https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/10/abasmanesh-16.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس‌منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس‌منش2023-10-30 07:34:252023-11-09 06:20:13سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 224
262نظر
توجه
اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ایمانشان در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم و پابرجا می دارد، و خدا ستمکاران [به آیاتش] را گمراه می کند، و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد. (27)
خدای عزیز و دلبر وشیرین زبونم؛نورآسمون ها و زمین،نشون به اون نشون که گفتی وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ از نور خودت به ظرف پلاستیکیِ دریافتیِ من ببار که من به صلات در سایت برای روشن شدن قلبم محتاج و نیازمندم،احساس بهشتی همنشینی با بندگان صالحت،میارزه به تموم دورهمی های دور ونزدیک،سرمستیِ نوشتن از عظمت عشق شما،با هیچ شرابی به دست آوردنی نیست.لذت فعالیت در غارحرا،با هیچ گردش و تفریحی قابل قیاس نیست،پس از علم و اگاهی خودت به درک و عقل بنده ی ضعیف و محتاجت ببار که خودت گفتی وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ
سلام به استاد عزیزتر از جانم،سلام به دلبرجانِ استادم،و به تمووووم همسفرهای چندین ماهه،شنیدین میگن آدم هارو باید توی سفر بشناسی؟دور سرتون بگردم که هرچقدر این سفر بیشتر طول میکشه،خوبی ها و قشنگی ها و زیبایی هاتون بیشتر و بیشتر بهم ثابت میشه …خداروصدهزار مرتبه شکر برای سعادت حضور درکنارتون …
یک اردو رو جاموندم ازتون،احساسم شبیه اون آهنگی بود که میگفت من ایرااانمووو،تو عِراااقی،چه فراقی،چه فراقییی:)))) والا بخدا اگر فکر کردین من از کاروان سفر به دور آمریکا،جدا شدم باید بگم سعععععععععخت در اشتباهید،اینجاااست که شاعر در وصف این کاروان و مدیر کاروان میگه:
تو رفتی ولی فکرتو،تو سر من موند
همیشه نبودت منو قلبمو ترسوند
نگو بِم که جدا شیم که من خسته ترینم
پریشون شده بودم تا وقتی تو رو دیده بودم
من پسندیدمت از دور و دلم رفته از اون شب
شدم از همه غافل شدم روتو حواس جمع
وااالا بخدااا! کجا دنبال کدوم سفر و همسفر بگردم به این قشنگی؟همین آدمی که برای کامنت نوشتن زیر این فایل انقدر ذوق داره،جمعه با ماشین اومدن دنبالش،5،6نفری اصرار که بیا بریم بیرون،هم صدا باهم میخوندن:
نگو نگو نمیام!نگو نگو نمیخوام!
منم جواب میدادم:
برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو
یارت نمیشم گرفتارت نمیشم
(با ریتم میخونید دیگه؟ حواسم بهتون هستا!)
آخرش عمه م قشنگم از لجش گفت خیلی بیشعوری که اینجوری شدی:) و بالاخره رفتن :)
خیلی بیشعوری که اینجوری شدی معنی دقیقش میشه اینکه: چرا با ما نمیای باهم تمرکز کنیم روی نکات منفی؟که پشت سر کسی که الان توی جمع نیست غیبت کنیم؟که درمورد ناخواسته ها حرف بزنیم؟که نگران سوراخ لایه اوزون باشیم؟
مگه سعیده مغز حیوون نجیب خدارو خورده که 670 روز تلاش برای ساختن شخصیت صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ رو حروم این دورهمی ها کنه؟ نه باااباااا، ازین خبرا نیست،من چندین ماهه توی سفرم …با بهترین تورلیدرها،با بهترین همسفرها،سفری که هر ثانیه ش پر از بهشت توحیدیه،پس کجا دنبال چی بگردم؟
عجیب این روز ها،همه چیز خوبه،زندگی روی خط استیبل رو به پیشرفت در جریانه،شاید از بیرون زندگی من شبیه یک آدم کوله به دوشه،که نصف ماه تو یک شهره،نصف ماه جای دیگه ولی من صدای این تبرهای آخر رو میشنوم که چه جوری داره درخت باورهای غلطم رو از کجا میکنه!صدای کلنگ های آخر رو میشنوم که به گنج پنهان خداوند داره نزدیک میشه! همون گنج پنهانی که خدا گفته:
پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.
الهی من دور سر این خدا بگردم که انقدر شیرین با آدم حرف میزنه!
خدایا تو کجایی؟
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامه‌ات شویم شپشهاات کُشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای بیادت هیهی و هیهای من
اینجاست که خدا پاسخ میده:وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ و او با شماست هرجا که باشید
خدا همین جریان جاری در زمانِ حاله…خدا همین لطافت هوای شهرم گرگانه،خدا همون عظمت صخره ی توی سریاله،خدا دستای کوچیک نیلانیکاست که وقت رفتن به مدرسه،محکم دستمو میگیرن…همون ذوق بی نهایتشون از خرید صابون دست برای مدرسه …که تموم راه خونه تا مدرسه رو رو بجای قدم زدن از ذوق میپریدن …خدا همین لحظه ست که من براشون میخونم یک دختر دارم؟اونا میگن شاه نداره …همین لذت خوندن ایه الکرسی توی راه مدرسه با دخترا که همش رو حفظ نیستن اما وقتی میگم والله سمیع و…اونا بلند میگن علیممم
خدا همین نفس هایی که با عشق میاد ومیره،همین احساس خوشبختی بی قیدو شرط،لذت خوردن چایی روی سکوی خونه پدری ونگاه کردن به ماه کامل و گوش کردن به قرآن …
قرآن …قرآن …
گنج پنهانی که روی طاقچه ی خونه بود و من هیچی ازش نمیدونستم …من کر وکور وگنگ بودم …
کی منو با قرآن آشنا کرد..؟کی بهم یاد داد چطور بخونمش؟چطور بفهممش…؟چه جوری از خدا سوال بپرسم و از قرآنش جواب بگیرم؟چطور ساعت ها غرق کشف کردن قانون توی آیه های خدا بشم …؟
استاد اونجا که داشتید از صخره میومدین پایین،دلم میخواست به اون خانوم پیرهن صورتی بگم،کاش بدونی کی کنارت وایساده،کاش بدونی به چه انسانی داری کمک میکنی چطور از صخره بیاد پایین،کاش میتونستی عظمت این عشق رو درک کنی…
عشقی که من رو با خدا آشتی داد،که زبان فهم قرآن رو بهم یاد داد …که برای تموم زندگیم راه و روش پیش پام گذاشت….
استاد همش 4 جلسه از دوره احساس لیاقت گذشته،با اینکه هنوز حق مطلب رو ادا نکردم،هنوز تمرین ها درست حل نشده،به آرامشی رسیدم که همش به خودم میگم پس تا قبل ازین دوره داشتم چیکار میکردم؟
آرامشی که ذهن و روحم در یکراستا قرار داده،که انسان هاروبه خدمت من درآورده مثل وقتیکه دارم میرم شیفت به این فکر میکنم لباس فرمم رو داده بودم رختشور خونه،باید برم دنبالش،بعد دم در بخش خدماتون رو میبینم که لباسم دستشه و بدون هیچ زحمتی برام آوردتش ….
آرامشی که برام عشق و محبت من حیث لایحتسب شده،مثل وقتیکه همه میدونن من از جمع فراری و مایل به تنهاییم،باز همش میخوان منو ببینن،با من ارتباط داشته باشند،با اینکه شاید هیچ صحبت خاصی بین ما ردو بدل نشه،چون راهمون از هم جداست،ولی وقتی میخوام از فریدونکنار بیام گرگان،صدبار زنگ میزنند کی میرسی پس؟
آرامشی که وقتی همکارم رو سر cpr میبینم،توی اون شرایط که خیلی وقت صحبت کردن و شیطونی کردن نیست،یک ساعت بعد این sms رو ازش دریافت میکنم که
چقدر دلم برای باهم شیفت دادن تنگ شده بود،باهم خندیدن،عاشقتم
آرامشی که باعث شده هدنرسی که برای همه مایه ی عذابه،برای اینکه چندتا مریض رو به من بسپره،ازم اجازه میگیره :)میگه اشکال نداره فلان تخت رو بدم بهت؟ بعد جمله ش رو اینجوری ادامه میده: آخه میخوام توی سیستم برات بهره وری بیشتر بزنم :) همون هند نرسی که نودونه درصد بچه ها ازش مینالنا!!!!
رئیس بیمارستانی که همه ازش فراری ان و میگن این آدم دنبال دردسر درست کردنه،به من میرسه یک لبخند از ته قلبش میزنه و بهم میگه خسته نباشی،ممنون از زحمتات :)))
همسری که رفتارهاش صدوهشتاد درجه عوض شده،کسی که از خرید و بازار رفتن فراری بود،خودش برنامه بازار گردی میریزه،میگه بیا با بچه ها بریم مرکز خرید، هرچی لازم دارین بخرم براتون!
من که همون آدمم استاد …چطور رفتار جهان داره با من انقدر تغییر میکنه؟من هنوز یک قدم توی ساختن احساس لیاقت پیش نرفتم، نشونه های پول داره از همه طرف میاد،پول هایی از جایی که فکرش رو نمیکنم!!!
حتی توی حین نوشتن این کامنت دوتا واریزی داشتم که نمیدونم از کجا بود!!!!
و قهقه ی مستانه ی من از عشق خدا و قوانین ثابتش …
هیچ وقت نشده بود هشت روز از ماه بگذره،و من با چندمیلیون خرجی که توی همین یک هفته کردم ،باز انقدر توی حسابم پووول باشه!!!
فقط الله میدونه تا پایان این دوره،چه معجزاتی قراره رقم بخوره … و چه پاداش های پنهانی در راهه ….
مثل فراوانی همین بارونی که داره از آسمون میباره ….
فقط با برداشتن پای مبارکم از ترمزِ عدم احساس لیاقت
الان بهتر میفهمم صحبت های استاد رو درجلسه یک که گفت:
عاشقانه میخوام توی این دوره به شما کمک کنم که اون احساس ارزشمندی و اون احساس لیاقت درونی خودتون رو پیدا کنید،بی قید وشرط برای خودتون ارزش قائل باشید و خودتون رو دوست داشته باشید
وبعد ببینید جهان چه پاداش هایی رو میده به افرادی که خودشون برای خودشون ارزش قائل هستند.
و ببینید که چقدر شما آسون میشوید برای آسانی ها و چقدر اتفاقات خوبی براتون رخ میده،وقتی از درون احساس ارزشمندی میکنید!
این تازه شروع داستانه …شروع بهره برداری از ساختن جنگلِ رویاهایی که رویا نیستند…
آنانند که از سوی پروردگارشان بر [راهِ] هدایت اند و آنانند که رستگارند.
خدایا ازت سپاسگزارم که بهت فرصت یک صلات دیگه دادی تا قلبم رو به نور ایمانت روشن کنم،سعادت هم نشینی با بندگان صالحت رو داشته باشم و بهم اجازه دادی شیرینی آیه های قرآن رو با قلبم مزه مزه کنم و هوای مهربانیت رو نفس بکشم.
خدایا برای این احساس خوشبختی بی قیدوشرط ازت سپاسگزارم.
سلام وسلامتی و عشق ونور الله به روی ماه برادرم،علی آقاخردادیان!
اینجا همه چیز عالیست ؟آنجا چطور؟
روی کیفیت کار تمرکز کردین؟کلیپ آموزشی که براتون فرستادم چندبار نگاه کردین؟ :)
من خیلی روی امتحان هام سختگیرماااا،یک چرخش اشتباه!یک بشکن نابجا،امتیاز منفی داره:)))) این پیام رو به داداش رسول هم برسونید،آخر آبان امتحان میان ترم دارید:)
راستی موادِ جدید دارم براتون،ازین آهنگا که هم میشه دم پنجره وایسی برای خدا بخونیش،هم باهاش شلنگ تخته بندازی :) قابلیت اینم داره ظرف هارم به رقص دربیاره خودشون شسته بشن :)
ببینم با این آهنگ چی طراحی میکنید برای 5 نمره طراحی رقص آخر ترم!
خیلی از لطفتون ممنونم یکبار دیگه سخاوتمندانه برام نوشتید و من رو غرق رحمت و عشق خداوند کردید.
واقعا کجا؟دنبال چی بگردیم؟
وقتی تنها با عشق بازی با الله،همه چیز در بهترین زمان و مکان از بهترین مسیرش اتفاق میفته…
من که این احساس خوشبختی بی قیدو شرط رو ،این روشنی قلبم رو با هیچ چیز عوض نمیکنم.
همیشه به خودشم میگم،میگم ببین پِسر! برای تجربه ی جهنم اصلا نیازی به مرگ نیست!اگر یک لحظه نورت رو گم کنم،گرمای آتیش نبودنت رو با تموم وجودم حس میکنم….
پس آنی و کمتر از آنی من رو به حال خودم وانگذار که من برای وصل بودن به نورت هم بهت فقیر ومحتاج و نیازمندم …
میدونی داداش؟همه چیز خیلی جادویی اتفاق میفته …هرچقدر بیشتر سر تعظیم و بندگی و محتاجی برای این ارباب خم میکنی،عزت و احترام و ثروت و نعمت بیشتری رو وارد زندگیت میکنه …
نه اینکه به بندگی من احتیاجی داشته باشه!من توی نقشه ی کیهانش حتی اندازه ی زیر پونز هم نیستم …نه!
قانون جهانش اینه …مسیر دریافت نعمت هاش اینه …
عشق بازی کن!غرق احساس خوب شو و بعد…جایزه هات رو بردار…
میخوام دور سر این خدا و این نور و این عشق تا آخرین لحظه ی عمرم بگردم و بعد هم هرجا گفت زندگی تموم …بگم چشم رئیس!بغلم کن بریم …من به آغوشت ازخودت محتاج ترم ….
ازتون ممنونم که برام نوشتید و باعث شدید باز هم غرق عشق بازی با خدابشم…
سلام و سلامتی و عشق و نور الله به قلب و روح توحیدی قشنگت
ازت ممنونم که برام نوشتی عزیزدلم،خیلی لذت بردم از خط به خط کامنتت
هاجر عزیزم،دعوتت میکنم از (سایت دانشنامه ی اسلامی) به سوره ی سجده گوش بدی تا وقتی داری سجده واجب به درگاه این فرمانروا میزنی و ذکر های قشنگ رو زیر لبت تکرار میکنی،نور الله رو به چشمت ببینی چطور قلب وروحت رو روشن میکنه …
سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت الله به جسم و جان و روح توحیدیت
بوسه های فراوان به صورت قشنگِ مثل ماهت
خدا میدونه من چقدر دوستت دارم و چقدر لذت میبرم انقدر خوب روی خودت کار میکنی،انقدر تعهدت داری
پاکیزه ی قشنگم،مرسی برای این ایمانت
مرسی که برای اجرای توحید در عمل انقدر خوب داری تلاش میکنی
بهت افتخار میکنم رفیق،بدون که خدا بهت افتخار میکنه
اندکی صبر، سحر نزدیک است …
رفیق جانم،من هرجا کم میارم،میرم پمپ بنزین،با فایل توحید عملی9 یک باک پرررر غرق قدرت الله میشم و دوباره با انرژی دستمو میزارم روی پای خودم و از جام پا میشم و دوباره مسیر رو با قدرت پیش میبرم.بهت پیشنهاد میدم به این فایل زیاد گوش کنی.
دوستت دارم بینهایت،و دعا میکنم در بهترین زمان ومکان ببینمت و سخت و محکم در آغوشم بگیرمت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ ﴿٢4﴾
آیا ندانستی که خدا چگونه مثلی زده است؟ کلمه پاک [که اعتقاد واقعی به توحید است] مانند درخت پاک است، ریشه اش استوار و پابرجا و شاخه اش در آسمان است.
تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿٢5﴾
میوه اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانی می دهد. و خدا مَثَل‌ها را برای مردم می زند تا متذکّر حقایق شوند.
وَمَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ ﴿٢6﴾
و مَثَل کلمه ناپاک [که عقاید باطل و بی پایه است] مانند درخت ناپاک است که از زمین ریشه کن شده و هیچ قرار و ثباتی ندارد. (26)
یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ ۖ وَیُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ ۚ وَیَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ ﴿٢٧﴾
خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ایمانشان در زندگی دنیا و آخرت ثابت قدم و پابرجا می دارد، و خدا ستمکاران [به آیاتش] را گمراه می کند، و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد. (27)
=======================================================================================
خدای عزیز و دلبر وشیرین زبونم؛نورآسمون ها و زمین،نشون به اون نشون که گفتی وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ از نور خودت به ظرف پلاستیکیِ دریافتیِ من ببار که من به صلات در سایت برای روشن شدن قلبم محتاج و نیازمندم،احساس بهشتی همنشینی با بندگان صالحت،میارزه به تموم دورهمی های دور ونزدیک،سرمستیِ نوشتن از عظمت عشق شما،با هیچ شرابی به دست آوردنی نیست.لذت فعالیت در غارحرا،با هیچ گردش و تفریحی قابل قیاس نیست،پس از علم و اگاهی خودت به درک و عقل بنده ی ضعیف و محتاجت ببار که خودت گفتی وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ
=======================================================================================
سلام به استاد عزیزتر از جانم،سلام به دلبرجانِ استادم،و به تمووووم همسفرهای چندین ماهه،شنیدین میگن آدم هارو باید توی سفر بشناسی؟دور سرتون بگردم که هرچقدر این سفر بیشتر طول میکشه،خوبی ها و قشنگی ها و زیبایی هاتون بیشتر و بیشتر بهم ثابت میشه …خداروصدهزار مرتبه شکر برای سعادت حضور درکنارتون …
یک اردو رو جاموندم ازتون،احساسم شبیه اون آهنگی بود که میگفت من ایرااانمووو،تو عِراااقی،چه فراقی،چه فراقییی:)))) والا بخدا اگر فکر کردین من از کاروان سفر به دور آمریکا،جدا شدم باید بگم سعععععععععخت در اشتباهید،اینجاااست که شاعر در وصف این کاروان و مدیر کاروان میگه:
تو رفتی ولی فکرتو،تو سر من موند
همیشه نبودت منو قلبمو ترسوند
نگو بِم که جدا شیم که من خسته ترینم
پریشون شده بودم تا وقتی تو رو دیده بودم
من پسندیدمت از دور و دلم رفته از اون شب
شدم از همه غافل شدم روتو حواس جمع
وااالا بخدااا! کجا دنبال کدوم سفر و همسفر بگردم به این قشنگی؟همین آدمی که برای کامنت نوشتن زیر این فایل انقدر ذوق داره،جمعه با ماشین اومدن دنبالش،5،6نفری اصرار که بیا بریم بیرون،هم صدا باهم میخوندن:
نگو نگو نمیام!نگو نگو نمیخوام!
منم جواب میدادم:
برو برو برو برو برو برو برو برو برو برو
یارت نمیشم گرفتارت نمیشم
(با ریتم میخونید دیگه؟ حواسم بهتون هستا!)
آخرش عمه م قشنگم از لجش گفت خیلی بیشعوری که اینجوری شدی:) و بالاخره رفتن :)
خیلی بیشعوری که اینجوری شدی معنی دقیقش میشه اینکه: چرا با ما نمیای باهم تمرکز کنیم روی نکات منفی؟که پشت سر کسی که الان توی جمع نیست غیبت کنیم؟که درمورد ناخواسته ها حرف بزنیم؟که نگران سوراخ لایه اوزون باشیم؟
مگه سعیده مغز حیوون نجیب خدارو خورده که 670 روز تلاش برای ساختن شخصیت صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ رو حروم این دورهمی ها کنه؟ نه باااباااا، ازین خبرا نیست،من چندین ماهه توی سفرم …با بهترین تورلیدرها،با بهترین همسفرها،سفری که هر ثانیه ش پر از بهشت توحیدیه،پس کجا دنبال چی بگردم؟
عجیب این روز ها،همه چیز خوبه،زندگی روی خط استیبل رو به پیشرفت در جریانه،شاید از بیرون زندگی من شبیه یک آدم کوله به دوشه،که نصف ماه تو یک شهره،نصف ماه جای دیگه ولی من صدای این تبرهای آخر رو میشنوم که چه جوری داره درخت باورهای غلطم رو از کجا میکنه!صدای کلنگ های آخر رو میشنوم که به گنج پنهان خداوند داره نزدیک میشه! همون گنج پنهانی که خدا گفته:
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿سجده١٧﴾
پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.
الهی من دور سر این خدا بگردم که انقدر شیرین با آدم حرف میزنه!
خدایا تو کجایی؟
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامه‌ات شویم شپشهاات کُشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای بیادت هیهی و هیهای من
اینجاست که خدا پاسخ میده:وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ و او با شماست هرجا که باشید
خدا همین جریان جاری در زمانِ حاله…خدا همین لطافت هوای شهرم گرگانه،خدا همون عظمت صخره ی توی سریاله،خدا دستای کوچیک نیلانیکاست که وقت رفتن به مدرسه،محکم دستمو میگیرن…همون ذوق بی نهایتشون از خرید صابون دست برای مدرسه …که تموم راه خونه تا مدرسه رو رو بجای قدم زدن از ذوق میپریدن …خدا همین لحظه ست که من براشون میخونم یک دختر دارم؟اونا میگن شاه نداره …همین لذت خوندن ایه الکرسی توی راه مدرسه با دخترا که همش رو حفظ نیستن اما وقتی میگم والله سمیع و…اونا بلند میگن علیممم
خدا همین نفس هایی که با عشق میاد ومیره،همین احساس خوشبختی بی قیدو شرط،لذت خوردن چایی روی سکوی خونه پدری ونگاه کردن به ماه کامل و گوش کردن به قرآن …
قرآن …قرآن …
گنج پنهانی که روی طاقچه ی خونه بود و من هیچی ازش نمیدونستم …من کر وکور وگنگ بودم …
کی منو با قرآن آشنا کرد..؟کی بهم یاد داد چطور بخونمش؟چطور بفهممش…؟چه جوری از خدا سوال بپرسم و از قرآنش جواب بگیرم؟چطور ساعت ها غرق کشف کردن قانون توی آیه های خدا بشم …؟
استاد اونجا که داشتید از صخره میومدین پایین،دلم میخواست به اون خانوم پیرهن صورتی بگم،کاش بدونی کی کنارت وایساده،کاش بدونی به چه انسانی داری کمک میکنی چطور از صخره بیاد پایین،کاش میتونستی عظمت این عشق رو درک کنی…
عشقی که من رو با خدا آشتی داد،که زبان فهم قرآن رو بهم یاد داد …که برای تموم زندگیم راه و روش پیش پام گذاشت….
استاد همش 4 جلسه از دوره احساس لیاقت گذشته،با اینکه هنوز حق مطلب رو ادا نکردم،هنوز تمرین ها درست حل نشده،به آرامشی رسیدم که همش به خودم میگم پس تا قبل ازین دوره داشتم چیکار میکردم؟
آرامشی که ذهن و روحم در یکراستا قرار داده،که انسان هاروبه خدمت من درآورده مثل وقتیکه دارم میرم شیفت به این فکر میکنم لباس فرمم رو داده بودم رختشور خونه،باید برم دنبالش،بعد دم در بخش خدماتون رو میبینم که لباسم دستشه و بدون هیچ زحمتی برام آوردتش ….
آرامشی که برام عشق و محبت من حیث لایحتسب شده،مثل وقتیکه همه میدونن من از جمع فراری و مایل به تنهاییم،باز همش میخوان منو ببینن،با من ارتباط داشته باشند،با اینکه شاید هیچ صحبت خاصی بین ما ردو بدل نشه،چون راهمون از هم جداست،ولی وقتی میخوام از فریدونکنار بیام گرگان،صدبار زنگ میزنند کی میرسی پس؟
آرامشی که وقتی همکارم رو سر cpr میبینم،توی اون شرایط که خیلی وقت صحبت کردن و شیطونی کردن نیست،یک ساعت بعد این sms رو ازش دریافت میکنم که
چقدر دلم برای باهم شیفت دادن تنگ شده بود،باهم خندیدن،عاشقتم
آرامشی که باعث شده هدنرسی که برای همه مایه ی عذابه،برای اینکه چندتا مریض رو به من بسپره،ازم اجازه میگیره :)میگه اشکال نداره فلان تخت رو بدم بهت؟ بعد جمله ش رو اینجوری ادامه میده: آخه میخوام توی سیستم برات بهره وری بیشتر بزنم :) همون هند نرسی که نودونه درصد بچه ها ازش مینالنا!!!!
رئیس بیمارستانی که همه ازش فراری ان و میگن این آدم دنبال دردسر درست کردنه،به من میرسه یک لبخند از ته قلبش میزنه و بهم میگه خسته نباشی،ممنون از زحمتات :)))
همسری که رفتارهاش صدوهشتاد درجه عوض شده،کسی که از خرید و بازار رفتن فراری بود،خودش برنامه بازار گردی میریزه،میگه بیا با بچه ها بریم مرکز خرید، هرچی لازم دارین بخرم براتون!
من که همون آدمم استاد …چطور رفتار جهان داره با من انقدر تغییر میکنه؟من هنوز یک قدم توی ساختن احساس لیاقت پیش نرفتم، نشونه های پول داره از همه طرف میاد،پول هایی از جایی که فکرش رو نمیکنم!!!
حتی توی حین نوشتن این کامنت دوتا واریزی داشتم که نمیدونم از کجا بود!!!!
و قهقه ی مستانه ی من از عشق خدا و قوانین ثابتش …
هیچ وقت نشده بود هشت روز از ماه بگذره،و من با چندمیلیون خرجی که توی همین یک هفته کردم ،باز انقدر توی حسابم پووول باشه!!!
فقط الله میدونه تا پایان این دوره،چه معجزاتی قراره رقم بخوره … و چه پاداش های پنهانی در راهه ….
مثل فراوانی همین بارونی که داره از آسمون میباره ….
فقط با برداشتن پای مبارکم از ترمزِ عدم احساس لیاقت
الان بهتر میفهمم صحبت های استاد رو درجلسه یک که گفت:
عاشقانه میخوام توی این دوره به شما کمک کنم که اون احساس ارزشمندی و اون احساس لیاقت درونی خودتون رو پیدا کنید،بی قید وشرط برای خودتون ارزش قائل باشید و خودتون رو دوست داشته باشید
وبعد ببینید جهان چه پاداش هایی رو میده به افرادی که خودشون برای خودشون ارزش قائل هستند.
و ببینید که چقدر شما آسون میشوید برای آسانی ها و چقدر اتفاقات خوبی براتون رخ میده،وقتی از درون احساس ارزشمندی میکنید!
این تازه شروع داستانه …شروع بهره برداری از ساختن جنگلِ رویاهایی که رویا نیستند…
مثل شروع بزرگترین سوره ی قرآن:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
الم﴿١﴾
الف، لام، میم
ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿٢﴾
در این کتاب هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکاران هدایت است
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿٣﴾
آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.
وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿4﴾
و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند.
أُولَٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿5﴾
آنانند که از سوی پروردگارشان بر [راهِ] هدایت اند و آنانند که رستگارند.
خدایا ازت سپاسگزارم که بهت فرصت یک صلات دیگه دادی تا قلبم رو به نور ایمانت روشن کنم،سعادت هم نشینی با بندگان صالحت رو داشته باشم و بهم اجازه دادی شیرینی آیه های قرآن رو با قلبم مزه مزه کنم و هوای مهربانیت رو نفس بکشم.
خدایا برای این احساس خوشبختی بی قیدوشرط ازت سپاسگزارم.
بوس به کله ت خدا
سلام وسلامتی و عشق ونور الله به روی ماه برادرم،علی آقاخردادیان!
اینجا همه چیز عالیست ؟آنجا چطور؟
روی کیفیت کار تمرکز کردین؟کلیپ آموزشی که براتون فرستادم چندبار نگاه کردین؟ :)
من خیلی روی امتحان هام سختگیرماااا،یک چرخش اشتباه!یک بشکن نابجا،امتیاز منفی داره:)))) این پیام رو به داداش رسول هم برسونید،آخر آبان امتحان میان ترم دارید:)
راستی موادِ جدید دارم براتون،ازین آهنگا که هم میشه دم پنجره وایسی برای خدا بخونیش،هم باهاش شلنگ تخته بندازی :) قابلیت اینم داره ظرف هارم به رقص دربیاره خودشون شسته بشن :)
ببینم با این آهنگ چی طراحی میکنید برای 5 نمره طراحی رقص آخر ترم!
ماه و مهتاب شبای تیر و تارم
تنها کسی که من بهش علاقه دارم
به خاطرت سر به بیابونم میذارم
یارم و دلدارم و دنیامو نگارم
فدای چشمون سیاه شیرینم جان جان
هر چی میپوشی بهت میاد شیرینم جان جان
دوست دارم خیلی زیاد شیرینم جان جان
هر چی میخوای سرم بیار شیرینم جان جان
سلام به رفیق دلبرم،حال دلت چطوره رفیق؟
بوس به کله ی قشنگت!
نامبرده همیشه برای لبخند قشنگ عکس پروفایلت غش و ضعف میره :)
مرررسی که هستی
مرررسی که برام مینوسی
مررررسی که انقدر خوبی…
بِببببییییییییین!
خبرت هست که ازخوبی خود بیخبری
بخدا خوبتر از خوبتر از خوبتری
به چه مانند کنم درهمه آفاق تورا
هرچه درذهن من آید تو ازآن خوبتری
به امید دیدار لبخند قشنگت در بهترین زمان و مکان رفیقِ دلبر
سلام به مریم مقدس غارحرا،سلام به روی ماهت رفیق
ازت ممنون و سپاسگزارم که لطف کردی و برام نوشتی
کلی کیف کردم از تجربیاتت که با استفاده از قانون خلقش کردی،خداروصدهزارمرتبه شکر برای قوانین ثابتی که برای همه براحتی قابل دسترس و استفاده ست.
نوش جانت عزیزم،انشالله همین مسیر رو با قدرت پیش ببری و خالق تموم زندگیت باشی همیشه
بوس به کله ی مبارک خودت و صورت ماهه فرشته ی 50 روزه ت.
در پناه الله یکتا باشید همیشه.
قلبِ فراوانِ فراوان
سلام به فرشته ی فرشته،رفیق عزیز غارحرای من
قلب روشنت رو میبوسم و ازت سپاسگزارم برای نقطه ی آبی پراز مهرت
قلبم به نوری که فرستادی روشن شد،الهی که تموم زندگیت غرق نور خدا باشه دلبر
دعا میکنم مدیر کیهان و کهکشان ها،بزودی انسان های هم مدار رو بهم برسونه که حتی تفریحات و دورهمی و بزن برقصمون،صلات خدا باشه …
دووستتت دارم رفیق و به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
سلام به برادر عزیزم،آقا محمدحسین
بینهایت سپاسگزارم که لطف کردید و برام نوشتید.
تحسین شما،تجلی قلب روشن شماست،ممنونم که سخاوتمندانه من رو غرق رحمت الله کردید.
از خداوند براتون از هرچیز که خودتون میخواید،بهترینِ بهترین هارو درخواست میکنم.
درپناه نورآسمون ها و زمین باشید همیشه
قلبِ فراوان
سلام به برادر عزیزم،آقاجواد
خیلی از لطفتون ممنونم یکبار دیگه سخاوتمندانه برام نوشتید و من رو غرق رحمت و عشق خداوند کردید.
واقعا کجا؟دنبال چی بگردیم؟
وقتی تنها با عشق بازی با الله،همه چیز در بهترین زمان و مکان از بهترین مسیرش اتفاق میفته…
من که این احساس خوشبختی بی قیدو شرط رو ،این روشنی قلبم رو با هیچ چیز عوض نمیکنم.
همیشه به خودشم میگم،میگم ببین پِسر! برای تجربه ی جهنم اصلا نیازی به مرگ نیست!اگر یک لحظه نورت رو گم کنم،گرمای آتیش نبودنت رو با تموم وجودم حس میکنم….
پس آنی و کمتر از آنی من رو به حال خودم وانگذار که من برای وصل بودن به نورت هم بهت فقیر ومحتاج و نیازمندم …
میدونی داداش؟همه چیز خیلی جادویی اتفاق میفته …هرچقدر بیشتر سر تعظیم و بندگی و محتاجی برای این ارباب خم میکنی،عزت و احترام و ثروت و نعمت بیشتری رو وارد زندگیت میکنه …
نه اینکه به بندگی من احتیاجی داشته باشه!من توی نقشه ی کیهانش حتی اندازه ی زیر پونز هم نیستم …نه!
قانون جهانش اینه …مسیر دریافت نعمت هاش اینه …
عشق بازی کن!غرق احساس خوب شو و بعد…جایزه هات رو بردار…
میخوام دور سر این خدا و این نور و این عشق تا آخرین لحظه ی عمرم بگردم و بعد هم هرجا گفت زندگی تموم …بگم چشم رئیس!بغلم کن بریم …من به آغوشت ازخودت محتاج ترم ….
ازتون ممنونم که برام نوشتید و باعث شدید باز هم غرق عشق بازی با خدابشم…
الهی که تموم زندگیتون به نور خداوند روشن باشه…
قلبِ فراوانِ فراوان
سلام به رفیق دلبرِ غارحرای من
سلام و سلامتی و عشق و نور الله به قلب و روح توحیدی قشنگت
ازت ممنونم که برام نوشتی عزیزدلم،خیلی لذت بردم از خط به خط کامنتت
هاجر عزیزم،دعوتت میکنم از (سایت دانشنامه ی اسلامی) به سوره ی سجده گوش بدی تا وقتی داری سجده واجب به درگاه این فرمانروا میزنی و ذکر های قشنگ رو زیر لبت تکرار میکنی،نور الله رو به چشمت ببینی چطور قلب وروحت رو روشن میکنه …
منم از دعای خیرت محروم نکن رفیق
دوستت دارم و قلبِ فراوان برای تو نازنین
ای ماهِ شتابان… ای عزیزتر از جان
ای یارِ دل انگیز؛ ای وسوسه انگیز!
ای خوب تر از خوب
آرامشِ مطلوب
از کجا آمدی؟ از کجـا آمـدی؟
سلام به دلنشین ترین دختر غارحرا
سلام رفیق دلبرم
سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت الله به جسم و جان و روح توحیدیت
بوسه های فراوان به صورت قشنگِ مثل ماهت
خدا میدونه من چقدر دوستت دارم و چقدر لذت میبرم انقدر خوب روی خودت کار میکنی،انقدر تعهدت داری
پاکیزه ی قشنگم،مرسی برای این ایمانت
مرسی که برای اجرای توحید در عمل انقدر خوب داری تلاش میکنی
بهت افتخار میکنم رفیق،بدون که خدا بهت افتخار میکنه
اندکی صبر، سحر نزدیک است …
رفیق جانم،من هرجا کم میارم،میرم پمپ بنزین،با فایل توحید عملی9 یک باک پرررر غرق قدرت الله میشم و دوباره با انرژی دستمو میزارم روی پای خودم و از جام پا میشم و دوباره مسیر رو با قدرت پیش میبرم.بهت پیشنهاد میدم به این فایل زیاد گوش کنی.
دوستت دارم بینهایت،و دعا میکنم در بهترین زمان ومکان ببینمت و سخت و محکم در آغوشم بگیرمت.
بوس به کله ت،باشه ؟
سلام به هلن عزیزم،چه اسم قشنگ وشیرینی داری رفیق
ازت ممنونم که لطف کردی و برام نوشتی عزیزم.
قلب روشنت رو میبوسم و دعا میکنم تموم زندگیت به نور الله،روشن باشه و همیشه غرق احساس عمیق خوشبختی باشی.
دوستت دارم و به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
قلبِ فراوانِ فراوان