روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 323

سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز ومریم بانو

چند سالی می شد که صدا وتصویر شما رو از یوتیوب می‌شنیدم ومیدیدم وچقدر آشنا شدن با قوانین هستی برام جالب بود وصحبتهای ناب شما بسیار بسیار بسیار زیاد در زندگی من تاثیر مثبت داشت منی که داشتم دوران پس از ورشکستگی کار همسرم را سپری می کردم دورانی بسیار سخت که با تمام وجودم داشتم له میشدم ناگفته نماند خیانت‌های قبل از ورشکستگی رو هم از سر گذرونده بودم ولی هیچ وقت ترس هام وحرف های مردم بهم اجازه نداده بود تصمیم درستی بگیرم من خیلی درمانده بودم احساس بی ارزش بودن احساس ضعف وناتوانی من رو از پادراورده بود ولی به خاطر دو تا دخترم مونده بودم مدام از خدا کمک میخواستم خدایا دری به روی من باز کن خدایا میشه اون به من وبچه هام توجه کنه میشه مثل همه ی مردم زندگی کنم یه خانواده ،پدری که حواسش به همسر و بچه هاش هست من خیلی در خلوت با خدای خودم صحبت می کردم یا راهش رو از من جدا کن یا یه زندگی بدون چالش به من بده من آرامش میخوام من امنیت میخوام من توجه ومهر ومحبت میخوام اون موقع ها نمی دونستم که من دارم این فرکانس رو به جهان هستی میفرستم من اصلا به طلاق فک نمی کردم تا اینکه مجددا همسرم به علت بدهی دوباره به زندان رفت اینبار دوباره شکستم خیلی برام سخت بود که بخوام به جدا شدن ازش فک کنم حرفهای فامیل رو چکار کنم چی میگن در موردم شرایط مالی رو چکار کنم خیلی سخت بود خیلی ولی بالاخره خودم رو قانع کردم ودست از مقاومت برداشتم گفتم میرم دنبال زندگیم من همچنان فایل های استاد رو میدیدم وتصمیم گرفتم که با این ترسم بجنگم وخودم رو از اون وضعیت نجات بدم موندم تا همسرم از زندان بیرون بیاد ارثیه ای که به همسرم رسیده بود رو دادن جای بدهی و اون تونست آزاد بشه همسرم رو در جریان کاری که میخوام انجام بدم قرار دادم اون که اصلا موافق جدا شدن نبود کسی که قبلا به شکل های مختلف کارهایی می کرد که خودم بزارم برم بدون هیچ حق وحقوقی حالا چی شده بود شرایط روحی ومالی باعث شده بود که اینطور نادم باشه اون ادم احساسی هم نبود که بگم به من وابسته هست من هیچ چیزی هم نمی خواستم اصلا وضعیتش به صورتی هم نبود که من در خواستی از اون بکنم مدتی بعد از زندان هم با اون موندم چقدر رفتارش تغییر کرده بود رفتارش بامن وبچه هام کلی عوض شد وکارش رو دوباره دست خالی از سر گرفت من نمی دونم واقعا چطور شد سرش به سنگ خورد تجربه شد براش ولی هر چی بود من سعی کردم جنبه های مثبتش رو ببینم وروی نقاط مثبتش توجه کنم به گذشته‌ فک نکنم خوبی هاش رو ببینم چون اون خوبی های زیادی هم داره خدا روشکر می کنم بابت این تغییر بزرگی که در زندگیم رخ داد من توی یکی از فایل های استاد شنیدم که می گفتن دست از مقاومت بردار رها کن من سفت ومحکم به اون شرایط چسبیده بودم وقتی همه چی رو به خدا سپردم گفتم من دیگه نمی دونم چکار کنم من بلد نیستم خودت کمکم کن راه برام هموار شد وقتی با ترسم جنگیدم وگفتم بالاتراز سیاهی رنگی نیست وقتی حرف مردم رو کنار گذاشتم اوضاع کم کم روبه راه شد شوهرم صد وهشتاد درجه عوض شد باز هم نمی دونم چطوری ولی شد هنوز توی شوک هستم الان که دارم تایپ میکنم هنوز بغض می کنم وچشمهام پر از اشک میشه که چطور این قانون خداوند عمل میکنه من سعی میکنم هر روز داشته هام رو ببینم وبه خودم یاد اوری کنم تا مبادا برام عادی ویکنواخت بشه من هر روز وهر ثانیه شکر گذار خداوند هستم وبه نکات مثبت زندگیم توجه میکنم تا میخوام در یه زمینه ای ناله کنم وغر بزنم سریع به خودم تلنگر میزنم یادت نره داشته های امروز تو ارزوهای دیروز توهستن مبادا یادت بره خدایا صد هزار مرتبه شکر که اینطور حواست به بنده هات هست هنوز باورم نمیشه که چه زندگی داشتم والان چطور زندگی میکنم مگه میشه مگه داریم این رابطه خوب چطور شکل گرفت خدا جونم دوست دارم ممنونتم یکی دیگه از جذبهام خرید خونه هست که چطور تونستیم با مقدار پول کمی که داشتیم یه خونه صد متری بخرم خدایا شکرت استاد عزیزم من بسیار از شما سپاسگذارم که دستی شدید از دستان خدا برای احساس یک زندگی بهتر در ضمن این اولین باری هست که کامنت میذارم نشانه امروز من رو به اینجا کشوند ️️