سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 216 - صفحه 1

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آزاده کاکاوندی» در این صفحه: 11
  1. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    بنام خدایی که اجابت کننده در خواست هاست

    مرا بخوانید تا برای شما اجابت کنم و اجابت کرده از قبل هرآنچه تو ایمان داری که دریافت کردی …

    چقدر ایمان میخواد اینجوری دعا کردن؟!

    این راز که دعاهات از قبل اتفاق افتاده فقط باید توی ارتعاش و فرکانس دریافتش باشی در همه کتب آسمانی گفته شده!

    عجیب نیست؟

    الان در فیزیک کوانتوم کشف شده که همه چیز این عالم ارتعاش و فرکانسه و راه متصل شدن به منبع ، خدا ، کُل ، جهان هستی ، هرآنچه میخوانیش؛یکی شدن با اوست..

    سخت آشفته و غمگین بودم

    به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند

    دست کم می گیرند

    درس ومشق خود را…

    باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

    و نخندم اصلا

    تا بترسند از من

    و حسابی ببرند…

    خط کشی آوردم،

    درهوا چرخاندم…

    چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید

    مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

    اولی کامل بود،

    دومی بدخط بود

    بر سرش داد زدم…

    سومی می لرزید…

    خوب، گیر آوردم !!!

    صید در دام افتاد

    و به چنگ آمد زود…

    دفتر مشق حسن گم شده بود

    این طرف،

    آنطرف، نیمکتش را می گشت

    تو کجایی بچه؟؟؟

    بله آقا، اینجا

    همچنان می لرزید…

    ” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

    ” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”

    ” ما نوشتیم آقا ”

    بازکن دستت را…

    خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

    او تقلا می کرد

    چون نگاهش کردم

    ناله سختی کرد…

    گوشه ی صورت او قرمز شد

    هق هقی کردو سپس ساکت شد…

    همچنان می گریید…

    مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

    ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

    زیر یک میز،کنار دیوار،

    دفتری پیدا کرد ……

    گفت : آقا ایناهاش،

    دفتر مشق حسن

    چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

    غرق در شرم و خجالت گشتم

    جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

    سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

    صبح فردا دیدم

    که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

    سوی من می آیند…

    خجل و دل نگران،

    منتظر ماندم من

    تا که حرفی بزنند

    شکوه ای یا گله ای،

    یا که دعوا شاید

    سخت در اندیشه ی آنان بودم

    پدرش بعدِ سلام،

    گفت : لطفی بکنید،

    و حسن را بسپارید به ما ”

    گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

    گفت : این خنگ خدا

    وقتی از مدرسه برمی گشته

    به زمین افتاده

    بچه ی سر به هوا،

    یا که دعوا کرده

    قصه ای ساخته است

    زیر ابرو وکنارچشمش،

    متورم شده است

    درد سختی دارد،

    می بریمش دکتر

    با اجازه آقا …….

    چشمم افتاد به چشم کودک…

    غرق اندوه و تاثرگشتم

    منِ شرمنده معلم بودم

    لیک آن کودک خرد وکوچک

    این چنین درس بزرگی می داد

    بی کتاب ودفتر ….

    من چه کوچک بودم

    او چه اندازه بزرگ

    به پدر نیز نگفت

    آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

    عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

    من از آن روز معلم شده ام ….

    او به من یاد بداد درس زیبایی را…

    که به هنگامه ی خشم

    نه به دل تصمیمی

    نه به لب دستوری

    نه کنم تنبیهی

    *

    یا چرا اصلا من

    عصبانی باشم

    با محبت شاید،

    گرهی بگشایم

    با خشونت هرگز…

    با خشونت هرگز…

    با خشونت هرگز…

    آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ

    آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع

    امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را

    نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می

    بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه

    که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

    می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز

    می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟

    امام سجاد (علیه السلام):

    رَأیتُ الخَیرَ کلَ�’هُ قَد اجتَمَعَ فی قَطعِ الطَ�’مَعِ عَم�’ا فی أیدی ‌الن�’اسِ.

    همۀ خوبی‌ها را در بریدن طمع از آنچه در دست مردم است، دیدم.

    سلامی گرم از سومین روز پاییز زیبا به اساتید عزیزم و تمام دوستان غار حرای من

    به قول سهراب :

    دوستانی دارم

    بهتر از برگ درخت

    که دعایم گویند و دعاشان گویم…

    یادشان دردل من …

    قلبشان منزل من……

    صافى آب مرا یادتو انداخت…رفیق…

    تو دلت سبز…

    لبت سرخ…

    چراغت روشن…

    چرخ روزیت همیشه چرخان…

    نفست داغ…

    تنت گرم…

    دعایت با من…

    امروز این فایل زیبا رو دیدم هر طرفش خدا را حس کردم از زیبایی انچنانی که داشت فقط لحظه لحظه الله اکبر میگفتم و شکرگزاری

    نمیدونستم چی بنویسم به قول استاد انگار نقاشی خدا بود تا الان گفتم خدایا از تو کمک میگیرم بگو چی بنویسم و به این اشعار زیبا هدایت شدم خبلی احساساتم رو بر انگیخت و اشک در چشمانم جمع شد

    خیلی به من درس داد

    درس تسلیم بودن در برابر خدا

    و اینکه استادی دارم به اندازه قلبم دوستش دارم که اینچنین قلب بزرگ وسیعی داره به سادگی هرچه تمامتر که تمام این درسها رو به ما یاد میده تمام این اموزه ها و زیبایها رو رو به ما نشون میده کافیه ما در مسیر باشیم و هر لحظه تسلیم خدا باشیم

    خدایا من به هر خیری از جانب تو فقیرم.

    خدایا من نمیدانم تو میدانی

    من‌ناتوانم من فقیرم من محتاجم من قدرتی ندارم

    همه چیز تویی تو قدرتمندی تو توانایی تو ثروتمندی من هیچ چیزی ندارم از خودم

    اگه دوستانی دارم از جنس توحید اعتبارش از توعه

    اگه مشتری دارم اعتبارش از توعه

    اگه شغلی دارم اعتبارش از توعه

    اگه درامدی دارم اعتبارش ازتوعه

    اگه الان در این مسیر هستم اعتبارش از توعه

    اگه حال خوبی دارم ارامشی دارم خوشبختی دارم همه اعتبارش از توعه

    اگه هرچیزی دارم تو زندگی ام اعتبارش از توعه من هیج ندارم تویی همه چیز

    تویی همه چیز

    تویی همه چیز

    من تسلیم توام

    من‌تسلیم توام

    من تسلیم توام

    تو منو در آغوشت بگیر و به هر سمتی میخای ببر قطعا اونجا بهترین جاست

    من هیچ ندارم اما خدایی همچو تو دارم که بهترین رفیق و یار منه

    خدایاشکرت در این مسیر توحیدی هستم

    خدایاشکرت امروز هم تونستم کامنتی از جنس خداگونه بنویسم

    خدایا شکرت امروز هم به قلبم الهام کردی که بنویس

    اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ﴿1﴾

    بخوان به نام پروردگارت که آفرید (1)

    خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿2﴾

    انسان را از علق آفرید (2)

    اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ﴿3﴾

    بخوان و پروردگار تو کریمترین [کریمان] است (3)

    الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿4﴾

    همان کس که به وسیله قلم آموخت (4)

    عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿5﴾

    آنچه را که انسان نمى‏ دانست [بتدریج به او] آموخت (5)

    کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿6﴾

    حقا که انسان سرکشى مى ‏کند (6)

    أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿7﴾

    همین که خود را بى ‏نیاز پندارد (7)

    إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى ﴿8﴾

    در حقیقت بازگشت به سوى پروردگار توست (8)

    أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَى ﴿9﴾

    آیا دیدى آن کس را که باز مى‏ داشت (9)

    عَبْدًا إِذَا صَلَّى ﴿10﴾

    بنده‏ اى را آنگاه که نماز مى‏ گزارد (10)

    أَرَأَیْتَ إِنْ کَانَ عَلَى الْهُدَى ﴿11﴾

    چه پندارى اگر او بر هدایت باشد (11)

    أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى ﴿12﴾

    یا به پرهیزگارى وادارد [براى او بهتر نیست] (12)

    أَرَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿13﴾

    [و باز] آیا چه پندارى [که] اگر او به تکذیب پردازد و روى برگرداند [چه کیفرى در پیش دارد] (13)

    أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى ﴿14﴾

    مگر ندانسته که خدا مى ‏بیند (14)

    کَلَّا لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَهِ ﴿15﴾

    زنهار اگر باز نایستد موى پیشانى [او] را سخت بگیریم (15)

    نَاصِیَهٍ کَاذِبَهٍ خَاطِئَهٍ ﴿16﴾

    [همان] موى پیشانى دروغزن گناه‏پیشه را (16)

    فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ ﴿17﴾

    [بگو] تا گروه خود را بخواند (17)

    سَنَدْعُ الزَّبَانِیَهَ ﴿18﴾

    بزودى آتشبانان را فرا خوانیم (18)

    کَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ ﴿19﴾

    زنهار فرمانش مبر و سجده کن و خود را [به خدا] نزدیک گردان (19)

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام به آقا محمد عزیز

    نقطه ابی پروفایل از جانب شما حس و حالمو خوب کرد و انکار محبت خدا به منه این نقطه آبی

    سپاسگزارم که برام نوشتی

    خداراشکر کامنت من باعث حس و حال خوب شده در شما

    دقیقا اون حرفای استاده و خداراشکر الان در مدار شنیدن و فهمیدنش قراز گرفتی عزیزم

    بازم سپاسگزارم برام نوشتی

    قلبت پر از نور خدا باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام به فرزانه عزیزم خواهر قشنگم.چقدر حس و خوب گرفتم از کامنتت

    خداراشکر میکنم که ادمهای منفی ار دورت دور شدن

    دقیفا همجین داستانی من داشتم قبلا.تو زمستان با اینکه من تمرکزی کار نمیکردم اما یه دختر عمو دارم دوستشم دارم ازدواج کرده به اهواز و خیلی هم رابطمون صمیمی بود اما ایشون هرروزی که با من تماس میگرفت باید هفته بعدش من تماس میگرفتم حسم داشت بد میشد اعصابم بهم میریخت که آزادی نداشتم باید حتما منم تماس میگرفتم دوست داشتم هرکسی کاری انجام میده رو عشق باشه

    تصمیم گرفتم تلفنمو کم کنم چند بار تماس گرفت من تماس نگرفتم گفت چرا تماس نمیگیری نوبت تو بوده گفتم ولا من حوصله خودمم ندارم دوست دارم تنها باشم تا تو جمع باشم سالها تو جمع بودم هیج کاری نکردم الان دوست دارم تنها باشم اون شروع کرد نصیحت کردن نه باید ادم تو اجتماع باشه و ار این حرفا گفتم اره ولی الان من حسم خوب نیست دوست دارم تنها باشم گفت باشه یکی دوبار بعدشم تماس گرفت دید من رغبتی نشان نمیدم دیگه اصلا با من تماس نمیگیره حتی من یه بار به رسم ادب روز سال تحویل عید بهش تبریک گفتم با اسمس ایشونم تبریک گفت و 12 عید که تولدش بود همین دیکه بعدش ازش خبر نداشتم تا تو تابستون یه روز دیدمش اومده بود صحنه بخدا همین در حد چند دقیفه دیگه اصلا خبر ندارم ازش گاهی خواهراشو میبینم احوالی میگبرم

    بعد میگم خدایا ببین وقتی تو تصمیم میگیزی ادمهای منفی کنار بزاری خدا چقد قشنگ همه رو برات انجام میده بدون ناراحتی

    و خیلی خوشحالم این اتفاق افتاده

    خیلی برای توام خوشحال شدم حتما جهان بهت پاداش میده

    جقدر خوبه ادم خدا براش بچینه

    و حسبی الله و نعم الوکیل

    خدایا فقط تو برایم کافی هستی

    انشالله هرروز دلت شاد باشه فرزانه عزیزم و به ارزوهای قشنگت برسی و به زودی بیای از نتایج روابط جدیدت بگی

    خیلی دوست دارم

    و میبوسمت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام به زینب عزیزم

    وقتی دیدم 5 روزه عضو سایت هستید و این کامنت پر معنا رو نوشتید خوشحال شدم عزیزم

    خداراشکر که تمرکزی دارید کار میکنید این نتایج شاید کوچک باشه اما انقد قشنگ هستند انقد حس و حال خوب میده باور نمیکنی

    کلی حس رضایت بهت میده که مسیرت درسته عزیزم اگه همین راه رو ادامه بدی و ناامید نشی اگ تضادی هم بیاد استقبال کنی و بگی اومده رشد کنم

    و این نتیجه رو هم برای خودت تکرار کن که قانون جواب میده

    نگران چیزی نباش عزیزم فقط تکرار کن و استمرار داشته باش و تو مسیر بمون

    اگ حس و حالت خوب باشه ببین خدا از چه راهایی درهایی برات باز میکنه فکرشو نمبکنی مثل همین سرویس مدرسه عزیزم

    به امید الله نتایجت بزرگتر و بزرگتر میشه و میای از نتایج قشنگت میگی

    کافیه فقط رو خودش توکل کنی

    زندگیت پر از نعمت و ثروت خدا باشه

    میبوسمت عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام به برای عزبزم

    کامننت پر از نکته بود و تحسینت میکنم به خاطر نگاه زیبابینت .این نعمت بزرگیه که خداوند بهت بخشیده و کلی خاطره قشنگ از زیبایها و سفرهات داری.

    حتی دوران سربازی که جون شما نگاه زیبا بینی داشتی بهترینها برات رقم خورده خدایا صدهزار مرتبه شکرت

    در مورد اون سکه انداختن گفتی یه جایی هست امازداده ای در قروه کردستان بهش میگن بابا گُرگُر البته که میگن جای قشنگیه من نرفتم اما چشمه هایی داره میگن همین حاجت میدن مردم سکه میندازن و اعتقادشون لینه حاجت میده هرچند من خرافات رو قبول ندارم اما خیلیها قبول دارند

    و دوستان میتونند این امامزاده رو سرچ کنند

    چقدر قشنگ اهرم لذت در موردقانون سلامتی گفتی خبلی عالی بود انشالله در زمانش مام هدایت میشیم به خریدش که مثل اهو از کوه بالا بریم

    دوم تحسین میکنم چه حافظه ای قوی داری ماشالا خوب یادته چند روزه در سفریم من باوجود اینکه میدونستم خیلی وقته اما یادم نبود چند روز بود

    سپاسگزارم که یاداوری کردی

    باز از حست گفتی که احتمالا تموم شدهحتما به حست ایمان میاریم

    بازم سپاسگزارم نوشتی و این حس و حال خوب رو بیان کردی

    در پناه الله یکتا باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام به نگین قشنگم

    میدونی چقدر کامنتت توحیدی بود

    چقدر لذت بردم از رابطه قشنگت با خدا .

    چه گفتگویی قشنگی با خدا داری

    چقدر تحسینت کردم برای اینکه خدا تو رو برگزید و لایق قرار داد و این همه نعمت بهت بخشید

    کامنت چقدر حس و حالمو خوب کرد عزیز دلم

    خداراشکر محبوب دلهایی

    خداراشکر روابط قشنگ داری.

    خدایا شکرت مهاجرت کردی

    خدایا شکرت غار حرا داری

    خدایاشکرت برای همه زیبایها و نعمتهای بی نظیری که تو زندگیت داری

    عاشقتم که با عشق نوشتی

    و کلی حضضضضضضض کردم

    سپاسگزارم که نوشتی عزیز دلم

    دوست دارم

    کامنتت به دلم نشست گفتم به رسم ادب ازت سپاسگزاری کنم و کامنت برات بنویسم

    میبوسمت

    زندگیت غرق نور خدا باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام به آقا سلیمان عزیز

    برادر بزرگوار و توحیدی ام

    نقطه آبی پروفایل از جانب شما قلبم رو روشن کرد و این فقط اعتبارش از سوی خداست

    سپاسگزارم که برام نوشتی

    چهره دل نشین و خندان شما منو هم شاد کرد

    انصافا وقتی خودم این شعر رو نوشتم اشک تو چشام جمع شد انقد که حس و حالم خوب شد و حس کردم بیشتر به خدا نزدیک شدم .به قول شما بارها بوده ما شرک ورزیدیم رو بقیه حساب کردیم نگران بودیم و خدارافراموش کردیم اما خدا یک لحظه فقط منتظر ما بوده به آغوشش برگردیم و دوباره به سمتش بریم و هرآنچه میخاهیم رو بهمون بده

    خداراشکر کامنت من باعث شد حس و حالتون توحیدی و خوب بشه

    خدایا کرور کرور شکرت

    زندگیت غرق نعمت و ثروت بی نهایت باشه برادر عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام به اقا سید عظیم عزیز

    مهندس توحیدی خودمون

    سپاسگزارم برام نوشتی

    در مورد لکی نویسایمن کوره بعضی قسل نماو نام سایت بوشین منی و لکی موشم راحت تمام قسله مکمگفتی الله اکبر خدا همزمانی بوجود اورد برام هم کامنتم رسید هم داشتی کامنت برام مینوشتی

    ولی بگم من دوتا کامنت دادم هردوش تایید شد نمیدونم دوتا بدست تو رسید یا یکی اما دوتا بود گفتم بگم

    میدونی کلی حس خوب بهم میدی وقتی کامنتت پر از انرژی مثبت و حس خوبه

    سپاسگزار خداوندم برای وجودت

    ممنونتم که به من لطف داری

    امیدخدا عروسیت بیام سرچوپی.خخخخ.ولی نورابادیل فک کم مذهبی تربون جدا بون مراسملان

    بازم ممنوتم

    منم دوست دارم

    در پناه الله مهربان باشی

    کلی انرژی خوب و حس و حال عالی به خودت برگرده چون قلبت بزرگه مطمینم

    انشالله خدا هدایتمون میکنه در زمان و مکان مناسب همو میبینیم و از نتایج بزرگمون میگیم

    تو کامنت قبلی یه سوال در مورد اینکه گفتی درامد امروزم چقدره پرسیدم ها جواوت نیابکشمت.خخخ

    زندگیت پر از غرق نعمت باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام و عرض ادب مجدد

    من کامنت قبل برات نوشتم قلبت خیلی بزرگه

    الان که کامنتت به فرزانه رو خوندم میدونی حسم گفت بازم برات بنویسم

    واقعا تحسینت میکنم اولا چقدر قلب بزرگی داری که همه رو دوست داری همه رو به یه چشم‌نگاه میکنی (حیف که نمیشه خیلی چیزهای خصوصی اینجا گفت)وگرنه کلی میتونستم حرف بزنم

    اما بدون نگاهت و قلبت خیلی پاک و بزرگه و این بزرگترین نعمته

    دوم بگم قلم بسیار قشنگی داری خیلی راحت با زیبا ترین جملات و عاشقانه ترین تحسین میکنی و مینویسی برامون

    به قول خودت مه حسودتم اما حسود نیستم واقعا ولی خیلی تحسینت کردم بخاطر این جملات زیبایی که به کار میبری

    من خودم شخصا نمیتونم اینجوری جملات زیبا و عاشقانه رو بکار ببرم

    دمت گرم انقد زیبابینی

    به قول خودت کاش پیشم بودی و تعریف میکردی از هدایتهای خدا و نگاه خدا به شما و مشتریهای فراوانت اما مطمینم در زمان و مکان مناسب این اتفاق میفته

    به جای فرزانه من تعریف کردم ازت

    الان دی جوگیر نوین ها

    یواش بنیشه سر جات

    یا هزگر دو دستمال بگر یه چوپی خو بگر

    شاوازمانیش بکیش

    امشب یه حس رهایی دارم

    برام هیچ چیزی مهم نیست انگار جز خدا

    نمیدونم چرا البته میدونم یه ذره شرک ورزیدم ولی سریع با یه تلنگر کوچک فهمیدم اشتباه کردم و برگشتم و کلی با خدا حرف زدم و نماز خوندم و قران خوندم

    میدونی آیه هایی که اومد چی بود؟الان برات معنیشو یکم مینویسم

    ایات 52 تا 57و8 سوره حجر

    جن تا فرشته به سوی ابراهیم میان و ابراهیم میترسه میگه شما کی هستید اونها پاسخ میدهند که نترس خدا مارو فرستاده بشارت فرزندی دهد به تو و ابراهیم میگه من‌پیرم اما فرشته ها میگن خدا به خاطر اینکه حق رو دریافت کردی این پاداش رو به تو داده

    انگار این ایه ها برای خود من بود همین که سریع فهمیدی و برگشتی به سمتم من تو رو بشارت بهترینها رو میدم

    نمیتونم بگم تضاد کوجک چی بود اما یه لحظه کوچک گمراهم کرد انگار به خواسته ام چسبیدمو شرک ورزیدم و سریع بعد چنددقیفه فهمیدم که اشتباه کردم

    اما حالم همچنان یه جوریه اصلا نمیتونم بیان کنم

    ازت سپاسگزارم به این قشنگی به فرزانه کامنت نوشتی

    سپاسگزار خدا هستم هدایتم کردبه کامنت تو

    ممنونم ازت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام به اقا حمید عزیز برادر توحیدی ام

    بازم سپاسگزارم که کامتتی به این زیبایی نوشتی کلی خندیدم و لذت بردم

    تحسبنت میکنم خداوکیل خیلی توانمندی قدر این نعمت رو بدان و سپاسگزار خداوندباش

    کلی نعمت داری دمت گرم رفیق

    اینجایی که درباره ربات هوش مصنوعی نوشتی که استاد تو سایت قرار بدن چقدر خندیدم به اون تیکه

    (حالا اونوقت خداوکیلی یکی بیاد کامنت کیم چانگ چونگ هونگ از شانگهای رو برامون ترجمه کنه که چی نوشته تاپ امتیازات شده؛ ولی من با همه اش موافق بودم به جز اون باور محدود کننده که نوشته بود 缺钱 )

    مخصوصا باور محدود کننده رو چطور تو ذهنت اومد و نوشتی 3 تا ایموجی خنده

    خیلی باحال بود خیلی از هوشت ک خلافیتت لذت بردم

    مورد بعدی بازم سپاسگزارم به خاطر اطلاعاتی که در اختیار ما قرار میدهی و باعث میشه مام یاد بگیریم و این از سخاوت شماست

    بابت تمام این نعمتهایی که خدا بهت داده سپاسگزار باش و خودتو با ارزش تر بدون قطعا که بهترینها در انتظارته

    در پناه الله یکتا باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: