سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 196 - صفحه 1

486 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 11
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ ﴿5٢﴾

    هنگامی که بر او وارد شدند، پس سلام گفتند. [ابراهیم] گفت: ما از شما ترسانیم. (52)

    قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ

    فرشتگان گفتند: هیچ مترس که ما آمده‌ایم تو را به پسری دانا بشارت دهیم.

    قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَىٰ أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ

    ابراهیم گفت: آیا مرا در این سن پیری مژده فرزند می‌دهید؟ نشانه این مژده چیست؟

    قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْقَانِطِینَ

    گفتند: ما تو را به حق و حقیقت بشارت دادیم و تو هرگز نومید مباش.

    بسسسم رب شهداااا الصدقییییین

    بسم رب قااااااسم الجباااارینگ

    سلااااام از دلِ شیفت شب

    از وسط آهنگ ونتیلاتور ها …

    سلااااام از سعیده ی کمی خواب آلود ولی با انرژی

    سلام من از مدار آسووونی هااا…

    از یک شیفت با تعداد مریض های کم،با تعداد پرسنل زیاد:)

    از مریض های تقسیم شده ی استیبل و بدون کااااار

    از شیفت بدون پذیرش و بی CPR

    نامبرده ساعت ٣ صبح ،وسط بخش icu داره شعر میگه :)

    ای دورت بگردم خداااا ،این همون سعیده ست که کل شیفتاش رو داشت میدوئیداااا،همش اعزاااام بوداااا،همش پذیرش مریض جدید بهش میخورداااا

    این همون سعیده ست که راحت پاهاشو دراز کرده:)

    دوبار سریال رو دیده و لذذذذت بررررده !

    و طبق عادت ،پاشده رفته وضو گرفته ،از قرآن هدایت خواسته تا بتونه کامنت بنویسه …

    به وقت صلاااتِ شب در غار حرا (چشمان قلبی بسیار)

    استاد جانم،یار بهشتی استادم

    ازتون سپاسگزارممممم بینهایت برای وقت و انرژی که صرف میکنید تا مارو با خودتون هم سفر کنید.

    این توجه به زیبایی ها، این لذت هم سفر شدن با شما خدا می‌دونه چه اتفاقات شگفت انگیزی رو قررراره در آینده ی نزدیک رقم بزززنه !

    آینده ی نزدیک چیه اصلا؟

    آلرِددددی من الان حااااللم عاااالیه

    احساس خووووشبختی عمیقی دارم که با هیچ ثروتی خریدنی نیست!

    آینده ی نزدیک و بهشتِ مدار های بالا،پاداش اکستراست برای من :)))

    اینو بگم و برم :)

    کلی این قسمت پر از انرژی مثبت،لذت و احساس خوشایند بودددبرام

    ولی ازین یک ربع تمرکز بر نکات مثبت:)

    من عاشق اون تیکه شدم که اون بنده ی خدای سبزپوش با نشیمنگاه پخش شد وسط شن ها :)))

    من کلا آدم مناسبی نیستم کسی جلوم سوتی بده :)

    خدا شاهده بارها و بارها تلاش کردم جلوی خنده م رو بگیرم ولی نمیشه چیکارش کنم ؟

    هر بار این تیکه رودیدم پخ زدم زیر خنده،اگر اونجا بودم که هیچی:)

    کلا جلوی یک آدم نزده به رقص نخورده مست ،بهتره سوتی ندید از من گفتن

    یادمه بیست ساله م بود ،دانشجو بودم ،یکی از نزدیکان یک مرگ دلخراشی داشت جلوی چشام که من انقدر بهم ریخته بودم ،میبردنم پیش روانپزشک ،کلا اوضاع روحی روانی بهم ریخته بود.

    بعد ما تو بیمارستان ،کارآموزی بودیم

    یادمه بارون نم نم هم میومد !

    یک عده ای توی حیاط بیمارستان،بندگان خدا انگار مریضشون فوت شده بود ،در حال گریه و زاری و جیغ و … بودند

    منم ماتم برده بود همینطوری نگاه میکردم ،رفته بودم توی اون فاز خودم که حالم بد میشد

    بعد یکی از دوستان بدو بدو اومد،منو ازون محیط دور کنه ،همینجوری که دوئید سمت من،دستشو گذاشت روی شونه م که بگه سعیده بیا بریم

    برگشتم دیدم نیست :)

    نگو از سرعت زیاد و خیسی زمین بخاطر بارون

    مثل اسکی روی یخ لییز خورد با نشیمنگاه و مخ خورد زمین …

    هیچی دیگه خدا ازش راضی باشه من انقدر به این صحنه خندیدم که اصلا یادم رفت برای چی اونجا وایساده بودم :))))

    فقط این رفیق بنده ی خدا یک هفته باهام قهر بود :))))

    حقم داشت بیچاره :)

    ولی منم حق داشتم:)

    نمیتونم جلوی خنده م رو بگیرم چیکار کنم؟

    خلاصه خواستم بگم پشت این شخصیت توحیدی که تلاش می‌کنه خیلی موجه جلوه بده خودش رو ،یک سعیده ی کنترل نشده هست که هرجا هست صدای خنده ش هم هست :)

    همکارام تعریف میکردند، یکروز که من کشیک نبودم، پزشک مقیممون از هدنرسمون پرسیده امروز شهریاری نیست ؟؟؟

    بعد هدنرسمون با همین لحن بهش جواب داده که

    نهههه نیسسسسست

    شهریااااریییییی نیستتتت ،هی راااااه به راااااه ااااینجا بخندیننننن،ااااااونجا بخندینننن

    :)))))))))

    خلاصه که دیگه

    رسوای زمانه منمممم:))))دیوانه منممممممم:)))))

    من برم برای شیفت استراحت که سلول های خاکستری مغزم دیگه No Response to Paging

    در پناه الله یکتا،فرمانروای مطلق،جریان خیرو برکت و ثروت

    الهی که همیشه غرق احساس عمیییق خوووشبختی بااااشید

    بوووس به کله ی مبارکتون

    نووور به قلب توحیدیتون

    پووول به حساااب های بانکیتون

    عشششق به روابط عاطفیتون

    سلاااامتی به تک تک سلول هاتون

    کرووور کرووورر :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 163 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    حمیدِحنیف عزیز،آتشنشانِ ابراهیم نشانِ حافظ سرمایه ی ملی سلاااااااام :)))

    اینجا رو با صدای جناب آقای احمدی نژاد بخون لطفا:

    چه خبرتوووونه؟چه خبررررررتوووووونه؟؟؟؟

    آقا من اعتراض دارم رسما،کجا باید درخواست اعتراض بدم؟

    یعنی چی ساعت 3 صبح کامنت مینویسی انقدر پر از محتوا و آگاهیه؟

    همین الان که 6 عصره،من ذهنم مقاومت داره باید یک خط رو دوبار بخونم که بفهمم دقیقا چی نوشتی!

    خداوکیلی اون موقع که هوش و استعداد رو پخش میکردن،من کجا رفته بودم و داشتم چه …میکردم:)))))))))

    چرا صدام نزدی؟چرا پشت سرت برام جا نگرفتی؟

    شما درمقابل چرت و پرت نوشتن های من،تو کامنت 3 صبحم؛مسئولی الآن :)))))))

    تازه یک ساعت طول کشید من چشام و مغزم و ذهنم اجازه بده من بنویسم و تموم کنم کامنتمو(شکلک با دست توی پیشونیده زده ی پشیمون از واینستادن در صف مذکووور)

    بعد میام میبینم شما مثل من شبکار بودی،همون تایم کامنت گذاشتی،به قول شاعر تفاوت از زمین تا آسمان است بابا

    الان به قول رضوان من قهرم:)

    با کی و چراشم نمیدونم :)

    بِبین فقط ی چیزی:

    بماند که وسط پمپ ها اونقدر جا هست که با هلیکوپتر میشه فرود اومد و بنزین زد و رفت

    من فکر کنم،به شما باشه با هلیکوپتر روی سر ما هم میشینی به خدااا :)))))))

    مجددا عرض میکنم:

    آقااا،چه خبرتوووووونه ؟چه خبرررتووووونه ؟؟؟؟؟

    :))))))))))))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    آقا اسدالله عزیزم،برادر توحیدی زاگرس نشین من،سلام به روی ماه شما و خانواده ی قشنگتون

    حقیقتا انرژی نوشتن این کامنت از پاسخ شما به حمیدِحنیف شروع شد!

    یک جمله ی ساده نوشتید که باید برم دنبال دخترم شینا…

    من چند دقیقه به این جمله خیره شدم

    عجیب برام دلنشین بود…

    دلم میخواست براتون بنویسم چقدر اسم دخترتون قشنگه،چقدر طنین زیبایی داره،چقدر این عشق پدری الهی و دلچسبه …

    ولی منطق ذهنم گفت میخوای همینو بنویسی که چی؟

    هرچند که من خیلی به نجوای ذهنم رو نمیدم و بهش گفتم در زمان مناسب حتما برای آقا اسدالله مینویسم …

    به قول خودشون در خونه برام بازه …هرجا لازم باشه میرم و بهشون میگم …

    و حالا …از صبح این انرژی دوباره شروع کرد …بنویس …بنویس… :)

    با وضو براتون مینویسم …درحالیکه قرآن کنار دستم بازه و نورش رو میتونم به چشم هام ببینم …

    همون انرژی که از صبح بوق ممتد کامیون توی سرم به راه انداخته که برای آقااسدالله بنویس …همون این آیه هارو انتخاب کرده برای شما …

    نوش جونتون بنده ی برگزیده خدا ….

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

    کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است.

    کَذَٰلِکَ أَرْسَلْنَاکَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَٰنِ ۚ قُلْ هُوَ رَبِّی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ

    بدین گونه تو را در میان امتى که پیش از آن، امتهایى روزگار به سر بردند، فرستادیم تا آنچه را به تو وحى کردیم بر آنان بخوانى، در حالى که آنان به [خداى‌] رحمان کفر مى‌ورزند. بگو: «اوست پروردگار من. معبودى بجز او نیست. بر او توکل کرده‌ام و بازگشت من به سوى اوست.»

    آقا اسداله …همینطور که دارم براتون مینویسم …از اسپیکر خونه این آهنگ داره پخش میشه و من غرق عشق خدام و پر از احساس خوشبختی … :)

    زل زده م به آسمون آبی لاجوردی و دریای بیکرانی که در انتها بهش وصل شده …

    همراه با آهنگ برای فرمانروا میخونم …:)

    چه شود هر چه شود

    صاحب قلب بی قرار من تو باشی

    چه شود هر که ز ما نیست رود

    تا به ابد دار و ندار من تو باشی

    • ══─━━── ⫷⫸ ──══─━━ •

    چه شود هر چه که خواهم شود و

    چشم تو برق نگاهم شود و

    خنده ات پشت و پناهم شود و

    از تو خالی نشود زندگی ام

    • ══─━━── ⫷⫸ ──══─━━ •

    چه شود قافله غم رود و

    از بهشتم جهنم رود و

    لحظه های پوچ بی هم رود و

    از تو خالی نشود زندگی ام

    • ══─━━── ⫷⫸ ──══─━━ •

    بهترین حال جهان را دارم

    با تو پیدا و نهان را دارم

    هر چه خوشبخت شدن میخواهد

    من کنار تو همان را دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  4. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    محمد حسین عزیزم،سلام بروی ماهت برادرجانم

    چقدر ذوق کردم ازت نقطه ی آبی داشتم پسر..

    مرسی که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی.

    الهی که خیر و برکت و نور وآگاهی صدها برابر بهت برگرده …

    محمدحسین جانم ،بخش ICUبه باند پرواز معروفه …یعنی تقریبا میشه گفت یکی از هزاران مکانی که حضرت عزرائیل عزیز،فرشته ی مرگ زیاد اینجا فعالیت داره …

    من اگر تونستم تو همچین محیطی حال دلم رو عالی نگه دارم به لطف الله و آموزش های استاد …دیگه غم وترسی از آینده هست …؟

    جهان خیر مطلقه …و همیشه اوضاع بهتر و بهتر میشه …

    ببین پسر

    همینجا بهت قول میدم

    به امید الله

    یکی دوتا مدار بالاتر

    از جایی بهتری برات سلام بفرستم …باشه؟ :))))

    اون سعیده که به پدربزرگ 70 ساله که بعد از CPR داره هوشیار میشه و میخواد اتصالات دردناکش رو (مثل لوله تنفسی،لوله ی معده،سند و…) جدا کنه میگه:

    اگر پسر خوبی باشی،شیطونی نکنی …کمکت میکنم اینارو کم کم ازت جدا کنیم

    و اون بنده ی خدا ازینکه یک پرستاری هم سن و سال نوه ش باهاش اینجوری حرف میزنه میخنده و شاید برای یک لحظه درداش یادش بره ….

    آیا جایگاه شغلیش توی ICU موندگاررره؟

    این قانون بدون تغییر خداونده…وقتی از جایی که هستی تونستی لذت ببری،از زاویه ای بهش نگاه کنی که بهت احساس بهتری بده و شکرگزارش باشی …

    ظرف نعمتت بزرگتر میشه برای شغل های بهتر و راحت تر

    مگه نه …؟

    اینممم سندش…شیش دنگ منگوله دار خدمت شما مشاور اعظم املاک شهر قم،شهر قیااام و اقامه …

    وَإِذ تَأَذَّنَ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم ۖ

    راستی داداش وقتی داشتم برات مینوشتم این آهنگ داشت تو خونه پخش میشد:چه حال خوبیه،سامان جلیلی

    اگر نداریش حتما دانلودش کن و لذذذت بببر از انرژی مثبتش …

    به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت پسر

    به امید دریافت نقطه ی آبی دیگه ازت

    قلبِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    محمد حسین عزیزم سلام

    یکبار دیگه دنبال کردن ایمیل کامنت هات شد تمرین ستاره ی قطبی من…

    همینجوری داشتم کامنت خودم توی مرداد ماه رو میخوندم و بعد دونه دونه پاسخ بچه ها رو…

    که رسیدم به پاسخی که بهت دادم …و میخکوب هدایت الله شدم محمد حسین

    ببین مرداد ماه برات چی نوشتم :

    (من اگر تونستم تو همچین محیطی حال دلم رو عالی نگه دارم به لطف الله و آموزش های استاد …دیگه غم وترسی از آینده هست …؟

    جهان خیر مطلقه …و همیشه اوضاع بهتر و بهتر میشه …

    ببین پسر

    همینجا بهت قول میدم

    به امید الله

    یکی دوتا مدار بالاتر

    از جایی بهتری برات سلام بفرستم …باشه؟ :))))

    محمدحسین جان …وعده ی خداوند و پیامبر من استاد عباسمنش به حق بود …

    به امید الله ،بزودی از جایی بهت سلام من میکنم که مردادماه پارسال در رویایِ رویامم نمی‌گنجید…

    اگر میخوای بدونی چه اتفاقی افتاده پیشنهاد میکنم بری کامنت های آخرم رو بخونی،حتما بهت کمک می‌کنه با اشتیاق بیشتری ادامه بدی …

    ازت ممنونم دست خدا ،بازم از طرف خدا برام پیغام آوردی…

    در پناه الله مهربان

    الهی که در بهترین زمان و مکان به دستت برسد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    سلام به برادر عزیییزم،علی آقا

    آقا دم شماااا گرررررررم

    سپاسگزارررتونم بی نهایت

    چقدددر حااالم خووب شد با کامنتتون

    چقدر انرژیش مثبت بود …

    چقدر خوشحال شدم برای نجمه عزیز …که اونطور که شایسته ی روح خداونده،داره زندگی میکنه …دم نجمه جانم گرررم …

    الگو شد برام …

    برای باورپذیری بیشتر و بیشتر ….

    برای ایمان آوردم به کلام الله

    وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ

    علی آقا ازتون ممنونم

    الهی که نور خداوند …ثروت و برکت و رحمت الله همیشه جاری باشه برای شما و خانواده ی عزیزتون

    به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    زهرای نازنیینم سلام بروی ماهت

    ازت سپاسگزارم رفیق غارحرای من

    ممنونم برای تمووم تحسینت که تجلی روشنی قلب خودته …

    ببین زهراجونم فکر کنم ما اگر تو یک مدرسه بودیم حتما توی یک کلاس و یک میز مینشستیم …دمت گرم برای تموم شیطنت هات …

    من ولی همیشه از عملیات شیطنت سالم در رفتم و به نمره انضباطم نکشید :)

    وگرنه پدرِ سختگیرم سر از بدنم جدا میکرد،الان اینجا نبودم :)))))))

    دووست دااارم دختر

    ازت ممنونم که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی

    بوس به کله ت

    قلب فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    یاسِ من :(

    بغضی شدم الان :(

    عاشقتم باشه ؟

    من کجا میتونستم انقدر دوست خوب داشته باشم؟

    این احساس عمیق خوشبختی،اینکه هربار خداوند من رو با یک عشق و نور سوپرایز می‌کنه ،با کدوم ثروت خریدنیه ؟؟؟؟

    نمی‌دونم چطور میتونم شکرگزار خدا باشم …نمی‌دونم …

    این بار دوم که خداوند امروز قلبِ بی قرار من رو هدایت می‌کنه به کامنتی از خانواده ی بهشتیِ زمانی ها …

    برای قرار و آروم گرفتن …

    دوستتون دارم … بی نهایت … بی نهایت …

    (شکلکِ ذوقی و اشکی وچشم قلبی همه ش باهم )

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    سلاااااام و سررر سلااااامتی به شاگرد زرنگ کلاس

    تا استاد نیومده من یکم شیطونی کنم :)))) یکی دو روز زیادی جدی بودم،از خودم بدم اومد:))))

    رضواااان،دم در وایسا،هروقت دیدی استاد داره میاد ندا بده باشه ؟

    راستی داداش اسداله،خبر داری منو رضوان “جلسه نهم کلاس الگوهای تکرار شونده”یک دونه نارنگی جابه جا کردیم شما نفهمیدی؟؟؟ :))))))))

    فکر کنم سرگرم مرور تمرین هاتون با یاسِ من و سمیه جانم بودید!

    شایدم این حمیدِ حنیف داشته از کارکرد موتورهای هواپیما واستون توضیح میداده!

    خلاصه که گفتم در جریان باشی یکیو از دست دادی :)

    آقااسداله شما هنوز همکلاسیتو نشناختی!

    من اونیم که وقتی نماینده ی جم کردن موبایل های بچه های کلاس میشد،دم در کلاس کشیک میداد بچه ها از موبایلشون راحت استفاده کنند :)

    من اونیم که زنگ تفریح ها انقدر دیر میرفت سرکلاس که همیشه یک لنگ پا توی دفتر بود برای وساطت ناظم پیش معلم :)

    من اونیم که همیشه شیطنت رو به درس ترجیح دادم:)

    من اونیم که چهار شنبه سوری توی کلاس آتیش درست کردم :)

    من اونیم که همیشه کپسول آموکسیسیلین خالی میکرد تو بخاری تا کلاس رو کنسل کنه :)

    واقعا چرا فکر کردید این طراحی بین متن شعر کار منه ؟:)))))))

    اعتراف میکنم من فقط اینو ازاینترنت کپی کردم :))))))))))))

    ازین جا تا دامنه ی رشته کوه زاگرس شکلک خنده :)))))

    بیا توی صف داداش بیا،دفعه ی بعد طراحی تمریناتم خودم انجام میدم :)) شمافقط نارنگیِ جیبِ مارو نزن :)

    رضوااااان ؟؟؟؟ استاد داره میاد ؟

    آقا ما رفتیم سرجامون :)

    فعلا :)))))))))))))))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    ای باااااباااا،ای باااباااا،ای باااباااا

    اینجا چیکار میکنی شما،یعنی چی بالاسرمون وایسادین همینطووووری :))))

    آقااا بفرمایید،بفرمایید سرجاتون …

    این کلاس به اندازه ی کافی شاگرد درس گوش نکن و استاد کلافه کن داره به خدا

    شما همون میز اول بشینید،حداقل استاد امیدوار باشه به این کلاس …

    آقا ،ما آخر ترم دلمون به جزوه های منظم و رنگی رنگی شماااا گرمه…شما هم به گروه لیانگ شان پو بپیوندی دیگه استاد به چه امیدی تدریس کنه آخه …؟

    همه ی ما رفوزه میشیم…

    بفرمایید آقا،بفرمایید داداش…بفرمایید …

    من خودم هرچی داشتم فیفتی فیفتی در طبق اخلاص میارم خدمتتوووون،خدااااشااااهده ….

    برید تا با کپسول آموکسی،کلاسو کنسل نکردم:)))))))

    یک صلوااااات محمدی پسسسسند لطفا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: