سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 151 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

205 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    منوچهر گفته:
    مدت عضویت: 2906 روز

    سلام و درود خدمت استاد عزیز و خانم شایسته خوش نگرش و خلاق ❤️❤️❤️🙏🙏🙏

    وووو که چقدر هیجان زده هستم از اینکه بروز هستم با شما و سفرتون و هر شب منتظر فایل جدید هستم که یکسری دیگه نکات ارزشمند رو برام یادآوری بشه و در زندگیم بکار ببندم.

    خیلی لذت می برم از اتومبیلتون من عاشق ماشین های امریکایی هستم و بی نهایت حالم‌خوبه از دیدن زیبایی هایی که برامون در قالب این فایل ها آماده می کنید.‌

    خداقوت میگم بهتون .

    انشاا.. در طی سفرتون سلامت و تندرست باشید🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    مرجان دغلاوی گفته:
    مدت عضویت: 2424 روز

    سلاااام به گرمی آفتاااب به به چه اندامییی چه منظره اییی چه تیپی به به😍😍😍 من یکی از معیارام برای همسر آیندم اندام زیباشه درست مثل شما البته که شما برادر و استاد منید ولی کلا میگم معیارهام رو سطح بالا انتخاب میکنم☺😊.

    چه فایل پرقدرتی بود مررسی از شما از مریم جون و از تمام تیمتون که من نمیبینمشون اما مشخصه که دستان پرقدرتی هستند

    استاد این فایلتون درست مثل همون فایل قربانی کردن اسماعیل توسط حضرت ابراهیم بود. بنظرم تکراری که نبود هیچ مکمل و تکمیل کننده حرفاتون بود بی نهایت بی نهایت لذت بردم کاش میشد صوتی اینهمه عشق و شورمو بهتون میگفتم

    بازم مثل همیشه عاشقتونم و روی ماه تک تکتونو میبوسم😘😚😙

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    سهند گفته:
    مدت عضویت: 681 روز

    درود و عشق بر استاد جان شکر وجودت

    خدارو صد هزار مرتبه شکر

    خدارو بی نهایت سپاسگزارم که شما رو سفیر عشق و نور کرد و در سر راه ماه قرار داد و ما رو نجات داد از کلی سیاهیی ها…

    خداروبی نهایت سپاس گزارم که با قانون سلامتی انقلابی درون ما ایجاد کردین پاک سازیمون کردین

    جوانمون کردین و در زمین جدید که همان بهشت جاودانه است ما سالیان سال عمر خواهیم کرد…

    اصلا روند طبیعی جهان پیر نشدنه و جوان ماندنه….

    که با غذاهای داستان دار و افکار و باور های تحمیل شده به خودمون داشتیم آروم آروم خودمون رو نیست و نابود میکردیم….

    استاد جان یک قدمی بهشت هستم و منتظر باز شدن در های بهشت روی خودم هستم که برم و بتونم صدرصد قانون سلامتی رو انجام بدم

    تازه تا چند روز دیگه میخوام چهار روز پاکسازی رو برم که کلا دستگاه گوارشم جلا داده شه و مسیر تکاملمو با عشق گزران کنم….

    استاد جان من عاشقت هستم…

    یه تشکر حسابی از شما و بانو شایسته….

    یه تشکر حسابی از عواملین سایت….

    و یک تشکر حسابی از همه حاظرین سایت….

    دوست دارتون سهند(:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام به استاد عزیز و همه ی دوستای گرامی

    سلام به خانم شایسته عزیز و تمامی اعضای تیم بزرگ عباسمنش😌

    خدایا شکرت که من به این سایت هدایت شدم ، خدایا شکرت که بعد از هدایت شدن توسط خداوند چقدرررررر من زندگیم متفاوت شده چقدر اخلاقم ، سرنوشتم و تمام تک تک اجزای زندگیم تغییر کرده.

    استاد عزیز شما طرز نگاه و دید مارو به دنیا به خداوند و تمام هستی تغییر دادین و هروز و هروز این شگفتی ها بیشتر و بیشتر میشه .

    من خودم هروزی که دارم یک نکته ی کوچولو از قرآن از مفاهیم این دنیا از آرامش درک میکنم واقعا دارم غرق میشم در این عالم بزرگ و زیبا ،

    من خودم یروزی به همه میگفتم این دنیا جای سختی کشیدنه اومدیم که سختی بکشیم ولی الان توی این چند ماهی که روی خودم کم و بیش دارم کار میکنم دیدم نه تنها سخت نیست بلکه لحظه لحظه های این دنیا همراه خوشی و مثبت نگری و امید به آیندست ،

    چقدر همه چیز آسون پیش میره اگر ما در مسیر خودمون حرکت کنیم ،

    چقدر خداوند زیباتر شده الان که من تغییر کردم ،

    چقدر خدای من بزرگ تر شده ،

    چقدر همه چیز در دسترس تر و ملموس تر شده ،

    یروزی انقدر گیج و داغون و خسته بودم و بی هدف داشتم توی شغل خودم دست و پا میزدم با اینکه استعداد داشتم اما اصلا هدف روشنی توش نمیدیدم موقعی که کار میکردم همش عصبی میشدم داغون بودم حوصله نداشتم ،

    اما الان با مسیری که انتخاب کردم با هدایتی که شدم هروزم و پر انرژی شروع میکنم ،

    هروز توکل میکنم به خداوند بزرگ هروز شادم ،

    هروزی که میخوام برم سراغ کارم برای اون کار پر پر میزنم تا اینکه وقتش بشه و با تمرکز روش کار کنم ،

    خدایا باورم نمیشه چیجوری وارد این مسیر شدم ولی هروز دارم بیشتر انگیزه میگیرم و خیلی راحت دارم پیشرفت قابل توجهی میکنم 🥺

    استاد جانی که خداوند منو به سمت شما هدایت کرد به قول خودتون من اهل این مسیر بودم که الان اینجام اگه نه هرکسی اجازه شنیدن صحبت ها و فایل های شمارو نداره ،

    خدارو هروز و هروز شکر میکنم که اینجام به دور از تمام گرفتاری ها و هنجارهای جامعه اومدم و نشستم و دارم روی خودم کار میکنم ،

    چقدر حس خوبی دارم و خداوند را هزاران بار شکر میکنم ،

    یروزی که خیلیم زوده میام و از تغییرات فراوانی که واسم اتفاق افتاده با جزییات مینویسم .

    در پناه خداوند سعادتمند و پیروز باشید 🤗😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 682 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    سلام به همه عزیزان

    خداروشکر چه فضایی زیبایی رو برای فیلم گرفتن انتخاب کردین و چقدر بدن شما خوش اندام و عضلانی شده.

    یک نکته مهم در صحبت‌های استاد اینه که همیشه بیان می‌کنه که باید باور کنی تا هدایت شوی و باور کردن یعنی ایمان به خدا چه بسا کارهایی هست که ما باور نداریم که میشه این یعنی همچنان که باید به خداوند باور نداری و خداوند به هر کاری تواناست این ذهن ما است که محدودیت داره. فاصله بین شنیدن و درک کردن خیلی زیاده منم این صحبت استاد رو میشنیدم اما درکی ازش نداشتم، بحث اینه که چه ایمانی داریم و چقدر باور داریم

    مورد بعدی اینه که ما انسان‌ها خودمان به خودمان ظلم می‌کنیم و برای خودمان دردسر می‌تراشیم در حقیقت ما بزرگترین ظلم کننده با خودمان هستیم و هیچ چیزی بیرون از ما نیست و در مسئله داشتن حیوان خانگی یا مثلا ماشین یا خونه ممکنه بخاطر همچشمی با بقیه خودمان دو دستی ازادی‌های خودمان محدود می‌کنیم ،این پوینت مهمی است که خودم چند روزه بهش رسیدم و در شما هم دیدم که هیچگاه نمی‌ذارید چیزی ذهن نتان را درگیر خودش کند.

    این خیلی مهم است که آدم به جایی برسد که بفهمد ما انسان ها روح های مجردی هستیم که تنها به این دنیا اومدیم که به خودشناشی برسیم و نباید وابسته به چیزی چه انسان چه شی و خانواده باشیم و … باشیم و این محدودیت ها جلوی رشد ما رو میگیره و به قولی همان ترمز و زنجیر هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1656 روز

    معبودم!شکرت که هستی

    سلام استاد عزیزم

    سلام به همه بچه های سایت عباسمنش

    سپاسگزارم برای این قسمت از سریال سفر به دور آمریکا

    تشکر میکنم از سودا عزیز که با کامنت زیباتون باعث شدین استاد یه قسمت پر از آگاهی برامون تهیه کنن واقعا یه دوره کامل برای من بود

    استاد عزیزم شما در مورد وابستگی به حیوانات خونگی صحبت کردین و خیلی توضیحات کاملی دادین سپاسگزارم از شما …این وابستگی پاشنه آشیل اکثر ما هستش هر کسی به نحوی درگیره ..‌و استاد جان شما با توضیحات کاملی که دادین با ایمانی که میتونیم نشون بدیم از پس این زنجیری که سالها به خودمون بستیم میتونیم رها بشیم

    استاد عزیزم چند وقتیه این موضوع هدایت خیلی در زندگی پر رنگ شده و خیلی این مسله هدایت قلبن درک میکنم و در زندگی اجرا میکنم و میبینم چقدر زندگی راحت تر و زیباتر خودشو بهم نشون میده.وقتی مقاومت هامو پیدا میکنم و اونارو حذف یا کمش میکنم میبینم خداوند منو بصورت خیلی زیبا هدایت میکنه به مسیر زیباییها و بر عکس اونم هستش هر چقدر تلاش میکنم یه کاری به زور انجام بدم میبینم یه اتفاقهای جالب میوفته که مسیر خودمو عوض کنم بهم تلنگر میزنه قبلا اصلا اینجور نبود اگه در مسیر اشتباه بودم هیچ اتفاق خاصی نمیوفتاد که از اون راه و مسیر اشتباه خودمو بیرون بکشم اکه هم میوفتاد میگفتم این خوب معمولی هستش تو زندگی همه میوفته ..مثل اینکه الان به قول شما رو شونه های خداوند هستم خدا خیلی بطور خاص مواظب هستش که از مسیر زیباییها فاصله نگیرم

    من این اواخر به طور ناخودآگاه به ماجراهای کشورم درگیر شدم به قدری تو این مدت خیلی کوتاه جهان بهم سیلی زد تا من زود برگردم به مسیر درست که برام خیلی جالب بود و دوباره باورهام قوی‌تر شد که قانون به شکل خیلی منظم و دقیق در حال کار کردن هر طور که من میخوام..نمیخوام اون تلنگری که خوردمو باز گو کنم ولی سپاسگزارم که بهم یاد آوری شد و با انرژی بسیار زیادی الان درک میکنم که مسیر اصلی لذت بردن هستش عشق هستش و نور هستش

    استاد جانم خیلی خیلی ازتون سپاسگزارم که با عشق فراوان این آگاهی را گسترش میدید

    عاشق همتون هستم ودوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    فاطیما گفته:
    مدت عضویت: 1395 روز

    اول سلام به مهربون خدای خودم

    سلام به استاد عزیز و مریم خوشگلم که هردوتای شما عزیز دلید

    سلام به سودای عزیزززززززززززززززم

    یعنی

    انقدر که سودا همه چیو انققققققققدر قشنگ دید که دلم خواست دوباره برم اون قسمت رو ببینم

    خدای من

    وقتی داشتم گوش میکردم دلم میخواست از حس شکرگزاری اشک شوق بریزم برای وجودتون

    برای وجود کل خانواده ی عباسمنش

    برای دوستای عزیز مثل سودا که تقریبا حالا یکی بیشتر یکی کمتر در حال نگاه کردن به زیبایی های دنیاست

    من به خاطر تغییر دیدگاه هام

    تغییر فرکانسم خیییییییییلی از آدم های گذشته فاصله گرفتم

    و به قول استاد این یک قانونه و انگار دنیا ما رو از هم دور کرد و دوستا و مشتریای جدیدی سر راهم قرار داد که بیش از نود درصدشون راجع به قانون جذب میخونن و تلاش میکنن که این مدلی زندگی کنن

    من در حال بند کردن مشتری بودم و مثل همیشه فایل استاد عزیزم تو سالن من به جای موزیک پخش میشه

    دلم میخواست اشک بریزم از خوشی

    از اینکه دوستای هم فرکانسی دور هم جمع سدیم

    که بدون اینکه همدیگه رو بشناسیم انقدر از صحبت های هم لذت میبریم و همدیگه رو به راه درست هدایت می‌کنیم

    و استاد بزرگ

    مثل یک پیر فرزانه

    همه ی ما رو هر بار با یک ایده‌‌ایی که از سمت خدا میاد مثل همین کامنت خوانی مارو به سمت بهترین ها هدایت میکنه

    دلم می‌خواد از تهههههههه دللللللم یه نفس عمیق بلند بکشم و بگم خدایا شکرت

    هوار بکشم بگم خدایا شکرت

    شکرت که من رو به سمت این خانواده هدایت کردی

    خدای من

    مگه میشه انقدر قشنگ این مدت راجع به هرچی که برای من دغدغه ذهنی بود که آیا درست هست یا نه صحبت کنید

    من همش میگفتم من اصلا دوست ندارم کسی یا چیزی من رو تحت امر خودش دربیاره

    و همش میگفتم تواناییه این رو ندارم که وقتم رو به جای اینکه برای خودم بزارم ،در اختیار یه حیوون خانگی بزارم

    و امروز استاد حجت رو بر من تموم کردن که درست است ،مه بهترین کار رو می‌کنم

    عاشقتونم

    عاشق خدای خودمم

    که من رو به این آسونی به جواب میرسونه

    من عاشق اینم که از راحت ترین و آسون ترین راه ها کارهام انجام بشه

    و همش خواهرم بهم میخنده البته نه از روی تمسخر

    میخنده میگه تو راحت طلبی همه چی هم راحت برات جور میشه

    و من چقد توی حرفای سودا اینو دیدم

    خدای من

    همه چی طبیعی و بدیهی و آسان

    پروردگارا

    انگار این سایت داره فقط برای من حرف میزنه

    مگه داریم ؟

    بله داریم 😜

    میبینم که داریم

    چون من یه خدای قدرتمند دارم که نه تنها هر چی میخوام رو در چشم بهم زدن به من میده

    بلکه حتی میدونه من بعدش چی قراره بخوام

    و اون ها رو زودتر برام آماده میکنه

    چقدر خوشبختم که شما رو دارم

    همیشه به خاطر خانواده ی مهربونی که داشتم با اینکه با اینکه و با اینکه به شدت از نظر افکار باهم فرق داریم ولی عاشق مهربونیشونم

    خانواده ی من در هر شرایطی پشت من بودن و از خدا تشکر می‌کنم که خانواده رو دست خودش قرار داد که از من حمایت کنه

    و چی لذت بخش تر از این

    اون میتونست با هر آدم دیگه ای از من حمایت کنه ولی خدایی عشق پدر و مادر یه چیز دیگست

    هرچند یکی از بزرگ‌ترین آرزوهام اینه مه بی نهااااااااااااااایت ثروت داشته باشم تا بتونم یه گوشه از محبت های پدرم مادر و برادرم رو جبران کنم

    عاشق اینم که هزینه ی زندگیشون رو بدم تا بتونن هرجور که دلشون می‌خواد زندگی کنن

    بفرستمشون مسافرت

    نزارم آب تو دلشون تکون بخوره

    چون پدر مهربون من از وقتی که فقط دوازده سیزده سالش بود پدرش رفت و اون شد پدر چهارتا بچه درکنار مادربزرگم

    بعدش بچه های خودش رو بزرگ کرد و حالا داره نوه هاش که میشن بچه های من رو در کنار من بزرگ میکنه

    مطمئنم دور نیست اون روزی که میام با جسمایی که ازشون اشک شوق میریزه

    این خبر رو به خانواده ی مهربون عباسمنشیم و استاد عزیزم و مریم قشنگم میدم و میگم من به این آرزوم رسیدم و دیگه نمیزارم آب تو دل پدر و مادرم تکون بخوره

    میگم که دیگه اونا هیچ حتی سر سوزن دغدغه ی مالی ندارن و همونجور که خودشون دوس دارن و دلشون می‌خواد زندگی میکنن

    مطمئنم خدای ثروتمند و قدرتمند من خیلی زود آرزوی من رو برآورده میکنه

    عاشقتونم

    آرامش و ثروت و خوشبختی رو برای همتون از خدا میخوام

    ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1641 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    مهر 1401،این فایل بینظیر اومد روی سایت ومن دیدمش و مهر تایید صد درصد بر حرفهاتون زدم به عنوان یه سری آگاهی های ناب وکاربردی،

    من تا همین یکسال قبل حتی از ذهنمم خطور نکرده بود که سگ داشته باشم، حتی با اینکه توی رشت وتوی خونه ی ویلایی زندگی میکردم که حیاط بزرگی داشت و شرایطش برام فراهم بود که سگ بیگیرم…

    تا اینکه اوایل سال 1402، پسرم شروع کرد به بهونه گرفتن، که من سگ میخوام گربه میخوام، من تنهام، خواهر وبرادر ندارم، هم بازی ندارم، من اصلا توجه ای نمیکردم وهربار میگفتم که شرایط نگهداری سگو نداریم هم به خاطر اینکه هزینه ی نگهداریش زیاده وهم به خاطر خود نگهداری ومراقبت ازش که کلی تایم آدمو میگیره ودست پای آدمو میبنده…

    ولی نمیدونم چرا یه مدت هروقت میرفتم جایی یا حتی اینستاگرام، کلی عکس وفیلم سگ برام نمایش داده میشد، کم کم حس کردم که سگ داشتن خوبه ها، ببین چقد بانمکن، چقدر بازیگوشن، خوبه آدم یه کوچولو وفانتزیش رو داشته باشه….

    خلاصه که فرکانسم رفته بود اون سمتی تا اکسپلور بالا میومد که سگ میدیدم که دارن شیرین کاری انجام میدن و…..

    یه روز چشم باز کردم دیدم دارم تو سایت دیوار دنبال توله سگ واگذاری میگردم، و همون روز هم رفتم یه توله شیتزو کراس 40 روزه گرفتیم با پسرم واومدیم خونه…

    با علم براینکه میدونستم چقدر نگهداریش سخت هست ولی گفتم نهایتش نخواستیم میذاریمش سایت دیوار واگذارش می کنیم، چند وقت توخونه ازش مراقبت کردیم تا یه کم جون گرفت نگم که چقدر تربیتش سخت بود، اینکه از رفتارش متوجه بشیم کی غذا میخواد یا حالش خوبه؟ یا جیش داره، یا اینکه حواسمون باشه حتما رو پد جیش کنه، وقتایی که نصف شب پارس میکرد و….باید واکسن هاش سر موقعه بهش زده میشد و هر چند وقت یکبار میبردیمش پیش دامپزشک برای معاینه و…‌

    خلاصه که براش یه کلبه چوبی درست کردیم و گذاشتیمش تو حیاط….

    نگم که چقدر تو حیاط میچرخید و کثیف کاری میکرد خاک باغچه رو میکند به گلها آسیب میزد و منو پسرم باید مدام حواسمون بهش می بود که الان داره چیکار میکنه ….

    یه مهمون میومد کلی پارس میکرد…نصف شب یکی تو کوچه رد میشد پارس میکرد…

    رشت هم که خیلی وقت ها بارون میاد همش تو محل کارم باید نگران می موندم که نکنه از کلبش بیاد بیرون بره خودشو خیس کنه سرما بخوره….

    هرجا مهمونی میرفتیم باید زود برمیگشتیم که بهش اب وغذا بدیم، برای مسافرت رفتن باید میگفتم داداشم بیاد بمونه خونمون ازش مراقبت کنه و….

    این داستان 10 ماه ادامه پیدا کرد تا اینکه ما نقل مکان کردیم به آپارتمان و مصیبت تازه شروع شده بود…

    همش پارس میکرد و. به قول شما استاد عزیزم کارم شده بود معذرت خواهی از همسایه ها و. … تایکی تو راپله رد میشد پارس میکرد نصف شب از خواب میپریدم وسر درد میشدم…

    جالبه همین پسرم که کلی اصرار داشت سگ بیاریم همش میگفت میخواستی به حرفم گوش ندی من اشتباه کردم گفتم سگ میخوام…

    مجبور شدم بر خلاف میلم با اون همه وابستگی که اون زبون بسته به ما وما بهش پیدا کرده بودیم واگذارش کنیم….

    چقدر گریه کردم اصلا باورم نمیشد انقدر احساسی برخورد کنم باورم نمیشد منی که ادعا میکردم به چیز وکسی وابستگی ندارم و احساسی برخورد نمی کنم و دارم طبق اصول پیش میرم شده بودم یه آدم نادون ونااگاه خودسرزنش گر و با کلی احساس گناه…

    اون طفلک هم اونجا مریض شد و افسردگی گرفت پسش اوردند و کلی دوا دکترش کردیم همین شب عیدی تا دوباره سرحال شد….

    نه می تونستیم مهمونی بریم نه کسی می تونست بیاد چون این طفلک مریض بود و من باید همش بهش دارو میدادم و سررم وصل میکردم وازش مراقبت میکردم…

    تا اینکه چند روز پیش گفتم خدایا غلط کردم، غرط کردن رو برای این موقعه ها گذاشتند دیگه، من نمی تونم بیشتر از این به خودم وپسرم آسیب بزنم ودوباره این طفلک رو واگذارش کردم وشکر خدا اون خانواده ای که از ما گرفتنش گفتند حالش خوبه و به اونها عادت کرده…

    یعنی نمی دونید چه کوله بازیو زمین گذاشتم بعد واگذاریش…

    یعنی نمی دونید چقدر درس گرفتم با این برخلاف قانون واصل وبرخلاف اموزه های شما عمل کردن…

    شما میاین وقت میذارید باعشق در مورد همه چیز زندگی یعنی همه چیز ریز ودزشت بهمون راهکار میدید مارو آگاه میکنید ولی خب…

    یه کله ای که باد داره، یکی که مثل من به خودش میگم میدونم می تونم حالا من فرق میکنم اون جریان فرق میکنه اون شرایط فرق میکنه و…..

    یه غلطی میکنه بعد دور از جون مثل من به غلط کردن میفته….

    یعنی هربار میام بگم من عملکرد دارم و من میدونم ومن می تونم دقیقا همون موقعه ها میام واشتباه میکنم..

    وانصافا جهان هم خوب اجازه میده وراهو برات باز میکنه تا بری و با مخ بخوری زمین….

    گاهی ما فکر می کنیم زندگی باید خیلی پیچیده باشه…

    از سادگیش از آسونیش انگاری دلزده میشیم، بعد میریم خودمون رو میندازیم وسط کلی گرفتاری….

    چقدر به خودم بد کردم این چند ماه اخر…

    چه گاری زهوار در رفته وشکسته وسنگینی بستم به خودم و بچم…جفتمون کلی اذییت شدیم….

    ارزشش رو نداشت اصلا….

    اینکه سگ داشته باشی و حالا 4 دفعه هم بیاد لیست بزنه برات شیرین کاری در بیاره و باهاش بری پیاده روی و دیگران به به چه چه بزنند و نازش کنند و بگن خوش به حالت چه سگ کیوتی داری!!!!!!

    طفلک اون سگ چقدر آسیب دید این وسط خدا منو ببخشه….

    من هنوز در جایگاهی نیستم که بخوام حتی انگشت کوچیکه شما ومریم جان باشم….

    از بس هنوز گاهی به شدت احساساتی برخورد میکنم….

    مثلا من اگه انهمه اردک داشتم و لاک پشت وکیودی و….

    میخوردنشون…اگه طاووسهای به اون زیبایی و مرغ و خروسهام از بین میرفتند….

    اگه بزها و بزغاله های من میمردن، من دیگه تا مدتها عزا داشتم تو وجودم…

    استاد حق باشماست ما حرف زیاد میزنیم….

    خودمو میگم…

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است…

    من اعتراف میکنم هنوز آدم خیلی خیلی واکنش گرایی هستم نسبت به مسائل…

    هربار که از قوانین تخطی میکنم…

    هربار که با علم وآگاهی اشتباهی رو انجام میدم، به خودم میگم چرا از نادونی دست برنمیداری، مگه چندتا جون داری؟؟؟؟؟

    هیچکس تواین دنیا در حق ما ستمکارتر از خودمون نیست…

    خدایا مارو به راه راست به راه کسانیکه به اونها نعمت دادی هدایت کن…

    به راه ومسیر عمل به اگاهی ها….آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    خــدا جـــان

    تو از هزار تا جان هم جانتری.

    این جانِ بعد از تو ، گفتنش تو را

    خداتَر نمیکند اما حالِ من را خوش تَر

    می‌کند …

    سلام و صد سلام دوباره با تمام عشقم محضر استاد گرانقدرم و مریم بانوی عزیزم

    و همه دوستانم در این گلستان زیبا

    پیشاپیش شب یلدای شما عزیزانِ دلم مبارک

    هرچند که فرقی هم نمی کند ، مدت های زیادیست که در این مسیر توحیدی روز و شب مان

    زیبا و زیباتر شده است و لحظه هایمان لبریز از عطر وجود خداوندِ بی همتا …

    خداروشکر بابت وجود استاد و مریم جان و دوستانِ عزیزم که عضوی از خانواده دونفریم شده اند و هرروز وجودشان گرما بخش لحظه های زیبای زندگیم و من هر روز تجربه های بی نظیری را شاهد باشم ،شاد باشم و از زندگیم نهایت لذت را ببرم ،خدایاشکرت.

    ما هم حیوانات اهلی رو که همیشه دوست داشتیم ،داشته باشیم رو تجربه کردیم، سگ،مرغ و خروس،پرنده ،کبوتر اما با گذشت زمان کم کم چون

    می خواستیم گل و گیاه و درخت بکاریم تصمیم گرفتیم کبوترها رو که مصطفی از کودکی علاقه زیادی به آنها داشت رو نگه داریم هرچند که خودم هم خیلی حیوانات رو دوست دارم اما به قول استاد و با توجه به شرایطی همه رو رد کردیم و الان هم فقط کبوتر داریم و همه خانگی وااای صبح که مصطفی در قفسشون رو باز میکنه و میان بیرون ، مستقیم میان دم در پذیرایی منتظر که منو ببینن و میدونن چقدر عاشقشون هستم خیلی حس خوبیه ،یکیشون رو که خودم آب و دونش کردم بغلش می کنم و می بوسمش

    واقعا کبوتر عالیه ،بی آزاره و زحمتی نداره .

    ولی در کل باید چیزی مانع لذّت بردن از زندگیت نشود، باید رها و سبکبال زندگی کرد و محدودیتی نداشته باشی ،فرمایشات استاد جان هم کاملا صحیح است و همه نکات ایشان مثل همیشه ارزشمند و کلیدی بودند،ممنون و سپاس.

    عجب فضای دلنشین ،زیبا و سرسبزی برای ضبط این فایل انتخاب کرده بودید و روبروی این درخت زیبا و مکانی آرام و بعد توضیحات آخر در مورد امکانات ضبط و ابزار عالی ،خداروشکر استاد جانم بابت رشدوپیشرفت در تکنولوژی و هرروز آسان تر شدن کار ارزشمندتان و ارائه آنها با عالی ترین کیفیت به ما شاگردانتان ، خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم ،مریم جان از شما هم سپاسگزارم عزیزجان ،عاشقتم.

    در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    پریسا شعبانی گفته:
    مدت عضویت: 2718 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خدایا بابت کدوم نیت أم و کدوم فرکانس أم روز ب روز برام داری آسون میکنی کارها رو

    من و ب سمت همون هدایت کن پروردگار جهانیان

    عجیب دلچسب هست شنیدن دعای کمیل و چ احساس عجیبی بهم میده

    سپاسگذارم از استاد عزیز و مریم جون که فقط میخان ب ما آموزش بدن و ما رو هم رشد بدن تو مسیر

    عجب برکتی داره این سفر

    خوندن کامنتها که اون هم هدایت استاد بود

    و دیدن زیبایی ها چ معجون عجیبی شد

    خداروشکر ب خاطر این الهام ب شما عزیزان

    عشق شمارو تحسین میکنم و همیشه این خاسته أم بوده و هست (رابطه ای با احترام و ناز و نوازش و مهم بودن )

    از اول سفر این‌موضوع غالب ما شده

    چ زنجیرهایی ب خودت بستی تو‌تمام‌زمینه ها ؟؟

    خودت و‌محدود ب چ فیلترهایی کردی؟؟

    چ‌چیزایی دست و پات و بستن و تورو زندانی کردن ؟؟

    از قضاوت کردن ترسیدم ،از اینکه خودم و مدینه منوره بدونم و سرک بکشم تو زندکی دیگران

    قضاوت کنم سریع تو همون موقعیت قرار میگیرم

    فکر کنم فرکانسهایی که میفرستم خیلی قوی باشن که نتایج اینجوریه

    شاکرم بابت قوانینت که هم درس توش هم شادی ب خاطر تیک خوردن خاسته ها

    اوایل من خودم و محدود کردم ب سلامتی قسمتی از بدنم و خدا میدونه من چقدر اعتماد بنفس أم رو‌له کرده بودم بخاطر اوامل بیرونی

    پاشنه آشیلی که هنوز هست

    و من ب خاطر اون‌سگ سیاه

    روابط بیرونی ،روابط اجتماعی،رفت و آمد،رابطه شخصی،و خودخوری ،ظلم و ستم ب جسم نازنین خودم و روح خدایی خودم کرده بودم و خدایا باز هم توبه توبه

    بخاطر گناهانی که باعث جابجایی نعمتها شده هستن توبه میکنم و ببخش

    من آدم بی قید و بندی هستم

    یعنی آزادی برام خیلی مهمه

    با وجود بچه کوچیک‌أما دوست دارم انقدر مستقل باشه که سفر چند روزه با همسرم داشته باشم مثل شما بهرحال ب سری لذتها هست و ی سری تجربه کردنها هست که دوست دارم بیشتر با همراه رندکی خودم تجربه کنم

    این رو از مادرم یاد گرفتم

    زمان امتحانات من و خاهرم و میزاشت خونه مادربزرگم و میرفت مسافرت

    ناآگاهی زمان بچگی باعث میشد فکر کنم ما براش مهم نیستیم أما الویت اول و آخر خودتی

    تو این‌چند ماه بیشتر دارم یاد میگیرم که من یک فرصتی برای زندکی مردن و داشتن رسالت خودم دارم پس بهتره که هر چی باعث نشتی انرژی من میشه و بیخیال بشم و فقط ب حال خوب خودم بچسبم

    از نشتی های خیلی کوچیک هم دارم شروع میکنم

    مثل علاقه شدیدم ب لباس خریدن مدام

    حتی بعضی موقع با خرج کردن پس انداز

    درسته الویتش لذت خودمه أما پولهای پس انداز من هم با ارزش هستن و من با اینکار دارم نشون میدم که لیاقت داشتن پول های زیاد رو دارم

    دیروز دندونهام کامپوزیت کردم و مبارکم باشه ایشالا و گوشتهای عالی باهاش بخورم ب لطف خدای رزاقم

    از دیروز صبح تو گوشم بود که نظر همسرم چیه و اون نعمت داشت تبدیل میشد ب احساس بد

    و من گفتم این همون مهم بودن نظر دیگرانه

    من از این‌تیک خوردن خاسته بی نهایت راضی ام و نظر هیچکس جز خودم مهم نیست

    خاسته بعدی کامپوزیت ردیف پایین اون هم براحتی

    همسرم هم خیلی راضی بود

    مهم اینه مدام تو مسیر رشد و پیشرفت باشیم مسیرها خودش باز میشه و خداوند خودش پاداش ها رو میده

    سپاسگذاری بابت همین‌نعمت رفع باورهای محدود کننده درهای بیشتری رو باز میکنه برام

    استاد عجب هیکلی ساختی بخدا

    یعنی کای کیف میکنم میبینم روی ماهتون رو

    نتایج من هم با همین تحسین کردنها بزرگ و بزرگتر میشه

    تحسین =هم مسیر شدن

    بعضی موقع هم ب خودم سخت میکیرم که چ بهتر

    توقع خودم از خودم بالا باشه بهتره برام

    مثلا تو همین چند ساعت اخیر برای تمیزی این دندونا باید نخ بکشی مسواک بزنی

    بعد من چون پیگیر این داستانها زیاد نبودن

    داشت ذهنم میرفت سمت حرف استاد ک این اومد ب تو خدمت کنه اما العان تو تی داری خدمت میکنی

    بعد گفتم آآآ سرزنش مننوع

    اتفاقا برام خیره باعث میشه من با اینکارم برای خودم ارزش قایل باشم و نظافت دهن و دندانم برام مهم باشه و احترام ب بدن خوده دیگ

    راستی مسیر رسیدن ب این خاسته هم از قانون سلامتی رد شده

    من با ویژگی دندونهام باید استفاده کمتری ازشون میکشیدم که من اول ب قانون سلامتی هماهنک شدم و بعد ردیف شدن دندونهام اون هم ب شیکترین دکتر شهرمون

    که اون هم هدایتی بوده پیدا کردنش

    خداروشکر

    حالا فکر کنین فرکانس غالبم بره رو نکات مثبت دیگ چ شود

    استاد من هم عاشق اسب مشکی هستم اما هم ازش میترسم هم از سوار شدن بهش

    اما من دوست دارم داشته باشمش و ازش استفاده کنم ب امید خدا

    پریسا شعبانی ۲۹ساله از آمل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: