دیدگاه زیبا و تاثیرگذار بهار عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
این اولین کامنت من در سایت بعد از 8 ماه گوش دادن به فایل های رایگان استاد (حدود دو سوم فایل ها که هنوز فایل های سفر به دور امریکا و سریال زندگی در بهشت رو شروع نکردم و آغاز دیدن سفر به دور آمریکا با این سفر جدید برای من رقم خورد) و مصادف شد با اولین کامنت در این فایل امشب بعد از چندبار چک کردن سایت گفتم خدایا یعنی میشه رفرش کنم صفحه رو و فایل جدید باشه و دیدم بله به به فایل جدید.
بنا به گفته استاد میخوام شروع کنم تحسین زیبایی هارو و ردپا بگذارم برای ادامه رشد و تغییر.
استاد منِ منفی نگر در تمام عمر، دارم یاد میگیرم از شما دیدن و تحسین زیبایی هارو.
از دریاچه فوق العاده بزرگ و آب شفافی که داشت وزش باد و حرکتی که اب داشت برای اینکه راکد نشه و این به من این پیامو داد راکد نباش یک جا ساکن نباش و حرکت کن تا زلال و شفاف باشی تا تازه باشی و طراوتت رو حفظ کنی تا دچار رکود نشی
واقعا دوست داشتم که یک قایق میداشتم و درون اون دریاچه زیبا حرکت میکردم.
از آسمان آبی بگم که انگار با گواش نقاشی شده بود و ابرهای سفیدی که مثل پنبه جایگذاری شده بودن
از طبیعت کنار دریاچه که چند رنگ نارنجی و سبز و زرد و قهوه ایی رو کنار هم داشت و ترکیب اینها کنار هم خیلی قشنگ بود
از سه تا گل بنفش رنگی که کنار سنجاب بود و وسط اون سبزی متفاوت و خاص بود و میدرخشید.
از کوه هایی که شکوه و عظمت رو به من نشون میدادن
از درختان سبزی که تمام قد ایستاده بودن کنار هم به صورت طبقه ایی و قشنگی کوه رو چند برابر کرده بودن دیدن این درخت ها و زیاد بودنشون باور فراوانی رو در من ایجاد کرد
از مریم جونی که نگاه کردن بهش حس خوبی به من میده چه قدر ناز و کیوتی مریم جون با اون لباس صورتی و چه قدر تحسین کردم مریم جونو که داشتن خودشون موهاشونو کوتاه میکردن و این توانمندی به چشم من اومد. چون همیشه از دیگران خواهش میکردم برای کوتاه کردن موهام و این توانمندی و خودکفا بودن خیلی خوب بود.
این نکته رو بگم که: در دنیایی که جامعه این باور رو به خانمها میده که برای زیبا بودن بی نقص بودن در ظاهرت کلی هزینه کن و زمان بذار، استاد با جمله اینکه شما حتی بدون مو هم زیبایی احساس ارامش رو منتقل کردن احساس اینکه زیبایی در درون آدم هاست – جدا از آراستگی ظاهری – و مریم جون همه جوره زیباست.
از تغییرات استاد من این چند وقت فایل های قبلی رو میدیدم و این ورزیدگی بدن استاد و این حجم از تغییر در ظاهر من رو شگفت زده کرد و اصلا باورم نمیشه که ایشون همون استادن با این حجم از تغییرات، این نشون میده که اگر بخوایم میشه.
از سکه ایی که در دل طبیعت پیدا شد و این رو یک نشونه بدونیم برای هممون که ثروت وارد زندگیمون میشه بیشتر و بیشتر و اینکه ثروت خدا روی زمین زیاده کافیه روی خودت کار کنی باورهاتو درست کنی و ثروت هارو از روی زمین خدا جمع کنی و برای خودت لذت ببری.
تصویر آخری که در ذهن من ثبت شد دیدن عروس و داماد بسیار ساده و خندان در کنار اون چند شخصی که داشتن از اون صحنه عبور میکردن با عصا و سنشون بالا بود یک پیام رو به من داد اینکه اون عکاسی عروسی تولد مدرسه دانشگاه شاغل شدن هر کدوم یک فریم از زندگیه یک شات از هر بخش زندگیه یک تیکه از پازل و در نهایت کهنسالی و پیری که جز تیکه های اخر پازل هست انیمیشین up رو برای من یادآوری کرد و پیامش برای من این بود که از صحنه به صحنه و تیکه تیکه پازل زندگیم لذت ببرم. کاری که تا به حال انجام ندادم….
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 218498MB26 دقیقه
به نام الله
به رسم بندگی با هدایت پروردگارم آغاز می کنم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ ﴿٢٩﴾
چون موسی آن مدت را به پایان برد و با خانواده اش رهسپار [مصر] شد، از جانب طور آتشی دید، به خانواده اش گفت: درنگ کنید که من آتشی دیدم، [می روم] شاید خبری از آن برای شما بیاورم یا پاره ای از آتش را می آورم تا گرم شوید.
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبَارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یَا مُوسَىٰ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿٣٠﴾ القصص
چون نزد آن آمد، از جانب راست آن وادی در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا رسید که ای موسی! یقیناً منم خدا پروردگار جهانیان،
سلام و عشق و ارادت خدمت استاد الاساتیدم و بهترین درودهای خدا تقدیم یار بهشتیشون.
سلام به همه عزیزان و رفقای جان.
نمی دونم اون زمانیکه موسی به خانواده اش گفت صبر کنید تا برم از اون آتش بهره ای براتون بیارم تا گرم بشید یا خبری بگیرم، چه مدت طول کشید تا برگشت. چه برگشتنی! مدهوش و شیدای دیدار…. یک لحظه ناخودآگاه خودم رو بجای موسی تصور کردم که رفتم از سر درماندگی توی بیابون و باد و بوران تقاضای کمک بکنم، دنبال یه شعله کوچیک آتش می گردم و بعد به جایی هدایت میشم که صدایی به من میگه تو در وادی ایمن و بقعه مبارکه طوی هستی. فاخلع نعلیک کفشاتو دربیار. من رب هستم. من همونم که در دلت پنهانم کردی و به اتکای من از کشته شدن به این بیابون گریختی. و من در همین بیابون باهات قرار گذاشتم.
حالا بیاد پیش خانواده چی بگه؟ اصلا این آدم همون آدم سابقه مگه؟ شخص ذات مقدس خدا باهاش حرف زده. دیگه شده موسی کلیم الله.
هم کلام خدا شده.
چقدر من لذت میبرم وقتی از موسی میخونم. چقدر بهم آرامش میده که من میتونم کسی مثل موسی بشم. و هستم. چون من یک انسانم و موسی هم….
خدا منو با همون عشقی آفریده که موسی رو…
الهی چه میکنی با من؟ به خودت پناه میارم از دور شدن از خودت.
ابتدای فایل که اون صحنه بی نظیر دریاچه رو نشون دادید، اون آب گاه زمردین و گاه لاجوردی، با طراحی دست هنرمند پرورگار که بر اساس گیاهان کف دریاچه منحنی های رنگارنگ ایجاد کرده بود، اون نسیم پاک که موجهای رقصان روی آب پدید آورده بود، اون درختچه های شاد و جوان، کوه های عظیم و قوی که نگهبانان شایسته این طبیعت هستند، منو حیران کرد.
اما تیر خلاص اونجایی به قلبم خورد و اشکهامو سرازیر کرد که بنده سپاسگزار و شایسته رب العالمین رو دیدم که رو به دریاچه در حال نیایش و حل شدن در این معجون طبیعت بود.
چه سزاوارانه استاد همه ما رو، بلکه همه دنیا رو از دریچه دوربین درون به دور سر این بانوی پرچمدار توحید چرخوند و ما رو طواف داد. زیارتمون قبول!
با هم رفتیم و رسیدیم به خونه جدید و حیاطش.
خدای من مگه میشه آخه؟ این صخره ها به تنهایی برای دل من حکم مسکن دارن، چه برسه به آرامشی که در عین هیجان از اون دره و کوه و درختاش گرفتم.
خدایا با چه زبانی اینهمه زیبایی رو شکر کنم. خدایا توانی بده با تمام روح و جسم و جانم سپاسگزارت باشم.
خداوندا چقدر عشق بین این زوج زیباست. چقدر از وجود هم انرژی الهی می گیرن.
مریم خانم عزیزدلم هزار ماشاالله به دستای هنرمندتون. از هر انگشتت هزار تا هنر می ریزه. اتفاقا برام سوال بود که توی سفر چطوری به ظاهرت رسیدگی میکنی. بعد با خودم گفتم انقدر این خانم تکاملش رو عالی طی کرده، انقدر در کنار استاد عزت نفس و اعتماد بنفسش تقویت شده و انقدر مهارتهاش رو بالا برده که به سادگی از پس هر کاری برمیاد، ولی واااااقعا فکرش رو نمی کردم که کوتاهی موهات رو هم خودت انجام بدی. بقول عادل فردوسی پور «وحشتناک» دمت گرم.
اون چشمه فوق العاده رو که دیدم انگار قلبم لای اون سنگها و توی طبقه های مختلف آب جا موند. دیگه نفسم بند اومده بود و دستام یخ کرده بود وقتی استاد می گفت ببیییین آبش یخه! این دقیقا طبیعتیه که من بیشتر از هر نوع طبیعت دیگه دوست دارم. درختای بلند، چشمه ای که از زمین سنگلاخی میجوشه، کوه و دره پر از درخت، نه زیاد بارونی و نه زیاد خشک، هوای کوهستانی رقیق و پاک.
گوشتای برشته رو بنازم که بوشون تا اینجا اومد! و چه ترکیب جادویی شد اون غذای لذیذ و صدای بارون و تگرگ. الهی شکرت چه به موقع همه عناصر طبیعت کارشون رو به درستی و هماهنگی با هم انجام میدن.
دلم میخواد این وجه از وجود شما استادای عشقم رو با صدای بلند فریاد بزنم. شما الان با پول توجیبی سفرتون میتونید یه راسته طلافروشای شهر ما رو بخرید ولی مریم جان یه سکه روی زمین پیدا میکنه و اینجوری ازش سپاسگزاری میکنه و تو کیفش نگه میداره.
این یعنی آهنربای پول شدن. همین عزت و احترامی که به یه سکه در ظاهر ناچیز می گذارید باعث میشه هرجا در هر موقعیتی حتی وسط طبیعت وحشی کلرادو پول خودش بیاد عین هلو بپره تو گلوتون.
رفتار عاشقانه و محترمانه ما با پول چه اون پول از نظرمون کم باشه چه زیاد، باعث میشه اون پول بره رفقاش رو صدا بزنه و بگه بیایید من یه ارباب خوب پیدا کردم اونجا وضعمون خوب میشه بریم بهش خدمت کنیم. و این میشه ثروت.
خداحافظی شیرین شما استاد قشنگم و مریم جان نازنینم با حیاط خونه قشنگتون و تمام المانهای مهربون و بخشنده اش زیباترین قاب تصاویر سفرنامه است. چون توش امید هست. امید به دیدن زیبایی های بیشتر. ایمان به دست و دلبازی خداوندی که اینهمه نعمت رو بی حساب به ما ارزانی داشته.
اگر این ایمان و امید و اطمینان نبود چطور می تونستیم از زیبایی ها و نعمتهای زندگیمون دل بکنیم و گذر کنیم؟
استادهای عزیزم ازتون یک دنیا سپاسگزارم بابت این درسی که من آموختید.
رفتیم و رسیدیم به یک همزمانی شاهکار دیگه: عروس و دامادی که زیبایی شروع زندگی مشترکشون رو پیوند زدن به این آتلیه فوق لاکچری خداوندی.
عشق کردم از دیدن هیجان و شادی ای که توی صورت اون دوتا جوون زیبا موج میزد. چه لباس ساده و شیکی تن عروس خانم بود. چه صورت و اندام زیبایی داشتن هردو. براشون عشقی به زیبایی عشق بین استادهامون از خدا آرزو کردم.
و برام خیلی جذاب و زیبا بود که خانم عکاس باردار بود و پا شجاعت و عشقش پا در دل کوهستان گذاشته بود تا لحظات عشق یک زوج دلداده رو ثبت کنه. چه کاری زیباتر از ثبت لحظه عشق.
الهی شکرت کامنتم رو با لبخند در حالی به پایان می رسونم که باد خنک و خوشبو شده با عطر نم بارون از تراس خونه قشنگم بهم میخوره و صدای نم نم بارون برام آواز نعمت و عشق بی حساب میخونه.
پروردگارا ازت برای همه لحظاتم سپاسگزارم.
استاد عباسمنش عزیزم و مریم جان شایسته ام عااااااشقتونم. خدا شما رو برای ما حفظ کنه. می بوسمتون.
درود خدا بر شما استاد عموحبیب جان
اشکها بود که سرازیر شد از حس زیبایی که به تصویر ذهنمون کشیدید با نوشتن از تجربه سفر بی نهایت زیباتون. یکیاز خواسته های من همین الان شکل گرفت که با یارم به یک چنین سفری برم. هرچند که به بهشت ماسال رفتم به همراه خانواده، اما نکته اینجاست که یار هم فرکانس هرجایی رو به بهشت و هر سفری رو خداگونه میکنه. حتی اگر تنها بری و خدا رو با خودت همسفر کنی باز هم همه جا بهشته. دیگه اگر اون مکان جایی مثل فیلبند باشه که فبها.
عموحبیب من دارم تلاش می کنم در لابلای صحبتهای بزرگانی مثل شما یک راه راست، یک اصل، یک پرتو قوی و نورافکن مبین از عشق و هدایت الهی دریافت کنم. چیزی که کسی رو تبدیل به استاد میکنه. یا مریم بانوی شایسته. و صد البته شما و وجیهه بانوی شیرین عسلم.
خوشا بحال هوایی که شما تنفس می کنید. با اشک چشمام براتون می نویسم و براتون فرکانس قوی از عشق و آرامش و ایمان و تجربه خوشبختی بیشتر می فرستم. متشکرم که هستید و اینگونه تاثیرگذار می نویسید.
برای خودم هم رابطه ای این چنین عاشقانه و خداپسندانه مثل شما، مثل استاد و بانو شایسته آرزو می کنم.
براتون آزادی مالی بیشتر و بیشتر و تجربه سفرهای عمیقتر دارم. به عمق جان آدمی. به عمق آگاهی. و به بیکرانه خوشبختی. بی نهایت براتون خوشحالم و امیدوار به دیدارتون هستم.
فرنگیس نازنینم سلام عزیزم. درود به اون لبخند شیرینت که از قلب پاکت برمیاد. الان دقیقا وقت سحره و صدای نم نم بارون داره به تیک تاک ساعت غلبه میکنه.
بخاطر اینکه ترانه عزیزم کمی آبریزش بینی داشت و بینیش کیپ شده بود تو نفس کشیدن اذیت و بود و چندین بار از خواب بیدار شد و گریه کرد و این باعث شد من هم نتونم بخوابم.
و اما نکته مثبت ماجرا. شروع کردم به شکرگزاری و درخواست دادن به رب نازنینم. باورسازی و تصویرسازی از اتفاقات مورد علاقه ام. سعیم بر این بود که چشمامو با نور گوشی اذیت نکنم اما دیگه نتونستم فراق سایت و کامنتای بچه ها رو تحمل کنم و بالاخره دست بردم به گوشی و نقطه آبی جذاااااب برام چشمک زد.
چقدر اشک ریختم با خوندن کامنتت. چقدر قشنگ حس زیبای دلت رو درک کردم و برای هردومون بلکه همه رفقای سایت دعای توحید و ایمان کردم.
باور کن سریع الاجابه بودن پروردگار رو همین الان تجربه کردم. گفتم خدایا بینی ترانه منو باز کن بتونه بخوابه بچه ام اذیت نشه. ولی نمی دونم چرا مشرکانه فکر کردم حالا امشب اینطوریه ولی صبح که بیدار شه خوب میشه؟
باور می کنی همون لحظه بینیش باز شد و الان نیم ساعته که داره با دهن بسته راحت نفس میکشه و خوابه؟
فرنگیس جانم کاش بتونیم به این ذهن منطقی لامصب بفهمونیم همه چیز در نظر خدا همینقدر ساده و سریع میتونه حل بشه. به چشم بهم زدنی. حتی وقتی باور نداشته باشیم خدامون انقدر کریم الصفح و بخشنده و بخشاینده است که به ناامیدی و محدودیت ذهن ما نگاه نمیکنه، بلکه به روش خدایی خودش عمل میکنه.
ازت ممنونم که برام نوشتی عزیزم. و این باعث شد نیایش صبحگاهیم رنگ و بوی بسیار زیباتری به خودش بگیره. ممنونم از خدای خوبم که دوباره نعمت اشک عشق و شوق رو بهم هدیه داد.
سلام به شما گل زیبا و خوش اندام با اون نگاه پاک و لبخند قشنگت. نجمه جانم از خدا می خوام بخاطر این جرأت و جسارتی که برای مهاجرت(نمی دونم به کجا) به خرج دادی بهت خیر بی حساب برسونه، از جاهایی که فکرش رو نمی کنی بهت روزی و برکت و مهربانی و آسانی و فراوانی بباره.
ازت بی نهایت سپاسگزارم که حس خوبت رو با من شریک شدی و برام نوشتی. قطعا تجربیات شما میتونه راهگشای خیلیها از جمله من باشه.
در دستان امن پروردگار ایمن و آسان و پربرکت باشی عزیزدلم.
سلام سلاااام همگی سلااام
ای زندگی سلااام ای زندگی سلااام
سلام سمانه جونم عسل بانوی مو کوتاه عین خودم. دقیقا موهای منم تازه داره یکم جاافتاده میشه و حسابی دلبر شده.
عشق قشنگم لذت بردم از لذت بردنت. دیدی داریم عین نی نی ها تاتی تاتی راه میفتیم؟ دیدی داریم یاد می گیریم خودمون از خودمون مراقبت کنیم؟
انقده خوشحالم که نگو. وقتی دوستامو می بینم که دارن از تجربه بزرگتر شدنشون می نویسن هم واسه خودشون خوشحال میشم، هم واسه خودم که چیزی ازشون یاد گرفتم.
سمانه جونم هروقت تو ریاضی درس دادن یکم گیر می کنم با این ارتباط قلبی با خداجونم حالم خوب میشه. میگم سعیده جان تو اومدی که از این کار لذت ببری.
بخدا دیشب داشتم PDF کناب آمار و احتمال یازدهم ریاضی رو می خوندم که جلسه پیش سر کلاس یه سوال رو اولش اشتباه توضیح دادم بعد از روی کتاب نگاه کردم و درستش کردم، بعد با ذهن نجواگر اومد حالمو بد کنه گفت الان دیگه جلوی بچه های ریاضی ضایع شدی، دیگه به هیچی حسابت نمی کنن و فلان. گفتم بی زحمت سکوت کن. من سعیده باارزش و دانایی هستم که ارزشم در ذات خودمه. همه ممکنه اشتباه کنن و بچه ها اتفاقا علاقه قلبی خاصی به من دارن و نحوه تدریسمو خیلی قبول دارن. حرفای منو متوجه میشن و روم بعنوان یه دبیر خیلی خوب حساب می کشن.
حالم خوب شد و دیشب با اشتیاق رفتم که حمله کنم به هرچی نمونه سوال آمار و احتماله. داشتم فقط نگاه می کردم به سوالات و لبخند میزدم و می کفتم من از وجود شما سوالات و توضیحات لذت می برم. شما دونه دونه سربازهای منید برای غلبه بر ترسهام در جهاد اکبرم. از همه تون سپاسگزارم که اومدید منو قویتر کنید.
بعد چقدر جالب سمانه جونم، فایل نشانه ام منو برد به یکی از فایلهای معرفی و توضیح دوره شیوه حل مسائل که استاد میگه هرچی بیشتر مسئله حل کنی اعتمادبنفست بالاتر میره و پاداشهای بیشتر و بزرگتری دریافت می کنی.
اینا که باهم ترکیب شد جادویی شد. ولی دیگه ابراهیم همون موقع اومد خونه و رفتیم تو فاز شام و دورهمی. ولی امروز می دونم با سربازام چیکار کنم. بعدا برات می نویسم کلاس آمار 11 ریاضی چه معجزاتی توش رخ داد.
عاشقتم که نشستی با عشق و حوصله به حرفام گوش دادی. بوس بوس
بسم الله النور
پناه میبرم به خدا از شر دوری از خودش
نرگس زیبای گلستان سایت، چه ترکیب خوش عطر و خوش منظری شده نام و فامیلیت. و حتما برازنده این قلب پاک و مهربونته.
عزیزدلم با چشم زیبابینت دیدی و این زیبایی ها حتما چندین برابر به خودت برمی گرده. از یه جایی به بعد سعی کردم برای دلخواه خودم و خدای خودم بنویسم نه برای عزیز شدن بین جماعت. که البته عزیز شدن بین این جماعت عباسمنشی لیاقت بزرگی هم می خواد. اما نکته اینجاست که وقتی عزیز خدا بشی میتونی عزیز جماعت خداشناس و خداجو هم بشی.
هیچ ادعایی ندارم و در محضر کلی استاد که استاد بزرگمون پرورش داده و خدا به همه مون لطف و محبت گسترده داره دارم یاد می گیرم. خوشحالم که دارم رشد می کنم و از تکاملم خجالت نمی کشم. من همین اندکی هم که الان هستم قبلا نبودم. پس خداروشکر.
در مورد نوشتار و پاراگراف ها گفتی و لطفت رو به من هدیه دادی. ممنونم. شاید دلیلش این باشه که ذهن ریاضیاتی و طبقه بندی شده ای دارم و از طرفی تمام پایان نامه کارشناسی ارشدم رو خودم تایپ کردم. یه جورایی عادت کردم به تمیز نوشتن.
برات خیر و برکت و عشق و آرامش بی حساب آرزو می کنم.
واااااای خدایا چه نعمتی چه ثروتی یه بسته کادو شده از طرف دوست و خواهر بزرگترم، عشق قشنگم وجیهه بانوی زیبا!!!! الهی شکرت چه سورپرایزی!
من عاشقتم به شخصه. اصلا عشق بین شما و عمو سیدحبیب جان برای من الگو شده. دیشب به ابراهیم جانم معرفیتون کردم و داستان سفر back pack تون رو براش گفتم چقدر خوشش اومد و تحسینتون کرد. تنها چیزی که پرسید گفت بچه کوچیک ندارن؟ گفتم نه فکر کنم فرزندشون بزرگ باشه. گفت خوب ماهم ترانه یکم بزرگتر شد تنهایی میریم.
اینجوری دارید به من کوچکتر با رفتارتون درس میدید.
چندین سال پیش توی اتوبوس واحد نشسته بودم یه بنده خدایی اومده بود دستشو جلوی مسافرا برای پول یه لقمه نون دراز کرده بود و می گفت «خدا به اندازه دلت بهت بده». این جمله سالهاست با منه و دارم به وضوح همه جا می بینم که قوانین ثابت خدا دارن به هرکس به اندازه وسعت دلش نعمت و برکت و ثروت میدن.
برای قلب بزرگ شما پاداش بی حساب آرزو می کنم. می بوسمت عزیزم و امیدوارم در بهترین زمان و مکان ملاقاتتون کنم.
سلام و صلوات خاص خداوند بر شما روح بزرگ الهی
من بیشتر مفتخرم که میتونم شما رو عمو صدا کنم. عین دانش آموزی که معلم ریاضیش اومده بالاسرش و یه نگاه مهربون بهش انداخته، از خوندن اینهمه مهر و محبت شما هم بیش از حد خوشحالم هم دست و پام از هیجان داره می لرزه.
از تجربه بعد از تصادفتون نوشتید که من هیچی ازش نمی دونم و اولین بار بود که در این مورد می خوندم. اما هرچه بوده در پاسخ فرکانسهای قوی خودتون برای دریافت هدایت واضح الهی بوده. من معتقدم به هرکسی به اندازه ظرفش داده میشه و همین موقعیت تصادف و عروج در کسی دیگه با پس زمینه ذهنی و قلبی متفاوت قطعا می تونست متفاوت باشه و اون رو به این حد از عرفان و خداشناسی نرسونه. چه بسا برعکس مایه بدبختی و دوری از پروردگار هم بشه.
حالا بهتر می فهمم اینهمه شهد وشکر کز سخنتون می ریزه، اجر صبری است کز آن شاخه نباتتون دادند.
من با آموزه های استاد عباسمنش دارم تاتی تاتی یاد می گیرم که خودم رو به عنوان خلیفه الله بیشتر دوست داشته باشم و لایقتر بدونم. قبلا حتی در لایه های عمیق ذهنم هم نبود که من و موسی یکی باشیم از نظر خدا. ولی الان با اینکه هنوز ذهنم خیلی مقاومت داره اما وقتی کمی آسمون قلبم صافتر میشه و گرد و غبار ازش به واسطه اتصال به ذات ربانیش زدوده میشه این آگاهیها به زبونم بی اختیار جاری میشه.
چقدر زیبا بهم یاد دادید که ما وجودمون عشق مطلق نیست بلکه خداوند اساس و پایه عشق رو در وجودمون کاشته و از ما خواسته ساختمان آگاهی رو خودمون روش بنا کنیم. این نکته برای من کاملا جدید بود و از این زاویه به وجود خودم هیچوقت نگاه نکرده بودم.
ازتون بی نهایت سپاسگزارم و همیشه از برکت وجودتون بهره می برم.
براتون تصاعد عشق و برکت و نعمت و ثروت آرزو می کنم. و البته آگاهی بیگران.
سلام مجدد به شما عموی حبیبم
شما که منو دیوانه کردید با این پیغام الهی. با این گفتار شیوا و قلبی که باز شده بسوی نور.
دلم روشن بود به مسیری که شروع کردم و با نشانه شما انگار چلچراغی در وجودم روشن شد که مسیرم رو نورانی کرد. خیالمو راحت تر کرد و بهم انرژی داد معادل با بمب اتم.
از راه دور دستبوستون هستم و براتون خیر دنیا و آخرت رو آرزو می کنم.
آقا جواد جان برادر نازنینم سلام و صلوات پاک خدا تقدیم به شما.
روز و روزگارتون به خیر و شادی و برکت باشه.
من هیچوقت از خوندن دلنوشته های شما سیر نمیشم. توفیق دست داد به لطف خدا که اینبار براتون با اشک چشمم بنویسم. الهی شکر.
تبریک میگم قرار گرفتن در مدار آسانیها، خوشبختی بیشتر، ثروت و نهمت و تجربه لذت از این نعمتها رو.
شما شاهکار کردید. نور خدا جایی جاریه که حرفی بی اختیار روی زبان یا اشکی بی اراده روی صورت جاری بشه. شما لایق نورانی شدن با خورشید الله شدید و این جای بسی تحسین و تهنیت داره.
از خدای بزرگ درخواست می کنم این حس ارزشمندی و سپاسگزاری و ارتباط خالص با الله رو در وجود من و همسرم قرار بده و ما هردو در کنار هم آهنربای جذب خیر و برکت و نعمت و ثروت بشیم بیش از قبل.
برای شما و همسر گرامیتون آرزوی سلامتی و عشق بیکران و رشد دائمی در کنار هم دارم. خدا فرزندان نازنینتون رو حفظ کنه و هر روز در کانون گرم الهیتون شادتر و متنعمتر از قبل باشید.