سفر به دور آمریکا | قسمت 66

به نام یکتا کیمیاگر هستی

سلام نام زیبای خدای قدرتمندم، آفریننده آزادی، عشق و خوبی مطلق تو این جهانه، به استاد عزیز، مریم جان و همه‌ی مسافران این مسیر پراز خیر و برکت و سعادت تقدیمش میکنم.

مریم جان میدونی وقتی میخوام بیام بنویسم، وقتی فایل هارو نگاه میکنم انگار توی یه دنیای دیگه هستم، انگار توی فضای دیگه ای هستم.

بله بله فهمیدم مگه بهشت همین نیست که:

از لحظه لحظه های بودنت لذت ببرم.

غذایی که میخورم به حدی بهم لذت بده که اولین باره غذایی به اون خوشمزگی خوردم.

بتونم از دانسته هام و نتایجم برای بچه ها بگم، الان میفهمم این جمله رو “زکات علم نشر آن است”( و چقدر خالصانه شما و استاد دارین این آگاهی های الهی رو به ما نشر میدین، به نظرم شما چیزی فراتر از زکات رو دارین بهش عمل میکنین).

از ته ته ته دلم همه رو تحسین کنم.

این همه ثروت، پیشرفت تکنولوژی رو ببینم.

بتونم با چیزای کوچیک شادی های بزرگ بسازم.

بتونم از بغل کردن مادرم، عزیزانم انقدر شاد بشم که وصف ناپذیره.

روابطم با داداشم انقدر عالی شده باشه که دوست دارم ساعت ها دربارش بنویسم.

تو خونه درباره قانون و این آگاهی ها صحبت کنم و پدرم مشتاقاااااانه گوش میده و نظراتش و مثال هاشو برام میگه.

ایده های بینظیری از طرف خداوند رو دریافت کنم( ایده ها همیشه هستن این ما هستیم که باید راه دریافتشون رو باز کنیم)

با کامنت های دوستانم اشک میریزم،

راستییی حتی فایل هایی که قبلا دیدم هم دوباره میبنم اشک شوق و آگاهی باز هم از چشمام جاری میشههه. (این همون لطیف شدنس وای که عاشقشم)

هدایت خداوند لحظه به لحظه

هدایت خداوند به سفری طولانی و پراز درس

و……..

بله، مگه این ها گوشه کوچکی از بهشت نیست؟

بهشتی که همین جاست

بهشتی که توی همین فایل هاست

بهشتی که تو این سایته

بهشتی که تو کامنت و دیدگاه های بچه هاست

بهشتی که تو این سفرنامه هست.

بهشتی که خدا هدایتمون کرد به این سایت.

بهشتی که میخوای و انجام میشه.

بهشتی که ما با افکار و باورهامون داریم خلقش میکنیم.

بهشتی که هر لحظه تو زندگیمون با چشمای سالم، با دست و پاهای توانمندمون داریم تجربش میکنیم.

و…..

بهشت دیگه دور از دسترس نیست، بهشت درون ماست.

با این فایل به یاد چندتا از درس هایی که خودم هم تجربش کردم افتادم و الان بیشتر دارم درک میکنم آگاهی هارو:

وقتی با سفرنامه همراه شدم به سفری و شهری هدایت شدم که:

*خانم ها به راحتی توی نونوایی سنتی، سوپرمارکت ها، شیرینی فروشی ها، حتی توی ایستگاه های صلواتی که به مردم چایی میدن واستاده بودن، حتییییی تعاونی های برتر خانم ها مدیرشون بودن.(و حتی مردم براشون عادی بود و اصلا نگاه بد نداشتن)

*خانمی دیدم توی شهرررررر موتورسواری میکرد با آزادی و راحتی.

درسایی که من گرفتم:

آزادی که خانم ها دارن و تو با باورهای خودت به جایی هدایت میشی که این آزادی رو تجربه کنی(انقدری این باور آزادی نداشتن تو ذهن ما هست که اجازه تجربه این اتفاقات رو به ما نمیده)

مردهایی که به همسرانشون اعتماد و عشق دارن(عشق بدون وابستگی) که به اون ها آزادی میدن که هرشغلی رو دوست دارن داشته باشن(بابا این مردها فراوونن، همه جا هستن، آدم های خوب چه زن چه مرد فراوون هستن)

مریم جانم میدونی این ها برام یک تجربه فوق العاده بود، چون به سفرنامه با چشم دل نگاه کردم و تحسین کردم و خداوند هم چقدر زود پاسخ داد، منو به جایی توی همین ایران هدایت کرد که آزادی مردم رو به چشم ببینم.

گوشه گوشه، لحظه لحظه این سفرنامه برام هدایت خداونده.

سپاسگزار خداوندم برای دست بینطیرش برای گرفتن و تدوین و پراکنده کردن عشق در این فایل ها(مریم جان) هستم.

فرمانروای من عاشقانه، خالصانه تورا میپرستم، بندگی تورا میکنم و تا بینهایت دوستت دارم:)

خدایا زندگی دوستانم را غرق در محبت و رحمت خاص خودت کن، و برای خواسته هایشان خودت آمین بگو.

زندگیتون سرشار از سلامتی، عشق و ثروت بینهایت باشه.