گفتگو با دوستان 54 | کینه و نفرت = تولید بیماری - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

335 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یگانه ثروت گفته:
    مدت عضویت: 1820 روز

    الیسَ الله بِکاف عَبده؟!

    به نام خدایی که برای ما کافی است.

    سلام به شما دوست ارزشمندم، ابراهیم عزیز.

    ابراهیم جان اینو بگم که من کاملاً هدایتی کامنت شما رو دیدم و یه حسی از درون بهم گفت بیا بهش جواب بده.

    در حالی که من مدت‌هاست در فایل‌های دانلودی و عقل کل و کلاً در سایت کامنت نذاشتم و تایپ برام کمی سخت شده.

    ابراهیم جان من از خودم چیزی ندارم. تجربه مشابه هم نداشتم. هر چی می‌نویسم با هدایت خودشه. و من حالا حالاها و تا آخر عمر شاگردی استاد عباس‌منش عزیزم رو می‌کنم که با هدایت الله زندگی رو برای من معنا کرده، هر چند که من به اندازه یه قطره از اقیانوس عظیم آگاهی ایشون رو چشیده و درک کرده باشم.

    من سه تا نکته طلایی از استاد رو سعی کردم همیشه چراغ راهم قرار بدم.

    یک اینکه: سعی کنم ذهنم رو کنترل کنم. افسار ذهنم رو به دست بگیرم و نذارم هر جایی بره.

    دو اینکه: احساس خوب = اتفاقات خوب.

    و سه اینکه: باورهای ما هستند که زندگی ما رو رقم می‌زنند. حالا که اینطوره، بیاییم باورهامون رو اصلاح کنیم. کدوم باور به ما احساس قدرت می‌ده؟ همون باور رو در خودمون ایجاد و تقویت کنیم.

    —————————————————————–

    استاد در جلسه 4 قدم ششم می‌گن:

    ما آدمایی هستیم که چه بخوایم و چه نخوایم اطلاعاتی که وارد مغز ما می‌شه، ثبت می‌شه. و اگه تکرار بشه و پایگاه‌های قوی منطقی داشته باشه، تبدیل می‌شه به باور، و بعد همون باورها زندگی ما رو generate می‌کنند، اتفاقات زندگی ما رو تولید می‌کنند.

    چرا؟

    چون تک تک اتفاقات زندگی ما به واسطه افکار ماست؛ افکاری که زیاد تکرار می‌شن نه افکار لحظه‌ای. افکاری که زیاد تکرار می‌شن که ما بهش می‌گیم باور. و اونها دارند زندگی ما رو رقم می‌زنند.

    وقتی من این رو فهمیدم، تصمیم گرفتم آگاهانه تمام وجودم رو بذارم برای اینکه باورهای مناسبی رو ایجاد کنم، برای اینکه باورهایی رو ایجاد کنم که هم‌جهت باشه با خواسته‌هام.

    اگه باورها با خواسته‌ها هم‌جهت باشه، هر چی رو که بخواید در زندگی‌تون به دست میارید.

    ولی در 99 درصد مواقع باورها و خواسته‌ها هم‌جهت نیستند.

    ابراهیم جان خود من نیاز دارم حرفای استاد و همین چند دقیقه از این جلسه رو هزاران بار دیگه گوش بدم.

    از باورها بی‌نهایت مثال‌ می‌شه آورد. و استاد عباس‌منش عزیز هم چندین مثال میارن. اینکه کسی فکر می‌کنه اگه یه بار آب آلوده بخوره مریض می‌شه. و واقعاً هم می‌شه. در حالی که یه عده دارند در جاهایی زندگی می‌کنند که مدام آب گل‌آلود می‌خورند و سالم هم هستند.

    کسی که فکر می‌کنه اگه به سگ دست بزنه، مریض می‌شه، و واقعاً هم می‌شه. در حالی که یکی دیگه سگ داره، مثلاً یه لیس خودش به بستنی می‌زنه یه لیس هم سگش می‌زنه. مریض هم نشده. هاری هم نگرفته.

    می‌گن بیمارستان منبع بیماری و ویروسه، باید مراقب بود. در حالی که این همه کادر درمان صحیح و سالم‌اند.

    و الی آخر.

    باور، باور، باور.

    این باور که خانواده همسرتون دعوایی هستند و فلان…؟ یا این باور که اونا هم بالاخره خانواده محترمی هستند و شما دو نفر مدت‌ها با هم زندگی کردید و لحظات و ساعت‌ها و یا روزهای خوبی با هم داشتید و لذت بردید. حالا این مشکل پیش اومده و اینم حل می‌شه، همون طور که مشکلات قبلی حل شده. خدا کمک می‌کنه. و…

    کدوم یکی از باورها به ما بیشتر کمک می‌کنه؟! بیاییم اونا رو انتخاب و تقویت کنیم.

    گفته بودند استیون هاوکینگ در 20وخرده‌ای سالگی می‌میره. هر کسی این بیماری رو گرفته بدون شک در این سن مرده. هاوکینگ گفت تنها کاری که کردم این بود که باورشون نکردم. گفتم دکترها چرت و پرت می‌گن. و 76 سال عمر کرد.

    —————————————————————–

    بیایید باورهای خوب بسازید. باورهای هم‌جهت با خواسته‌تون. در ذهنتون سناریو بسازید. همون طوری که می‌خواید.

    بیایید تمرکزتون رو بذارید روی خواسته‌هاتون، نه ناخواسته‌ها. می‌خواید چه اتفاقی بیفته؟ زمان بذارید و با حس خوب، حس خوب، حس خوب اون چیزی رو که می‌خواید تجسم کنید. در ذهنتون بسازید. صبح و شب. در اول روز و آخر شب و هر وقت دیگه. مدام در ذهنتون با حس خوب تجسم کنید که اینطوری می‌شه و اون اتفاق می‌افته. اتفاقاً خانواده همسرم هم خیلی راحت برخورد می‌کنن و فلان و…

    بیایید تمرکز کنید به ویژگی‌های مثبت همسرتون. بالاخره ایشون ویژگی‌های مثبتی داشتند و دارند و شما زمان‌هایی با حس خوب کنار هم بودید و عشق دریافت کردید. به اونها فکر کنید.

    بیایید حتی اگه کلاً رابطه خوبی بین شما دو نفر نبوده، به ویژگی‌های خوب ایشون در مقابل خانواده و دوستانشون فکر کنید. به ویژگی‌های خوب پدر و مادر ایشون فکر کنید؛ اینکه چقدر از دخترشون حمایت می‌کنن و…

    و حتی اگه این کار رو هم نمی‌تونید بکنید، کلاً

    بیایید به چیزهای خوبِ دیگه در زندگی‌تون فکر کنید. احساستون رو از بد بیارید به سمت خنثی و بعد به سمت خوب.

    چطوری؟ هر طوری که می‌شه. استاد بارها در جاهای مختلف مثال‌های مختلف می‌زنند، مثلاً از دیدن یه بچه زیبا که تو خیابون می‌بینیم تا باد خنک کولر، تا یه غذای خوشمزه‌ای که می‌خوریم، تا برخورد خوب همکارمون، تا دوش خوبی که می‌گیریم و سرحال می‌شیم، تا لباس قشنگی که دوستمون پوشیده، تا گلدون قشنگی که روی میزمون داریم و… اینا در حرف خیلی ساده است ولی عمل بهشون مهمه.

    بیایید از خدا هدایت بخواید، از فایل‌های استاد کمک بخواید و هر روز هدایتی یک فایل رو پلی کنید. اگه به دلتون نشست، (که من بارها تجربه کردم و وقتی با حالت تسلیم گفتم تو بهم بگو چی کار کنم و یه فایل رو هدایتی گوش کردم، دقیقاً زده به هدف و جوابم رو گرفتم و آروم شدم)، بارها و بارها گوشش بدید و نکته‌هاش رو دربیارید.

    بیایید خودتون رو بزنید به کوچه علی چپ! خیلی سخته. اما این کار رو بکنید. علی بی‌غم باشید! تفریح کنید، خوش بگذرونید و… بی‌خیال باشید. در یک کلام، کنترل ذهن کنید.

    استاد یه جا می‌گن: من می‌گفتم شما اصلاً فکر کنید من سیب‌زمینی‌ام! مگه برام مهمه؟! یا یه جای دیگه می‌گن من هر جور بود حسم رو خوب می‌کردم، حالا حتی با بازی کامپیوتری یا خوابیدن.

    ابراهیم عزیز، وقتی که ما از حالت عقل کل خارج می‌شیم و در برابر قدرت مطلق جهان تسلیم می‌شیم و ازش کمک می‌خوایم، اون کمکش رو می‌فرسته. کافیه ازش بخوایم.

    چه جوری بخوایم؟ از درون. نه به زبون.

    تسلیم باشیم. مثل موسی، مثل ابراهیم…

    آره، آره، مثل حضرت ابراهیم. که شما هم‌نامش هستید. ازش بخواه. خودش براتون همه چیز می‌شه. خودش دل‌ها رو براتون نرم می‌کنه. مگه با موسی و ابراهیم و یوسف و محمدص چنین نکرد؟!

    ایمان بیاریم که اون همراهمونه. بهمون می‌گه. کمک می‌رسونه. اون مراقبمونه. اون برای ما کافیه. اون آتش رو بر ما سرد می‌کنه. مگه برای ابراهیم نکرد؟ شما هم مثل همون ابراهیمِ پیامبر ازش بخواه. کارها رو بسپر به خودش.

    استاد می‌گه (نقل به مضمون): تا وقتی که منم منم می‌کنی، می‌گه بخور تا بیاد! اما وقتی که می‌گی خدایا من نمی‌دونم، من نمی‌تونم راه برم، من رو بذار روی شونه‌ت و راه ببر، می‌گه باشه. بچه‌ها اون (خدا) داره جهان رو مدیریت می‌کنه!

    آره ابراهیم جان، خدایی که داره جهان رو مدیریت می‌کنه، نمی‌تونه کار جدایی شما رو از همسرت مدیریت کنه؟! صددرصد می‌تونه. بسپر به خودش. فرمون رو بده دست خودش. یه چند روز، چند وقت، نمی‌دونم، چند هفته، بیا بی‌خیال این موضوع شو. آروم باش، آروم باش، ذهنت رو کنترل کن. فکرت رو ببر جای دیگه. بذار خدا کارش رو انجام بده. اون در بهترین زمان کارش رو انجام می‌ده.

    ابراهیم جان، استاد درباره جدایی خودشون از همسرشون هم می‌گن که (نقل به مضمون) من اصلاً کاری نکردم. استاد اجازه طلاق به همسرشون دادند و گفتند من مشکلی ندارم، اگه می‌خواید، خودتون برید اقدام کنید. و ایشون اقدام کردند و کار راحت و بدون دادگاه و فلان و بهمان انجام شد.

    در واقع استاد گفتند من سمت خودم رو انجام می‌دم، خدا هم سمت خودش رو خوب انجام می‌ده. من فرکانسم رو تنظیم می‌کنم. جهان کار خودش رو بلده. انسان‌های ناهم‌مدار رو به‌راحتی، بچه‌ها به‌راحتی، آقا جان به‌راحتی، نه با جنگ و دعوا و خونریزی، به‌راحتی از زندگی ما خارج می‌کنه. بچه‌ها اگه افرادی در زندگی ما هستند که ما نمی‌خوایم، به این معنیه که ما هنوز به اندازه کافی روی خودمون کار نکردیم و با اونها در یک مدار هستیم. اگه به اندازه کافی روی خودمون کار کنیم، مدار ما عوض می‌شه و جهان ما رو از اونها جدا می‌کنه.

    ————————————————————-

    ابراهیم جان حالا بیا صدای خدا رو بشنویم که بهترین حسن‌ختامه. ببینیم اون بهمون چی می‌گه.

    بخونیم و بارها و بارها بخونیم و باورش کنیم.

    … أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ. از آیه 36 زمر

    … آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟! و مردم تو را از قدرت غیر خدا می‌ترسانند!…

    … إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ ۚ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ. از آیه 65 انفال.

    … اگر بیست نفر از شما (مؤمنان) صبور و پایدار باشند، بر دویست نفر غالب خواهند شد و اگر صد نفر بوده، بر هزار نفر از کافران غلبه خواهند کرد، زیرا آنها گروهی بی‌دانش‌اند.

    … وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ… از آیه 3 طلاق

    … و هر که بر خدا توکل کند، خدا او را کافى است. خدا کار خود را به اجرا مى‌رساند…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    به نام خدا

    سلام و درود به شما استاد عزیز و همه دوستان

    استاد 2 3 روز که نمیتونم بیام تو سایت یا درست فایل هارو گوش بدم خیلی واضح افت فرکانسی رو متوجه میشم

    احساس خوب و ارامشی که کم میشه رو متوجه میشم ترسی که سریع میخواد جای ایمان رو بگیره متوجه میشم

    و میفهمم اون حرف شما رو که هر روز و هرروز باید روی خودمون کار کنیم تا کد های مخرب قبلی فعال نباشن

    هر لحظه باید تو مسیر درست باشیم و اگاه باشیم به افکارمون اینده رو خیلی بزرگ‌نکنیم این لحظه الان هست که زندگی مارو خلق میکنه پس تمام تلاشمون باید برای الان باشه

    هر روز باید کنترل ذهن کنترل کانون توجه ورودی های انجام بشه هرروز باید قانون یاداوری بشه به خصوص تو پاشنه های اشیلمون تا بتونیم بهتر بشیم اصلاح بشیم و جلوتر بریم

    هر مساله کوچکی توسط ذهن ما بزرگ‌میشه و همه موفقیت های گذشته رو فراموش میکنیم

    استاد من داشتن یه ماشین ارزوم بود وقتی 206 گرفتم کانون توجهم رو گذاشتم روی مثلا فلان صدا این خط کوچیک یا اروم برم که چیزی نشه و …همه فکرا باعث شد که لذت نبرم و برعکس هر بار یه هزینه جدید که شاید سالی یکبار واس کسی پیش نیاد ولی من با کانون توجهم اونارو جذب کردم و امشب فهمیدم که ریشه اینا کجاس

    بخشش و نفرت .بخشیدن خیلی سخت میشه وقتی ما دائما برای یکی دادگاه میذاریم تو ذهنمون و خودمون درگیر اون شخص میکنیم و هربار نفرت بیشتر میشه

    ولی با بخشش به اوج رهایی میرسیم انگار یه وزنه رو از پامون باز کردن و میگن و حالا پرواز کن

    پایین بودن سطح توقعمون از بقیه باعث ارامش کمتر ازرده شدن و حرکت میشه

    چون ما از کسی انتظار نداریم جز خودمون و لاجرم حرکت میکنیم

    ناراحتی از یه نفر در اصل ضربه رو به خودمون وارد میکنه

    با بخشیدن به احساس رهایی و خوب میرسیم و جای خالی باز میکنیم برای عشق و افراد مناسب و شرایط بهتر

    ممنون از شما استاد عزیز و همه دوستان

    خدایا شکرت که اینجام و هر لحظه به حال بهتر میرسم و اگاه تر میشم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    به نام مهربان پروردگار هدایت گرم

    استاد هزاران بار همیشه شنیدیم که نباید درگذشته زندگی کنیم

    اما امروز بااین فایل بیشتر به جونم نشست وبه تفکر بیشتری واداشت

    باشنیدن فایل های اولیه ی کلاب هاوس که دررابطه با ،چه زمانی تصمیم به تغییر میگیرم بود

    تصمیم گرفتم در یک رابطه ی عاطفیم باز نگری کنم وتغییرش بدم

    دراون مسیر بودم که الان متوجه شدم ،بیشتر در گذشته دارم سیر میکنم که مثلا ایراد های اون رابطه رو می‌شمارم تا بتونم جداشم

    درحالی که این روش اشتباه ترین روشه،امامن بیخبر بودم از ذهنم که این راهو انتخاب کرده

    باید بشینم حسابی راجبش فکر کنم ،دوست ندارم خوبی های اون رابطه رو ببینم چون حس میکنم بااینکار علاقم بهش صد برابر میشه و دیگه نمیتونم تغییر بدم

    درحالی که می‌دونم رابطه ای نیست که وزن آگاهیمو بالاببره

    باید برم تو عقل کل مقاله ها و پاسخ های مریم جون رو به رابطه های عاطفی بخونم👍🥰

    این هدایتی هست که همین الان زمان نوشتن این دیدگاه بمن رسیده.

    دوستتون دارم عشق برای همه ی بچه‌ای عباسمنش❤️❤️❤️💚💚💚💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    افسانه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 765 روز

    سلام

    خب من منتظر فایل جدیدی روی سایت بودم و همش میگفتم استاد کاش فایل جدید بزارین روی سایت

    ولی خب دیدم فایل جدید نیومده گفتم این حتما نشونه اس که من فایل قبلی ای که روی سایت قرار گرفته رو ببینم خلاصه گفتم این فایل رو گوش میکنم و نکاتش رو مینویسم خب نکته ی اول اینه که برای نتایج خوب و پایدار باید در مسیر استمرار داشته باشم و ادامه بدم تا نتایج پایدار رو بگیرم و در همین مسیر نتایج کوچیکم رو ببینم حسم خوب باشه با یه تضاد یا حرف یا فکر به این نتیجه نرسم که نتیجه نمیده و اینا و خلاصه من واقعا نتایج خیلی بزرگ و خوبی گرفتم هم از نظر شخصیتی و هم بیرونی ولی واقعا بعضی وقتا تو این تله میوفتم که چرا اون خواسته ی بزرگم رخ نداده یا از دید خانوادم یا دیگران نتایجم رو میسنجم و دچار نا امیدی و دلسردی میشم درسته در مسیر هستم ولی دچار خودخوری و حس بد میشم و چند روز هم به همین فکر بودم چرا من بعضی وقتا دلسرد و نا امید میشم البته که طبیعیه خب منم مثل همه ی آدما این حس سراغم میاد اما نباید در این احساس بد بمونم و دلسرد بشم و ادامه بدم واقعا این حس بعضی وقتا خیلی اذیتم میکرد خداروشکر کمتر شده ولی باز چند روز پیش خیلی این موضوع فکر منو درگیر کرده بود و به این نتیجه رسیدم که من میخوام به بقیه و خانوادم نشون بدم ببین به چه نتیجه ای رسیدم و از این مسیر باید لذت ببرم اولویت حس خوب خودمه و این مسیری که بهش ایمان دارم میدونم باز هم دچار این حس میشم ولی سعی میکنم هی کمتر در این حس بد بمونم با تموم وجودم دارم روی خودم کار میکنم و احساسم خوبتره انشالله خدا خودش هم یاریم کنه در این مسیر

    و نکته ی بعدی که این دوست عزیزمون گفتند و شما توضیح دادید در موردش اینکه کینه و نفرت نداشته باشید از بقیه انصافا در این موضوع بهتر شدم و کمتر سعی میکنم به این نفرت از بقیه فکر کنم اصلا نباید احساس خوب خودمو خراب کنم من ارزشمندتر از این حرفام من با تنفر و کینه از آدمای قبلیه زندگیم در این لحظه فقط دارم خودمو از خوشبختی دور میکنم اونا که هیچ خبری ندارند من اینجا دارم خودمو اذیت میکنم و خودخوری نفرت دارم ازشون والا اونا خیلیم حالشون خوبه دارن زندگیه خودشون رو میکنند پس چرا من نباید اینقدر خودمو لایق خوشبختی و آرامش و صلح ندونم ارزشمند ندونم که اصلا بخوام بهشون فکر کنم هر چی بود تموم شد رفت اون رفتارها و آدمها مربوط به مدار قبلیه من بوده و با باورهای قبلیه من شاید اگه من هم بودم همین رفتار رو میکردم تموم شد و رفت باور کنید الان خیلی هاشون رو بخشیدم و اصلا بهشون فکر نمیکنم و خیلی کم اصلا از یادم رفتن ولی خب به یک اندازه ی کمی هم هست انشالله سعی میکنم حلش کنم در درون خودم ممنون بابت این نکته خوب

    این دوتا نکته ای که از این فایل یاد گرفتم و بدردم میخورد این روزها انشالله بتونم عملیش کنم بخدا که من لایقتر و ارزشمندتر از این حرفام پس سعی میکنم طبق قانون عمل کنم و خوب زندگی کنم به امید عمل کردن بیشتر به این حرفها و قوانین بدون تغییر خداوند

    سپاس از شما بابت این فایل خوب و یادآواری کمک کننده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1394 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ (54)

    و پیش از آن که عذاب به سراغ شما آید و دیگر یارى نشوید، به سوى پروردگارتان باز گردید (و توبه کنید) و تسلیم او شوید.

    فایل صوتی ارزشمندی هست کوتاه ولی پر محتوا

    کلی باور هست که اگه اونها را عوض کنیم ، می تونیم زندگی قشنگ و با کیفیتی داشته باشیم ولی اینکار سختیه ، من فکر می کنم اگه فقط 2 تا باور را در خودمان بسازیم بهر چی بخوایم می رسیم، اولی باور اینکه ما خالق زندگی خودمان هستیم با کانون توجه و افکارمان داریم اتفاقات زندگی خودمان را خلق می کنیم و خدا هم دخالتی در این روند نداره چون عادل هست ، ، خدا این فضا و این بستر را درست کرده که ، همه ما می تونیم به خواسته‌های خود برسیم

    باور دومی، باور فراوانی هست که برای رسیدن به ثروت و پول مفید است ، در روانشناسی ثروت1 باورهای زیادی عنوان شده ولی اگر فقط به باور فراوانی اعتماد کامل داشته باشیم 100 درصد به ثروت می رسیم.

    یعنی حرکت و عمل ما بصورت اصل خارپشتی باشه ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1395 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به همگی

    استاد چقدر هر دفعه ایمانم به قسمت نشانه امروزم بیشتر و بیشتر میشه.

    داستان از این قراره که من از دیروز صبح تا امشب با خانمم قهر بودم ی جور قهر بچه گونه که الکی الکی داشت جدی میشد .که خدا دستم رو گرفت.

    با ی حس اعتماد و ایمان به هدایت خدا زدم روی نشانه امروزم و این فایل اومد .وقتی گوش دادم خیلی روم تاثیر گذاشت و برگشتم باخانمم صحبت کردم و هنوز کامل کامل از دلش در نیاوردم ولی خیلی بهتر‌شد که حرف زدیم چون 2 روز بود حتی ی کلمه هم حرف نزدیم.

    و وقتی که در مورد کینه رو رنجش صحبت کردین و اینکه چقدر بده

    و حتی جسم آدم هم مریض میشه ی آن به خودم اومدم دیدم امروز از صبح گردن درد شدم در حالی که هیچ کاری نکردم و دیدم الان دو روزه چون ناراحتم و کینه و رنجش دارم اینطور شدم .

    در کل چقدر این اتفاق برام درس داشت.

    کلی باخانمم صحبت کردیم و اصلا سعی کردم به اشتباهات اون توجه نکنم در عوض عیب های خودم رو در آوردم و بهشم گفتم و معذرت خواهی کردم به خاطر سو برداشت و الان واقعا بهترم.

    استاد کلام شما حقه و از جانب خداست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1445 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا

    روز 134 ام و تعهد من!

    سالهاست ک من با برادر بزرگترم ،مثل قدیم صمیمت ندارم،مثل قبل احساس نزدیکو عاطفه ندارم

    و قبل از اگاهی های سایت،میذاشتم پای اینک خب شاید از طرف همسرش باشه یا غرور برادرم یا هرچیزی جز خودم…

    برادرم ده سال از من بزرگتره و هروقت فکر میکردم چرا داداشی که اونقدر بهم عشق داشتیم،اونقدر بینمون محبت بود،اینقدر فاصله گرفته ،به هیچ نتیجه ای نمیرسیدم

    بارها پیش میومد ک توی مهمونی با عزتو احترام کنارهم بودیم،اما فرداش میشنیدم ک چقدر و چه رفتارها و کارهایی بهش برخورده

    عاجز بودیم همگی از دلیل این اتفاقات

    کم کم با استاد اشنا شدم و تلاش کردم در لحظه باشم و تمام اونچه ک برادرم در رابطه با من انجام میداد فراموش کنم

    احساسمو عالی میکردم،تا جایی ک میشد گوشمو میبستم به حرفایی ک از ایشون و سو تفاهمایی ک براش ایجاد شده بود و دنبال این بود ک کسی ازش معذرت بخواد

    وقتی به خونمون میومد با احترام پذیرایی میکردم

    کم کم ،به نقطه ای رسیدم ک دیدم کلا نسبت به برادرم بی تفاوت شدم

    چون از طرفه خودم همه راهارو رفته بودم ک ببینم چه باگی در من باعث این رفتارها میشه

    و همین تلاش برای شناخته خودم،منو به نقطه ی رهایی رسوند بدونه این که خودم متوجه بشم

    همه ی مناسبتا بهش تبریک میگفتم بدونه اینک از رفتارش و اون همه غریبانه رفتار کردناش ناراحت بشم

    انگار بی قیدوشرط میرفتم جلو

    تا جایی ک دیگ قلبم بهم نمیگفت تبریک بگو

    غریبه ی غریبه شده بودیم

    ولی وقتی میدیدمش همه چی عالی بود،اما از طرف خودش حس میکردم داره اذیت میشه

    خودشم انگار سردرگم بود برای این رفتارها

    تا اینک ،بعد از سالها دوباره برادرم شد مثل سالهای قبل

    دوباره همون خنده ها همون گرما همون صمیمت

    خودشم مونده بود چرا اینجور رفتار میکرد با همه ی خانوادش

    گاهی میگفت باورم نمیشه من اینکارارو میکردم

    در نهایت همین چند روز پیش یازدهم اسفند،بعد از سالها،گوشیه من زنگ خورد و دیدم عکسشه

    با ذوق گوشیو برداشتم گفت تولدت مبارک ابجی و کلی بغض کرد

    مثل قبل باهام حرف میزد

    و البته من درست چندروز قبل،این فرکانسو فرستاده بودم

    سه شب پشت هم،خواب میدیدم محکم بغلش کردمو اون گریه میکرد

    وقتی پای تلفن گفتم داداش من چندبار خوابتو دیدم،به شدت تعجب کرده بود

    ازم لوکیشن خواست تا برای تولدم کادو بفرسته اما بهش گفتم صدای قشنگت برام بزرگترین کادو بود

    وقتی مکالمون تموم شد،دیدم در نهایت باورهای من بود ک این احساسو ساخت

    من دیگ دنبال چراییه دوریمون نبودم

    من دیگ با کینه و ناراحتی راجب رفتارهاو بی توجهی به محبتام در موردم داداشم حرف نمیزدم

    توی وجودم بهش این حقو داده بودم ک این مدلی باشه و اینم جزوه تکامله

    بهش حق دادمو نخواستم دیگ قضاوتش کنم

    تولد امسال من،مثل هیچ سالی نبود

    از بعد مالی و مادی همه چی به جای خود،از بعد معنوی عجیب حسه خلصه داشتم

    و تماس داداشم مهر تایید زد به ایمانم به این مسیر که دنباله رو استاد هستم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1377 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 179

    سلام استاد عزیزم جان دلم سلام مریم زیبا و نشر دهنده زیبایی ها

    و سلام به همه همراهان این مسیر الهی

    خدایا هزاران بار شکرت که امروز بهم فرصت دادی بیام این مکتب و بنویسم

    و منو ببخش که در این مسیر تاخیر داشتم و باید دیروز اینجا میبودم

    و خدایا هزاران بار شکرت که پررنگ تر از همیشه اینجا کنارمی و هر لحظه که ذهن چموش من میره جولان بده یهو میزنی به دیواره قلبم و میگی نگاه هستم

    نگران نباش

    استرس نداشته باش

    و میشود

    و خدایا چقدر عجیب بودنت به سلول تنم میچسبه و من که گم‌ میشم در وادی پوچ و بی معنی دنیای سلاطین شیطان

    گر حضور قشنگت نباشه که من در اسید این همه سم انصافا اب میشم

    خدای معجزه گر ساناز

    و من دیدی چقدر ضعیف و ناتوانم وقتی سر سوزنی حرف میشنوم؟

    دیدی چه راحت سر خوردم و تمام بافته هایم رشته شد؟

    دیدی تو ذهن من هزاران نقشه چیده میشه برای تلافی و حال گرفتن؟

    خدایا اصلا دیدی من چه ضعیفم؟

    دیدی نه ایمانی نه توحیدی نه توکلی؟

    دیدی چقدر موضوع پوچ و بی محتوا داره شاخ و برگ میگیره؟

    واقعا خنده داره

    واقعا که خنده داره

    استاد قشنگم شما گفتی اصلا نمیشه ی عالمه ورودی بد داشته باشی و برات تاثیری نذاره

    شما گفتی اصلا نمیشه فیلم ترسناک ببینی و ذهنت درگیرش نشه

    شما گفتی هیچ انسانی این قدرت رو نداره

    اصلا استاد جانم من خودم شخصا استاد شعارم

    من هر لحظه شعارم که فلانم که تغییر کردم که تو مسیرم فقط کافیه دو‌کلمه ورودی از مساله خانواده بشنوم و میرم که خدا داند در وادی این سم ها کجا دارم رشد ریشه ای و ساقه ای همزمان انجام بدم

    و منکه برای خودم ورودی سمی رو دسته بندی کرده بودم

    اصلا برای من اولین و بزرگتری ورودی سمی همین خانواده من هستن

    گاها ی موضوع هایی میارن وسط که اگه ی ادم بیکار باشه و بخواد پی این حرفارو بگیره حداقل باید ی قتلی انجام بده تا دلش اروم بگیره

    و من باید این بار همت به خرج بدم این ورودی رو قطع کنم تا شادی و لذت زندگی من سینوسی نشه

    خدایا دمت گرم که کنارمی و میکشی بیرون این سیاهی ها رو

    و خدایا وهاب من این لحظه فقط به معجزه تو دلخوشم

    فقط به معجزه تو

    معجزه تو‌که حافظ آبروی منه

    معجزه تو که حافظ اعتبار منه

    معجزه تو که حافظ نفس کشیدن منه

    من این لحظه فقط میخوام تو همت کنی

    تو بلند شی تو دست به کار بشی

    تو بگو من چیکار کنم تو بگو با کی چه حرفی بزنم

    تو بگو من به کی بگم

    اصلا خدا جونم من به تو میگم تو دیگه از بی نهایت طریق به هر کی دلت خواست بگو

    واقعا جز تو دلم نمیره با هیچکی حرف بزنم

    هر کسی که میخوای این لحظه بفرستی خودت بفرست من هیچکاره ام و ذهن من این لحظه فقط تورو میخواد و تورو میبینه

    خدایا این بار هم خودت بیا وسط اصلا من عادتم شده همیشه تو باشی و تو انجام بدی

    هر کسی جز تو انجام میده لذتی نداره

    تو انجام بده تا من باز سیراب بشم از حس کافی بودن

    حس با ارزش بودن

    از این حس که هر لحظه تو کنارمی و هدایت میشم

    و من چیزی نیستم در نبود تو

    پوچ و بی محتوا

    اینقدر بی وزن که گم میشم در لابه لای هر بادی و نسیمی

    پس این بار هم دستامو بگیر و شایدم لازم باشه محکمتر از همیشه بگیری

    خدایا هزاران بار شکرت

    و خدایا دمت گرم که هستی

    خدایا هزاران بار شکرت

    و خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 684 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    تا همین چندسال پیش خیلی از پدرم ناراحتی داشتم و باهاش مشکل داشتم و اونم به ولسطه رفتارهایی که با مادرم داشته بود و تنبیه هایی که میکرد اما یهموقعی به نتیجه رسیدم و بخشیدمش و به خودم یاداوری کردم چه کارهایی برای من و خانواده انجام داده .

    یه گروه از بچه بودن که توی مدرسه بقیه رو مسخره میکردن و منو هم همینطور مسخره میکردن و منم ازشون کینه به دل گرفتم و سالها ناراحت بودم که خصوصا توی محله ماهم بودن و با گذشت زمان بخشیدمشون و یکی از اونا خیلی رابطش با من خوب شد و بهم احترام میذاشت و برای من عجیب بود

    من از دولت و خیلی از نظام خیلی ناراحتی داشتم چون فکر میکردم اونا هستن که باعث این مشکلات شدن و موقعی که با استاد و قوانین اشنا شدم عیب را در خودم یافتم که نگاهم به دولت بوده و از خودم غافل بودم و حتا اگر شرایط اینطوری هست روی خودم کار کنم که هدایت شوم

    توی یه شرایطی بودم و چند نفر رفتار خیلی بدی کردند و داستان مفصله که از اون ها ناراحتی داشتم و و خودم رو گذاشتم جای اون ها که اگر منم در اون شرایط بودم رفتار مثل همونا رو داشتم . و با استاد فهمیدم تا این رفتارهایی که با من میشده باعثش خودم هستم

    کینه و تنفر مثل همون سم هست که میخوری و انتظار داری بقیه بمیرن . نفرت داشتم ارامش رو از انسان میگیره.

    موقعی که در شرایطی قرار گرفتم که فهمیدم از ادما توقع نداشته باشم دیگه نه گفتن ها و حرف هاشون از اهمیت برام افتاد چون چک و لقد خوردم و خداروشکر اتفاقاتی افتاد که منو به خیلی نتایج رسوند

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 2032 روز

    به نام خدا

    سلام بر استاد و دوستان

    استاد جان سفر نامه داره هر روز اشکال و مشکلات منو نشون میده و میاره بالا برای من که یکیش امروز اومد بالا

    من همیشه میگفتم و برای بقیه شعار میدادم که اره من تا فلان موقع اینجوری میشم یا فلان موقع اونجوری میشم و میدیدم که هی داره انرژی و تمرکزم میاد پائین

    نگو که من داشتم راه غلط میرفتم و تازه فهمیدم که بابا جان اصلا نباید چیزی بگی اصلا لازم نیست بگی وقتی نتیجه بگیری نتیجه خودش برای تو صحبت میکنه و نشون میده به بقیه.

    به امید اینکه بیام و از نتایجم بگم برای شما و دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: