تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 63 (به ترتیب امتیاز)
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-24.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-11-23 13:10:002022-12-29 00:46:49تغییر شخصیت، جسارت می خواهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدای خوبم
سلام به تو که بهترینی
سلام به تو که یکتایی
سلام به تو که کمال مطلقی
سلام به تو که در هرررررر چه خوبی هاست نهایتِ نهایتش رو داری و نیاز به تغییر نداری! و ثابتی! قوانینی آفریدی که اونا هم ثابتند از ازل بودند و تا ابد خواهند بود! احساس می کنم قوانین آفرینش هم جزئی از خودت هستند!
اما جهانی که آفریدی هررررر لحظه در حال تغییره ! از اولین لحظه ی آفرینش تا به اکنون تغییر کرده و تغییر کرده و تغییر خواهد کرد! همه چیز در حال بهتر شدن بوده و هست و خواهد بود!
و سلام بر من!
و سلام بر من که یکی از میلیاردها اشرف مخلوقاتت هستم که همیشه دنبال بهتر شدن بودم! شاید یه جاهایی سرعتم خیییییلی پایین بوده! اما رها نکردم! خوب یادمه حتی وقتی که کلاس سوم ابتدایی بودم و یه دختر نه ساله بودم دیدم خط یکی از هم کلاسی هام خیلی خوبه و رفتم ازش پرسیدم که تو چکار می کنی که خطت خوبه؟گفت کلاس خوشنویسی میرم .منم بهش گفتم میشه که تو زنگ تفریح بهم یاد بدی که چطور خوب بنویسم . و هم کلاسیم قبول کرد و ما تمرین می کردیم ! یادمه خطم به حدی خوب شده بود که معلمم که چند روز دفترم رو ندیده بود فکر کرد یکی دیگه مشقامو می نویسه 😅 و حسسسابی دعوام کرد منم همون جا گفتم من دارم از “سمیه محسنی” خوشنویسی یاد می گیرم! اونجا معلمم هر دوتای ما رو تشویق کرد و به بقیه گفت که از این دو تا یاد بگیرید! من فکر می کنم تغییر تو زندگی همه ی آدما باشه! حالا یا تغییر در جهت مثبت رخ میده و یا در جهت منفی! من یه جاهایی تو زندگی تغییر در جهت منفی داشتم و و خوب خیلی جاها هم تغییر مثبت داشتم ! چیزی که به نظر من مهم تر از خود تغییره اینه که باید نسبت به خود تغییری که رخ داده و نتیجه اش هوشمند باشیم! تغییر مثبت خب از اسمش پیداست و نتایجش هم پیداست که مثبته و خب طبیعتاً دلخواهه! اما چیزی که مهمه تغییر منفیه! به قول استاد “قورباغه” نباشیم! و بفهمیم که در چه شرایطی هستیم! اینقدر نفهمیده و نسنجیده تو اون شرایط منفی غلت نزنیم و غرق نشیم که نتونیم قبل از اینکه دیر بشه خودمون رو بکشیم بیرون! من یه ایراد خییییلی بزرگی تو روابطم داشتم! خییییییلی راحت اعتماد می کردم! اینقدرررر ظرف وجودی خودم از آزادگی و عزت خالی بود که خیلی راحت هر کسی که تو مدرسه یه کم خودشو به من نزدیک می کرد فکر می کردم این دیگه بهترینه ! بقیه می گفتن روابط عمومیت بالاست! و تحسین می کردن! اما من الان بعد از این همه سال می فهمم که نه ! روابط عمومی کیلویی چند! من نقص عزت نفس و آزادگی داشتم! ضربه هایی از این به اصطلاح روابط عمومی بالا خوردم که نگو ! چه اعتماد های بیجایی به افراد کردم که نگو! اما مهم اینه که با تماااااام اون مدتی که مثل اون “قورباغه” توی آب در حال داغ شدن افتاده بودم یهو به خودم اومدم یهو خودم رو دیدم یهو احساس کردم دوست دارم تمام اون دوست ها رو بذارم کنار و از اول شروع کنم! نه اینکه اونا آدم های بدی بوده باشن نه! خواستم تغییر کنم خودم باشم و نه اونی که دیگران می پسندن! راحت نیست! این مدلی زندگی کردن راحت نیست!کار اشتباه و یا عادت اشتباهی که انسان بهش “دچاره” به این راحتی نیست که به یه “بشکن” به قول استاد عوض بشه! تغییر دررررد داره! تغییر زمان می بره ! تغییر صبر لازم داره! تغییر انگیزه لازم داره ! و مهم تر از همه تغییر تکامل لازم داره! یه جاهایی برای تغییر نیازه که تنها باشی با خداوند! خودت باشی و خودش! و بهترین تغییرها به نظرم در همین لحظه ها رخ میده! نمی دونم چجور بگم! نمی خوام به اصطلاح مذهبی یا معنوی حرف زده باشم! اما خداوند من رو آفریده و از سلول سلول وجود من خبر داره! اون بهتر از هرررر کسی ،حتی بهتر از خودم من رو می شناسه ! پس با اون بودنه که بهترین تغییرات رخ میده! در برهه ای از زندگیم توی دلم تصمیم گرفتم که آدم دلخواه خودم بشم! همیشه این کلمه ی اشرف مخلوقات مثل پتک می خورد توی سرم! که آخه اگه خدا به خاطر آفرینش “من” به خودش احسنت گفته که خب حتماً منظورش یه سری انسان های خاص بوده! من آدم شاااد ،خوش بین ، خوشرو و خوش پوشی بودم ، خوش خلق و خوش صحبت! تظاهر هم نمی کردم اصلاً! اما در درونم تضاد بزرگی بود که دیگه مثل قبل از درون راحت نبودم و هر لحظه بزرگ و بزرگتر می شد و کم کم تو ظاهرم تاثیر گذاشت!کم کم دیگه اون آدم شاد نبودم نمیگم این مدلی بودن خوبه! که اتفاقاً اگه اون موقع ارزش شادی رو می دونستم صد البته زودتر به راه حل می رسیدم!من فقط دیگه خودم بودم! خییییلی هم اذیت شدم و همزمان از الطاف الله یکتا این بود که ساعت خلوتی که گیر می آوردم میرفتم پای کامپیوتر و مطالبی مربوط به پیشرفت و موفقیت و در کل زندگی بهتر می خوندم حالا ممکن بود در هر زمینه ای باشه و به نظرم این مفید ترین کاری بود که در عمرم کردم!اوائل فقط می خوندم چون برای لحظاتی من رو از همه چی جدا می کرد بعد کم کم خیلی کم می نوشتم بدون اینکه ذره ای عمل کنم! خب چون به نظرم مدار های درک چند لایه داده از لحظه ی آشنایی با یک حقیقت یا آگاهی تا لحظه عمل و حتی بعد از اون پایدار بودن در عمل به آگاهی همه اش مدار داره! حتی شاید بعضی به مدار آشنایی با یک آگاهی نزدیک بشن اما نتونن وارد مدار بشن و مسیرشون عوض بشه! خلاصه که آروم آروم تغییر در من ایجاد شد! مسائلی هست که نمی تونم اینجا بازش کنم اما سربسته میگم!فرض کنید شخصی هست که همه بگن این آدم جالبی نیست و … اما شما یقین داشته باشی که هست! اگه با وجود اینکه درونت میگه این آدم انسان بزرگیه و برای تو دوست داشتنیه ،اما تو به خاطر دیگران و تحت تاثیر ورودی های زیااااد منفی دیگران برای مدتی هم عقیده بشی با اونا اینجا باختی! بد هم باختی! چون به حقیقتی که درونت فریاد میزد پشت کردی! من در چنین موقعیتی بودم! بعد از اون تصمیم انزوای از همه ، اولین تصمیمی که گرفتم این بود که خلاف روال عادی و باب دل خودم به اون انسان عشق بوزرم و نمی تونستم اول در ظاهر ابرازش کنم! اول در درونم بهش عشق ورزیدم و اون عشق رو پرورش دادم.کم کم وقتی دیگران باز از اون حرف ها میزدن در دلم با خودم می گفتم که این داره اشتباه می کنه و شاید دیر هم به اشتباه خودش پی ببره! اما مهم اینه من چی فکر می کنم و چی دوست دارم! بعد از این مرحله رسیدم به مداری که این حرف رو به زبون می آوردم و می گفتم که حالا اینقدر بدبین نباشین! خلاصه رسیدم به جایی که راحت و علناً به اون شخص عشق ورزیدم فارغ از نظر دیگران! و خوشحالم و واقعاً خوشحالم که عشقی رو در قلبم پروراندم که هم درست بود و هم من مثل دیگران دچار اشتباه طولانی و دائم نشدم و این سال ها که من به ندای قلبم گوش کردم و عمل کردم و با اطمینان به او عشق ورزیدم،همون موقع که دیگران حتی تا نفرت کلامی و زبانی هم پیش رفتند حالا اونا تازه کم کم دارن به اشتباهشون پی میبرن که خب البته بازهم خداروشکر که بالاخره اینو دارن می فهمن! خدا روشکر می کنم که این تغییر رو انجام دادم و موفق هم شدم و چقدر هم برام خوب بود! این یکی از تغییراتی بود که دوست داشتم اینجا براتون بگم!
استاد تو یه فایل یادم نیست کدوم فایله که میگه من هیچ چیزی رو در زندگی تحمل نمی کنم ، من اون رو به دلخواه خودم تغییر میدم! این خییییلی مهمه! درک این حرف و عمل به این حرف خیییییلی مهمه!
و این می تونه از مثال های ساده و پیش پا افتاده ی زندگی شروع بشه تاااااااااا مسائل بزرگ زندگی!
می تونه لباس تنم باشه که نیاز داره برای راحتی بیشترِ خودم تغییرش بدم!بعضی وقتا ما برای تفریح یا خرید یا ……به یه مکان خاص عادت می کنیم و همیشه به همون یه مکان خاص میریم این بد نیست اما خوبه که گاهی هم مکان خریدمون رو عوض کنیم!مکان تفریحمون رو عوض کنیم! غذایی که تو یه همیشه سفارش می دادیم حالا یه غذای دیگه سفارش بدیم! حالا شایدم نتیجه دلخواه نباشه ها! ولی حداقلش اینه که تجربه هایی این وسط به دست میاد.
یادمه برای کلاس آنلاینم کلیپ آموزشی می ساختم و یه جاهایی لازم بود که به لحاظ صدا کار رو با کیفیت بهتری ضبط کنم اما من راه سختی رو برای بدست آوردن اون کیفیت پیش گرفته بودم با اینکه می دونستم که راه بهتر و آسانتری هم هست برای انجامش و من باید یه میکروفون تهیه می کردم! اما من فکر می کردم که خیییلی گرونه و من نمی تونم بخرمش!!! من حتی اینقدر پذیرای تغییر نبودم که یه سر برم تو اینترنت و ببینم که چنده! تا اینکه بعد از کلی اذیت شدن پیگیر شدم دیدم که بابا!!! یه میروفونی که کار من رو در حد خیلی خوبی پیش می بره فقطططططط ۲۴۵ هزار تومنه! جالبه وقتی هم که به اینجا رسیدم که من که می تونم بخرمش اپیدمی اوج گرفت و مغازه ها تعطیل بودن! هدایت الله گفت آقااااا از امکانات آنلاین استفاده کن! اما من بازم چند روز طولش دادم و بعد از چند روز تسلیم شدم و اینترنتی خریدم و اتفاقاً عااااالیه و چقدر کارم رو راااااحت کرد.مثلاً تو کار من که تدریسه تغییر خیییییلی مهمه! من نباید روش تدریسم یکسان باشه! چون آدما مثل هم نیستن درک آدما یکسان نیست!حالا اگه من پامو بکنم تو یه کفش و بگم نه! این روش رو همه جواب داد باید رو اینم جواب بده که نمیشه که! این سوال کلیدی استاد رو عااااااااقشم! که توی فایلای رایگان افزایش درآمد میگن! چطور از این بهتر؟ چطور از این ساده تر؟ البته خیییییلی جاها تو فالای دیگه تو لایوها و و و و استاد اینو میگه ! برا همین گفتم سوالِ کلیدیه!یعنی اصلاً شاه کلیده🗝 جواب این یه سوال به نظرم همیشه یه تغییره دیگه!من این سوال رو حتی تو آشپزخونه از خودم می پرسم! تو کارهای خونه از خودم می پرسم! تو تدریس! تو همه چی! تو همه چی ! و این سوال باعث شده خییییییلی راحت تر زندگی کنم! الان یه سوال اومد تو ذهنم! من با اینکه دو سال و نیمه که استاد رو می شناسم و دارم رو خودم کار می کنم چند روز یه بار دچار ناخواسته ای میشم که یه کم اذیت میشم هر چند رشد هم میکنم به خاطر اینکه نگاه بدی به اون ناخواسته ندارم اما به نظرم باید از خودم بپرسم چطور از این بهتر ؟! چطور از این راحت تر؟ چطور خواسته های بیشتر و بیشتر؟ چطور دلبرانه تر ؟ چطور از این محبوب تر؟ چطور از این مادرانه تر؟ چطور از این همسرانه تر؟ چطور از این زیباتر؟ چطور از این خوشمزه تر؟ چطور از این ثرررروتمند تر؟ و باااااز هم به قول استاد جان که به جای پرسیدن یه عالمه چرا های الکی، بپرسیم چطور بهتر و چطور از این ساده تر و راحت تر؟ که قطعا اگه به هدایت الله فقط به اندازه سر سوزنی هم اعتماد کنیم جواب های بینظیری دریافت می کنیم !حتی برای هدایت و ایمان هم باید بپرسیم چطور از این بیشتر چطور از این محکم تر و و و و
برم و برای خودم یه دفترِ 💰تغییر💰 درست کنم و توش سوال بنویسم در مورد همه ی جوانب زندگیم و بعد از انجام این کار برم سراغ فایل روز ششم سفرم که خیییییلی دوست دارم این فایل رو .که یکی از خاطره های خوب منه این فایل که یکی از محرک های مهم من برای شروع کار آنلاین تدریسم بود.زمانی که نجوا ها می گفتن که اول دو سه سال مرور کن و اطلاعاتت رو بازیابی کن!اول نرم افزار ها رو یاد بگیر و اول ….! اما آگاهی های اون فایل ارزشمند باعث شد توجه به داشته هام بکنم و کار آنلاینم رو شروع کنم و تغییر کنم از ایستایی به پویایی! (البته تو پرانتز بگم بعضی کارها هست که باید تا حد خوبی براش آماده بشی و اتفاقاً مقدماتش رو آماده کنی و خب تشخیص این که کجا باید چه کار کنیم مهمه دیگه، مثلاً خودِ من!ایده اومد که آموزش آفلاین خیاطی آسان داشته باشم و فکر کردم که مثل تدریس زبانه ! اما اشتباه کردم ،مسیر رو تا حدی پیش رفتم و بعد فهمیدم که دارم اشتباه می کنم ضبط فایل های خیاطی خیییلی متفاوته! و با اینکه مقداری هزینه کرده بودم باز هم طبق هدایت الله فعلاً متوقفش کردم و سر فرصت مناسبی آروم و تکاملی انجامش میدم!و خوشحالم که زودتر از اونی که زیر فشار عجله لِه بشم کشیدم بیرون! خییییلی تجربه ها توش به دست آوردم که اتفاقاً برای آماده سازی کلیپ های تدریس زبانم هم کمک کننده بود.پس باید در هر موقعیتی هوشمندانه رفتار کنیم و حواسمون باشه هدایت الله رو از دست ندیم!کافی بود من یه ذره دقت می کردم من عجله کردم و به خاطر عجله نتونستم هدایت های الله رو بشنوم و بعداً که به مشکل خوردم یکی یکی یادم میومد که فلان جا هدایت الله راه رو به من گفتا من نگرفتم! اما اصلاً ناراحت نیستم اینا مسیر تکامله!ایده ی تووووپ شروع تدریس آفلاین خیاطی آسان هدایت الله بود، اما عجله دیگه اشتباه خودم بود!اما این اتفاق باعث شد که من تکامل و ترس و عجله و طمع رو بهتر بشناسم ! طمع همیشه به مال نیست و من این رو سر داستان خیاطی فهمیدم. من طمع زیادی به زمان داشتم !دوست داشتم زودتر به آزادی زمان برسم تا بیشتر در مورد قانون بخونم و بدونم .اینجا بود که فهمیدم طمع می تونه حتی برای کسب اطلاعات بیشتر هم باشه که اگه اشتباه نکنم لایو شماره ۳۰ استاد در مورد همینه که ما به جای اینکه آنچه را که آموختیم به کار بگیریم و از نتایج باشکوهش بهره مند بشیم، میگیم دیگه چی جدید هست برم یاد بگیرم…..)
ای جاااانم واقعاً وقتی استاد میگه که یه حقیقت و یه اصل رو داره به بیان های مختلف و از زوایای متعدد متفاوت بررسی میکنه کاملاً درست میگه! عااااااشقتم استاد نازنینم!از راه دور می بوسمت استادم!😘به امید دیدارت استاد عباس منش عزیزم که طعم شیرین عشق حقیقی رو پای درس هات می چشم.خدا حفظت کنه عزیز دل❤
و باز هم خدایی که از رگ گردن به من نزدیک تر است!❤❤❤
به نام الله یکتا
سلام استاد عباس منش و خانم شایسته
و دوستان هم فرکانسی ام
برگپنجم سفرنامه ام
چقدر این درک به ما آرامش میده که خداوند ما رو به این دنیا آورده و همیشه و هر لحظه و همواره داره ما رو با نشانه هاش هدایت میکنه و ما هستیم که باید زبان نشانه ها رو بفهمیم و تغییر ایجاد کنیم در خودمون.
استاد خیلی قشنگ گفتید و همیشه این موضوع رو تاکید میکنید که تا زمانی شخصیت ما تغییر نکنه زندگی ما تغییر نمیکنه .
ما باید از درون تغییر کنیم.
من از این فایل این رو فهمیدم که باید اولا همیشه روی خودم کار کنم و اینکه سعی کنم زبان نشانه ها و الهامات خدا رو بفهمم و پا روی ترس ها بذارم و برم جلو
برم از جای امنم بیرون
برم به دل ناشناخته ها
چون خدا با من هستش
چون خدا حامی من هست هر لحظه
و داره با نشانه ها و الهاماتش من رو هدایت میکنه به راه هایی که در اون پر از خیر و برکت و ثروت و سعادت هستش
واقعا این رو میخوام که برم دل ناشناخته ها
هدایت بشم به راه بندگان صالح
میخوام فقط راه خدا باشه ن چیز دیگه.
بی نهایت سپاس گذارم که هر قسمت از این سفر نامه ی اگاهی الهی بهم از زبون استاد میرسه.
اینکه من وقتی بتونم رنج و جایگاهم ۱۰ سال دیگه ام رو الان بفهمم و حسش کنم باعث میشه من بلند شم
باعث میشه من حرکت کنم
باعث میشه بزنم به دل ترسهام
باعث میشه به قدرتی برسم که کوه ها رو جابجا کنم
یعنی همون قانون اهرم رنج و لذت
استاد صمیمانه ازتون ممنونم.
از کاری که دوست نداشتم اومدم بیرون
که الان نمیدونم چی شده توی همین ۵ روزی که دارم روزشمار رو میام جلو و دوره های دیگه ام رو کارمیکنم.احساسم خوبه آرامش دارم
امید دارم
انگارمیدونم قرار بود من از این شغلم بیام بیرون انگار بهترین اتفاق خارج از تصورم در نزدیکی من هستش که به سمتش هدایت میشم
چه معجزه میکنه این سایت
این آگاهیی ها
اینروی خودمون کار کردن
با چه زبونی ازتون تشکر کنم استاد که انقد از صمیم قلبتون دارین برای ما توی سایت کار میکنید تا ما هم با پا جای ردپای شما گذاشتن برسیم به موفقیت
واقعا از خانم شایسته هم تشکر میکنم بی نهایت عالی کار میکنند برای سایت و بچه ها و آقا ابراهیم مدیر فنی و خانم فرهادی با اون صدای قشنگتون آدم رو راهنمایی میکنه
خدا رو هر روز شکر میکنم به خاطر بودنم در سایت
خیلی دوستتون دارم💐💐💐
سلام به استاد، خانم شایسته و دوستان عزیزم
🌎🌞روز پنجم
درک من:
۱. جهان هر لحظه و همیشه در حال تغییر و گسترشه. و بهره مندی هرکسی از نعماتی که خداوند در این جهان قرار داده، به اندازه همراه شدنش با این جریان سیال تغییر و گسترشه.
۲. نیروی هدایت برترین و البته مطمئن ترین نیرویی هست که میتونی روش حساب کنی.
(راجب این یه چیزی بگم. من تا چند وفت پیش فکر میکردم اعتماد کردن به هدایت ریسکیه. و میکفتم ممکنه من همیشه آماده نباشم، ممکنه نفهمم منظور خدا رو و مثلا اگه یه جایی رو اشتباه برم، برنامه ی خدا رو بهم میریزم و در نتیجه هدایت، اون نتیجه ی دلخواه من رو ممکنه رقم نزنه برام. ولی هرچی جلوتر میرم میبینم که این نیرو، شاید مطمئن ترین نیرویی هست که یک نفر میتونه برای ساخت زندگی دلخواه و رسیدن به اهدافش ازش استفاده کنه و اون رو پشتوانه ی رسیدن به تمام موفقیت هاش قرار بده. و انگار اصلا راهی جز این نداره. اگه تو واقعا همه اون خواسته های درجه یکت رو با هم میخوای، باید یا آگاهانه و یا ناآگاهانه “بسته به باور ها و پیش زمینه ی ذهنی قبلیت” ازش استفاده کنی)
۳. باید همیشه خودم رو در جنبه های مختلف زندگیم بسنجم که کجای کارم و با دنبال کردن و توجه به نشانه ها حواسم به روندی که در پیش دارم باشه.
اقدامات عملی من:
۱. باید برای کار کردن روی خودم یه نظم خوبی ایجاد کنم، تا بتونم هر روز بدون استثنا حداقل ۳ ساعت رو به بودن و پیگیری این مسیر و فضا، کار کردن روی خودم و دادن ورودی های مناسب به ذهنم اختصاص بدم.
۲. نشونه ها رو هر روز با مرور اتفاقات اون روز ثبت کنم و توی یک بازه ی زمانی ببینم که من رو به سمت ایجاد چه تغییری در جهت بهبود روند و گسترش ابعاد وجودیم، هدایت میکنن. و حواسم باشه تا تغییرات لازم رو در زمان مناسب در خودم ایجاد، در نتیجه رشد کنم و نتایج دلخواهم رو بگیرم.
الان که کامنت میزارم تعداد دیدگاه های این فایل ۱۱۸۳ تاست:))
شاد و سلامت و رو به رشد باشید🌈🌻
درود بر استاد بزرگوار و دوستان خوبم.
من و خواهرم حدود ۴ سال بود که شراکتی یه مغازه لباسفروشی داشتیم،با توجه به اینکه سابقه اون مغازه ۸ سال بود (خواهرم قبل از شراکت با من ۴ سال با شوهرش اونجا رو اداره میکرد)،مشتری خودمون و داشتیم،من وقتی شریک شدم اوضاع خوب بود و چون بدهی بار آورده بودند،تونستم بدهیها رو بدم و خرج خودمونم درمیآوردیم و ایده به ذهنم میرسید و اجرا میکردم و…تا اینکه ۴ سال گذشت و چند تا مسئله دیده میشد؛یکی اینکه خواهرم و شوهرش کاملا به بهانههایی از همکاری تو مدیریت کنار کشیده بودند و فقط سر ماه میاومدن نصف سود رو میبردن،یکی اینکه سرمایه در گردش برای خرید جنس نمیموند(چون اجازه سرمایهگذاری از سود و نمیدادن)،یکی اینکه همه مغازهدارا به این نتیجه رسیده بودن که اجاره مغازهها رو دو برابر کنن،یکی هم اینکه بنا به هر دلیلی،مشتری کم شده بود.یه روز نگاه کردم دیدم اینطوری پیش بره در آینده نزدیک ضرر میدیم،همون شد که جنسها رو حراج زدم و مغازه رو طی چند روز بعد تحویل دادم.همه بهم میگفتن اشتباه میکنی،اما خودم ایمان داشتم این بهترین کاره و من نشانههای ورشکستگی رو میدیدم.کمتر از یک سال بعد کرونا اومد و بازار بهم ریخت و من دیدم که اگر تو اون کار مونده بودم،باید با ضرر از بازار خارج میشدم.خداروشکر که هدایتم کرد💜
به نام الله یکتاااا❤️
سلامم سلامم استاد عزیرم و مریم جووون😍
و سلاممم به دوستان هم فرکانسم
روز پنجم روز شمار تحویل زندگی من
درک امروز من
دقیقاا همینه استاد تفاوت بین انسان های موفق و نا موفق اینکه انسان های موفق نشونه ها رو میببن و عمل میکنن ایمان دارن به خداوند توکل میکنن
شهامت تغییر کردن رو دارن حاضرن عادت های نادرست رو ترک کنن از حرکت کردن به سمت جلو نمیترسن شهامت اینکه از دایره امن خودشون بیان بیرون رو دارن روی مهارت کارشون کار میکنن
غلبه میکنن به ترسهاشون عوامل بیرونی رو مقصر نمیدونن انسان های موفق میدونن که خودشون مسئول صددرصد زندگی خودشون هستند
ولی
انسان های ناموفق میترسن نگرانن شهامت حرکت کردن رو ندارن نشونه ها رو نادیده میگیرن همیشه غر میزنن ناله میکنن
از وضعیت فعلی خودشون ناراضین حاضر نیستند تغییر کنن حاضر نیستند عادت های بدشون رو ترک کنن همیشه عوامل بیرونی رو مقصر میدونن به خاطر بی ایمانشون دست به تغییر نمیزنن
شهامت اینکه از مهارت خودشون برای رشد و پیشرفت ندارن
جهان در حال تغییر هست پس ما باید با جهان همراه بشیم و تغییر کنیم اگر تغییر نکنیم زیر چرخ دنده های جهان له میشیم
من 10 سال دیگم رو تصور کردم
اگر الان من المیرا روی باورهام افکارم شخصیتم ورودی های ذهنمو کنترل نکنم ذهنم رو از حاشیه ها دور نگه ندارم روی عزت نفسم و اعتماد به نفسم کار نکنم روی مهارتهای کاریم کار نکنم 10 سال دیگم یک دختر ناموفقی هستم که هیچ لذتی از زندگیم نمیبرم من این نوع زندگی رو دوست ندارم و نمیخوام
به خودم قول دادم الان که سنم 18 سالم هست روی باورهام افکارم شخصیتم به صورت تمرکزی کار کنم ورودی های ذهنم رو کنترل کنم ذهنم رو در گیر حاشیه نکنم روی عزت نفسم و اعتماد به نفسم کار کنم
عادت های نادرستم رو ترک کنم روی مهارتهای کاریم کار کنم رشد و پیشرفت کنم
10 سال دیگم یک دختر کاملا موفق ثروتمند هستم دختر کاملا شاد و خوشحالی هستم از تک به تک لحظه های زندگیم لذت میببرم من این نوع زندگی رو دوست دارم
خداروشکر میکنم خداوند منو در این سن هدایتم کرد به مسیری که فقط خیر و خوشبختی ثروت و فراوانی هست
عاشقتم استاد😘
در پناه الله یکتا باشید❤️
با سلام
من تازه وارد این مدار ها و هدایت شدم به سایت استاد و یواش یواش دارم حرکت میکنم و من لذت بردم از این دیدگاه و خیلی خیلی عالی بود
من خیلی وقته که به این نوع دید به ایندم نگاه میکنم که من در چند سال اینده. بخوام به همین روند ادامه بدم باز من که بعداز مثلا باز نشستگی برم باز شروع به کار کنم ولی خوب من اون موقع توان و جسم الانمو ندارم که بخوام کار کنم و تصمیم گرفتم که تغییری در زندگیم انجام بدم
دقیقا یکسال هست شروع کردم و دست و پا شکسته میومدم جلو. و چند ماه کلا ول میکردم. تا ی روز از خدا هدایت خواستم که فایل استاد گفت اول با فایل های رایگان من استفاده کنید بعد دوره ها رو بخرید
من دوره ثروت یک به رایگان به دست من رسید از طریق ی اشنا. ولی هر موقع گوش میدم. ی احساسی ته دلم هست که میگه تو که بها پرداخت نکردی پس به موفقیت نمیرسی.
لطفا ی راهنمایی در این مورد به من میکنید. ممنون میشم
سلام دوست عزیز
شما میتونید از روز شمار تحویل زندگی من شروع کنید به تغییر باورهاتون و شخصتیتون به خودتو تعهد بدید روزانه روی خودتون کار کنید زمان بزارید و عمل کنید به آنچه که استاد میگن به قول استاد ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است و وقتی مدارتون تغییر کرد و هم مدار با محصولات استاد شدید میتونید محصولات رو تهیه کنید و بهاشو بپردازید
امیدوارم تونستم باشم به شما کمک کرده باشم
در پناه الله یکتا باشید
به نام خداوند مقلب القلوب
سلام خدمت استاد عزیزم و همسفران دوست داشتنی
چقدر دیدن این فایل در روز پنجم سفرم به درونم چسبید .
همین که الان در زیر سایه یک درخت زیبا ، داخل ماشینم نشسته ام ، در ماشین و باز گذاشتم تا بوی پاییز زود هنگام شهر زیبای تبریز رو احساس کنم یعنی من به راستی تغییر کردم .
همین که چند دقیقه قبل وقتی روغن ماشینم و عوض کردم و اون مرد محترم با زبان شیرین ترکی باهام صحبت کرد و من نفهمیدم چی میگه یعنی من از دایره امنم خارج شدم
خدایااااا ای قدرتی که بغضی شیرین میشی در گلوم و اشکی نمکی میشی در چشمام
با تمام سلولهای وجودم با تمام قدرت روحم ، با تمام باورهای کج و کوله ام که در حال صاف و صوف کردنشونم با تمام فراز و فرودهای توحید و شرکم با تمام زهره بودنم
سپاسگزارتم
سپاسگزارتم
سپاسگزارتم
میدونم که هم میدونی و هم میتونی
انی اعلم ما لا تعلمون
ان الله علی کل شی قدیر
یاریم کن تا ایندفعه با توکل و ایمانی کامل تر تغییر کنم
جسورم کن ، شجاعتم ده ، ایمانم را بیفزار
آمین
این من و این سر تعظیم و قلب خاشعم
دورت بگردم که عاشقمی و خودت همه کاره
دوستت دارم
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانی که در این مسیر زیبا هستند
پنجمین روز سفرنامه
تمرین خانم شایسته عزیزم: در بخش نظرات همین فایل، از خودت بپرس که چه جنبههایی از زندگیات الان نیاز به تغییر دارد و بنویس که چگونه و با ایجاد چه تغییری در باورها و نگرشات میتوانی زندگی بهتری برای خود بسازی و الان چه ایدهای برای برداشتن اولین قدم داری!
هربار که تصمیم به تغییر در هر موضوعی و هر رفتاری گرفتم بعد از چند روز تلاش و تعهد انگار کار برام خیلی سخت تر میشه کافیه به هر طریقی و هر دلیلی از مسیر خارج بشم ، دیگه بیخیال میشدم و باز روز از نو
فهمیدم اصلی ترین موضوعی که باید روی اون کار کنم از بین بردن کمالگرایی افراطیم هست که تمام جوانب زندگیم رو تحت شعاع قرار داده
دارم روی عزت نفسم کار میکنم و حتی بعضی وقتها باصدای خیلی بلند با خودم حرف میزنم که اصلا مهم نیست به هر دلیلی و شرایطی از مسیر خارج شدی و تنها کاری که باید بکنی اینه که از همین لحظه و همین الان برگرد و ادامه بده و بعدش موفقیتهای گذشته رو برای خودم با صدای بلند مرور میکنم
شاید شنیدن اینکه استاد عزیز میگه چطور توی شرایط منفی و تضادها ذهنش رو کنترل کرده بود و همین الان هم انجام میده خیلی راحت و آسون به نظر میرسه یا اینکه توی گفتگو با دوستان یا کامنتها دوستان از کنترل کردن ذهنشون توی شرایط منفی و سخت (که عادت کرده بودند مثل بقیه مردم واکنش نشون بدند ) و بعدش چه نتایج بزرگی و پاداشی دریافت کردند خیلی ساده به نظر برسه ولی وقتی توی شرایط مشابه قرار میگیرم و مقاومت ذهنیم و باورهای مخرب گذشته ام خودنمایی می کنند و میبینم کنترل کردن ذهن بعضی وقتها چقدر طاقت فرسا میشه و دیگه هیچ راهکاری به مغزم خطور نمیکنه با تمام وجودم فقط از خدا کمک و هدایت میخوام که بتونم کانون توجهم رو تغییر بدم
البته دونستن و مرور کردن اینکه استاد و همه دوستانی که تونستند با کنترل ذهن نتایج بزرگی رو توی زندگیشون رقم بزنن کمک میکنه تا با تعهد بیشتری ادامه بدم و با خودم میگم قطعا همه اونها با همین تضاد کمالگرایی مواجه شده بودند و ازش عبور کردند و من هم میتونم
احساس میکنم خیلی خیلی به خودم سخت میگیرم مخصوصا درقبال استفاده درست از زمانم در طول روز و اگه به هر دلیلی خواسته یا ناخواسته ، آگاهانه یا ناآگاهانه بخشی از زمانم رو در طول روز تلف کنم انگار نمیتونم خودم رو ببخشم و نجواهای ذهنم دیگه شروع میشه
من باید و باید لذت بردن از مسیر رو یاد بگیرم باید آسون زندگی کردن و آسون شدن رو یاد بگیرم ، باید رها بودن و نچسبیدن رو یاد بگیرم و همین الانی که توی این سفرنامه بی نظیر درحال گذاشتن ردپاهای خودم هستم دارم به سمت این تغییرات قدم برمیدارم
تنها و تنها و اولین کسی که دیدم میگه میشه با لذت بردن و به اصطلاح خودش سوت زنان به اهدافمون برسیم استاد عباسمنش هست که خودش و مسیر زندگیش بهترین نمونه و الگو هست
وگرنه همه میگن برای رسیدن به هر خواسته و هدفی باید زجر بکشی و آنقدر تلاش کنی که از دیگران عقب نمونی و باید بجنبی و حداقل چندسال شب و روزت رو به هم بدوزی و کلی از این باورهای مخرب که انقدر توی ذهنم ریشه کرده که انگار نمیتونم بپذیرم میشه آسون و براحتی به خواستهای رسید و باید روی این باورها خیلی کار کنم که بهترین کار برای سست کردنش و تغییر دادنش دیدن و مرور کردن زندگی و باورهای استاد هست و همه دوستانی که با آموزشهای استاد درست مثل خودش براحتی و با لذت بردن از مسیر به خواستهها و اهدافشون رسیدن
توکل ، ایمان و اعتماد به هدایت الهی و عمل کردن بهش ، باورهای توحیدی و قدرت ندادن به عوامل بیرونی ، ساختن باور لیاقت و ارزشمندی درونی
اینها عواملی هست که باید همیشه روشون کار کنم و فراموش نکنم
بعد از ده سال آموزش دیدن و کار کردن مداوم توی یک حرفه و توی سن 35 سالگی و البته با کلی کلنجار رفتن با خودم و مقاومت شدید و نجواهای ذهنم تصمیم به تغییر شغلم گرفتم و درحالی که در شغل قبلیم درآمد بسیار بالایی داشتم الان در حال کارآموزی و شاگردی برای شغل مورد علاقه و جدیدم هستم
فهمیدم به خاطر داشتن باورهای منفی و مخرب آروم آروم دیدگاهم به شغلم تغییر کرده بود و کارن به جایی رسیده بود که بصورت کامل بیکار شده بودم و احساس فوقالعاده منفی به شغلم پیدا کرده بودم و الانی که با هدایت خداوند در این شغل مورد علاقهام قرار گرفتم هم اصلا برام آسون نبود
ده سال سابقه و کار کردن و انرژی گذاشتن و هزینه کردن وراه اندازی شغل قبلیم و البته تصور ملامت کردن خانواده و یا تمسخر دیگران و همه مقایسه کردنها و فشارهای ذهنیم ترمز خیلی قوی بود که نتونستم براحتی ازش عبور کنم ، تا جایی که دیگه بودن توی اون کارم با همه این توصیفات برام تبدیل به یک شکنجه روحی و حتی منجر به کلی بیماریهای جسمی شده بود
ودر نهایت با توکل به خدا توی این سن و شرایط اومدم از نو برای یادگیری شغل مورد علاقهام قدم برداشتم و البته تمام تمرکزم رو برای ساختن بهترین باورها بکار خواهم گرفت تا بتونم راحتتر کنترل ذهن داشته باشم و الان کاملا درک میکنم استاد و تمام دوستانی که حرف از مهاجرت مکانی یا شغلی میزنن و انجامش دادن چقدر کنترل ذهن داشتند و چه ایمانی بخرج دادند و من هم همیشه سعی میکنم با بولد کردن نتیجه پایانی مسیرم نجواهای ذهنم رو کنترل و خاموش کنم و قطعا ایمان دارم که با توانایی های فوقالعادهای که دارم بسیار بسیار در کار جدیدم موفق شده و هدف بعدیم رو هم مهاجرت مکانی خواهم گذاشت
در پناه رب العالمین
الهی ب امید تو
روز پنجم سفرنامه 1402/7/5
خدایا شکرت ک نتونستم ب تعهدم عمل کنم
خدایا شکرت ک هر روز دارم بهتر بهتر میشم تا بیشتر خودمو بشناسم
خدا خودت وکمکم کن
خدایا عاشقتم
خدایا شکرت بابت امروز ی روز فوق العاده بود
با فکر کردن ب حرفای استاد ایا 10 آینده میخوام کجا باشم ؟؟؟
ممنون از استا د عزیزم ک این همه آگاهی در اختیار ما قرار میده
درود برشما دوست عزیز وهمخانواده ای گل.
بانو،خداروصد هزار مرتبه شکر که هرروز دارید بهتر وآگاهتر ومتعهدتر میشید.براتون بهترینها،زیباترین ها وعالیترینها،بابرکت ترینهارو ارزومیکنم.
درپناه الله یکتا،سلامت،شاد،پربرکت،پراز آرامش باشید،موفق وسربلند باشید.
سلام واحترامات تقدیم استاد عزیزم و بانو مهربون مریم عزیز و دوستان هم مدارم خداراشکر که دارم این کامنت را مینوسم روزی پنجم تحویل زنده گی منه که خداراشکر خیلی عالی تغیرات را با چشم بصرت دارم میبینمش و لذت میبرم خدایا سپاسگذارتم بابت این قانون بدون تغیرت داستان روز پنجم روزشماری تحویل زنده گیم را میگم که برای اولن برای خودم وبعد برای دوستان همدارم ردی پای باشه.
من یک دختر عمو دارم البته دوستش هم دارم بهش ابجی میگم از احترام زیاد ولی زیاد همراهش راحت نبودم بعد دیشب پیشش بودم یهو تو فکر رفتم که من که دخترعموم را دوست دارم بهش احترام دارم چرا همراش خیلی راحت نیستم همیش فکر میکردم که او درموردم بد فکر میکنه ازم خبر درست میکنه همچون چیزای بعد متوجه شدم که مشکل از دختر عموم نیست از خودم است که خودم دموردش بد فکر میکنم من خودم درموردی دختر عموم گمان بد دارم باز آن موقع حرف استادم یادم آمد که گفته بود هرچیزی که خودت درموردی خودت فکر میکنی بقه هم دموردت فکر میکنه بعد از همون ثاینه تصمیم به تغیر افکارم د موردی دختر عموم شدم وبعد خداراشکر حالم خیلی عالی شد خیلی آرامیشم بهتر شد تا اینکه امروز خیلی اتفاقات عالی برام افتاد خداراشکر بعدآ خودم متوجه شدم که من دیشب طرز فکرم رو دموردی دختر عموم مثبت کردم که شاهد اتفاقات عالی بود خدایا سپاسگذارتم که من خودآگاهانه نقطه مثبت را انتخاب کردم و در دروانم تغیرات بوجود آوردم خدایاشکرت
ای که با نامت جهان آغاز شد دفتر ماهم به نامت بازشد دفتری که ازنام تو زیور گرفت کار آن ازچرخ بالاتر گرفت
سلام استاد وبانو بهشتی
ردپای من در 5 مین روز
تغییر واقعا جسارت می خواد .من هم منتظرم یکی بیاد من رو هول بده
من خیلی تغییر کردم از نظر شخصیتی.جسمانی.
ولی از نظر درآمد هیچ تغییری نمیکنم
یعنی شغلی ندارم نمی دونم چرا ذهنم همش مقاومت میونه
ولی مطمعن هستم میام یه روزی همین جا میگم که شغل پیدا کردم همون شغلی که بهش علاقه داشتم
خدایا شکرت به خاطرش حتی از خوابم میزنم
خدایا شکرت به خاطر امروزم