آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-07 20:50:572024-12-10 22:32:30آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا
بیتردید ما [راه رسیدن به] پیروزی آشکاری را برای تو گشودیم.
لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا
تا خدا آنچه از پیآمد منفی پیش فرستادهات [=عواقب اعمال گذشته] و آنچه به تأخیر میآید4 [=بازتاب زنجیرهای آن] را برایت بپوشاند [=بیامرزد و خنثی سازد] و نعمتش را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی مستقیم [=توحیدی] رهبری کند.
وَیَنصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا
و خدا تو را به یاوری شکست ناپذیری [در فتح مکه] یاری کند.
هُوَ الَّذِی أَنزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَّعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا
اوست که آن آرامش [در میدان جنگ] را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا [با توکل بر خدا و مقاومت در برابر دشمن] ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و [یقین کنند] سپاهیان آسمانها و زمین [=نیروهای غالب در جهان] تنها از آنِ خداست و خدا دانایی فرزانه [=کار استوار] است.
لِّیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَیُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَکَانَ ذَلِکَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِیمًا
[هدف از این ابتلائات همین است] تا مردان و زنان مؤمن را [به مدد مجاهدتشان در راه حق] به بوستانهایی که نهرهایی [از آثار حیاتبخش زندگیشان] از زیر آن جاری است برای ابد درآورد و بدیهای آنها را [با آثار اعمال مثبتشان] بپوشاند و این [توفیق] نزد خدا [=در نظام الهی] رستگاری بس بزرگی است. (آیات 1-5 سوره فتح)
سلام به روی استاد ابراهیم نشانم به توحیدی ترین استاد دنیا و استاد شایسته ی نازنین که بسیار دلم برای روی ماهش تنگ شده، و به دوستان عزیزم در توحیدی ترین سایت دنیا… امیدوارم حال دل همگی عالی عالی باشه…
خدای مهربونم شکرت برای یه فایل ناب دیگه یه آموزش با ارزش دیگه، و هزاران بار شکرت که در مدار گوش دادن [و به امید تو عمل کردن به این آگاهیها] قرار گرفتم.
خدای وهاب و رزاقم شکرت برای بی نهایت رزق و نعمتی که در زندگیم دارم و از سپاسگزاری اینهمه نعمت عاجزم
شکرت خدای حی و حاضر من برای این هدایت قرآنی که کامنت رو باهاش شروع کنم… مگه میشه قران رو باز کنی و بخونی انا فتحنا لک فتحا مبینا و قند تو دلت آب نشه… ذوق نکنی… چشمات پر اشک نشه… خدایا عاشقتم که انقدز به بنده هات امید و وعده ی حسنه می دی… خداجونم من رو در مدار دریافت و عمل به این هدایتهات قرار بده…
استاد جان چجوری برای این آگاهی های خالص و ناب تشکر کنیم ازتون؟ استاد شایسته چقدر ممنونم از شما که پیشنهاد این موضوع رو دادین…
بنظرم این خواسته ی تغییر دیگران یا حداقل نقش داشتن در تغییر دیگران، انقدر در طول سالها نهادینه شده تو وجودمون که هرچقدر هم روش کار کنیم وقتی به درون خودمون رجوع می کنیم باز اون گوشه موشه ها آثار این شرک رو پیدا می کنیم… البته من اون گوشه موشه ها که چه عرض کنم همون وسط مسطا دیدم داره برام دست تکون می ده! (ایموجی کوبیدن رو پیشونی)
استاد خدا رو شکر می کنم که حتی در دوران جهالت هم خیلی دنبال حل مسایل دیگران یا سنگ صبور بودن نبودم، ولی… ولی در مورد نزدیکانم هنوزم پاشنه ی آشیلی هست که دارم آگاهانه روش کار می کنم…
استاد اون دو سه سال اول ازدواج که قشنگ مصداق این قضیه بود برای من… خدا رو شکر که من و همسرم از همون اول عاشقانه هم رو دوست داشتیم، سطح خونوادگی و فرهنگ و فرکانس خودمون هم خیلی نزدیک بود به هم که این رو لطف خدا می دونم… ولی تو چیزای کوچیک بخصوص موارد مذهبی من قشنگ ذهنیتم این بود که باید ایشون تغییر کنه والا فاصله مون هی بیشتر و بیشتر میشه!! و با اینکه بارها می دیدم که با هربار تلاش یا صحبت نتیجه عکس داره می ده بازم حالیم نمی شد!! وااای الان اصلا برام عجیبه!!! چطور متوجه نبودم خودم دارم با دست خودم همون فاصله هه رو زیاد می کنم… ولی بازم خدای مهربونم دستم رو گرفت و آورد نشوند سر کلاس درس استاد… قشنگ یادمه ذهنم اون اوایل با این دو موضوع مقاومت داشت یکی اینکه من مسوول تماااام اتفاقاتی هستم که تو زندگیم دارم و دومی اینکه من ذره ای نمی تونم تو زندگی دیگران اثر بذارم و دیگران هم ذره ای در زندگی من تاثیر ندارن هنوزم باید آگاهانه رو اینا کار کنم تا در وجودم نهادینه بشه… خیلی کار دارم هنوز…
وقتی با قوانین آشنا شدم، که اتفاقا این همسرم سام بود که دو سه تا فایل از استاد دستش رسیده بود و با ماها شیر کرد، کم کم دست از تلاش برداشتم و به مرور هم خودم راحتتر شدم هم همسرم… و رابطه مون قشنگتر و عاشقانه تر شد. پذیرفتم که همسرم فردی هست با این ویژگیها با این باور و باری از رو دوشم برداشته شد. واقعیت اینه که دلیل اصلی برای این تلاش این بود که دوستش داشتم و دلم نمی خواست از خدا دور بشه!!!! جالب اینجاست که باورهایی بسیار زیبایی داشت ولی چون در چارچوب «مذهب» نمی گنجید من اصلا توجه نمی کردم… مثلا یه مورد بولدش این بود که می گفت من وقتی کنار آتیش می شینم و نی می زنم بیشتر یاد خدا هستم تا وقتی دولا راست بشم بدون توجه یه سری جملات رو بگم… بگذریم
خلاصه که دیگه سعی در تغییر باورش نداشتم. اما سخت تر از اون اینه که باور کنم و در عمل بهش باور داشته باشم که من نمی تونم چیزی رو در دخترم تغییر بدم. چون من مادر بچه رو دارم بزرگ می کنم ناخودآگاه فکر می کنم من بجای خدا باید براش زندگیش رو بسازم… الان چندماه یا شاید یک سالی میشه که دارم آگاهانه تلاش می کنم (نه به اندازه ی کافی) که هربار به خودم یاداوری کنم ببین تا خودش نخواد تو نمی تونی چیزی رو تو ذهنش تغییر بدی، تو نمی تونی، بسپر به خدا… و از خدا می خوام که خدایا خودت مدیریت کن خودت هدایتش کن و خودت رشدش بده…
ولی خب شرک پنهانه… از تار مو باریکتره گاهی… مثلا من تا همین چندماه پیش هروقت تو خونه فایلی چیزی می خواستم بذارم گوش بدم می ذاشتم رو اسپیکر که مثلا سام یا تینا هم بشنون… که شاید تو مدار دریافتش باشن… و به خودم می گفتم من که بحث نمی کنم باشون فقط میذارم بشنون… (بخصوص که همسرم اوایل گوش می داد فایلا رو ولی کم کم فاصله گرفت. و الان مثلا در مورد فایلای ثروت اصلا مقاومت نداره یا خیلی چیزای دیگه ولی مثلا اینکه ما نقشی در زندگی دیگران نداریم رو قبول نداره…) ولی از چندماه پیش یادم نیست سر کدوم فایل یا دوره بود که دیدم همین که تو ذهنم هی بگم «آهااا الان این تیکه رو تینا اگه بشنوه خیلی خوبه، یا این که استاد داره می گه دقیقا پاشنه آشیل سامه الان می شنوه خداکنه اثر کنه…» نشتی انرژیه!!! من از خودم دارم غافل میشم که ببینم اونا حواسشون هست یا نه،.. و بعد از اون بخصوص در مورد سام مثلا اگر تو فایل در مورد مضرات شبکه های اجتماعی باشه، بجای اینکه صداش رو زیاد کنم بشنوه اتفاقا هدفن می ذارم و میگم من باید رو خودم کار کنم. من مسوول رفتار و باورهای خودمم… من که تغییر کنم لاجرم آدمای دور و برم هم تغییر می کنن. من نباید تلاشی براشون بکنم… هروقت متمرکزتر با این فرمون می رم قشنگ می بینم خدا بهم نشون می ده که اتفاقا اونا هم همراه ترن…
می دونم که هنوز اول راهم و خیلی کار دارم تا باورهای درست رو جایگزین باورهای موجود تو ذهنم بکنم ولی اینم می دونم که خدایی دارم که ارحم الراحمینه، که وهابه، زرافه، اول و آخره، منبع قدرت و فراوانیه، همیشه با منه و از من بیشتر می خواد که من به خواسته هام برسم…کافیه من بهش وصل باشم… دیگه تمااام…
خداجونم عاشقتم… کمکم کن که من به هر خیری از تو برسه فقیرم… هدایتم کن و من رو در مدار دریافت و عمل به اون هدایتها قرار بده… خدای مهربونم خودت وعده فتح دادی، وعده ی فوز دادی، وعده اجابت دادی، وعده ی فراوانی و رزق و نعمت روزافزون دادی… و چه کسی بهتر از تو به وعده ش عمل می کنه؟؟
خدای مهربونم شکرت برای این فرصت صلات و حرفای دلی…
استادجانم، مریم بانو جانم بقول سعیده جان دورتون بگردم دیگه برنگردم… ممنونم ازتون… عاشقتونم
سلام به رفقای عزیزم
سال 76، فوتبال بازی میکردم. مدافع جلو بودم، تو سیستم 4/4/2 لوزی. هرچی توپ اول بود، میبایست با سر بزنم. بعد از همه بازیها، ملاجم اومده بود تو دهنم!!
یه روز هم تیمی ها اومدن در خونه مون و گفتن: علی بیا بریم ارسنجون، یه یازی دوستانه داریم.
گفتم: نمیام… پول ندارم بیام شهرستان.
کاپیتان گفت: پاشو بیا، مینی بوس دربست کرده م، پول نمیخواد. دفاع جلو نداریم. ملاجت رو هم بیار! خودت خیلی مهم نیستی!!
من کم سن ترین بازیکن اون تیم بودم. هنوز تین ایجر بودم و اونا بصورت میانگین 30 ساله. ولی، خیلی وقتا بیشتر از معمول بهم احتیاج داشتن، چون جور کناریها رو میکشیدم.
خلاصه رفتم. بازی توی اطراف شهرستان ارسنجان، حوالی شیراز بود. توی یک زمین قشنگ خاکی، کنار یک درخت گردوی بزرگ، وسط کشتزارها.
تماشاچی زیادی داشتیم. حس میکردم مهم هستم توی تیم. بهم توجه میشد. نیمه اول سه بر صفر جلو افتادیم.
بین دونیمه، رفتیم تو سایه یک دیوار خرابه، کنار زمین نشستیم.
یهو دیدم یه سیگار داره بین بچه ها دست بدست میشه… خب، به من که نمیدادند، چون کوچولوتر از همه بودم، خیلی تعجب کردم…توش ماری گذاشته بودند! فکر کردم: مگه ما عقبیم و امکان تغییر نتیجه نیست؟ مگه غمگینیم و بدبختی داریم؟ خب، اینو برا چی میکشن؟؟
نیمه دوم، امید ، فرواردمون که سیگاری رو اون روشن کرد، گفت: علی، کاکو، هوای منو داشته باش، سرگیجه گرفتم! اصلا این مدافع کنار من، چرا ایقدر دراز شده؟
گفتم: تیمشون 11 تا تعویض کرده! اصن یه تیم دیگه ست!! نگران نباش، فقط رسما به فنا رفتیم، کاکو!
اون نیمه، 5 تا گل خوردیم و 5 تا هم بهمون رحم کردن، نزدن! همه تو زمین قیقاج میرفتن و زمین میخوردن، غیر از من و کاپیتان، که از بس خاک خوردیم ، شدیم خاکعلی!!
بازی تموم شد.
امید دوباره گفت: بچه ها، خیلی سه شدیم! کسی سیگاری نداره؟ داغونم!!
خب، همه رو قبلا کشیده بودن!
اونجا یاد گرفتم این بحث امروز رو. قانون رو هم نمیدونستم، ولی اصلا نمیشد اون همه آدم بزرگتر از خودم رو نصیحت کنم… فایده ای هم نداشت.
استاد ، میخواستم ازتون تشکر کنم. من از شما یاد گرفته م که برای بچه هام هم، کمتر موعظه کنم. هرچی میپرسن، معمولا میگم: خودت چی فکر میکنی؟
اینطوری یاد میگیرن که خودشون هستند که افسار زندگیشون رو دارند… قضاوت من پشیزی ارزش نداره. فقط در مسائل علمی که میپرسن، اول سرچ میکنم و بعد با هم ، مطلب رو سر و شکل میدیم.
بچه هام کتابخون شده ن. با کتاب خوابشون میبره. هر روز به خاطر این نعمت بزرگ، خدا رو شکر میکنم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام آقای بردبار عزیز
از شما سپاسگزارم برای این کامنت زیباتون
کلی انبساط خاطر پیدا کردم و از ته دل خندیدم
ملاجت رو هم بیار! خودت خیلی مهم نیستی!!
از بس خاک خوردیم شدیم خاکعلی
خندیدم یعنی خندیدما!!! اینقدر خندیدم که خودم از خندیدنم خنده م گرفت
این کلمه ها رو از کجا میاری؟! چجوری اینقدر خوشمزه می نویسی؟!
میدونی قشنگی کامنتای شما به اینه که هم درباره موضوع فایل می نویسین و هم نوشته ها تونو در لفافه ای از طنز می پیچین و خنده و شادی در لحظه رو مهمون قلب ما می کنین
این ویژگی شما خیلی زیبا و ارزشمنده
خیلی تحسینتون کردم اونجا که گفتید بچه هاتونو کمتر موعظه می کنین، وقتی از شما سؤال میپرسن میگین خودت چی فکر می کنی
این خیلی زیباست که بچه هاتونو دعوت به تفکر می کنین حس ارزشمندی و فرصت ابراز وجود بهشون میدین
کامنتتون حس خوبی بمن داد دلم نیومد فقط فایو استار بدم و رد شم گفتم نوشتاری هم از شما تشکر کنم
از فراوانی نعمتها متنعم و کامیاب باشید
سلام به فاطمه خانم عزیز و توحیدی
سپاسگزارم که کامنت من رو خوندید. باعث افتخار بنده بود.
خیلی خوشحالم که این کامنت باعث شادی و خنده شما شده است.
حقیقتش، وقتی کامنت را نوشتم، برای خانمم خوندمش و خودمون هم کلی خندیدیم! خودم بارها خوندمش.. باورم نمیشد که چنین داستان عجیبی را توی زندگیم از سر گذرانده ام! این داستان از نوجوانیم، همیشه گوشه ذهنم خاک میخورد، ولی این فایل ارزشمند استاد باعث شد که این داستان به منصه ظهور برسه و خودم و دیگران، بتوانیم ببینیمش.
فاطمه جان، این ِلحن طنز آمیز ، حاصل زندگی مشترک من با خانمم است. قبلا آدم جدی و عبوسی بودم و طنز را نمیفهمیدم. ملیحه، خانمم، آدم شادی است که 18 سال هست که باهاش هم کلامم. این رگه های طنز، مال ایشان است!
به نظرم خداوند بلند مرتبه، طنز را میفهمد و شادی و حال خوب را لحظه به لحظه برایمان مقدر کرده است. این است که دوست دارم بخندم و چهره دیگران را خندان بیابم.
به نظرم میاد که برای داشتن یک جامعه خوب در آینده، هر چه زودتر باید هتلداری را در خانه هایمان تعطیل کنیم و بچه ها یمان مسئولیت زندگی خودشان را بپذیرند. من با آموزه های استاد، به این جمع بندی رسیده ام و فعلا درگیر اجرای آن توی خانه مان هستم. چالشهای هر روزه این رویه، فعلا کچلم کرده! ولی از پسش بر میام.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید. باز هم از لطف شما ممنونم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان خداوند بزرگ فرمانروای جهانیان خداوند برنامه ریز هدایتگر خیرخواه خداوندشگفتی ها
شیوا: باید برگردم به گذشته…نیازه یک دور از ابتدای آشناییم با این قانون رو مرور کنم از جهت احساس مسولیت برای دیگران،تلاش برای تغییر دیگران،انرژی و زمان و ازخودگذشتگی برای حال بهتر دیگران،کنترل رفتار برخورد و نحوه ی تفکر دیگران، نگران بودن غصه خوردن و ناراحت بودن برای دیگران تا درگیری فکری و نشخوارهای ذهنی و وعده های دروغین شیطان در مورد مسائل دیگران و در نتیجه احساس بد
حدود چهارسال پیش زمانی که با قانون آشنا شدم درست در نقطه ای بودم که خودم رو مسوول زندگی خانواده م میدونستم.نجات دهنده! تمام فکر و ذکر و تصمیمات و انتخاباتم، همه ی هم و غمم صددرصد گفت و گوهای درونی صددرصد ظرفیت افکارم همه و همه خانواده م بود.
هیچی برای خودم نمیخواستم.از خودگذشتکی به معنای واقعی.تنها خواسته ی من خوب بودن حال خانواده م بود.تنها خواسته…سال ها و سال ها به این منوال گذشته بود.و هرروز شرایط سخت تر و سخت تر میشد.دقیقا جایی بودم که هرچی بیشتر تلاش میکردم تااوضاع بهتر بشه بدتر میشد.(شاید روزی داستان آشنایی با استاد رو در سایت نوشتم) و بالاخره منی که هیچ راه نجاتی نمیدیدم در مستاصل ترین حالت ممکن قلبم باصدای استاد در قانون آفرینش تکون خورد و گوش کردم و گوش کردم و اعتراف میکنم من تصمیم گرفتم باور کنم که این قانون درسته چون هیچ راه دیگه ای نداشتم! باورکردم و گوش کردم شبانه روز و منی که بزرگ ترین مشکلم خانواده م بودن با آگاهی های قانون آفرینش اول بخشیدم آدمهایی رو که فکرمیکردم در حقم ظلم کردن و بعد پذیرفتم که کاری ازدست من برنمیاد برای خانواده م! و این دو باور زندگی من رو تغییر داد…سخت بود سخت بود و سخت بود اما بالاخره تونستم کمی عقب بکشم ، دست از تقلا بردارم و رها کنم.
این اولین اقدام من بود…
اوایل فقط خودم فایل های قانون آفرینش و فایل های رایگان وگوش میکردم اما هرچی جلوتر میرفتم انقدر از آگاهی ها هیجان زده میشدم که دوست داشتم به مامانم فایل هارو بدم و این کارو کردم (اما فکر میکنم حتی یک جلسه هم کامل گوش نکرد) و هربار که مسآله ای پیش میومد راهکارهایی که یادگرفته بودم(دیگه نتیجه هم گرفته بودم) برای خانواده م توضیح میدادم.شاید صدهابار براشون حرف زدم و به این شکل بود که عاجزانه ازشون میخواستم طبق قانون عمل کنن!و دوره ی 12 قدم تلنگر بزرگی برام بود که دهنم رو برای راهنمایی دیگران ببندم! و خودم هم بارها و بارها دیده بودم که اصلا نمیتونم روی اون ها و نحوه ی فکرکردنشون و نحوه ی برخوردشون وتصمیماتشون هیچ تاثیری داشته باشم عین آب تو هاون کوبیدن بود.و این روند رو ادامه دادم. وفکرمیکنم در 80 درصد مواقع تونستم سکوت کنم و عمل کنم و به این ترتیب ادامه دادم تا به امروز. ولی یه اما وجود داره…
در زمانی که روی دوره ی احساس لیاقت کارمیکردم متوجه شدم بالای هشتاددرصد گفت و گوهای درونی من، افکارمن،تصورات من،تصویرسازی های ذهنی من باز هم مربوط میشه به مسائل خانواده م! و درواقع من دهانم رو بستم اما ذهنم رو نه! همچنان در سرم اتفاقات و مسائلشون رو تحلیل و بررسی میکنم! براشون راه حل طبق قانون پیدا میکنم! قضاوت میکنم! ناراحت میشم!نگران میشم! ( شدت این ناراحتی ها بسیارکمتر شده اما من این مساله رو از لحاظ شدت نمیخوام بررسی کنم، و قصد دارم میزان این درگیری و توضیح بدم) و میتونم بگم بالای هشتاددرصد خوابایی که شب ها میبینم همین مسائله! و دقیقا چندهفته ست که متوجه شدم روحم که هنگام شب از جسمم جدا میشه ، هنوزم گرفتاره این پاشنه ی آشیله و به آرامش نرسیده!
اینطور بگم من تغییرات بسیار زیادی کردم در این مسیر. خیلی باورهای بهتری و جایگزین باورهای غلط قبلی کردم.خیلی بیشتر آرومم و احساس خیلی بهتری دارم در طول روز.و به همین میزان هم نتایج خیلی خوبی گرفتم. اما هنوز هم نشتی انرژی دارم حرف نمیزنم ، سکوت میکنم، اما در ظاهر و نه در درون!
و مدتیه به دنبال تغییر درونی هستم.
بارها دراین مورد کامنت گذاشتم و از جهات مختلف تلاش کردم.خداوند در این مسیر بسیار همراهم بوده.الهامات و نشانه هاش رو به کمکم فرستاده تا حدودی بهتر شدم اما نیاز به بهبود بیشتری دارم.
این کامنت رو نوشتم تا این روند رو یک بار برای خودم مرور کنم و یادم بیاد چی بودم و الان چی هستم . شکر گذار خداوندم باشم که تااینجای کار همراهم بوده و امیدوار باشم به ادامه ی این مسیر و تجربه ی احساس خوب درونی ، آرامش درونی.
و این که دوستانی که کامنت من رو میخونن فکر کنن به این که این تغییرات باید درونی هم بشه.باید برروی گفت و گوهای ذهنی و افکار و تصورات و تجسمات به خصوص در شرایط به ظاهر بد ، تاثیر بذاره.
که فکر میکنم اگر حرف نزدن و سکوت کردن یک تمرین عملیه که باید انجام بدیم ، درونی شدن این اتفاق نیاز به باورهای مناسب و قوی داره و ایمان و توکل بیشتر و تلاش بیشتر برای تغییر.
خدای من شکرت.
فکر میکنم چندروز پیش بود که از خدا خواستم کمکم کنه درمورد همین موضوع که بزرگ ترین پاشنه ی آشیل منه! گفتم خدایا من با همین آگاهی هایی که دارم تلاش میکنم، تلاش میکنم و ادامه میدم اما کمک میخوام . کمکم کن . و حالا فکر میکنم این فایل کمک خدا بود برای من اون هم در بهترین زمان و در بهترین مکان!
ممنونم از استاد ارزشمندم به خاطر این فایل به موقع و ارزشمند و ممنونم از مریم جان شایسته و ممنونم از دوستان با محبتی که کامنت مینویسن.دوستون دارم.
سلام دوست عزیزم.
بسیار ممنونم از کامنت عالی که نوشتید.
چقدر تحسین برانگیزه این نو یادآوری ها و چکاب فرکانسی که میکنید.بهتون تبریک میگم که دارید سعی میکنید در مسیر درست درست حرکت کنید و دنبال تغییرات درونی هستید .
منم در رود آشنایی با قانون خیلی اوایل و الانم هم دارم تلاش میکنم گوینده این قوانین به دیگران باشم و انگار ی خلا در وجودم هست که با قشنگ حرف زدن بهش تغذیه میدم و این خیلی خطرناکه چون به همان اندازه که من حرف های قشنگ میزنم عمل کردن بهشون رو کم میکنم چون ذهنم فریبم میده که بابا تو خیلی میدونی و همه چی رو یادگرفتی و دقیقا از اونور بوم میفتم.
منم تعهد میدم که سعی کنم عملگرا باشم .تمام تلاشم رو بذارم روی عمل به دانسته ها همش دنبال دونستن همه قانون نباشم چون خیلی خطرناک و گول زننده هستش .
از خدا هدایت کمک مدد میخوام به همه ما لیاقت بودن در این مسیر رو هر روز بیشتر بده.
و اینکه بفهمیم و درک کنیم که زیر نظر چه استادی داریم قانون رو درست و ریشه ای درک میکنیمو آموزش میبینیم .چون نتایج استاد متفاوت ترین در دنیاست براتون بهترین ها رو آرزو میکنم
به نام خدای هدایتگرم که هر موقع صداش میزنی و کمک میخوای میاد دستتو میگیره در زمان مناسب و در مکان مناسب ودر شرایط مناسب هدایتت میکنه به قشنگی تمام که سجده شکر بجا میاری در برابرش
سلام به خواهر گلم سلام و درود به دوست توحیدیم شیوا جان
احسنت به شما که جسورانه اومدی و نوشتی به ندای قلبت گوش دادی مرحبا آفرین
تحسینت میکنم شیوا جانم الان هم که فهمیدی و هدایت شدی دیر نیست از درون تغییرات رو شروع کن و به هیچ کسی کاری نگیر انگار نه کسی رو میبینی نه صداشون رو میشنوی فقط و فقط روی خودت کار کن
خودتو ببند به فایلهای دانلودی ترمزهاتو پیدا کن باورهای نادرست خودتو پیدا کن و نت برداری کن و برای خودت هدف بذار و خواسته های کوچیک توبنویس و براشون قدم بردار
مثلا امروز میخوام فقط زیباییها رو ببینم و شکرگزاری کنم همین یه کار کو چیک باعث میشه به حاشیه ها فکر نکنی خیلی روی ذهن تاثیر داره
و کامنت بخون و بنویس تا ان شالله آرامش درونی پیدا کنی احساست خوب بشه فرکانس خوب بفرستی و آرام آرام تکاملتو طی کنی و از مسیر از این بهشت زیبا لذت ببری و سوت زنان به سمت خواسته ها بری
در این قدم اول تغییر فقط ایمانتو حفظ کن و صبور باش
به امید روزهای قشنگی که در پیش داری اینو بدون وقتی از درون به خدا وصل میشی همه چیز برات میشود
خدایا شکرت سپاسگزارتم
دوستت دارم در پناه حق باشی
سلام دوست عزیز
کامنت زیبایت برایم بسیار آگاهی بخش بود .
دهانم را بستم اما ذهنم را نه
چند روزی هست ذهنم باز شده برای تحلیل رفتار چندین سال پیش دیگران که باعث شده تمرکزم کم شود و…
سپاس برای یاد آوری این مطلب پر رنگ و طلایی
در پناه حق و عمل به آموزه های استاد جان بهترین ها را تجربه کنید.
سلام به شیوا جون
خیلی عالی بیان کردین و من هم یه جورایی توی این مشکل مثل شما بودم و یه راهکار موثر پیشنهاد میکنم که استاد همیشه میگن …اگه میخوایی درونی حل بشه ذهنتون رو پرکنید از تمرکز به زیباییها …با تمام وجود …. اینکه گاهی این موضوع درونی حل نمیشه برای اینکه درون رو باید پرش کنیم با تمرکز 100 درصدی بر روی زیبایی های افراد واطراف و زندگی مون … یعنی جای تنفس ندیم به افکار منفی درون مون …با آرزوی سلامتی و موفقیت
سلام امیدوارم عالی باشین
ممنون از شما که این فایل بی نظیر رو اماده کردین
من در حال در مرور قدم ششم هستم جالبه که یه قسمتش درباره همین موضوعه که شما توانایی در تغییر زندگی دیگران ندارین
من خونواده ای دارم که در این موضوع خیلی خیلی شدید تاکید دارن ینی میگن یا دیگران مثل من فکر میکنند و دقیقا منو تایید میکنند یا اونا در اشتباهند طرز فکرشون اشتباهه، سبک زندگیشون اشتباهه و خیلی چیزای دیگه که فقط میخان اون فرد رو بکوبن
این باعث شده در طول این زندگی یه عده ادم محدود دوست داشته باشن ولی دیگران رو انچنان بدشون میاد ازشون و انچنان حرف دارن در وصف بدی هاشون که تمومی نداره
من اصلا این رو قبول ندارم ولی این طرز فکر رو هم از این فایل های استاد گرفتم
البته قبلش هم به این که ما زندگیمون رو خدمون خلق میکنیم و کسی توانایی تغییر زندگی و مسیر مارو نداره رو باور داشتم
من هیچ وقت سعی نمیکنم کسیو تغییر بدم مثلا پدرم میگه برات فلان کار نمیکنم که توی عرف ایران اینه که پدر برای بچش ماشین میگیره و … ولی من به پدرم گفتم من از تو هیچ توقعی ندارم و واقعا اینجوری فکر میکنم
البته نجوا ها و باورهایی قدیمی که ناشی از دیدن رفتار اطرافیانم بوده هم هست اما من در اکثر اوقات سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم
دلیل اصلی این باورهم همون حضرت ابراهیم هست که فرزند و همسرش رو در دل بیابان رها کرد
نمونش حضرت نوح هست که فرزندش رو در سیلاب رها کرد
هروقت هم سعی کردم تغییرشون بدم و راه درست و غلط رو بهشون نشون بدم اونا که تغییر نکردن هیچ خدمم از مسیر دور شدم
احساس میکنم یک طنابیه که منو به جریان هستی وصل داره وقتی سعی میکنم با فریاد به کسی بگم تو نمیفهمی و من میفهمم این طناب پاره میشه و بعدش هرکار میکنم نمیتونم فرکانس قوی داشته باشم و حتما باید یه مدت بگذره تا یخورده بهتر شم
چند وقته با دختری اشنا شدم که خیلی دختر خوبیه و احساس میکنم خیلی شبیه منه اما مسائل زیادی هم هست این وسط
نمیدونم باید بهش توضیح بدم و صبر کنم تا در زندگی با من بهتر شه یا اینکه بگذرم ازش و اجازه بدم دنیا یک نفر دیگه رو سر راه من قرار بده
بعضی وقتا احساس ما مانع میشه تا قانون رو کامل و درست اجرا کنیم
خدا کنه همیشه در مسیرش باشیم و مسیر درست رو به ما نشون بده و هدایتمون کنه
وقتی هم چندین نفر دورت باشن که همه یک کار اشتباه رو تایید کنن باعث میشه تو بخدت شک کنی بگی نکنه من دارم اشتباه میکنم و اونا همه درست میگن
اما این وسط این سری فایل ها باعث میشه دقیق بشم و خدمو پیدا کنم
تو زندگی من دوتا از نزدیک ترین افراد زندگیم کاملا دوقطب مخالفن
یکی خیلی بده و میخاد همرو بزور تغییر بده
و یکی خیلی خوبه و میخاد همرو با مهربونی تغییر بده
اما هردوشون کاملا شکست خورده ان کاملا از زندگی محروم کردند خدشون رو، از بیرون میشه دید که مسیر هدایت کاملا گم کردند و فقط دست و پا میزنند و اجازه نمیدن صبر نمیکنن تا آب گل ته نشین بشه و زلال بشه و با دست و پای بیشتر همه چیو خراب میکنند
من بارها سعی کردم هردوشون رو نصیحت کنم و چیزی که شده این بوده که از میون اینهمه حرف من یه حرف دو پهلو رو پیدا میکنن و میگن تو این رو به قصد بد گفتی و تو میخای فلان کنی و و و
خیلی وقته دیگه سعی نمیکنم قانعشون کنم یا به قول خدم هدایتشون کنم یکیشون فکر میکنه من دوسشون ندارم و یکی دیگه فکر میکنه من رد دادم
اما من میدونم دارم چیکار میکنم و تو کدوم مسیر هستم من توی مسیر عمل به قانون هستم و عمل به قانون ینی حرکت در مسیر مستقیم
من اجازه میدم خداوند منو در این دریایی بی انتها به مسیری که میدونه هدایت کنه
و تمام انرژیم رو میذارم روی تقویت خدم
امشب مرور قدم 6 رو تموم کردم با خدم گفتم ببین استاد حرفش تو این سه قدم 4 و 5 و 6 این بود که
سبک خدتو داشته باش
و از لحاظ فنی و نگرشی توسعه بده چیزای جدید یاد بگیر طرز فکراتو ارتقا بده و بدون که همیشه میتونه کارها ساده تر بشه
نخاه که این سبک رو به بقیه بقبولونی و نخاه که در نظر دیگران خوب دیده بشی نخاه که دیگران رو بزور مثل خدت کنی
که تو در صلح نیستی تو در جنگی
علف های هرز مسیرت رو اصلاح کن و سبک کن خدتو تمرکز در مسیر تصاعد میاره، تلاش های پراکنده پیشرفت های ناچیز میاره
تا آسان بشی برای آسانی ها
با خدم گفتم بابا استاد عباسمنش میگه فنی و نگرشی خدتو قوی کن
داره درست میگه دیگه هرچی ثروتمند ریشه دار هم هست همینو میگه
من اگه مدام ذهن و قلبم رو ارتقا بدم زندگی خاه ناخاه ارتقا پیدا میکنه
حتی اگه میون طوفان باشم
آرومم.
شکر
تشکر
درود درود درود
نمیدونم چه بنویسم…نمیدونم چطور تشکر کنم…یعنی این حد از منطق های صحیح و خیلی خیلی دقیقی که مثال میزنید تحسین برانگیزه. دیگه الان فقط نمی شنوم. هم می شنوم هم درک میکنم همزمان تحسین میکنم این کلام زیبا و الهی تونو. حدود 10 سال خواستم مادرم رو تغییر بدم، 15 سال تلاش کردم خواهرم رو تغییر بدم. اگر آن انرژی رو برای بهتر شون خودم میگذاشتم خدا میدونه الان چقدر جایگاه بهتری داشتم. واقعا تغییر دادن دیگران =اتلاف انرژی و در اصل یک نشتی انرژی بزرگ محسوب میشه که صدماتش جبران پذیر نیست. چقدر خوبه که بتونم مثل شما درک کنم. البته خیلی بهتر شده ام از وقتی که تمرکز گذاشتم روی خودم. ولی از آنجا که گاهی تحت تأثیر احساساتم قرار گرفتم باز یه کوچولو منحرف شدم. شکرخدا خیلی زود اصلاح مسیر کردم و گفتم اگر قراره یه روز با نتایجم باهاتون حرف بزنم این بخش رو باید بهبود بدهم. خدا رو شکر که منو هدایت میکنه و بهم میفهمونه که من براستی لایق نعمتهای خدا هستم و باید باید باید خودم رو تغییر بدهم تا رشد کنم. استاد تازه این دُر و گوهری که گفتین مقدمه است … چقدر من خوشبختم که به این آگاهی ها وصلم. واقعا سایت شما یه منبع عظیم معنوی و مادیه. براستی کدام مسجد اینحد نام خدا و ذکر او و قوانینش گفته میشه. امروز عصر داشتم عمیقا به توحید و باورهای توحیدی داشتن فکر میکردم. دیدم چقدر حالم بهتر شده از وقتی دارم تقویتشون میکنم. بعد گفتم بیام تمرکزی روی اونها کار کنم… 2سال اول عضویتم در سایت واقعا محتواها مسکن من بودن، چقدر تکامل دقیقه و اون وقتی که قراره چرخ دنده جفت بشه … مثل کودکی هستم که رفته کلاس اول و تشنه ی یادگیریه..در صفحه تلگرامتون نوشته شده (خدا رو باور کن و…) باوری که من نداشتمش در زندگیم ،باور نکردن خدا بود ، اون باوری که بهم احساس اطمینان قلبی و آرامش بده، اون باوری که بهم حس ارزشمندی درونی بده، اون باوری که بهم بگه تو میتونی چون هم لایقشی هم خداوند بیشتر از تو مشتاقه تا به خواسته ات برسی،…چقدر در روانشناسی ثروت 2 زیبا جهل رو معنی کردید و حالا بهتر میفهمم که چقدر من هم جاهل بوده ام و صد البته اگر باورهامو درست نکنم به سمت جاهلیت خواهم رفت. یعنی این فایل خودش یک کتابه 500 صفحه ای حداقل هست و مطمئنم با نظرات زیبای دوستان توحیدی ام به بالای 2هزار صفحه هم خواهد رسید.در پناه الله یکتا باشید.
دوستتون دارم ، من لایق شاگردی شما هستم.
بسمالله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام و درود خداوند به شما استاد عزیزم
استاد جان ،استاد خوشتیپ ، استاد خوش استایل ، استاد بهبود ،استاد تغییر
استاد عزیزم من سپاسگزارم از شما و خانم شایسته عزیزم
استاد عزیزم سوال شما اینه که میتونم زندگی کسی رو تغییر بدم یا کمکش کنم؟؟؟
استاد جان افراد نه تنها تغییر نمیکنن بلکه باعث میشه که ما هم درگیر مسائل او شویم و ناخود اگاه از مسیر درست خارج شویم.
استاد جان من حقیقتا تو کت من نرفته که با کسی در مورد این صحبت های شما حرف نزنم
میدونی من ادمی هستم تایید طلب و وابسته به تایید طلبی ،
خیلی برام مهم شده که صحبت های زیبای شمارو کپی کنم و برای دیگران ارسال کنم از طریق پیامک ، یا گفتاری ، و طرف هم خیلی براش جالبه این صحبت ها براش ،
و من هی میخوام بنویسم تا زندگی شون تغییر کنه. و بگن مرحبا حنیفه تو خیلی بی نظیری و هی چک میکنم که طرف چه واکنشی نسبت به این صحبت های بی.نظیر داشته خیلی وقت ها میبینم هیچ واکنشی نشون نداده مهم نبوده براش اون وقت هست که من از این ور ناراحت میشم و از قانون دور میشوم.
استاد عزیزم من فکر میکردم میتونم زندگی ادم ها رو تغییر. بدهم اما خودم درگیر میشوم
دارم اموزه هاتون رو یاد میگیرم که ثابت کنم من هم تغییر کردم و میتوانم زندگی دوستان و عزیزان را تغییر دهم .
استاد عزیزم نکته خیلی عالی که گفتید اینه که ما در جایگاهی نیستیم که زندگی دیگران راتغییر دهیم
و همه ما به یک اندازه دسترسی داریم به نعمت های خداوند پس هر کس خودش مسولیت تغییر زندگی خودش را دارد
این طور هست که در مورد تغییر دیگران باید خسیس باشیم و انرژیمون رو هدر ندهیم .
مگر اینکه واقعا طرف بخواد .
سلام به همه دوستان عزیزم
من دقیقا از سی روز قبل همش میگفتم خدایا خودت کمکم کن که دوره دوازده قدم رو بخرم
دیشب گفتم خدایا یعنی میشه قدم چهارم هم بخرم ، اومدم توی سایت دیدم یا الله یه فایل جدید از استاد ناب اومده تو سایت در حال گوش دادن هم زمان و نوشتن کامنت بودم که برادرم پیام داد چه خبر چی کار میکنی گفتم در حال نوشتن کامنت وبهش گفتم داداش امشب مهلت قدم چهارم پانزده درصد تخفیفش تمون میشه گفت من هم باهات سهیم دست خدا دقیقاً سر بزنگاه رسید چون من خواستم که بشه اینجا بود که من گفتم میشه چرا نشه ،اون خدایی که من و خلق کرده مسوولیت خودش رو بلده طبق سیستم بدون تغییرش ،«:اینکه وقتی میبینه بنده اش متعهد هست حتما کمکش کنه » خدایا شکرت
«اگر بنده اش اشتباه میره هم تو همون راه کمکش میکنه در هر صورت خدا هدایت گر ما هست وقتی هر راهی رو انتخاب کنیم مهم اینه که انتخاب مون چیه ،،،»
نه اینکه بنده اش ،خلقتش، فقط داره اشتباه میره و هی میگه خدایا وظیفه تویهٕ که من و هدایت کنی. خودت خلقم کردی پس خودت هم هدایتم کن .
اما منظور از اینکه خدا هدایتمون میکنه اینه که طرف داره درست از قانون استفاده میکنه پس بنابر این طبق همون سیستمِ مدار ها که در هر مسیری باشیم همون هایی رو جذب میکنیم که خدا سر راهمون قرار داده
مثلا من سه راه پیش رو دارم یه راه هست که باید قدم بردارم یکی از اونها بهترین راه هست و یکی تقریبا خوبه و دیگری طاقت فرساو سخت ،
طبق قانون بدون تغییر خداوند اگر به سمت غرب برویم و دعا کنیم که میخواهیم طلوع خورشید را ببینیم هیچ وقت اتفاق نمیافتد ، حال میخواهد ما هزاران التماس و دعا کنیم که خدایا تو کریمی تو هدایت گری پس طلوع خورشید رو جابه جا کن الان طلوع رو در قسمت غرب ببینم اما راز و نیاز ها هیچ فایده ای نداره ،
هدایت کردن مردم کار ما نیست بایدخودشان راه را انتخاب کنن و قدم بردارند اینجاست که قدم بعدی گفته میشه
باید اول ِمسیر از خدایمان بخواهیم که خدایا هدایتم کن به راهی که خیر خواهی تو در ان بیشتر است هر چه پیش بیاد همون خیر و صلاح من خواهد بود این است که نتیجهی اعتماد ما به خدا هزاران برابر خیر و برکت و سلامتی وارد زندگی مان می شود .
پس ما وقتی خانواده داریم هم ….
دوست و آشنا داریم هم ….
بگیم خدایا من فرزندانم را خانواده ام را فقط به دستان هدایتگر تو میسپارم و زندگی انها دست خودشان است که بخواهند تغییر کنن نه اینکه من مراقبشان باشم تا خطا نروند
من هرگز توانایی تغییر رفتار های سوگل دختر عزیزم را ندارم ، هرگز توانایی تغییر زندگی فاطمه زهرا ام را ندارم ، من فقط درست ترین راه را انجام میدهم انها هم ناخود اگاه از تغییرات رفتاری ام میفهمند که عه! مامان این برخورد رو داشت نسبت به این اتفاق پس ما هم اگه این رفتار را داشته باشیم این نتایج به دست میاد اون وقت هست که اختیار زندگی کردن، ازمون خطا داشتن ، حق انتخاب را به دست خودشان داده ام
مثلاً دیروز صبح تمام کار هایم را انجام دادم و غذا برای اوستا گچ کار خونه ی جدیدمون درست کردم و غذای دخترامو گذاشتم رو بخاری و همه جا مرتب و تمیز بود . درو بستم و رفتم خونه جدیدمون بدون هیچ اطلاعی به دختر هام . (اینم بگم که دختر هام بسیار وابسته به حضورما در خانه هستند ) چون هر دو شون مدرسه ان فاطی دوم و سوگلی هم ششم هست
اما من رفتم تا ساعت چهار هم برگشتم گفتم مهم نیست هر کاری میکنن هر شلوغ کاری میکنن بالآخره باید یکم از اون تربیتی که دادیم هم استفاده کنن نه اینکه فقط طوطی وار گوش بدن
شکر خدا تا اومدم دخترام نهار شون رو خورده بودند و سفره جمع کرده بودند و داشتن تکالیف شون رو مینوشتند من هم ته دلم این بود که الان برم خونه هر دو شون از من قهر کردن یا شلوغ کاری کردن …..خخخ اما وارد که شدم هر دو شون بهم سلام کردند و خسته نباشید گفتن. اوضاع روبه راه بود . واگر هم رو به راه نبود من باید میتونستم ذهنم رو کنترل کنم و و رفتار ناخوش ایندی نسبت به کار نادرست انها انجام ندهم ، این میشه مهارت .
سلاممم استاد عزیزمم
من امروز میخوام از نتایجم بنویسم که نتیجه چند ماه (2الی3)ماه از عمل کردن به صحبت های شماست و هم مداری با شما…..
هرچند تو دوره قانون افرینش که الان جلسه 2بخش دوم هستم و کشف قوانین زندگی نوشتمم داستانمو….
وقتی که تصمیم گرفتم از کار کارمندیم بیام بیرون فقط روی صحبت های شما تمرکز داشتم اینکه حس خوب تو هر حالتی احساس خوب نگهدار ،و فایل رایگان هدایت الهی اینکه چطووور به هدایت های الهی دسترسی پیدا کنیم،وااای فقط باید رو فرکانس خداوند بمونیم، و این فرکانس همون فرکانس شکرگذاریه احساس خوب توجه به نکات مثبت و داشته ها اینکه نتایج هیچ تصادفی نیست، تا بیییییی نهایت بهتر شدن میتونه ادامه داشته باشه ، هر روز خودمو مقید کردم که شکر گذاری کنم و تمرین لیست دستاوردها و انجام بدم خودباوریم اضافه شد و اینکه دیدم واقعا با ادامه تمرین ها با یک فاصله زمانی ای نتایج بمب بمب وارد میشه …..
و قدم ها یکی یکی بهت گفته میشه مثل ایده پولسازی که بیام تو شهر قبلی که سکونت داشتم به مشتری های اونجا توی سفرم نوبت بدم و حتییی از تفریحمم پول دربیارم
و طی این دو روز من 8میلیون فقط کار کردم و 5میلیون سود فروش محصول داشتم …یعنی حدود 13 میلیون برای 3روززز
چیزی که من تابحال تجربش نکرده بودم
و دارم این باورو میسازم که هنوز باید این نتایج بیشتر و بهتر بشه یعنی اگر تا این رقم رفته خیلی بالاتر هم میتونه بشه همه اینا لطف خدا بود و نتیجه عمل به اموزه های شماست
منی که هنوز یک ماه نمیشه از کارم استعفا دادم یک روز بعد ایده اموزش به یک شخص وارد ذهنم شد و بعد عملیش کردم و بعد فروش محصولاتم بیشتر شد و ایده اجرایی مدل همه اینا از سمت خدا و با کار کردن روی ذهن خودم بوده….
دیگه عجله ای ندارم برای خدا دلار و ریال و ارز معنایی ندارهههه
اون داره کیهان و کل کهکشان هارو مدیریت میکنه واسش کاری نداره مدیریت زندگیه من من زندگیمو میسپارم دست خدا و میدونم هرچیزی رو در زمان مناسب و مکان مناسب بهم میده سپاسگزارش باشم و ازش میخوام که هر لحظه کمکم کنه باور فراوانی رو در ذهنم تقویت کنم،که همه چیز باورهههه الهیی شکررر️️️خدایا شکرت برای سلامتیم
خدایا شکرت برای ورودی ها حساب بانکیم که داره روز به روز بیشتر میشه
خدایا شکرت بابت گوشت های تازه ای که میخوایم بخریم
خدایا شکرت برای معجزه شگفت انگیز زندگیم ،دخترم
خدایا شکرت برای وجود همسرم
خدایا شکرت برای قوانینی که وضع کردی اینقدر هوشمند و عادلانه است
خدایا شکرت برای اینکه زیبایی خلق کردی سزسبزی،اسمان زیبا،دریا قشنگ
شکرت برای نعمت طلا که من بسیار دوست دارم به زیبایی ام اضافه میکنه
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست
سلام مریم عزیزم
امیدوارم حالت عالی باشه
…
ممنونم از کامنت قشنگت …
وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم
رسیدم به اینجا که
هر روز خودمو مقید کردم که شکر گذاری کنم و تمرین لیست دستاوردها و انجام بدم خودباوریم اضافه شد و اینکه دیدم واقعا با ادامه تمرین ها با یک فاصله زمانی ای نتایج بمب بمب وارد میشه …..
به خودم گفتم …
ملیکا …
تو هم باید این کارو بکنی …
باید شکر گزاری رو بازم بیشتر و بهتر انجام بدی
…
یه ایده ی فوق العاده که خدا بهم داد این بود که به در هر چیزی …
هر کمدی که وسایلت رو میزاری …
در اتاقت …
کمد لباست ..
و حتی روی میز…
یه برگه بچسبون و هر دفعه بگو که توی اون کمد …یا روی اون میز چه نعمت هایی داری …و اونا رو بشمار
..
یه روز اونم در حد چند دقیقا بیشتر این کارو انجام ندادم ولی آنچنان حس شکر گزاری در من ایجاد میشه که نگو …
هنوز شاید 10 از نعمتا رو توی هر برگه بیشتر ننوشتم ولی بعد که با اون حس خوب به خودن نگاه کردم …گفتم ببین ملیکا …اینا یادته یه روزی آرزوت بود …
از تک تک لباس سرهمی و راحتی که توی کمدم…تا همین موبایل و هنسفیری که دستمه …تا تک تک کلکسیون زیور آلاتی که دارم …
تا همین فلاکس کوچیک چایی …
این میز …این کمد این تخت …
این فضا …
حتی این قلب رنگی خوشگلی که خودم با آل ای دی درست کردم …
آخ عاشقتم خدا …
این کامنتت باعث شد یادم بیاد که هر روز به اون لیستا چند تا چیز دیگه رو هم اضافه کنم …
…
و در ادامه ی کامنتت که گفتی
و دارم این باورو میسازم که هنوز باید این نتایج بیشتر و بهتر بشه یعنی اگر تا این رقم رفته خیلی بالاتر هم میتونه بشه همه اینا لطف خدا بود و نتیجه عمل به اموزه های شماست
به خودم گفتم …
آفرین…
آفرین
ببین…
این باور پیشرفته …
این باور حرکته …
چه باور خوبی رو گفتی …
عاشقتم …
مرسی برای کامنت زیبایت …
با تمام وجود دوستت دارم …
منتظر نتایج بی نظیرت هستم
در پناه الله یکتا باشی
سلام به استاد عباسمنش و همه دوستان عزیز
جالبه چقدر همین موضوع رو به عنوان نصیحت میگفتیم دریغ از اینکه خودمون تو تله حرف مفت زدن افتاده بودیم و خبر نداشتیم.
یکی از دلایلی که میومدم قانون رو توضیح میدادم این بود که احساساتمو نمیتونستم کنترل کنم.
انگار ما آدما خیلی خوب میفهمیم قانون برای بقیه چطوری کار میکنه،انگار خیلی خوب میفهمیم مشکلات مردم از کجا آب میخوره، که بازم فکر میکنم دلیلش برمیگرده به همون باور بنیادی که فکر میکنیم اگر بتونیم بیرون خودمون رو اصلاح کنیم کار ها درست میشه ،فکر میکنیم یه چیز باید تو این آدمای اطراف تغییر کنه تا منم تغییر کنم،
فکر میکنیم باید جهان اطراف تغییر کنه تا من بهتر بشم ولی غافل از اینکه همه چی از درون منه ،
مثلا اگه کسی مثل ما فکر نمیکنه ولی خیلی باهاش خوش میگذره جرات اینو نداریم که رهاش کنیم و مدارمون رو ببریم بالاتر دوست داریم اونو تغییر بدیم.
الله اکبر، نمیدونم چرا همه چی به توحید برمیگرده.ولی از قول استاد باید بگم اگه خیلی مردی خودت رو اصلاح کن دنبال اصلاح کردن دیگران نباش.
یک دلیل دیگه ای که ما خیلی دوست داریم از قانون برای بقیه حرف بزنیم نبود اعتماد به نفس،یا یک غرور مخفی که میاد در گوشت میگه تو خیلی بنده خاصی هستی و خدا این آگاهی ها رو فقط به تو داده حاااالا برو باهاش بنده های خدایی که تو چاه افتادن نجات بده.
وا ما دلیل سوم که خودم به شدت تو این دام افتادم اینه که فکر کردیم یکی تو مدار این آگاهی ها هست وقتی براش توضیح دادیم اون خیلی به وجد اومده،و ما از خوشحالی اون خیلی ذوق کردیم یک دوپامین عجیبی تو بدن ما ترشح شده،و هر وقت اون فرد رو میبینیم نا خودآگاه میخوایم بحث رو به سمتی ببریم که دوباره اطلاعات جدید بهش بدیم و اون کیف کنه وهعی بهمون اعتبار بده، وما هم ذوق کنیم که اووه من چقدر چیز بلدم.
آخه یکی نیست بگه بدبخت برو تمرکز کن روی خواسته های خودت .
توی اینطور مواقع هم یک حدیث میاد تو ذهنمون که میگه زکات علم نشر اونه،
ولی آخه علمی که من خودم بهش عمل نکردم چرا میخوای نشر بدی.
هعیییی چی بگیم از جهلمون که بی پایانه.
خدایا خودت هدایتمون کن که هیچ وقت پا تو کفشت نکنیم
هیچ وقت رفتار بقیه رو قضاوت نکنیم
هیچ وقت نخوایم مردم رو زورکی ببریم بهشت
آه خدایا منو ببخش.
فعلا خدا نگهدارتون.
سلام و درود آقای محجوب
جانا سخن از زبان ما میگویی
انگار دارید از زبان من حرف میزنید …هر وقت داشتم برای دیگران منبر میرفتم ، فکر میکردم خیلی خوب میفهمم قانون برای بقیه چطوری کار میکنه،انگار خیلی خوب میفهمیدم مشکلات مردم از کجا آب میخوره… و ساعتها میگفتمو و میگفتم…ولی دریغ از یه اپسیلون تغییر در اونها…تازه بعدش چی میشد؟ منفی گوی ذهنم هی میگفت تو که لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمیبره….یا میگفت الان اینا توی دلشون میگن ، این که اینهمه راه حل بلده ، به قول معروف دنبه خودش کو؟؟!!!
و هی بیشتر احساس عدم لیاقت می آمد سراغم به خاطر این گفتگوهای منفی درونم …
خیلی زیاد زخم خوردم از این اشتباهم…
خدا رو شکر دارم هدایت میشم…
سلام خدمت استاد عزیزم،
من حدود یک سال هست که به لطف و هدایت خدا و فقط با استفاده از فایلهای رایگان استاد عباس منش، به چنان احساس آرامش، آسودگی، لذت و آسانی دست پیدا کردم که واقعا به شکل جادویی همه چیز عالی و به دلخواهم پیش میره، اما تو این ماهها با یک الگوی تکرار شوندهای، همیشه یک سر به زنگاههایی داشتم که حالم یهو خراب میشد، انگار که اصلا تمرینایی که میکنم و کنترل ذهنی که میکنم ناگهان بی تاثیر میشه و همه چیز به حالت قدیم بر میگرده،
تا اینکه چند هفته پیش به شکل جادویی این الهام و هدایت رو خیلی خیلی ناگهانی دریافت کردم.
نشستم بررسی کردم تا بتونم این ترمز و الگوی تکرار شونده نادرست رو پیدا کنم و زمانی که پیداش کردم… خدای من… آب روی آتیش…
باورندکردنیه اون لحظهای که بهت الهام میشه راه حل…
مشکل اینجا بود که من انگار ناخوداگاه یه اشتیاق درونی داشتم که شرایطی به وجود بیاد، برای نزدیک ترین اطرافیانم تا من چیزهایی که از قانون درک کردم رو برای دیگران بازگو کنم، یا به نظر خودم هدایتشون کنم، متقاعدشون کنم یا حتی بهشون علایقم رو اثبات کنم … که بعد هررررررر بار توضیح دادن براشون سریع همه چیز، که نشونش حال بده به هم میریخت…
مطمئنم حذف این ترمز خیلی خیلی خیلی بزرگ و ویران کننده مسیرم رو اسون و هموار تر میکنه به لطف خدا… خودم که حس فوق العاده ای از پیدا کردن این ترمز دارم،
و امشبم که این ویدیو استاد اومد و مهر تایید روی این موضوع خورد … خدایا شکرت.
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ
و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید
بزرگترین سپاسگزاری این روزهای من بودن در مدار این سایت هست و این سایت و فایل ها و کامنت های دوستان برای من حکم همون ریسمان الهی رو داره که هروقت بهش چنگ زدم و نگهش داشتم توی مسیر بودم و زندگیم پر از نعمت شده و هروقت رهاش کردم از مسیر خارج شدم.
درباره این فایل میخوام تجربه خودم رو در این زمینه بنویسم تا با یادآوری این موضوع بتونم درس های بیشتری برای ادامه مسیرم بگیرم.
من از چندسال پیش سه قدم از دوره ارزشمند دوازده قدم رو خریده بودم اما هرگز حتی یک جلسه رو ندیدم و کلا فقط گهگاهی یه سری به سایت میزدم و سریع خارج میشدم تا اینکه یکسال پیش بود که با تضاد مالی و بی پولی شدیدی برخورد کردم و هدایت شدم به دوره ارزشمند دوازده قدم که داستان این هدایت رو مفصلا در کامنت های قبلی نوشتم و خلاصه من شروع کردم به تمرکزی کار کردن روی دوره دوازده قدم و برای چکاپ فرکانسی دوره هم یه فیلم از خودم ضبط کردم و اوضاع نابسامان اقتصادی ام رو شرح دادم و از قدم یک شروع کردم به کارکردن روی دوره و فایل ها رو واو به واو نوشتم چندین و چند بار گوش دادم و کامنت هر جلسه رو مینوشتم و تمرین اون جلسه رو شخصی سازی میکردم و توی زندگی روزمره اجرا میکردم چهار پنج ماه به همین منوال گذشت و از همون ماه اول نشونه ها اومدن و من ادامه دادم تا جایی که در ماه پنجم که در قدم پنجم بودم به استقلال مالی رسیدم یعنی به فاصله پنج ماه از درآمد ماهی پنج شش میلیون کارمندی رسیدم به درآمد ماهی 100 میلیون و در کنار کارمندی کسب و کار شخصی خودم رو راه اندازی کردم و بیستا کارمند داشتم و خلاصه کلی کلی رشد کردم و کل بدهی هام رو تسویه کردم برای اولین بار توی زندگیم سوار هواپیما شدم چون از بچگی آرزوش رو داشتم با زن و بچه ام یک هفته رفتیم کیش و کلی لذت بردیم و خلاصه که زندگیم از این رو به اون رو شد …
بعد از مدتی من اعتماد به نفس کاذبی گرفته بودم و غرور زیادی من رو گرفت و چون همچنان کارمند بودم شروع کردم به سخنرانی های انگیزشی برای همکارانم که بدبخت ها چرا دارید وقت و عمر خودتون رو اینجا هدر میدید شما خالق هستید شما میتونید زندگی خودتون رو متحول کنید و من این کار رو کردم و از بدهی و بی پولی خودم رو رسوندم به درآمد مثبت 100 میلیون و…رابطه ی عاطفی ام رو فلان کردم و فلان مدت دارو نخوردم و … از این حرف هایی که مطمئنم هممون به بقیه زدیم…
و همکاران هم اوایل استقبال بی نظیری کردند که وای به به چه باحال تو چقدر خفنی چرا زودتر نگفتی و من هم اون احساس لیاقت و ارزشمندی که نداشتم با این تعریف و تمجید ها خیلی ارضا شد و با اینکه استاد بارها گفتن در مورد این مسائل با هیچکس صحبت نکنید و اگه صحبت کنید میرید توی در و دیوار بعد میگید کاش به حرف استاد گوش میدادم همین برای من اتفاق افتاد…
خلاصه اینکه توی محل کار هرزمانی که پیدا میکردیم بچه ها میگفتن خوب بیا برامون صحبت کن من فلان مشکل رو دارم به نظرت چه جوری برطرفش کنم و منم شروع میکردم به سخنرانی و بقیه هم کاغذ و قلم به دست شروع به یادداشت میکردن بعضی ها هم صدام رو ضبط میکردن و کم کم دیدیم توی محیط کار وقت کم میاریم و به پیشنهاد یکی از بچه ها قضیه رو به کانال تلگرام کشوندیم و من یه کانال زدم و سه چهار نفر هم عضو شدن و شروع کردم به توضیح دادن قوانین و اینکه چطور باید در تمام جنبه های زندگیمون تغییر ایجاد کنیم و کم کم ظرف مدت کوتاهی تعداد اعضا از سه نفر عضو شد 35 نفر و به قول استاد اون رودخونه و اون اعضا هرچی آدم مسئله دار رو به سمت من جذب کردند و من هم خوشحال بودم و لذت میبردم و هرروز درباره ی تمام مسائل ویس میزاشتم و آیات قرآن رو توضیح میدادم و همه سوالاتشون رو میپرسیدن و من هم تک به تک به سوالاتشون جواب میدادم و اون ها هم اولش کلی ذوق میکردن کلی تشکر میکردن و منم کلی به خودم افتخار میکردم که چه آدم خوبی هستم و خیلی احساس ارزشمندی داشتم مدتی به همین صورت گذشت تا اینکه دیدم بعد اون همه توضیحات و زحمتی که کشیدم اعضا کانال دوباره برگشتن سرخونه اول و دوباره همون افکار و همون باورها رو دارن و همون حرف های قبلی شون رو تکرار میکنند اونایی که گفته بودن حرفهای تو باعث شد من برم دفتر بخرم و فلان تمرینات رو انجام بدم هم دیدم میگن فقط یک صفحه از اون دفتر رو انجام دادن و الان اصلا نمیدونن دفترشون کجاست و…
اینا رو که دیدم خیلی خیلی ناراحت شدم و گفتم ببین من این همه وقت و تجربه ام رو دارم در اختیار اینا قرار میدم و اینا به جای اینکه این تجربیات و ویس های ارزشمند رو که به رایگان هم در اختیارشون قرار میگیره دو دستی بچسبن و زندگیشون رو تغییر بدن نه تنها هیچ توجهی نمیکنن بلکه تازه یه جاهایی هم میگفتن فلانی گفته فلان کار رو انجام بدید تا موفق بشید اینجا دیگه من دیوانه میشدم میگفتم من این موضوع رو با اون همه ویس و آیات قرآن توضیح دادم بعد طرف تازه میگه آره فلانی گفته این کار رو بکنید …یعنی جهان اولین چک و لگد ها رو زد اما من بیدار نشدم و به این جهلم ادامه دادم و گفتم ایرادی نداره بیشتر تلاش میکنم بیشتر ویس میزارم و بیشتر صحبت میکنم …و ادامه دادم زیاد کامنتم رو طولانی نمیکنم کار به جایی رسید که کم کم دیدم توی کسب و کارم یه اتفاقاتی داره میوفته یه تضادهایی داره پیش میاد یه کارمندهایی دارن کار رو با بی مسئولیتی انجام میدن که نتیجه مستقیم میزاشت روی نتیجه من و اعتبار کسب و کارم و کم کم درآمدم داره کم و کمتر میشه و بعد از مدتی کلا کسب و کارم نابود شد یعنی درآمد مثبت صد میلیون شد صفر…
خیلی ناراحت بودم همش میگفتم خدایا چرا اینطور شد من که داشتم طبق قانون عمل میکردم من که داشتم خوب پیش میرفتم چرا دوباره صفر شدم و تا همین امروز هم فکر و ذکرم همین بوده و هست و از پارسال تا الان بارها خواستم دوباره کسب و کار شخصی خودم رو راه اندازی کنم و از کار کارمندی که ازش متنفرم خارج بشم اما توانش رو ندارم یعنی یاد اتفاقات پارسال که میفتم که از 100 دوباره صفر شدم انگیزه ام از بین میره و دیگه دست و دلم به کار نمیره و خیلی هم دنبال علتش بودم کلی توی سایت گشتم اما راه به جایی نبردم تا اینکه…
تا اینکه امروز اومدم طبق معمول هرروز یه سری به سایت بزنم و دیدم یه فایل جدید اومده روی سایت با این عنوان«آیا من میتوانم زندگی دیگران را تغییر بدهم» چون چند وقته دنبال یه راه حل بودم که کمکم کنه که دوباره انگیزه بگیرم برای ایجاد کسب و کار شخصی اولش با دیدن عنوان فایل ناراحت شدم و با خودم گفتم ای بابا این فایل هم برای من نیست و جواب مسئله من نیست و استاد که همیشه درباره این موضوع حرف زده دیگه بعید میدونم حرف جدیدی داخلش باشه و با بی میلی و با این ذهنیت که من میدونم موضوع درباره چیه شروع کردم به دیدن فایل و هرچقدر که فایل پیش میرفت چشم های من هم گرد تر میشد و میگفتم آرررره همینه به خدا همینه اون راه حل اون انگیزه اون علت صفر شدن من جواب همه ی اینا توی همین فایله و وقتی فایل رو دیدم و داستان بالا رو به یاد آوردم فهمیدم:
من پارسال به جای اینکه تمرکزم رو بزارم روی تغییر خودم و روی حل کردن مسائل کسب و کارم تمرکزم رو گذاشته بودم روی تغییر دیگران و میخواستم منجی بقیه باشم به چه دلیل به دلیل احساس بی ارزشی …
من دیدم کارمندم داره بازی درمیاره اما به جای اینکه برم نحوه رفتار و برخورد با کارمند بی مسئولیت رو یاد بگیرم میخواستم به زور بقیه رو سپاسگزار کنم و زندگی اونا رو درست کنم…
من دیدم درآمدم داره کم میشه اما به جای اینکه وقت بزارم و ببینم چه باورهای منفی دارم و چه باورهای مثبتی رو باید جایگزین کنم میخواستم نحوه تغییر باور به دیگران رو یاد بدم …
من همه ی اینا رو دیدم اما بی اعتنایی کردم و اسمش رو هم برای خودم گذاشتم اعراض از ناخواسته اما این فقط یه توجیه اشتباه توسط ذهنم بود این اعراض نبود این فرار از حل مسئله بود بعد هم میگفتم چرا قانون برای من جواب نمیده چرا خدا کمکم نمیکنه و…
خداروشکر میکنم خدا رو شکر میکنم که ایراد کارم رو فهمیدم و ایراد از جایی هم بود که به خدا قسم یک درصد هم فکر نمیکردم ایراد از اینجا بوده باشه…
واقعا چقدر این فایل قیمت داره؟؟؟
من که نمیتونم قیمتی براش متصور بشم…
ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.
به نام خدا
سلام آقای خاص
واقعا کامنت پر محتوایی نوشته بودید
من هم اوایل از فایل های استاد خیلی نتیجه می گرفتم
ولی با دوره عزت نفس اعتماد به نفس خودم اوج گرفت و
افرادی بودند که همیشه من را دعوت
به مهمونی ها ووو می کردند الان هم همین طوره
و دوباره پایین اومدن مدار و درآمد
و دلسوزی من برای دیگران و
غصه خوردن دیگران برای من
دوباره سقوط درآمد
ووو
الان که کامنت شما را خوندم واقعا یاد خودم افتادم
اینکه من . شما و دوستانی که در این سایت هستیم اتفاقی و الله بختکی
نیست
اینکه من سقوط می کنم دوباره میام بالا دوباره سقوط دوباره میام بالا
این هم همین طوری و الکی
و از بدشانسی و خوش شانسی
نیست
اینها همه از عدم درک قوانین است
اینها همه از این هست که من خودم
میام فایل را گوش می دهم یه کم بهش عمل می کنم و نتیجه هم
مسلما میاد بعد یادم میره
و دوباره سقوط
تا کی به این روند باید ادامه بدهیم ؟
مگه کم از قانون نتیجه گرفتیم ؟
چرا باید خودمون را بازیچه ی
افراد دیگه قرار بدهیم؟
آخه یه کم سختی هم داره ولی می ارزه و من نباید قانون را سخت ببینم.
خدایا شکرت