سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 214 - صفحه 2

424 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «وحید ربانی» در این صفحه: 12
  1. -
    وحید ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    بنام خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است

    سلام مجدد به دوست عزیزم رضای عزیز

    همین الان میخواستم یک کامنت بنویسم ولی نمیدونستم کجا باید بنویسم چون استاد فایل جدید نزاشته بودن یهو چشمم به نقطه ابی کنار اسمم افتاد و‌ پیام شما را دیدم گفتم اینم از هماهنگی خدا برای جای نوشتن پیام تو‌وحید

    ممنونم ازت بابت لطف شما ، شبی که برای شما کامنت نوشتم مردد بودم به رفتن سفر طبیعت الان که دارم مینویسم از سفر برگشتم جای شما و همه دوستان خالی دقیقا رفتیم یک جایی که خیلی شبیه فیلم های استاد بود در کلارادو روستای رود افشان در اطراف دماوند رودخانه خنک و‌سرد که پاهاما گذاشتم مثل استاد داخلش و‌چقدر لذت بردم

    شاید باورت نشه رضا جان صبحش که‌تصمیم گرفتم برم 200 هزار تومان تو حسابم بود که باید 150 هزار تومان بابت ثبت نام میدادم رفتم دوش بگیرم زیر دوش به خدا گفتم من دوست دارم برم سفر خودت برام جورش کن یک خسی بهم گفت تو‌برو کارای ماشینت بکن تو میری سفر

    خداشاهده از حمام اومدم بیرون دیدن پیامک بانک ملت اومد 37/800/000 ریال واریزی یکی از مشتری هایی که قبلا پیش فاکتور گرفته بود چقدر خوشحال شدم از قانون خداوند که چقدر دقیقه با اراده رفتم کارای ماشینم کردم و تعمیر کار برق ماشین گفت چقدر به موقع ماشینت اوردی اگر الان وایر شمع را عوض نمیکردی 3 ملیون باید پول میدادی رفتم یک جعبه پولکی برای همسفرهای دوست دداشتنیم در سفر که‌همه از تهران میومدن خریدم و رفتم باشگاه خدا شاهده تو باشگاه بودم دیدم بازم پیام واریزی 5 ملیون خدارا شکر کردم و رفتم به شمت کارخانه بازم دیدم 4 ملیون پیام واریزی گفتم خدای عزیزم تو عشقی ما با وججود‌تو و این قدرت قوانینت مگه میشه دنبال چیز دیگه باشیم

    اینقدر حالم عالی بود اومدم خونه شامم خوردم و‌تک‌تنها ساعت 12 شب به سمت دماوند با ماشینم تنهای تنها حرکت کردم در دل شب تو تاریکی جاده چقدر عشق کردم چقدر لذت بردم ساعت 9 صبح قرار بچه ها بود تو روستای رود افشان

    من ساعت 8 رسیدم یکی از روستاهای دماوند و دیدم گرسنه هستم رفتم داخل جات خالی یک املت محشر با چایی زدم و بصورت معجزه اسا دقیقا ساعت 9 صبح رسیدم سر قرار حتی مسعود که لیدر بود بعد از من رسید چقدر از دیدنش خوشحال شدم گفت بالاخره اومدی خندیدم گفتم اره عزیزم

    وقتی داخل جمع بچه های طبیعت قرار میگیرم انگار مثل ماهی میشم که تو‌رودخانه ازاد میشه چقدر احساس خوب با بچه ها رفتیم از کوه بالا تا رسیدیم به داخل غار با عظمت رود افشان وای که این غار چقدر عظمت داشت چقدر زیبا بود در دل کوه 100 هزار منر مربع تالاری بدون ستون فقط باید ادم ببینه تا عظمت خداوند حس کنه

    چقدر هوا اونجا سرد بود بعد از چند صد متر داخل غار شدن مسعود گفت همه چراغ هاشون خاموش کنند و سکوت

    اونجا بود که فهمیدم با چشم باز هیچ چیز نمیبینی هیچی هیچی فقط ظلمات و فهمیدم ما چقدر ضعیفیم در مقابل عظمت خداوند حتی قدم هم نمیشد برداشت و صدای خفاش هایی میشنیدیم که در دل این ظلمات راهش‌ون پیدا میکردن

    هر چقدر بگم کمه چقدر دوست های خوب جدید پیدا کزدم یک اقایی خودش گفت من از شما عکس بگیرم و تا پایان سفر اینقدر از من با گوشیم عکس گرفت که خودم خسته شدم هاهاها

    غروب از بچه ها خداحافظی کردم چقدر اسرار کردن که بمون تهران و جمعه و‌پنجشنبه برنامه داریم

    ولی من باید میومدم اصفهان خداحافظی کردم و با مرور عشق این لحظات مسیرم طی کردم و‌رسیدم به خانه

    خدارا شکر چقدر میشه لذت برد فقط باید بخواهیم همه چیز هست همه چیز هست

    پای در راه بنه و‌هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد

    از تو‌ممنونم دوست عزیزم که باعث‌شدی داستان سفر زیبام را در این سایت الهی ثبت کنم

    خدایا شکرت

    موفق باشید در پناه رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    وحید ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    بنام خداوند بسیار بخشنده ، ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است

    سلام به دوست همفرکانس خوبم رضای عزیز

    ممنونم ازت رضا جان بابت پاسخت الان که‌پیامت را خوندم تا اخر از تعجب خشکم زد الله اکبر از قانون فرکانس از قانون‌مدارها

    شما در اخر پیامت نوشتی “مانا باشی ”

    یعنی برام باور نکردنی هست شما از کجا میدونستی !؟ فکر کردم‌داخل کامنتم بابت این کلمه چیزی نوشتم رفتم‌دوباره خوندم دیدم خیر

    این کلمه تکیه کلام لیدر گروه طبیعت ما هست که‌همیشه میگه مانا باشی و شاد زی

    الله اکبر و الان شما گفتی

    چقدر جالب و من امروز از خداوند نشانه خواستم و این سومین‌نشانه امروز من شد

    خدایا شکرت

    چقدر زندگی لذت بخشه وقتی با قوانین الهی پیش بری وقتی با توحید پیش بری

    ممنونم ازت رضای عزیز انشا الله یک روزی هم را در طبیعت میبینیم موفق باشی

    در پناه رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: