دیدگاه زیبا و تأثیرگذار مونا عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
الان ساعت 1و نیم شب هست اومدم طبق عادت هر شب دفترم رو باز کردم که با خدا جونم حرف بزنم و ازش سپاسگزاری کنم که اتفاقی چشمم به یه صفحه که قبلا نوشته بودم افتاد و اشکم جاری شد دوست داشتم اونو با شما به اشتراک بذارم
من و همسرم چند ماه پیش مابقی پول پیش دفتر کارمون رو باید به صاحب ملک پرداخت میکردیم یعنی قرار شد یه مبلغ بمونه و ماه بعد پرداخت کنیم و ما واقعا این مبلغ تو حسابمون نبود. به علاوه کلی بدهی و قسط دیگه ولی چیزی که تو دلمون بود یه اطمینان خاطر از اینکه خدا جور میکنه این پول رو. روزها میگذشت و خبری از مشتری و پول نبود ولی من نا امید نشدم و من هر شب تو دفترم سپاسگزاری میکردم و به خدا میگفتم خدایا شکرت که پول آقای …. زودتر از موعد پرداخت شد. البته واقعا حسم خوب بود نمیدونم ولی انگار خدا همش میگفت نگران نباش جور میشه.
بچه ها بخدا در عرض یک هفته، بارون مشتری و پول برای ما بارید نه تنها اون پول جور شد بلکه بقیه بدهی ها هم پرداخت شد من انقدر خوشحال بودم که دوست داشتم خدا رو بغل کنم چون طبق نوشته خودم 5 روز زودتر از اون موعد که قول داده بودیم خدا این پول رو جور کرد برامون و من برمیگشتم به صفحات قبل و نوشته هام رو میخوندم و اشک میریختم. این در صورتی بود که ما هنوز محصولات استاد رو نخریده بودیم و فقط از فایل های رایگان استفاده میکردیم.
تو همین سریال سفرنامه انقدر نکته من یاد گرفتم. تو همین پرسش و پاسخ ها که هر روز به خاطر بیشتر شدن آگاهی هایم از خدا سپاسگزاری میکنم. مثلا همیشه فکر میکردم این جمله که استاد روی دیوار نوشتن IN God WE TRUST رو خودشون نوشتن بعد تو یکی از کامنتهای بچه ها خوندم این شعار ایالت متحده هست بعد رفتم دیدم رو دلار امریکا این جمله نوشته شده. خوب این یعنی اینکه چقدر ایمان این مردم قوی هست. چون دارن فرکانس خوب میفرستن چون همیشه شاد هستن چون باورشون خیلی قویه. خداوند هم نعمت و برکت و ثروت رو وارد زندگیشون میکنه و ما باید یاد بگیریم که این نگاه رو جایگزین گله و شکایت کردن از اوضاع جامعه و حکومت و اقتصاد و … کنیم.
بخدا تو فایل های سفرنامه وقتی زیبایی های غروب خورشید رو میدیدم وقتی اون همه ثروت و پیشرفت و تکنولوژی رو میدیم فقط میگفتم خدایا شکرت
من واقعا به این نتیجه رسیدم که اگه ته ته دلت شک نداشته باشی و باور داشته باشی که خدا به موقع میرسه و با احساس خوب سپاسگزاری کنی واقعا برات معجزه اتفاق میفته.
استاد مهربانم و مریم عزیزم روزی چندین بار تو دفترم مینویسم که خدایا شکرت که من رو با استاد عباس منش آشنا کردی؛ خدایا شکرت که تو فضایی هستم پر از فرکانس خوب و قشنگ؛ هر شب قبل از خواب میام تو سایت و کامنتهای بچه هارو میخونم چرا که این کامنتها مثل یه گنجینه گرانبها هستن.
منتظر خواندن نظرات زیبای شما هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سفر به دور آمریکا | قسمت 105442MB31 دقیقه
- فایل صوتی سفر به دور آمریکا | قسمت 10528MB31 دقیقه
سلام دوست ارزشمندم .
امیدوارم که حالت عالی باشه و در پرتو نور خداوند برای این احساس زیبایی که داری غرق رحمت او بشوی.
واقعیتش من کامنت شما رو که خوندم جریان مهاجرتم به ترکیه یادم افتاد.
من درست در زمان اپیدمی اون بیماری ترکیه بودم .
در زمان قرنطینه دولت ترکیه ترتیبی داده بود که انواع نان تازه و آب آشامیدنی سالم بعلاوه شیر گاو تازه که توسط تانکرهای بزرگ حمل میشد،محله به محله درب خانه ها میومد و با بلندگو حضورشون رو اعلام میکردند و کارها رو برای مردم آسان کرده بودند…
اگرم میرفتی و میگفتی پولی برای نان و آب و شیر ندارم رایگان بهت هدیه میکردند.
مورد بعدی از خوبی هایی که مردم ترکیه داشتند،حیواندوستی شون بود.خداروشاهد می گیرم هیچ کجا ندیدم چنین عشقی که بین مردمشون و سگ و گربه های ترکیه جاری بود.
گربه ها و سگ ها بخشی از زندگی مردم ترکیه بودند و آزادانه در همه جای ترکیه پرسه میزدند بدون اینکه کسی بهشون آزاری برسونه.
توی تمام کوچه ها و خیابانها و پارکها مردم و یا شهرداری غذا و آب برای این حیوانات معصوم و بی دفاع گذاشته بودند .هر روز و هر روز نه اینکه فکر کنید یک روز و دو روز.
انقدر به حیوانات محبت می کردند که منی که از یک جامعه ی حیوان ستیز رفته بودم اونجا برام متحیر کننده بود.
زمانی که قرنطینه ی خانگی در ترکیه تموم شد خدا شاهده مردوزن،پیر و جوان همه و همه به فروشگاهها می رفتند و بسته های آماده مرغ ران و کتف و بال
میخریدند و سر هر کوچه و محله میذاشتند برای گربه ها و سگ ها.
من اوایل متعجب میشدم
ولی بعدش لذت میبردم و حس خوبی رو می گرفتم ازشون.
یه روز دیدم یه گربه از پنجره ی آشپزخونه ای توی محله ای که ما بودیم رفت داخل آشپزخونه
یه خانم مسن ترک داشت لب کابینت گوشت خرد میکرد
گربه هه رفت و وایساد لب کابینت و به گوشت خرد کردن خانمه نگاه میکرد دیدم خانمه چند تا تکه گوشتها رو جدا کرد و گذاشت همونجا روی کابینت جلو گربه هه.گربه هم خورد و از همون پنجره اومد بیرون.
خداشاهده اون خانم از محجبه های محلمون بود و فارغ از اینکه بگه حالا گربه نجسه یا موهاش الان میریزه نو خونه یا بگه بهم پنجه میزنه ،شکم اون گربه رو سیر کرد و من از این الگوهای مهربان استفاده کردم و وقتی به ایران برگشتم رفتارم بطور کامل با حیوانات عوض شد و نمیدونین الان چه لذتی میبرم از نوازش گربه ها و سگ ها.
چند ماه پیش یه گربه ی حامله به حیاط خونه ی من پناه آورد و من بودنش رو نوعی نشانه دیدم و هر وعده بهش غذا و آب دادم یکهفته پیش همونجا توی حیاط مون زایمان کرد .خداروشاهد می گیرم چقدر برای خودش و بچه هاش ذوق کردم حتی بهش تبریک هم گفتم.چون معتقدم که حیوانات حرفای ما رو میفهمن و واکنش نشون میدن.و چقدر تقویتش کردم تا جون گرفت و شیر خوب و مقوی به بچه هاش داد.
الان که تقریبا یک هفتشونه مثل عروسک های رنگارنگ دارن کنار همدیگه رشد می کنند و من راضیه راضیم از حمایتی که ازشون کردم.
میخام بگم اگر من مردم ترکیه رو ندیده بودم هیچ موقع انقدر با دیدگاه باز به متولد شدن بچه گربه های حیاطمون نگاه نمی کردم..اونها الگوی خیلی خوبی برای من بودند.
همه ی اینا رو گفتم که بگم حق با استاده مردم ترکیه مردم بسیار نازنینی هستند و تا اونجایی که من فهمیدم اونها هم این الگوهای خوب رو از آتاتورک که پدر معنوی همشونه و روش غیرت خاصی دارن یاد گرفتن.
من توی ترکیه فقط به زیبایی ها و نکات مثبت مردمش نگاه میکردم و هر چی هم خاطره دارم خاطرات خوبه.
از اینکه در این سایت توحیدی همراه هم هستیم سپاسگزارم
و به خدا میسپارمت.