دیدگاه زیبا و تأثیرگذار زهرا عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
مریم عزیزم، حسم بهم میگه یه روزی میرسه که در زمان درست و مکان درست شما در مقابل دوربین ظاهر میشین چون خیلی از ماها این خواسته رو به جهان ارایه دادیم. من توی این سریال از شما آشپزی ساده هم یاد گرفتم. یعنی این روزا آشپزی های من کاملا تحت تاثیر فایلای شماست. اصلا موقع آشپزی یاد شما میفتم. مثلا من هیچوقت تو مرغ جعفری نمیریختم ولی این دفه ریختم و خیلی خوشمزه تر شد. شما واقعا کدبانو و هنرمندی که وسط پارکینگ لات توی آمریکا قرمه سبزی درست میکنی در حالیکه با یه دستت هم داری فیلم می گیری تا لحظات زیباتو با ما به اشتراک بذاری. مرامتو عشقه. بعید میدونم تابحال کسی به جز شما تو این مورد رکورد دار گینس شده باشه.
استادجون منم دلم آب افتاد و خیلی دلم قرمه سبزی خواست. بعد فکر کردم آشپزی توی خوابگاه زیاد کار راحتی نیس ولی الان که فک میکنم میبینم سختر از آشپزی وسط پارکینگ لات که نیست. به قول شما همه چیز ممکنه.
و اما این سبزیهای قرمه رو بگو که چقدر از آب گذشته و دنیا دیده ان و ماجراجو که از ایران اومدن و همراه شما این همه مسافرت رفتن. دست مامان گلتون هم طلا و الماس به خاطر این سبزی های خوش عطر.
یه نکته مهمی که به ذهنم رسید این بود که: همونطور که آشپزی های توی فایل برای من بدیهیه و تا میبینم سریع جذبش میکنم یا درست میکنم، همونطور هم بقیه نعمتهایی که تو فایلای شما میبینم می تونه برام اتفاق بیفته و تجربه اش کنم. مثلا یه ماشین یا خونه خاص یا یک شرایط خاص. باید این موضوع برام عادی و بدیهی بشه تا بهش برسم.
چون باید باور کنم برای خدا همه خواسته های من بسیار ناچیز و بدیهیه. باید باور کنم خواسته های من از قبل در این جهان موجود هست و منتظرن تا وارد زندگیم بشن. فقط این من هستم که نیاز به طی کردن تکاملم و برداشتن مقاومت ها دارم. باید باور کنم که با طی کردن تکاملم میتونم به همه خواسته هایی که الان تو فیلم ها و رویاهام میبینم میتونم برسم. اونهم به سادگی. باید ایمان به غیب داشته باشم، ایمان به نادیده ها، باید خودمو با خواسته هام تجسم کنم و باهاشون زندگی کنم.
قسمت دوم فایل که مربوط به خرید کردن بود رو هم خیلی دوست دارم. مریم عزیزم چقدر سبک لباس پوشیدنتون درس داره برای ما مخصوصا ما خانومها. اولویت اول شما راحتی خودتونه نه مد یا تایید دیگران. راستی چه اسم با مسمایی برای لباس های راحت انتخاب کردین: لباس فکر!
بله دیگه چون وقتی آدم راحت باشه فکرش کار میکنه نه اینکه نگران نظرات دیگران باشه
به پوشش بقیه خانم های توی فایل هم دقت کردم. چقدر ساده و راحت بودن خودشون بودن یکی با حجاب یکی با تیشرت و شلوار. خدایا شکرت بخاطر آزادی…
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 66155MB10 دقیقه
سلام استاد عزیز و همسفرهای عزیزم
برای به اشتراک گذاشتن این نوشته شوق کودکی را دارم که کارنامه قبولی با نمره عالی خودش رو میخواد نشون والدینش بده، من هم امروز میخوام برگی از کارنامه موفقیتم رو تقدیم استادم کنم
بر اساس تصمیم که اتخاذ کرده بودم در هر فایل سفرنامه به دنبال باورهای عالی هستم تا اونها رو به بخش VIP باورسازی ذهنم اضافه کنم
در این قسمت ماجرای قرمه سبزی و توضیحات مریم عزیز باوری عالی برای من بود
از ماجرای کاشته شدن سبزی در مزرعه تا رسیدن آن به آمریکا و به دست ایشان به قدرت خداوند در گسترش محصول پی بردم
که چقدر ساده و بدون زحمت محصولی از یک طرف دنیا به طرف دیگر انتقال پیدا کرده، از مسیرهایی که همه از قبل توسط افرادی که افکار بزرگ و گسترش دهنده داشتند ایجاد شده
شرکت های حمل و نقل که دستانی از خداوند برای آسان کردن گسترش جهان هستی اند
اما توضیح مریم عزیز درباره اینکه کشاورز زمانی که این سبزی رو در مزرعه کشت کرده به فکرش هم نرسیده که این محصول به دست مسافرانی ایرانی در نقطه دیگری از جهان میرسه جرقه ای در ذهن من ایجاد کرد
که حتی اگه تولید کننده به این فکر نکنه که محصولش به کشور دیگه صادر میشه وباورهای محدودی داشته باشه، اما باور قوی و قدرت درخواست استاد و همراهانش برای تجربه خوردن قرمه سبزی برای سیستم جهان هستی کافی است که دست به کار بشه و این محصول رو بدون اطلاع تولید کننده از طریق دستان دیگرش به مقصد و محل درخواست برسونه
پس به این نتیجه می رسیم که درخواست ها پاسخ داده میشه و خداوند از بی نهایت طریق خواسته ها رو براورده میکنه
اما نکته جالب اینجاست که اگه تولید کننده آگاهانه این باور رو در خودش ایجاد کنه چه خواهد شد؟
تفاوت شرکتهای مثل اپل، یا سایز برندهای جهانی با مزرعه سبزی در ایران فقط در باورهای صاحب آن کسب و کار است
چون همانطور که گوشی اپل از نقطه ای دیگر در جهان به ایران و به دست درخواست کننده اون میرسه، سبزی خورشتی ایران سفرش رو به سمت آمریکا آغاز میکنه و به دست درخواست کننده اون میرسه
در این مثال برای خداوند گوشی اپل با چند کیلو سبزی از هیچ نظر تفاوتی نداره، نه وزن، نه ارزش و نه اهمیت کالا
بلکه مهم دو موضوعه، 1- باور تولید کننده برای گسترش محصولش 2- باور درخواست کننده ها برای تجربه آنچه میخواهد
و از اینجا کارنامه خودم رو به نمایش میذارم که مثالی واضح از زندگی و کسب و کار خودم و نتیجه مسلم آموزشهای استاد عباس منش می باشد
از 3 سال قبل در یکی از فایل های دوره ثروت از زبان استاد شنیدم که میگفت به درآمد دلاری فکر کنید
خیلی برام جالب بود که درآمد دلاری چه تجربه ای داره، اما هیچ ایده ای برای تجربه کردنش نداشتم
مدتها گذشت و بارها بر اثر تکرار کردن فایل های استاد این عبارت در گوشم تکرار شد و هر بار با خودم میگفتم چی میشه اگه درآمد دلاری داشته باشم
در دیگر فایل ها استاد از درآمد دلاری با حساب پی پل صحبت کردند و باز این درخواست در من تشدید شد اما راهی برای تجربه اون نداشتم
برای داشتن درگاه پی پل تلاش کردم اما به دلیل تحریم بودن ایران امکان نداشت و راه هایی که وجود داشت همه غیرقانونی بود و از اونجایی که از استاد یاد گرفتم نیاز نیست برای تجربه خواسته هام راه در رو استفاده کنم این کار رو نکردم و با خودم گفتم خداوند راه های بسیاری داره که من بلدش نیستم
مدتی گذشت و سر و صدای فیلتر شدن تلگرام بالا گرفت و از اونجایی که همه کسب و کار من در تلگرام بود نجواهای ذهنی شروع شد و البته بعد از اون حرف و حدیث های اطرافیان که میگفتن دیگه به آخر خط رسیدی، حالا میخوای چیکار کنی؟
جوابی نداشتم، فقط در قلبم تکرار میکردم خدای من فیلتر نمیشه و من بدون توجه به این حرف ها کارم رو به همون شکل با اشتیاق عالی ادامه دادم
تلگرام فیلتر شد
و چند روز سکوت مرگباری ، گروه ها و خصوصی من در تلگرام رو فرا گرفت
همه چیز حاکی از اتمام کسب و کار من بود، اندکی نگران میشدم ولی هر بار میگفتم خدای من فیلتر نمیشه و من رو به سمت رویاهام هدایت میکنه
و در اون روزهای که همه گروه های تلگرام پیام میدادند که اکانت ما در سروش رو دنبال کنید در فلان جا ما رو دنبال کنید من هیچ اقدامی نکردم
و خیلی از افرادی که از دوره های من استفاده میکردند میگفتند در جای دیگه گروه رو ایجاد کنید
اما من فقط به خودم میگفتم تلگرام همون خداست که به این شکل در اومده و به من کمک کرده بنابراین نیازی نیست من جابجا بشم اون کارش رو بلده
روزها گذشت و من به واسطه گوش دادن به فایل هایی که داشتم احساسم رو خوب نگه داشتم و انصافا خیلی کم نگران میشدم و بیشتر منتظر مسیر جدیدی بودم که کار من به شکل بهتری ادامه پیدا کنه
یه جورایی منتظر تجربه قدرت خداوند بودم
همون روزها فایل های ثروت 3 رو مرور میکردم که باز استاد از درآمد دلاری و اینکه از وقتی اومده آمریکا از خیلی از اساتیدی که از سالها قبل در آمریکا بودند بهتر نتیجه گرفته صحبت کرد
خواسته من تقویت شد که این احساس رو تجربه کنم
با خودم گفتم چطور باید از کشورهای دیگه مشتری داشته باشم؟
ولی جوابی نداشتم
سوال رو تغییر دادم
از خودم سوال کردم چرا باید از کشور های دیگه مشتری داشته باشم؟
و اولین جواب این بود
چون اونها تلگرامشون فیلتر نیست و دسترسی آسان دارند
دومین جواب این بود که هزینه تهیه دوره های من برای اونها هیچ چیز نیست چون دلار رو به ریال تبدیل میکنند
و همین طور دلیل پیدا میکردم که چرا من باید مشتری خارجی داشته باشم
چند وقت گذشت و تلگرام بهتر از قبل شد و عده ای راه رسیدن به تلگرام رو پیدا کردند و دوباره کسی و کار من رونق گرفت
اما دیگه من راضی نبودم، خواسته جدید در من شکل گرفته بود و من به واسطه آموزشی که استاد در ثروت 3 دادند که تضادها و مشکلات برای چی ایجاد میشه و چطور باید باهاشون برخورد کنیم از تضاد فیلتر شدن تلگرام به خواسته بهتری رسیده بودم و خیلی دوست داشتم این خواسته رو تجربه کنم
در مورد قیمت ها در کشورهای دیگه تحقیق کردم که مثلا یک پیتزا در اروپا چند یورو است و تقریبا 10 یورو بود و با خودم گفتم خوب پول دوره من مثلا میشه پول 2 پیتزا ولی لذت استفاده از آموزش های من کجا و خوردن 2 عدد پیتزا کجا. پس حتما ایرانی های ساکن کشورهای دیگه از محصولات من استقبال میکنند
خیلی این تمرین رو انجام میدادم ولی هیچ ایده ای برای عملی کردن خواستم نداشتم
چند ماه گذشت و کتابی رو از اینترنت سفارش دادم درباره فروش بی نهایت
کتاب خوبی بود و باورهای خوبی رو ارائه میکرد
اما همه کتاب یک طرف و یک جمله برای من کلید گنج شد
در فصلی از این کتاب نویسنده نقل کرده بود که:
تعجب میکنم کسی کسب و کار داشته باشه ولی صفحه ای در یوتیوب نداشته باشه
به این عبارت که رسیدم با خودم فکر کردم و دیدم من کسب و کار دارم ولی صفحه ای در یوتیوب ندارم
از اونجای که استاد در دوره آفرینش تاکید کرده بود که هر وقت کتابی رو خونده اون رو وحی مسلم دونسته و به تمریناتش عمل کرده من هم به این طریق مطالعه میکردم
و همون لحظه کتاب رو بستم و گفتم اول صفحه خودم در یوتیوب رو ایجاد میکنم و بعد کتاب رو ادامه میدم
یوتیوب هم فیلتر بود ولی دیگه کوتاه بیا نبودم راه وصل شدن به یوتیوب رو پیدا کردم و صفحه خودم رو ایجاد کردم و چندتا از فایل های رایگانی که از مدتها قبل داشتم رو در یوتیوب قرار دادم و اونو بستم و مطالعه رو ادامه دادم
هر بار که ویدیویی در یوتیوب میذاشتم ایده ای به ذهنم میرسید که مثلا اینجا لینک خودت رو بذار
اینجا لینک تلگرامت رو بذار و من فقط انجام میدادم
مطالعه کتاب رو ادامه ندادم چون احساس کردم قرار بود همون یک جمله به من گفته بشه
چند هفته به مرور در یوتیوب فایل هایی که داشتم رو میذاشتم بدون اینکه حتی فایل جدیدی ضبط کنم
و اولین پیام در تلگرام به من داده شد که فردی نوشته بود من از برنامه های شما در یوتیوب استفاده میکنم و ساکن استرالیا هستم
انقدر خوشحال شدم و کلی خدا رو شکر کردم که باورهای من داره نتیجه میده و خواسته من داره شکل میگیره و این رو یک نشانه دیدم که خداوند داره کار رو دنبال میکنه
پیام ها به مرور زیاد شد، و افرادی پیام میدادند که از ساکن فلان کشور هستند و برنامه های من رو دنبال میکنند
هیچ حرفی از خرید و شرکت در دوره ها نبود ولی من یاد گرفته بودم که اینها نشانه است که باورهای های جدید من و خواسته من برای داشتن مشتری های خارجی داره جواب میده
چند هفته گذشت و من هربار که یک خارجی پیام میداد با شوق به همسرم میگفتم که یک نفر دیگه از فلان کشور پیام داده
بعد از اون عده ای از طریق واتس اپ با من تماس میگرفتند و چند دقیقه ای درباره محتوای آموزشی صحبت میکردیم
بازم هیچ حرفی از خرید دوره ها نبود ولی با اشتیاق نشانه ها رو دنبال میکردم و خدا رو شکر میکردم که داره من رو گسترش میده و با ذوق و شوق با همزبانهای خودم صحبت میکردم و خواسته من بیشتر رنگ واقعیت میگرفت
موضوع ادامه داشت تا یک شب فردی از استرالیا پیام داد و سوال کرد که من چطور میتونم در دوره های شما شرکت کنم؟
وای خدای من اون شب رو هیچوقت فراموش نمیکنم
اشک شوق در چشمانم بود و فقط میگفتم خدایا شکرت چقدر ساده داری خواسته من رو شکل میدی
با اون فرد صحبت کردم و گفتم که شماره حساب بین المللی ندارم ولی قول دادم که پیگیری میکنم
دو سه روز پیگیر این ماجرا شدم ولی راهی نبود و داشت احساسم بد میشد که به خودم اومدم گفتم باز داری در کار خدا دخالت میکنی
تا همین جا رو اون انجام داده، بذار باقیشو هم انجام میده و دیگه دنبال نکردم
و بعد از اون فرد افراد دیگری همین درخواست رو داشتند ولی به همه اونها گفتم که من حساب بین المللی ندارم
در این بین یکی از افراد گفت من در ایران آشنا دارم و برام پرداخت میکنند
و من شماره کارت دادم و فردای اون روز واریز رو انجام دادند و من فقط میگفتم خدایا شکرت این اولین فروش خارجی من بود
خیلی برام لذت بخش بود که بعد از چند ماه کار کردن روی باورپذیری داشتن مشتری خارج از ایران این تجربه وارد زندگی من شده
از اون روز هرکی میگفت من خارج از ایران هستم، چطور میتونم در دوره های شما شرکت کنم بهشون میگفتم اگه آشنا در ایران دارید به این طریق میتونید شرکت کنید
همون راهی که خداوند از طریق یکی از دستانش به من یاد داد رو به همه میگفتم
عده ای آشنا داشتند و پرداخت میکردند و عده ای آشنا نداشتند
باز افکار سراغ من اومد که چطور باید این افراد رو جذب کنم ولی خیلی زود به خودم اومدم و گفتم خدا کارش رو بلده و همونطور که مسیر قبلی رو بهم یاد داد مسیر بعدی رو هم یا میده
طولی نکشید که فردی ساکن استرالیا به من پیام داد که من هزینه دوره شما رو از طریق صرافی اینجا پرداخت کردم و طی 24 ساعت به حساب شما واریز میشه
وای خدای من
منو باش چه حالی شدم
تصویر چک بانکی که برای صرافی کشیده بود برام فرستاد
کاش میشد براتون بفرستم
همه چی انگلیسی نوشته شده بود و مبلغ به دلار نوشته شده بود
با دیدن چک بانکی یاد حرف استاد افتادم که گفته بود به درآمد دلاری فکر کنید
اما اینبار دیگه فکر نبود بلکه تجربه بود
فکری که به واقعیت تبدیل شده بود
بارها و بارها تصویر چکی که به نام من صادر شده بود رو میدیدم و سرشار از احساس خوب میشدم و کلی با خودم مرور میکردم که از کجا به کجا رسیدم
از روزگاری که باید التماس مشتری میکردم تا ابزار مورد نیازش رو از من نسیه ببره و بعدا پولش رو بده الان در شرایطی هستم که از کشور دیگه به نام من چک دلاری صادر شده
از اون روز دیگه دو مسیر از خداوند برای من باز شده بود
هرکی درباره شرکت در دوره های من سوال میکرد میگفتم اگه در ایران آشنا دارید به این طریق و اگه ندارید از طریق صرافی های محل سکونت خودتون اقدام کنید
و به لطف خداوند تا به امروز به مراتب تعداد مشتری های خارجی من بیشتر از مشتری های داخلی شدند و همه خودشون راه اینکه هزینه دوره ها رو به دست من برسونند تونستند از آموزشها استفاده کنند بدون اینکه من کاری انجام بدم و یا راهی ایجاد کنم
فقط تماشا کردم و تایید کردم و سپاسگزار بودم
به لطف خدا از 4 قاره در دوره های من شرکت کردند، از میان سرزمین های یخ زده آلاسکا مشتری دارم، از آمریکا و اروپا و اقیانوسیه و آسیا که خیلی زیاد شدند
فقط نمیدونم چرا از قاره آفریقا مشتری ندارم، چه باور اشتباهی دارم که مانع این تجربه شده
باید این باور رو ایجاد کنم و مشتری از این قاره داشته باشم
یک تضاد به شکلی عالی باعث گسترش بیشتر من شد
یک تضاد سبب شد که باورهای بهتری در خودم ایجاد کنم و در نهایت تجربه زندگی من تغییر کرد
این بخش از زندگیم مسیری است که من پس از مواجه شد با یک تضاد و تصمیم برای ادامه دادن و ایمان داشتن به قدرت پروردگار طی کردم، تضادی که منجر به ایجاد خواسته ای بهتر شد و برای تجربه آن ایجاد باور کردم و به شکل عالی به نتیجه رسید
در واقع تازه نحوه درخواست کردن و باورسازی رو یاد گرفتم و دارم بهش عمل میکنم و امروز مرور کردن فایل های استاد برای من معنای متفاوتی دارد
و همه این نوشته ها تجربه بخشی از زندگیم بود که با توضیحات مریم عزیز درباره سبزی خورشتی و انتقال آن از ایران به آمریکا به رشته تحریر برای این دورهمی بی نظیر ختم شد
من در سال 93 و در شرایطی نامناسب که همه ما به طریقی آن را تجربه کرده ایم وارد این مسیر شدم و تا همین الان شاید به ندرت روزهایی بوده که صدای استاد را نشنیده باشم یا به خانواده عباس منشی خودم سر نزده باشم
در یکی از فایلها استاد اشاره کردند که بهای محصولات رو یک هزارم آنچه میتواند وارد زندگی افراد کند در نظر میگیرد و در آن روز من از شنیدن این حرف تعجب کردم و همون لحظه محاسبه کردم که هزار برابر یک جلسه قانون آفرینش چقدر میشه؟
با خودم گفتم چقدر خوبه اگه اینطور باشه و امروز با اطمینان میگم که برای من همینطور بود
فاصله شرایط امروز من با اوضاعی که در سال 93 داشتم به حدی است که فقط خدا میتواند پلی میان آنها باشد و ساختن آن پل را من از استادم آموختم
و اینها درسهای بزرگی است که در این چندساله همراهی استاد عباس منش آموختم و با ایمان راسخ دنبال کردم و نتیجه امروز من همچون کارنامه ای موفق آمیز است که با شوقی کودکانه تقدیم استادم میکنم
استاد عزیز، این کارنامه فقط مربوط به یک جنبه از زندگی من بود که تقدیم شما شد، امیدوارم رضایت شما را جلب کرده باشم.
و این مسیر همچنان ادامه داد
سلام علیرضای عزیز
از لطف و محبت شما سپاسگزارم و خدا رو شکر میکنم که آنچه تجربه کرده ام را میتوانم به قلم تحریر در آورم و نقشی در گسترش توحید و ایمان به قدرت و توانایی ذهن خود داشته باشم
همیشه سعی میکنم گفته های استاد رو الگوی ذهن خودم قرار بدم، و بارها شده در شرایط مختلف زندگی آن جملات برایم به وضوح روشن شده و آنها را تجربه کرده ام
خوندن تجربیات شما خیلی احساس عالی در من ایجاد کرد چون موفقیت را تجربه کرده اید
موفقیت کوچک و بزرگ ندارد
روزی از زبان استاد شنیدم که تفاوت بین یک دست فروش با آمازون فقط در باورهای اونهاست والا هر دو دارند می فروشند و فروش نزدیک و دور و بغل دستی و اونور دنیا نمیشناسه
از اون روز این جمله خیلی برام ارزشمند بود و همین گفته استاد سبب شد که به مرور باور کنم اگر دوره آموزشی من سیصد هزارتومان خریدار دارد حتما مبالغ بیشتر هم خریدارانی دارد که در انتظار تغییر سطح باورهای من هستند تا وارد تجربه زندگیم شوند
و به لطف خدا دوره ای که روزگاری 199 هزارتومان اون هم به شکل چند مرحله ای فروش می رفت امروز 1950000 تومان به صورت نقد و یک مرحله ای فروش میره
خیلی از این موارد در زندگی چندساله ام با استاد عباس منش تجربه کرده ام که بعضی وقتها برای خودم عادی است ولی وقتی درباره آنها می نویسم مورد توجه دوستانم قرار میگیره
البته این را هم اضافه کنم یه حرفهایی است که وقتی قراره نوشته بشه آروم و قرار ندارم و باید حتما بنویسم تا بتونم به موضوع دیگه ای فکر کنم و این نوشته اخیر از همون دسته نوشته هاست
منتظر خوندن کارنامه شما هستیم
شما موفق هستید
شما تغییر کردید
و تغییر کردن بزرگ و کوچک ندارد
هر گام از وضعیت فعلی همان تغییر است
اما به مرور هزاران گام از نقطه شروع فاصله گرفته اید
موفق باشید