روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)
https://www.tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام
نهمین برگ سفرنامه
نشانه هایی که امروز یاروزهای گذشته دیدم وان نشانه ها، یعنی اینکه من با خودم در صلح هستم…..
امروز وقتی به تمام اتفاقات چند روز گذشته نگاه می کنم وبه همه ی جاهایی که به آنجا رفته ام چه برای تفریح، چه برای انجام یک کار مهم در جهت رشد کسب و کارم، به اتفاقات وانسانهایی برخورد کرده ام که همه ی آنها به نوعی درجهت خواسته های من، به من خدمت میکردند افرادی که داوطلبانه به من کمک میکردند….
من برای انجام یک کار مهم، به محلی رفته بودم که باید با رئیس آن پروژه ملاقات میکردم، اما متاسفانه با وجود سپری کردن مسافت طولانی وقتی به آنجا رسیدم، با ازدحام افرادی مواجه شدم که منتظر آقای رئیس بودند وایشان نیامده بودند، وخلاصه همه با گوشهایشان درحال تماس با ایشان بودند، وهمه میگفتند جواب نمیدهد، من شماره را از یکی از آنها گرفتم وبا گوشیه خودم تماس گرفتم وایشون جواب دادند وبه من گفتند که بروم وفردا بیایم ومن هم به کسانی که کنجکاوانه منتظر بودند که اون آقا پشت تلفن به من چی گفت، گفتم که بهم گفت برم فردا بیام، در چشم بهم زدنی همه ی آن افراد از اونجا متفرق شدند، تنها یک خانم مسن موند ومن، در آنجا یک سرباز نگهبان بود که از ما خواست اونجارو ترک کنیم، ولی هربار خواستم از اونجا خارج بشم یه چیزی توی قلبم بهم گفت، امروز میاد اون آقا، نرو، وایستا…. من واون خانم مسن توی سرما ایستاده بودیم که سرباز نگهبان از ما خواست بریم وتوی یه اتاق که ظاهراً دفتر کار نگهبانان بود کنار بخاری ودر گرما منتظر باشیم، چقدر خداروشکر کردم، وبخدا گفتم خدایا میدونم این مساله فقط بدست خودت حل میشه ونه هیچ کس دیگه….
بعداز دوساعت که ما اونجا مشغول صحبت در مورد خدا بودیم واصلا متوجه گذر زمان نشدیم، سرباز اومد وگفت که آقای رئیس اومدند…
نتیجه ی مذاکرات من وایشون خوب بود من حالا باید برای تصمیم گیری نهایی منتظر دیدن نشانه ها گوش کردن به الهامات قلبم باشم، تا بتوانم بدون توجه کردن به نجواهای ذهنم تصمیم درستی بگیرم، واز خدا میخوام که به مسیر وتصمیم درست هدایتم کنه، امین….
خدایا، شکرت که با خودم در صلح هستم، وهمیشه کارها وامور زندگیم به ساده ترین ودرسترین شکل ممکن، انجام میشه، سپاسگزارم الهی….
???
همیشه همیشه همیشه…
تازه میفهمم که همین فایل های رایگان نیز مانند محصولات هستند .
و نه محصولات بلکه هر چیزی مدار و فرکانس خودش را می طلبد.
اصل و اساس خوشبختی توحید چقدر به دلم می نشیند این جمله.
این برای هفتمین بار است که دارم این سفرنامه را از نو اغاز میکنم.
می توانم بگویم که دفعه قبلی یعنی ششم بیشتر از ان پنج بار قبلی مرا رشد داد.
خدا می داند که در این سفرنامه هفتم چگونه و چقدر رشد کنم.
زیرا هدایت هایی می شوم که همینجور مات و مبهوت می مانم.
می خواهم بیشتر این نیرو را بشناسم و به ان وصل شوم و از فضل بی انتهایش بهره مند شوم.
می خواهم بیشتر خالق زندگی ام باشم.
درک کرده ام که این ما هم هستیم که خدارا فراموش میکنیم
هر چند او ما را فراموش نمی کند.
و تکیه گاهی جز تو نیابم و یاری و یاوری را جز تو ندارم.
می خوام در این سفرنامه ورژن بهتری از خودم بسازم که بگویم دوباره که سفرنامه بعدی اندازه ی کل عمرم پیشرفت کردم.
آری ببین این سفر با انها چه کرد .
هماهنگی بزرگترین و ساده ترین راز پیشرفت در کیهان است.
می خواهم این خدارا بببینم بیشتر و بیشتر و کسی را نیابم جز او که بتوانم وابسته ی او باشم.
و معبودی جز او نیست.
آری تعهدی غیرقابل مذاکره و عظیم را نیاز دارم که هر روز بتوانم بیش از یک سفرنامه بنویسم.
اری این سفر برکتی عظیم است مخصوصا سفر به دور امریکا.
امده ام تا توحیدی شوم امده ام تا به این نیرو وابسته تر بمانم.
امده ام تا وعده ی دیرینه ام را با این نیروییی که از رگ گردن به من نزدیکتر است را دوباره بیشتر از قبل زنده کنم.
امده ام تا دوباره بیشتر از همیشه اتش عشق رب در دلم زبانه بکشد.
آیا میتوانم تک تک روزهای این سفر، با این تعهد زندگی کنم؟
آری هر طور که شده باید این مسیر را ادامه دهم.
سلام خانم شایسته و استاد عزیزم من خیلی دوست دارم که تمام فایل هارو بخرم و روی باور های مناسب و عالی کار کنم اما تا الان نشده ولی داره اتفاقات خوبی میفته خداوند با منه اما من دوست دارم با اولین پولی که به دستم میرسه جهان بینی توحیدی رو بخرم و کار کنم ولی این دوره هم عالیه از خداوند میخوام اینقدر به من پول و ثروت و ازادی مالی بده تا بتونم از تمامی محصولات استفاده کنم در پناه خدا?
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم مریم شایسته
دوتا از بهترین دستان خداوند مهربان
خداراشکر که با این سایت فوق العاده آشنا شدم
خدارا شکر که با این قوانین کیهانی آشنا شدم
خدارا شکر که لایق هدایت شدیم و توانستیم در این مسیر قدم بگذاریم. خدارا شکر از غافلان از دنیا نواهیم رفت و اگاهی های بینظیری به واسطه دستان زیبای خداوند (استاد گلم) دریافت کردیم و همچنان هم درریافت میکنیم
استاد عزیزم واقعا از زمانی که بطور جدی تصیم گرفتم روی خودم کار کنم از طریق فایلها و کتاب ها و ستیت شما و ارتباط با دسگر اساتید در این زمینه رو بطور کامل قطع کنم خیلی نتایج زیبا و تحسین برانگیزی در زندگی به همراه همسرم خلق کنیم
وضعیت مالی ما در سال قبل بطرز چشمگیری تغییر کرد و درامد همسرم خیلی بیشتر شد نه لزوما افزایش حقوق بلکه پول از راههای مختلفی وارد زندگیپون میشده و میشه که قبلا با همین شغل همسرم مسیر رو نمیدید و ایده ای نداشت اما با گوش کردن فایل های استاد طرز فکر هردومون خیلی عوض شد و نتایجش رو به وضوح در زندگیمون دیدیم
از خودم بگم که ابان اه سال قبل تصمیم جدی به کار کردن فقط روی سایت شما گرفتم بعد از دوماه بطور کاملا شگفت انگیز کاری بهم پیشنهاد شد و درامدم سه برابر شد
دوستان بخدا استاد راست میگن واقعا درامدت سه برابر میشه وقتی فایلهای افزایش درامد رایگان استاد رو گوش بدید چه برسه ه دوره روانشناسی ثروت استاد رو هم کار کنیم
نکته جالب این بود که روزی که رفتم برای مصاحبه دقیقا چند متر مانده به درب شرکت روی زمین ۵۰۰۰ تومن پول پیدا کردم واقعا تحسینش کردم و حس فوق العاده ای داشتم و مدام با خودم میگفتم این هم نشونه که استاد همیشه میگه با شروع کار کردن روی خودتون. نشونه ها شو میبینید
و اونجا هنوز مشخص نبود ک قراره من استخدام بشم یا نه اما با دیدن این صحنه به خودم گفتم این نشونه بود و خدا میخاست بهت بگه از این جا پول در میاری
و نکته جالب دیگه این بود که همه افراد رو سه جلسه برای مصاحبه دعوت میکردن اما برای من جلسه دوم و سوم ادغام شد و باعث شد زودتر کارم رو شروع کنم
و یه نکته دیگه اینکه اینجا علاوه بر کاری که انجام میدم زمینه طوری هست که میتونم اموزش هم ببینم
یعنی در کنار کار اموزش مطالب جدید راجع به ارم هم میبینم و هم پول درمیارم
خیلی وقتها با همسرم صحبت میکنم راجع به این مساله که ببین چقدر پول دراوردن راحته من دارم چیز یادمیگیرم و از طرفی حقوقمم میگیرم
این ایام که قرنطینه هم بودم و دوماه کامل از سال جدید رو دورکار بودم و باز خیلی راحتتر پول دراوردم چرا چون تمرکزم رو گذاشته بودم به کسب درامد به ساده ترین شکل ممکن خدایا صدهزار بار شکرت
توی همین ایام چند لار جاهایی که هرماه میرم و هزینه میکنم شرایطی پیش میامد که تخفیف یا مسابقه میزاشتن و من جزو برنده ها بودم و اون هزینه ها حذف میشد و کار برام رایگان انجام میشد خدایا شکرت اینا همش یعنی ثروت
خداروشکر دیشب نت رایگان که بهم تعلق گرفته بود و دنبال دانلود الباقی فایلهای استاد گلم بودم به این قسمت سایت یعنی سفرنامه هدایت شدم اولش فک کردم مربوط به فایلها ی سفر به امریکای استاد هست ولی امروز که فایل رو گوش کردم متوجه شدم خدای من وااای خدایا شکرت
دقیقا همون جاییه که من مدتیه دنبالشم
مثل یک ماهی گرسنه ای که در دریاییی از نعمتهای لذت بخش قرار گرفته هرروزه سایت رو زیرو رو میکردم اینقدر جذابه تمام سایت که نمیدونستم خدایا از کجا شروع کنم امروز
کدوم قسمت کامنتهای دوستان هم فرکانسی مو بخونم یا
امروز کدوم فایلها رو گوش بدم اخه تمامی فایلهای رایگان استاد رو دانلود کردم و همش رو داخل گوشیم همراهم دارم و این خواسته قلبیم بوده همیشه
خداروشکر دوماه قبل از اینکه تصمیم بگیرم برای ارتباط جدی با استاد و این سایت ،همسرم برای تولدم گوشی خرید که حافظه داخلیش ۱۲۸ گیگ بود 😊😊 (اینم ثروت بوده که من شخصا بدون هزینه صاحب گوشی خوب شدم خدایا شکرت)
خلاصه اینکه هرچند هرروز تمام سعی ام بر این بوده که روزم رو بدون زدن دکمه “مرا به سوی نشانه ام هدایت کن ” شب نکنم و تا فایل رو گوش نکنم و تعدادی از کامنتها رو نخونم ارام نمیگیرم و همیشه خدا باهام به زیباترین شکل ممکن از طریق این فایلها صحبت میکنه
مث همین امروز که دو روزی بود که ذهنم درگیر مساله ای میشد و دیروز فایل تکامل پروانه ها در سفر امریکا بهش هدایت شدم با خودم گفتم خدا میگه صبور باش تکاملت رو طی کن
مجدد امروز که دکمه را زدم خیییلی جالب بود اخه تا فایل رو باز کردم خانم مریم عزیز شروع کرد به صحبت از قانون تکامل راجع به اسب ها اونم مربوط به موزه و سفر به امریکای استاد بود
و خیییلی جالب بود برام که خدا دو روز پشت سرهم بهم یاداوری کرد حواست فقط به طی کردن با لذت مسیر تکاملت باشه
به کجا چنین شتابان و چرا اینقد در رسیدن به خواسته هات عجولی
موضوع این بود که
اما این بخش سایت رو تا دیدم گفتم عالی بود خدایا شکرت
همونی که دنبالش بودم و تصمیم گرفتم هرروز یک بخش رو مطالعه و کار کنم و بقول استاد رد پا هم بزارم هم برای خودم که یادم نره از کجا شروع کردم و هم به امید این که این صحبتها، اگاهی هایی و تجربیات و این نتایج، نصیب دیگر دوستان هم بکنه
خداراشکرم که حرفی برای گفتن داشتم و نتایجی رو با تغییر فرکانس هام خلق کردم تا اینکه من هم روزی تصمیم بگیرم از خودم و نتایجم مثل دیگر دوستانم در اینجا مطلبی بنویسم
در نهایت هم ممنون از استاد عزیزم که توی فایل سفرنامه یاداوری کردن اصلا عجله نکن ارام ارام فایلها رو گوش کن مهم نیست تو کی به ما پیوستی و امروز روز چند سفرنامه اس
خیلی به دلم نشست 🥰🥰🥰
خدا روشکر بخاطر زندگی زیبا
بخاطر یافتن صراط مستقیم
بخاطروجود استاد و مریم خانم عزیز و سایت شون که شده هدایتگر عده زیادی
به امید هدایت به مدارهای بالاتر و دریافت آگاهی های بیشتر
خدایا شکرت
💐🌺 به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان🌺💐
سلااام استادِ عزیییزم.
سسلاااام مریمِ ناااازم.
سلاام هم کلاسیهای مممهربون و خوش قلبم.
به نامِ الله و با اجازه ی استاد،میام پایِ تخته و کنفرانسِ روزِ هشتم رو ارائه میدم.
خداوندا!
ما رو هدایت کن به راهِ راست.به راهِ کسانی که به آنها نعمت داده ای!
نه کسانی که بر آنها غضب نموده ای!
و نه گمراهان!
آمین
صفحه ی هشتمِ کتابِ سفرنامه:
وقتی این صفحه رو باز کردم تتا ببینم چه فایلی رو باید ببینم،با دیدنِ این کلیپ،خخخخخخیلی منقلب شدم و حالم عجییییب دگرگون شد.
این کلیپ وااای این کلیپ🙆♀️🙆♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
اولین دلیلِ انقلابی ک در درونم شدبادیدنِ این کلیپ رو آخرش بهتون میگم.
باید بگم که
این کلیپ برای من مثلِ یک میکسِ بسیاااااار قققققدرتمند و عااااالی از تمااااااامِ آموزه های استاد درباره ی قوانینِ کیهانی در دوره هاشون هست.
چه فایلهای دانلودی و چه دوره ها.
اولِ کلیپ ، درباره ی مرسیدنِ سوالاتِ خوب از خودمون هست که برمیگرده به تمرینِ عزتِ نفس در روزِ اول.
عزتِ نفس توو فیلم و سناریوی زندگیِ هرکدوم از ما که خودمون نویسنده وکارگردانش هستیم بعنوانِ بازیگرِ نقشِ اول هست.دو تا سوال اولِ این کلیپ ک من بهشون اینجوری جواب دادم:
🛑زندگیمون دقیقا هههمون چیزیه که میخواستیم؟
جوابِ آرزو:
بله.همون چیزیه که میخواستم.
🛑چقدر از خواسته هامون محقق شدن؟
جواب:
همه ی خواسته هامون محقق شدن.
احتمالا شما باخوندنِ این جواب های به ظاهر بی رحمانه اولش یه کم شوکه بشین ولی اجازه بدین توضیح بدم با سَنَد.
خودِ من وقتی این جواب رو به این دوتاسوال دادم ذهنِ هههمیشه نجواگرم شروع کرد حالا از این زاویه منو کوبیدن که عه عه عه آرزو!تو چطور میگی به همه ی خواسته هات رسیدی؟
کوو پورشه ت؟
کوو بنزت؟کوو خونه ای ک میخواستی واسه مامانت بگیری؟
کوو آهنگی که ساختی؟
کوو کتابی ک نوشتی؟
و من بهش گفتم که من،سید حسینِ عباسمنشِ قبلی،
سید حسینِ عباسمنشِ فعلی،بیل گیتس،استیوجتبز
و
و
و
ما همگی داریم خواسته هامون رو زندگی میکنیم.این رو از خودم نمیگم بلکه باتوجه به آموزش های استاد میگم.
مگه این رو نمیگه استاد که طبقِ قانونِ فرکانس و توجه، انسان موجودی فرکانسیه و به ههرچیز توجه کنه،داره فرکانس میفرسته به جهان و این توجه و فرکانس ها یعنی دارم درخواست میکنم.
و جهان هم به من پاسخ میده و شرایط و اتفاقات و آدم هایی رو شبیه به همون فرکانس واردِ زندگیم میکنه.
برای ذهنم توضیح دادم که من ففقط با حرف نیست که بهبه خواسته م برسم،من زبونی میگفتم:پورشه میخوام.بنز میخوام….خونه میخوام ولی رفتارم چی بود؟؟؟؟
اوووونقدر مینشستم با آب و تااااب از بدبختیام و نداری هام و نارو زدن های صابکار و فلان و فلان پیشِ این و اون دردِ دل میکردم و اووونقوگدر آهنگای چِرت و منفی گوش میکردم و احساسم از جهان درخواست کرد و بعد زندگیِ الآنم دقیقا درخواست های منه.
ممکنه با دیدنِ یه پورش سوار حالم بد بشه و ممکنه حالم خوب بشه و این حالِ خوب و بَد نشون میده که به رویاهام میرسم یا نه.
به رویاهام نه خواسته هام……
وگرنه همیشه رویاهست…هههمیشه….
اما در حدِ رویا میمونه.
استادِ قبلی با فرکانس هایی ک میفرستاد،خواسته های مربوط به اون فرکانس رو تجربه کرد و زندگیِ الآنِ ستادِ فعلی،هههمون خواسته هاییه که بعد از تغییر فرکانسش رو ارسال کرد.
درباره ی داشتنِ هدف و خواسته ی مشخصاینکه جهان مثلِ سیستمِ گوگل هست
مثلا توی گوگل کلمه ی خونه رو سِرچ میکنی و برات هزاااران عکس از مدل های مختلف بالامیاره.ولی وقتی مینویسی یه خونه ی کلبه ایِ چوبی وسطِ یه جنگل.دقیقا میره عکسِ همون رو برات میاره.
اینجا پس من یادمیگیرم باید خواسته م رو واضح باشه و بعد خودم رو با احساسِ خوب در اون خواسته ببینم و تجسم کنم.
و باورکنم که شدنیه هههرخواسته ای.
و خوب اینکه میتونم خواسته م رو تغییر هم بدم یا حتی حذفش کنم یا اضافه کنم.
درباره ی قدم برداشتن برای خواسته هام:
همین قضیه س که باید تکامل رو طی کنم.اینکه سنگِ بزرگ علامتِ نزدنه.اینکه نیاز به ابزاری خاص ندارم.مثلِ اون پسربچه ی توو فایل که بلند شد و حرکت کرد ((ایمانی که عمل آورد))وبا چسب قایقِ شکسته ش رو تعمیر کرد و به سمتِ خواسته هاش قدم برداشت. قدم های کوچیک که توی این فایل از زبانِ استاد می شنویم همون”” آرام آرام ِ “”خودمونه که استاد باااارها توو فایل هاشون اشاره کردن که آرام آرام رشد می کنیم و یا آرام آرام افسرده میشیم.این قسمت از صحبت های استاد توی فایل که فقط خودم هستم که دوست و یا دشمنِ خودم هستم،.این خودم هستم که جلوی خودم رو میگیرم.یادِ فایلِ مصاحبه با عباسمنش افتادم که خودشون روبه روی خودشون نشسته بودن و سوال جواب میکردن.
قطعا بارها همین کاررو توو زندگیشون کردن؛کاری که ماهم باید بکنیم. یکبار مَردونه بشینیم روبه روی خودمون و توو چشمهای خودمون نگاه کنیم و بگیم: میخوای تغییر کنی یانه؟
میخوای رشد کنی یانه؟
و با خودمون اتمام حجت کنیم. به قول پیامبر:
به حسابِ خودمون برسیم قبل از اینکه به حساب ما برسن.
وگرنه همین آشه و همین کاسه.
به خودم یادآوری کنم که باهمین چیزی که هستم شروع کنم.منتظر روزِ خاص یا فردی نباشم که بیاد تا شرایط رو برام فراهمکنه تا شروع کنم.چون اون روزِ خاص و اون فرد ههههیچوقت نمیاد.مرداب تا وقتیکه حرکت نکنه و جاری نشه هیچوقت به دریا نمیرسه و اگر تا آخر عمرهم صبرکنه ههههیچوقت دریا به سمت اون نمیاد. اونه که باید جاری بشه و برسه به رود و بعد برسه به رودخونه و از پسِ صخره ها ،دیوارهای سنگیِ مسیرش بگذره و پاک و پاکتر بشه و بعد به دریاچه و درانتها به دریا.
برای مرداب،موندن و حرکت نکردن خیلی راحته همونقدر که فقیر موندن راحته! اینجوری مرداب با سنگی هم برخورد نمیکنه ولی باید آرزوی دریا رو هم فراموش کنه و باخودش به گور ببره.قبرستان پره از استعدادها و رویاهایی که شکوفا نشد.کتاب هایی که هیچوقت نوشته نشد،آهنگ هایی که هههیچوقت شنیده نشد.و همه و همه رفتن زیرخاک.مرداب باید حرکت کنه.اینجوری به دریا میرسه و این به دریا رسیدن فوق العادست.و ارزشش رو داره.
اصلا مهم نیست کسی بگه:تو قبلا مرداب بودی که حالا به دریا رسیدی.مهم نیست قبلا چی بودی.مردم همیشه حرف برای گفتن دارن.کَر باش مثل اون قورباغه ای که توی چاه افتاده بود و تمام تلاششو میکرد بیرون بیاد و همه مسخره ش میکردن و از اون بالا داد میزدن که تو نمیتونی،بیخودی تلاش نکن چون غیرممکنه بشه بیای بیرون. و اون بیشتر تلاش میکرد.
و وقتی رسیدبالا فهمیدن که قورباغه کر بوده و اصلا نمی شنیده و فکر میکرده دوستاش دارن تشویقش میکنن.
کَر باش! همین مسخره کردن ها برای تو یه تشویق بشه و مُصِر تر بشی برای پیشرفت.
من توی این فایل دیدم که استاد چقدر تمرین هارو برامون راحت کرده.من فکرمیکردم مراقبه،انجام کارهای عجیب و غریبه! اما وقتی فایلِ سریال زندگی دربهشت رو دیدم،استاد گفتن بادیدن بازیِ بچه ها دارم مراقبه انجام میدم.توجه کردن به شادیه دیگران…میتونه اینقدر راحت باشه انجامِ تمرین ها،فقط همّت میخواد و یه باورکه با انجامِ هههمین کارهای ساده نتایج عالی کسب میکنیم.
و از اونجا که مغز پیچیده ست و دنبال مسائل پیچیده ست،این راه حل های ساده رو سخت می پذیرد.
سختیه انجام تمرینات همینه و گوش ندادن و توجه نکردن به نجواهای ذهن که همش میگه:یعنی تو به گل و بلبل و آسمون زیبا و شادیه مردم توجه کنی ثروتمند میشی؟؟؟؟؟؟!!!!!! هه!!!!
کلمه ی طلاییِ ایمان،اینجا خودش رو نشون میده و واردِ صحنه میشه.چیزی که به شدت،به شدت برای ادامه ی مسیر بهش نیاز داریم، ایمان به خود،ایمان به توانایی های خود و ایمان به خداوند به عنوانِ یک نیرویِ برتر و هدایتگر و قدرتمند که همیشه بامنه.یادآوری کنم به خودم که در دنیا ههههیچکس حتی ثروتمندترین و عارف ترینِ انسانها هم کامل نیستند.فقط ازمن بیشتر تمرین کردن و رو خودشون کار کردن.
انرژی برای حرکت:
همون اهرمِ رنج و لذتِ استاد است.یک موشک بخواد پرتاب بشه و حرکت کنه، بیشترین سوختش رو در همون لحظات اول برای بلندشدن از زمین مصرف میکنه اما وقتی از زمین بلند میشه اووووونقدر اوج میگیره که دیگه دیده نمیشه.
این سوختِ اولیه ،همون رنج های منه برای حرکتم.رنج هام از فقر و نداری و اتفاقاتی که فقر درپی داره برام،سوخت منه،اشتیاقِ سوزان منه برای حرکت و اولش برای تغییر خیلی باید سوخت بدم،بها بدم،صبح زودتر بیدارشم کمی از دیروز بهتر و وقتی به این روند ادامه بدم،نتایج ازراه میرسن و من آرام آرام رشد میکنم و بعد از یه مدت اووووونقدر پله های زیادی رو بالا رفتم که دیگه جایی که بودم دیده نمیشه پله ی اول دیده نمیشه.قرار نیست آپولو هواکنم
،فقط باید برای امروز کمی شادتر بشم،بخشنده تر بشم،کمی آرام تر،باایمان تر،مهربان تر.
استاد میگن ازخودم انتظار بیجا نداشته باشم.
دکمه ای نیست که من رو تبدیل به یک آدم دیگه کنه یه شَبه.
مسائل و سختی های مسیر بخشی از مسیر هستن و تضادها آمده اند تابه من کمک کنن تا بهتر پی به خواسته هام ببرم و باخودم بگم: عه!!! ازاین بهتر هم میشه؟
میشه اینکارم کرد؟!
میشه فلان خواسته روهم داشت؟
مسیرِ دریا برای مرداب راحت نیست.اون باید رود بشه، باسنگ ها و صخره ها برخوردکنه.
مسیرِ ازپیش تعیین شده ای وجودنداره.ممکنه خسته بشه،درد بکشه،اما نباید ناامیدبشه چون دریا منتظرشه و ارزشش رو داره.
یه کم آرام تر بشم.یکم صبورتر،یکم شاددتر.مثل ریلِ قطار که اولش ریل رو یک میل جابه جا میکنن؛ تو اولش هیچ تغییری درمسیر قطار نمی بینی ولی بعدازمدتی که میگذره می بینی که مسیر قطار کلا تغییر کرده و این تغییر بسیااااارررر چشمگیره
رشدِ من هم همینجوریه؛مثلِ رفتن از یه محل به محل دیگه،ازیه شهر ویاکشور به یک شهر یا کشور دیگه.مثل حرکت ازتهران به اهوازه که وقتی به اهواز برسم و سربرگردونم دیگه تهران دیده نمیشه و میفهمم که اوووووو چقدرراه اومدم و نقطه ی شروع من اصلا دیده نمیشه و این مصداقِ این جمله ی استاده که میگن
من الآن دیگه هههیچ ربطی به گذشته ام ندارم…
این خودش یه کار عجیبه در دنیایی که فقط ۲% از آدم هاش میخوان که انجامش بدن و باهمه فرق داشته باشن.عجیب نیست؟؟؟؟
بسم الله…
شروع کن…
🏡🏘🏞🚘🛳🛫🌈🌍🌟🌎🌜🌏🌞
👣👣
👣👣
👣
👣
در پناهِ خدا👋👋
این رو اضافه کنم که انقلابی ک درمن بوجود اومد این بود که اَشکم رو درآورد و این صدا برام آشنابود.من تقریبا ۷ یا ۸سالِ پیش این صدارو بااارها شنیده بودم و باخودم میگفتم چچچقدر این آقاهه((استاد عباسمنش)) قشنگ حرف میزنه و چیزهایی میگه ک من باتمامِ وجود دوستشون دارم
اما
برای همون سالها موند و من نننمیدونم چی شد که از اون فرکانسِ استاد در اون سال خارج شدم اومدم توو فرکانس توو مدار ولی قطعا خودم ندانسته کارهایی کردم که از اوم مدار خارج شدم. البته که آگاهی های الآنم رو نداشتم و اصلا نننمیدونستم که اینجور چیزهارو درس میدن و قششنگ خودم رو باحرف های استاد آروم میکنم که من نمیدونستم…من نمیدونستم…
اما باز اشکالی نداره.خداوند کمک میکنه.
اما حالا که این کلیپ رو دیدم بغضم گرفت و خداروشششکر کردم که دوباره واردِ مسیر شدم.و چون اعتقاد داشتم که هههست یه مسیری و از خدا میخواستم،در زمانِ درستش من رو دوباره واردِ مسیر کرد و ناراحتِ اون ناکامی ها در اون سالها نیستم
من الآن دارم تاازه میفهمم که اون موقع این کلیپ چچچچی میخواد بگه.
خداروششششکررررر.
در پناهِ خدا.
طولانی شد؟؟؟؟؟؟؟؟😉😉😉🤗🤗 ممنووونم از صبوریتون
🌺🌺به نامِ خدایی که در این نزدیکی ست🌺🌺
سلاااام.
سلامی پپپر از احساس.پپپر از تپشِ قلب.پپپر از عشق.پپپر از هیجان.
به استادِ عزیییزم
به مریمِ قششششنگم
به هم کلاسی هاس هم فرکانسی
من آرزو،خدا رو در بی خدایی پیداکردم.درست وقتی که خداهای دیگه رو در دلم کُشتم.
وقتی همه ی خداهای قلّابی رو قربانی کردم.خدایی که هههرچی بیشتر التماسش میکردم بیشتر حوصله ش سَر میرفت.عصبانی تر میشد انگار.
من خدارو وقتی دستام رو به نشانه یتسلیم بالا بردم پیداش کردم.
مریم جانم،استادِ عزیزم!
کااملا احساست رو با تک تکِ سلول های بدنم درک میکنم که وقتی تممماااااااامِ تلاشتون رو کردین تا در قالبِ حقیرِ کلمات خواستین احساسِ واقعیتون رو بیان کنین و مممطمئنم که این جملات با وجودی که ایییینقدر تن و قلبِ آدم رو میلرزونه،اون چیزی نیست که احساسش کردین.
کااااملا از اون نقطه ی این کره ی خاکی با خوندنِ این جملات،این واژه های طلایی،قلبم تند تند میتپه و انرژی و احساستون از آمریکا میاد ممیااااااااد و از لابلای شاخ و برگ های درختا و از جَو و لابلایِ ابرها میگذره و از توو دلِ سسسنگیِ کوه ها رَد میشه و میااااد مممیاااااد از تمااااامِ مرزها رَد میشه و تماااامِ دروازه های گوش ِ دلم رو میشکنه و صاااااف میره میشینه توو قلبم.
من در تسلیم شدن خدا رو یافتم.
وقتی پذیرفتم با تمامِ وجود و به معنای واقعیِ کلمه که من هههههیییییییچ قدرتی ندارم به تنهایی توی زندگیم.
من بی خدا ههههههیچی نیستم.ههههییییییچی هم نیستم.
و از همه کَس و همه چیز بُرییییدم.
از همه کَس و همه چیز حتّی از خودم از آرزو قدرت رو برداشتم و گذاشتم روی خدای واقعی….
کاش میشد وُیس کرد این دیدگاه هارو تا ببینین چه احساسی از این هِق هِقِ عاشقانه میباره.
از همه نا امید شدم.
از همه بُریدم.
از همه کَندَم.
توو تنهاییِ خودم فرو رفتم.
از همه عالَم و آدم دست کشیدم.
وقتی بُریدم…
وقتی تسلیم شدم…
وقتی دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم…
وقتی توو تاریکی بودم…
وقتی با احساسم خدارو فففریاااااد زدم….
یه روزنه دیدم🌅🌄🌌🌠
یه روشنایی…
روشنایی و روزنه ای که ساااالهاااااست توی زندگیم دنبالش بودم…
روزهایی که ابراهیم(ع) سِپری کرد واسه پیداکردنِ خدا اینجوری بود که ماه رو انتخاب کرد و بعد از اُفولِ ماه،گفت من نمیپرستم چیزی را که اُفول میکند
و همینجور خورشید
و همینجور ستاره ها
و قدرت رو برداشت از همه و گذاشت روی نووورِ ممممطلق قدرتِ ممممطلق.نیروی برتر…
انگار همینه مسیر…انگار باید اولش خداهای اُفول کننده رو دور بریزی ….
انگار وقتی رئیسِ شرکتی که تا یه زمانی بهت حقوق میداده و حالا که اخراج شدی دیگه حقوقی در کار نیست،تو تازه میگی من نمیخوای رئیسی ((خدایی))رو که نیست میشه…
و هزاااران خدای این شکلی که برای خودمون ساخته بودیم…
من توو تنهایی خدای عظیم رو پیداکردم.خدایی که همیشه هههههست.همه جا…
من اون تنهایی رو دوست داشتم چون من رو به خدا رسوند…اون تنهایی،یه جور تضاد بود توی زندگیم…
خدایی رو بهم داد که نننمیدونستم باید کجا دنبالش بگردم
کجا باید پیداش میکردم…
نننمیدونستم کجاست…
نننمیدونستم توو کدوم شهر باید دنبالش بگردم…
ننمیدونستم توو کدوم کشوره؟؟؟
توو کدوم آسمون یا توو دریا؟؟؟
نننمیدونستم دردِ این خواستن رو؟این دردِ اذّت بخش رو به کککیییی باااید بگم؟؟؟؟؟
در حالیکه فففقط خودش میدونست من چِمه
خودش میدونست که چطور دردم رو درمون کنه
کسیکه خودش درد و درمونم بود
درد و درمونم هههست
من واااقعا راهی جُز خدا نداشتم
چرا که راهی حُز خدا نننبااااااید
رااااهی جُز خدا نننشااااااید……
احساس مسکردم منتظره که من بخوامش…
انگار باید این رابطه رو شروع میکردم…
انگار منتظر بود که من تلفن کنم
بهش اجازه بدم که واردِ قلب و زندگیم بشه
دلم،دلم بییییینهایت از نبودنش رنج میکشید..
آه که چه دردِ شیییرییییینی…..
واااای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
خدایی که گُم کرده بودمش توو پوچی،توو تاریکی،توو حالِ بَد،توو کوچه های تنهایی،توو آدم ها،
امّا توو بی کسی پیداش کردم.
انگار پایانِ اون خدا آغازِ این خدا بود…
توو لحظه های آخر پیداش کردم.
خوااااااستمش.
و اون رو فریاااااد زدم.
و به دادم رسید… تا دید تنهام…تاااا دید بی کَسَم به دادم رسید.
مثلِ یک نووور توو تااااریکی…
من مثلِ یک ماهیِ تشنه،دریایی مثلِ خدارو مممیییخواستم….
رسید به دادَم.
نزاشت تَلَف شم…
داشتم نفس های آخرم رو میکشیدم و توو نفس های آخر صداش کردم.
و دریا 🌊🌊🌊شد برام…
خورشید و ماه شد توو تاریکیِ دلم…
مثلِ یک ستاره🌟توو آسمونِ زندگیم درخشید
انگار که بیمار بودم.بیماری که همه جوووور دارویی رو امتحان کرده باشه
بیماری که پیشِ هرجور دکتری رفته باشه و ههیییچ دکتری نتونسته درمانش کنه و جوابش کردن…
چون نننمیتونستن دردِ این بیمار رو تشخیص بدن تا بخوان درمان کنن..
توو اوجِ نا اُمیدی،
آخرین دکتر شد دوای درد…صداش رو شنیدم که گفت:
بیا پیشِ خودم…
درمونت دستِ خودمه….
وقتی رسید من رو بغل کرد….
روشنِ شبهام شد…
بهم جون داد…
بهم قدرت داد…
منو بزرگ کرد…
دستم رو گرفت…
منو کشید بالا…
من رو معشوقِ خودش صداکرد و من هم اون رو معبود صداش کردم.
انتظار میکشیدم
انتظاری سسسخت و دردناااااک
اما این انتظار تموم شد….
توو اوجِ نا اُمیدیم،روزنه ی امید شد….
از همه امیدم رو برداشتم دادم به خودش…
شد برام یه کلبه ی👋⛺⛺ اَمن توو کویرِ تتترسنااااکِ تنهایی و بدونِ خدایی و اومد و توی دلم موندگار شد….
دیگه هههیچ جا دنبالش نگشتم…
شد برام آب در کوزه ای که من گِردِ جهان میگشتم…
ای قومِ به حج رفته کجااایید،کجااایید🙆♀️🙆♀️
معشوق، هههمینجاست❤👧بیایید، بیایید
معشوقِ تو همسایه ی دیوار به دیوار…
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید…
گر صورتِ بی صورتِ معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
به قولِ مولانا،
خلق را تقلیدشان بَر باد داد….
اون خداییی که توو ذهنم ساخته بودمش از تقلید کردن از رو دستِ دیگران برای خودم،نگاه میکردم ببینم کی چی میگه…کی چیکار میکنه تا منم انجام بدم…یه خدای ترسناک…یه خدای عصبی و خشن…یه خدای کینه ای…یه خدای بی رحم…
اما حالا دارم تربیت میکنم خودمو ک یادِ خودم بندازم که خدای من خدای موسی و عیسی و یوسفه…
خدای ابراهیم و هاجر…خدای مادرِ موسی که ههههرلحظه داره به من میگه
لا تَخَف وَ لا تَحزَن…
نترس
نگران ننننبااااااش…
من یکتا خدای تو ههههستم ههههمییییشه….تنها من رو بِپَرَست و تتتتنهااااااا از من یاری بخواه.
خدایی رو میپرستم که چاره ی همه چیزِ منه…
خدایی که به دستم تیشه داد تا به ریشه ی تمااااامِ بُت ها و باورهای منفی بزنم.
تیشه به ریشه ی وعده های پووووچ و بی اساسِ شششیطان بزنم با تتتمرین…شیطانی که ففقط آدم رو میترسونه وهههرلحظه داره نجوامیکنه..
خدایی رو بپرستم که داره یادم میاره راه و رسمِ کاشتنِ بذرِ عشق و شادی و دوستی و سلامتی و سعادت و خوشبختی و آرامش رو…
خدایی که تووی آرامش باهات حرف میزنه.
خدایی که فففقط وعده ی عشق و ثروت و فراوانی میده…
میگه تتتنها از خودم بخواه تتتنها از خودم پیروی کن…
تتنهاااا از خودم بخواه هههههرچی که میخوای.
تنها به خودم پناه بیار…
تنها من رو بپرست و به من ایمان بیار…
صبور باش تا ببینی که چطور بزرگت میکنم.چطور از زیر به بالا میارمت…
چطور از فرش به عرش میارمت…
به شرطِ موندن توو مسیری که مممن راهنماش هستم…
به شرطِ ایمان…تقوا…عملِ صالح…
من تاااازه دارم این سه تا کلمه رو که جوابِ مممعروفترین سوالِ دینیِ توو مدرسه بود رو میفهمم…
دیگه سعی کنم به اینکه درباره ی خوندن و نخوندن و خاک خوردنِ قرآن روی طاقچه کوتاهیی کردم فکر نکنم.((عزّتِ نفس و نداشتنِ احساسِ گناه))
بپذیرم کسی مقصر نیست((عزّتِ نفس))..مممن مسوولم…
به جای انرژی گذاشتن واسه گشتن دنبالِ مقصر،
بگردم دنبالِ آگاهی های بیشتر و انرژی رو صرفِ کار روی خودم و باورهام کنم…((عزّتِ نفس))…
سعی کنم آگاهی ها و قوانین رو اونجور که باید درک کنم توو زندگیم به کار ببرم تا بتونم بهتر زندگی کنم و جهان رو جای بببهتری برای زندگی کنم…
آمین.
در پناهِ خدای یکتا شاااااد باشیمممم😊😗😙😚🤗🤗🤗
تکلیف و ردِّ پای 👣👣من در روزِ یازدهمِ کلاس.
خدارو ششششکرررررر👋🌷👋🌷👋🌷
🌼🌸به نامِ اللهِ یکتا🌸🌼
سلام و درود به استادِ عزیزم.
سلام به بانو مریمِ شایسته ی عزییییززززم.
سلااااام سسلااااام به همکلاسی های قشنگم.
الهی در پناهِ اللهِ یکتا☝️
شاااد
سااالم
ثروتمند
و
سعادتمند
در دنیا و آخرت باشین.
الهی آمین🙏
خالق تو را شاااد آفرید….((حالت رو خوب نگه دار))
آزااااادِ آااازاااد آفرید…((مجبور نیستی تابعِ شرایطی باشی که موردِ پَسَندت نیست))
پرواااز کن تا آرزو…
زنجیر را باور نکن…
خداوند ماااه را در آسمانِ شب به من هدیه کرده.
خداروشششکررررر.امشب ماه یک زیبااییِ دیگه داشت…یه روی دیگه ش رو بهم نشون داااد.اوووونقدر زیباست که خدا میدونه.
قرصِ کاااااااملِ ماه رو دارم توو آسمونِ امشبم.
خدایا شششکررررررت.🌕باااور کنید ههههمین رنگی.البته نه دقیقا اما چیزی که چشمِ نااامحدود میبینه کجاااااا و …..
آسمان سیااااه و ماه به رنگِ نارنجی.
الله اکبر
روزِ چهاردهمِ این سفرِ پپپربرکت با همکلاسی های عاااالی و فففوق العاده:
ما خالقِ زندگیِ خودمون هستیم…
گفتگوی آرزو با استاد عباسمنش
🌲استاد عباسمنش:
ما خالقِ زندگی و شرایطِ زندگیِ خودمون هستیم.
🌱 آرزو:
استاد آیا واااقعا من هستم که زندگیم رو خلق میکنم؟
🌲استاد عباسمنش:
بله.
🌱آرزو:
آخه چطوری؟
یعنی من هستم که کیفیتِ زندگیم اینی که هست باشه؟یا آدمی که بیماره،خودش بیماریش رو انتخاب و خلق کرده؟؟؟؟😮😮
🌲باید بگم بله. با باورها…
🌱باورها؟؟؟باور چیه؟؟؟
🌲باورها همون چیزهایی هستن که تو بعنوانِ واقعیت در زندگیت میشناسی و قبولشون کردی.
🌱یعنی چی؟
🌲یعنی واقعیتِ هرکس با واقعیتِ کسی دیگه فرق داره.
🌱باور چطور بوجود میاد؟
🌲خب.در جهانی زندگی میکنیم که یک سِری قوانین داره.و تو با فرکانس هایی که به جهانِ هستی ارسال میکنی باورهات رو بوجود میاری و باورهات به شکلِ اتفاق…شرایط…آدم ها به زندگیِ تو میان و توی زندگیت پدیدار میشن.و شرایطی که الآن داری و چیزهایی که الآن توی زندگیت میبینی بخاطرِ فرکانس هایی هستند که قبلا ارسال کردی.
🌱اما چطور؟چطور من این شرایط رو خلق کردم.؟اصلا این فرکانسی که میگین چطور ارسال میشه.؟
من چطور فرکانس ارسال میکنم؟
🌲جهان طراحی شده تا فرکانسِ تو رو دریافت کنه و اتفاقات و شرایط و زندگیِ شبیه به همون فرکانس های ارسال شده ی تو رو به زندگیت وارد کنه.فرکانس های تو با کانونِ توجّهت به جهان ارسال میشه.
🌱کانونِ توجه؟
🌲بله.به این فکر کن که داری به چی بیشتر توجه میکنی؟به چی نگاه میکنی؟چه حرفهایی رو میشنوی؟چه اخباری رو مرور میکنی؟به ههر موضوع که باارها و باااارها توجه کنی یک چیزی در درونِ تو ایجاد میکنه.یک چیزی در درونت متولد میشه و اون توجه،
نوعی احساس ایجاد میکنه.
🌱احساس؟این دیگه یعنی چی؟احساس چه ربطی به فرکانس و شرایطِ زندگیم داره؟
🌲اتفاقا فرکانس و حساس بسیار بسیااار به هم ربط دارن.
این احساسه که با جهان صحبت میکنه.زبانِ جهان،زبانِ احساسه. تو به یک سِری چیزهایی بااارها فکر میکنی و به موضوعاتی بااارها توجه میکنی حتی بعضا بصورتِ ناخودآگاه.
بزار مثال بزنم:
اگر به یک گُلِ زیبا توجه کنی یا به بازیِ بچه ها،ارتباطِ عاااشقانه ی دو نفر،یا دیدنِ دریا،چه احساسی بهت دست میده؟
🌱خب خخخیلی احساسِ قشنگ و خوبی بهم دست میده.احساسِ خوب.
🌲آره درسته.زبانِ جهان هم زبانِ احساسه و تو به چیزهایی توجه کردی که احساسِ خوب بهت بده،این رو به فرکانس ربط بده.تو با توجهت به اون موضوعِ زیبا داری احساساتِ خوب از خودت ساطع میکنی یعنی در اصل همون فرکانسِ خوب.
و جهان این فرکانس رو دریافت میکنه و اتفاقات و شرایطِ مناسب و مُشابه با همون فرکانس هارو به زندگیت جاری میکنه.و تو با دیدنِ اون اتفاقِ قشنگ و تجربه ش،ذوق میکنی و احساست باااز خوب میشه و بااااز احساسِ خوبِت به جهان این پیام رو ارسال میکنه که این شخص بااازهم درخواستِ زیباییهای بیشتر و اتفاقاتِ خوب کرده.و همینجور اتفاقاتِ خوب پشتِ سرِ هم برات اتفاق میفته.در موردِ اتفاقاتِ بَد هم همینه.
🌱آهاان.ببینید درست متوجه شوم؟من اگر به جدایی،بیماری و فقر که اییینهارو نمیخوام ،توجه کنم،حالم رو ،احساسم رو بَد میکنه.و این احساسِ بَد باعث میشه من فرکانسِ نادرست و نامناسب به جهان ارسال کنم ومن دارم این پیام رو میدم که بیشتر از این قبیل اتفاقاتِ بَد میخوام.درسته؟
🌲دقیقا همینه.👏
اگر بخوایم خلاصه و فرمول وار بگیم میشه:
🛑حالِ خوب=اتفاقاتِ خوب
🛑حالِ بَد=اتفاقاتِ بَد
پس اگر باهوش باشی معلوم میشه که باید به چی توجه کنی.تا به خودمون در خلقِ زندگیمون ؛اون هم زندگی ای که پپپر از شاااادی و ثثثروت و زیییبایی و سلااامتی،و روابطِ عاااالی و خوشبختی و…باشه.
بله همینطوره.
🌱طبقِ قانونِ توجه به ههرچیز چه خوب چه بَد توجه کنم اتفاقِ هم جنس و شبیه به همون رو بوجود میارم.
با توجه کردن به هرچیز،اون رو انتخاب✔ و به زندگیم دعوت میکنم.
🌲مهم نیست کجای جهان باشیم،تعصب هارو کنار بزاریم…همه جای دنیا مالِ خداست.و برای مما آفریده شده.منتظر نباشیم شرایط عااالی بشه تا حرکت کنیم.کسیکه ذهنش رو به سمتِ درست تنظیم و تربیت نکنه،حتی اگر توو بهشت هم باشه زندگی براش تتتلخ میشه.
کسیکه توی افغانستان باشه و ذهنش ثروتمند نباشه،
چین هم بِره اوضاعش بَد خواهد بود…
ژاپن هم بره همینطور…
ترکیه هم بره همینطور…
کانادا هم بره همینه…
استرالیا یا آمریکا هم بره هههمینه.
اما
با توجه به اینکه این ممن هستم که زندگیم رو خلق میکنم
ههرجای جهان که باشم از همون نقطه،حرکتی رو به رُشد رو آغاز میکنم که به زندگی و پیشرفتم و لذتِ بیشترم از زندگی کمک کنه.
اما
🛑یک چیزِ مهم و کلیدی و اصل و اساسی رو ننننباید یادت بره…
🌱خب اون چیه؟؟
🌲مممهمترنِ این حرفها در یک کلمه خلاصه میشه و اون((ایمانه)).
که تعبیرِ دیگری به این کلمه هست و اون((باوره)).
مثلِ ساختنِ هرچیزی که به ابزار نیاز هست،ساختنِ ذهنت هم ابزارِ خودش رو میخواد.
اولین ابزار:گوشِ شنواست.
تو اوّل باید بِشنوی.بشنوی این پیامِ خداوند رو که ماخالقِ شرایطِ خود هستیم.
حالا که این جمله رو شنیدی ممهم تر اینه که بااااور کنی که وااااقعا من هستم که شرایطِ زندگیم رو خلق میکنم.
واااقعا مهم باوره.اییینهمه توی دنیا،توو کشورِ همسایه،توو کشورِ خودمون..توو شهرهای خودمون….توو فامیلهای خودمون اتفاق میفته که آدم های زیادی موفق میشن و از صفر شروع میکنن و بقیه میبینن و حتی گذشته ی تلخ و سسسختِ اون فرد رو دیده بودن اما باااز هم باور نمیکنن که خودش خلق کرده.
میگن نه باباا.اون شااانسش زده…واسش خدا خواسته و از این حرفا…
و هنوووز هم این مسخره کننده ها هستن چون باور نمیکنن.
فکر کن وقتی آدم ها باور کنن که خودشون هستن که زندگیشون رو خلق میکنن
🛑 آیا کسی بیمار میشه؟
🌱نه.
🌲چرا؟
🌱چون همه دوست دارن سلامت باشن و سلامتی میخوان.و توجهشون به سلامتیه و سلامتی رو خلق میکنن.
🌲کسی فقیر میشه؟
🌱نه.
🌲کسی توو رابطه ش به بُن بست میخوره؟آیا اصلا کسی با خودش احساسِ گناه خواهد داشت؟
احساسِ گناه به اینکه واااای وااااای من تا اینجای زندگیم چیکارها که ننکردمممم🙈🙈
چه خرابی ها به بار نیاوردم….
وقتی بدونه که خودش خالقه،این جمله براش مثلِ یک استُپ ✋ عمل میکنه.
اینکه عه عه عه ،استُپ…استُپ…کجاااااااا……تا اینجای مسیر رو حالا یا با تقلید از دیگران یا به هههر شکلی این مدلی زندگیت رو جلو آوردی،
حالا که میدونی تو هستی که شرایطت رو خلق میکنی،فکر کن ببین بااز هم مممیخوای به همین شیوه ادامه بدی؟؟؟؟؟؟
نگران نننبااااش.
نیااازی نیییست اییییینهمه مسیری که اومدی رو دُور بزنی….
فقط تعهد 🤜🤝🤝 بده و تصمیم بگیر که ذهنت رو تغییر بدی و آمادگیت رو به جهان نشون بدی.
خخخدا داره نگاهت میکنه.
خااالقِ تو
خدایی که تو رو شبیه به خودش آفریده.صفتِ خالق بودن رو از خدا به ارث بردی.
جوووری زندگیت رو خلق کن که بهت افتخار کنه.
🌲بِهِت گفتم حواست به کانونِ توجهت باشه…حواست به افکارت که دارن تکرار میشن بااااشه.
حواست به نوعِ شکل گیریِ باورهات باشه…حواست به ورودی هات باشه….
اما
به یک چیز زیاد توجه نکن و کاری به کارش نداشته باش.
🌱خب.اون چیه؟
🌲اون ذهنِ نجواگره!!!!!!!!
🌱ذهنِ نجواگر؟؟؟؟
خب اون چی هست؟؟؟؟
🌲ذهنِ نجواگر همان شیطانِ بدخواهِ کوبَنده ی وجودته.که اووونقدر صداش بلنده که تو صدای ندای درونت که همون خداست رو نمیشنوی.
وقتی روی خودت کارمیکنی…وقتی واردِ مسیرِ موفقیت میشی…وقتی کم کم تمرینات رو انجام میدی…توجه به نکاتِ مثبت،شاد بودن…سخت نگرفتنِ زندگی،از تضادها درس گرفتن.
وقتی خدا بهت این پیام رو میده که:
تو خالقِ زندگیت هستی…
حالا باید این کار ها و این تمرینات رو انجام بدی…
و حااالِت رو خوب نگه داری،وقتی نتایج،آرام آرام خودشون رو نشون میدن….ذهنِ نجواگر یا همان شیطانِ درون سعی میکنه تو رو بکوبه…مممسخره ت کنه….بهت همش بگه این کارها بی فایده س و تو رو تحقیر کنه….و بگه تو مااالِ این حرفا نیستی و حالِت رو بَد کنه چون میدونه که حالِ بَد مساویه با اتفاقاتِ بد…
پس
باهاش بحث نکن و بهش توجه نکن و ادامه بده و کارِ خودت رو بکن.
به مسیر اعتماد کن.
به همه ی اتفاقات ،هههر اتفاقی که افتاد…ببین!!!هههر اتفاقی،هههر اتفاقی حتی اگر به ظاهر اون اتفاق بَد بود بگو:
الخیرُ فی ما وَقَع…..
به مسیر اعتماد کن….
چند تا جمله ی خدا رو به یاد بسپار:
🌷انّی قَریب.اُجیبُ الدّعوه الداع اذا دَعان.
🌷یَعبُدونی فَقَط وَ فَقَط اُطلب المساعده.
🌷علی بِذِکرِالله تطمئنُ القلوب.
🌷صَدَّقَ بالحسنی.
🌷الخیرُ فی ما وَقَع.
🌷انَّ مَعَ العُسرِ یُسری،؛…فَانَّ مَعَ العُسر یُسری.
🌷لا تقنَطوا مِن رحمه الله…
این هم ردّ پای من.
الهی ششششکرررررت.
الهی و ربّی مَن لی غیرُک…
آرزومندِ آرزوهاتون…آرزو 🙋♀️
من یک عباسمنشی ام.🙌🖐
در پناهِ خدا👋
🌱
سلام آرزو عزیزم ـ دوست صمیمی و ثروتمندم
ـ
خیلی بهت تبریک میگم ـ صدها مرتبه آفرین میگم بهت از طرف خودم که تونستی اینطور زیبا صحبت کنی و لایکها ارزشمند استاد عزیزمون رو بگیری ـ
واقعا آفرینی از صمیمیت قلبم بهت میگم و همه افکارم و ذهنم و جسمم هم بهت آفرین میگن .
*
دوستت دارم ـ
شاد و قدرتمند ،
سلامت و ثروتمند باشی .
سلامی به گرمی خورشید به عزیزان هم فرکانسی ام
من دیشب با خودم تعهد دادم در لحظه لحظه زندگی ام به فکر رشد شخصی ام باشم و امروز به من الهام شد که فایل های سفرنامه را با تمرکز بالا گوش کن و برای هر فایل به قول استاد رد پایی از خود به جای بگذار تا تکامل خودت را ببینی
و امشب با این شوق میخوام بخوابم که فردا صبح بلند بشم و سفر اول خودم را شروع کنم به این نیت که در هر لحظه عطر خدا را بیشتر در زندگی خودم حس کنم و انسانی توحیدی تر شوم
الهی شکرت که مرا با این مسیر آشنا کردی و این خودش بزرگترین نشانه است که مرا برای خودت و راه مستقیمت برگزیدی و از تو تمنا دارم که مرا یاری کنی تا در مسیر تو ثابت قدم باشم
به نام خداوند بخشنده مهربانم🌹🌹🌹
ردپای روز ۱۴ ام
سلام به استاد عزیزم که طرز تفکرتون همیشه باعث میشه که از اعماق وجودم تحسینتون کنم😍
چقدر خاص فکر میکنید
به خودم گفتم مشخصه که چرا تو نباید اونجایی باشی که الان استاد هست
چون استاد عمیق فکر کرده.. تمرکز روی نقاط مثبت هر اتفاق و هر چیزی 👍
سال هاست که از تلویزیون و رادیو و حتی مدارس مدام این پیشرفت های بشری رو زیر سوال میبرن که انسان با ساختن سازه ها،طبیعت رو از بین برده..انسان با استفاده بی رویه از منابع ، به طبیعت آسیب زده… اگر انسان روی کره زمین نباشه ، زمین و تمام موجوداتش نفسی میکشن
انسان رو باید کنترل کرد وگرنه با زیاده خواهی هاش طبیعت رو از بین میبره و من تمام این باورها رو تایید میکردم
و نمیدونید چقدر این فایل من رو شوکه کرد
نگاه مثبت به تمام این ها
استاد شما تمام این اتفاقات رو از نگاه دیگه ای تعریف کردید که نشان از زیاده خواهی انسان نبود.. نشانه خالق بودنش بود
انسان رو ویرانگر نشون ندادید… انسان رو متفکر و خلاق معرفی نکردید..موجودی تعریف کردید که با بودنش دنیا رو تغییر داد
و من از نسل همین انسانم
چرا نباید بتونم شرایطم رو به دلخواه خودم تغییر بدم!!!!
تمام این تغییراتی که استاد گفتن رو قبل شنیده بودم.. فیلم دیده بودم اما نه با نگاه تحسین آمیز .. با نگاه منتقد
ولی الان وقتی از نگاه مثبت بین استاد نگاه کردم…فقط میتونستم تحسین کنم تمام اون کسانی رو که اون ساختمان های بلند رو ساختن.. کشتی های بزرگی ساختن که در اقیانوس ها حرکت کرد … هواپیماهایی که سرعت از صوت فراتر رفتن و … و … و ..
الان داره تک تک اون نگاه های منفی بین از خاطرم میگذره
آسمان از امشب نفس میکشد چون دیگه اون هواپیمای فراصوت پرواز نمیکنه و با صدای بلندش سکوت آسمان رو بهم نمیزنه
باورم نمیشه… من این حرف رو تاییدش کردم که آره چرا انسان داره به همه جا نفوذ میکنه و آرامش همه جا رو بهم میزنه.. به جای تحسین چنین اختراعی که اون هواپیما داره با کلی مسافر از صدای من سریعتر حرکت میکنه
و الان بدترین باورهای خودم رو پیدا کردم
چطور میتونم خالق باشم وقتی به هرکسی که اختراعی کرد و زندگی بشر رو راحتتر کرد..به بهانه حفاظت از محیط زیست و کره زمین فقط جنبه منفی قضیه رو نگاه کردم و تحسین نکردم😟
خوب معلومه که ناخودآگاه من دیگه دست به خلقت نمیزنه.. خواهان تغییر نیست.. فکر میکنه که هر تغییری باعث آسیب و ویرانی موجودات دیگه میشه
ناخودآگاهم باور کرده که اگر بخوام شرایط خودم رو بهتر کنم.. به احتمال زیاد کاری رو انجام میدم که خرابی به بار میاره
سازگاری با طبیعت و با زمین رو به بدترین وجه خودش فهمیده بودم
سریال های سفر به دور آمریکا یادم اومد… طبیعت های بکر و پارک هایی که همه میتونن برن و اونجا در کنار حیوانات اونجا ، بدون اینکه محیط زیست اونجا رو از بین ببرن.. زندگی کردن در کنار اون حیوانات رو تجربه کنن
یاد حرفتون افتادم استاد اون موقعی که آهویی رو در یکی از استیت پارک ها دیدید و خدا رو شکر کردید که خدای من چقدر این مردم مهربان هستن که این آهو انقدر احساس امنیت میکنه که با خیال راحت جلوی ما راه میره
استاد در هر فایل نگاه جدیدی میدید که هر بار متفاوت از قبل از شما سپاسگزار میشم🙏❤❤❤
سپاسگزارم که با دلایل محکم و منطقی .. ذهن من رو وادار به ساختن باوری مثبت کردید🙏🙏🙏
وقتی میگفتید که باید تمرکزمون روی نکات مثبت هرچیز باشه…پیش خودم میگفتم خوب دقیقا من نگاه مثبت بینی دارم..در صورتی که تا این حد بد بینی رو با خودم میکشوندم که انسان رو به جای اینکه خالق زندگی خودش بدونم اون رو ویرانگر طبیعت میدونستم🙈🙈🙈🙈
خدای من تا چه حد منفی نگر بودم😓
خدایا شکرت که هدایتم کردی🙏
ازین به بعد هر ساختمون و هر ماشین و هر سازه ای برام تعریف دیگه ای پیدا کرد… نشان از وجود انسانی هست برام که خودش رو با شرایط وفق نداد.. اونچه میخواست رو برای خودش خلق کرد و این نشان ازین داره که من هم میتونم زندگیم رو اونجور که میخوام خلق کنم💪💪💪
استاد عزیزم سپاسگزارم🙏
مریم جان مهربانم سپاسگزارم🙏
در پناه الله یکتا،شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید🙏⚘⚘⚘⚘
سلام به همگی عزیزان
. با نام ویاد خدای مهربان
امروز این فایل زیبا رو دیدم ومحیط سرسبزی که استاد داشتند صحبت میکردند این تمیزی فوق العاده سرسبز بودن واستاد که دارن میدرخشند انگار تکه ای از بهشت هست واقعا این کشور، کشور آب سرسبزی تمیزی ثروت هست
خیلی دوست داشتم از خودم رد پایی بزارم برای آینده خودم وکسایی که استفاده می کنند
استاد از تیز کردن اره گفتند واینکه باید روی باورهای خودمون کار کنیم واقعا از بدو بدو کسی به جایی نرسیده همه دارن میدوند از صبح تا شب همون زندگی همون مشکلات انگار هیچ کدوممون فکر نمی کنیم کجاست اون زندگی های خوبمون
کلی فایل از استاد دیدم هیچ بدو بدویی ندارند وخیلی راحت آروم ریلکس کارهاشون هم به آسونی انجام میشه وهمیشه در زمان مناسب در مکان مناسب حضور دارند وانگار خدا برنامه ریزی ها رو انجام میده و همیشه گفتند برای اینکه به این نتیجه برسن سختی ای ندیدند ویاد تمرین ستاره قطبی میفتم که از جاده ای حرکت کردند که پر از درخت وطبیعت زیبا وصدای پرنده وآبشار وسوت زنان خوشحال به مقصد میرسند وهمه از سختی ها ومشکلات میگن واستاد از زیبایی های مسیر میگن توی راه این زیبایی رو دیدم این پرنده رو و جاده پر از زیبایی وحال خوب رو نشونمون میدهند چقدر این مسیر زیبای که همیشه قشنگی ها رو بگی وطبق قانون زیبایی های بیشتری رو هم جذب میکنی خدایا شکرت
امروز باخودم فکر کردم که این مسیر چی داشته برام من نتایجم اینکه الان همه جا میرم میرم شغل دوم که قبلا این جور نبود خونه ای رو به کسی داده بودم که جوابم رو نمیداد خونه رو بهم دادند خودشون سندخونه رو برام آوردند که اشک تو چشام جمع شدخونه ای که چند سال کلنجار داشتیم راحت وآسونی بهم برگشت
من تو خونه های مربوط به ارگان دولتی زندگی میکردم والان مهاجرت کردم پا روی ترسهام گذاشتم ویه خونه عالی در بالای شهر رهن واجاره کردم کارهاش رو خدا برام انجام داد که گرفتن خونه معجزه بود برام خانمم از توی دیوار پیدا کرد زنگ زدم دوستم رفت خونه رو دید از همون جا تصویری خونه رو دیدیم وپسندیدیم دوستم رفت بنگاه بیعانه داد وکلید رو گرفت با وسایل آمدم توی خانه واقعا معجزه بود امسال سال دوم تو خونه میشینم هنوز صاحب خانه رو ندیدم تنها یه بار آمدن اینجاهمون روزی که رفتند بنگاه و.قرارداد بین ما بسته شده ، خدا که برنامه ریزی کنه این میشه همه چیز عالی محیط خوب وآروم منطقه عالی همسایه های خوب خانه نوساز وخدا بود که این خونه رو گرفت خدایا شکرت
من چند تیکه زمین گرفتم برای هر بچه ام برای همسرم و واقعا اینها نتایج هست من تواناتر از چیزی نمیترسم وحس میکنم چیزی برای ترسیدن وجود نداره خدا همیشه با منه همراه منه، منو راهنمایی میکنه راه حل مسائل زندگیم رو بهم میگه من چند روز پیش رفتم لباس فروشی وسه دست پیراهن و شلوار وتیشرت برای خودم خریدم برای خود خودم گفتم اول خودم وچقدر لذت بخشه واحساس خود ارزشی میکنم وایمان دارم که تاثیر گذاربوده درآینده نعمت های بیشتری رو برام میاره خدایا شکرت
چقدر باهمسرم وبچه هام رابطمون خوب شده وبا قانون سلامتی 21کیلو وزنم کم شده اعتماد به نفسم انرژیم وکاری بودنم که واقعا خسته نمیشم خدایا شکرت که شکر گذاری واقعا حال آدم رو خوب میکنه
قدرت نه گفتن ام عالی شده وانگاراطرافیان ام هم این رو میدونند
واقعا خیلی وقته که درخواست نشده چیزی به کسی بدهم یا کاری که به اذیت بیفتم انجام ندادم خدایا شکرت
بابت این روز قشنگ که کلی هم پول آمد به حسابم خدایا شکرت
چقدر این روز ها قشنگه چقدر زندگی زیبای خدایا صد هزار مرتبه
عاشقتونم