .این من بودم که بلدنبودم چطوررفتارکنم که هم خودم عاشق اوناباشم هم اوناعاشق من .درواقع ازهمدیگه حس خوب بگیریم .اگه ساعاتی درکنارهم هستیم ازوجودهم لذت ببریم نه اینکه خشم وکینه روتودلامون پرورش بدیم .

    اگه ثروت نداشتم و همیشه باقناعت زندگی کردم ،کسی مقصرنبوده .این خودم بودم که افکاروباورهای غلط داشتم .وتواین باورهاغلت میزدم .

    پس همه خوبن ،همه چیزمیتونه عالی باشه.همه مهربون ودوست داشتنی هستن زمانیکه خودم مهربون ودوست داشتنی باشم .

    من حتی به خودمم رحم نکردم ،درحق خودمم خیلی ظلم کردم .به جرات میتونم بگم بیشترازهرکسی ،خودم به خودم ظلم کردم.

    آخه چرا؟چراهرچی که میخاستم تووجودکس دیگه دنبالش می‌گشتم.؟!

    چراازخودم انقدغافل بودم ؟.

    چرااحترام به خودموبلدنبودم ؟

    چراازارزشهای خودم بی خبر بودم .؟

    کاش وقتی رو که برای دیگران و رضایت اونهامیزاشتم برای خودم گذاشته بودم.

    ای کاش کارایی که برای دیگران انجام میدادم ،حداقل باعث رضایت اونامیشد.

    نمی‌دونم چطوربودکه هم به خودم آسیب میزدم هم دیگران.

    نه خودموداشتم نه دیگران .ونه خدایی .

    تنهاوبی کس ،درمانده وعاجز.

    رونده ومونده ازهمه جا.

    همه چیو،همه کسوعامل بدبختی خودم میدونستم ،ازخانواده بگیرتاهمسروپدرومادروجامعه وکشوروفرهنگ وهرچی ….

    خداروشکرمیکنم که اون نگاه ،اون طرزفکر،اون افکارواون باورهاازذهن من بیرون رفتن .

    استادجان عزیز فرشته ی وحی من شد.

    باورمیکنیدسالهاتودلم میگفتم‌ ،خدایاازت خواهش میکنم یه کسیوسمت من بیاریامنوبه جایی هدایت کن که یه نفرهدایتم کنه ومنوازاین مسیراشتباه بیرون بیاره .

    خودم نمی‌فهمم چکاری خوبه چ کاری اشتباه .؟

    همه کاریوباشک وتردیدوباترس انجام میدادم .

    ازاین وضعیت خسته شدم .

    بدم خسته شده بودم .

    فرشته ی نجات من ،استادعزیزبااون صدای قشنگ وشیواش ،دل منوبرد.

    همون روزی که صداشو شنیدم ،رفتم سرچ کردم چهرشوببینم .چهرشونم به دلم نشست .

    گفتم خدایاینی میشه این همون باشه.

    وهمونم‌شد.

    واینطورشدکه استادومعلم زندگیم شدن .

    هرروزی که گذشت بیشترمصمم به ادامه ی این مسیروراه وروش استادشدم .تااینکه به اینجاکشیده شد.

    میتونم بگم خیلی چیزافرق کردن.

    روابطم بادیگران عالیه .به عینه عزت واحترام رودردیگران حتی خانواده ی همسرم میبینم .

    ازاونجایی که خودم عاشق تک تکشونم و هیچ حس بدی به کسی ندارم .میفهمم که دیگران هم همچین حسی روبه من دارن.

    شخصیتم خیلی فرق کرد،ناهیدعجول ،ناهیددلسوز،ناهیدفضول،ناهیدخشن ،ناهیدکینه ای،ناهیدافراطی،به ناهید آروم ،مهربون تبدیل شد.

    ناهیدی که دیگه هیچ کنترلی توزندگی کسی نداره حتی پدرومادرخودش،حتی بچه ی خودش ،حتی همسر خودش.

    ناهیدی که مسولیت کسیوقبول نمیکنه مگر اینکه کسی درخاستی کنه وبتونه ازپسش بربیاد.که اگه نخادهیچ‌کاری نمیکنه .ناهیدجرات وشهامت نه گفتن را یادگرفت .

    ناهیددیگه دلش به حال کسی نمیسوزه،حتی عزیزانش .

    ناهیدفهمیدهرکسی خدای خودشوداره وناهیدخدای کسی یانجات دهنده ی کسی نیست .ناهید توان تغییردادن هیچ کسی رونداره .ناهیدعاجزه دربرابررفتارهای دیگران .

    ناهیدقوی وقویترشد.

    ناهیدی که هرروز روی خواسته هایش بودوباحس بددنبالش میکرد،رهاکرد.ناهیدخداروشناخت وهمه چیوسپردبه خودش .

    ناهید دیگه ازچیزی یاکسی نمیترسه ،چون همه ی لحظات خدایی کنارش هست که بهش قوت قلب میده.

    ناهیدازکسی آزرده خاطر نمیشه ،باهراتفاقی که بین خودش ودیگران میفته ،یادمیگیره که دفعه بعدچطوررفتارکنه که خودش اذیت نشه .

    ناهیدبیکارواللاف نمیچرخه ،ناهیدتمام وقت باارزششوبرای تغییراتش میزاره .

    ناهیدصبورتروآرومترشده.

    درک‌ناهیدازدنیاوجهان بالاتررفته.

    توقعاتش ازدیگران کم ولی از جهان زیادشده .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: