گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی

موضوع گفتگو: چه زمانی تصمیم به تغییر می گیرید؟


مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • خداوند همواره و به هزاران طریق، ما را به “چگونگی تحقق خواسته هایمان”هدایت می کند؛
  • سمت من در تحقق خواسته ام، عمل به الهامات و جدّی گرفتن هدایت هاست؛

منابع بیشتر:

«می خواهی جزو کدام گروه باشی؟»


این فایل، گفتگوی استاد عباس منش با تعدادی از اعضای سایت در اپلیکیشن clubhouse  است.

آدرس  clubhouse استاد عباس منش:

https://www.joinclubhouse.com/@abasmanesh

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

129 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اهورا شهسوار» در این صفحه: 1
  1. -
    اهورا شهسوار گفته:
    مدت عضویت: 1141 روز

    به نام خداییکه خیلی بخشنده است و مهربان

    سلام خدمت شما استاد عزیز و گرامی و خانم شایسته عزیز و همچنین به همه دوستانی که به این مسیر الهی هدایت شده اند.

    خدارو هزاران بار سپاسگزارم که حدود یکساله بصورت معجزه وار به این‌ مسیر هدایت شدم و بصورت جدی روی افکار و آگاهیم کار میکنم.

    امروز که داشتم صحبت های گرم شما و همچنین نتایج دوستان رو نگاه می کردم و گوش می دادم به یاد اتفاقات گذشته ی خودم افتادم که من هم با هدایت خدای بزرگ از خدمت سربازی معاف شدم.

    قضیه اش به این صورت بود که من یه حسی درونم می گفت سربازی نمی رم و کلا معاف میشم و حتی اینو بارها به دوستان و همکلاسی های خودم گفته بودم. تا اینکه موقع آزمون دانشگاه فرا رسید و من هم چون شاگرد تقریبا منظم و باهوشی بودم مطمئن بودم در همون رشته مهندسی عمران قبول میشم.

    اون دوران بصورت ناخودآگاه سه چیز رو باهمه وجودم احساس می کردم.

    1_ توکل به خدا

    2_ ذوق و شوق رسیدن قطعی به خواسته هام

    3_ تلاش و کوشش که با شروع حرکتم مسیر هموار و آسان میشد.

    بعد از کلی درس خوندن و آمادگی جهت آزمون کنکور بالاخره آزمون دانشگاه برگزار شد و موقعی که نتایج اومد من قبول نشده بودم. واسم خیلی عجیب بود با اینکه دلم چیز دیگه ای می گفت.

    جالبه که بیشتر دوستانم در همون رشته قبول شده بودند.

    من توکلم رو از دست ندادم و همچنان پر از امید به آینده همراه شوق فراوان بودم.

    چندماهی گذشت و من برای کمک به مادرم در فروشگاهش مشغول بکار بودم و همزمان به دنبال جمع کردن پول برای ثبت نام در دانشگاه آزاد بودم.

    برادر بزرگتری دارم که اتفاقا همون موقع از سربازی اش به مرخصی آمده بود و همراهش یک برگه بود برای معافیت من!!

    من هیچ اطلاعی از معافیت دوبرادری نداشتم، قانونی که همون سالها بمدت 1 سال به اجرا در اومده بود و بعد از معاف شدن من، قانون هم تغییر کرده بود.

    همراه برگه ی تایید خدمت سربازی برادرم به محل ساختمان نظام وظیفه شهرمون مراجعه کردم و کلا 10 دقیقه بیشتر طول نکشید و به من یک برگه معافیت موقت دادند تا اینکه اصل کارت معافیت ام برسه.

    جالبه که من همچنان احساس توکل به خدا و ذوق و شوق درونی همراهم بود.

    روز بعد یکی از دوستانم به من زنگ زد و گفت که دانشگاه قبول شدی.

    خیلی واسم عجیب بود، سریع رفتم و پیک آفرینش رو خریدم و اسم من جزو نفرات ذخیره بود و من قبول شده بودم و حالا می تونستم از نیم سال دوم تحصیلی وارد دانشگاه بشم.

    دی ماه بود و هوا سرد، با کلی ذوق و شوق وارد دانشگاه شدم تا کارهای ثبت نام ام رو انجام بدم، مدرک گواهی موقت معافیت ام رو قبول کردند و من براحتی ثبت نام کردم.

    جالبه تمام همکلاسی های من که واسه نیمه اول سال تحصیلی قبول شده بودند همشون همون موقع با دفترچه آماده به خدمت ثبت نام کرده بودند و طبق قرعه کشی دانشگاه همشون شروع به تحصیلشون از بهمن ماه اعلام شده بود.

    من و هم کلاسی های دبیرستانم در بهمن ماه همون سال باهم ترم اول رو شروع کردیم در حالی که من از خدمت سربازی معاف شده بودم.

    این یک تجربه بزرگ توی زندگیم بود و باور کنید هروقت بخاطرش میارم ناخودآگاه از فضل و رحمت خدای بزرگ گریه ام میگیره.

    من توکل کردم و خواستم و براحتی واسم انجام شد.

    تجربه ای که دارم دوباره توی زندگیم با کمک استاد عباس منش عزیز پیاده اش می کنم تا به خواسته های بزرگ و بزرگ ترم برسم.

    با تشکر از شما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: