روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 281

بنام خداوند بخشنده ومهربان

سلام به استاد عزیزم ومریم عزیز ودوستان گلم

خداروشکر میکنم که امروز به من کمک کرد تا قدمی در جهت عمل به تعهدم بردارم امروز روز آخر سفرنامه فصل اوله من بینهایت از شما ومریم جان سپاسگزارم بخاطر آگاهیهایی که منتشر میکنید وقتی داشتم این فایل را گوش میکردم بخودم گفتم منکه دست آوردی ندارم چی کامنت کنم یه جرقه ای به ذهنم خورد از روزی که تصمیم به تغییر خودم ورفتارهام گرفتم (خیلی وقته که عضو سایتم ولی تا حالا بصورت جدی رو فایلها کار نکرده بودم شاید هم از لحاظ فرکانسی تو مدار دریافت آگاهیها نبودم )سعی کردم دیگه نسبت به بقیه رفتار واکنشی نداشته باشم سعی نکنم دیگران را توجیه کنم غر نزنم قضاوت نکنم وسپاسگزارتر باشم نکته جالبش اینجاست بعداز یه هفته ای که داشتم تمرین میکردم، غرزدن وگله وشکایتام رو یه زبان نمی آوردم ولی با خودم فکر میکردم کتاب جادوی سپاسگزاری را دوباره شروع کردم به انجام تمریناش واین یکی از نشونه هایی بود که خداروشکر من را متوجه کرد که حتی توذهن وفکرم هم نباید گله وشکایت کنم وغر بزنم

استاد باتمام وجودم باوردارم اتفاقات شرایط زندگی من حاصل باورهای من است من بقول شما خیلی نشانه ها را میدیدم که باید خودم را تغییر بدم ولی آن موقعه درک نمیکردم فقط میگفتم دیگران تغییر کنند مشکلات زندگی من حل میشه ولی بعداز مشت ولگدی که از جهان خوردم متوجه شدم یعنی برام واضح تر شد که آن کسی که باید تغییر کنه منم داشتم فکر میکردم باوری که بتونه سلامتی منو به خطر بندازه نداشتم پیرو حرفهای شما تو این فایل ولی یه چیزی درونم گفت چرا داشتی درسته داشتم جلب توجه دیگران باور کم ارزش دانستن خودم نداشتن عزت نفس الان استاد متوجه میشم خیلی حواسمون باید به این باسه که به چی داریم فکر میکنیم چی داریم به زبون میاریم خیلی موقعه فقط برا جلب توجه دیگران ویا گرفتن تایید دیگران غر زدیم ،نقش یه قربانی رو بازی کردیم غافل از اینکه با این فرکانسها اتفاقات بیشتری از این جنس رو به زندگیمون دعوت میکنیم خدا روشکر میکنم که به من این توفیق رو داد تا از نو زندگیم را بسازم امروز برا سلامتیم یه نشانه خواستم از خدا ودیدم تمرین روز سوم ،جادوی سلامتی است چند شب هست که خواب میبینم یا حتی بقیه هم خواب میبینند برام که سلامتیم رو بدست آوردم ودوباره دارم راه میرم وکارهام رو انجام میدم خداروشکر میکنم به من درک این نشانه ها را دادمیدونم که باورتون میشه تمام این نشانه ها الان درک کردم که گفتم خدایا یه نشانه از سلامتی به من بده بعد یادم آمد تمرین سپاسگزاری یادم آمدبه خواب همسرم خواب مادر دوستش که حتی منو ندیده خودم که دوسه شب دنبال هم همین خواب را میدیم وای استاد وقتی تو فایلهای مصاحبه بادوستان بچه ها میگفتند نمیتونم حس وحالم رو وصف کنم من الان میفهمم چی میگن که این خدا اینقدر مهربونه اینقدر حواسش به بنده اش هست خدایا شکرت خدایا عاشقتم این حس وحال قشنگ را برا همگی آرزو میکنم خدایا شکرت