زیبایی ها را ببینیم - صفحه 21
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-22.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-09-12 13:15:272020-08-22 01:48:58زیبایی ها را ببینیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام رب العالمین
سلام.
زیبایی های 6 مرداد 1403، شنبه
1- باز کردن چشم هام به روی زیبایی های خدا.
2- کامنت زیبای اقای محسن نیکوکار تو همین صفحه به تاریخ 4 مرداد، که باعث شد با چشم بازتر به زیبایی ها نگاه کنم.
3- خنده ی قشنگ حافظ جان به من در طی شبانه روز، خنده ی قشنگش وقتی خوابه، صورتِ مثلِ ماهش.
الهی شکرت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
4- یادآوری:
سپاس گزاریِ حقیقی، حسم رو خوب میکنه، حس خوب هم مساویه با اتفاقات خوب.
پس مهمه وقتی سپاس گزاری میکنم از چیزهایی بگم یا بنویسم که واقعا خوشحالم میکنن در اون لحظه نه سپاس گزاری های فرمالیته و بدونِ حسِ واقعی.
5- تک تک درس ها و یاداوری ها و ایده ها و هدایت ها برای من زیبایی به شمار میان.
6- صدای اواز پرندگان که هر بار میشنوم بازم خوشحال میشم، این صدا طراوت داره همیشه.
7- بادی که میوزه و درختها و شاخه هاشونو تکون میده.
8- مسواک و نخ دندانی که صبح ها میزنم.
9- یادآوری:
سپاس گزاری یعنی متوجه بشم چی دارم الان و ابراز خوشحالی با حس خوب براش.
10- شنیدن گفتگو با دوستان 20 و توانایی کنترل ذهن دیروز و پریروز بارها، با حضور حافظ، وقتی که بیدار بود، وقتی که خواب بود.
11- یادآوری:
همونجایی که هستی دنبال نکات مثبتش باش و سپاس گزاری کن و لذت ببر.
13- جمعه همسرم خونه بود، برامون مرغ و پلو پخت، در کنارش لذت بردیم.
14- خوابیدنِ حافظ جون تو بغلم.
15- باورهای توحیری:
خدا بزرگه
اگه از چیزی نگرانی، نترس خدا میگه بهت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا، بارالها، سپاس گزارم که هستی.
به نام خداوندی که همیشه پاسخِ سوال های منو میده.
سلام
امروز پنجشنبه 4 مرداد 1403 چه داشته ای دارم؟ چه نکات مثبتی رو متوجه شدم؟ چه زیبایی هایی رو دیدم و میبینم؟
خدایا شکرت برای سلامتی مون.
خدایا شکرت برای حال خوب و استراحت خوب.
خدایا شکرت برای برنامه غذاییِ خوبم.
خدایا شکرت برای اینکه تو دفترم نوشتم با مداد رنگی قلب های رنگی هم گذاشتم.
خدایا شکرت برای چای تازه که برای خودم دم کردم با بیسکوییت و خرما خوردم.
خدایا شکرت مادر شوهر مهربانم امروز اومد خونه مون.
خدایا شکرت برای نهار خوشمزه در کنار مادرشوهر عزیزم.
خدایا شکرت برای حمام کردن حافظ جانم امروز.
خدایا شکرت مامان عزیزم و خواهر زاده جانم محیا جانم امروز اومدن خونه مون.
خدایا شکرت برای نعمت های فراوانی که دیشب و امروز وارد خونه مون شد.
خدایا شکرت برای تک تک کارهایی که هر روز انجام میدم.
خدایا شکرت برای نعمت حمام، آب، برق.
خدایا شکرت برای نعمت باد امشب.
خدایا شکرت برای مدیریتِ لباس ها، ظرف ها.
خدایا شکرت برای همه چیز.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام اللهِ یکتا
سلام
یه سوال خوب دیدم تو عقل از محبوبه جان قنواتی که با قلبم پاسخ نوشتم براش.
انقدر این سوال و جواب برای خودم لذت بخش و کاربردی بود و هست که میخوام یه نسخه شو اینجا به عنوان یه زیبایی یا نکنه مثبت برای امروزم ثبت کنم:
———————————————
1 مرداد اومدم برای سوال بسیار خوبت پاسخ بنویسم محبوبه جان، تا یه جایی هم نوشتم اما پرید…
این پریدن یعنی یا کلامم نیاز به تامل بیشتر داشته.
یا زمان خوبی برای ارسالش نبوده.
یا هر چیز دیگه ای.
الان هم از خود خدا کمک میگیرم که روی زبونم جاری شه به قول سعیده جان، تا بنویسم از چیزی که به من کمک کرد، شاید برای تو سایرین هم مثمر ثمر باشه.
سوال شما چالش شدید و سخت ذهنیِ دو الی 2/5 ماه اخیر من بود، الانم گاهی هست تا دوباره بهبودش بدم.
من به لطف الله صاحب یه پسرکوچولوی شیرین شدم و ذهنم بلدِ این ماجرا نبود.
چالش شدیدم این بود که چطور میشه به کارهای ریز و درشتِ رسیدگی به یه نوزاد رسید؟ در کنارش به کارهای خانه از جمله نظافتِ لباس ها، ظرفها، گردگیری، مخصوصا آشپزی و … هم رسید؟
در کنارش خودمم مهمم، چطوری به کارهای مورد علاقه و شخصیِ خودم از جمله پیاده روی، نوشتن تو دفترم، کامنت خوندن و نوشتن در سایت، گوش کردن به فایل های استاد، شنیدن موسیقی، دیدن برنامه های مورد علاقه ام، تمرین خط و … هم برسم.
این سوالها کوهِ بلندی بودن جلوی دیدم که تا مدتها آزارم دادن حسابی.
چرا؟
چون ذهنم کمال گرایی داشت و میگفت همه کار باید بکنی، همه شو با هم، کامل و خوب، بی خطا…
تا راهکار رو خدا داد بهم:
بهبودگرایی
و این باورهایی که بولد میکنم کمکم کردن و میکنن:
قرار نیست کامل باشم، قراره هر قدر تونستم انجام بدم، قراره همون موقع هر چقدر تونستم انجام بدم.
اگه یادم رفت چی؟
خدا یادم میندازه.
اگه دلم میخواد فلان کار رو انجام بدم و تو ذهنم میگم الان وقت کافی نیست صبر کنم تا یه وقت بهتر و کافی تر چی؟
الان هر چقدر میتونی انجام بده باقیش برای بعد.
و معجزه ی موازی کاری که تو سریالِ زندگی در بهشت مریم جانِ جانانِ شایسته به عالی ترین شکل یادم دادن.
پیشنهاد میدم این کلاس درس رو ببینین.
و صبر و ارامش.
الان میگم چون فهمیدم گاهی گذر کردن هم میتونه کمک باشه.
اگه مشغول کاری بودم ولی دلم خواست یه کار دیگه ای بکنم ولی شرایطش نبود چی؟
ناراحت و عصبی شم؟
نه.
میگم:
اشکال نداره کار فعلی رو به اتمام برسون با ارامش و لذت، صبر کن، کاری که تو ذهنته رو 10 دقیقه بعد انجام میدی، یا چند ساعت بعد، یا حتی فردا.
حقیقتا هم همین شده قفل و شتابِ ذهنیمو که برداشتم، اتفاقا کار جدید بعدش به راحتی انجام شده.
مهم انجام کار بعدی نبود، مهم این بود که من اروم شده بودم و نمیدویدم تو ذهنم دنبال انجام کار بعدی.
کشف کردم این تله ی ذهنیه.
هر چی شتاب کنم بیشتر این تله ی شتاب رو تغذیه میکنم و اعصابم خرد میشه.
چطوری با این حجم کارهای روزانه فایل گوش بدم؟ یا برنامه مورد علاقه مو ببینم، یا موسیقی بشنوم، یا تو دفتر یا تو سایت بنویسم؟ یا کامنت بخونم؟
راهش باز شد برام وقتی اروم شدم و سخت گرفتن هامو کم کردم و با نگاه بهبودگرا دنبال حل مسئله رفتم:
وقتی بچه رو شیر میدم و شرایط خوبه کامنت مینویسم و میخونم.
وقتی بچه بغلمه یه سری کارها رو میتونم مدیریت کنم.
مهم اینه بیشتر از ظرفیتم نخوام که کار کنم، اروم که جلو میرم اتفاقا تو یه روز یه عالمه کار انجام میدم.
الان بهتر شدم اما معنیش این نیست دیگه تمومه، باید کار کنم هنوز.
معجزه ی تلفیق کارها با هم
یعنی دو کار رو که میشه، با هم انجام دادن:
این تلفیق رو هر کسی تو زندگیش میتونه شناسایی کنه.
مثلا من وقتی شیر میدم، یا اشپزی میکنم گاهی فایل هم گوش میدم.
گاهی وقتی پسرم خوابه پا میشم به کارها میرسم.
گاهی باهاش میخوابم که خستگیم برطرف شه و فِرِش برسم به بچه و زندگی.
همسرم که میاد از سر کار بعدش من میرم پیاده روی.
وقتی پسرم رو راه میبرم، همونطوری که تو بغلمه کتاب میخونم.
مثل الان، وقتی بچه شیر میخوره و در حال خوابه یا روی پام در حال خوابه مینویسم، چه تو سایت چه توی دفترم.
در حقیقت زمان طلایی وجود نداره، خودم میسازمش.
از خدا خواستم در مرحله اول به زمان و انرژیم فراوانی و برکت بده، اجابت شد کم کم وضعیتم هر روز بهتر میشه به فضل خدا.
وقتی کسی پیشمه میرم لباس های بچه رو میشورم یا جمعشون میکنم جدا از لباس های خودمون میریزم ماشین بشوره.
در حقیقت تلاش میکنم آسان ببینم تا آسان بتونم انجامش بدم.
وقتی سخت میشه یعنی ذهنم داره سختش میکنه.
وگرنه همیشه راه اسان تر، شیرین تر، لذت بخش تر هم وجود داره به قول استاد.
اوایل سختم بود چرا نمیتونم مثل قبل راحت بنویسم هر وقت دلم میخواد و فکر کردم محدود شدم و این بهم فشار اورد.
بعد به خودم گفتم نه، میتونی انجام بدی، هر وقت نی نی خوابیده بود یا کسی پیشت بود بنویس و نوشتم، تک تک کارهایی که دلم میخواست رو کم کم انجام دادم حتی اگه زمانش کم بود و به خودم ثابت کردم ذهنم گولم میزنه میگه نمیشه، میبینی که میشه.
شاید هر وقت دلم بخواد نتونم کار مورد نظرمو انجام بدم اما در بهترین زمان با نگاهی بهبود گرا و آسان گیر میتونم کارهای مورد علاقه مو انجام بدم.
اگه یه روز نشد اشکال نداره.
وقتی میگم فردا یا بهترین فرصت با حال خوب و بدون ناراحتی و با آرامش، در حقیقت فرصت برام خلق میشه.
اما اگه قفلی بزنم نه همین الان، نه تنها فرصت جور نمیشه، بلکه اعصابم هم خرد میشه و هیچی به هیچی، ناامیدی هم یقه مو میگیره.
امیدوارم با مثال هام تونسته باشم مفهوم پیامم رو بهت منتقل کنم.
حقیقتا طرز فکر و باور من هست که باعث میشه خوب و اروم و امن و لذت بخش زندگی کنم، یا برعکسش.
شاد و پیروز باشی عزیزم.
همگی در پناه الله مهربان باشیم.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت برای این پرسش و پاسخ که مسیرم رو بهم یادآوری کرد، مسیری که لازمه اش تلاشی آرام همراه با صبر و توکله.
———————————————
پی نوشت:
اکثر عمرم فکر میکردم همه چی باید طبق روالِ ذهنی من جلو بره…
با بچه و سورپرایزها و تغییرات زندگیم، تازه کم کم دوزاریم میوفته همیشه اونجور که تو میخوای یا فکر میکنی درسته، جلو نمیره…
از کجا معلوم همیشه درستِ توی ذهن تو واقعا بهترین باشه؟
بگو خیره و ادامه بده حتی اگه چیزی که میخوای و ایده آل ات هست نشه.
شد چه عالی، نشد هم فدای سرت.
مهم اینه به قول محیا که من تلاشمو کردم.
تلاشت رو بکن، اما سخت نگیر، گیر نده، قفلی هم نزن. فقط برو جلو، همینه که ارزشمنده.
آفرین سمانه جانم برای رشدِ مخصوصاً این 3 ماه اخیرت با بچه.
با بچه هر روز یه رشد به رشدهای قبلیم اضافه میشه.
حُسنِ بچه اینه که پدر و مادرشو با خودش بزرگ میکنه.
نظم خوبه، هر وقت تونستی اجراش کن، چه 100 چه 50 چه 10 چه هر چی، اندازه ی توان اون لحظه ات اجراش کن.
نظم ویژگیِ خوب تو هست، افرین.
ولی به ذهنت فشار نیار برای اجراش.
در لحظه جاری شو فقط.
من دوست دارم رخت ها رو منظم پهن کنم روی رخت اویز تا خشک شن.
امروز حافظ رو با یه دستم گرفته بودم تا اروم شه، با دست دیگه ام لباسها رو پهن کردم.
درسته خیلی منظم نشد ولی به خودم گفتم افرین بهت همینکه با بچه به این کار داری میرسی تحسین برانگیزی جانِ من.
آفرین به سمانه جانم برای این تمرین های بهبودگرایی و اسان گیری، که در عمل دارم انجامشون میدم.
مسیر اگاهی، یه بخشش گوش دادن و درک و فهمشه، یه بخش دیگه اش هم عمل بهشه.
خدایا شکرت.
همش از لطف خودته.
الهی شکرت.
به نام الله، سلام
قشنگی های امروز 2 مرداد 1403 سه شنبه.
– حافظِ مامان، نباتِ مامان، قند عسلم، سه ماهگی ات مبارک مامانی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
– به لطف الله، ایده اش اومد که کاری مهم رو آغاز کنم.
بسیار ذوقش رو دارم.
تمام تلاشمو میکنم آهسته و پیوسته برم جلو با آرامش.
خدایا کمکم کن تکاملی انجامش بدم و حسابی لذت ببرم.
الهی امیدم به خودته.
– امروز با یکی از دوستان نازنینم صحبت کردم و خیلی لذت بردم.
خدایا شکرت که با اون ایده ی صبح، کلی لذت دیگه هم باهاش بهم هدیه دادی.
– الهی شکرت برای حال خوبم، سلامتیم، عزیزانم، خوراکی های خوشمزه، هوای مطبوع، روزی مون، ثروتمون، خبرهای خوب، سورپرایزها، میوه های تابستونی و …
– الهی شکر اومدم خونه مامانم صبح زود و بعدش با هم رفتیم برای شنوایی سنجیِ حافظ جان.
خدا رو شکر برای منشیِ خوش اخلاقِ کلینیک.
خدا رو شکر برای گرفتن برگه ی آزمایشِ قبلیم.
خدا رو شکر برای تند تند راه افتادن نوبت های پذیرش و صندوق.
خدا رو شکر برای بادی که میومد و هوای خنک.
خدا رو شکر درب جلویی بیمارستان که در حال بهبود بود گشایش شد امروز، خیلی خوشگل شده.
– خدایا شکرت برای نعمت های امروزِ زندگی مون.
خدایا مرسی برای همه چیز، تو زندگیم هر چی خیر و برکته از جانب شماست.
به نام او، که هر چه دارم از اوست
سلام.
نکات مثبتی که امروز اول مرداد 1403 دوشنبه، بهشون توجه کردم و متوجهشون شدم:
1- خداوند کمکم کرد و میکنه برای خوابوندنِ آسانِ حافظ جانم.
2- کولر نازنینمون که خونه رو خنک و مطبوع میکنه و نگه می داره.
3- خواب و استراحتِ خوبمون.
4- صبح که بلند میشم به کارهای حافظ میرسم، به کارهای خونه هم میرسم.
الهی شکرت.
5- الهی شکر برای نهاری که پختم با عشق برای خانواده ام و سالادی که درست کردم با علاقه.
6- زندگی مون، خونه مون، امنیت مون، سلامتی مون، ارامش مون، حال خوبمون، خانواده های خوبمون و …
7- خدایا شکرت برای نعمت آب، حمام، برق، گاز، تلفن، اینترنت، موبایل، سایت، دوستانم، طبیعت، صدای پرندگان، باد، باران، برف، شب، روز، خواب، بیداری، فعالیت های روزانه، خانه داری، بچه داری، آشپزی و …
اول مرداد 1403 مبارکه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت برای همه ی نعمت ها، روزی، سلامتی، ارامش، شادی و …
به نام خداوندی که قدرت خلق زندگیمو داده دستم.
سلام.
قشنگی ها و نکات مثبت امروز زندگیم، یکشنبه 31 تیر 1403
ویزیت 3 ماهگی حافظ جانم میشه 2 مرداد، اما ایده اومد امروز برم.
الحمدالله با مامانم بردیمش، همه چیز عالیه، خدایا شکرت که به من و باباییش و کل خانواده یه پسرِ قند و نبات دادی.
خدایا شکرت که سلامتیم همگی.
خدایا شکرت که به راحتی و در امنیت و خنکی با تپسی رفتیم و برگشتیم.
برگشتنی کولر روشن بود و فضای ماشین بسیار مطبوع بود.
خدارو شکر که این اواخر کیف پول تپسی مو شارژ میکنم و به راحتی میرم و میام و معطل نمیشم برای پرداخت هزینه سفر.
خدایا مرسی برای دوستان نابم در سایت.
خدایا شکرت برای صدای اواز تکی و گروهی پرندگان.
خدایا شکرت برای حس ناب بغل کردن، شیر دادن، شستن، پوشک کردن، صحبت کردن با قند عسلِ مامان.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت که هستی.
یا ارحم الراحمین
سلام
قشنگی های امروز یکشنبه 31 تیر 1403
خدایا شکرت محیا جونم اومد دیروز.
الهی شکرت برای ایده های خوب که میرسه دستم.
خدایا مرسی برای سلامتی مون.
خدایا شکرت برای پیام قشنگ سعیده جانم.
خدایا شکرت برای پاسخ های دوستان نازنینم در سایت.
خدایا شکرت برای فرصت رشد و بهبود.
خدایا شکرت برای همه ی قشنگی ها و نکات مثبت زندگیم.
خدایا شکرت برای استراحت خوبمون.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت برای حضورت در زندگیم.
به نام خدایی که هر لحظه هست.
هیچ وقت دیر نمیکنه.
همیشه بیداره.
سلام.
زیبایی های زندگی، همینی که هست و دارم هر روز و هر لحظه…
قشنگی های امروزش برای من
جمعه 29 قشنگِ تیر 1403.
خدایا شکرت که حمام بردیم حافظ جانم رو.
و لباس های نازنینش رو شستم و کیف کردم.
خدایا شکرت برای غذای نذری خاله همسرم، قورمه سبزی جان.
خدایا شکرت برای یه عالمه خوراکی که مادرشوهرم بهمون داد.
خدایا شکرت برای بستنیِ خوشمزه ی دایتی که عاشقشم، وانیل کاکایوی پلمبیر.
خدایا شکرت صحیح و سلامت رسیدیم خونه مادرشوهرم دیشب.
خدایا شکرت صحیح و سلامت برگشتیم خونه خودمون امشب.
خدایا شکرت که بنزین میزنیم.
خدایا شکرت پسر نازنینم تو بغلم آروم میخوابه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت که دارَمِت.
به نام خدا، سلام.
قشنگی های امروز، پنجشنبه 28 تیر 1403.
خدایا شکرت امشب اومدیم خونه مامان زری.
خدایا شکرت برای غذای خوشمزه ی خونه مامان زری.
خدایا شکرت برای مهربونی های همه.
خدایا شکرت برای دیدن مصاحبه ی اقای مرتضی امینی تبار (میثم زخم کاری) با اقای علی میر میرانی برنامه 2 شات.
چقدر این پسر جوان با اصالت و ادم حسابی بود.
لذت بردم از جهان بینی و منش و توکلش به خدا.
از فرهیخته بودنش، از ادب و متانتش.
از اینکه زندگی رو چقدر زیبا زندگی میکنه.
مصاحبه ای هست شنیدنی و انرژی مثبت.
چند تا مصاحبه ی دیگه دیدم و فهمیدم چقدر با سمانه قبلی فرق کردم، از 2 نفری که اونا هم برام محترم هستن مصاحبه دیدم، و متوجه شدم قسمت هایی از مصاحبه برام شنیدنیه که حرف از انسانیت هست، از امید، از شادی، از حس خوب.
خدایا شکرت برای قند عسل مامان، حافظ جانِ جانانم.
خدایا شکرت که مامانِ حافظ جان شدم.
خدا رو شکر اونم ما رو به عنوان پدر و مادرش انتخاب کرده.
خدایا شکرت که سرپرست همه مون فقط تویی.
خدایا شکرت که حرف هاتو به طرق مختلف به گوش و چشم و قلب من میرسونی.
خدایا شکرت که دعوتم کردی به سکوت، به قضاوت نکردن، به انعطافِ بیشتر.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
خدایا شکرت که هستی و پشتیبان و سرپرست مایی.
به نام الله، سلام.
زیبایی های امروز چهارشنبه 27 تیر 1403.
خدایا شکرت برای استراحت خوبمون، تو ستاره قطبی نوشتم و تیک خورد.
تو دفترم که ستاره قطبی مینوشتم یهو یادم اومد تا قبل زایمان که هر روز مینوشتم چقدر خلق میکردم خواسته هامو.
انگار بعد یه خواب بیدار شم و یادم بیاد راه خلق خواسته ها چی بود برام.
خدایا شکرت برای نعمت آب، حمام، برق، گاز و
…
خدایا شکرت برای غذاهای خوشمزه ی نذری که مامانم آورد برامون.
خدایا شکرت برای لباسِ ستِ 4 تیکه ای که برای قند عسلم سفارش دادم.
تنش کردم هم قشنگه، هم خوشرنگ.
الهی شکرت برای پارچه ماهگرد خوشگلی که برای حافظ جونم خریدیم امروز.
که بخوابه روش عکس بگیریم از ماه تولدش.
طرح دایناسور بامزه داره.
یه چیزی از خواهرزاده ام دیدم که خیلی برام اموزنده بود.
داره دکترای داروسازی میخونه و تقریبا نصف مسیر رو رفته به سلامتی و لطف خدا.
قاطیِ فشار سنگینِ امتحاناش با دوستاش یه شب رفتن بیرون رستوران و شام خوردن.
من تماس تصویری از طریق گوگل میت گرفته بودم باهاش و فضای رستوران رو بهم نشون داد.
خیلی رنگی رنگی و شاد.
واقعا تحسینش میکنم که داخل زندگی هست.
زندگی رو زندگی میکنه با تمام مشغله های ذهنی که میدونم داره، داره سعی میکنه از زندگی و عمر و جوانیش لذت هم ببره.
عاشقتم محیای خاله.
کمد ویترینیِ حافظ رو که اسباب بازی هاشو توش چیده بودیم تغییر دکوراسیون دادم.
الهی شکر برای همه ی تغییرات و بهبودهای ریز و درشتِ هر روزم.
آشپزخونه مون رو مرتب میکنم، سینک مرتبه اکثرا، این باعث خوشحالیم میشه، الهی شکر.
ماشین لباسشویی و ظرفشوییمونو مرتب روشن میکنیم و لباس ها و ظرف هامون تمیز و مرتبن، این خوشحالم میکنه، الهی شکر.
تا همین چند هفته پیش سخت تو عذاب و فشار روحی بودم چطور میتونم با بچه و کارهای و مراقبت های زیادی که نیاز داره میتونم آشپزی بکنم، به کارهای خونه اعم از جاروبرقی، شستن ظرف و لباس، گردگیری و … برسم.
فشار زیادی روم بود.
اما کم کم فهمیدم میشه.
یعنی خدا نشونم داد میشه.
آسانم کرد بر آسانی ها.
الان موازی کاری میکنم.
حافظ خوابه و حتی گاهی تو بیداریش به کارها میرسم، به خود حافظ و نیازهاش میرسم.
خدایا شکرت که از سختی که نفسم رو بریده بود به سلامتی عبورم دادی.
با عشق با حافظ صحبت میکنم و قربون صدقه اش میرم موقع شیر دادن بهش، پوشک کردنش، شستنش، باد گلو گرفتنش، خوابوندنش و …
براش شعر و لالایی زیاد میخونم، تو خونه اهنگ هم پخش میکنم گاهی، فایلای استاد رو هم پخش میکنم.
درسته حالا جا دارم تا بهتر یاد بگیرم، ولی تا همین الانم خیلی سپاس گزارم برای همه چیز.
امروز لباس نوزادی همسرمو تنِ پسرم کردیم و عکس گرفتم ازش یادگاری.
مادرشوهر مهربانم دوست داشت عکس دوتاشونو بذاره کنار هم با همون لباس.
امشب یهویی کشو رو باز کرد لباس رو دیدم و تنش کردم.
دقیقا اندازه الانش هست، اگه میگذشت دیگه تنش نمیرفت.
خدایا مرسی که یادم انداختی.
خدایا شکرت دیشب رفتیم پیاده روی تو هوای خنک 3 نفری، درختانی رو دیدم که باد برگهاشونو تکون میداد، گلهای سفید دیدم، پیشی دیدم، نیمکت بود تو پیاده رو و کمی نشستیم روش، دو خانم که میگذشتن از جلومون لبخند زدن به من و حافظ و ارزوی سلامتی کردن براش، خیلی خوشحال شدم.
فروانس نوزاد به شدت بالاست و عشق رو جذب میکنه.
کامنت پاسخ دوستانم رو خوندم، رویا جان و نفیسه جانم.
دوستان نازنینم خیلی محبت دارن به و حافظ و همسرم.
خدایا شکرت.
در پناه خداوند باشیم همگی.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت که هستی.