سفر به دور آمریکا | قسمت 71

سلام صبح قشنگتون بخیر استاد خوبم خانم شایسته گل عشق استاد

صبحی که با چهره گشاده و اون صبحانه مشتی شروع بشه با نونای بینظیری که به محض رسیدن به خونه برای مادرم کلشو رو تعریف کرذم که مامان توی خمیر نون می شه زیتون ریخت می شه پیاز ریخت مزه معرکه ای داره باید امتحان کنی مادرم آنچنان با دقت به حرفام گوش می دادن بعد ازم پرسیدن تو خودت خوردی نمی دونستم بگم بله یا که نه چون اونقدر حسش کرده بودم که انگار خورده بودمش کلی خندیدم می خواستم بگم با اون صبحانه جادوی باید هم به این مکان خارق العاده هدایت بشی

می گن سالی که نکوست از بهارش پیداست

دردرونم رفراندومی شروع شده یه انقلاب دیدنی شروع شده که انگارخودم از بالا به تماشاش نشستم با دیدن فایلای بی نظیر شما که هر روز یه چیز جالب دیدنی بهم یاد می ده و هم یادآوری می کنه و کنارش هر روز یه چیز ثابته رو دارم می بینم اونم در صلح بودن با خودمه به شیو ه های مختلف چقدر مهمه این قضیه با دیدن پرچم کشورم که داشت با موسیقی نسیم همپای پرچم کشورای دیگه می رقصید به شور شعف خاصی رسیدم و ایستادم تحسین کردم نگاه جالب اون انسانهای مهربون رو اون کسی که این ایده جالب رو داشته یه جای دیگه هم توی فایلای سفر نامه باز دیده بودم این صحنه رو از خودم پرسیدم چرا باید این چیزا رو ندید ؟! چرا هر قضیه ای رو بدون فکر بپذیرم ؟! من الان دعوت شدم به صلح چرا نباید بپذیرم و دعوت کنم من هم همه دوستام به این صلح جهانی چقدر دنیا قشنگ می شه وقتی همه ما این باور صلح رو بپذیرم اول با خودمون همه سلامت می شیم هم ثروتمند می شیم هم سخاوت مند چرا نباید یه بهشت برای خودمون بسازیم درگیری ها رو کنار بزاریم توجه مون رو ببریم به نکته های مثبت اینچنینی اجازه بدیم صلح دوستی شفقت وارد جانمون بشه و با زندگی جاری توی اون رود جاری آبتنی کنیم و لذت ببیرم چشمامون رو بشوریم دنیا رو یه طور دیگه ببینیم از ثانیه به ثانیه ش .

تمرکزم روی زیبایی چرخید جدیدا دیگه سعی نمی کنم انگار مهره من خودش می چرخه می ره اون سمتی که من می خوام توی هر چیز شادی رو تجربه کنم حتی توی خیالم برام چیزایی رو نشون میده که با دیدنشون خوشحال می شم بچه ها چقدر خوشحال شدیم چقدر خندیدم چون خودمون خواستیم و هر روز هدایت شدیم حواستون هست بهایی برای این شادی ندادیم بلیطی نخریدم هدایت شدیم چون خواستیم

من اون سرو زیبا و پر از ابهت رو هم خیلی دوست داشتم چه رنگ فوق العاده ای داشت چقدر با ابهت استقامت بودش و و توی مسیری که استاد داشتیم می رفتیم چقدر با آواز خوندن من هم خوندم شادی رو بهم پاس دادین هر کدوم با زبان خودتون و چقدر قشنگ تکمیل کردین و نهایت لذت رو از اون پیاده روی تا رسیدن به مقصد داشتین مثل هم مثالی که توی فایل قدمها بهش اشاره کردین یه عده برای رسدن به اون نعمت ها یه اه سخت پر فراز نشیب رو می رن یه عده یه راه جاده صاف و اذت می برن از مسیرشون مثل شما خندیدن عکس گرفتین آواز خوندید صبحانه عالی مسیر آهنگین جاده سبز و صاف صیقلی شده بینظیر بود کی حوصله ش سر می ره ؟! بعدشم که اون بید مجنون که موهاش ریخته بود دورش و اومده بود استقبالمون چقدر زیبا بود همه چیزای که توی اون طبعیت بودن انگار داشتن خوش آمد می گفتن بهمون برای اومدنمون پرچم زیبای کشورمون رو به احتزار در آوردن سرو بلند زیبای سبز تمام قد روبرومون ایستاده بود و حتی اون برکه آروم ساکت با آرامش انگار منتظر ورودم بودش و در ورودی هم بید مجنون به استقبالمون اومد چقدر مهربون و روشنفکرن این آدمای دوست داشتنی چه ترکیب زیبای رو برامون ساختن و بعدشم اون اسبای که قرار دوباره بازم توی فایل بعدی ببینمشون چه زیبا چقدر خوشرنگ بود پوست تنشون چه سر به زیر محجوب دوست داشتنی در کنار ابهتشون که یه جاهای کمک حال ما بودن یه جاهای توی لذت بردن همراهم این رو توی مجسمه هاشون بهم نشون دادن که حک بشه توی ذهن چموش بازیگوم توی واقعیت هم بارها بارها باهشون لذت بردیم یه جاهایی هم همراهیمون کردین ممنونم ازتون حیونای خارق العاده مهربون نجیب ، مخلوقات زیبای خداوند

ممنونم از شما استاد مهربونم