سفر به دور آمریکا | قسمت ۶۱

سلام استاد عباسمنش آوازخوان که همیشه آواز شادی و موفقیت و یکتاپرستی سر می دهد

و سلام به خانم شایسته، دوست و همسفر فعال و پر انرژی

و سلام به همه دوستان شگفتی سازم در گروه عباس منش

خیلی وقته دیدگاهی ثبت نکردم و دیگه حسابی دلم تنگ شده بود و مصمم شدم احساسم رو با دوستانم به اشتراک بگذارم

یک ماه قبل برنامه مسافرت داشتم و سبب شد که نتونم هر روز فایل های سفرنامه رو دنبال کنم ولی بعدا دیدم چقدر خوب شد چون وقتی برگشتم روزی چندتا رو با هم میدیدم و لذت میبردم

الان هم بعد از خوردن صبحانه همراه با این قسمت فوق العاده نوشتن رو شروع کردم

از وقتی با استاد آشنا شدم سعی من این بود که علاوه بر نکات آموزشی که ارائه میشه از رفتارهای استاد درس هایی برای زندگی شخصی خودم بگیرم و یه جورایی شخصیت استاد عباس منش رو درکنار آموزشهای ایشون دنبال کنم

و این مجموعه سفرنامه بهترین پاسخ خداوند به علاقه من بود

در هر جلسه نکته هایی برام جالب میشه و سعی میکنم در زندگی روزمره اونها رو عمل کنم در واقع زندگی به سبک استاد عباس منش رو تمرین میکنم تا به مرور جایگزین سبک قبلی من بشه

سال قبل که مسافرت میخواستم برم اولویت من لاکچری بودن سفر بود، اینکه در مکان های عالی مستقر بشیم و از رستوران های عالی استفاده کنیم

اما امسال کاملا علاقه من تغییر کرده بود و علت اون دنبال کردن سفرنامه بود

وقتی همسرم پیشنهاد داد که وسایل پخت و پز و رختخواب با خودمون ببریم هیچ مقاومتی نکردم و گفتم اولین نشانه اومد که امسال قراره سفر به سبک عباس منش رو تجربه کنم

با اینکه ماشین جای زیادی نداشت ولی همه ملزومات رو با مهارت و حوصله در صندوق و روی باربند ماشین جا دادم و سفر رو شروع کردیم

از همون ساعت اول سعی میکردم به تنوع سفر و زیبایی ها توجه کنم و در هر موقعیتی تصمیمی بگیرم که در سفرنامه مشابه اون رو دیده بودم

اولین اقدام متفاوت من رانندگی با سرعت مطمئن و آرامش بخش بود به همراه موزیک های که خاطره انگیز بود

سفر رو ساعت 2 بامداد شروع کردم ولی شاد و پر انرژی کلی از مسیر رو به آواز خونی مشغول بودم

برای هیچ مرحله ای از سفر بایدی تعریف نکرده بودم و تصمیم داشتم از هرچی پیش میاد لذت ببرم و همسو بشم با هدایت خداوند

دیدن ماجرای آمیش ها چقدر به من کمک کرده که صبر بیشتری در رانندگی داشته باشم، چون عادتم این بود که دوست داشتم از ماشین ها سبقت بگیرم ولی در این سفر به وضوح برام مشخص بود که این علاقه رو نداشتم و هر وسیله ای جلوی من بود حتی اگه سد راه شده بود با خودم بگم اینم یک آمیشه و باید به آنچه داره احترام بذارم و همین دیدگاه باعث شده چه در سفر و چه در شهر از آرامش خیلی بیشتری در رانندگی لذت ببرم

راستی اینو بگم که چه تغییر عالی در باورهای ما داره شکل میگیره در مورد مهاجرت

انقدر که هر روز داریم مناطق مختلف آمریکا با مردمان و مراکزش رو می بینیم یه جورایی داره برام عادی میشه

دیدن آدم ها با رنگ ها و نژاد های مختلف سبب شده که بودن خودم در آمریکا خیلی برای عادی تر باشه

بارها به خودم میگم پس چرا من هنوز اینجام وقتی این همه آدم در آمریکا هستند

گرچه بودن در ایران و حتی در شهر خودم رو مانعی برای لذت بردن و پیشرفت نمیدونم و همه تغییرات در زندگی من در شرایط فعلی ایجاد شده در شهر خودم، زندگی خودم، کشور خودم و از این بابت خوشحالم که این باور محدود کننده در من کمرنگ شده که برای پیشرفت باید مکان زندگی رو تغییر بدم

ولی دیدن بارها و بارهای تصاویر از آمریکا یه احساس نزدیکی و عادی بودن در من شکل داده طوری که وقتی چند روز قبل با دایی خودم که تازه از کانادا برگشته بود صحبت از اونجا شده بود احساس میکردم کاملا برام اشناست مخصوصا وقتی که صحبت از آبشار نیاگارا شد، یه جورایی من بهتر از اون میدونسم چه خبره اونجا یا وقتی صحبت از فروشگاه ها میشد برای من غریبه نبود و این نشانه خوبیه که چقدر در ذهن ما دیدن این تصاویر تاثیرگذاره

دیدن زندگی کردن استاد در طبیعت سبب شد که امسال هدایت بشم به مکان های طبیعی

در انزلی در یه کلبه چوبی کنار دریا مستقر شدیم که گرچه امکان رفاهی خاصی نداشت ولی دیدن زیبایی های ساحل و بودن در کنار دریا بی نهایت لذت بخش بود. اینکه صبح بیدار شی و اولین صحنه ای که ببینی دریا باشه

اولین بار در سفر بود که همچین تحربه ای داشتم

با اینکه هر شب برای اسکان باید همه رخت خواب ها و وسایل رو از ماشین خارج میکردم ولی عجیب بود که هیچ مخالفتی نداشتم و تعجب همسرم از این تغییر من کاملا مشخص بود چون تا سال قبل همیشه من مخالف این طریق سفر بودم

شب بعد رو در قلعه رودخان فومن سپری کردیم که بی نهایت زیبا بود و شب رو در آلاچیق گذروندیم و صبح اولین منظره پیش روی من مزرعه زیبای چای بود و صدای پرندگان

با هر تجربه زیبایی ها در سفر یاد سفرنامه می افتادم و اینکه چقدر در تغییر روحیه و علایق من برای لذت بردن از زندگی تاثیرگذار بوده

وقتی در قسمت های مختلف می دیدم که چقدر راحت به بچه ها اجازه میدن خودشون رو خیس کنن، با خاک بازی کنند، و از هر محیطی لذت ببرند من هم این تغییر رو در افکار خودم ایجاد کردم و بچه ها رو برای هر تجربه ای منع نمیکردم و اونها هم تعجب کرده بودند که چرا هرچی میگن من قبول میکنم

و روزهای پایانی سفر هدایت شدیم به روستای ابراهیم آباد که هرچه بخوام از زیبایی های این مکان رویایی بگم بازم کم گفتم

چند روز در سوئیتی که بالای دره ای پر از درخت های سر سبز بود ساکن شدیم

دیدن ابرها که لابلای درخت ها حرکت میکردند و شنیدن صدای آواز پرندگان بی نهایت لذت بخش بود

و از همه مهمتر برای من تجربه توجه به کسب و کار در حین سفر بود

که از همون زیبایی ها برای توجه به کسب و کارم استفاده میکردم

رفتار استاد در سفرنامه برای من از لحاظ کسب و کار خیلی اهمیت داره

اینکه در سفر باشی و مشغول لذت بردن باشی و کسب و کارت پر رونق ادامه داشته باشه

دارم یاد میگیرم چطور میشه همه چیز رو با هم داشت و از همه زندگی لذت برد

دنبال کردن سفرنامه به من یاد داد که زیبایی همون صحنه های پیش روی من در هر لحظه از زندگی هستند

و زندگی لذت بردن از همون شرایطی است که در حال حاظر دارم

و این رمز موفقیت و پیشرفته که اگه یاد بگیرم از هرآنچه که هستم و دارم لذت ببردم در واقع من بنده سپاسگزاری هستم و این طریق زندگی کردن سبب بزرگ شدن ظرف وجود من میشه و به مرور نعمتهای بزرگتر وارد تجربه زندگی من میشه

قبل از آشنایی با استاد و حتی در سالهای اول فکر میکردم دارایی های من نشان دهنده میزان موفقیت من هستند و همیشه ثروت و موفقیت استاد عباس منش انگیزه ادامه دادن من بود ولی امروز که در شرایط کاملا متفاوتی از سال 93 هستم اطمینان دارم که تجربه های من در زندگی نشان دهنده موفقیت من است نه دارایی های من

آنچه من با خود از این دنیا میبرم دارایی ها نیست بلکه تجربیات است، احساس است، دیدن زیبایی هاست

و همین نگاه تازه خیلی به من آرامش داده، و تا حدودی عجول بودن من برای رسیدن به خواسته های بعدی و بزرگتر رو به آرامش و لذت بردن از آنچه اکنون هست تغییر داده

دیدن سفرنامه سبب شد که من یاد بگریم بیشتر به دنبال لذت بردن از پیرامون خودم باشم

خیلی از صحنه هایی که خانم شایسته به تصویر میکشند رو ما در پیرامون خودمون داریم ولی توجهی به اونها نداشتیم

همین دیشب کنار رودخانه دز نشسته بودم که توجهم به نمادی که از کلمه دزفول با حروف انگیسی درست کرده بودند و با سنگ های رنگارنگ بستر رودخانه پر شده بود جلب شد

همون لحظه به خودم گفتم این تندیس رو از فروردین اینجا نصب کردند ولی من بهش توجهی نکرده بودم

ولی وقتی دیدم بارها استاد کلی با تندیس های نوشتاری و مجسمه ها داره حال میکنه و عکس میگیره بیشتر به این تندیسی که با هنرمندی درست شده بود توجه کردم

راستی امسال کلی عکس از خودم و خانوادم در سفر گرفتم، اتفاقی که سابقه نداشته و من اصلا علاقه ای به عکس نداشتم ولی دارم عادت میکنم زیبایی ها رو به طریق مختلفی ثبت کنم

همه این توضیحات رو نوشتم که بگم استاد خیلی ممنونم

با کلام و رفتارت داری به ما یاد میدی هدف از زندگی چیه و چطور باید باشیم

حالا هر بیننده ای برداشت خودش رو داره ولی مطمئنم چون محتوای درست و سالمی داره ارائه میشه همه برداشت ها به نوبه خودش عالی و برای بیننده تاثیرگذاره

سفرنامه به من یاد داد که عباس منش زندگی خودم باشم

هر وقت احساسم میخواد بد بشه به خودم میگم الان عباس منش در چه احساسیه؟

و همیشه پاسخ میدم در لذت و شادی

یا داره آواز میخونه، یا دراز کشیده روی چمن ها، یا داره بازی میکنه یا داره بسته هاشو که از آمازون اومده باز میکنه

و همین مرور کردن سبب میشه احساسم تغییر کنه

خیلی وقتها هم به خودم میگم فرشته ها دارن از من فیلم میگیرند و در پرونده اعمالم ثبت میکنند پس خودتو جمع و جور کن

خلاصه ترفندهای زیادی دارم که احساسم رو بهتر کنم

و همه و همه حاصل دنبال کردن آموزشهای شما استاد عزیز است و البته تعهد و اشتیاق عالی که برای تجربه کردن دارم

خدا رو شکر راضی هستم، گرچه لحظاتی پیش میاد که نگران پیشرفت کار و زندگی باشم ولی خیلی کوتاه شده و بیشتر دارم یاد میگیرم به آنچه هستم توجه کنم

آنچه ایجاد کردم، آنچه از سال 93 تا به امروز در زندگیم ساختم و تغییراتی که آگاهانه ایجاد کردم

چون همه اطرافیان من در همون سبک زندگی سال 93 خودشون هستند و فقط 5 سال بزرگتر شدند

اما من تفاوتم با 5 سال گذشته عااااالیه، گرچه همه این تغییرات در کش مکش افکار منفی هیچ و پوچ جلوه داده میشه ولی خیلی بهتر از گذشته عمل میکنم

توضیحات استاد درباره افکار منفی در دوره توحید عملی ختم کلام در این باره بود و به وضوح قدرت من در منحرف کردن افکارم از توجه به منفی ها رو تقویت کرد

استاد عزیز وقتی اینجا شروع به نوشتن میکنم میل به تمام کردن ندارم

ولی چه کنم که هر آغازی را پایانی است

با تشکر نمیتونم خوبی های شما رو جبران کنم

اما تصور میکنم با عمل کردن به آموزشها شما و پیشرفت کردن میتوانم سپاسگزار خداوندم باشم که از طریق شما مرا به مسیر صحیح هدایت کرد و اطمینان دارم خوندن موفقیت های دوستانت شما را شاد خواهد کرد

پس با عمل کردنم از شما تشکر میکنم

به امید دیدارت که بسیار نزدیک است

از اون جلسه ای که دوستی رو در آمریکا دیدی و با شوق گفتی شما هم اومدی اینجا

این خواسته در من شکل گرفت که این صحنه رو تجربه کنم

و در آمریکا شما رو ملاقات کنم، و این جمله را از شما بشنوم

که در آن لحظه به شکل عملی پاسخ خوبی های شما را داده ام

به امید دیدار مرد دوست داشتنی