سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 155

به نام الله یکتای خودم

سلام به همه دوستان عزیزمم

از اونجایی که تصمیم گرفتم هروقت الهامی اومد برای کامنت گذاشتن بهش عمل کنم پس عمل میکنم

توی یه بخشی از سفر استاد گفتن که از هدایت هاتون بنویسید بااینکه ذهنم مقاومت میکنه که چی بنویسم ولی مینویسم تا بیاد

اولین هدایت که شاید به نظر خیلیا کوچیک بیاد این بود که من امتحان ترم فیزیک داشتم و داشتم برای کنکورم با تمرکز لیزری میخوندم و نباید برای امتحان زیاد وقت میزاشتم(بچه های کنکوری میدونن تجربی باشی سال اول هم کنکور هم امتحان نهایی و بخوای رتبه خوبم بیاری یکمی روت فشاره)خلاصه طبق برنامه ای که داشتم حجم به اون زیادی رو توی دویا سه روز تصمیم گرفتم جمع کنم درصورتی که خود برنامه آموزش و پرورش تقریبا یه هفته وقت داده بود ولی من ترجیح دادم نزدیک کنکوره بیشتر رواون تمرکز کنم یادمه همون دوروزی که برا خودم وقت گذاشتم خیلی خوب نکات و مطالب روجمع کردم ولی بازم مونده بود روز قبل امتحان من و خواهرم قرارشد بریم یه خرید کوچولو بیرون و سریع برگردیم که ادامش بدم ما از ظهر که راه افتادیم شب ساعت ده رسیدیم اونم شبی که فرداش امتحان بود ولی نمیدونم چرا ازاون روزا بود حالم فوق العاده عالی و آرامش بینهایت داشتم ماشینای مدل بالا میدیدم تصدیق میکردم زیبایی هارو میدیدم و تصدیق میکردم و تو ترافیک باخواهرم میگفتم و میخندیدم یهو ایده اومد حالا که داره زمان میگذره بیا تمرینایی که تو گوشیت داری رو بخون یه لحظه صفحه رو باز کردم فقط یه تمرین خوندم بعد گفتم این طوری نه تمرکز روی این دارم نه میتونم از زیبایی ها لذت ببرم و کنار گذاشتمش وقتیم رسیدم خونه همینطور انقدر حالم خوب بود به مامانم ساعت خوشگلی که باپول خودم خریدم نشون میدادم کلی ذوق میکردم بعدم یه یه ساعت درس خوندم رفتم خوابیدم فرداش که رفتم سرجلسه امتحان دوستام میگفتن حتما خیلی خوندی گفتم نه بابا یکی دوروز تازه دیشبم تو ترافیک بودیم

حالا امتحانو بگم سر امتحان که بیخیال بیخال(البته بگم که من توی طول سال تلاش اندازه اما پیوسته داشتم و مطالب تو ذهنم بود)سر امتحان یه سوال اومد کف کردم همون یه دونه تمرین که توی ماشین خوندم دقیقا اومد و من اون نمره فیزیک نهاییم 20 شد نمره ای که استاد کنکورم میگفت خیلی سخته خیلی سخت میگیرن خیلی ریز ریز نمره کم میکنن ولی من به خودم و خدای خودم باور داشتم

یکی دیگه این بود که یکی از افراد سایت داخل عقل کل خیلی مقاله های قشنگی مینوشتن و من ساعت ها اونا رو میخوندم و لذت میبردم و آرامش میگرفتم و خودشونم سایت داشتن و توی مطالبشون میگفتن که اگه تو مدار باشید راهش برای پیداکردن سایت پیدامیکنین من گفتم پس خدایا خودت دیگه میدونی این راه نشون بده اگه برای تکاملم خوبه

بعد فک کنم یه روز داشتم نماز میخوندم یهو وسط نماز یه ایده اومد برو پروفایلشو نگاه کن بعد که رفتم دیدم ادرس سایت رو پیدا کردم وخیلیییی خوشحال شده بودم

همین متنم که هدایتی شد گفتم چیکار کنم داشتم کامنتای سایتو میخوندم بعد گفتم مگه من قرار نبود وقتی استاد میگن تجربه بنویسین هرچقدم کوچیک جرعت به خرج بدم و بیام بنویسم بدوبدو اومدم نوشتم که جلوی مقاومتای ذهنمو بگیرم

خدارو سپاس بابت هدایت هاش بابت همه چیز

دوستتون دارم بینهایییتتت