روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 267

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم شایسته

    درود می فرستم به همه خانواده ام در خانواده بزرگ عباس منش

    روز هفتم

    دیروز اتفاقات خیلی خوبی توی شرکت برام افتاد و قرار شد درآمدم از حالت حقوق بگیری به درصدی از فروش تغییر کنه و بابت این موضوع خیلی خوشحال و شکرگزار خدای مهربونم هستم. فقط افرادی که با اونها کار می کنم یعنی تصمیم گیرندگان شرکت علیرغم اینکه انسان های خیلی خوبی هستن اما زبان مشترکی بین مون نیست، اونا صنعتگرن و من بیمه گر ، اونا انتظار دارن من که کمتر از یکسال هست که اونجا مشغول شدم درآمد رو از یک ریال برسونم به ده ریال، من از روزی که اومدم توی این شرکت چسبیدم به تهیه یک وبسایت بیمه ای که محصولات بیمه ای رو بصورت آنلاین بفروش برسونیم ولی هیچکس از وبسایت ما باخبر نیست، چون هیچگونه معرفی نداشتیم تبلیغات یا تکنیک سئو رو انجام ندادیم، چون نمیخوان هزینه کنن، من با باورهایی که ساختم توی چندتا سایت رایگان تبلیغ وبسایت رو گذاشتم اما طبیعیه که باید تبلیغات هم بشه یعنی اعتقاد دارم که یکی از پروسه های طبیعی شناساندن یک وبسایت بیمه ای که قراره مردم ازش بیمه نامه بخرن تبلیغات هستش ، با این حال که هزینه نمی کنن من با توکل بخدا و باورسازی میدونم که بالاخره به بی نهایت روش خدا کمک می کنه تا این موضوع حل بشه، اما مرتب فرکانس منفی بسمت من ارسال می کنن، امروز در «مرا به سوی نشانه ام هدایت کن» یکی از فایل های استاد اومد با عنوان« چقدر من خوش شانس هستم» دوبار فایل رو گوش دادم و فکر کردم که کجای این نشانه مربوط به امروز منه، خب اون جایی که استاد میگه بجای هزینه روی دکتر و دادگاه و غیره روی باورهاتون هزینه کنید که همین کارو انجام میدم، ولی انتهای فایل استاد میگن آدم‌های اطرافت اونایی که منفی هستن، شهر و شرکتی که داری زندگی و کار می‌کنی رو رها کن تا تغییرات وارد زندگیت بشه، و بعد استاد میگه چند نفر از شما جرات اینکار رو دارین، و همین چند ثانیه آخر فایل منو بفکر برده، راستش سر دوراهی موندم البته تاکید می کنم حالم خوبه ورودی منفی هم ندارم، اما دارم به این فکر میکنم اینجا بمونم و به حرفهای منفی توجهی نکنم یا محل کارمو تغییر بدم ، چون باور دارم همینجا هم می تونم خیلی رشد کنم اما افراد اطراف ام کسایی هستن که سرمایه گذاری کردن در واقع سرمایه از اوناست و کار از بنده و زبان مشترکی هم نداریم، اونا فقط به عدد و رقم توجه می کنن گزارش‌های افزایش درآمد میخوان ، و من چون سال‌هاست در حوزه بیمه گری فعالیت می کنم میدونم که به اونجا می رسیم اما قدم به قدم، ضمنا قبل از من چند نفر دیگه اومدن و رفتن، از خدا میخوام هدایتم کنه و نشانه ای بیشتر برام بفرسته تا بتونم تصمیم درست تر رو بگیرم ، استاد عزیزم ممنونم که حتی الان که سر دوراهی هستم بمن یا دادی از خدا بخوام خودش راه درست رو بمن نشون بده

    انشالله در ردپای بعدی ایمان و باورم رو به هدایت خداوند براتون می نویسم

    در پناه خدای یکتا در همه زمینه های زندگیتون پیروز و سربلند باشید 💖 🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    رضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    سلام به عزیزان دلم استاد عباس منش و مریم خانم ✋🌹

    روز ششم

    واقعا تنها راه ثروتمند شدن تکاملی، هر چقدر هم که عجله کنی متوجه میشی جهان هستی هیچ عجله ای ندارم مثه یه آدم بی خیال نشسته و فقط داره کار خودشو می‌کنه ، از وقتی با استاد آشنا شدم، زندگیم و باورهام زیر و رو شد، من برای پیشرفت خیلی عجله داشتم تا اینکه جهان روی دیگه ای بهم نشون داد، اما امروز ۲۳ مرداد ۱۴۰۱ نقطه عطفی در زندگی منه، و من در کمال آرامش و توکل بخدا و تمرکز لیزری بر کارم قدم‌های محکمی برداشتم که با هیچ بلدوزری خراب نمیشه، دیگه دنبال قرارداد های بزرگ نیستم چون به اطرافم که نگاه می کنم متوجه میشم سنگفرش هر خیابان از طلاست ، به آسمان نگاه میکنم می بینم از آسمان خدا طلا می باره، این منم که باید ابتدا نشتی هاشو بگیرم و بعد ظرف وجودم رو بزرگ کنم، ولی قدم به قدم و با اقدام به توحید عملی و توکل بی چون و چرا به خداوند

    ممنونم از استاد بی نظیرم و مریم نازنین

    و سلام گرمم رو نثار شما دوستان همفرکانسی می کنم

    در پناه خدای یکتا پیروز و سربلند باشید ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    رضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    سلام و درود بر استاد عزیزم و شایسته ترین مریم

    سلام به تمام دوستان هم کیش ام

    روز پنجم شنبه بیست و دوم مردادماه

    امروز خدا و شاکرم که فرصتی برای دوباره زیستن بمن بخشید، تا ببینم بشنوم و دوباره هدایت بشم، چند روزیست به مبلغی پول نیاز داشتم و مسلما در تمرین ستاره قطبی نوشتم این خواسته رو، ولی امروز همسرم بمن گفتن با خواهرشون دارن میرن دفتر ریاست جمهوری و بیت رهبری درخواستی دارن، همسرم بمن پیشنهاد داد این مبلغ رو طی درخواستی بدم به ایشون که بدن به مدیر دفتر رییس‌جمهور و مدیر دفتر رهبر، اما اصلا حس خوبی نداشتم و احساس کردم درحال شرک ورزیدن هستم گرچه در حین نگارش نامه ها فقط و فقط دستان خدا رو در پرداخت این وام دخیل می دیدم ، حتی توی نامه بهیچ عنوان عجز و انابه نکردم مثل خیلی ها، ساده و صادقانه نوشتم مبلغ ۱۵میلیون تومن وام قرض‌الحسنه تقاضا دارم، حتی ننوشتم نیاز دارم، بهرحال نوشتم دادم دست همسرم و رو کردم به خدا و گفتم خدایا میدونم به بی نهایت روش میتونی این مبلغ رو بدستم برسونی این هم یکی از روشهایی از اون همه روشی بود که به ذهنمون رسید، بهرحال مطمئن ام نیت شرطه این که من فقط و فقط زیر سایه خدا هستم، دوستان عزیز منم مثل خیلی از شما تازه اول راه هستم و هنوز دارم روی ورودی هام کار میکنم گرچه نتایج خیلی بزرگی گرفتم و ۹۵درصد از مواقع آرامش دارم و حالم خوبه منتهی این مسیر همواره باید طی بشه و آرش مواظبت کرد

    در پناه خدای یکتا پیروز و سربلند باشید 💖🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    رضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    سلام بر استاد عزیزم و مریم خانم شایسته و همه دوستان توحیدی ام

    روز چهارم

    امروز جمعه ۲۱ مردادماه ۱۴۰۱ با باجناق ام رفتیم روی پشت بوم که آنتن تلویزیون رو درست کنیم، یه مقدار کابل چسب برق چاقو و یک چوب لازم داشتم که در بالاترین نقطه قرار بدیم آنتن رو، از همون ابتدا از خدا خواستم هدایت بشم که چطور همین یه کار ساده رو انجام بدیم، من فقط یه پیچ گوشتی و یک انبردست با خودم برده بودم روی پشت بام و قرار بود اندازه بگیرم چقدر کابل آنتن نیاز داریم، اما خدا منو به گوشه ای از پشت بام هدایت کرد که یه تیکه کابل درست به همون اندازه که میخواستم یه حلقه چسب برق و یک نیز بر که همه اینها رو من اصلا ندیده بودم ولی بوقت نیاز خدا چشمم رو باز کرد و دیدم و کارمو انجام دادم، کلی خدارو شکر کردم، رفتم نونوایی نون سنگک بگیرم و اونجا هم با تمرکز بر زیبایی همین نون سنگک کلی شکرگزاری کردم، گفتم راستی بجز ایران کجای دنیا همچین نون تر و تازه‌ای میدن دستت تا یک صبح جمعه در انگیز رو کنار عزیزان خانواده ات داشته باشی و برای داشتن همچین نون بی نظیری شکرگزاری کردم. واقعا خیلی چیزها اطراف مون هست که باید ببینیم و سپاسگزاری کنیم دوستان، انشالله که عینک جهان بینی ما توحیدی و فقط زیبایی ها رو ببینه

    دوستتون دارم رفقا💖🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    رضا ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1301 روز

    به نام خدا .به نام خودم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    من تقریبا سه چهار ماه گذشته این سفر رو در سایت دیدم ولی بهش توجه نکردم و پیش خودم گفتم من فرصت نوشتن ندارم ولی فایل های استاد رو هم صوتی و هم تصویری همیشه گوش میکنم و میبینم و لذت میبرم. من و همسرم به لطف الله یکتا در این زمینه و قبول کردن افکار ودیدگاه های استاد بسیار بسیار همنظر هستیم و وقتی با هم در مورد هر موضوعی حرف میزنیم صرفا بدنبال این هستیم که استاد تو کدوم فایل این موضوع رو چطور تشریح کرد و یا اینکه اگر استاد تو این شرایط ما بود چه تصمیمی میگرفت و یا چ دیدگاهی داشت.خدارا شکر .

    من و همسرم خیلی روی باورها و فرکانسمون کار میکنیم و خدارا شکر نتایجی هم گرفتیم اما اونطور که فکر میکردیم و میخواستیم هنوز برایمان اتفاق نیفتاد و کمتر از دوماه پیش نشستیم و همفکری کردیم که چرا روند رشدمون کنده میبینیم که داریم رشد میکنیم ولی سرعت رشدمون میتونست بیشتر باشه و نهایتا به این نتیجه رسیدیم که ورودی هامون به شدت به شدت مشکل دارن و باورهای بسیار فقیرانه ای را داریم میشنویم و میبینیم.و همه این ورودی از اکثر افراد خانواده هردوتامون هستن که اصلا قابل کنارگذاشتن و یا حذف کردنشون رو نداریم.با هم به این نتیجه رسیدیم که تنها مهاجرت به شهری دیگه میتونه مارو نجات بده.البته به لطف الله همونطور که استاد در یکی از فایلهاشون گفتن ،ما به یک ثبات نسبی وتقریبا خوب در شهر خودمون از نظر مالی و کسب و کار رسیدیم و همین که تونستیم تو شهر خدمون از قانون استفاده کنیم و پیشرفت داشته باشیم دیگه ترسی از هجرت نداشتیم.البته خانواده هامون به شدت مخالف هستن و تقریبا 50 درصد امیدشون به شکست ما و برگشتمون دارن.50 درصد هم امید به موفقیت ما. اونروز ما تصمیم گرفتیم به یک شهر جنوبی که هم خودم به شدت به جنوب علاقه داشتم و همسرم، هجرت کنیم و کسب و کارم رو از صفر دوباره شروع کنم.نمیدونستم از کجا باید شروع کنم.دقیقا یکی دوروز بعداز این تصمیم ما یک شخص بسیار محترم و تقریبا از نظر مالی در وضعیت خوب که اصلا زمینه کاری و شغلی ایشون ربطی به کار ما نداره وارد دفتر ما شد و این درخواست رو داشت که میخواهد وارد عرصه کاری ما بشه و نمیدونه چیکار کنه و از کجا شروع کنه و اون هم دقیقا از یکی از شهرهای جنوبی اومد پیش ما و میخواست همونجا این کار رو انجام بده و جالب اینجاست که میگفت 4 ماهه که انبار و دفتر اجاره کرده و داره کرایه میده ولی هنوز کاری نکرد.اونروز من اصلا حواسم به تصمیم خودم وافکار خودم نبود و بهش گفتم باید بیام ببینم بازار فروشت رو تا بهت بگم چی نیاز داری وچه نوع کالایی نیاز داری و بیشتر مصرف میشه تا همون رو بررات بفرستم و واقعا بدون چشم داشت میخواستم کمکش کنم. این شد که من چند روز بعد تنهایی به اون شهر رفتم و بهش گفتم و اطلاعات و انچه رو که میدونستم در اختیارش گذاشتم .دقیقا یادمه وقتی سوار شدم خواستم برگردم یادم افتاد به تصمیم خودم پیش خودم گفتم من تا اینجا اومدم برم ی دوری تو شهرهای دیگه بزنم ببینم اوضاع چطوره و واقعا نمیدونستم چرا میخوام برم و فقط میدونستم باید برم. خلاصه چنتا شهر جنوبی رو رفتم ولی گذرا تقریبا سفرم یک روز اضافه شد و فقط میرفتم بدون استراحت و خواب .انقدر شوق داشتم که خوابم نمیبرد.البته این رو بگم من واقعا برای شروع کسب و کار جدید هیچ سرمایه ای نداشتم و هنوز هم ندارم حتی نمیتونستم ی دفتر کوچیک اجاره کنم ولی میدونستم برم خدا درستش میکنه و باور داشتم.

    وقتی به شهرم برگشتم چندروز بعد دیدیم همون شخص دوباره اومد دفتر و گفت ببین من نمیدونم بیا تو این کار رو راه اندازی کن ، خودم اجاره انبار اجاره دفتر هزینه های جاری و… رو میدم و 50درصد درآمد برای شما. وقتی این جمله رو گفت فقط سکوت کردم و یادم افتاد به حرف استاد که میگفت تو برو جهان راهو بهت نشون میده. تو این موقعیت که من میخواستم هرجور شده مهاجرت کنم تا بتونم ورودی های ذهنم رو کنترل کنم و سرمایه آنچنانی برای شروع کسب و کارم نداشتم این بهترین گزینه بود .

    و به لطف الله امروز روز دومی هست که مهاجرت کردم به این شهر جنوبی و به لطف الله دوباره به این صفحه منتقل شدم و تصمیم گرفتم شروع به نوشتن کنم .

    دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    زهرا جواهری زاده گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    درودخدمت استادعزیزوخانم شایسته عزیزوسپاس اززحمات هردوبزرگوار.استادعزیز،من به جرات میتونم بگم روزی نیست که ازدانشگاه فایلهای شمابهرهمند نباشم،وباشنیدن هرفایل به آگاهی هام اضافه نشه.خداروشکرمیکنم ازاین بابت.من میخواستم صبرکنم تانتیجه ای بزرگ رو دردیدگاهم ارسال کنم ولی برای ردپاگذاشتن،به فرمایش شما،تصمیم به نگارش گرفتم.استادعزیز،مشکلی خانوادگی برای من پیش آمده که چنان بهم ریخته بودم که بردباری ام رو ازدست داده بودم وبی تابی میکردم ،یابه قولی به درودیوارخودم میزدم تابتونم حلش کنم،به خیلی جاهارو زدم وخیلی تلاش کردم..اماازاون راههانتیجه ای حاصل نشد،تااینکه یک لحظه ندایی درونم اسمم رو صدازدوگفت:چرابه خدانمیسپاری و چرامستقیم ازخودش نمی خواهی،بنده گانش جزاینکه اشکت رو درآوردن برات چکارکردن؟ و من همان لحظه تسلیم شدم وگفتم بارالهاتمامابه خودت میسپارم،وازاون لحظه به بعد،بااینکه هنوزاون مشکل حل نشده،ولی دیگه یک قطره اشک بخاطرش نریختم وبه آرامشی عجیب رسیدم،وهرچه هم پیش اومدآرامشم بهم نریخت و ایمان دارم خودش درستش میکنه. و من این آرامش رو مدیون آگاهی هایی هستم که ازپیگیری گوش دادن به فایل های شمابدست آوردم،مدام خداوندروکنارخودم وبچه هام میبینم وازهیچ کسی ذره ای توقع وانتظارندارم وباورم براین اساس شده که جهان بیرون پاسخ جهان درون من هست،آگاهی هایی که کسب کردم اگرچه اول راهم،اماچنان قدرتی درونم بوجودآوردکه به سان جنگاوری خودم رودررزمگاه میبینم،که ملبس به زرهی محکم ومقاوم شده که ضربه هابراو،اثری ندارن.من باتمام وجودازشماوخدای مهربانم،سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    رضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    سلام بر استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم بی بدیل

    برگی از سفرنامه روز سوم

    دیروز بهای یکی از علایق ام رو بخاطر عمل به ایمان پرداخت کردم و چقدر حس خوبی داشتم ، گرچه با همسرم مشورت کردم ولی به گونه ای مخالف بود و اونجا بود که یاد حرف استاد افتادم که در مورد خواسته ها و کارهایی که قراره برای بهبود شرایط زندگی مون در آینده انجام بدیم حتی با نزدیکترین افراد خانواده صحبت نکنیم گرچه همسرم همه جوره پایه ست ولی خب این یکیو چون قراره تغییر بزرگی در آینده انشالله در زندگی مون رخ بده خیلی نپسندید، اما من خودم رو سپردم دست خدا و راضیم به رضای او، گاهی اوقات دلم میخواد تو تمرین ستاره قطبی فقط بنویسم خدایا من راضیم به رضای تو، وقتی تو رو دارم دیگه چه چیزی بخوام تو خودت از رگ گردن به من نزدیکتری پس نجواهای خواسته های من رو می شنوی و قطعا در مسیر درست هدایتم می کنی چون خودم هم می‌خوام در مسیر تو باشم. اما تمرین میگه خواسته هات رو بنویس و خدارو شاکرم که امروز هم در ساحل آرامش نشستم و درحال شروع یک روز بی نظیرم ، خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    رضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1142 روز

    درود بر استاد جانم و شایسته ترین همراه او مریم خانم

    من از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید ناپلئون هیل و در پی جواب به سوالی که در ذهنم ایجاد شده بود به سایت استاد هدایت شدم و هجرت من آغاز شد، شب آغاز هجرت من شب در خود شکستنم بود، از باورهایی که سالها در قلب و روحم رسوب کرده بود از طریق آموزه های استاد روز به روز فاصله می گیرم و آرامش عجیبی دارم، حس در پناه خدا بودن رو با هیچی عوض نمی کنم، سالها پیش بدون اینکه خودم بدونم با رعایت قوانین به همه چیز رسیدم و سالها لذت بردم اما با فاصله گرفتن از قوانین بازم بدون اینکه خودم بدونم همه چی رو از دست دادم که با آگاهی های امروزم روزی هزار مرتبه خدارو شکر می کنم. الان با آموزش های استاد و رجوع به تجربیات گذشته درحال طی کردن پله های ترقی هستم و خیلی ساده درحال گذار از یک زندگی پر از دغدغه به یک زندگی پر از آرامش صلح و صفا هستم. امیدوارم همه ما عاقبت به خیر باشیم. انشالله

    پاینده و پیروز باشید ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سید حسین گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    با سلام حضور استاد گرانقدر و جمع خانواده صمیمی هم فرکانسی مان در عصر یک پنج شنبه روز ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ به صورت کاملا اتفاقی و هدایت گونه با مجموعه فایل های روزشمار تحول…. آشنا شدم. فایل اول را گوش دادم . مدت ها بود که با دیگر فایل های استاد زندگی می کردم . با ماندن در احساس خوب و سعی در ادامه دادن، اتفاقات خوشایندی را در زندگی روزمره ام تجربه می کردم. و این نشانه خوبی بود برای استمرار در عمل به آگاهی های قوانین جهان هستی

    متاسفانه اطرافیانم با این مفاهیم بیگانه بوده و من هم هیچگونه اصراری بر اگاه شدنشان از این قوانین ساده و حاکم بر جهان هستی ندارم. من هر بار که فایل یا کلامی تاثیر گذار از استاد روبرو شدم در دفتری زیبا نگاشته و بارها و بارها مرورش می کنم تا ملکه ذهنم شود. در باب عزت نفس هر چه بگویم به عنوان تجربه شخصی ام کم است.واقعا این فرمایش استاد که عزت نفس زیربنای موفقیت فردی است.کاملا درسته، یکی از مصادیق پررنگش در وجودم عدم اعتماد به نفس و باورپذیری خودم بوده تا الان،

    اما دارم روی خودم کار می کنم . از زمانی که مثلا ترس از دست دادن شغل و قطع شدن روزی زن و بچه اونم بدلیل عدم آگاهی هایم از قوانین جهان، باید خیلی روی خودم باورها و افکارم کار کنم. از جنبه دیگر نگاه می کنم به این حقیقت می رسم که اصلا ترسی وجود نداره، اون ساخته و پرداخته ذهن ماست. امیدوارم یک روز به نتایج بزرگی که بدست می آید و از اون نتایج بزرگی که می بینم بیشتر بگم.

    امیدوارم همه عزیزان این خانواده صمیمی در پناه خداوند شاد سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زهرا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1133 روز

    سلام و درود بی کران به دوستان هم فرکانسی خودم😍

    امیدوارم حالتون عالیییی باشه❤

    من یه تصمیم گرفتم

    مدتیه ماشین میخوام و ندارم الان

    چتد روز شکرگذاری کردم و تجسم یهو روز چهارم به سرم زد برم گواهینامه بگیرم برای ثبت نام اقدام کردم ولی ذهنم همش میگفت تو ک ماشین نداری نمیتونی بگیری واسه چته اخه حتی دور وریاتم ماشین ندارن ک بخوای تمرین کنی و…

    اما اما تفاوت الانه زهرا با زهرای قبل اینه

    منه الانم انقدرررر ایمانم به خدا زیاد شده که اصلا گوش نکردم حرفاشو و کم کم فراموشش کردم

    فایل صوتی عباسمنش راجب حضرت ابراهیم م تسلیم خداست و ایمان داره گوش کردم تو خیابون بعدش فایل سهیل سنگرزاده و اونقدر که غرقققق حس حال خوب شدم انقدرررر که فرکانس انرژیم بالا بود از ایمان شدید حس اطمینان که گریم کرفته بود و هرماشینی رو دو خیابون دیدم انقدر شکر کردم تحسین کردم طرفو که حد نداشت

    خیلی خیلی اون لحظه حسم رویای بود

    حالا میخوام برم ثبت نام و مطمئنم وقتی خدا لین ایده رو گذاشته تو سرمصد درصذ ماشینمم کذاشته کنلر واسم

    ماشین دلخواهم تو این مدارکه هستم پژوپارس tu5 رنگ سفید

    خداجونم شکررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: